داستان در مورد پسری به نام مهرانه که یک پزشک موفقه و۳۰ سالشه و هنوز ازدواج نمیکنه تااینکه با یه دختری که به خودشو به شکل پسرها کرده بود اشنا میشه و…

ژانر : عاشقانه، همخونه ای

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۰ ساعت و

مطالعه آنلاین دختری که من باشم
نویسنده : نیلوفر 72

ژانر: #عاشقانه #همخونه_ای

خلاصه:

داستان در مورد پسری به نام مهرانه که یک پزشک موفقه و۳۰ سالشه و هنوز ازدواج نمیکنه تااینکه با یه دختری که به خودشو به شکل پسرها کرده بود اشنا میشه و…

من:همین که گفتم! یه بار دیگه اسم زن و زن گرفتن تو این خونه بیارین به خداوندی خدا میرمو دیگه برنمیگردم!خدا رو شکر دستم به دهنم میرسه که نخوام محتاج پولتون یا ارثیه یا هر کوفت وزهر مار دیگه ای باشم!

یه دفعه داغی سیلی بابا رو روی صورتم حس کردم درحالی که از عصبانیت میلرزید گفت:پسره نمک نشناس!برو گورتو گم کن از این خونه تا زن نگرفتی بر نمیگردی و اگر نه هیچوقت حلالت نمیکنم هیچوقت....

پوزخندی نثارش کردم و گفتم:معلومه که میرم فکر کردی اینجا میمونم؟

با حرص به سمت در رفتم صدای هق هق مامان تو گوشم بیشتر عصبیم میکرد . از خونه زدم بیرون و رفتم سمت ماشین اومدم سوارش شم که دیدم لاستیک جلوشو پنچر کرده بودن با تمام تونم بهش لگد زدم و گفتم:بر مردم ازار لعنت!

همون طور پیاده راه افتادم نیم ساعتی طول کشید تا برسم خونه لباسام زیاد نبود از سوز هوا خودمو تو کتم جمع کرده بودم.

بالاخره رسیدم تو کوچه . به خاطر مسیری که طی کرده بودم یه کم اروم شدم. با خودم فکر کردم برای این که از فکر اون شب در بیام به مهسا زنگ بزنم که شب بیاد پیشم.

داشتم شماره مهسا رو میگرفتم که صدای داد و فریاد شنیدم:پولا رو میدی یا به زور بگیرم ازت بچه؟

ــ:مردی بیا بگیرش مفت خورد من به تو یونجه هم نمیدم !

ـ:دیگه زیادی داری حرف میزنی!محسن بگیرش

ـ:ولم کن کثافت!

صدای فریاد بلند شدم گوشی رو گذاشتم تو جیبم بدو بدو رفتم سمت سه نفری که تو تاریکی با هم درگیر شده بودن هنوز خیلی باهاشون فاصله داشتم ولی برق چاقویی که تو دست یکیشون بود زیر نور دیدم قدمامو تند تر کردم که صدای فریاد دیگه ای پیچید تو کوچه یه دفعه یکیشو سرشو برگردوند و گفت:فرنود بدو یکی داره میاد!

شخص سومی که بین دستاشون بیحال شده بود رو زمین پرت کردن و سوار یکی از موتورایی شدن که اونجا پارک بود سرعتمو زیاد کردم ولی بهشون نرسیدم. جلو رفتم یه پسر ریزه میزه افتاده بود رو زمین با دیدن رنگ خون رو لباسش رفتم سمتش و گفتم:پسر جون حالت خوبه؟

ناله خفیفی کرد چشماش نیمه باز بود به زور سنش به 17 -18 سال می رسید خدا میدونه این وقت شب اینجا چی کار می کرد؟جوابمو نداد چند بار اروم زدم تو گوشش تا به هوش بیاد ولی فایده ای نداشت بدتر چشماش بسته شد! اروم بلندش کردم بر خلاف تصورم خیلی سبک بود باید میرسوندمش بیمارستان ولی ماشین نداشتم خون همین طور از پهلوش پایین میریخت لباسای منم خونی کرده بود به موتوری که کنار پارک شده بود نگاه کردم پس طرف پیک موتوریه!ولی با موتور که نمیشد بردش بیخیال بیمارستان شدم تصمیم گرفتم ببرمش خونه و خودم پانسمانش کنم!

تا خونه راه زیادی نبود بدو بدو بردمش خونه !

در خونه رو باز کردم .یه نگاه بهش کردم زنگش کبود شده بود دستمو گذاشتم رو زخمشو با صدای بلندی گفتم:مش رحیم! مش رحیم!

مش رحیم خودشون از زیر زمین یه من رسوند با دیدن پسره رنگش پرید و گفت:چی شده اقا؟

من:هیچی چاقو خورده ! وقت نیست ببرمش بیمارستان خودم پانسمانش میکنم! تو فقط برو موتورشو از تو کوچه بیار!

ـ:باشه اقا چیزه دیگه لازم ندارین؟

من:نه!

ـ:باشه الان میرم اقا!

برگشتم سمتش و گفتم:مش رحیم!

ـ:جانم اقا؟

من:یه سرم قندی با مسکن هم بگیر!

ـ:چشم اقا!

رفتم بالا وقت نبود چیزی بندازم زیرش گذاشتمش رو تخت! رفتم کیفمو با جعبه کمک های اولیه اوردم .

کاپشنشو از تنش بیرون اوردم و نبضشو گرفتم کند میزد . رفتم سمت دکمه های لباسشو و بازشون کردم تا خواستم لباسشو در بیارم چشمم روش ثابت موند!چند لحظه گیج و مبهوت زل زدم بهش وقت نبود لباسشو باز تنش کنم سریع رفتم سراغ زخمش که سمت چپ شکمکش خورده بود! خدا رو شکر چون از روی کاپشن بود زیاد عمیق نشده بود ولی خون زیادی ازش رفته بود.زخمشو ضد عفونی کردمو و بعد بخیش زدم لباساشو باز تنش کردم . کلافه شده بودم فکر نمیکردم دختر باشهیعنی به این نیمچه سیبیل پشت لبش و این ریخت و قیافه اصلا نمی اومد که دختر باشه!

مش رحیم یه ربع بعد اومد واسه دختره سرم زدمو از اتاق رفتم بیرون. درو باز گذاشتم که اگه بیدار شد بفهمم.

نمیتونستم به مهسا بگم بیاد به احتمال زیاد این دختره تا صبح نمیتونست از جاش تکون بخوره!

رفتم سرا یخچال غذای دیشب که مونده بود رو گذاشتم تو ماکروویو و تکیه دادم به کابینتا. فکرم کشیده شد سمت دعواهای این چند وقت از وقتی جشن تولد 30 سالگیمو گرفتم یه شب اروم نداشتم هر روز مامان یه نفرو پیدا میکرد بریم خواستگاری اما من زرنگ تر از این حرفا بودم عمرا اگه زیر بار مسئولیت زن و بچه میرفتم! من یه پزشک موفق بودم یه زندگی خوب داشتم کلی دختر جورواجور جون میدادن برام هر کاری دلم میخواد میکنم هر جایی دلم بخواد میرم چرا باید خودمو محدود کنم محدود یه زندگی فقط با یه زن وقتی الان میتونم راحت هر شب یکیشونو امتحان کنم؟!نفسمو فوت کردم صدای زنگ ماکروویو هم در اومد بی خیال از همه اتفاقاتی که افتاده بشقاب غذامو گذاشتم رو میز و شروع کردم به خوردن.

صدای ناله خفیفی از تو اتاق شنیدم دست از غذا خوردن کشیدم بر عکس صدای زمختی که تو کوچه داشت از صدای ناله هاش میشد تشخیص داد که دختره!

از جام بلند شدم و رفتم تو اتاق

دستشو گذاشته بود رو بخیه هاشو از درد به خودش میپیچید!

رفتم کنار تخت و گفتم:اروم باش چاقو خوردی!

با شنیدن صدای من یه دفعه برگشت سمتم و در حالی که سعی میکرد دردشو پنهان کنه گفت:تو کی هستی؟

به اطرافش نگاه کرد و ادامکه داد: منو کجا اوردی؟

خواست سمتم حمله ور شه اما درد بهش اجازه نداد!

دستشو گذاشت رو شکمشو اخ بلندی گفت!

از جام بلند شدم که براش ارامبخش بیارم با صدای عصبی گفت :جوابمو ندای!

دختره پر رو هیچکس تا حالا جرات نکرده بود با من اینجوری حرف بزنه! با صدایی عصبی تر از خودش گفتم:بهت لطف کردم نذاشتم بمیری طلب کارم هستی؟

با این که دردش شدید بود ولی کوتاه نمی اومد نیم خیز شد و گفت:مگه من گفتم نجاتم بده؟میذاشتی میمردم!ببین اقا من نه اعضای بدنم سالمه نه کسی رو دارم که بخواد واسم پول بده نمیدونم چرا منو اوردی اینجا! یه ذره به دورو برش نگاه کرد و ادامه داد:ولی زدی به کاهدون!

از تفکرش خندم گرفت. سری با تاسف تکون دادم و گفتم:ببین دختر جون اگه یه نگاه به اطرافت بندازی میفهمی من اصلا به اون چندرغاز پولی که تو داری ازش حرف میزنی احتیاجی ندارم!

با این حرفم چشماش گرد تر شد خودشو جمع کرد و صداشو کلفت کرد و گفت:کی گفته من دخترم؟

خنده هام به قهقهه تبدیل شد.

اخمی کرد و گفت:کوفت!من پسرم!

سرمو تکون دادم و چشمکی بهش زدم و گفتم:ولی من مطمئنم دختری!

جیغ خفیفی کشید و خواست از جاش بلند شه که رفتم جلو و گرفتمش با حرص گفت:ولم کن!

همون طور که میخندیدم گفتم:اروم باش من که چیزی نگفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زل زد تو چشمامو با نفرت گفت:اشتباه گرفتی من از اوناش نیستم! ولم کن برم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خدایا این چی میگه بعد عمری خواستیم یه کمکی در راه خدا کرده باشیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زل زدم رو سیبیلاش و گفتم:اره میدونم از قیافت معلومه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون طور که دستو پا میزد گفت:پس واسه چی منو اوردی خونت؟ولم کن ولم کن میخوام برم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماشو بست و با صدای بلندی تو گوشم گفت:آآآآییی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:چی شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه کردم دیدم داره از زخمش خون میاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از درد اروم گرفت دوباره بتادین و بانداژ برداشتم و گفتم:حالا بببین میتونی خودتو بکشی گناهت بیفته گردن من یا نه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تکیه داد به تخت و گفت:خیلی درد میکنه تورو خدا یه کاری کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بتادینو ریختم روش جیغش رفت هوا. یه ذره دستمو نگه داشتم تا خونش بند بیاد. از فرط درد بی حال شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند شدم و گفتم:میرم مسکن بیارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای گرفته ای گفت:نمیخواد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:چی چی رو نمیخواد داری از درد میمیری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ:نمیخوام تحملش میکنم! با مسکن ممکنه خوابم ببره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم:نترس کاریت ندارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با درموندگی گفت:اقای محترم میگم نمیخوام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دستش لجم گرفته بود اگه حالش بد نبود صد باره از خونه پرتش کرده بودم بیرون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند تا نفس عمیق کشید و گفت:کجا پیدام کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو که خونی شده بود با دستمال پاک کردمو گفتم:تو کوچه !چاقو زدن و در رفتن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفت:نامردا!حروم خورا! الهی اون پولی که براش خون دل خوردم از تو چشمشون در آد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:مگه چقدر بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بی حالی گفت:پنجاه هزار تومن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:هه واسه پنجاه تومن اینقد ناله و نفرین میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماشو باز کرد و گفت:شاید واسه تو هیچی نباشه ولی واسه من خرج یه هفتس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:باشه باشه حرص نخور باز خونریزی میکنه زخمت!خب چیزی نیست که به خونوادت بگو ریختن سرت حتما درک میکنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفم انگار داغ دلش تازه شد گفت:هه خونواده؟کدوم خونواده اقا دلت خوشه ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب نگاهش کردم یه نگاه به دستمال خونی کردم و با ترس گفتم:ببینم ایدز و هپاتیت که نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند تلخی زد و گفت:نترس من پاک پاکم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحنش اونقدر دردمند بود که حرفشو باور کنم . گفتم:تنها زندگی میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو به علامت مثبت تکون داد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:چرا خودتو عین پسرا کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ:تو این دوره زمونه کی به یه دختر جوون بی سواد و بی کس و کار کار میده؟تازه اگه فکر کنن پسرم امنیتم بیشتره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:خونوادت کجان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کم جا به جا شد و گفت:من چه میدونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:فرار کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو گذاشت زیر سرش بهم خیره شد و گفت:نوچ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:پس چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و گفت:عادت داری تو زندگی مردم فوضولی کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از این حرفش جا خوردم خودمو جمع و جور کردم به همون مهران درونم برگشتم و گفتم:نه فقط پرسیدم که درد یادت بره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و گفت:اره جون خودت واسه همین سرتا پا گوش شده بودی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای دختره پررو شیطونه میگه بزنم چشاشو از جا در بیارم که دیگه اینجوری نگام نکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای کرد و گفت:خب حالا چرا جوش میاری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کجا فهمید؟اخم کردمو و گفتم:جوش نیاوردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمکی زد و گفت:اوردی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند شدم و گفتم:مثه این که تو یه چیزیت هست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد و گفت:من در طول روز با هزار تا ادم سر و کار دارم اگه نتونم از تو چشمای طرفم بخونم چی تو سرشه که کارو کاسبیم راه نمی افته. حالا اگه میخوای بدونی کیو راه دادی تو خونت بیا بشین برات میگم فقط فکر نمیکنم به مزاجت خوش بیاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دستی که بهش سرم وصل بود یه گوشه تخت اشاره کرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:نه خیر من علاقه ای به زندگی تو ندارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه تای ابروشو بالا انداخت و گفت:باشه بابا مغرور! بیا بشین دو دقیقه به درد و دل یه ادم مریض گوش کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون این که نگاهش کنم از اتاق اومدم بیرون!اعصابم خورد شده بود ادم عجیب و ترسناکی بود تا حالا همچین دختری ندیده بودم!واقعا کنجکاو بودم ببینم کیه اما عمرا اگه برمیگشتم تو اون اتاق.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنگ زدم به مش رحیم و گفتم بره ماشینمو بیاره میدونستم ساعت 11 و نیمه ولی خب حقوق میگرفت که همین کارا رو بکنه دیگه!خودمم رفتم دراز کشیدم رو کاناپه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت 1 بود هر چی خودمو روی کاناپه جا به جا کردم نتونستم بخوام من هیچ جایی به جز تو تختم راحت نبودم که اونم این دختره تصاحب کرده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند شدم و رفتم تو اتاق چراغو روشن کردم .یه دفعه گفت:اه! کور شدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم چشماشو محکم رو هم گذاشته بود گفتم:بیداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ:نه خوابم خودمو زدم به بیداری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:دیشب تو شیشه خیار شور خوابیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ:شیشه خیار شور خیلی بهتر از بعضی جاهای دیگس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منظورشو فهمیدم ولی به روی خودم نیاوردم راست میگفت دخترایی مثه اون خیلی راحت تر از این که بخوان تغییر قیافه بدن میتونستن پول دربیارن.اروم چشماشو باز کرد نشستم رو تخت و گفتم:میشه بری تو حال بخوابی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ذره نگاهم کرد!سرمشو که تموم شده بود از دستش باز کردم و گفتم:من فقط رو تختم خوابم میبره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد و به زور خودشو کشید بالا و گفت:واقعا شرمندم!یه نگاه به ملافه خونی انداخت و گفت:کجا باید برم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:شرمنده من نمیتونم بخوابم فردا هم کلی کار دارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو تکون داد و گفت:همین که نذاشتی بمیرم باید یه عمر دولا و راست شم واست !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سختی نشست سر جاش عجب غلطی کردم دختر بیچاره نمیتونست جم بخوره بعد من میخواستم بفرسمتش بره یه جا بدتر از اینجا بخوابه!یه ذره نگاهش کردمو گفتم:نمیخواد بگیر بخواب من یه فکری میکنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاهاشو از تخت اورد بیرون و گفت:اگه میخواستی فکری بکنی تا حالا کرده بودی!همون طور که خم شده بود و دستش رو شکمش بود گفت:کجا باید برم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم جلو دستشو بگیرم دستمو پس زد و گفت:د یالا ! نکنه میخوای تا صبح سر پا نگهم داری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به بیرون اتاق اشاره کردمو و گفتم:وسط حال رو به روی تلوزیون یه مبل بزرگ سه نفره هست اونجا راحتی! پتویی که رو تخت بود رو برداشتم و گفتم:بیا ببرمت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پتو رو از دستم گرفت و گفت:خودم میرم ممنون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحنش ناراحت نبود نفهمیدم بهش برخورده یا نه!اونقدر خسته بودم که تا رفت لباسامو عوض کردمو افتادم رو تخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح با صدای زنگ گوشیم از جا پریدم! گوشیو برداشتم ساعت 7 بود الارمشو خواموش کردم و از اتاق رفتم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم دختره پتو رو پهن کرده و خوابیده رو سرامیکا!ز سرما خودشو جمع کرده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم بالا سرش یه ذره تکونش دادم و گفت:دختر جون!پاشو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی اسمشم نمیدونستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم اروم چشماشو باز کرد تازه متوجه چشمای درشت و مشکی تیله ایش شدم که زیر اون مژه های پر پشت خودنمایی میکرد. ابروهاش صاف بود ولی زیر ابرو زیاد داشت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ذره نگاهم کرد انگار تازه فهمیده بود کجاس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:چرا اینجا خوابیدی؟مگه نگفتم رو مبل بخواب؟موهای کوتاه مشکیشو با یه دست داد بالا و بهم خیره شد دقیقا همون کاری که وقتی یه نفر بیدارم میکنه انجام میدم!هنوز گیج و منگ بود با صدای خواب الودش گفت:چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:ناراحت شدی گفتم برو بیرون بخواب؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سختی از جاش بلند شد تکیه داد به دیوار و به زخمش اشاره کرد و گفت:نه بابا ناراحت چیه من عادت ندارم رو تخت بخوابم دستشو محکم زد رو زمین و با رضایت گفت:یار قدیمی و صمیمی من اینجاس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:خب ممکن بود بخیه هات باز شه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ:ترسیدم مبلتم مثه رو تختیت کثیف کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخی این همه تواضع رو من کجا جا بدم؟خجالت زدم کردی دختر!گفتم:بذا زخمتو ببینم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم گوشه لباسشو دادم بالا خون روش خشک شده بود گفتم:بیا بریم روشو واست تمیز کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم گفت:تو دکتری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو به علامت مثبت تکون داد و گفتم:متخصص داخلی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ذره نگاهم کرد ولی متوجه نشد با تعجب گفت:یعنی تو ایران درس خوندی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حرفش خندم گرفت دستشو گرفتم و در حالی که از جا بلندش میکردم گفتم:نه اون داخلی!منظورم داخل بدنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبشو گزید و گفت:اها!ببخشید من حواسم یه کم سرجاش نیست قاطی کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون طور که میبردمش سمت حمام گفتم:چقد درس خوندی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ:تا سوم راهنمایی؟کجا میری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:میریم تو حموم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفم رنگش پرید میتونستم کامل توضیح بدم چرا ولی دلم میخواست اذیتش کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم:میخوام زخمتو بشورم وسط خونه که نمیشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز نگاهم کرد گفتم:نترس بابا فقط رو زخمتو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مشت زد تو سرمو و گفت:مثه این که خیلی با این چیزا حال میکنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو زد؟این دختره منو زد؟یه دفعه جوش اوردم با خشم گفتم:چه غلطی کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون که از عکس العمل من تعجب کرده بود تو چشمام زل زد و لباشو جمع کرد! با عصبانیت داد زدم :چی کار کردی الان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزدیک بود از ترس خودشو خیس کنه خواست بکشه عقب محکم گرفتمش!با صدای لرزونی گفت:ببخشید!من که اروم زدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو صورتش فریاد کشیدم:تو خیلی بیجا کردی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیچاره جمع شد!اخ که چقد من از قدرت نمایی لذت میبردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشک تو چشاش جمع شد و گفت:نامرد داد نزن!مریض و علیل گیر اوردی؟ضعیف گیر اوردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مات نگاهش کردم دستشو از تو دستم کشید و با بغض گفت:ببخشید اقای محترم فکر کنم خیلی مزاحمتون شدم!بهتره من برم! ممنون بابت پانسمان خدا هر چی میخواین بهتون بده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت بره که مونده بودم چی بگم!چی داشتم که بگم؟حالا میگیم انسانیت ندارم. از نظر کاری هم این طرز برخورد با بیمار نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کلافگی دستی تو موهام کشیدم . بعد رفتم طرفش با اون بخیه دو سه قدمم به زور برداشته بود دستشو گرفتم و گفتم:خب حالا! بیا بریم زحمتو تمیز کنم بعد هر جا خواستی برو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکاشو با استینش پاک کرد و دنبالم راه افتاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشوندمش روی سکوی وان یه کلمه حرف نمیزد . یه ذره اب ولرم و صابون یا یه ذره بتادین درست کردم یه دستمال استریل برداشتم و باهاش خیسش کردم رفتم جلو و گفتم:لباستو بده بالا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو دراز کرد و گفت:بدین خودم میتونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو کشیدم عقب و گفتم:نمیتونی درد داره بگیر بالا لباستو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشه لباسشو زد بالا تا دقیقا بالای زخمش! با حرص دستشو گرفتم بلوزشو کشیدم بالا تا بتونم درست و حسابی زخمی که رو شکمش خشک شده بود رو پاک کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا دستم رفت رو بخیه ها دادش در اومد!کاری نمیشد کرد باید تحمل میکرد اروم گفت:دق و دلیتو رو زخمم خالی نکن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون طور که دستمالو میکشیدم رو زخمش گفتم:افکارت خرابه ها! خب چی کار کنم درد میگیره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتشو جمع کرد و گفت:ازشون نمیگذرم!الهی صد برابر این تنشون بخیه بخوره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زخمشو که تمیز کردم از جاش پرید و گفت:خب من دیگه میرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:بگو مراقبت باشن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زد و گفت:کیا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه هامو انداختم بالا و گفتم:چه میدونم همونایی که باهاشون زندگی میکنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پوزخند دیگه ای زد و گفت:باشه حتما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیراهن خونیشو داد تو شلوار لی کهنش و زیپ کاپشنشو بالا کشید . خداییش هیچکس نمیتونست بفهمه دختره!نه این که زشت باشه اتفاقا اگه از اون سیبیلای بلند و ابرو های پر پشت و صورت اصلاح نکردن چشم پوشی میکردی صورت لاغر و کشید و لبای غنچه ای قرمزش واقعا خواستنی بود!اون چشماش!وای چشماش خیلی خوشگل بود من همش دنبال دخترای بور و چشم رنگی بودم هیچوقت فکر نمیکردم یه جفت چشم سیاه جنین جذابیتی داشته باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:با کی میری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخواست سرحال و سالم به نظر برسه ولی من که میدونستم 12 تا بخیه چیز کمی نیست! نفس عمیقی کشید و گفت:با کی نه! با چی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو تکون دادم و گفتم:خب با چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوییچ موتورشو از جیبش در اورد و گفت:با رخش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب گفتم:چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و گفت:با موتورم دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کردمو و گفتم:اره با این حالت بشین ترک موتور تا از خونریزی بمیری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمی کرد و گفت:به خاطر 4 تا بخیه که نمیتونم کارو زندگیمو ول کنم!کسی نیست باد منو بزنه درد اینم قابل تحمله از خیلی دردای دیگه قابل تحمل تره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر نا مفهوم حرف میزد . بیخیال عمق کلامش شدم و گفتم:بیا بریم من میرسونمت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ:نه نمیخواد! خیلی زحمتت دادم! کیه که تو این دوره زمونه یه ادم غریبه رو اینجوری راه بده تو خونش بدون هیچ چشم داشتی زخم واسش بخیه بزنه و جای خواب بهش بده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کجا معلوم شاید دزد بود روش باز میشد .خوبم که اینجا رو دید زده بودم شبونه میریختن تو خونه منو میکشتن و خونه رو خالی میکردن! گفتم:اگه حالت اینجوری نبود عمرا راهت میدادم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو تکون داد و گفت:میدونم! به هر حال ممنون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حمام رفت بیرون رفتم دنبالشو گفتم:گفتم میرسونمت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایستاد سر جاشو گفت:تا حالا کسی رو حرفت حرف نزده نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو به علامت منفی تکون دادم و در حالی که میرفتم سمت اتاقم گفتم:صبر کن لباسامو عوض کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای کرد و گفت:از اخلاقت معلومه! مغرور و از خود راضی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه ادم رکی بود کی میتونه صاف صاف وایسه بگه هی یارو تو مغروری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بر عکس همیشه که تا یه چیزی بهم میگفتن سریع پاچشونو میگرفتم اینبار اصلا به دل نگرفتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه شلوار کتون با لباس بافت توسی تنم کردم کتمو برداشتم و از اتاق اومدم بیرون دیدم تکیه داده به دیوار و شکمشو گرفته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا منو دید دوباره صاف واستاد. یه تای ابرومو دادم بالا و با خودم گفتم:چه محکم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هم واردحیاط شدیم نگاهشو دور حیاط چرخوند و گفت:خونه خوشگلی داریا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درو بستمو گفتم:قابل نداره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین تو پارکینگ بود رفتم سمت ماشین به دختره گفتم:میتونی بیرون وایسی تا ماشینو از پارک در بیارم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو به علامت مثبت تکون داد و از در رفت بیرون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدا رو شکر پنجریشو هم گرفته بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشینو بردم تو کوچه دیدم دختره رفت سمت در سرمو از پنجره بیرون اوردم و گفتم:چی کار میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ:برم درو ببندم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم:اتوماتیکه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه کرد به در که داشت بسته میشد لبخندی زد و اومد سمت ماشین و گفت:موتورم چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:سوار شو میدم برات میارنش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو صندلی جلو نشست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت:ماشینت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:هیوندا کوپه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ:هیوندا چی چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:همون هیوندا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ:هان! میگما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:چی میگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه به ماشین کرد و گفت:میگم خوشگله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم:ادرستو بده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشت ادرس میداد کم کم از شهر دور شدیم! دروغ چرا ترسیده بودم اگه بیرون شهر یه گله بشن بریزن رو سرم چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون طور با احتیاط هر جایی میگفت میرفتم بالاخره پشت یه سری ساختمون مسکونی که در حال ساخت بود گفت:همینجاس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه به دورو بر کردم جز منطقه ای که ساخت و ساز میکردن بقیش زمین خاکی بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:خونت اینجاس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به تپه خاکی که سمت چپ بود اشاره کرد و گفت اونجاس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:بیام باهات؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه هاشو انداخت بالا و گفت:میخوای بیای بیا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر دوتامون از ماشین پیاده شدیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون جلو میرفت منم اروم اروم پشتش یه نگاه به کارگرایی که تو ساختمونا بودن کردم! اگه بخواد بلایی سرم بیاره داد میزنم میان کمکم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلو رفتیم پشت تپه ایستاد و گفت:رسیدیم! به لونه موش من خوش امدید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همچین با غرور میگفت که خندم گرفت!رفتم جلو تر چیزی که میدیدمو باور نمیکردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یه اتاقک اهنی کوچیک رو به روم بود دورشو با پلاستیکو چوب پوشونده بودن! رفت جلو یه گوشه پلاستیکو داد بالا و گفت:ببخشید دیگه با خونه شما خیلی فرق داره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه سرک کشیدم توش رو زمین هم با پلاستیک فرش شده بود یه حصیر درب و داغون هم رو زمین بود یه طرف یه تشک و پتوی قدیمی گذاشته بود و یه پیکنیک کوچیک ظرفاشو چیده بود کنار پیکنیکش اون طرفشم یه سبد لباس بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتاقکه به اندازش به زور به سه در چهار میرسید! یه نگاه بهش کردم ایستاده بود وسط اتاق و لبخند میزد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناخوداگاه اشک تو چشمام جمع شد. انتظار چنین چیزی رو نداشتم!بدون هیچ حرفی با عصبانیت رفتم بیرون و به سمت ماشینم رفتم! همون طور که پشت سرم می اومد گفت:به خدا همه چی اینجا تمیزه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم میخواست همون وسط زار بزنم!جوابشو ندادم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایستاد و گفت:باشه هر جور خودت راحتی!ممنون بابت پانسمان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر بود جوابشو بشم!ولی من هیچی نگفتم یه کلمه حرف میزدم به هق هق می افتادم!سوار ماشین شدم و دوباره نگاهش کردم یه دستشو تو بغل گرفته بودو با لبخند برام دست تکون میداد! دلم میخواست هر چه زود تر از اونجا دور شدم ماشینو روشن کردمو با اخرین سرعتم حرکت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اونجا یه راست رفتم بیمارستان تمام روز کلافه بودم خدا رو شکر زیاد مریض نداشتم!فکرم مشغول دختره بود. یعنی واقعا اونجا زندگی میکرد؟اصلا اونجا میشد زندگی کرد؟اگه زخمش عفونت کنه چی؟راهش از شهر دور بود اون طرفا هم کسی نبود!باید به یه بهونه ای میرفتم اونجا!تا شب تو مطب ارومو قرار نداشتم تا ساعت 9 و نیم مریض داشتم قرارای بعد از ساعت 8 رو کنسل کردم و به سمت خونه راه افتادم رسیدم خونه مش رحیمو صدا زدم و گفتم موتورو بیاره تا سر اتوبانی که داشتن ساختمون سازی میکردن . خودمم رفتم دو پرس جلو کباب گرفتم تا برم اونجا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزدیک تپه ای که صبح نشونم داده بود پارک کردم رفتم از مش رحیم موتورو گرفتم و بهش پول دادم تا برگرده! موتورو بردم بالا .یه نور ضعیفی از تو اتاقک سوسو میزد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم رفتم دمش و پلاستیک کلفت رو کنار زدم صدای دختره رو بدون این که ببینمش شنیدنم:سلام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو بردم تو تشکشو پهن کرده بود و نشسته بود روش پتوشو انداخته بود رو پاهاش و داشت بافتنی میکرد با دیدنش لبخندی زدم و گفتم:سلام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواست از جاش بلند شه سریع رفتم بالا سرشو گفتم:زخمت چطوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم از بافنتیش برداشت و گفت:نمیدونم درد که نمیکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زانو زدم کنارشو گفتم:ببینم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پتوشو زد کنار یه پلیور بافت خیلی گشاد مردونه تنش کرده بود به زخمش یه نگاهی انداختمو و گفتم:خوب میشه!پنج شیش روز دیگه میام بخیه هاشو میکشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو تکون داد و گفت:صبر کن چایی بریزم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو گذاشتم رو شونشو گفتم:نمیخواد حالت خوب نیس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و گفت:جایی که نمیخوام برم همین بغل دستمه! به پیک نیکش که گوشه اتاقک بود اشاره کرد یه کتری و قوری کوچیک روش بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهم نگاه کرد و گفت:نمیخوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو به علامت منفی تکون دادم و گفتم:شام داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو کشید پشت گردنشو با شرمندگی گفت:با این حالم نشد برم بیرون موتورمم که پیش تو بود!اگه گرسنته نون و پنیر دارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:نه! شام گرفتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ:شام گرفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو به علامت مثبت تکون دادم! پتوشو جمع کرد و گفت:تورو خدا دیگه این کارو نکن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب گفتم: چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نگرانی گفت:نمیتونم پولشو پس بدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم:پولشو نخواستم این چه حرفیه!به عنوان یه پزشک باید حواسم به مریضم باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ذره خیره نگاهم کرد یعنی خر خودتی کدوم دکتری واسه مریضش غذا میگیره!بعد گفت:رخشو اوردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو به علامت مثبت تکون دادم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و گفت:خب امروز که منو از کار بیکار کردی ولی عوضش وقت کردم اینو ببافم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از توی ساکش یه شال گردن توسی و مشکی در اورد و گرفت سمتم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:این چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتشو جمع کرد و گفت:شیشه نوشابس!بگیرش دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:مال منه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو به علامت مثبت تکون داد و گفت:یه جوری باید جبران میشد که مدیون نباشم! من همین از دستم میاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شال گردنو گرفتمو گفتم:ممنون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد و گفت:نری بندازیش دور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به شال گردن نگاه کردم همیشه وقتی مدرسه میرفتم دلم میخواست مامانم برام شال گردن ببافه همه دوستام لباس و شال و کلاهای بافتی مامانا و مامان بزرگاشونو میپوشیدن ولی مامان من از این عرضه ها نداشت یاد گرفته بود فقط خانومی کنه!گفتم :ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد و گفت:اومدی بقیه سوالاتو بپرسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم!چی میگفتم؟اره تو سرم پر از سوال شده بود با دیدن زندگیش یه روزه منو به هم ریخته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو تکون داد و گفت:فهمیدم!شامتو بیار بخوریم تا برات تعریف کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم رفتم از تو ماشین غذاها رو اوردم تا برگردم دیدم یه سفره کوچولو انداخته و توش قاشق و اب گذاشته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم:خوب فرزی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و گفت:بیا بشین هوا سرده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم رو تشک پتو رو داد دستمو گفت :بنداز دورت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:خودت چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ:این هوا واسه من خوبه عادت دارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غذا ها رو گذاشتم تو سفره یه نگاهی کرد و گفت:اخ اخ اخ خیلی وقت بود دلم کباب میخواست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی وقت بود؟من هر شب داشتم همینا رو میخوردم دیگه از دیدنشون حالم به هم میخورد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به قاشق و لیوانی که جلوم بود اشاره کرد و گفت:ببین همه این چیزایی که میبینی تمیزه تمیزه با اب گرم و مایع شستمش خیالت راحت باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کجا فهمیده بود یه کم وسواس دارم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به هر حال به روی خودم نیاوردم اون با ولع شروع کرد به خوردن غذاش!من ساکت بودم فقط زیر چشمی نگاهش میکردم!همون طور که لقمه تو دهنش بود گفت:راستی تو اسمت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:مهران!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو سمتم دراز کرد و گفت:منم آوا ام!البته صدام میکنن ارمان!دستشو فشردم و گفتم:خوشبختم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو تکون داد و گفت:منم همین طور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لقمه ها رو دهنشو میذاشت و قورت قورت اب میخورد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفته بود من هنوز نصفه غذامنو نخورده بودم که گفت:اخیش تموم شد! دستی کشید رو شکمش و گفت:دستت درد نکنه مهران خان واقعا که اقایی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی تحویلش دادم و گفتم:نوش جان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دست زد تو صورتش و گفت:ای وای ببخشید جلو مهمون نباید تند تند غذا خورد!تورو خدا تعارف نکنیا راحت غذاتو بخور !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو تکون دادم .پاهاشو تو بغلش جمع کرد و بهم خیره شد و با ذوق گفت:برای من هیچوقت مهمون نمیاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر چشمی نگاهش کردمو و گفتم:من اولیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو به علامت مثبت تکون داد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم:تو چند سالته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ:18!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم:معلومه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو تکون داد و گفت: من عقیده دارم تو هر سنی که هستی باید سرخوش و شاد باشی و اگر نه امورات زندگیت سخت میگذره!راستی تو چند سالته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:بهم چند میاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ذره نگاهم کرد و گفت:اوووممم! 27-28

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:30 سالمه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ:اوهوم بهت میاد خوب ادم جا افتاده و اقایی هستی!پسرا قبل از 30 سالگی هنوز نمیشه بهشون مرد گفت از بس که بچن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم:خب خوبه پس من جزو اقا ها حساب میشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو گذاشت رو زانوشو گفت:اره میشی!یه ذره به غذا خوردنم نگاه کرد و گفت:زن داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو به علامت منفی تکون دادم با دلخوری گفت: چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:ندارم دیگه موقعیتش پیش نیومده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشاشو ریز کرد و گفت: دنبال عشقو حالی نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:منظور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون این که خجالت بکشه صداشو صاف کرد و گفت:هر شب با یه دختری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش غذا پرید تو گلوم!یه لیوان اب داد دستمو گفت:من باید هول کنم و بترسم تو چته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابو خوردمو گفتم:از چی بترسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و گفت:خب از تو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:میترسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زل زد تو چشمامو و گفت:کسی که این سوالو میپرسه یعنی انصاف حالیشه اهلشو از نااهلش میشناسه پس نباید ازش ترسید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زدم و گفتم:من دیگه نمیخورم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ:جمع کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو به علامت مثبت تکون دادم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دختر فهمیده با اخلاق بچگونه این اولین توصیفی بود که واسش تو ذهنم می اومد .سفره رو با ظرافت جمع کرد و گفت:بعدا ظرفاشو میشورم!چایی میخوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:نه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دلخوری گفت:لیوانام تمیزه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:من کی گفتم کثیفه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ:اخه انگار اینجا معذبی گفتم شاید فکر میکنی اینجا کثیفه به خدا من هر روز اینجا رو پاک میکنم خودمم هفته ای سه بار حموم میرم لباسامم همیشه میشورم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش خندیم و به دیوار تکیه دادم! یه پشتی گذاشت پشتم . گفتم:من نگفتم تو کثیفی خانوم! راستی کجا میری حمام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و گفت:میرم حموم عمومی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:کجاس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ:از اینجا دوره دو ساعتی با موتور راهه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:اب چی؟اب از کجا میاری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ:این نزدیکیا یه شیر اب هست قابل خوردنه از اونجا میارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردمو گفتم:دستشویی چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و گفت:چی کار به این چیزا داری؟نکنه میخوای بری دستشویی؟اونا مقدمه چینی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:نه بابا فقط سوال بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ:همین جا هست همون جایی که دارن خونه میسازن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاهی اطرافم کردمو و گفتم:چند وقته اینجایی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ذره فکر کرد و گفت:حدودا 4-5 سالی میشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدای من 4-5 ساله اینجا زندگی میکنه؟اخه این چه زندگیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:خونوادت چی شدن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای کرد و گفت:اها بریم سر اصل کاری!خلاصش میکنم که سرت دردنیاد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو تکون دادم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ:میوه هم هست اگه میخوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:نه هیچی نمیخوام الان شام خوردیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه به ظرف غذای من کرد و گفت:غذا رو اینجوری حیف و میل نکن گناهه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:من منتظرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد نشست کنارمو و گفت:خب داداش جونم برات بگه که یه روزی روزگاری توی یه روستای قشنگ تو کویر تو یه خونواده از کدخدای ده پنجمین دختر خونواده به دنیا اومد!از اونجایی که این بچه پنجمین دختر بود و با اومدنش هم بد قدمی اورده بود و همون روز تولدش باباشو ماشین زیر گرفته بود. قرار بر این شد که هیچ جا فاش نشه که این بچه دختره همه گفتن اینجوری کل دخترای فامیل بد نام میشن میگن کل خونواده نحسی دارن از طرفی ممکنه همشون دختر زا باشن و اینجوری نسل پسراشون از بین میره پس کسی دیگه حاضر نبود با اون خونواده وصلت کنه پس قرار بر این شد که این دختر بچه اسمش توشناسنامه آوا باشه و تو خونه ارمان خان صداش کنن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ذره نگاهم کرد وقتی دید دارم گوش میدم ادامه داد:این ارمان خان بزرگ شد به عنوان یه پسر بزرگ شد با اسم پسرونه با لباسای پسرونه با تفریحات پسرونه!کسی بهش دختر بودنو یاد نداد بهش نگفت چطور باید یه خانوم باشه. جایی بین دخترایی که دور هم مینشستن و خاله بازی میکردن نداشت تفریحاتش خلاصه میشد تو یه توپ و پسرایی که تو کوچه باهاشون بازی میکرد. با این که طبع دخترونش بهش میگفت باید مثه دختر بچه های دیگه باشه ولی اونقدر بین پسرا هولش دادن که یادش رفت دختره. از طرفی هم هیچکس دوسش نداشت خب طبیعی بود دخترا دور پسرا نمیگشتن و پسرا هم با کسی پسری که اخلاق دخترونه داشته باشه جور نمیشدن.بین بزرگترا هم جایی نداشت وقتی مادرش ازش دوری میکرد از دیگران انتظاری نمیرفت البته رفتار بد بابا برزگش هم روش اثر میذاشت. اون بود که از اون دختر بچه یه پسر منزوی تنها ساختهبود پسری که بی دلیل باید کتک میخورد و تنبیه میشد و از محبت محروم میموند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کم کم این دختر پسر نما بزرگ شد دیگه کم کم ظاهرش داشت نشون میداد دختره اگه اهل روستا میفهمیدن ابروی کل خاندان میرفت!باید یه جوری از دستش راحت میشدن این بود که یه روز عمو جونش بی مقدمه اومد سراغش بهش گفت که میخواد ببرتش مسافرت تا با هم خوش بگذرونن ازش خواست تا با هیچکس در این باره حرفی نزنه بهش گفت این یه رازه و اگه بابا بزرگ بفهمه نمیذاره که برن! اوا هم ساده بود محبت ندیده بود سریع حرف عموشو باور کردو خوشحال شد قول داد که هیچکس خبر دار نشه وسایلشو واسه سفر جمع کرد و شبونه با عموش راهی شدن وقتی آوا چشم باز کرد دید صبح شده تنها بود فقط خودش بود و ساکش با یه ظرف غذا تو جایی که اصلا نمیدونست کجاست!اول صبر کرد تا عموش برگرده از صبح تا شب همون جا نشست و صبر کرد اما خبری از عمو نشد . از گرسنگی گذاشو برداشت تا بخوره اما چیزی که دید برای همیشه غذا خورنو بهش زهر کرد. تو پلاستیک غذاش شناسنامه و یه کم پول براش گذاشته بود و ازش خواسته بودن دیگه دنبال نه دنبال عموش باشه و نه خونوادشبهش گفته بودن که دیگه نمیخوانش . اما اوا نمیتونست اینو قبول کنه راه افتاد تا عموشو پیدا کنه اما هر چی اینطرف و گشت اون طرفو گشت خبری از عمو جون نشد!ناچار گریون راه افتاد تو خیابون! از یه دختر 13 ساله تو یه شهر غریب و بزرگ چیزی بر نمی اومد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اینجا که رسید با بغض گفت:یه دختر کوچیکو ول کردن و رفتن! نگفتن میمیره یا زنده میمونه ؟! چه بلایی قراره سرش بیاد. دختر کوچیک ما دنبال یه سر پناه گشت وگشت وگشت تا رسیدن به بچه های دیگه ای که تو خیابون گل و ادامس میفروختن! یه مدت واسه صاحب کارشون کار کردم به عنوان یه پسر تقریبا یه سال وقتی فهمید که من دخترم میخواست منو بفروشه منم از خونه و سر پناهی که بهم داده بود فرار کردم بعد یه سال دوباره اواره خیابون شدم!چند شبی رو تو پارک گذروندم که یه روز یه خانومی اومد تو پارک نشست کنارمو وشروع کرد ازم دلجویی کردن منم که تنها بودم سفره دلمو واسش باز کردم و همه چیزو مثله الانی که دارم واسه تو میگم واسه اونم گفتم!بهم گفت برام جا جور میکنه زندگی خوبی واسم میسازه فقط گفت باید خودم کار کنم و خرجمو در بیارم منو برد تو یه خونه پر از دخترای هم سن و بزرگتر و حتی کوچیک تر از من با یه نفر اونجا چشممو باز کرد بهم خبر داد چه بلایی قراره سرم بیاد منم رفتمو و گفتم:نمیخوام اینجا بمونم! اونم با کمال میل منو از اونجا پرت کرد بیرون و تهدیدم کرد اگه دربارش چیزی به کسی بگم تنمو تیکه تیکه میکنه بهم گفت روزی رو میبینه که برمیگردمو التماسش میکنم ولی اون دیگه منو نمیخواد ولی هیچوقت برنگشتم حتی به اون راه فکرم نکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکاشو که سرازیر شده بودن با تمام قدرت پاک کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون موقع تازه فهمیدم دختر بودن اونم تو این شهر اصلا کار عاقلانه ای نیست برای همین به پسر بودنم ادامه دادم! دروغ چرا یه مدت دزدی کردم تا نون شبمو گیر بیارم که زنده بمونم و نمیرم!بعد کم کم رفتم دنبال کار نمیخواستم پا بذارم تو کار خلاف تا این که بالاخره یه دست مهربون از یه جایی کمکم کرد یه زن پیر بود که میرفتم و براش بافتنی هاشو تو شهر میفروختم سود کاراشو نصف نصف تقسیم میکردیم به یه سال نکشیده پولامو جمع کردمو یه موتور خریدم چون جای خوابم تو پارک بود واسه پیدا کردن یه جا شروع کردم به گشتن تو شهر از شهر که نا امید شدم اومدم این طرفا!اینجا رو پیدا کردم از اون موقع اینجا خونم شد دیگه با موتور میرفتم کار مسافر کشی میکردم بار جا به جا میکردم!حالا هم شدم پیک موتوری روزا هم مسافر کشی میکنم زندگیمم میگذرونم گله و شکایتی هم ندارم.خودم تنهام ولی خدامو دارم راضیه راضیم نه به فساد کشیده شدم نه به گناه صدقه هر چقد دزدی هم که کرده بودم دادم خدا کنه صاحباشون منو ببخشن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم کرد و در حالی که میون اشکاش میخندید گفت:سرتو درداوردم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زل زده بودم بهش زبونم بند اومده بود خدایا چی میشنیدم. چیو میخوای بهم ثابت کنی؟این دختر کیه؟چطور سر راه من سبز شد؟چطوری تا حالا دووم اورده؟عجب صبری داره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی اختیار اشکام سرخورد رو گونه هام من کسی نبودم که جلوی کسی حتی بی تابی کنم چه برسه به گریه ولی جلوی اون من ضعیف بودم خیلی ضعیف بودم. وقتی دید دارم گریه میکنم دستپاچه شد و گفت:چی شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زبونم تو دهنم نمیچرخید فقط زل زده بودم بهش داشتم فکر میکردم به زندگیش! اصلا میشه اسم اینو زندگی گذاشت؟بیچاره چی کشیده؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دستمال گرفت سمتمو گفت:ببخشید تورو خدا ببخشید نمیخواستم ناراحتت کنم! دیدم داره اذیت میشه سریع اشکامو پاک کردم و گفتم:هیچی نشد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ:چرا شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:نشد دختر خوب نشد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بغض گفتم:چایی داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد و گفت:میخوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو به علامت مثبت تکون دادم انگار نه انگار داشت عین ابر بهاری گریه میکرد سریع دوتا چایی ریخت و گذاشت جلوی منو گفت:خب حالا کنجکاویت ارضا شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چایی رو برداشتم و گفتم:اینجا شبا نمیترسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که داشت چاییشو فوت میکرد گفت:از چی بترسم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:نمیدونم گرگی روباهی ماری....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و گفت:این حیوونای وحشی شرف دارن به خیلی ادما ترجیح میدم بین اینا باشم تا بین اون ادما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ساعتی اونجا بودم اون همین طور زبون میریخت گاهی وقتا اصلا نمیشنیدم چی میگه حرفاش تموم ذهنمو درگیر کرده بود به طوری که اونشب اصلا خوابم نبرد ساعت دو و نیم بود که زنگ زدم به مهسا چند تا زنگ خورد بالاخره جوابمو داد:هاااان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:پاشو بیا اینجا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ:شما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:مهسا منم مهران پاشو بیا اینجا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ:اه ول کن بابا میدونی ساعت چنده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:میای یا بیام دنبالت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ:ایش باشه بابا تا نیم ساعت دیگه اونجام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو باز کردم مهسا تو بغلم خوابیده بود دست بردم روی میز کنار تخت و گوشیمو برداشتم. ساعت 9 و نیم بود عین برق گرفته ها از جام پریدم در حالی که سعی میکردم مهسا رو جا به جا کنم گفتم:بلند شو مهسا!پاشو دیروم شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همون حالت خواب الود گفت:اه بابا بذا بخوابیم دو دقیقه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:بذار من برم بعد بگیر هر چقد خواستی بخواب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو محکم دور کمرم حلقه کرد و گفت:صبح جمعه ای کجا میخوای بری! تو هم بخواب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:مگه امروز جمعس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو به علامت مثبت تکون داد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شیطنت گفتم:خب ولی بازم وقت خواب نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کشیدمش بالاتر با بی حوصلگی گفت:به خدا خستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو که گفت از کوره در رفتم هلش دادم اون طرف و گفتم:ماهی 600 تومن از من میگیری که خسته باشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیج و منگ سرشو اورد بالا و گفت:دیشب تا حالا خسته نشدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفتم:پاشو برو گمشو بیرون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشست سر جاش و گفت:چته حالا؟باشه بابا نمیخوابم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازوشو گرفتمو و از رو تخت بلندش کردمو و گفتم:نه دیگه راس میگی من خسته شدم دیگه نمیخوام اون روی نحستو ببینم گمشو بیرون از این خونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که سعی میکرد خودشو بهم نزدیک کنه گفت:چرا اینقد زود ناراحت میشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه سیلی جانانه نثار گوشش کردمو و گفتم:مگه با تو نیستم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباهاشو جمع کرد و گفت:باشه شب میبینمت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشتمو کردم بهش و گفتم:بیخود دیگه منو نمیبینی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ناراحتی گفت:چی میگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:دیگه پول مفت ندارم بهت برم برو رو سر یکی دیگه خراب شو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ:اینقد پول پول نکن تمام این 6 ماه من احساسمو واست گذاشتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم سمتش پوزخندی زدم و گفتم:تو خیلی بی جا کردی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جوابم جا خورد در حالی که واسش خط و خشون میکشیدم گفتم:نکنه فکر کردی قراره زنم بشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافه ناراحتی به خودش گرفت و گفت:ولی من دوست دارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کردمو و گفتم:مشکل توئه من یه زن خیابونی رو خانوم خونم نمیکنم! حالا هم هری!دیگه نبینمت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با غیض گفت:حرف اخرته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم:نه پس میخوای همین الان ازت خواستگاری کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفت:هوسباز! منی که میبینی واسه این این کارا رو میکنم که خرج زندگیمو در بیارم اما تو چی؟تسلیم جسمت شدی خیلی بد بختی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثلا میخواست منو عصبی کنه با خونسردی گفتم:به تو ربطی نداره من چه جور ادمیم! یه کارمند بودی که حالا اخراج شدی!با پوزخند ادامه دادم:این از بی عرضگیته که به این روز افتادی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباساشو پوشید و گفت:یه روز پشیمون میشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:هه نکنه به خاطر از دست دادن تو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص نگاهم کرد واقعا که بعضیا چقد رو دارن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیفشو برداشت و گفت:خدافظ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:دیگه این طرفا افتابی نمیشیا و اگر نه واست گرون تموم میشه!خدا رو شکر کسی رو هم نداری اگه مردی بفهمن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفم رنگش پرید اهل کشتن کسی نبودم ولی این جور دخترا تو کارشون از این چیزا زیاد دیده بودن همین واسه ترسوندنش کافی بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود حتی یه کلمه دیگه از خونه بیرون رفت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حولمو برداشتم و رفتم سمت حمام باید یه دختر دیگه واسه خودم جور میکردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

**********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آوا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمو زیر پتو جمع کردم چقد امروز هوا سرد شده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوابم نمی اومد همون جا زیر پتو چهار زانو نشستم یه نگاه به زخمم انداختم چبب بانداژروش داشت کنده میشد به ناچار با چسب نواری سر جاش محکمش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهی دستشون بشکنه ببین چه بلایی سر شکم نازنین من اوردن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پتو رو پیچیدم دور خودمو و زیر کتری رو روشن کردم یه نگاه به غذای نصفه نیمه دیشب مهران انداختم لبخند رو لبم نشست مهمون نداشتیم و نداشتیم حالا که مهمون اومد یه درست و حسابیش اومد! قیافه مهربونی داشت ولی نمیدونم چرا میخواست خودشو خشک و مغرور و جدی نشون بده.با این حال دیدم که گریه کرد پس بر خلاف ظاهرش دلش نازک بود.اصلا واسه دارم به اون فکر میکنم مهمون بود دیگه اومد و رفت با این غذایی که نخورده بود دیگه ناهار امروزمم جور بود! با رضایت از جام بلند شدم کاپشنمو پوشیدم رو پلیور یه شوار بافتنی هم پاک کردمو و شلوار کتونیمو روش پوشیدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلاهمم گذاشتم رو سرمو از جام بلند شدم که برم دستشویی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جای زخمم خیلی درد میکرد. بی توجه بهش صبحونمو خوردمو و اماده شدم که برم حمام بعد از اونم باید میرفتم کار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • کریمه

    ۱۳ ساله 00

    عالی بود

    ۲ هفته پیش
  • فاطمه حسینی

    ۲۰ ساله 00

    واقعا عالی بود نویسنده جان دستت طلا خسته نباشید

    ۲ هفته پیش
  • نفس

    ۱۷ ساله 00

    رمان خوبی بود اما من از این پسر ها مثل مهران اصلا خوشم نمیاد که هر شب با یه دختر صبح کند کوشش کنید که در رمان ها پسر هایکه به دختر ها نگاه هم نمیکنه بنوسیدبازم رمان عالی بود تشکر

    ۱ ماه پیش
  • افرا

    ۱۶ ساله 00

    عالی بود با این رمان خیلی احساساتی شدم خیلی قشنگ بود

    ۲ ماه پیش
  • رعنا

    ۱۹ ساله 00

    عالی بود واقعا

    ۲ ماه پیش
  • رقیه

    ۲۰ ساله 00

    خیلی رمان خوشملی بود🥺😍عاشقش شدمممم حتما بخونید

    ۲ ماه پیش
  • نسرین

    00

    سلام چرا رمان جدید نمیذارن منظورم رمان افلاین است الان یکماه بیشتر شده یک رمان اضافه نشده به دنیا رمان

    ۳ ماه پیش
  • پریسا

    ۳۲ ساله 00

    عالی بود واقعا،با اینکه حدودا دوسال پیش خونده بودنش ولی بازم خوندمش و برام جذاب بود،ارزش وقت گذاشتن و داره خدایی،من ک عاشقش شدم،دمتون گرم نویسنده عزیز،هزاران ستاره تقدیم تو باد

    ۳ ماه پیش
  • ماهرخ

    00

    واقعا عالی بود خدل قوت

    ۳ ماه پیش
  • فران

    00

    بخوام تو چند کلمه وصفش کنم فقط میتونم بگم عالی عالی عالی. تمام

    ۳ ماه پیش
  • مهنا

    ۱۲ ساله 00

    عالی بود.ممنونم از دنیای رمان ،از این دست رمان ها بیشتر بزارید راستی رمان های خارجی ونوجوان مثل دختری که ماه را نوشید،پاستیل های بنفش،بادام،پنج صبحی ها،کتابخانه نیمه شب،مغازه جادویی و... را اضافه کنید

    ۴ ماه پیش
  • خوبه

    ۲۴ ساله 00

    خوبه

    ۴ ماه پیش
  • آوین

    01

    عالییییییی بود خدا قوت

    ۱۰ ماه پیش
  • زینب

    42

    یه سوال چرا تو رمان های ایرانی دختر ها هم مثل پسرها نیستن؟چرا حتی به طور شوخی و سرگرم کننده پسری رو اذیت نمیکنن یا همه کاری جز***انجام نمیدن.اصلا حتی تو رمان که تخیلی هست فرق میذارن بین دختر و پسر

    ۴ ماه پیش
  • مریم

    ۲۴ ساله 00

    عالی بود 😍 کاملا احساساتشون رو درک میکردم و یجاهایی واقعا استرسی میشدم، انگار منم توی داستان بودم خسته نباشی نویسنده جان ♥️

    ۴ ماه پیش
  • Fateme

    00

    عالیه معرکس

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.