جلد دوم رمان عشق آمازونی، در ادامه ماجراهای طنز یزدان و هانا است و اما با حضور شخصیت های جدید که هر کدوم یه طنزی رو رقم می زنن. دلارام عشق یزدان و هانا که عجیب با یزدان سر لج افتاده... دریا دختری دیوونه تر از هانا، که دوست داره زود شوهر کنه و نیمه گمشده اش رو پیدا کنه، ولی از بخت بد روزگار، هر بار یه ضد حال می خوره!

ژانر : عاشقانه، طنز

تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۲۱ دقیقه

مطالعه آنلاین عشق آمازونی (جلد دوم) - آفلاین
نویسنده :آمنه آبدار

ژانر : #عاشقانه #طنز

خلاصه :

جلد دوم رمان عشق آمازونی، در ادامه ماجراهای طنز یزدان و هانا است و اما با حضور شخصیت های جدید که هر کدوم یه طنزی رو رقم می زنن. دلارام عشق یزدان و هانا که عجیب با یزدان سر لج افتاده... دریا دختری دیوونه تر از هانا، که دوست داره زود شوهر کنه و نیمه گمشده اش رو پیدا کنه، ولی از بخت بد روزگار، هر بار یه ضد حال می خوره!

- یعنی الان واقعا قراره هانا تو فیلم بازی کنه؟

روشنک یه لحظه نگاهش رو از گوشی برداشت و یه چیپس انداخت تو دهنش و گفت:

- آره نقش اول رو بهش دادن.

- احتمالا نقش اوله فیلمم یه خره!

با حرص بسته دستمال کاغذی رو تو صورت دریا پرت کردم.

- حرف نزن بیشعور... دوستت داره معروف میشه!

- خیلی خب بابا، تو فیلمو بازی کن، از کجا معلوم باز این فیلمه شکست نخوره؟

راستم می گفت! احتمالش زیاد بود... ولی ما به چیزای منفی فکر نمی کنیم.

- کم انرژی منفی بده، به این فکر کن که فردا پس فردا کنار یه آدم معروف راه میری و اعتماد به نفست اعتماد به سقف میشه.

دهن کجی کرد که پرسیدم:

- چخبر از فریاد؟

- کات کردیم! اون لیاقت منو نداشت.

- باز چرا؟

- بهش گفتم بیا ازدواج کنیم، گفت قصد من ازدواج نیست. تو چی؟ هنوز سینگلی؟

نفس عمیقی کشیدم و چیپس تو دهنم رو قورت دادم که چشمام گرد شد و تا پایین رفتنش همون جور گرد موند... خیلی بد بریده بود. لیوان آب رو برداشتم و لاجرعه سر کشیدم که یکم بهتر شدم.

- آره هنوز سینگلم، هر کیو می بینم، اونی نیست که می خوام!

پوزخندی زد.

- ولی من هر کیو می بینم، همونه که می خوام!

خنده بلندی سر دادم و گفتم:

- تو رو این اصلی که فقط مذکر باشه! ماشاء الله دلتم مثل ژله است، واسه همه می لرزه.

با این حرفم روشنک که سرش توی گوشیش بود، خنده بلندی سر داد.

- گوشه چشمی کافیه تا دل ببازه!

دریا چشماش رو ریز کرد و با غیض نگامون کرد و بعد طی یک حرکت خیلی غافلگیرانه، بالشت رو برداشت و محکم توی سر روشنک کوبید.

- خفه شو تو، هی سرت تو گوشیه! مثلا جمع دوستانه است، بعد دوماه جمع شدیم همو ببینم حرف بزنیم.

به حرف اومدم و گفتم:

- راست میگه، چیه هی سرت تو گوشیه و لبخند ژکوند می زنی، وایسا ببینم...

هنوز حرفم تموم نشده بود که صدای زنگ مسخره گوشیش بلند شد. روشنک نیشش پهنای صورتش باز شد و دریا با دیدن این صحنه یکی محکم روی پاش کوبید.

- باز این نامزدشه!

- به شما چه، دریا خانوم خب شما هم نامزد کن.

- پیش من بحث نامزد مامزد نکن، من حساسم! اگر می تونستم بی کار نمی نشستم.

روشنک بعد چند تا سرفه و رو به ما گفت:

- خب دیگه بسه ساکت شین، عقشم زنگ زده!

روشنک جواب داد و تا گفت الو، دریا گوشی رو از دستش چنگ زد. روشنک یه لحظه مات موند و وقتی به خودش اومد، به دریا حمله کرد تا گوشیش رو پس بگیره که محکم گرفتمش و دستم رو جلو دهنش گذاشتم. در حال جدال با روشنک بودم که دریا گوشی رو روی اسپیکر گذاشت و صدای هستیار تو اتاق پیچید.

- روشنک من، عشق من، باعث روشنایی شب من...

دریا با لحن سوزداری ادامه داد:

- لامپ من، چراغ نفتی من، روشنک ای فیتیله من!

هستیار که وقتی دید صدا، صدای روشنک نیست ساکت شده بود، بعد تموم شدن حرف دریا گفت:

- دریا تویی؟ چطوری؟

- به توچه! تو مگه تهیه کننده نیستی؟ چرا انقدر بیکاری که مدام سرت تو گوشیه؟ یکم به کار و زندگی ات برس!

هستیار حس خوشمزگی اش گل کرد و صداش رو مثل این دوبلور های فیلم هندی کرد.

- آه که نمی دانی کار من، زندگی من، در روشنک خلاصه می شود...

دریا هم متعاقبا صداش رو مثل اون کرد و گفت:

- آه که نمی دانی، چقدر دوست دارم خفه ات کنم!

روشنک بال بال می زد و هر بار یه دور لنگاش رو تا دهنم می آورد و می رفت. انقدر به دستام فشار وارد کرده بود که احساس می کردم الان دستام کنده میشه.

بالاخره با تلاش های فراوان تونست دستم رو از روی دهنش برداره و به محض اینکه این کارو کرد داد زد:

- شما دوتارو من می کشم!

دوباره دستم رو روی دهنش گذاشتم که برش داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خفه ام کردی الاغ، دستت رو بردار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستیار که حرف روشنک رو شنیده بود از اون در داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولش کنین، کشتینش بی رحما، عشق من میام نجاتت میدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا دستش رو روی دکمه قطع گذاشت و قبل قطع کردت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جمع کن این بتمن بازیارو، دوست خودمونه اختیارش دست خودمونه، بابای!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و گوشی رو قطع کرد. همون لحظه روشنک رو ول کردم و اون با عجله پا شد و فکر کرد رو زمینه و عادی پاش رو گذاشت و درست همون لحظه با نشیمنگاهش روی زمین افتاد و داد زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخ ننه، صاف شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا رفت بالا سرش وایساد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حقته، یه نگاه به دور و برت کن ببین کجایی، تخت رو با زمین صاف اشتباه گرفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روشنک با اخ و اوخ پاشد و با چند تا فحش پا شد، دستش رو به اونجاش گرفت و لنگ لنگون به سمت دستشویی رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا میری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طلبکار برگشت و با صورتی در هم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میرم ببینم زخمی مخمی نشده باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا یکی به پهلوم کوبید و با خنده زیر لبی زمزمه کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی خواد روش خط و خش بیافته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای کردم که از ترس اینکه صدامون رو نشنوه و نیاد بزنتمون زود لب و لوچه ام رو جمع کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا چه وقتی هم من دستشویی لازمم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت بندش روی تخت نشست و بالشت رو از روی زمین برداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فردا اولین روزه فیلمبرداریه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنارش نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره، قراره باز اون گودزیلارو ببینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گودزیلا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یزدان رحمتی رو میگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چپکی نگام کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بمیری، اون که خیلی جذاب و خوشکله! راستی بحث اون بیهوش شدنه چی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یاد آوری اش زدم زیر خنده و تا می تونستم خندیدم. دریا هم از خنده من خنده اش گرفته بود و داشت می خندید. بالاخره با هزار زور خنده ام رو مهار کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- روزی که هستیار اومد بهم گفت بیا بازی کن جای اون دختره که خودم باشم، قبول کردم و رفتم. هستیار به یزدان نگفته بود بازیگری که پیدا کرده منم، بعد یهو وارد اتاق که شدم، وقتی دیدم با چشمای گرد نگام کرد و بعد یهو بیهوش شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیچاره ازت می ترسه از بس دیوونه ای!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو گمرو، به هوش که اومد من تو حلقش بودم، داشتم گلاب زیر دماغش می ذاشتم بو کنه! چشماش رو که باز کرد، گفتم هللو رفیق، انتظار نداشتم از خوشی ذوق کنی... عوضی بیرونم کرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عجب پسر باحالیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم بهم نزدیک شد و چشمکی زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بگو تو آمازون چی کار کردین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوکر جواب دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مثل سگ و گربه به هم پریدیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آشغال! یعنی هیچ کاری نکردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمی کردم و کلافه گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب چی کار می کردیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- احمق، یه عشوه ای، یه نازی، یه ماه با پسره بوده یه ذره حس هم توش ایجاد نکرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یاد آوری اون روزا لبخندی زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ریا نباشه، یه حسایی ایجاد کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ذوق بهم نزدیک شد و چشمای آبی اش رو بهم دوخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بگو بگو، چه حسایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تنفر، حس اینکه بکشتم، حس ناراحتی، حس عصبانیت، حس خوشحالی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسطای حس حس کردنه بودم که یکی تو کله ام کوبید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای بمیری که درست حسابی ام حس ایجاد نمی کنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم بلند شد رفت دم در دستشویی و چند تا بهش زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای بمیری بیا هیچیت نشده! تو چرا انقدر رو اونجات حساسی؟ برو بیمه اش کن خب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای کردم و خودم رو روی تخت پرت کردم؛ یزدان رحمتی منتظر من باش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی سالن فرودگاه وایساده بودیم و کلی مردم دورمون بود و نگاه می کردن. یزدان داشت اون وسط جلز و ولز می کرد و راه بازی کردنش رو نشونم می داد... یکی نیست بگه، یزدان تو که از خودم بهتر نمی دونی چی کار کنم چی کار نکنم؟ عجب خرایی پیدا میشن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز برداشت اول بود و فعلا من تنها بازی می کردم و برسام نیومده بود و تا چند ساعت دیگه هم نمی اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوال پیش میاد که برسام کیه و سوال منطقی هم هست؛ برسام نقش اول مرد یا همون سینا بود و جلوی من بازی می کرد... پسر خوشکل و محترمی هم بود و جوری شق و رق رفتار می کرد که آدم می ترسید بهش دست بزنه یهو تا بشه و قد بخوره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- متوجه شدین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودم اومدم و گیج نگاهش کردم که جلو اومد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا برو کاری که کردی رو با اون دیالوگای تو فیلم نامه اجرا کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی ملیح و پشت بندش، پلکی زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم، جناب رحمتی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو گمرو؛ قشنگ بازی کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم سمتش و چشمام رو ریز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حرف نزن، ناسلامتی دارم نقش خودم رو بازی می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه به حرفم از کنارم رد شد و چند بار دستاش رو به هم کوبید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب خب خب، آماده باشید؛ برداشت اوله! برو حسام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسام وایساد و با چیزی که تو دستش بود، داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دوربین یک، دوربین دو، صدابردارا، میریم برای برداشت اول، یک دو سه... برو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از در فرودگاه وارد شدم و چمدونم رو دنبال خودم می کشیدم؛ یه دفعه ای آهنگ شماعی زاده تو فضا پیچید... به پیشنهاد خودم آهنگ ها مال شماعی زاده بودن. این صحنه های اولم به هستیار گفته بودم و اون به یزدان منتقلش کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یه نفر خیالی حرف زدم که نقش روشنک رو داشت و به من می گفت نمی تونم بیام! دقیقا داشت صحنه های اون روز تو ذهنم تداعی می شد. تو بحر اجرا بودم که نمی دونم چی شد پام سر خورد و وسط فرودگاه تلپی افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدا خنده ها از گوشه و کنار بلند شد و بیشتر از همه این یزدان بود که داشت می خندید. خواستم به نقش بازی کردنم ادامه بدم، ولی واقعا خیلی ضایع بود... آخه یعنی چی؟ اینجا چرا خیسه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونجام بدجور درد می کرد و اما درد ضایع شدن بدتر بود... بازیگر یهو جلو اون همه آدم بخوره زمین. یزدان اسب شده بود و شیهه می کشید. با سقلمه ای که هستیار بهش کوبید، با خنده به سمتم اومد. دهنش عین خر شرک باز بود... پسره میمون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با غضب و حرص نگاهش می کردم و به دو قدمی ام که رسید، طی یک حرکت خبیثانه زیر پایی براش گرفتم ولی از شانس بدم جای افتادنش رو درست پیش بینی نکردم و تا به خودم بیام با اون هیکل گوریلی اش روم افتاده بود. با تموم توانم داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخ ننه، ترکیدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یزدان به ثانیه نکشید از روم بلند شد و با یه لبخند ضایع و صورت سرخ شده، از فرودگاه بیرون زد و من با چهره ای که بیچارگی ازش می بارید، به سقف فرودگاه زل زده بودم. اگه ننه ام می فهمید پسره روی من افتاده، به شش تکه مساوی تقسیمم می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تموم اعضای بدنم درد می کرد... من اگه شانس داشتم اسمم شمس الله بود؛ تا می خوایم یکی رو ضایع کنیم، خودمونم باهاش ضایع میشیم. انگار بنده خوب خدام که خدا نمی زاره گناه کنم، هر بار یه جوری اثرش رو خنثی می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از دخترای گروه اومد و من رو از روی زمین بلند کرد، شبیه هلو پلاسیده شده بودم... خرمات رو پخش کنم یزدان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی صندلی نشوندنم و دوباره گریمم کردن؛ جرئت نگاه کردن به مردم رو نداشتم، احساس می کردم تا نگاهشون کنم خنده شون رو می بینم و کامل اعتماد به نفسم اعتماد به کف میشه. خداکنه فیلم اینا نگرفته باشن، اون وقت آبرو هچ، حرف مردم هچ، این ننه مه که گور به گورم می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم چقدر حال بدم از چهره ام معلوم یود که حضور هستیار رو کنارم حس کردم. صورتش قرمز شده بود و ضایع بود که کلی خندیده. خم شد تا کامل ببینتم و بعد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- انقدر چهره ات تو هم نباشه! بی خیال باش، پیش میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چطور بی خیال باشم هستیار، فیلم نگرفته باشن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری به نشونه نه تکون داد و یک بار پلکهاش رو با اطمینان روی هم فشرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه نترس، کسی فیلم نگرفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس حبس شده ام رو آسوده بیرون دادم و نشستم تا دوباره گریمم کنن و بعد لباسام رو هم سر و سامون بدن. یزدان گم و گور شده بود، اصلا معلوم نبود کجا رفته و چی کار می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقت ضبط دوباره رسید، البته تا یه جایی رو خوب بازی کرده بودم و از ادامه اش گرفتن... هستیار به جای یزدان می گفت چی کار کنیم و چی کار نکنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره برسام هم اومد و فیلمبرداری سکانس های داخل فرودگاه تموم شد. وسایلم رو برداشته بودم و می خواستم برم بیرون که روشنک زنگ زد. گوشی رو از توی کیفم در آوردم و همون طور که بیرون می اومدم از فرودگاه، جواب دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای دریا تو گوشم پیچید: فیلمبرداریت تموم شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره، همین الان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باش، ما الان داریم میام دنبالت، یه ربع دیگه می رسیم. بیا بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو به پشت گردنم گرفتم و گفتم: کجا می خواین برین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می خوایم بریم بیرون صفا کنیم، تو هم برامون تعریف کن که چی شد و چی نشد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یاد آوری اتفاقات چشمام رو محکم رو هم فشردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یادم نیارین، گند بالا آوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باز چی کار کردی؟ نمیشه تنهات گذاشت که... حق با مادرته که همش بهت میگه آشغال کله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با قطع کردن تماس خوشحالم کن؛ بابای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بی لیاقت عوضی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودم که اومدم تا حدودی از فرودگاه دور شده بودم و چون شب بود، یه گوشه تاریک بودم. از تاریکی نمی ترسیدم، به خاطر همینم گوشی رو توی کیفم انداختم و برگشتم که برگردم جلو فرودگاه، ولی یهو یکی پشتم قرار گرفت و سایه اش رو روی زمین دیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از قد و قامت و عطرش فهمیدم یه زن نیست و مرده و از قضا اخوی بسی هم خوش قد و قامته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم برگردم که نزاشت و جفت دستاش رو روی بازوهام گذاشت. خواستم دستام رو آزاد کنم که نزاشت و محکم تر گرفتم. دیگه داشتم کم کم می ترسیدم... این مرده کیه؟ هستیار عمرا باهام از این شوخیا کنه... با فکری که به سرم زد چشمام گرد گرد شد و تند تند توی کاسه چرخوندمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نکنه از این آرنولد فشرده ها باشه، به هر حال سایه که راست نمیگه... مثلا من قدم زیاد بلند نیست ولی تو سایه ام درخت چنارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو به خودم اومدم... این چرت و پرتا چیه که میگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتم درهم رفت و با صدایی مردد گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید، من افتخار دیدن سایه چه اخوی خوش قد و قامتی رو دارم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایی نیومد، جواب سوالم رو نگرفتم که دوباره به حرف اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اخوی چرا حرف نمی زنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره جواب نداد که چهره و لحنم رنگ غم به خودش گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اخوی بیچاره، لالی شما؟ ببخشید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احساس کردم سرش رو نزدیک آورد و کنار گوشم نگه داشت. شال سرم بود، ولی از تلقین این که داره کنار گوشم نفس می کشه، سطح درونی گردنم می خارید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهنم رو با ترس قورت دادم که دستش بالا اومد روی چشمام نشست و بعد سرم رو به طرف چپ کج کرد. از اون ورم احساس می کردم که سر خودش رو داره جلو میاره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یه دستش دوتا دستام رو گرفته بود... مغزم از کار افتاد، قدرت تصمیم گیری نداشتم! وقتی نفساش رو که داشت نزدیک تر می شد حس کردم، خود به خود عقلم به کار افتاد و بهم نهیب زد که الان با یه دست دو تا دستت رو گرفته و می تونی خودت رو آزاد کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی که روی صورتم بود، اون قدر بزرگ بود که یه قسمتش نزدیک دهنم باشه. دهنم رو باز کردم و بدون وقفه محکم دستش رو گاز گرفتم که دستش رو کنار برد و داد زد. چشمام رو بستم تا قد و قامتش رو نبینم و نترسم و بتونم دستام رو آزاد کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اتلاف وقت پام رو بالا آورد و یکی به ساق پاش زدم که دستام رو ول کرد و آخی گفت. اهل فرار نبودم، باید بهش می فهموندم با یه دختر ساده رو به رو نیست. بدون اینکه جیغ بزنم، چشمام رو باز کردم و کیفی که توی دستام بود و خودش به تنهایی چند کیلو وزن داشت و پر وسایل سنگین بود، بالا آوردم و تا تونستم تو سر و صورتش زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد محکم داد می زد و می گفت بس کن، ولی من گوشام کر بود و قدرت تجزیه و تحلیل هیچی رو نداشتم. اون قدر عصبانی بودم که مغزم فقط فرمان می داد طرف رو بزنم. می زدم و می گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اومدی ت*ج*ا*و*ز کنی؟ ها؟ اومدی ت*ج*ا*و*ز کنی؟ جوابت بله است دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی دیگه محکم زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به جز اینکه ت*ج*ا*و*ز کنی، اومدی چی کار؟ ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو مرده داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بس کن آمازونی! منم یزدان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیفی که می اومد تو صورتش بخوره، تو هوا موند. هنوز حرفش رو هضم نکرده بودم... یزدان؟ با نور ماشینی که توی چشمام خورد، محکم چشمام رو بستم که صدای دریا رو شنیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هانا؟ چیزی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ربع چه زود گذشته بود... پرواز کردن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عوضی یه ساعته داری طرف رو می زنی، بعد میگی چطور یه ساعت گذشت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرف وجی قانع شدم و تازه یادم اومد چی شنیدم و این کیه! رو به دریا داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این نور بالاهای ماشین رو خاموش کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاری که گفتم رو کردن و من تازه یزدان رو دیدم؛ چند جای دست و گوشه پیشونی اش زخمی شده بود... هنوز ساکت نگاهش می کردم که دریا همزمان با اینکه جلو می اومد تا ببینه کیه که دارم می زنمش، گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی شده هانا؟ مزاحمت ش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به یزدان رسید و با دیدنش حرفش ناتمام موند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم؛ کار خیلی بدی کرده بود، حتی اگر یه دست کتک هم ازش می خوردم، بازم تا این حد ناراحت نمی شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیفی که تو هوا مونده بود رو محکم تو سرش کوبیدم و داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عوضی آشغال این چه کاریه؟ خجالت نمی کشی؟ سر چی این کارو کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می خواستم بترسونمت و بهت یه هشدار بدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیفم از دستم افتاد؛ شنیدم که روشنک به هستیار زنگ زد، ولی هیچی حالیم نبود... این بار خودم بهش حمله بردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این جوری می خوای بترسونی و هشدار بدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودش جنبید و مچ دو تا دستم رو گرفت و تو صورتم غرید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تا چند دقیقه پیش که اخوی خوشتیپ و خوش قد و قامت می کردی و خوشت اومده بود، چی شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام رو ریز کردم و یهو با پام محکم به زیر شکمش کوبیدم و داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه از چیه تو اختاپوس خوشم بیاد، میمون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عربده ای کشید، دستام رو ول کرد و محکم اونجاش رو چسبید. خواستم بهش حمله کنم که هستیار سر رسید و زود گرفتم. رو هوا پاهام رو تکون می دادم و بهش فحش می دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پسره عوضی، اوسگول!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستیار نمی دونست من رو بگیره به یزدان حمله نکنم، یا حال یزدانی که از درد کبود شده بود رو بپرسه. دریا و روشنک مدام می خواستن آرومم کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آروم باش هانا این پسره که ارزشش رو نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو یزدان داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هستیار این دختره رو از جلو چشمم ببر، رفیقاشم آدم نیستن، نمیان این وحشی رو بگیرن، وایسادن بر و بر نگاه می کنن، سه تایی از آمازون فرار کردن ادب ندارن که!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا این رو گفت، دریا که سعی داشت آرومم کنه، دستاش از حرکت ایستاد... چشماش رو بست و نفس عمیقی کشید. همه جا سکوت شد، دریا رو همه می شناختیم. هستیار با ترس و بهت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یا خدا! داداش گورت رو کندی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا با آرامش جلو رفت، می دونستیم این آرامش قبل طوفانه! یزدان که نمی دونست حرف هستیار رو جدی بگیره یا چهره آروم دریا رو، فقط وایساده بود و بی حرکت و صامت نگاهش می کرد. آروم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دریا، بیا عشقم، بیا من بی خیال شدم، بیا ولش کن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی دریا کر شده بود، کیفش رو وسط راه انداخت زمین و به دو قدمی اش که رسید اول آروم نگاهش کرد و بعد خیلی یه دفعه ای بالا پرید، گارد گرفت و جیغ زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قودااااا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یزدان با این حرکت از جا پرید و بالاتنه اش رو عقب برد و با چشمای گرد نگاهش کرد. دریا دوباره بالا پرید و اومد پایین و چشماش رو بست و کشیده داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قودااااا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یزدان هنوز تو بهت بود و می دیدم که کم مونده بخنده، بدبخت نمی دونست قراره چی بشه! قبل اینکه قودای دریا تموم بشه، به سمتش حمله بردیم که به یزدان حمله کرد و یه لگد به ساقه پای یزدان زد. هستیار زودتر خودش رو رسوند و کمر دریا رو گرفت. دریا تو هوا با چشمای بسته حرکت اجرا می کرد. هستیار بدبخت نمی دونست بخنده یا دریا رو محکم بچسبه تا نره یزدان رو بزنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بین جیغای بلند دریا، رو به یزدان با داد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پاشو برو یزدان، پاشو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یزدان فرار رو بر قرار ترجیح داد و لنگ لنگون رفت. هستیار که دریا رو روی زمین گذاشت، دریا از بس جفتک انداخته بود، خسته رو زمین نشست و رو به هستیار در حالی که نفس نفس می زد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا نذاشتی آدمش کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستیار دستی به صورتش کشید و خم شد و نفسی چاق کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کشتینش بدبخت رو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم برگشت سمت من و پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی کارت کرده بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یاد آوری کاری که کرد چشمام رو با حرص بستم؛ چی می گفتم به هستیار؟ پسره عنتر، اومده بهم چسبیده تو تاریکی می خواد کارای خارجکی کنه که چی؟ هشدار بده! نوبره والا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم کیفم رو برداشتم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچی، جوابش رو خوب گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستیار جلو اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بلایی سرت آورد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون نمی تونه بلایی سر من بیاره! خواست یه کاری کنه که خوب جوابش رو دادم... فقط بهش بگو آدم باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف ماشین رفتم که دریا از روی زمین بلند شد و جلوی هستیار ایستاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببین هستی جون، با آدمای خوب رفاقت کن، از این یزدان چیزی نصیب تو نمیشه! با آدمای خوب نشست و برخاست کن تا اخلاقت خوب شه، با این یه ماه دیگه باشی قشنگ خلق و خوش روت اثر می زاره و دیگه اون هستیار قبل نمی مونی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستیار در حالی که با خنده سر تکون می داد، می گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم چشم، حتما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا یکی رو شونه اش کوبید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آفرین پسر خوب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم رو کرد به سمت روشنک و ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو هم با نامزدت خداحافظی کن و بیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم جلو بشینم که دریا هلم داد و خودش جلو نشست، منم ناچار عقب نشستم. بعد از دقایقی روشنک اومد و ماشین رو روشن کرد. دریا توی سکوت به سر می برد، من و روشنک هم هی از تو آینه هم رو نگاه می کردیم و زیر زیرکی می خندیدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو دریا برگشت و هر دوتامون رو در حال خندیدن دید، روشنک زود خنده اش رو جمع کرد و با یه سرفه سر و ته ش رو هم آورد، ولی من نتونستم و وقتی نگاه دریا رو به خودم دیدم، بلندتر خندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا با کیفش یکی تو سرم زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عوضی به خاطر تو دعوا کردم، نخند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش خنده ام شدت گرفت و بین خنده هام به زور اداش رو در آوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قوداااا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی دیگه تو سرم کوبید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینا تکنیکای رزمی ان خره! اصلا تقصیر منه به خاطر تو اومدم دعوا، هم کلی بهم خندیدن هم دوباره کمبودام یاد آوری شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روشنک به حرف اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه کمبودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با غم نگاهش رو به بیرون دوخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همین که کسی رو ندارم؛ اگه یه خری عاشق من شده بود، الان من مجبور به دعوا نبودم، اون حق مارو می گرفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باورم نمیشه، تو این اوضاعم فکر شوهری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عوضی تو خودت نامزد داری، من ندارم! بعدم مسئله آسونی نیست که به یادش نباشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه نگاه به هانا کن، روش زندگی اسکلانه رو در پیش گرفته، سینگل و اسکل زندگی می کنه و پادشاهی می کنه... عین خیالشم نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش اخمی کردم و بازوش رو نیشگون گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی کار به من داری، دریا رو دلداری بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من دلداریاتون رو نمی خوام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روشنک ولی بی توجه به حرف دریا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دریا عشقم، ببین، خدا به همه یه شوهر بدهکاره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا وسط حرفش پرید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس چرا هنوز طلب من رو نداده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش منفجر شدم، روشنک کم مونده بود تصادف کنه، که دریا دستش رو سمت ضبط برد و همزمان با روشن کردنش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرده شور دلداری دادناتون رو ببرم، اصلا نخواستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"اگه گل بودی از این باغ تورو می چیدمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه خورشید بودی توی آسمان می دیدمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه نور بودی یه روز می تابیدی به سقفمون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو ستاره بودی من چنگ می زدم به آسمون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط امشب که نیس یه چند وقت پی تو میگشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه روح بودی توی برزخ پی تو می گشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میام از دریا بگیرم تورو ماهی نیستی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه تو عشقی که عشق اشتباهی نیستی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ضبط رو خاموش کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا این آهنگا چی ان؟ تو که نامزد کردی دیگه چرا از این غمگین ناله ایا گوش میدی؟ هانا فلشت رو بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فلشم رو با کلی زحمت از توی کیفم پیدا کردم و بهش دادم که همون لحظه اول یه آهنگ شاد پخش شد و تا وایسادن جلوی یه رستوران، قر دادیم. نگاهی به رستوران انداختم، پاتوی این بچه پولدارا بود... نمیگم هیچ وقت ندیده بودم، دیده بودم، خودمونم بی پول نبودیم، دستمون به دهنمون می رسید، ولی دیگه مازراتی و لامبورگینی سوار نبودیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از مرتب کردن سر و وضعم پیاده شدیم و خواستم به سمت در ورودی اش برم که دریا جلو هر دوتامون وایساد و انگشت اشاره اش رو بالا آورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منو آوردن ارزون ترین غذا رو انتخاب می کنین! فکر نکنین عاشق چش و ابروتونم شمارو آوردم اینجا... اومدم ببینم یه خری رو پیدا می کنم باهاش ازدواج کنم یا نه، حواستون باشه پس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهنم باز موند و فکم به کف آسفالت چسبید... بدبختی مارو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب نمی آوردی حالام که آوردی یکم مرام بزار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خفه شو این دوره زمونه مرام معنی نداره، به فکر جیب منم باشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روشنک پوفی کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب دیگه بیاین بریم، از دست تو دریا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا خیلی با عشوه و خانومانه وارد رستوران شد و پشتش من و روشنک با چهره های پوکر وارد شدیم. خیلی با کلاس ولی پوکر روی یکی از میز ها نشستیم... تو رستوان پسر بود، ولی خیلی کم و از اون بادکنکیا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارسون با دیدنمون به سمتمون اومد و دریا در حالی که منو رو دستمون می داد، با چشماش برامون خط و نشون کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبایی آویزون منو رو گرفتیم و مشغول انتخاب شدیم. آخه با این وضعیت دوغ و نون می خوردیم خیلی سنگین تر بود... یه سالادش اندازه کبابای رستوران عادی قیمت داشت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جهنم! اشاره ای به روشنک کردم و خودم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برای من زرشک پلو بیارید لطفا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روشنک هم که نقشه رو گرفته بود، منو رو به دست گارسون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واسه منم کوبی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز حرفش کامل نشده بود که یه دردی رو تو ساق پام حس کردم و نگاهی به روشنک انداختم... دیدم اونم تو وضع منه! دوتایی نگاهی به دریا انداختیم که فقط کله اش از روی صندلی معلوم بود و اون قدر رفته بود پایین تا پاش به ما برسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارسون با تعجب نگاهی به هممون انداخت که روشنک کاملش کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من کوبیده می خوام با سالاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای اینکه دریا بیشتر حرص بخوره، گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واسه ایشونم کوبیده بیارید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا هیچی نگفت، چون دقیقا همون لحظه یه اکیپ پسر خوشکل اومدن و کنارمون نشستن. گارسون رفت و دریا وقتی اونارو دید، هنوز متوجه طرز نشستن خودش نشده بود و تا نگاه اونارو به خودش دید، زود اومد درست بشینه که صندلیه به طرف عقب خم شد و چشمای دریا گرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تند چشمام رو روی هم فشار دادم تا این افتضاح رو نبینم که دیدم هیچ صدایی نیومد! چشمام رو که باز کردم... دیدم صندلی رو دو تا دست مردونه گرفته و دریا با چشمای گرد و صد البته شیفته داره بالا سرش رو نگاه می کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رد دستا رو گرفتم و به یک عدد پسر ناناز و خوشکل رسیدم. فکش زاویه دار بود و چشماش عسلی و مژه هاش بلند بود. یهو با روشنک نگاهی به هم انداختیم، خدا خدا می کردیم که ضایع بازی در نیاره و تا اومدیم به خودمون بجنبیم، صدای دریا اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای جونم چه پسری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش پسره یهو مات شد و بعد تک خنده ای کرد و صندلی دریا رو به حالت اول برگردوند. دریا چشماش مدام پی پسره می رفت، پسره که رفت پیش اکیپش نشست، دریا دستش رو قلبش نشست و با نگاهی شیفته به پسره نگاه می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غذا رو که آوردن، ما داشتیم مثل چی می لنبوندیم، ولی دریا همش نگاهش به پسره بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره سنگینی نگاه دریا رو حس کرد و سرش رو چرخوند تا ببینه کی نگاهش می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا هم که نگاه پسره رو دید، بابای چنگکی کرد و با عشوه خندید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون لحظه از زیر میز یکی به ساق پاش کوبیدم که آخی گفت و پشت بندش با درد زمزمه کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آشغال نکن، مگه نمی بینی در حال رد و بدل کردن نگاهای عاشقونه ام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خره بسه نگاه نکن، باید خودش بیاد سمتت، تو داری با چشمات می خوریش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اومد سمتم دیگه... ندیدی چطور با اون دستای قدرتمندش این صندلی منو گرفت تا نیافتم؟ این تقدیر نیست که مارو سر راه هم قرار داد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روشنک سری با تاسف تکون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حتی ژله هم با این سرعت نمی لرزه که دل تو می لرزه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا خواست چیزی بگه که روشنک با جدیت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیزی نگیا، تا رفتنمونم نگاهشون نکن! خواست خودش میاد سمتت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا ناچار باشه ای گفت، ولی هر از گاهی نگاهای زیر چشمی اش رو به پسره می دیدم. وسطای غذا خوردنمون بود، که یه اکیپ دختر به تعداد همون پسرا، اومدن و کنارشون نشستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا با دیدن این صحنه مات شد و بعد با اخم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای خیانتکار عوضی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من و روشنک تا به خودمون بیایم حرفش رو هضم کنیم، دیدیم که سر میز پسرا رفت و یکی روی میز کوبید. دوتایی بلند شدیم و خواستیم تا افتضاحی به بار نیاورده، برسیم و ببریمش بیرون، ولی دریا رو به پسره گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خجالت نمی کشی با احساسات یه دختر بازی می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره گیج پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی دارید می گید خانوم محترم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا بی توجه به پسره، رو کرد به دختری که چفت پسره نشسته بود و معلوم بود دوست دخترشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تا قبل اینکه شما بیاین، این آقا واسه من ادای عاشقا رو در می آورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره با اخم و ناباوری برگشت سمت پسره و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راست میگه قاسم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اسم پسره رو آورد، سه تایی خشکمون زد... قاسم؟ نگاهی بین هم رد و بدل کردیم؛ باورم نمی شد، اصلا به استایلش نمی اومد. هنوز توی شوک بودیم که دختره پاشد و رفت. با رفتنش قاسم بلند شد و رو به روی دریا ایستاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چته تو دختر دیوونه؟ من کی ادای عاشقارو در آوردم؟ کمبود شوهر روی عقلت اثر گذاشته؟ یک بلایی سرت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا که حالا با شنیدن اسمش یکم سرد شده بود، وسط حرفش پرید و یکی تخت سینه پسره کوبید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بشین بینیم باو، میرزا قاسمی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم به طرف پیشخوان رفت، ولی من و روشنک هنوز اونجا وایساده بودیم و با تعجب به پسره نگاه می کردیم. پسره هنوز متوجه نگاه خیره ما نبود و با عصبانیت به دریا نگاه می کرد که چشمش به ما افتاد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیه؟ شما چی می خواین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روشنک با ترس و تردید پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واقعا اسمتون قاسمه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره از لای دندونای چفت شده اش غرید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره، به تو ربطی داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روشنک لبخند دستپاچه ای زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه، چه ربطی، چه اسم زیبایی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم دست من رو دنبال خودش کشید و از رستوران بیرون برد. منتظر دریا بودیم که دریا با عصبانیت بیرون اومد و همزمان با اینکه سوار ماشین می شد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کوفت بخورین، کلی پول الکی حروم شد، هیچی هم پیدا نکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف برسام می رفتم که نگاهم بهشون افتاد؛ مدام لبخند ژکوند تحویل هم می دادن و یزدان چشمک می زد بهش! خون خونم رو می خورد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای حسام، به خودم اومدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هانا حواست کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب نگاهش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میگم حواست کجاست؟ ناسلامتی وسط ضبطی! امروز خیلی حواس پرت شدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم و شرمنده گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا بشین، بعد یکم استراحت دوباره ضبط می کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری براش تکون تکون دادم و رفتم روی یکی از صندلی های تقریبا نزدیک به یزدان و اون دختره نچسب نشستم. نامحسوس به حرفاشون گوش دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یزدان چت شده؟ این زخما چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوه، نمی دونی! دیشب چند نفر رو دیدم به یه دختر حمله کردن، منم رفتم نجاتش دادم... ناکس ها چند نفر بودن، تونستم همه رو بزنما، ولی یهو غافل شدم یکی دستش رو آورد اینجوری کرد صورتمو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عجیب دوست داشتم ضدحال بزنم و نمی زدم دلم خنک نمی شد. خیلی یه دفعه ای زدم زیر خنده، دلارام با تعجب اما یزدان با ترس نگام کرد. از دور هی اشاره می داد و لباش رو گاز می گرفت، ولی عمرا من به این رحم کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه فیلم هندی بوده آقای رحمتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و باز خندیدم؛ دلارام اخمی کرد و با اون صدای نازکش که هر کلمه رو یه ساعت می کشید گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوا، یعنی چی؟ کتک خوردن یه آقای محترم، اونم هنگام نجات جون یه زن خنده داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه خنده نداره، ولی اینا بیشتر جای ناخن دختر و کیفه تا یه مرد! یه مرد بزنه با مشت می زنه کبود می کنه ولی یه دختر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هانا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای حسام بلند شدم و همزمان با بلند شدنم چشمکی زدم و حرفم رو کامل کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شایدم دقیقا برعکس باشه و شما مزاحم یه دختر شده باشین؛ فعلا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یزدان رو چاقو می زدی خونش در نمی اومد و اما من، در اوج محل رو ترک کردم و این بار با خیال راحت سکانس رو بازی کردم. می دونستم الان دلارام به شک افتاده و یزدان ضایع شده، اما اندازه سر سوزن برام مهم نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند تا سکانس دیگه رو هم زیر نگاه خیره یزدان بازی کردم. قرار نبود که بریم به برزیل، قسمت جنگل هارو توی جنگل شمال بازی می کردیم و هتل رو توی یکی از هتل های قشنگ و زیبای تهران!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فیلم کلی سانسور داشت و به نظرم اگر توی خارج بازی می شد، خیلی جالب تر بود... درسته طنز خودش رو حفظ کرده، ولی بازم کلی حذفیات داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای سکانس بعدی لازم بود که لباسامون عوض بشه، واسه همینم به سمت اتاقی که دلارام توش بود رفتم. جلوی در که رسیدم، صدای یزدان و دلارام رو شنیدم... یزدان در تلاش بود متقاعدش کنه که من دارم دروغ میگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دلارام من کی بهت دروغ گفتم که این دومین بارم باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس اون دختره چی می گفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون دختره؟ تو حرف اون رو باور کردی؟ اون از اینکه من و تو باهم گرم گرفته بودیم و من باهاش حرف نمی زدم حسودی اش شده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راست میگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی خب یزدان، برو بیرون، الان میان برای تعویض لباس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه بوس بده بهم برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرف اخمام توی هم رفت... یه بوس بده چه صیغه ایه؟ پسره بیشعور محرم نامحرمم که هچ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ وقت برای وارد شدن به اتاق لباس و... ما خانما در نمی زدیم، واسه همینم بدون در زدن وارد اتاق شدم که یزدان و دلارام رو در مرز اون کارا دیدم... یه دقیقه دیرتر می رسیدم، کار انجام می شد. صورتشون فاصله میلی متری داشت واسه همینم هین بلند بالا و کشیده ای گفتم و داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یا امامزاده سوسن و بیژن و سایر بستگان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفم هر دو تا هل کردن و جای اینکه از هم دور شن، نزدیک تر شدن و محکم کله هاشون رو به هم کوبیدن و صدای آخ شون توی اتاق پیچید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که بوس می خواستی یزدان؟ که بوس می خواستی بدی دلارام؟ تا من هستم همه کارهایتان هچ به هچ است... من بسی دختر خوبی ام! نمی ذارم به گناه آلوده شین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند دقیقه بعد آخ و اوخشون تموم شد و یزدان با حرص دستی به صورتش کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی از جون من می خوای تو؟ پدر مادرت بهت یاد ندادن که قبل از وارد شدن به جایی در بزنی؟ چیزی به اسم ادب بلد نیستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی ریلکس روی یکی از صندلی های اونجا نشستم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پدر مادر من یاد دادن بهم، گویا به شما یاد ندادن! اینجا اتاق گریم و تعویض لباس خانماست، کسی هم برای ورود در نمی زنه، چون همه خانمن! حالا شما هم اگر به جمع خانما اضافه شدین، حرفی ندارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلارام با حرص از اتاق بیرون رفت و به محض بیرون رفتنش یزدان در اتاق رو بست و بهم نزدیک شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من یه روزی تورو می کشم هانا! چه هیزم تری بهت فروختم که پارازیت شدی تو زندگی من؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچی... کاری هم باهات ندارم، خودت مجبورم می کنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی کارت کردم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نسنجیده عمل می کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم خیره نگام کرد و بعد لبخند موذی زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو به دلارام حسودیت میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اینکه تغییری تو حالتم ایجاد کنم و بدون ذره ای تعجب، بی پروا به چشماش زل زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از اینکه مورد توجه یه اختاپوسه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یزدان که انتظار داشت با دعوا بهش ثابت کنم، یا تعجب کنم، ضایع شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مثل آدم نمی تونی حرف بزنی نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آدم ببینم حتما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسش رو حرصی بیرون فوت کرد و به سمت در رفت اما قبل بیرون رفتن انگشت اشاره اش رو بالا آورد و به نشونه تهدید تکون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببین یه بار دیگه بین من و دلارام پارازیت بندازی خفه ات می کنم، دلارام خط قرمز منه... یکم از این بی ادبیت کم کنی ممنون میشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده بلندی کردم و بین خنده هام گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو در زمان کار و محل کار با یکی از کارکنات لاو می ترکونین و بوسش می کنی بعد من بی ادب شدم؟ دیگ به دیگ میگه روت سیاه! گمرو بیرون و به اون خط قرمزت بگو بیاد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیرون رفت و در رو محکم به هم کوبید که با یه لبخند ملیح و راضی از کرم ریزی ام، جلو آینه رفتم و مشغول بررسی گریمم شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پسره دیوانه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم که گذشت، دلارام با یه من اخم روی صورتی که یه تن آرایش روش گذاشته بود، وارد شد. موهاش چتری بودن و رنگ کرده بود... اما مطمئن بودم اگر مشکی بود، بیشتر بهش می اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من به یزدان گفته بودم آخرش یکی از این پلنگا رو می گیره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلارام به ظاهر گریم رو تمدید و موهام رو راست و ریست می کرد، ولی خیلی ضایع بود که داره انتقام چند دقیقه پیش رو می گیره... از یه جایی به بعد دیدم داره وضعیت خطرناک میشه واقعا موهام رو داره می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میگم دلارام جون، ارث باباتون رو خوردم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص سرش رو تند به نشونه چیه تکون داد و از توی آینه نگام کرد که دوباره گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میگم ارث بابات رو که نخوردم، خب زودتر کله تو می بردی جلو و الانم حرصش رو سر من خالی نکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می دونی چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کاش بدونی، من می دونم، اما می خوام خودت بگی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فقط به خاطر کار دارم تحملت می کنم، وگرنه موهات رو می کندم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه که من از رو عشق دارم تحملت می کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی دختر پررویی هستی، من که می دونم عاشق یزدان شدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده بلندی کردم و یکی تو شونه اش کوبیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همه که مثل تو خر نیستن عاشق اون جلبک بشن... نخندونم لطفا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلارام اخمی کرد و یکی تو شونه ام زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پاشو کارت تموم شد، الهی ریخت نحست رو هیچ وقت نبینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و نزدیکش ایستادم و با عشق نگاهش کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی من آرزو دارم همش قیافه ات جلو چشمم باشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم یه تار از موهاش رو که رو صورتش بود کنار زدم و ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تا همیشه بهش بخندم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلارام مات موند و چند لحظه بعدش پشت سر هم تکرار کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خر خر خر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آرمیتا

    00

    عالیهههه خیلی خوب بود لذت بردم واقعا دم نویسنده گرم

    ۴ هفته پیش
  • زهرا

    00

    واااای خیلی عالییییییی بود،ممنونم از نویسنده محترم، با این رمان زندگی کردیم، خیلیییییی قشنگ بود، پر از خنده و حس خوب😍😍😍 پایان خیلی قشنگی هم داشت 🍃

    ۲ ماه پیش
  • زکیه

    00

    رمان خیلی قشنگیه پیشنهاد میشه تشکر از نویسنده💕

    ۳ ماه پیش
  • موسوی

    00

    عالی بود قلمتون ماناوپایدار نویسنده عزیزم

    ۳ ماه پیش
  • ماهی

    00

    پیشنهاد میشه حتما اااا بخونید چون عالیهههههههه❤️❤️❤️

    ۳ ماه پیش
  • زهرا

    00

    سلام من خیلییییییی خیلیییییی از این رمان تون واقعا خوشم اومد هم فصل اول هم فصل دوم واقعا عالی بود وممنون از نویسنده این رمان بسیار زیبا و قشنگ 😘😘😘

    ۵ ماه پیش
  • زهرا

    00

    فقط قسمت اول نداره هرچی گشتم نبود

    ۵ ماه پیش
  • مبینا

    ۱۹ ساله 00

    عالی بود

    ۵ ماه پیش
  • الی

    00

    یعنی عالی بود حرف نداشت. دست نویسندش درد نکنه 🤌

    ۷ ماه پیش
  • سکوت

    00

    واقعا عالی بود و خیلی جذاب چون داستان تکراری نداشت خیلی دست قلم خوبی دارین واقعا بعضی جاها از ته دل خندیدم لطفا از این رمانا بیشتر بزارین با تشکرر

    ۸ ماه پیش
  • آنیل

    00

    خیلی حال کردم باهاش حتی چند باریم از اول خوندمش ممنون از نویسنده:)))

    ۸ ماه پیش
  • ...

    00

    عالی. موضوع متفاوت ، ساده ، بدون کلیشه ، طنز و البته که بعضی جاها از ته دل می خندیدم. نویسنده جان ، ادامه بده قلم قوی و خوبی داری.. امیدولزم از دسته رمانا که حال آدمو خوب میکنن بیشتر نوشته شه..

    ۸ ماه پیش
  • ز

    ۱۱ ساله 00

    عاللییی بود

    ۹ ماه پیش
  • الهه

    00

    رمان خیلی طنز و سرگرم کننده ای بود کلی سرش خندیدم جز بهترین رمانایی بود ک خوندم پیشنهاد میکنم بخونیدش

    ۹ ماه پیش
  • ......

    ۰۰ ساله 00

    عالیییی بود😍🫶🏻 ولی کاشکی ادامه داشت 🥲 من هرچه قدرم از این رمان تعریف کنم کمههه و کلا میگم عالی بود🩷🥺

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.