ننه مشهدی استاد درکی داستان درمورد پیرزنی هست که کنار خیابان دست فروشی می کنه چند تا از بچه های همسایه هستند که هواشو دارند ننه مشهدی آرزوی مشهد رفتن داره که یهوع اتفاقی می افته ادامه ماجرا...

ژانر : داستان کوتاه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ دقیقه

مطالعه آنلاین داستان کوتاه ننه مشهدی
نویسنده : حمید درکی

ژانر : #داستان کوتاه

خلاصه :

ننه مشهدی استاد درکی

داستان درمورد پیرزنی هست

که کنار خیابان دست فروشی می کنه

چند تا از بچه های همسایه هستند

که هواشو دارند

ننه مشهدی آرزوی مشهد رفتن داره

که یهوع اتفاقی می افته ادامه ماجرا...

پیرزنی ۷۵ ساله همیشه با زحمت بسیاروقامتی خمیده ،

بقچه بزرگی را با خود تا سرکوچه ما می آورد وبساط

محقرخودشو که چند لیف حموم دست بافت وجوراب و

شال گردن وکلاه ومقداری هم چسب زخم واین قبیل

چیزها بود برزمین پهن می کرد ومنتظرمشتری آروم

وصبورمی نشست. اون که یه چارقد سفید تمیزو پاک

به روی سرش انداخته بود، انتهای اونو زیرچونش با

یک سنجاق قفلی بسته بود وکمی ازموهای حنائیش از

زیراون خود نمائی می کرد. ما بهش می گفتیم ننه

مشهدی. چون آرزوش این بود که اونقدرپول جمع کنه تا

برای آخرین بارش بره زیارت امام رضا. درست مثل

پیرزن فیلم قیصر. همونطورنحیف ولاغراما خوش زبون

وافتاده تر. من ومژگان خیلی هواش داشتیم وبراش آب

وبعضی وقتها هم ناهارمی بردیم واونم کلی دعامون می

کرد. راستش بهش عادت کرده بودیم، یه روزیکی از

همسایه ها، زهرا خانوم درحالیکه بلند بلند جیغ می کشید

بچه سه سالش روبغل کرده بود ودوان دوان به طرف

خیابون ازمردم تقاضای کمک می کرد، ننه مشهدی با

عجله خودش روبه اون رسوند وازش پرسید چی شده؟

اونم اشک ریزان با دستان لرزان درحالیکه رامین

کوچولو را نگهه داشته بود وصورت رامین داشت سیاه

وکبود می شد داد زد: بچم هسته هلورفته گلوش . ننه

مشهدی درچشم بهم زدنی بچه رو ازدستاش قاپید و

زهرا خانوم روهل داد عقب و بسرعت بچه روازپاهاش

آویزون نگهه داشت وضربه محکم زد به کمرش . ناگهان

هسته هلو ازدهان رامین کوچولو بیرون پرید وتلق وتولوق

چند متراونطرف تربرزمین افتاد وبچه ناگهان نفس عمیق

کشید وراه تنفسش بازشد وبحالت طبیعی رسید . ازاون به

بعد زهرا خانوم هم هوای ننه مشهدی روداشت وهراز

گاهی پیشش می نشست وباهاش گپ وگفتی می زد

راستش گاهی اوقات ننه مشهدی رودرنبود شوهرش احمد

آقا جهت استحمام به خونه می برد وخلاصه به اون می

رسید. روزی مژگان به من گفت : مینا جون چی کنیم؟

ننه مشهدی بیشترفروش کنه، بریم به پدرومادرامون بگیم

براش مغازه اجاره کنند، گفتم : دخترمگه خل شدی،

پیرزن ۷۰ و۸۰ ساله بره مغازه داری کنه اصلا سواد

حساب وکتاب داره، مینا خب: ما که نمردیم ، بریم

کمکش کنیم ، گفتم : روزی چند ساعت بریم کمکش؟

درسمون چی میشه ؟ پول پیش مغازه وهزارکوفت دیگر

روازکجا تامین کنیم؟ خبه خبه ول کن حرف بیخود نزن

همین که بعضی وقتا بهش سرمی زنیم واحترامش رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داریم اون خوشحال می شه. مینا گفت : با این وجود دلم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بحالش می سوزه، طفلکی تواین سن باید بشینه روزمین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرد وگرم چیزبفروشه . خیلی براش ناراحتم مژگان جون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای کاش می شد میاوردمش تواطاق خوابم بامن زندگی کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان وبابا که هردوشون می رن سرکار، منم که تنهام .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایکاش مامان بزرگم بود وبا من زندگی می کرد، اصلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوشبحال اونائی که مامان بزرگ دارند نه مثل من یکه و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها ، نه برادری ، نه خواهری، هیچی ، گفتم : خب شما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند ساله تواین شهرساکن شدید . من شدم خواهرت دیگر،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عشقم غصه نخوربیا بریم تلوزیون نگاه کنیم ، درسامون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم خونه ما می خونیم ، بدوبریم. ما هردومون کلاس اول

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دبیرستان بودیم اما خیلی ازننه مشهدی حرف می زدیم،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثلا می گفتیم اگربه سن اون برسیم ومثل اون فقیربشیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی کنیم واقعا . اما خب می دونستیم که احتمالش خیلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کم ولی اونودوسش داشتیم، پیرزن با نمکی بود، آواز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محلی خیلی بلد بود، یروزدیدم پری خانم همسایه طبقه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالای ما که همیشه با شوهرش کتک کاری داشت ، پیش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ننه مشهدی نشسته . کنجکاوشدم به بهانه ای برم سرو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی به آب بدم. فضولیم گل کرده بود، به بهانه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گرفتن ظروف غذای ناهارشنیدم ننه مشهدی به پری خانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می گه : دخترم مردا خیلی شبیه هم اند، با زبون نرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باهاش حرف بزن، الان دیگه خونه بابا، ننه ات نیستی که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زود قهرکنی، خدای نکرده ، زبونم لال تندی کنی چیزی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت : بگوبروی چشم شوهرگلم، باشه شما خسته ای من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیام دست وپای شما رومالش بدم عزیزدلم . پری خانم با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استهزاء به ننه مشهدی گفت : چی من صدسال دیگه دست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وپای اون نکبت عالم وبرم بمالم، با سگهای ولگرد این

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارو می کنم اما با اون حمال نمی کنم، بمن سیلی زده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرتیکه نفهم. ننه مشهدی به ملایمت گفت: ننه ، ننه ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم باش، مرد که دیودوسرنیست باهاش مثل دشمن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتارکنی. پری خانم : اتفاقا هست، یک سرش خود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواهیه ، سردیگش نفهمیه اومده جوونی منوتباه کنه، ننه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشهدی گفت : ببین ننه تویکم باهاش مدارا کن خودش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کم کم براه میاد. با دیدن من حرفشون روقطع کردند ومن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ظروف برداشتم وبخونه اومدم . یروز دیدم مینا، نفس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنان به جلوی آپارتمان ما اومد وبلند گفت مژگان جون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مژگان جون بدوبیا ، زودبیا ، حال ننه مشهدی بد شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خورده زمین، بعد گریه کرد، بدومژگان توروخدا براش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاری بکن ۲ مرد کنارش ایستادن مثل ماست دارن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیگاش می کنند. بدوبیا دیگه ، دوان دوان بالای سرش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسیدیم ویه گوشه ای نشوندیمش ودست وروش روبا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بطری آب شستیم، داشت گریه می کرد. گفتم : الهی فدات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بشم ننه ، خوردی زمین عزیزم کسی بهت تنه زده افتادی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمین گلم، واشکای پیرزن روپاک کردم ، یکم آب خورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وگفت : ننه یهوع سرم گیج رفت، فکرکنم سردی خوردم،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاهام جون نداره که منونگهه داره ننه. روسریش رومرتب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کردم ولباسش روتکوندم ورفتم براش شربت نعنا آوردم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعتی بعد پری خانم که ازموضوع باخبرشد یه کاسه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوپ براش آورد. ننه مشهدی همه مارودعا کرد وخواست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بساطش روجمع کنه بره که زهرا خانم رامین کوچولو رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغلش گرفته بود اومد وننه روبرد خونشون تا جون بگیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بره سراغ زندگیش . یه چند روزی گذشت مینا گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مژگان بدوبیا یه فکربکری کردم، من که می دونستم مینا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سخت شیفته ننه مشهدی شده پرسیدم : بازم خل شدی دختر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگرمرد بودی ننه مشهدی رو زنت می کردیم ، مینا : نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیا یالا: کارت دارم دیگرتوبیا ، آنروزباهم درمدرسه رفتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وازیک طرح حمایتی به مسئول امورتربیتی وآموزشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم حیاتی درمیون گذاشتیم وخوشبختانه اونم استقبال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گرمی ازما کرد وگفت : آفرین خانومای خوشگل وبا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبت من . باشه ، بسپرید به من . دوروزبعد ازطرف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امورتربیتی ، یک فراخوان عمومی جهت دوزندگی لیف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وشال گردن وجوراب ودست بافت به همراه آموزش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مقدماتی بعنوان نمره کاردستی به بچه ها داد ودرطی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۲ هفته کلی البسه بافتنی با طرحهای بسیارزیبا وخوب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدست آمد ومعلمان هم سنگ تمام گذاشتند وجوائزی به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفرات ممتازدادند، اگرچه طرح روما دادیم اما هیچکدوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه من ونه مینا نتونستیم جایزه ببریم درعوض تمام البسه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

را برای ننه مشهدی بردیم واونوکلی خوشحال کردیم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند عکس ازش گرفتیم ودرمسابقه عکس با گوشی همراه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درجشنواره دبیرستان، اول شدیم. بساط ننه مشهدی کمی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بزرگترازقبل شده بود وفروش خیلی خوبی کرد حتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مغازه داران ازش چندین جفت لوازم دست بافت می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خریدند ومی بردند . تا اینکه روزی ماموران سد معبر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرداری بساط ننه مشهدی روبا خود بردند واونو در

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالیکه درگوشه خیابان گریه می کرد والتماس می کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها کردند. با همت وسعی اهالی بساط ننه مشهدی رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس گرفتند، هرچند مقداری ازلوازم اورا مورد دستبرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گرفت اما هرچه بود اوتوانست با وجود مخالفت ماموران

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سد معبرچند هفته ای به آسودگی آنجا بماند ودرطی این

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدت هم علاوه برمن ومینا چند همسایه نیز به اون سر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می زدند تا اینکه روزی شنیدم پری خانم متوجه تاریخ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تولد شناسنامه ننه مشهدی شده ودرجهت تدارک کیک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تولدی برای اون بود تا اونو به خونش برده وبا چند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همسایه موجبات خوشحالی ننه مشهدی روفراهم کنه ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرهمسایه هم بطورپنهانی کادوئی براش تهیه کرده بودند،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پری خانم گرچه هنوزمیانه خوبی با شوهرش نداشت اما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ننه مشهدی رودرست مثل مادرنداشتش دوست داشت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون روزنزدیک عصرتابستون زهرا خانم وپری خانم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان من ومینا جمع شدیم . رفتیم که بساطش رو کمک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنیم جمع کنیم وبخونه پری خانم همسایه طبقه بالامون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببریم وجشنی شاید برای اولین باردرزندگی ننه مشهدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براش بگیریم . وقتی رسیدیم دیدیم ننه داره یک سمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آسمون روخوشحال وخندون نگاه می کنه درحالیکه به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیوارتکیه داده ودروسط بساطش طبق معمول نشسته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود . پری خانم گفت : ننه ، ننه جون قربونت برم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستت رو بده به من بریم خونه برات تولد گرفتیم ننه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زهرا خانم بچه بغل گفت : مبارکه ننه جون ایشالا صد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سالگی خودم برات جشن مفصلی می گیرم ، پاشو ننه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما ننه همانطوربی حرکت نشسته بود وبه دوردست ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زنان نگاه می کرد، نگاهش رودنبال کردم . شاید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ننه اون دوردورا خودش رودرلباس عروس می دید،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یادم اومد که یه روزبه من گفت : مش قربون شوهرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یادش بخیر، موقعی که ۱۳ سالم بود اومد خواستگاریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقول داد منوبا لباس عروس ببره خونه خودش. اما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیچاره فقیربود، همش می گفت بانو، آخه به من می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت بانو، حتی اززندگیم یه روزم باقی باشه لباس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عروس تنت می کنم حالا هرچقدرازازدواج ما گذشته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه مهم نیست . اما هیچ وقت نتونست لباس عروس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بخره وجوون مرگ شد ورفت . شاید مش قربون با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباس عروس اومده بود ننه مشهدی روبا خودش ببره ….

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پایان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • یه بنده خدایی

    ۰۰ ساله 00

    جالب بود و دل چسب

    ۴ هفته پیش
  • مهدیه

    ۱۶ ساله 00

    کاش به ارزوش میرسید حداقل

    ۶ ماه پیش
  • مریم گلی

    ۱۹ ساله 00

    موضوع خاصی نداشت زندگی یک پیرزن دست فروش از زمان پیری تا مرگ بود.اینکه زن با محبتی بودو به خاطر محبتش اهالی محل دوستش داشتن بخش قشنگی بود اگه اخرش زمان خاکسپاری هم میگفت که افراد زیادی آمده بودنه بود

    ۷ ماه پیش
  • آسمان آبی

    00

    بیشتر شرح حال بود تا داستان. منتظر شروع قصه بودم که با اتمام توضیحات داستان تمام شد.

    ۷ ماه پیش
  • یلدا

    00

    واااا چیشد؟؟ بی سر و ته یود کاش حداقل میگف بیچاره مرد یا نع رفت مشهد یا نع

    ۱۱ ماه پیش
  • هلیا

    00

    افتضاح

    ۱ سال پیش
  • سوگند

    20

    داستان قشنگی بود اما دوست داشتم اخرش به ارزوش میرسید از طرفی هم این داستان به ما میفهمونه ادم های زیادی تو دنیا هستن که با داشتن ارزو هایی که بهشون نرسیدن از دنیا رفتن

    ۱ سال پیش
  • معصومه

    ۱۳ ساله 20

    خیلی قشنگ بود ولی کاش به آرزوش میرسید

    ۱ سال پیش
  • moon

    20

    داستان قشنگی بود🥺💜 بیچاره روز تولدش مرد😕

    ۲ سال پیش
  • سیروس فخرزادگان

    ۵۷ ساله 10

    از درکی انتظار بیشتری بود چنتایی رماناشو خوندم این ننه مشهدی نه سر داشت نه ته شایدم سرداش ته نداشتلنگار یکی تازه رمان نویسی را شروع کرده. خوب شایدم ما انتظارمان بالا رفته مگه چقده پول دادی.

    ۲ سال پیش
  • نسیم

    ۱۴ ساله 21

    یه سوال ؟؟ یعنی ننه مشهدی مرد 🥺🥺 ای کاش براش یه بلیط میگرفتن که بره مشهد بنده خدا ، خیلی آخرش عمگین بود 🥺🤧🤧 خیلی دلم برای پیرزن بیچاره سوخت 🤧🤧 کوتاه بود ، ولی خیلی قشنگ بود، ممنون از نویسنده😄

    ۲ سال پیش
  • حسین بهرامی

    ۱۴ ساله 30

    خوب بود اما ای کاش به ارزوش میرسید به زیارت میرفت

    ۲ سال پیش
  • Z

    ۲۱ ساله 30

    کاش میفرفت مشهد🤧🙂

    ۲ سال پیش
  • m.n

    ۱۶ ساله 30

    کاش میفرستادنش مشهد

    ۲ سال پیش
  • خاطره

    ۳۷ ساله 20

    عالی بود سپاس نویسنده محترم لذت بردم داستان جالبی بود 🌸🌸

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.