رمان انعکاس یک قصاص به قلم NAZ-BANOW
زخمهایی را که مرهم ندارند چه باید کرد؟ اگر از آسمان بارانِ آتش بارید و زندگی آرام نازنین را شعلهور کرد و میلادش را سوزاند؛ اگر به دنبال مقصری به اسم سارا میگردد، باید تمام روزهای شیرین گذشته را از یاد ببرد و اگر انس گرفتهشدهی چیچک زندگیاش است، با آروینهای زندگیاش چه باید کرد... با ما همراه باشید. داستان یک زندگی آشفته....
تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۱۸ دقیقه
ژانر: #عاشقانه #تراژدی
خلاصه:
زخمهایی را که مرهم ندارند چه باید کرد؟ اگر از آسمان بارانِ آتش بارید و زندگی آرام نازنین را شعلهور کرد و میلادش را سوزاند؛ اگر به دنبال مقصری به اسم سارا میگردد، باید تمام روزهای شیرین گذشته را از یاد ببرد و اگر انس گرفتهشدهی چیچک زندگیاش است، با آروینهای زندگیاش چه باید کرد...
با ما همراه باشید.
داستان یک زندگی آشفته....
مقدمه:
من به انتقام دلخوشم
انتقام گونههای تر،
آههای داغ،
به انتقام چشمهای زل،
دستهای باز،
من به انتقام دلخوشم و فکر میکنم؛
به گوش، به دست، به دل.
انتظار یک سلام،
لمس یک نگاه،
و حس خوب.
من به انتقام از انتظار فکر میکنم!
به کنج سقف فکر میکنم که روزنهایست
بین من و تو،
به بالشتم که عاشقانه
اشکهای خستهام را پاک کرد.
من به این قلم که فکر میکنم،
چه خون دل که خورده است،
چه صبرها که کرده است،
چه واژهها که لیز خوردهاند از کفش،
به واژهها که فکر میکنم
به کنج کنج این اتاق،
به ذره ذرهی هوا فکر میکنم!
به انتظار فکر میکنم...!
***
«فصل اول: درد تمامی ندارد»
«حال»
بارون به شدت میبارید، روی زمین از شدت خیسی سیل کوچیکی به راه افتاده بود. زنی با سرعت رانندگی میکرد و تموم حواسش به خیابون بود که مبادا با کسی تصادف کنه. فقط و فقط رانندگی میکرد و نمیدونست که کجاست.
دستهاش رو محکم به فرمون ماشین قفل کرده بود،گاهی به جلو و گاهی نگاه به صندلی کنارش میانداخت و از صدای گریه بچهی کنارش اعصابش متشنج میشد. به طرف کودک برگشت و اون رو مخاطب خود قرار داد:
-آروم باش لعنتی تا کی میخوای گریه کنی؟! آروم باش!
وقتی دید که بچه آروم نمیشه به شدت کلافه شد. کمکم سیل اشکهای خودشم به راه افتاد.
- تقصیر تو بود می فهمی؟
و مشتی به فرمون کوبید:
-از همهتون انتقامم رو میگیرم، این زندگی حق من بود نه اون!
و با شنیدن صدای گریه دوباره فریادی کشید:
-بهت میگم خفه شو، اعصابم رو داغون کردی!
***
«زمان گذشته»
نفسم بالا نمیاومد، نمیدونم شاید کسی راه نفسم رو بسته بود و من میدونستم از این همه بینفسی طاقت نمیارم.
صدای دست، جیغ، تبریک و... همه و همه مانند گیوتینی بودند که انگار بیخ گلوم نشسته و قصد بریدن داشت. میدونستم از این نفستنگی که بیخ گلو بود، میمیرم.
لباس عروس سفید سارا برای من مثل لباس کفنی بود که انگار تو ویترین مغازه مرگ قرار گرفته بود و این بی تابی آخر سر من رو میکشت.
نگام به سمت میلاد کشیده شد، مثل همیشه اون لبخند یه وریش وقتی زیاد خوشحال بود کنار لبش بود. قلبم از اون لبخند خوشحال همیشگیش فشرده شد و آرزو کردم کاش من توی اون لباس عروسی کنار عزیزترینم نشسته بودم، نه حالا که مثل تماشاچی به بدترین سناریوی زندگیم خیره شده بودم.
-نازنین جان چرا اینجا ایستادی؟
نگام به سمت نگاه سبز وحشی آروین کشیده شد، برادر سارا و الان اونم جزو کسایی بود که عزیزترینم رو از من گرفت. نگاهم یعنی سرم رو کمی بالا بردم و چشمهام رو به نگاهش دوختم و با تیله های سرد و یخیام خیره بهش گفتم:
-ممنون، من اینجا راحتم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه متعجبش من و بیحستر از قبل کرد. نفسی تازه کردم، میلاد رو دیدم که من رو صدا میکرد، البته صداش تو این شلوغی به گوشم نمیرسید، با اشارهی دستش متوجه شدم که چی میگه و آتیش گرفتم، گرما همه تنم رو احاطه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخرامان خرامان با پاهای بیحسم دو قدم رو چهل قدم طی کردم، باز آتیش گرفتم، وجودم از تنفر پُرتر شد و من نابودتر شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخر سر از این همه بیهوایی میمردم! بغضم گیرکرده بود و بیشتر خفهام میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خودم زمزمه کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو چشم خیس آسمون بغض ترانه میشکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرسیدم، ایستادم کنار عزیزترینم، دستم رو گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نازنینم چرا دوری از من، آدم تو این روز قشنگ از برادرش دور میایسته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو من خواهر کسی شدم که عاشقانه میپرستیدمش، بار دیگه نابود شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس پربغضی کشیدم، نفس پربغض رو میشناختم؛ با من غریبه نبود. میلاد هم وقتی من رو فراموش کرد که نازنینش خواهرش شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اینجام میلاد از دور نگاهت میکردم، میخواستم با ساراجون راحت باشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجون کندم تا این جون رو کنار اسم سارا اضافه کنم. خیلی خوب میدونستم که سارا جون من نیست! من جونم برای میلاد در میرفت؛ میلادی که همیشه میلاد من بود؛ اما حالا برای کس دیگهای شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن این زندگی رو باختم، سیاه شدم وقتی فاصله افتاد بین من و عزیزترینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیونهوار شالم رو از سرم کندم، مانتوم رو درآوردم و به کناری پرتاب کردم. جلوی آینه ایستادم و به خودم نگاه کردم. نفسنفس می زدم موهای پریشونم رو دیدم که دورم ریخته بودند. دستی به سیاهی موهام کشیدم و با داد گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برای کی بلندشون کردی احمق!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهقهق زدم، میون تنهاییهای خودم داد کشیدم، جیغ زدم؛ ولی آروم نشدم. نفسهام تیکه تیکه شده بود و من بیتاب بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعطر مورد علاقهم رو که کادوی میلاد برای روز تولدم بود برداشتم و مثل دیوونهها به تموم تنم زدم، آخر سر هم پرتش کردم، خورد به شیشه میز آرایشم و هزار تیکه شد؛ مثل دل من که چند تیکه شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو مشت کردم و به قلبم کوبیدم که داشت از جاش کنده میشد. من داغون شدم، دوباره سیاهی تموم وجودم رو احاطه کرد، تلخی تموم احساساتم رو در برگرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونطور سر جای خودم روی زمین نشسته بودم و به اطرافم نگاه میکردم. کمی که گذشت، احساس کردم کمی آرومتر شدم. از جام بلند شدم با همون لباسها رو تخت دراز کشیدم، چشمهام رو بستم و خودم رو به دست خواب سپردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی زمین نشسته و پام رو گرفته بودم؛ خیلی درد می کرد. نگاهی به اطرافم کردم؛ آخرای باغ بودم، هر چهقدر سعی میکردم صدام رو بلند کنم کسی صدام رو نمی شنید. وقتی دیدم کسی نیست بیشتر دلم گرفت؛ هم از درد پام و هم تنهایی. آرومآروم گریم گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اِ، نازنین چی شده چرا روی زمین نشستی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به سمت میلاد کشیده شد؛ مثل همیشه تنها کسی که حواسش بهم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابش رو ندادم، فقط بیصدا گریه کردم. کنارم روی زمین نشست و دستش رو روی موهام کشید و دوباره به حرف اومد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کسی اذیتت کرده موشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبام رو چین دادم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من موش نیستم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ای کرده و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دیدی بالاخره به حرف اومدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بـ ـوسهای به سرم زد و از جاش بلند شد. دستم رو گرفت و بلندم کرد، خاک لباسم رو تکوندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نازی خانم تو دیگه بزرگ شدی، ناسلامتی هشتسالته ها نباید تندی بزنی زیر گریه که خانم کوچولو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفش رو قطع کردم و با اخم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یه جوری میگی خانم کوچولو انگار خودت بابابزرگی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینهش رو صاف کرده بادی به غبغبهش انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هر چی هم باشه ازت پنجسال بزرگترم، بایدم حس بابابزرگ بودن بهم دست بده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد از گفتن این حرف هر دو به هم نگاه کرده و خندیدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچوقت اون خندههای یواشکی به دور از چشم همه از یادم نبردم. از شدت غصه در حال ترک برداشتن بودم، ای کاش دوباره برمیگشتم به هشت سالگی و بیدلیل و بادلیل در معرض شلیک بـ ـوسههای عزیزترینم قرار میگرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهی میکشم و به خودم میگم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فقط یک معجزه لازم هست تا فردا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحس شاعرانهام رو وقتی ناراحت هستم دوست دارم. من کمی نوازش لازم دارم از طرف میلادم، وقتی ناراحتم، میدونم غیر ممکنه دستهاش لای موهام برن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir«بعد رفتنش موهایم را از تـهـ زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیوانهام میكرد خاطرهی دستانشـ.!»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روی تخت بلند شده و با وضع خراب اتاق روبرو شدم. این آشفتهبازاری بود که خودم برای خودم ساخته بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به لباس شب مشکیرنگ بلندم افتاد که کاملا چروک شده بود. آه کوتاهی کشیدم، این لباسم رو دوست داشتم؛ اما شونهای بالا انداختم و با خودم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بالاتر از سیاهی که رنگی نیست! با یه یکبار خشکشوییرفتن مثل روز اولش میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدارو شکر که دیشب مامان و بابا خونه نبودند، خدا خدا میکردم که تا الان هم خونه نیومده باشن. قفل اتاق رو باز کردم، جلوی در ایستادم و کوکب رو صدا زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کوکب خانم، کوکب خانم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای اومدنش از روی پلهها رو که شنیدم، برگشتم اتاق و روی صندلی میز آرایشم نشستم. بعد از چند لحظه با اون هیکل تپلش جلوی در اتاق ظاهر شد، نگاهی به قیافهاش انداختم؛ یک زن چهلساله که از وقتی یادم میاد تو خونهی ما زندگی میکرد. چشمای ریز، صورتی گرد، با لب و دهنی معمولی و با قد بسیار کوتاه داشت. با شنیدن صدای متعجش از ارزیابی قیافهش دست کشیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وای خدا مرگم بده خانم کوچیک، اینجا زلزله اومده؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی به سادگیش زدم و با احترامی که در تمام این سال ها براش قائل بودم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کوکب خانم اگه زحمتت نباشه اینجا رو تمیز کن، فقط مواظب باش این شیشهها تو دست و پات نره، به مش حیدرم وقتی اومد بگو بره به جای این آینهی شکسته یه تازهش رو تهیه کنه، فقط کوکب خانم مامان اینا چیزی از این جریان نفهمن؛ میدونی که نمیخوام ناراحتشون کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کمی تاخیر صداش رو شنیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چشم خانم، الان تمیز میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه صبر کن من الان بیرون کار دارم، وقتی رفتم تمیزش کن. فقط قبل اومدن مامان اینا تمومش کن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو دوباره چشمی گفت، از اتاق خارج شد و در رو هم بست. با احتیاط خودم رو به حموم رسوندم و لباسم رو از تنم بیرون آورده به رختکن آویزونش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوشی کوتاه گرفته و بیرون اومدم. حوله رو دور خودم پیچونده و روی صندلی نشسته بودم و به پنجرهی اتاقم خیره بودم. باد پردهی ساده سفیدِ حریر رو با خودش تکون میداد و من رو با خودش به گذشتهها میبرد. از پشت پنجره نازنینی رو میدیدم که از دست مادرش ناراحته و روی تاب نشسته، سرش رو هم روی زنجیره تاب گذاشته، آرومآروم خودش رو تکون میداد. در خونه باز شد و میلاد از اونجا بیرون اومد. به سمت نازنین حرکت کرد و یواشکی پشت تاب ایستاد و به آرامی چشمای نازنین هیجدهساله رو از پشت گرفت. نازنین هم غافلگیر از این کار، دستهای میلاد رو لمس کرده و تمام بدنش لرزش عجیبی به خود گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی کنارش نشسته، باهاش حرف زد و ناراحتیش رو به فراموشی سپرد. وقتی خواست که از کنارش بلند بشه، نازنین لب به حرف باز کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ممنون که همیشه کنارمی، میلاد خیلی دوست دارم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیلاد هم خندهای کرده و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خواهری منم دوست دارم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو قلب نازنین هزاران تکه شد. مثـل تار موهایش این بار هم دوستت دارمهایم را پشت گوشش انداخت و رفت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روی صندلی بلند شدم و به سمت کمد لباسهام به راه افتادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر کمد رو باز کردم، از بین پالتوهام یه پالتوی مشکی که اندازهش تا روی زانوهام بود رو انتخاب کردم. یک شلوار کتان مشکیرنگ با یک شال ضخیم سرمهایرنگ، با کیف مشکی که برداشتم تیپم رو کامل کرد. لباسها رو روی تختم که کنار پنجره قرار گرفته بود گذاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت میز آرایشم حرکت کردم کمی کرم به صورتم زدم، چشمام رو هم با خط چشم نازکی کادر گرفتم و مژههام رو هم کمی با ریمل سیاه کردم، رژ کمرنگی هم رو لبام نشوندم. نگاهی به چشمای تیلهای کشیدهام کردم؛ هیچ چیزی از اونا نمیشد فهمید. دستی به گونههای برجستهام کشیدم. آهی سر دادم و برس رو برداشتم و موهام رو شونه زدم. از بالا جمعشون کرده و دماسبی بستم. آمادهشده از پلهها داشتم پایین می اومدم که کوکب رو دیدم؛ داشت تو آشپزخونه جلوی گاز چیزی درست میکرد. نزدیک آشپزخونه شدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کوکب خانم من دارم میرم، کاری باهام نداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکوکب به عقب برگشته و حرفایی رو زیر لبی زمزمه کرده و بعد از تمومشدنش به سمتم فوت کرده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه خانم جون، خدا پشت و پناهت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتک خندهای کرده و در بزرگ و بلند قهوهایرنگ سالن رو باز کردم. گوشی رو از کیفم برداشتم و شمارهی ساغر رو گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از دوبوق صدای شادش رو از بین همهمهای شنیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جانم نازنین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام کجایی؟ انگار دورو برت شلوغه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره دانشگاهم برای انتخاب واحد اومدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اِ، نامرد صبر میکردی با هم میرفتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وای، ببخشید من فک کردم دیشب مهمونی بودی، خسته شدی گفتم حالا حالاها خوابی، برای همین زنگ نزدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اشکال نداره، خیلی وقته رفتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه بابا یه نیم ساعته رسیدم، اینقدر اینجا شلوغه که نگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه صبر کن منم بیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه عزیزم منتظرم، خداحافظ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو گوشی رو قطع کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به اطراف کردم، هنوز مش حیدر نیومده بود، پس مجبور بودم خودم در حیاط رو باز کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی ماشینم نشستم و بعد از استارت آرومآروم از حیاط بیرون اومدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهنگها رو یکی یکی رد میکردم که آخر سر آهنگ گل ارکیده رو پلی کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا آرامش داشتم رانندگی میکردم. نمی دونستم چه آیندهای در انتظارمه و این خیلی من رو بی تاب میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت چراغ قرمز ایستاده بودم که با شنیدن آهنگ تند ماشین بغلی نگاهم رو به اون سمت کشوندم، پوزخندی گوشه لبم جا گرفت، اینجا رو باش ببین کی رو می دیدم!با دیدنم که نگاهش کلا سمت ماشین من بود، سری برام تکون داد و با سبزشدن چراغ قرمز به راه افتاد. نمیدونم چرا از این پسر به هیچوجه خوشم نمیاومد. یاشار پاشایی؛ یه دانشجوی 26 ساله که ارشد حقوق میخوند. اونجوری که از بچهها شنیدم استاد فاضلی فامیلشونه، درسش رو تموم کرده اونوقت نمیدونم چرا اومده تو کلاسهای ارشدی نشسته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز فکر یاشار بیرون اومدم. به دانشگاه رسیده بودم. ماشین رو جلوی ورودی دانشگاه پارک کردم. نگاه کوچیکی از تو آینه به خودم انداختم. وقتی از مرتببودن همهچیز مطمئن شدم، از ماشین پیاد شدم و در ماشین رو قفل کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا قرارگرفتن دستی روی شونهام به عقب برگشتم. ساغر رو دیدم که پشت سرم ایستاده بود، لبخند شیطانی زد و باز شروع کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وای نازی من چند بار بهت بگم با این ماشینت جلوی دانشگاه نیا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت ماشین رفته و دستی روی کاپوتش کشیده و با حسرت نگاهی به ماشین انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کاشکی این ماشین مال من بود، نه مالِ توی برج زهرمار!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب حالا دستت رو بکش از رو ماشین کثیفش کردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماش رو چین داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-واقعا که، حالا که میبینم همچین تحفهای هم نیست ماشینت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه بابا حتما من بودم که داشتم با چشمام میخوردمش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برو بابا چیزی نیست که یه 206 آلبالویی هستش، والا قراضهای بیش نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالا برای این قراضه آب لب و لوچهات بههم ریخته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب حالا چندش نشو! بیا بریم تو کافه یه چایی قهوهای نسکافهای چیزی تو رگ بزنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- با این بی اشتهایی نمیری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ای کرده دستم رو گرفت و به سمت کافه نزدیک دانشگاه کشوند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد کافه شده و انتهاییترین میز دو نفره رو انتخاب کردیم. همیشه همینطور بود؛ وقتی وارد این کافه میشدیم هردومون سکوت میکردیم. نمیدونم اون به چی فکر میکرد؛ ولی من هر وقت اینجا میاومدیم فکرم سمت میلاد میرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا قرارگرفتن دست ساغر روی دستم نگاهم رو به سمت قیافهش کشوندم، چشمای درشت و کشیدهی شکلاتیرنگش من رو یاد میلاد میانداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نازی چرا اینقدر خودت رو اذیت میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحن رنجورش به من فهموند که حالم خیلی بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمیتونم فراموشش کنم ساغر، اون قلب من بود؛ ولی رفت. چهطوری بدون قلبم زندگی کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو فشار کوچیکی داد؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو از اولشم میدونستی که اون دوست نداره؛ یعنی جز چشم خواهری به هیچ چشم دیگهای نگاهت نکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسی تازه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو از اولشم اشتباهی وارد این بازی شدی، حالا ببین اونی که باختی تویی، اون که داره تو خوشی خودش غلط میزنه، تو چی؟ تو هم اینجا خودت رو توی ناراحتی خفه کردی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من میدونستم این بازی جای من نیست، جای میلاد و اون سارای نامرده؛ ولی گفتم شانسم رو امتحان کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چه شانسی نازنین؟ تو حتی بهش نگفتی که دوسش داری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا گفتم ساغر، بارها بهش گفتم، بارها؛ ولی اون نفهمید که نمیخوام برادرم باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به نظر من تو خودت رو داری بیخودی نابود میکنی زندگی خودت رو بکن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برای تو گفتن این حرف آسونه؛ چون هیچوقت عاشق نشدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز گفتن این حرف پشیمون شدم، نگاه ساغر به سمت شیشههای کافه کشیده شد که روبروی اون پارکی قرار داشت. قطره اشکی از گوشه چشمش چکید و روی میز افتاد. با گفتن این حرف احساس خردشدن کردم. ساغر بدون گفتن هیچ حرفی بلند شد و از کافه بیرون رفت. میدونستم نباید دنبالش میرفتم و این رو هم میدونم که همه چی رو خراب کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهی کشیدم و به جای خالی ساغر نگاه کردم. دروغ گفتم؛ ساغر عاشق شده بود؛ ولی کسی که دوسش داشت تنهاش گذاشت، میدونم الان تو راه بهشت زهراست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونطور ثابت و بیحرکت روی صندلی چوبی کافه نشسته بودم و خیره به اطراف در و دیوار کافه رو از نظرم میگذروندم. انگار اولین باری بود که به اینجا میاومدم، فضایی بزرگ که همهی دیوارهاش رو متنهای ادبی، فلسفی، غمگین و چیزهای دیگه پر کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیزهای دایرهایشکل کوچک که اکثرشون دو نفره یا چهارنفره بودند. در قسمت ورودی پیشخوان قرار داشت که جلوی میزش تابلوی کوچکی گذاشته و این متن روش نوشته شده بود:« لطفا با لبخند وارد و خارج شوید.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا انگشتام روی میز ضرب گرفته و همزمان پای سمت چپم رو هم تکون میدادم. نمیدونم کجای کارم اشتباه بود که درگیر این بیتابی شده بودم. نگاهم مدام به گوشیم بود و منتظر زنگ میلاد بودم که مثل همیشه زنگ بزنه و حالم رو بپرسه؛ اما چه خیال پرتوقعی داشتم من، اون الان سرش گرم ساراست. آه سارا، سارا تو با من چیکار کردی؟! با این کارهاشون فقط حس انتقام و نفرت رو تو خودم پرورش میدادم. میدونم این بزرگترین ضربه به خودم هستش، باز همون پریشونی به سراغم اومده بود، سرعت تکوندادن پام بیشتر شد و همزمان گوشه لبم رو هم میجویدم. قلبم فشرده میشد و دوباره همون دلتنگی مزخرف به سراغم اومده بود. خدایا من بیمارم، بیمارِ میلادم، دیگه داشتم از تلفظ این اسم کفری میشدم. چشمام رو محکم بستم با خودم زمزمه کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آروم باش، آروم باش تو میتونی جلوی این اتفاقات محکم بایستی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ملودی ریتم آروم گوشیم نگاهم با اشتیاق به سمتش کشیده شد؛ ولی با دیدن اسمی که روی صفحه گوشی حک شده بود آه از نهام بلند شد:"mamani"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جانم مامان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام نازنین هیچ معلومه کجایی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-منم خوبم تو چهطوری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-زبون نریز لطفا! میدونی الان عصبانیم، دیشب چرا یهویی بلند شدی رفتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیشب! بدترین روز زندگیم بود که مادرم دوباره یادآوری کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالم یهو به هم خورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من که شک دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کمی حرص گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به چی شک داری مامان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمیدونم حالا وقتی دیدمت بهت میگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خدارو شکر که الان یادت نیست به چی شک داری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کجایی الان اومدیم خونه دیدم دوباره نیستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دانشگاهم مامان، برای انتخاب واحد اومدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه پس برای ناهار دیر نکن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بدون خداحافظی گوشی رو قطع کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خانم چی میل دارید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگام به سمت گارسون کشیده شد. پسری جوون با چشمان یشمیرنگ انگار تازه یادش افتاده بود که اینجا مشتری هست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-قهوه لطفا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شیرین یا تلخ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شیرین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد از یادداشت به سمت میز بعدی رفت. قد بلند داشت و هیکلی روفرم، چهارشونه بود با چهرهای مردانه و صورتی که سهتیغه بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به میزی که چند متر اون طرفتر از من قرار گرفته بود کشیده شد. دختر و پسر جوونی که روی صندلیهای یک میز دونفره نشسته بودند و مدام به هم لبخند عاشقانه تحویل میدادند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و قلبم فشرده شد، لبم رو گزیدم و نگاه تلخم رو از اونها گرفتم و من موندم و کاشهایی که یک عمر با خودم زمزمه میکردم. نفرین کردم میلادی رو که این دونفرههای عاشقانه روی صندلیهای چوبی رو از من گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir«مانند هـیزمهـای مصـنوعی شومیـنه میسوزم؛ ولی پـایانی ندارم، درد یـعـنی هـمین!»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از گذشت دقیقههایی که تو خودم غرق شده بودم و بدون خوردن اون قهوهی شیرین، از روی صندلی بلند شدم و بعد از دادن پول از کافه خارج شدم. به سمت دانشگاه حرکت کردم تا کارهای انتخاب واحدم رو انجام بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مامان عاطفه خواهش میکنم بس کن، داری اذیتم میکنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اِ دخترهی چشمسفید من کجا دارم تو رو اذیت میکنم، تازگیا عجیب مشکوک شدی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ای خدا، یعنی چی مامان؟ از صبح داری یک سر میگی مشکوک میزنی آخه من کجام مشکوکه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمیدونم حالا به نتیجه رسیدم بهت میگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یهجوری میگی به نتیجه برسم که انگار میخوای اتمی، چیزی کشف کنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالا هر چیزی، تو که همیشه میخواستیم بریم خونه نرگس اینا بال بال میزدی؟ حالا چیشد یهدفعه بهونه میاری حال ندارم و اینا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمیدونم مریضم، چرا درک نمیکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تا یه بهونهی درست و حسابی دستم ندی قبول نمیکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چه خبره مادر و دختر خلوت کردین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم عقب و با نگاه خستهی بابا روبرو شدم؛ مثل همیشه شیکپوش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جام بلند شدم و بغلش کردم و سرم رو روی شونههای پهن و محکمش گذاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خسته نباشی باباجون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قربون دختر گلم برم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خسته نباشی حمید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مرسی خانم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز بغلش جدا شدم و سرِ جام برگشتم. نگاهم به مامان افتاد که با نگاهش برام خط و نشون میکشید، لبخندی بهش زدم و به این فکر کردم چهقدر خوب بود که همیشه مسائل بینمون رو نگه میداشت و دوست نداشت کس دیگهای باخبر بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از خوردن ناهار بدون اینکه صحبتی بین من و مامان بشه به سمت اتاقم رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونهی بزرگ نداشتیم؛ ولی همین دوبلکسبودنش رو دوست داشتم. طبقه بالا فقط دو اتاق داشت، اتاق من و مقابل اتاقم منم هم مال مامان اینا قرار داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد اتاقم شدم دیوارهای شکلاتیرنگش عذابم میداد؛ تداعیکنندهی چشمهای میلاد بود. به سمت دیوار اتاق رفتم و دستی روی اون کشیدم، قلبم فشرده شد. دستام رو مشت کردم و به دیوار کوبیدم؛ نه یک بار، نه دوبار، بلکه بارها، دست دیگهام رو هم مشت کردم و کوبیدم به قلبم، داشت از جاش کنده میشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمهی زندگیم پر شده بود از یادگاریهای میلاد و این به شدت عذابم میداد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکهام همینطوری روی صورتم میریختند، روی زمین نشستم و به دیوار تکیه دادم. از شدت بغض لبم رو گاز گرفتم تا صدام بیرون نره. بغض بدجور گلوم رو احاطه کرده بود، از این همه خفگی به سرفه افتادم و نفسم رو رها کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسنفس میزدم، عین ماهی که بیرون از آب بود و داشت خفه میشد. این حقِ من نبود، من نمیتونم با این مصیبت کنار بیام! نمیتونم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir«هر کـهـ مرا دید تو را نـفرین کرد، و من حـواس خدا را پرت کردم که مـبادا بشـنـود!»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ملودی گوشیم از خواب بیدار شدم و نگاهی به صفحه گوشیم انداختم"Saghar"بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جانم ساغر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدایی که انرژی بینهایتی داشت جواب داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام برج زهرمار چهطوری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اوف ساغر، چند دفعه بهت گفتم این کلمه رو بهم نگو خواهش میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه حالا در موردش فکر میکنم، کجایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خونهم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چیکار میکردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیچی خواب بودم، بیدارم کردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب کردم، پاشو حاضر شو بریم بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حوصله ندارم ساغر، شب مامانِ میلاد برای شام دعوتمون کرده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عه، برای چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمیدونم، بهخاطر نامزدکردن پسرش یه همچین چیزی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چیکار میخوای بکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیچی، باید برم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ولی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ولی نداره ساغر، اگه نرم سارا فکر میکنه که کم آوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من برام مهم نیست که سارا یا دیگرون چی فکر میکنن، برای من مهم تویی، نازنین چرا میخوای خودت رو نابود کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چارهای ندارم، دلم براش تنگ شده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وای نازنین وای، تو چهجور آدمی هستی، هان؟! واقعا داری عصبیم میکنی، اون دوست نداره، نمیخوادت، این رو بفهم و تو مغزت فرو کن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ولی اون هیچوقت نفهمید که من چه مدلی دوسش دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وای تو چهقدر احمقی، دختر تو تا حالا بهش گفتی داداش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه هیچوقت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس دخترهی بیشعور بفهم اون دونسته تو چه احساسی بهش داری؛ ولی نخواسته باور کنه، مگه دوستداشتن چند مدل داره؟ یا نکنه تازگیا دوستداشتن مدلی شده ما خبر نداریم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هرچی حالا چه یک مدل باشه چه چند مدل، من دوستش دارم و امشب میرم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به درک، هر کاری میخوای بکنی بکن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای بوق بوق کردن موبایل تو گوشم پیچید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسی عمیق کشیده و از جام بلند شدم به سمت کمد لباسهام به راه افتادم تا لباسی برای امشب انتخاب کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسارافون بلند بنفشرنگی رو که بلندیش تا کنار مچ پام بود از رگال کشیدم بیرون. ساپورت سیاهرنگی هم از کشوی جورابام برداشتم. روسری سیاهرنگ ساتنی هم از بین روسریهام کنار گذاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تقه ای که به در خورد سرم رو به اون سمت چرخوندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیا تو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اومدن کوکب نگاهی بهش انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام خانم، از خواب بیدار شدین؟ مادرتون برای عصرانه پایین منتظرتون هستن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه، بهش بگو الان میام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی آینه ایستادم و برس رو برداشته و شونهای به موهام زدم و همونطور آزاد گذاشتمشون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پلهها به آرومی پایین اومدم و به سمت آشپزخونه نسبتا بزرگمون به راه افتادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام به همه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند مادر و پدرم روبرو شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگونهی پدر و دست مادرم رو به زور بوسیدم. هیچوقت از این کار خوشش نمیاومد؛ ولی من همیشه زوری این کار رو انجام میدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-صد بار بهت گفتم این کار رو نکن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-همه آرزو دارن دخترشون این کار رو براشون بکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-همه این آرزوهاشون رو برای خودشون نگه دارن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دختر من حالش چهطوره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم رو به سمت بابا چرخوندم، لبخندی زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مرسی بابا خوبم شما چهطورید، اوضاع کار و بار چهطوره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوبه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیمساعتی رو کنار هم گذروندیم و از هر دری صحبت کردیم. از جام بلند شدم و به سمت پذیرایی خونه به راه افتادم. پذیرایی مستطیلشکل که مبل های سلطنتی هجدهنفرهای کنار هم قرار گرفته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرشهای قهوهایرنگ با نقش و نگار ریزی که روش کار شده کف خونه پهن شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی مبل سهنفرهی راحتی که کمی اونورتر از قسمت ورودی مقابل تلویزیون قرار داشت نشستم؛ مبلهای به رنگ بنفش، من عاشق این رنگ بودم. مبل های هشتنفره راحتی هم به صورت دایرهای شکل اینجا برای تلویزیون نگاهکردن گذاشته بودیم. کنترل رو برداشتم و شروع به بالا و پایین و نگاهکردن شبکهها کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونطور بیهدف مقابل تلوزیون نشسته بودم و نمیدونستم چه برنامهای داره پخش میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دختر تو کی میخوای بری حاضر شی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کلافگی نگاهی به مامان انداختم، با 43 سال سن هنوز هم همون طراوت دوران جوونیش رو داشت. چشمهای قهوهایرنگ، صورتی بدون چروک، موهای طلاییرنگش که تا سر شونهاش بود، همهی اینها ازش زنی ساخته بود که کمتر از سنش نشون میداد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الان مامان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه، پس حاضر شدی بیا پایین بریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدندونهام رو روی هم ساییدم، از جام بلند شدم و به سمت اتاقم حرکت کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمقابل میز آرایشم نشستم و در حال بستن موهام بودم. کرم رو برداشته و با پدش به صورتم مالیدم. خط چشم نازکی هم دورِ چشمهام کشیدم. پایین چشمهام رو کمی با سایه قهوهایرنگی کردم. صورتِ کشیدهام با چشم های آرایششدهام جلوهی خوبی به خودشون گرفته بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از پوشیدن لباسهام مقابل آینه ایستادم، روسریم رو دور گردنم بسته و پاپیون کوچکی به گوشهاش زدم. کفش های پاشنهبلند مشکیم رو هم به پام کردم، کیف کوچک بنفشرنگم رو هم برداشتم و بعد از آخرین نگاه از اتاق خارج شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی صندلیهای سلطنتی قهوهایرنگشون که با پارچههای براق دوخته شده بودند، نشسته بودم. دوباره همون تیک عصبی سراغم اومده بود؛ پاهام رو با ریتم کوچکی تکون میدادم. نگاهی به مبل روبروییم انداختم که سارا و میلاد کنار هم روی اون نشسته و مشغول صحبت بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاستخوانهای انگشت دستم تیکتیک، یکی پس از دیگری داشت شکسته میشد. نگاهم کامل روی اونا بود؛ انگار یکی داشت خنجر تو قلبم فرو میکرد. احساس گرما میکردم، کاسهی چشمهام پر از اشک بود؛ ولی مگه میذاشتم اشک ازشون بباره. میلاد خیلی عوض شده بود؛ از وقتی اومده بودیم فقط یه سلام خشک و خالی اونم به زور کرده بود. دلیل این رفتارش رو نمیدونستم. خدایا من مستحق همچین رفتاری نیستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا تنها نشستی اینجا نازنین بانو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم سمت آروین کشیده شد که مبل کناریم رو اشغال کرده بود. چشمهام رو ریز کردم، نگاهی بهش انداختم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من تنها نیستم این همه آدم اینجاست، چرا باید تنها باشم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجاخوردنش رو به وضوح دیدم، خودمم از تلخی حرفم خوشم نیومد؛ ولی انگار کسی مجبورم میکرد که اینطوری باهاش رفتار کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی توی جای خودش جابهجا شد و پای چپش رو روی پای راستش انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا همیشه اینقدر تلخ حرف میزنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تلخ نیستم؛ ولی شما سوال پرسیدید منم جوابتون رو دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-صحیح. سارا ازت تو خونه خیلی برامون تعریف میکرد؛ اینکه دختر خوبی هستی و خوشاخلاق و اینا، نکنه سرِ همهمون رو کلاه گذاشتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسی تازه کردم و خیره به میلاد اینا جوابش رو دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چون که سارا دوست صمیمیم بود و دلیل بر این میشد که باهاش رفتار خوبی داشته باشم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس اینطور که فهمیدم با پسرا میونهی خوبی نداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه داشت عصبانیم می کرد، نگاهی بهش انداختم و با کمی حرص گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دلیلی نمیبینم که با هر کسی بشینم پای صحبت و گرم بگیرم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی از ابروهاش رو بالا برد و با پوزخندی که کنار لبش ظاهر شده بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من که هر کسی نیستم؛ ناسلامتی برادر دوست صمیمیت هستم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بلندشدن صدای گوشیم انگار از این مخمصه خلاص شده بودم، بدون هیچ حرفی از جام بلند شدم و به سمت حیاط رفتم و روی پلههای ورودی نشستم و جواب دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بگو ساغر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وای خانومُ باش، انگار توپت پره نه؟ آدم حسابت نکرده داری دیوونه میشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ساغر حرف اضافه میخوای بزنی گوشی رو قطع کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب حالا چرا جوش میزنی؟ من که گفتم اونجا رفتن کار بیهودهایه، تو فقط ارزش خودت رو پایین آوردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب باشه هرچی تو میگی همون درسته؟ تو کار و زندگی نداری همهش راپورت زندگیِ من رو در میاری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندهای کرده و با صدایی که هنوز تهمایههای خنده توش بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من اینقدر حال میکنم تو وقتی عصبانی هستی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداش رو کمی خشن کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو کار و زندگی نداری همهش راپورت زندگیه من رو در میاری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد با صدای بلند خندید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیلی جذاب میشی نازنین، تو اگه پسر میشدی، خودم زنت میشدم بی برو برگشت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندهی کوچیکی روی لبهام شکل گرفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیلی خب برو انقدِ مزه نریز! اومدم خونه پیام میفرستم با هم حرف بزنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بدون شنیدن صداش موبایل رو قطع کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشیدم و از سردی هوا به خودم لرزیدم؛ دستهام رو دور خودم حلقه کردم و همونطور به روبرو خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نازنین؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلبم به شدت خودش رو به قفسه سینهام کوبید. من از بالای بلندی به پایین پرت شدم، گیجگاهم نبض میزد. جاریشدن خون تو رگهام رو حس میکردم. پمپاژ قلبم، حس رخوت تموم بدنم رو در برگرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحساس کردم گردنم قفل شد و نمیتونم تکونش بدم. همهی اینا در عرض چند ثانیه اتفاق افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سختی به عقب برگشته و نگاه خیسم رو بهش دوختم و با صدای لرزون و جرأتی عجیب که از من بعید بود گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چه عجب بالاخره ما شما رو تنها زیارت کردیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافهبودنش کاملا مشخص بود. دستی پشت گردنش کشید و خواست بیاد جلو که من یک قدم عقب رفتم و میلاد مات سرِ جاش ایستاد. نه اون حرفی می زد نه من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنار لبم رو به دندون گرفته و داشتم گازش میگرفتم. قسمتی از سارافونم رو توی دستم گرفته بودم و فشار دادم. شاید سر جام سکته کرده بودم! نفسهام قطعهقطعه شده بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار از حرفی که میخواست بزنه پشیمون شد؛ چون دستی میون موهاش برد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فقط خواستم حالت رو بپرسم همین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراهش رو گرفت و رفت. بیحال روی ایوون افتادم و روی زانوهام نشستم. به جایی که میلاد بود و الان خالی بود، خیره شدم. سرم رو آروم تکون میدادم، بعدش بدنم رو شروع کردم به تکوندادن، هق زدم؛ ولی اشک از چشمهام پایین نیومد. هق زدم؛ ولی درد قلبم آروم نشد. نفس نفس میزدم و انگار پایان زندگی همینجا بود. دیگه برام مهم نبود که همه بدونن چه حسی بهش دارم. دیگه فرقی برام نمیکرد که بفهمن من عاشق شوهر سارا هستم. چه زود نسبت میلاد عوض شد! دیگه پسر خانواده ملکی نبود، شوهر سارا بود. اشکهام راه خودشون رو باز کرده بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر ورودی باز شد، سرم رو بلند کردم، نگاهی بهش کردم. بالاخره فهمید و میدونم سرزنشم میکرد. اومد سمت من و بازوم رو گرفت، خواست بلندم کنه؛ ولی نتونستم از جام تکون بخورم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بلند شو مامانم، با خودت اینطوری!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهق زدم و اینبار اشک هم از چشمام جاری بود، هق زدم و با چشمهای اشکیم بهش خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مامان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جانِ مامان؟ بگو دردونه زندگیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکی روی گونهم چکید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir« بیحس شدهام از درد، از بغض، فقط گـاهی خطِ اشـکی میسوزاند صـورتـمـ را!»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اون از من گذشت!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو من به عمق قضیه پی برده بودم. صدام توی خودم خفه شد و با صدایی که خفگی داشت گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مامان.. اون از من گذشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازوی مامان رو گرفتم و فشار دادم. هقهق کردم، آروم گریه کردم. دیوونه شده بودم، سرم رو روی شونهی مامان گذاشتم و گریه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دلم میسوزه مامانی، دلم میسوزه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای گریهام کمی اوج گرفت و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-قلبم درد میکنه مامانی، درد میکنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتم رو کمی کج کردم و مسخ مامان شدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میخوام بمیرم مامانی، میخوام بمیرم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان نتونست تحمل کنه آروم بغلم کرد و من رو به خودش فشرد، با صدای پر از بغضی که سعی در نگهداشتن بغضش داشت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-غصه نخور دخترم! غصه نخور، این روزا هم میگذره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir«رفت تو را به خدا سپرد، خودش را به دیگری!»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونطور بیحرکت روی زمین نشسته و سرم رو روی شونهی مامان گذاشته بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میخوای بریم خونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای پر از آرامش مامان نگاهی به حیاط پوشیده از برف انداختم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه، فقط میشه کیفم رو بیاری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره عزیزم، چند دقیقه صبر کن برم بیارمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو از شونهش برداشتم، مامان بلند شد و به سمت خونه رفت. سرمای عجیبی بود، لرز تموم وجودم رو گرفت. از جام بلند شدم و پایین پلهها ایستادم و منتظر مامان شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند دقیقه گذاشت تا مامان همراه کیفم از خونه خارج شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-زود صورتت رو درست کن بیا، کسی متوجه نبودنت نشده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتشکرکردم لبخندی به صورتش زد، به سمت دستشویی گوشهی حیاط به راه افتادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز تو آینه نگاهی به خودم انداختم؛ با دیدن قرمزی چشمهام دوباره کاسهی چشمهام پر از آب شد. لبم رو گاز گرفتم تا از ریزشش جلوگیری کنم. آب بینیم رو بالا کشیدم و شیر آب رو باز کردم و با احتیاط، کمی به صورتم آب زدم تا آرایش چشمهام به هم نریزه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآه بلندی کشیدم، زیپ کیفم رو باز کردم و کرم رو برداشتم و کمی به صورتم زدم. نگاهی به لبهای رنگپریدهام انداختم، رژم رو هم از داخل کیفم بیرون آورده و کمی روی لبهام مالیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز دستشویی بیرون اومدم و به سمت خونه حرکت کردم. در قهوهای عریض چوبیرنگ رو باز کردم و وارد خونه شدم. سیل عظیمی از هوای گرم به صورتم برخورد و صدای مهمونا گوشم رو پر کرد. نگاهی گذرا به مهمونا کردم، هر کسی با بغلیش مشغول صحبت بود، فکر نکنم کسی متوجه غیبت من شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به صورت خندون میلاد کشیده شد که با صدای بلندی در حال خندیدن بود، کنار سارا نشسته و دستش رو دور گردن سارا حلقه کرده بود. با دیدن این صحنه قلبم فشرده شد، آب دهنم رو با صدا بلعیدم. پوفی کشیدم و به جای خالی خودم برگشتم و روش نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم چرا هیچوقت نتونستم با دخترای این جمع ارتباط برقرار کنم. خانوادهی ملکی، خانوادهی آزادی بودند و طرز پوششون کمی باز بود. نگاهم به نرگس خانم کشیده شد که موهای بادمجونیرنگش زیر اون روسری حریر سفید تضاد جالبی ایجاد کرده بود، چشمای شکلاتیرنگش هم شبیه پسرش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک دور چشمهام رو بین مهمونا گردوندم و در آخر چند ثانیه روی مهسا، خواهر میلاد، مکث کردم. کنار آروین ایستاده بود و با عشوه و ناز در حال صحبت با آروین بود. آروین هم هر از گاهی سرش رو تکون میداد و لبخند مسخرهای به حرفای مهسا میزد. اونم شبیه مادرش بود. سارافون تنگی پوشیده بود که اندازهاش به زور تا زانوهاش میرسید؛ جوری که تمام برجستگیهای بدنش بیرون زده بود. شال مشکیرنگ کمقوارهای هم روی موهاش بود؛ ولی نصف موهاش از پشت و جلو بیرون ریخته بود. لبها و بینی متناسبش شبیه مادرش بود، پیشونی بلندی هم داشت. یاد جمله مامانی، مادر بزرگ مادریم افتادم:« اونایی که پیشونیشون بلنده بخت بلندی هم دارند!»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی به این حرف زده و با خودم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حتما مهسا هم بخت بلندی با آروین داره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه خیرهی آروین رو روی خودم متوجه شدم، نگاهی به من کرد و یکی از ابروهای پهن و سیاهش رو بالا انداخت و چشمکی نثار من کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم رو از اونا گرفتم، پسرهی هیز معلوم نیست با چند نفر داره خوش میگذرونه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا؛ کی این مهمونی لعنتی تموم میشه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای نرگس خانم به خودم اومدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانما و آقایون بفرمایید، شام حاضره توروخدا بفرمایید، چیزی بمونه حروم به خدا میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جام بلند شدم به طرف میزی که غذاها رو روش گذاشته بودند به راه افتادم. من وقتی ناراحت میشدم، غذا زیاد میخوردم و الان هم یکی از اون موقعها بود. بشقاب رو برداشتم، برای خودم غذا کشیدم و سرِ جام برگشتم. همینطور با غذام مشغول بودم که با نشستن آروین بیتوجه بهش به خوردن ادامه دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-انگار از این به بعد قراره بیشتر همدیگه رو ببینیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی پرتعجب بهش انداختم که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من تو شرکت پدرت کار میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپربهت بهش نگاه کردم و با تعجبی که توی کلامم مشهود بود، گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندهای کرد، لبهای صورتی و گوشتیش رو داخل دهنش برده و بیرون آورد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تعجب کردین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالت معمولی به خودم پیدا کردم و بیخیال گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره؛ ولی استخدامشدن شما تو شرکت بابا چه ربطی به من داره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-همینطوری گفتم! مگه باید ربطی به شما داشته باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چه میدونم؟ این رو به خودتون بگید؛ چه ربطی به من داره که این موضوع رو مطرح کردید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجاخوردنش رو برای بار چندم دیدم و تو دلم خندیدم. دیگه حرفی نزد و آروم به خوردن غذاش ادامه داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند دقیقهای میشد از خواب بیدار شده بودم. کسل بودم؛ همیشه این حس بعد از بیدارشدن از خواب همراهم بود؛ مخصوصا وقتایی که شبا دیر میخوابیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به سمت پنجره کشیده شد، پردهی حریر کنار رفته بود و چشمهام روی دونههای برف خیره موند. با دیدن این صحنه به خودم لرزیدم. حس سرما تموم وجودم رو پر کرد؛ برای همین دستهام رو دور خودم حلقه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir«به خدا بگو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزمستانش سرد نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجمع کند تکرار فصلهایش را
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن در تابستان هم از بیوفایی دندان به دندان ساییدهام.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جام بلند شدم. نگاهم به ساعت روی دیوار خیره موند؛ ساعتِ ده صبح رو نشون میداد. خمیازهای کشیدم و نرمشی به دستهام داده و از اتاق خارج شدم. به سمت دستشویی که در انتهای راهرو قرار داشت حرکت کردم. شیر آب رو باز کردم و دستم رو زیر آب بردم، مشتم رو پر کردم و به سمت صورتم آوردم. بعد از شستن دست و صورتم از اونجا خارج شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمقابل اتاق مامان اینا ایستادم و چند تقه به در زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیا تو نازنین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای خوابآلود مامان دستگیره رو کشیدم و وارد اتاق شدم. تنها بود، روی تخت دراز کشیده بود و معلوم بود که هنوز خوابش میاومد. نزدیک تخت رفته و روی تشکش نشستم. نگاه خیرهام رو بهش دوختم و اونم نگاه خوابآلودش رو بهم دوخت. از جاش بلند شد، زاویه بالشتش رو تغییر و به پشتی تخت تکیه داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از کی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم رو به گوی شیشهای روی میز دوختم، با ناراحتی نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از همون اولش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر با کمی مکث تو جاش جابهجا شد، بدون حسی در حرفش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-همون اولش دقیقا کی میشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی از انگشتای دستم رو با اضطراب شکستم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از وقتی که یادم میاد، از وقتی فهمیدم اون یه پسره و من یه دختر هستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو چشماش نگاه کردم و بغضم رو قورت دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از وقتی که فهمیدم بزرگ شدم، حسهام بهش قوی شد و اون رو به عنوان عشق شناختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اشتباه بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازوم رو میون دستاش حبس کرد و جدیتر از قبل گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دخترجون اشتباه کردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشهی لبم رو جویدم، بازوم رو از بین دستاش بیرون آوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی اشتباه بود؟ اونم یه آدمه عین بقیه، دلم از دستم در رفت نتونستم نگم که عاشق نشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمی بین ابروهاش به وجود اومد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir