رمان داستان کوتاه ننه مشهدی به قلم حمید درکی
ننه مشهدی استاد درکی داستان درمورد پیرزنی هست که کنار خیابان دست فروشی می کنه چند تا از بچه های همسایه هستند که هواشو دارند ننه مشهدی آرزوی مشهد رفتن داره که یهوع اتفاقی می افته ادامه ماجرا...
ژانر : داستان کوتاه
تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ دقیقه
ژانر : #داستان کوتاه
خلاصه :
ننه مشهدی استاد درکی
داستان درمورد پیرزنی هست
که کنار خیابان دست فروشی می کنه
چند تا از بچه های همسایه هستند
که هواشو دارند
ننه مشهدی آرزوی مشهد رفتن داره
که یهوع اتفاقی می افته ادامه ماجرا...
پیرزنی ۷۵ ساله همیشه با زحمت بسیاروقامتی خمیده ،
بقچه بزرگی را با خود تا سرکوچه ما می آورد وبساط
محقرخودشو که چند لیف حموم دست بافت وجوراب و
شال گردن وکلاه ومقداری هم چسب زخم واین قبیل
چیزها بود برزمین پهن می کرد ومنتظرمشتری آروم
وصبورمی نشست. اون که یه چارقد سفید تمیزو پاک
به روی سرش انداخته بود، انتهای اونو زیرچونش با
یک سنجاق قفلی بسته بود وکمی ازموهای حنائیش از
زیراون خود نمائی می کرد. ما بهش می گفتیم ننه
مشهدی. چون آرزوش این بود که اونقدرپول جمع کنه تا
برای آخرین بارش بره زیارت امام رضا. درست مثل
پیرزن فیلم قیصر. همونطورنحیف ولاغراما خوش زبون
وافتاده تر. من ومژگان خیلی هواش داشتیم وبراش آب
وبعضی وقتها هم ناهارمی بردیم واونم کلی دعامون می
کرد. راستش بهش عادت کرده بودیم، یه روزیکی از
همسایه ها، زهرا خانوم درحالیکه بلند بلند جیغ می کشید
بچه سه سالش روبغل کرده بود ودوان دوان به طرف
خیابون ازمردم تقاضای کمک می کرد، ننه مشهدی با
عجله خودش روبه اون رسوند وازش پرسید چی شده؟
اونم اشک ریزان با دستان لرزان درحالیکه رامین
کوچولو را نگهه داشته بود وصورت رامین داشت سیاه
وکبود می شد داد زد: بچم هسته هلورفته گلوش . ننه
مشهدی درچشم بهم زدنی بچه رو ازدستاش قاپید و
زهرا خانوم روهل داد عقب و بسرعت بچه روازپاهاش
آویزون نگهه داشت وضربه محکم زد به کمرش . ناگهان
هسته هلو ازدهان رامین کوچولو بیرون پرید وتلق وتولوق
چند متراونطرف تربرزمین افتاد وبچه ناگهان نفس عمیق
کشید وراه تنفسش بازشد وبحالت طبیعی رسید . ازاون به
بعد زهرا خانوم هم هوای ننه مشهدی روداشت وهراز
گاهی پیشش می نشست وباهاش گپ وگفتی می زد
راستش گاهی اوقات ننه مشهدی رودرنبود شوهرش احمد
آقا جهت استحمام به خونه می برد وخلاصه به اون می
رسید. روزی مژگان به من گفت : مینا جون چی کنیم؟
ننه مشهدی بیشترفروش کنه، بریم به پدرومادرامون بگیم
براش مغازه اجاره کنند، گفتم : دخترمگه خل شدی،
پیرزن ۷۰ و۸۰ ساله بره مغازه داری کنه اصلا سواد
حساب وکتاب داره، مینا خب: ما که نمردیم ، بریم
کمکش کنیم ، گفتم : روزی چند ساعت بریم کمکش؟
درسمون چی میشه ؟ پول پیش مغازه وهزارکوفت دیگر
روازکجا تامین کنیم؟ خبه خبه ول کن حرف بیخود نزن
همین که بعضی وقتا بهش سرمی زنیم واحترامش رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداریم اون خوشحال می شه. مینا گفت : با این وجود دلم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبحالش می سوزه، طفلکی تواین سن باید بشینه روزمین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرد وگرم چیزبفروشه . خیلی براش ناراحتم مژگان جون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای کاش می شد میاوردمش تواطاق خوابم بامن زندگی کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان وبابا که هردوشون می رن سرکار، منم که تنهام .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایکاش مامان بزرگم بود وبا من زندگی می کرد، اصلا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشبحال اونائی که مامان بزرگ دارند نه مثل من یکه و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها ، نه برادری ، نه خواهری، هیچی ، گفتم : خب شما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند ساله تواین شهرساکن شدید . من شدم خواهرت دیگر،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعشقم غصه نخوربیا بریم تلوزیون نگاه کنیم ، درسامون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهم خونه ما می خونیم ، بدوبریم. ما هردومون کلاس اول
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدبیرستان بودیم اما خیلی ازننه مشهدی حرف می زدیم،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثلا می گفتیم اگربه سن اون برسیم ومثل اون فقیربشیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچی کنیم واقعا . اما خب می دونستیم که احتمالش خیلی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکم ولی اونودوسش داشتیم، پیرزن با نمکی بود، آواز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحلی خیلی بلد بود، یروزدیدم پری خانم همسایه طبقه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالای ما که همیشه با شوهرش کتک کاری داشت ، پیش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irننه مشهدی نشسته . کنجکاوشدم به بهانه ای برم سرو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی به آب بدم. فضولیم گل کرده بود، به بهانه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرفتن ظروف غذای ناهارشنیدم ننه مشهدی به پری خانم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی گه : دخترم مردا خیلی شبیه هم اند، با زبون نرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباهاش حرف بزن، الان دیگه خونه بابا، ننه ات نیستی که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزود قهرکنی، خدای نکرده ، زبونم لال تندی کنی چیزی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت : بگوبروی چشم شوهرگلم، باشه شما خسته ای من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیام دست وپای شما رومالش بدم عزیزدلم . پری خانم با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاستهزاء به ننه مشهدی گفت : چی من صدسال دیگه دست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوپای اون نکبت عالم وبرم بمالم، با سگهای ولگرد این
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکارو می کنم اما با اون حمال نمی کنم، بمن سیلی زده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرتیکه نفهم. ننه مشهدی به ملایمت گفت: ننه ، ننه ،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم باش، مرد که دیودوسرنیست باهاش مثل دشمن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتارکنی. پری خانم : اتفاقا هست، یک سرش خود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواهیه ، سردیگش نفهمیه اومده جوونی منوتباه کنه، ننه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشهدی گفت : ببین ننه تویکم باهاش مدارا کن خودش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکم کم براه میاد. با دیدن من حرفشون روقطع کردند ومن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irظروف برداشتم وبخونه اومدم . یروز دیدم مینا، نفس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنان به جلوی آپارتمان ما اومد وبلند گفت مژگان جون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمژگان جون بدوبیا ، زودبیا ، حال ننه مشهدی بد شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخورده زمین، بعد گریه کرد، بدومژگان توروخدا براش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاری بکن ۲ مرد کنارش ایستادن مثل ماست دارن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیگاش می کنند. بدوبیا دیگه ، دوان دوان بالای سرش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرسیدیم ویه گوشه ای نشوندیمش ودست وروش روبا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبطری آب شستیم، داشت گریه می کرد. گفتم : الهی فدات
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبشم ننه ، خوردی زمین عزیزم کسی بهت تنه زده افتادی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزمین گلم، واشکای پیرزن روپاک کردم ، یکم آب خورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوگفت : ننه یهوع سرم گیج رفت، فکرکنم سردی خوردم،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاهام جون نداره که منونگهه داره ننه. روسریش رومرتب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکردم ولباسش روتکوندم ورفتم براش شربت نعنا آوردم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعتی بعد پری خانم که ازموضوع باخبرشد یه کاسه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوپ براش آورد. ننه مشهدی همه مارودعا کرد وخواست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبساطش روجمع کنه بره که زهرا خانم رامین کوچولو رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغلش گرفته بود اومد وننه روبرد خونشون تا جون بگیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبره سراغ زندگیش . یه چند روزی گذشت مینا گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمژگان بدوبیا یه فکربکری کردم، من که می دونستم مینا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسخت شیفته ننه مشهدی شده پرسیدم : بازم خل شدی دختر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگرمرد بودی ننه مشهدی رو زنت می کردیم ، مینا : نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیا یالا: کارت دارم دیگرتوبیا ، آنروزباهم درمدرسه رفتیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوازیک طرح حمایتی به مسئول امورتربیتی وآموزشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانم حیاتی درمیون گذاشتیم وخوشبختانه اونم استقبال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرمی ازما کرد وگفت : آفرین خانومای خوشگل وبا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبت من . باشه ، بسپرید به من . دوروزبعد ازطرف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامورتربیتی ، یک فراخوان عمومی جهت دوزندگی لیف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوشال گردن وجوراب ودست بافت به همراه آموزش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمقدماتی بعنوان نمره کاردستی به بچه ها داد ودرطی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir۲ هفته کلی البسه بافتنی با طرحهای بسیارزیبا وخوب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدست آمد ومعلمان هم سنگ تمام گذاشتند وجوائزی به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفرات ممتازدادند، اگرچه طرح روما دادیم اما هیچکدوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه من ونه مینا نتونستیم جایزه ببریم درعوض تمام البسه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرا برای ننه مشهدی بردیم واونوکلی خوشحال کردیم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند عکس ازش گرفتیم ودرمسابقه عکس با گوشی همراه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرجشنواره دبیرستان، اول شدیم. بساط ننه مشهدی کمی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبزرگترازقبل شده بود وفروش خیلی خوبی کرد حتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمغازه داران ازش چندین جفت لوازم دست بافت می
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخریدند ومی بردند . تا اینکه روزی ماموران سد معبر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهرداری بساط ننه مشهدی روبا خود بردند واونو در
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالیکه درگوشه خیابان گریه می کرد والتماس می کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرها کردند. با همت وسعی اهالی بساط ننه مشهدی رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس گرفتند، هرچند مقداری ازلوازم اورا مورد دستبرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرفت اما هرچه بود اوتوانست با وجود مخالفت ماموران
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسد معبرچند هفته ای به آسودگی آنجا بماند ودرطی این
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمدت هم علاوه برمن ومینا چند همسایه نیز به اون سر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی زدند تا اینکه روزی شنیدم پری خانم متوجه تاریخ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتولد شناسنامه ننه مشهدی شده ودرجهت تدارک کیک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتولدی برای اون بود تا اونو به خونش برده وبا چند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمسایه موجبات خوشحالی ننه مشهدی روفراهم کنه ،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرهمسایه هم بطورپنهانی کادوئی براش تهیه کرده بودند،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپری خانم گرچه هنوزمیانه خوبی با شوهرش نداشت اما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irننه مشهدی رودرست مثل مادرنداشتش دوست داشت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون روزنزدیک عصرتابستون زهرا خانم وپری خانم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان من ومینا جمع شدیم . رفتیم که بساطش رو کمک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنیم جمع کنیم وبخونه پری خانم همسایه طبقه بالامون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irببریم وجشنی شاید برای اولین باردرزندگی ننه مشهدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراش بگیریم . وقتی رسیدیم دیدیم ننه داره یک سمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآسمون روخوشحال وخندون نگاه می کنه درحالیکه به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیوارتکیه داده ودروسط بساطش طبق معمول نشسته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبود . پری خانم گفت : ننه ، ننه جون قربونت برم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستت رو بده به من بریم خونه برات تولد گرفتیم ننه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهرا خانم بچه بغل گفت : مبارکه ننه جون ایشالا صد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسالگی خودم برات جشن مفصلی می گیرم ، پاشو ننه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما ننه همانطوربی حرکت نشسته بود وبه دوردست ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند زنان نگاه می کرد، نگاهش رودنبال کردم . شاید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irننه اون دوردورا خودش رودرلباس عروس می دید،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیادم اومد که یه روزبه من گفت : مش قربون شوهرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیادش بخیر، موقعی که ۱۳ سالم بود اومد خواستگاریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقول داد منوبا لباس عروس ببره خونه خودش. اما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیچاره فقیربود، همش می گفت بانو، آخه به من می
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت بانو، حتی اززندگیم یه روزم باقی باشه لباس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعروس تنت می کنم حالا هرچقدرازازدواج ما گذشته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشه مهم نیست . اما هیچ وقت نتونست لباس عروس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبخره وجوون مرگ شد ورفت . شاید مش قربون با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباس عروس اومده بود ننه مشهدی روبا خودش ببره ….
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپایان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدیه
۱۶ ساله 00کاش به ارزوش میرسید حداقل
۶ ماه پیشمریم گلی
۱۹ ساله 00موضوع خاصی نداشت زندگی یک پیرزن دست فروش از زمان پیری تا مرگ بود.اینکه زن با محبتی بودو به خاطر محبتش اهالی محل دوستش داشتن بخش قشنگی بود اگه اخرش زمان خاکسپاری هم میگفت که افراد زیادی آمده بودنه بود
۷ ماه پیشآسمان آبی
00بیشتر شرح حال بود تا داستان. منتظر شروع قصه بودم که با اتمام توضیحات داستان تمام شد.
۷ ماه پیشیلدا
00واااا چیشد؟؟ بی سر و ته یود کاش حداقل میگف بیچاره مرد یا نع رفت مشهد یا نع
۱۱ ماه پیشهلیا
00افتضاح
۱ سال پیشسوگند
20داستان قشنگی بود اما دوست داشتم اخرش به ارزوش میرسید از طرفی هم این داستان به ما میفهمونه ادم های زیادی تو دنیا هستن که با داشتن ارزو هایی که بهشون نرسیدن از دنیا رفتن
۱ سال پیشمعصومه
۱۳ ساله 20خیلی قشنگ بود ولی کاش به آرزوش میرسید
۱ سال پیشmoon
20داستان قشنگی بود🥺💜 بیچاره روز تولدش مرد😕
۲ سال پیشسیروس فخرزادگان
۵۷ ساله 10از درکی انتظار بیشتری بود چنتایی رماناشو خوندم این ننه مشهدی نه سر داشت نه ته شایدم سرداش ته نداشتلنگار یکی تازه رمان نویسی را شروع کرده. خوب شایدم ما انتظارمان بالا رفته مگه چقده پول دادی.
۲ سال پیشنسیم
۱۴ ساله 21یه سوال ؟؟ یعنی ننه مشهدی مرد 🥺🥺 ای کاش براش یه بلیط میگرفتن که بره مشهد بنده خدا ، خیلی آخرش عمگین بود 🥺🤧🤧 خیلی دلم برای پیرزن بیچاره سوخت 🤧🤧 کوتاه بود ، ولی خیلی قشنگ بود، ممنون از نویسنده😄
۲ سال پیشحسین بهرامی
۱۴ ساله 30خوب بود اما ای کاش به ارزوش میرسید به زیارت میرفت
۲ سال پیشZ
۲۱ ساله 30کاش میفرفت مشهد🤧🙂
۲ سال پیشm.n
۱۶ ساله 30کاش میفرستادنش مشهد
۲ سال پیشخاطره
۳۷ ساله 20عالی بود سپاس نویسنده محترم لذت بردم داستان جالبی بود 🌸🌸
۲ سال پیش
یه بنده خدایی
۰۰ ساله 00جالب بود و دل چسب