رمان آپارتمان صدمتری به قلم چیکسای
دکتر همایون فرتاش، دکترای روانشناسی بالینی ، بعد بازگشت از کانادا به ایران، دچار مشکل مالی میشود.به پیشنهاد یکی از دوستانش، درمان مهرناز نیایش تک دختر جناب سرهنگ نیایش را که به دلیل سوءقصد در کودکی دچار حملات اضطرابی، پرخاشگری، ترس و تنفر از جنس مخالف شده است، در ازای یک واحد آپارتمان صد متری قبول میکند… پایان خوش
ژانر : عاشقانه
تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۴۹ دقیقه
ژانر : #عاشقانه
خلاصه:
دکتر همایون فرتاش، دکترای روانشناسی بالینی ، بعد بازگشت از کانادا به ایران، دچار مشکل مالی میشود.به پیشنهاد یکی از دوستانش، درمان مهرناز نیایش تک دختر جناب سرهنگ نیایش را که به دلیل سوءقصد در کودکی دچار حملات اضطرابی، پرخاشگری، ترس و تنفر از جنس مخالف شده است، در ازای یک واحد آپارتمان صد متری قبول میکند…
پایان خوش
کلافه تر از اون بودم که بتونم خودمو با حموم کردن٬ دراز کشیدن٬ نگاه کردن به تلویزیون یا دیدن فیلم از لپ تاپم آروم کنم.
یه هفته بود که خواب و خوراک نداشتم و فکر کردن ذله ام کرده بود. هرچی انرژی تو بدنم داشتم، صرف قدم زدنای متفکرانه آخر شب تو کوچه پس کوچه های شهر شده بود.
آنقدر تو این دوساعت به موهام چنگ انداخته و انگشتامو لای موها رد کرده بودم که مسیر انگشتا، از چرب شدن موها به دلیل تحریک غدد مترشحه چربی پوست سرم، به وضوح دیده میشد. دیگه حالم از خودم و قیافه م بهم میخورد.
تو آینه به خودم نگاه کردم.
موها چرب، پای چشمام گود افتاده، قیافه از جنگ برگشته!
با خودم گفتم: دیوونه! الان که بیرون بری که تو رو با شک به اعتیاد جلب میکنند. این چه قیافه ایه واسه خودت درست کردی؟!
دچار یک زندگی سگی شده بودم که هر کار میکردم مشکلاتم مهار نمیشد.
یکی پس از دیگری.
پشت سر هم.
بدون هیچ مجالی واسه پیدا کردن یه راه حل درست و حسابی.
موهامو چنگ زدم و داد زدم: خدااا...! باز این چی بود که جلوم سبز کردی؟ مگه منو نمیشناختی که تو تصمیم گیری این جورموارد م*س*تاصل میشم؟
دستامو با شدت به دو طرفم انداختم و شروع کردم به قدم زدن تو اون فضای تنگ، که اگه کمی حواسم پرت تر میشد، چپه، راسته به دیوارای اتاق میخوردم.
دوباره به موهام چنگ انداختم و زیر لب گفتم: تف به این زندگی! خیر سرمون روانشناسیم. مثه خر تو گل گیر کردیم! اونوقت ادعامون میشه که ما مریضهای روانی رو درمان میکنیم. خودمون ته روانیها شدیم! خدایا، یکی به داد من برسه!
از روزی که به ایران برگشته بودم، هر روزم به فکر کردن سر یک مسئله ای به گند کشیده شده بود.
اما این یکی از اونایی نبود که بشه راحت از کنارش بگذرم و بهش فکر نکنم.
به رد انگشتای پاهام روی سرامیک کف اتاق نگاه کردم.
شکل دایره وار بامزه ای درست شده بود.
انگار چند تا گربه رو سرامیکا تانگو ر*ق*صیده بودند.
با به تجسم کشیدن این فکر خنده م گرفت و با خودم گفتم: خاک تو سرت همایون! 35 سالت شده ولی هنوز دست از مسخره بازی و لود گی برنمیداری.
دوستهای هم سن و سالت مشغول عروس و داماد کردن بچه هاشون هستند، اونوقت تو هنوز یک قناری ماده هم تو اتاقت نداری! چه برسه به زن و بچه!!
تو عمر 35 ساله ام تا حالا تو همچین دو راهی گیر نکرده بودم.
عقل و احساسم هردو با یک وزن، در کفه های ترازو، واسم شکلک در می آوردند.
5 ماه بود که از یک دوره 6 ماهه سایکو آنالیز در کشور کانادا برگشته بودم. تمام پولی رو که در مدت 3 سال بعد از اتمام درسم جمع کرده بودم، صرف هزینه زندگی ٬ دوره آموزشی و تفریحات و عیاشی هام در اونجا شد.
به عنوان استاد روانشناسی دانشگاه آزاد پذیرفته شده بودم. البته اونم به عنوان دکتر روانشناسی کلینیک یکی از بیمارستانای وابسته به دانشکده علوم پزشکی.
به مدرک دکترای روانشناسی بالینیم که نگاه هم نکردند! تو چشمام زل زدن و گفتن: از این مدرک تو کشور ریخته. بهتره بری مطب شخصی بزنی. ولی خب این دوره 6 ماهه سایکو آنالیز، اینجا به دردت میخوره.
تا چند روز قبل ازخود درگیریم٬ بعد از ظهرا در یک کلینیک ترک اعتیاد به عنوان مشاورکار میکردم.
مسئولش یک خانم دکتر پزشک عمومی بود که مدرک اجازه ی ترک معتادین با درمان نگهدارنده متادون داشت.
چند سال بود که این مرکزو داشت. مریضاش زیاد بودن .
حسابی سرم شلوغ بود.
خدا نخواست وگرنه شاید به جاهای مثبتی با هم میرسیدیم.
با گذشت 5 ماه از بازگشتم به ایران هنوز نتونسته بودم یک آپارتمان مناسبی که اجاره ش با دخل و خرجم جور در بیاد پیدا کنم.
واسه همین به یک اتاق 15 متری در یکی از پانسیون های مرکز شهر قناعت کردم.
شروع کارم بود و انتظاری نمیرفت که حقوق زیادی بگیرم.
بازم خدا پدر این خانم دکتره رو بیامرزه که به ازای افزایش تعداد بیماران درصدی به حقوقم اضافه میکرد.
با کلی وام و قسط، یک پراید صفر واسه خودم خریدم که منو از سوزو سرمای زم*س*تون نجات بده.
واقعا خجالت آوره با مدرک دکترام پراید داشتم، اونوقت پارسا پسر عموم با مدرک فوق دیپلم که بعد از اتمام دانشگاه تو کار ساخت و ساز زده بود٬ یک بی ام و سوار میشد و دختر یکی از کارخونه دارای مشهد هم همسرش بود.
یکروز٬ وحید٬ دوست و صاحب خونه دوران دانشجوییم بهم زنگ زد و گفت خواهر مهندس مهرداد نیایش٬ یکی از دوستان صمیمیش که دچار بیماری اعصاب و روانه، به صلاحدید پزشک معالجش٬ واسه یکسال آخر تحصیل در رشته داروسازی در دانشگاه علوم پزشکی مشهد، دانشجوی مهمان شده و خانواده ش به دنبال یک روانشناس حاذق و زبده هستن که بقیه درمانشو زیر نظر اون روانشناس باشه.
وحید گفت که منو به مهرداد معرفی کرده. و تاکید کرد :
-همایون! از تو خیلی تعریف کردم. منو پیش مهران رو سیاه نکنی. در ضمن یادت نره که کارم پیشش گیره. مدیر عامل شرکتیه که دارم کار میکنم. یک وام توپ میخوام ازش بگیرم. خواهش میکنم هرکاری از دستت بر میاد برای خواهر دوستم انجام بده.
گفتم: ای تو روحت وحید! منو بگو فکر میکردم بعد از یه سال زنگ زدی حالمو بپرسی. نگو میخوای از من واسه دوستت مایه بذاری!
- اگه خواهرش درمان بشه با دستمزدی که ازشون میگیری مطمئن باش تا آخر عمر واسم دعا میکنی . وضعشون خیلی توپه! درمان خواهرش، اونقدربراش مهمه که اگه تضمین کنی خواهرش خوب میشه، هرچقدر بخوای نه نمیارن. جون وحید، نه نگو دیگه!!
- آخه منکه نمیدونم مشکل خواهرش چیه. اول باید اونو ویزیت کنم و بعد با چند تا از استادام مشورت کنم، ببینم اصلا این طرف که میگی قابل درمان هست یا نه؟ شاید فقط باید تحت نظر یکی باشه تا اوضاعش بدتر نشه.
- من نمیدونم چشه. فقط میدونم از بچه گی تحت درمانه. اونجور که داداشش میگفت پیشرفت زیادی تو درمان داشته ولی این آخریا سر ازدواج مجدد باباش، دوباره حالش خراب شده که دکترش معتقده بهتره یک مدت از تهران دور باشه تا با دیدن همسر جدید پدرش، دومرتبه دچار حمله های عصبی نشه. مهرداد میگفت حاضره واسه خوب شدنش هر کاری بکنه.
- حالا چرا این حرفها رو به تو زده؟
- مثل اینکه خیلی شوتی! مگه نگفتم قراره بیاد مشهد. خب منم مشهدیم دیگه. ازم خواسته تا یک دکتر خوب پیدا کنم. راستی همایون! یادم نبود بهت بگم٬ مهرداد دیروز بهم گفت که یک کپی از خلاصه پرونده پزشکی خواهرشو داره. اگر ضروریه برات میفرستم. لطفا آدرستو برام اس ام اس کن.
- والا! نمیدونم چی بگم؟ در بیماریهای اعصاب و روان اول باید با خود بیمار صحبت کرد و مشاوره داشت ولی برای دونستن سابقه بیماریش بد نیست قبل از اولین ملاقات٬ یک نگاهی هم به خلاصه پرونده اش بندازم. حالا بفرست. ببینم چکار میتونم بکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون روز آدرسمو واسه وحید اس ام اس کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوهفته بعد یک بسته از تهران به دستم رسید. خلاصه پرونده پزشکی بیمار که چه عرض کنم طومار 70 هزار مثنوی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونقدر سنگین بود که فکر کنم تاندونای دستم کشیده شد تا به اتاقم که در طبقه سوم بود، بردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خودم گفتم خوبه این خلاصه پرونده ست اگه خود پرونده ها رو میخواستم ، باید با کامیون برام میفرستادن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوندن آخرین شرح حال بستری بیمار دو روز از وقتمو گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلی وحید رو فحش دادم. اونقدر شرح حالشو خرچنگ قورباغه نوشته بودن که فکر میکردی به خط میخی نوشته شده. کاش فقط این مشکلش بود. خلاصه ها همگی کپی های رنگ و رو رفته ای که از خلاصه پرونده اصلی گرفته شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا زحمت تونستم یک خلاصه از رو پرونده درب و داغون مهرناز خانم نیایش٬ عزیز دوردونه سرهنگ نیایش بردارم که به دکتر نبوی یکی از بهترین استادام بدم تا بخونه و در موردش نظر بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنکاتی رو که از روی خلاصه پرونده ی مهرناز نیایش تهیه کرده بودم یه بار خوندم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرناز نیایش٬ 25 ساله ٬ اهل تهران٬ دانشجوی سال پنجم رشته داروسازی دانشکده داروسازی شهید بهشتی تهران
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتشخیص: حملات ترس و اضطراب ٬ تنفر از جنس مخالف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر سن 7 سالگی مهرناز٬ پدرش سرهنگ علیرضا نیایش که در آن زمان سرگرد بخش جنایی بود٬ موفق در بدام انداختن عاملین قتل زنجیره ای دختران شد. با اعدام قاتلین تهدیدها به سرگرد نیایش و خانواده اش به صورتهای مختلف شروع شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکشب٬ سرگرد و همسرش به مهمانی دعوت شدند. مهرناز و پرستارش در منزل ماندند. با ورود دو ناشناس به منزل ابتدا در جلوی چشمان مهرناز به پرستار ت*ج*ا*و*ز شد و پرستار به قتل رسید و مهرناز شاهد این جنایت بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرگرد به دلیل فراموش کردن کیف پولش از نیمه راه٬ با همسرش به منزل برگشتند که با صدای جیغ مهرناز به سرعت وارد خانه شدند. سرگرد مهرنازرا بی رمق از تلاشهای بیهوده با بدنی ل*خ*ت٬ کبود و سروصورت خونی درزیر بدن سنگین و نیمه برهنه یکی از آن دو مرد دید. مرد هم با خنده های وحشتناک در حالیکه به بدن ضعیف و کوچک مهرناز فشارهای وحشیانه وارد میکرد او را مورد هجوم ضربه های سهمیگن مشتهای خود قرار داده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا وارد شدن سرهنگ نیایش به منزل یکی از جانی ها فرار کرد و دیگری با شلیک سرگرد نیایش به قتل رسید که جسد سنگینش روی بدن بیحال مهرناز افتاد و مهرناز با کمک پدر و مادرش از زیر جسد بیرون کشیده شد ولی دیدن ت*ج*ا*و*ز، قتل و جسد آغشته به خون پرستار٬ دست و پا زدن های بی نتیجه در زیر بدن قاتل و کشته شدن او توسط پدرش و ضربه های وارد آمده بر جسم ظریف و کوچک مهرناز٬ باعث بیهوش شدن های متناوب آن دختر 7 ساله و به دنبال آن کاب*و*سهای شبانه٬ خشونت رفتاری٬ حملات هراس و اضطراب٬ حملات تنگی نفس٬ مبهوت ماندن برای ساعتها و عدم شرکت در مکانهای اجتماعی شلوغ و در نهایت تنفر از جنس مخالف، حتی از پدر و برادرش را به دنبال داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرناز بارها توسط پزشکان قانونی معاینه شد و به سرهنگ اطمینان کامل داده شد که آزار جنسی فقط در کتکهایی بوده که مهرناز در آن شب خورده و به او ت*ج*ا*و*ز نشده است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرناز به دلیل بیماری روحی - روانی دو سال از تحصیل عقب افتاد و در طی این دو سال٬ تحت درمان روانپزشک و روانشناسان متعدد بوده است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیشترین مشکل را در مرسه با معلمین مردش داشت بطوریکه در ساعات کلاس آنها به منزل می آمد و آموزش او توسط معلمین خصوصی زن انجام میگرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر طول دوران تحصیل در مدرسه دو بار بستری شد. یکبار در سن 11سالگی با دیدن مادرش که در آغوش پدرش خوابیده بود، دچار حملات اضطرابی و پرخاشگری به پدر شده که این منجر به جدا شدن اتاق خواب پدر و مادرش شد و بار دیگر به دنبال افسردگی شدید به دنبال فوت مادرش در سن 17سالگی. مادری که تنها حامی٬ پشتیبان و محرم اسرارمهرناز بود و همیشه دستهای نوازشگر٬ حمایتهای منت و بی شائبه او٬ آرامش را به اعصاب خسته و بیمار مهرناز باز میگرداند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز وقایع شب هجوم قاتلین به منزل پدرش٬ خاطره مبهمی درذهن دارد. ولی ترس و اضطراب حک شده در تار و پود وجودش در شرایطی خاص به شدیدترین شکل خود را نشان میدهد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حمایت روانشناسان مهرناز میتوانست یک رابطه مسالمت آمیز با پدر و برادرش ایجاد کند ولی با بقیه اقوام مذکر، خیر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدر و برادر در خدمت این دختر نازپرورده بودند که مبادا طوفانی دیگر آرامش او را بهم بزند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرناز تحت کنترل پزشکان معالجش بود و تمام بر نامه های زندگی و دید و بازدیدهای فامیل مطابق میل مهرناز تنظیم میشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا فهمیدن این واقعیت که خانمی که سالها به منزل آنها رفت و آمد میکرد، تا برای او و پدرش غذا درست کند٬ همسر پدرش میباشد و با دیدن صحنه معاشقه پدرش با آن خانم در روزیکه به دلیل خستگی، کلاسش را ترک نموده و زودتر به منزل آمده بود٬ تمام نخهای ریسیده شده روانپزشکها و روانشناسان پنبه و مهرناز دومرتبه دچار حملات تشنجی و هراس و اضطراب شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنفر او از پدرش به حدی رسید که یکبار دچار حملات تهاجمی به سرهنگ نیایش شده و قصد کشتن او را کرد که با سر رسیدن برادرش قائله ختم به خیرشد ولی مهرناز برای بار سوم در بیمارستان اعصاب و روان بستری شد و یک گروه پزشکان و روانشناسان برای درمان او بسیج شدند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرناز یک ترم دانشکده نرفت و به منزل برادر مجردش نقل مکان کرد. به قول خودش با دیدن پدر و همسرش احساس میکرد روی اعصابش سوهان میکشند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حضور در مکانهای شلوغ و مجالس، خصوصا عروسی پرهیز میکند. تنها دوست صمیمیش همکلاسی مطلقه دانشگاهی اش است .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irافکار فمنیستی دوست مهرناز٬ در وضعیت روحی و روانی مهرناز بی تاثیر نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلاقه به گوش دادن موسیقی و پیاده روی صبحگاهی دارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر دنیایی متفاوت از دنیای واقعی که با موسیقی و کتاب پر شده است٬ زندگی میکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمایل شدید برای ادامه درمان دارد. در جلسات گروه درمانی شرکت میکند و به بیماری خود آگاه میباشد. تمایل به ارتباط با جنس مخالف در او بسیار ضعیف و در حد صفر میباشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تنها فردی که رابطه خوب دارد٬ برادرش است. و به گفته خودش چون برادرش توجهی به خانمها ندارد ، مهرناز راحت تر با او زندگی میکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر مشاوره٬ برادرش گفته که به خاطر راحتی مهرناز مجبور شده است که از زندگی عادی که هر مردی دارد کناره گیری کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهمترین آرزوی مهرناز نیایش این است که مانند همجنسهایش از یک زندگی عادی برخوردار باشد ولی توانایی غلبه کردن بر این رفتارها را ندارد. همیشه یک ترس و اضطراب صدمه از جنس مخالف او را مجبور میکند که در برابر آقایان رفتارهای دفاعی داشته باشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحملات تشنجی و ترس٬ تنگی نفس و خشونت او با سایکو تراپی کنترل شد. تنفر از جنس مخالف و اضطراب او کمتر شد ولی بهبود نیافت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بازگشت به دانشکده تنفر او از جنس مخالف به دلیل خواستگاری کردن یکی همکلاسیهای پسرش شدیدتر شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزمانیکه از او خواستگاری شد در محوطه دانشکده به پسر حمله ور شد وبا خونی کردن صورت و پاره کردن پیراهن او موضوع به حراست دانشکده کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا علم به اینکه همکلاسیها و حراست دانشکده از بیماری او مطلع شده اند، تصمیم به ترک تحصیل گرفت که با توصیه پزشک معالجش برای بهبود روحیه مهرناز٬ جلوگیری از ترک تحصیل او٬ دور بودن از محیط دانشگاه قبلی اش و همکلاسیهایش و همسر جدید پدرش که همه با دید یک مریض به او نگاه میکردند و شروع یک زندگی تازه در محیط جدید از دانشکده داروسازی مشهد موافقت یکسال مهمانی او را گرفتند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروز بعد خلاصه ای که از بیماری مهرناز نیایش تهیه کرده بودم، واسه دکتر نبوی که در زمینه های سکسولوژی و سایکو تراپی تجربه زیادی داشت، بردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر نبوی از من پرسید: همایون! این اطلاعاتو از کجا جمع آوری کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل همون وقتا در کارش جدی بود و هیچ حرفی رو بدون دلیل و مدرک قبول نمیکرد. همیشه میگفت: بیمار اعصاب و روان با بیمار دیابتی و بیمار قلبی فرق میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک بیمار قلبی با یه آنژیو گرافی و اکو کاردیوگرافی و تست ورزش بیماریش تشخیص داده میشه و یا یک بیمار مبتلا به دیابت (بیماری افزایش قند خون) با یک آزمایش خون غربالگری میشه ولی واسه بیمار اعصاب و روان ممکنه کوچکترین نکته در گرفتن شرح حال و یا مصاحبه با اون، تو رو از تشخیص و درمان دور کنه. پس در گرفتن شرح حال و مصاحبه با این بیماران دقیق باشید و مو رو از ماست بیرون بکشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه مصاحبه هاش با بیماراش بیشتر از یک ساعت میشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیگفت: باید دل به دل بیمار داد تا حرفهای دلشو واست بیرون بریزه. خیلی وقتها این دل خرابه که عقل و روانو مریض میکنه. هروقت تونستی تو دل مریضات لونه باز کنی، ادعا کن که یک روانشناس حاذق هستی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: استاد یک پرونده پزشکی واسم فرستادن به اندازه دیوان شمس تبریزی. پر بود از برگه های سیاه شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودتون میدونید که تو بیمارستان ها، از دانشجوی روانشناسی شرح حال بیمارو میگیرن تا کار آموز و کارورز و دستیار و... در نهایت متخصص بیمار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمقداری از اطلاعاتو از پرونده جمع کردم. دیروز هم مجبور شدم با کمک گرفتن از دوستم که با برادر این خانم همکاره، شماره روانشناس و روانپزشک خانم مهرناز نیایشو گیر بیارم و با اونا صحبتی داشته باشم و کمی در مورد زندگی خصوصیش اطلاعات بگیرم و خلاصه ای تهیه کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر نبوی ابرویی بالا انداخت و گفت: یعنی تو با خونواده این بیمار صحبت نکردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه استاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اشتباه کردی پسرم! ما نیاز به اطلاعات خصوصی زیادی داریم تا بتونیم در مورد درمان این خانم که هیچ مصاحبه ای هم با اون نداشتیم، تصمیم گیری کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو پایین انداختم و گفتم: حق با شماست استاد. کوتاهی کردم. ولی نظرم این بود که اول مطمئن بشم که درمان این خانمو قبول میکنم، بعد به خانواده اش زنگ بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه فکر میکنید ضروریه، همین امروز بهشون زنگ بزنم و بیشتر اطلاعات بگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر نبوی مکثی کرد و گفت: فعلا بذار همین هایی که تهیه کردی بخونم، اگه لازم شد حتما باید این کار رو بکنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چشم استاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر نبوی قول داد ظرف چند روز آینده نتیجه مطالعه روی شرح حال مهرناز نیایش رو بهم بگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از چند روز دومرتبه پیش دکتر نبوی رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر نبوی به من گفت: همایون! نکته ای که دارای اهمیته و تو یادداشت هات ذکر نشده، در مورد جلسات رفتار درمانی و گروه درمانی این خانمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشما یک تماس با دکتر روانشناسش در تهران بگیر و تعداد جلسات انجام شده، میزان پیشرفت این خانم در جلسات رفتار درمانی و گروه درمانی رو برام بگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی موبایلو از جیبم در آوردم و همونجا با روانشناس خانم نیایش تماس گرفتم و گوشی رو به دکتر نبوی دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اتمام مکالمه، دکتر نبوی ، رو به من کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا توجه به صحبتایی که با روانشناس مهرناز کردم، جلسات رفتار درمانی مهرناز تا زمانی که مادرش زنده بود، انجام شده و چند ساله که مهرناز تحت گروه درمانیه. با وجود اینکه با خانم هایی که شرایط یکسان یا بدتر از او داشته اند رابطه خوبی داشته و قبول کرده که اوضاع او بسیار بهتر ازبعضی از همنوعانشه ولی هنوز هم عدم اعتماد و واهمه و ترس از جنس مخالفو داره و طبق گفته خودش واکنش هاش دست خودش نیست. مهرناز تمام مراحل گروه درمانی رو طی کرده و در جلسات متعدد گروه درمانی از کودکی شرکت داشته پس جلسات رفتار درمانی و گروه درمانی انجام شده و نتیجه ش کاهش اضطراب و هراس بوده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن از صحبت های دکتر روانشناس خانم نیایش و نوشته های تو به این نتیجه رسیدم که نیاز به یک روش جدید درمانی احساس میشه که کاملا متفاوت با روش های دیگه باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر نبوی ادامه داد: ببین همایون! یاد آوری و ترس از یک خاطره بد، باعث این رفتارها و تنفر در این خانم میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه نظر من درمان این فرد حذف کردن خاطرات بد گذشته و جایگزین کردن خاطرات زیبا و شیرین به جای اونهاست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irما در رفتار درمانی میایم فردو کم کم به اون چیزی که ازش هراس داره آشنا می کنیم و یا ازش میخوایم که اون چیزی که باعث اضطرابش میشه، تجسم کنه و در تمام این مراحل ما شرایطو کنترل می کنیم تا ترسش از بین بره ولی در این خانم باید کم کم اونو با یک چیز جدیدی هم آشنا کنیم که مشکلش حل بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثلا اگه این خانم یک تجربه تلخ از یک رابطه یا یک صحنه داشته ٬ باید همون تجربه در شرایطی جدید با لذت زیاد برای اون تکرار بشه واین خاطره خوش جایگزین تجربه تلخ او شده و رفته رفته در ذهنش حک بشه. که اینم میسر نمیشه مگر با حضور فردیکه به زندگی خصوصی اون احاطه کامل داشته باشه و در لحظه لحظه زندگی همراه اون باشه. اون فرد باید اعتماد از دست رفته اونو به جنس مخالف باز گردونه و ذره ذره فکر و ذهن مهرناز رو تغییربده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین فرد باید یک روانشناس و در حین حال مردی باشه غیر از پدر و برادرش که بتونه یک رابطه عاطفی متفاوت و بدون هرگونه ترحم و دلسوزی با اون برقرار کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرناز باید درک کنه که ضروری بودن وجودش برای یک جنس مخالف فقط جنسی نیست بلکه حضورش و لطافتش میتونه یک مردو به اوج قدرت و عشق ببره . بطوریکه بفهمه آغوش یک مرد میتونه یک جایگاه امن واسش بشه و مهرناز بتونه به این مرد تکیه کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون باید احساس نیاز به حضوریک مرد رو در کنارش پیدا کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکار سخت و دشواریه و کمتر کسی خودشو درگیر این ماجرا میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید تمام غرایز طبیعی و زنانه او که تحت مهار یک روح سرکش و نابسامان قرار گرفته به شکلی زیباترشکوفا بشه و او لذت زن بودن را بچشه و بچشونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها راه درمان هم زندگی آن روانشناس با این خانمه که باید تمام حرکات و رفتارهای مهرناز ثبت و بر اساس آن یک پروتکل درمانی نوشته بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای هر رفتار یک درمان بر اساس شرایط در نظر گرفته بشه نه پیروی کردن از یک پروتکل از قبل تهیه شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید به این موجود ظریف محبت بشه و اون معنی محبت دریافت کردن از جنس مخالفو بفهمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکسی که با او زندگی میکنه باید منتظر هرگونه برخورد احساسی و خصمانه اون باشه و خودشو برای هر واقعه احساسی و خشن حتی صدمه دیدن و یا کشته شدن آماده کنه. اون فرد درعین اینکه باید مهرناز رو متوجه غرایز جنسی و زنانه ش کنه٬ روح آرامش و لطافت ومحبت را به هدیه بده. خوددار و با مسئولیت باشه و همیشه به یاد داشته باشه که مهرناز بیمار اوست و تحت هیچ شرایطی نباید از حد و حدودش فرا تر بره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون فرد باید پایبند اصول اخلاقی باشه و از اون دختر سوء استفاده عاطفی و جسمی نکنه…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالیکه چشمام از شنیدن صحبت های دکتر نبوی گرد شده بود گفتم: اینطوری که اون روانشناسه نابود میشه. مگه میشه کنار یه زن زندگی کنی و از صبح تا شب بهش محبت کنی و ناز و نوازشش کنی وغرایزتم مهار کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه پیغمبر هم باشی برات سخته. خودتون میدونید که این روابط این مدلی رو فقط تو کتابا میشه پیدا کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدامو کمی بلند کردم و گفتم: بابا! مگه میشه آتشو پنبه رو به جون هم انداخت و منتظر هیچ واکنشی نشد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر نبوی که به استرس من پی برده بود گفت: هنوز که هیچی نشده آمپرسوزوندی!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخه استاد این خیلی سخته. شما که خودت اوضاع منو میدونی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به خاطر همینه که الان دارم موضوع رو واست باز می کنم که چشم بسته تو چاه نیفتی. تا جایی که یادمه تو نفست در برابر خانمها ضعیف بوده. درسته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله استاد، همینکه شما میگید ولی الان خیلی بهتر شدم. تو کانادا بد ضربه ای بهم خورد. درس عبرتی گرفتم که تا آخر عمر فراموش نمیکنم ولی من همون همایونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تازه همه مشکلات به این ختم نمیشه!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیگه چه سدی سر راهمونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همایون! نتیجه اینکار کاملا نامشخصه. ممکنه این دختر بهبودی پیدا نکنه و یا ممکنه وابستگی عاطفی به درمانگرش پیدا کنه و جدا کردن اون از روانشناس معالجش٬ باعث یک شوک و یک ضربه عاطفی دیگه بهش بشه و در این صورت درمان سخت تر میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- احتمال داره خود فردیکه مسئول درمان مهرنازه عاشق اون دختر بشه و یا اینکه توانایی کنترل غرایز جنسی خودشو نداشته باشه و اتفاقی که نباید بیفته رخ بده. علت اینکه این دختر هم تا کنون درمان نشده به خاطر بیسوادی پزشکاش نبوده بلکه اونها هم میدونستن درمان این دختر فقط از این راه امکان داره که همخونه شدن در این کشور از نظر شرعی و عرفی منع قانونی داره وگاهی تاوان بسیار سختی رو بابت اون باید داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از مشورت با دکتر نبوی با وحید تماس گرفته و شماره موبایل مهندس مهرداد نیایش رو ازش گرفتم تا اونو در جریان امور و گفته های دکتر نبوی بذارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد ازمعرفی خودم و احوال پرسی با مهندس نیایش، اونو در جریان جزئی ترین حرفهای دکتر نبوی گذاشتم. البته به زبان ساده تر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهندس نیایش گفت : ما واسه بهبود مهرناز از هیچ چیز که باعث بازگشت اون به یک زندگی عادی بشه کوتاهی نمیکنیم، حتی اگه لازم باشه تا مدتی رو با یک فرد غریبه زندگی کنه. البته اگه این روانشناسی که شما در موردش صحبت میکنید، خانم باشه خیلی بهتره ولی اگه خانمی پیدا نشد، ناچارا باید مهرناز با یک آقای روانشناس همخونه بشه ولی به من اجازه بدید که با پدرم در این مورد صحبت کنم و بعد به شما اطلاع بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: مثل اینکه شما اصلا متوجه حرفهای من نشدید؟ دکتر نبوی گفته فقط باید روانشناس معالج مرد باشه!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون قول داد در اولین فرصت منو در جریان نتایج صحبتش با سرهنگ نیایش بذاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز صحبت با مهندس مهرداد نیایش فهمیدم که فردی تحصیلکرده و فهمیده ست که مدتی رو با خواهرش در یک منزل زندگی کرده و به رفتارای غیر قابل تحمل اون کاملا واقفه بطوریکه اخیرا به پدرش گفته بود: دیگه در برابر رفتارای مهرناز کم آوردم وباید یک فکری به حال مهرناز بکنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز طرفی اون یک مرد 31 ساله بود که به خاطر مهرناز خودشو از تمام حق و حقوقی که به یک مرد داده میشد محروم کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون در شرف ازدواج بود و طبق گفته پزشک معالج مهرناز این ازدواج باید پنهان از مهرناز انجام میشد. چون مهرداد تنها مردی بود که مهرناز تا حدودی رفتاراشو جلوی او کنترل میکرد پس ازدواج و وارد شدن یک زن به زندگی او٬ حکم از دست دادن مهرداد رو برای مهرناز داشت و این یعنی ضربه روحی مضاعف به اون دختر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبر همین اساس مهندس مهرداد نیایش حاضر بود تا هرطور شده مهرناز مدتی از اونها دور باشه تا بتونه سرو سامانی به زندگیش بده و ازدواج کنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند روز بعد مهندس نیایش به من زنگ زد و گفت: من با پدرم در مورد اون مسئله صحبت کردم و بابا گفتن اگه مهرناز به این روش درمان میشه من حرفی ندارم ولی منهم یک سری شرط ها دارم که هروقت روانشناس مورد نظر پیدا شد، با اون صحبت میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهندس نیایش، خیلی رک و بی پرده در مورد دستمزد روانشناس معالج صحبت کرد: ببینید آقای دکتر فرتاش! اگه کسی این مسئولیتو به عهده بگیره و در مدت یکسالی که مهرناز در مشهد هست، اونو به یک زندگی عادی برگردونه، دستمزدی معادل یک آپارتمان 100 متری در بهترین جای مشهد داره وهزینه های خورد و خوراک و منزلش در این مدت بر عهده خونواده نیایش میشه که البته هزینه خوردو خوراک به صورت پرداخت ماهی 300 هزار تومنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irما هم اینطوری دستمزد میدیم. مگه طلا فروش، سکه، کادو نمیده و معلم کتاب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب! ماهم مهندس عمرانیم و شرکتمون هم ساختمون سازی. پس، بالطبع دستمزد ما با آجر و آهن سروکار داره!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمزد پیشنهادی مهرداد مقدار کمی نبود که به راحتی از اون صرف نظر کنم خصوصا واسه من که به دلیل سختی هایی که در دوران دانشجویی و بعد از اون کشیده بودم دندان طمعم بلندتر از حد معمول بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی در این میان هشدارهای دکتر نبوی در مورد درمان این خانم و ضعیف النفس بودن من در برابر خانم ها، منو دو دل میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیدار خوابیم از 48 ساعت گذشته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو روز مرخصی گرفتم تا بتونم تصمیم درستی در مورد پیشنهاد مهرداد بگیرم. از یک طرف وسوسه داشتن یک آپارتمان 100 متری در مشهد و یکسال زندگی راحت و بدون خرج و از طرف دیگه زندگی با دختری که نه اونو میشناختم و نه تعادل روحی و روانی داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز همه مهمتر یکسال خط کشیدن به دور تصمیم های جدیدی که برای زندگی آینده م داشتم و خطراتی که در پذیرفتن درمان مهرناز انتظارم رو میکشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از 3 شب بیدار خوابی و قدم زدن در خیابونا و سیگار کشیدنایی که نتیجه ای جز سرفه های مکرر برام نداشت٬ با صدایی گرفته از خستگی و پاهایی دردناک به کلینیک ترک اعتیاد رفتم تا تصمیممو با کسی که قرار بود بقیه راه زندگی رودر کنار من باشه مطرح کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرخورد او با این موضوع درتصمیم گیری من بیشترین اثر رو داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر سوره رئیسی پزشک عمومی ٬ دارای مدرک MMT و مسئول کلینیک ترک اعتیادی بود که به عنوان مشاور در اونجا کار میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختری با قدی بلند حدود 173 ٬ با حجب و حیا٬ مصمم و با اراده٬ بسیار منطقی و در تصمیم گیری ها نکته سنج و دقیق و ریز بین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشباهت چهره خانم دکتر به هانا ٬ دختریکه در کانادا به او دل بستم٬ اولین چیزی بود که ذهن خفته منو بیدار کرد تا روابطم رو با این خانم دکتر متشخص صمیمی تر کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irذهنی که در گذشته نه چندان دور درگیر مبارزات احساسی و عقلانی شده بود و تا مدتها مرا به دنبال خود میکشید و باعث شده بود که اولین نخهای سیگار رو تجربه کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز نظر من سوره فرد مناسبی به عنوان یک همسر و مادر فرزندان آینده م بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاززمان پیشنهاد ازدواجم به سوره٬ صمیمیتمون بیشتر شده بود و اکثر جمعه ها رو با او بیرون میرفتم و در مورد عقاید٬ سلایق و تصمیماتی که در زندگی آینده داشتم با او صحبت میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمدتی بود که همدیگه رو در مکانهای خارج از محیط کار به اسم صدا میزدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوره دختر فهمیده ای بود و موقعیت منو به خوبی درک میکرد و همیشه نگرانی های منو با سخنان منطقیش تعدیل میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحساس میکردم زندگی کردن در کنار یک دختر تحصیل کرده و منطقی که خونواده خوب و آبرومندی داره میتونه تا ابد آرامش رو برام به دنبال داشته باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاشق سوره نبودم در واقع بعد از هانا عاشق کس دیگه ای نشدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم چرا هر وقت میخواستم که با دختری دوست بشم نا خود آگاه اونو با هانا مقایسه میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم هم میدونستم که کار درستی نیست و رفتارای هر فرد رو باید جداگانه مورد تجزیه و تحلیل قرار بدم ولی کنترلی براین رفتارم نداشتم و این برای یک فرد تحصیلکرده در رشته روانشناسی قابل توجیه نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه جورایی دوست داشتم همیشه چهره هانا برام تداعی بشه و با یاد آوری صورت زیبا و ظریف اون آروم میشدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهمترین علتی هم که جذب سوره شدم، شباهت زیاد او به هانا بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرچند سوره دختر ظریفی نبود و برعکس هانا چهار شانه و کمی هم چاق بود که البته به خاطر قد بلندش٬ اضافه وزنش تو چشم نمیزد. برایش احترام زیادی قائل بودم و فکر میکردم گذر زمان میتونه منو از نظر عاطفی به سوره وابسته تر کنه و روزی برسه که جای هانا رو در قلبم بگیره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقرار بود که قبل از شروع کلاسهای ترم، با فرزانه خواهرکوچکترم برای خواستگاری به منزل اونها بریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون اولین کسی بود که باید ازفردی به نام مهرناز ٬ پیشنهاد مهندس نیایش و تصمیم خامی که در ذهن داشتم مطلع میشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام راه در فکر این بودم که چگونه موضوع رو با سوره مطرح کنم٬ به هر حال اون هرچند هم منطقی٬ ولی دختری بود با احساسات مشابه سایر هم جنسهای خودش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدا روشکر اونروز کلینیک زیاد شلوغ نبود. بعد از اینکه مهرناز بیمارهاشو ویزیت کرد ازش خواستم که با هم بیرون بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هم به یک کافی شاپ رفتیم. بیشتر وقت ها، بعد از ویزیت بیماران کلینیک با هم به اون کافی شاپ می اومدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجای دنجی بود همیشه یک موزیک بی کلام پخش میشد. یه جورایی اونجا احساس آرامش میکردم. نمیدونم چرا؟ ولی هروقت اونجا می اومدم احساس میکردم از همه گرفتاریا و نگرانیا خالی شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشه دنجی پیدا کردم که تو دید بقیه مشتریا نباشیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآدم رکی بودم هیچوقت برای بیان احساسات و حرفام مقدمه چینی نمیکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه قول آفاق خواهر دومیم با وجود اینکه روانشناس بودم ولی تو رسوندن خبرا چه خوب و چه بد بسیار ناشیانه عمل میکردم. خب منم این مدلی بودم دیگه!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه محض اینکه پشت میز نشستیم٬ بی مقدمه شروع به حرف زدن کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سوره! امروز که ازت خواستم بیای اینجا باید در مورد یک موضوعی باهات صحبت کنم که ممکنه مدتی ازدواجمونو به تاخیر بندازه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوره در حالیکه سعی میکرد تعجبشو مخفی کنه گفت: چی شده همایون؟ خدایی نکرده واسه کسی اتفاقی افتاده؟ خواهرات طوری شدن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همه خوبن و در صحت و سلامتی کامل به سر میبرن. موضوع مربوط به خودمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میشنوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خودت خوب میدونی که من تازه به ایران برگشتم و از نظر سرمایه هم صفرم. از پدرم هم به من ثروتی نرسیده که پاهامو دراز کنم و بگم بی خیال دنیا... خبر هم داری که چقدر این در و اون در زدم تا تونستم استخدام دانشکده پزشکی بشم. این رو هم که نمیتونی منکر بشی که برای شروع زندگی نیاز به یک پشتوانه مالی هست اونم هرچند اندک.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتاسفانه من الان همون پشتوانه اندک رو هم ندارم. من هستم و یک پراید که تا چند وقت باید قسطاشو بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همایون! چرا نمیری سر اصل مطلب. اگه منظورت مشکل مالی برای گرفتن عروسی و این چیزاست. نگران نباش. من خودم مقداری پول پس انداز دارم که برای شروع کار خوبه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواسه جهاز هم نگرانی ندارم. پدرم همه چی رو تهیه میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اول هم قرار نبود که من از پول خودم جهاز بگیرم. پس با خیال راحت میتونی این پولو از من قبول کنی و نگرانیتو کم کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید اول زندگیمون کمی سخت باشه ولی با تلاش هردومون بعد از چند سال زندگی نسبتا راحتی خواهیم داشت و نیازی نیست که خودتو درگیر چنین مسئله بغرنجی کنی که انتهاش معلوم نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر نکنی می خوام پولامو به رخت بکشم. به عنوان یک زن که قراره پشت شوهرش باشه از حالا آمادگیمو اعلام میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ممنونم. تو همیشه به من لطف داشتی و به طور حتم زندگی در کنار همسر عاقلی مثل تو کمتر از زندگی تو بهشت نمیتونه باشه. ولی من هم مردم و واسه خودم غروری دارم. همینقدر که بدون هیچ چشمداشت و منتی به من این پیشنهادو دادی ازت ممنونم ولی نمیتونم قبول کنم. حداقل تا زمانیکه زیر یک سقف زندگیمونو شروع نکردیم نمیخوام ازت پولی قبول کنم، اونم برای کاری که فراهم کردن مقدماتش وظیفه منه. امروز هم برای همین ازت خواستم که باهام اینجا بیای تا بهت بگم در مورد درمان یک خانم بیمار بهم پیشنهاد دستمزد خوبی شده. البته این بیمار با بقیه بیمارام کمی فرق میکنه و شرایط درمانش خاص میباشد. با مشورتایی که با استادم کردم این خانم برای درمان حداقل باید به مدت 6 ماه در ارتباط نزدیک با من باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب این چه ربطی به ازدواج من و تو داره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منظورم اینه که باید حداقل 6 ماه با این خانم، همخونه بشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوره در حالیکه چشمای سیاهش را گرد کرده بود با بهت پرسید همخونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره. توضیح پروتکل درمانش کمی سخته ولی برای بدست آوردن نتیجه بهتر در درمان، باید تمام رفتارها ی این خانمو تحت نظر بگیرم تا بتونم اونودرمان کنم و این ممکن نیست مگر اینکه با اون برای مدتی در یک منزل زندگی کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اونوقت این خانم خونواده ای نداره که نگران همخونه شدن تو با اون بشن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خونواده ش همه چی رو میدونن. سالهاست تحت درمانه و اونا از بیماری مزمن او خسته شدن والان هم به عنوان آخرین راه حل این روش رو پذیرفتن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اونوقت نقش من این وسط چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ازت میخوام که 6 ماه دیگه صبر کنی. درسته من قراره با این خانم همخونه بشم ولی راضی بودن تو برام خیلی مهمه. میدونم پیشنهادم یک کم عجیبه ولی دوست دارم مثل همیشه منطقی تصمیم بگیری و درتصمیم گیریات شرایط منم در نظر بگیری و تا حدودی هم به من حق بدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این خانم چند سالشه؟ متاهله یا مجرد؟ کجایی هست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir26- سال داره. مجرده و اهل تهران. دانشجوی داروسازیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پیشنهادت یک کم که نه٬ خیلی، خیلی عجیبه. من 6 ماه صبر کنم تا تو بری با یک خانم جوون و تهرانی که از قضا دانشجوی داروسازی هم هست همخونه بشی و من هم تماشا کنم. فکر نمیکنی اگه این حرف رو به هرکی بزنم بهم بخنده. کی میتونه آینده رو تضمین کنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قرار نیست کسی از این موضوع مطلع بشه. بین خودمون میمونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاملا میفهمیدم نگرانیش از چی بود. ولی منم مجبور بودم یک تکونی تو زندگی به خودم بدم تا کی میتونستم منتظر حقوق آخر ماهی بشم که نصفش بابت اجاره پانسیون و قسط ماشینم میرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این خیلی مهمه که به من اعتماد داشته باشی. اون فقط بیمارمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به هر حال همایون من نمیتونم بپذیرم. حتی اگه دستمزدت الماس کوه نور باشه. من یک زنم و از شانس بد تو، کمی هم حسود و بدبین تشریف دارم. پس نمیتونم چنین ریسکی رو در زندگیم انجام بدم. تو میتونی رو کمک مالی من حساب کنی ولی از من نخواه که 6 ماه خودمو درگیر مسائلی بکنم که هیچ تضمینی در نتیجه ش نیست. اگه تو این مدت عاشق اون خانم شدی چی؟ اگه از ازدواجت با من منصرف شدی چی؟ اگه در این مدت من خواستگاری با شرایط بسیار بهتری رو رد کردم و بعد از 6 ماه به این نتیجه رسیدیم که معادله هامون غلط از آب در اومده کی پاسخگوئه؟ نه همایون من نیستم. این یکی رو دیگه شرمنده م. راستش خیلی نمیتونم رو قول و قرارهای تو حساب کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو چی با خودت فکر کردی؟ فکر کردی که من اونقدر پستم که از اعتماد یک خونواده به خودم سوء استفاده کنم و با بیمارم باشم و یا زیر تمام قول و قرارهایی بزنم که به دختری دادم که قراره همسر آینده م بشه؟ منو تا این حد ه*و*سباز دیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدامو بلند تر کردم و ادامه دادم: اون دختر یک بیمار روانیه! با شرح حالی که ازش خوندم، اون یک پسره که فقط ظاهر دخترونه داره. احتمالا از اون دختر سیبیلوهاست که تنها چیزی که براش مهم نیست عشوه ها و لوندیهاییه که یک مرد رو جذب میکنه. واقعا برات متاسفم سوره! همیشه فکر میکردم نسبت به خیلی از هم جنسات عاقلانه تر فکر میکنی!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدام حسابی بلند شده بود. چند نفر به من و سوره نگاه میکردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت به سمت قسمت پذیرش رفتم و گفتم: سه ساعته نشستیم یک نفر نیومده ازمون اردر بگیره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد رومو به سمت سوره کردم و گفتم: تو ماشین منتظرتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار ماشین شدم. هرچی منتظر سوره شدم نیومد. میخواستم برم دنبالش که از آینه بغل سوره رو دیدم که پشت به ماشین در حال گرفتن تاکسی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز این رفتارش خیلی بهم برخورد. توقع واکنش بی ادبانه رو ازش نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوزکه اتفاقی نیوفتاده بود ومنهم مسئولیتی در قبالش نداشتم که بخواد با این رفتار بچه گانه ش منو تنبیه کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداش نکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم یک تاکسی گرفت و بدون خداحافظی از من جدا شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خودم گفتم خوبه هنوز ازت پول نگرفتم تحویلم نمیگیری و بدون خداحافظی میری وای به حال اینکه مقروضتم میشدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشینو روشن کردم و با گاز وحشتناکی اونجا رو ترک کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونستم که تقاضام از سوره غیر منطقیه ولی دلم میخواست با دلایل منطقی تری منو قانع میکرد که درمان اون دخترو نپذیرم. نه اینکه بگه من حسودم و بدبینم و به حرفات اعتماد ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوست داشتم اون با نشان دادن علاقه ش به من از اینکار منصرفم کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه یک کم دیگه پافشاری میکرد و یا برخورد عاقلانه تری بعد از صحبتهامون میکرد، حتما برای تصمیمی که داشتم تعلل میکردم و وقت بیشتری را به فکر کردن و بررسی همه جوانب موضوع اختصاص میدادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی با تمام این تفاسیر با خودم گفتم: چند روز دیگه که هردو کمی آرومتر شدیم، یک تماسی باهاش میگیرم و از دلش در میارم و یک جلسه دیگه با هم به صحبت میشینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از ملاقات با سوره با چشمایی قرمز از فرط خستگی و بیدار خوابی های شبانه و دلی صد البته نگران از طرف رفتار سوره به پانسیون برگشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیلی به شام نداشتم. یک شربت آبلیمو درست کردم و یک نفس سرکشیدم. شربت خنک و شیرین بعد از یک حمام آب داغ، لذتی رو در زیر پوستم تزریق کرد که به سمت تختم کشیده شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک سیگار روشن کردم و ساعتها بدون هدف به سقف خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموقعیکه کانادا بودم٬ سیگار کشیدن آرومم میکرد و باعث میشد که کمتر به هانا و خاطراتی که از اون داشتم فکر کنم ولی بعد از چند ماه به دلیل سرفه های مکرر و ترشحات پشت حلق به پزشک متخصص داخلی مراجعه کردم و اون علت این علائم را حساسیت به نیکوتین ذکر کرد و گفت که در صورت عدم ترک سیگار دچار برونشیت میشم که بطور حتم خطرات جدی برای ریه ام به دنبال دارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمدتی بود که سیگارو با تمام وسوسه هایی که داشت کنار گذاشته بودم ولی دو ماهی میشد که به دلیل فشارهای کاری و مالی گهگاه به سیگار پناه میبردم. تصمیم گیری در مورد این مسئله وسوسه برانگیز هم موردی بود که باعث شد مجددا از سیگار واسه آرامشم کمک بگیرم. امروز هم برخورد غیر عاقلانه سوره و رفتار بچه گانه ش باعث شد که آخرین سیگار مونده در بسته سیگار رو که دو روز پیش خریده بودم گوشه لبم جا بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir**********
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانای کل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر امیر همایون فرتاش٬ تک پسر و فرزند آخر از یک خانواده 8 نفره بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدرش کارمند بانک و مادرش خانه دار که هردو چند سال است دار فانی را وداع گفته اند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپنج خواهر بزرگتر از خود دارد و به قول قدیمی ها مادرش آنقدر بچه آورد تا یکی پسر شود. پسر لوسی نبود یعنی خواهرها به پدر و مادرشان اجازه نمیدادند که ناز همایون بیش از حد کشیده شود. با همه خواهرها صمیمی بود ولی با فرزانه خواهر آخرش که به عنوان مشاورامور تربیتی در آموزش و پرورش خدمت میکرد صمیمی تر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز هم آثار ناخن کشیدنها ی فرزانه در بعضی از قسمتهای ساعدش به صورت خطوطی ریز و محو در زیر موهای مردانه دستش مشهود است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز سن هجده سالگی به بعد یکروز هم بدون جی اف نبوده است ولی به دلیل اعتقادات مذهبی که از خانواده در او رسوخ کرده بود برای دوستی هایش حد و حدود قائل بود هرچند گرم بود و طبعش آتشین . گه گاه از حد و حدود فراتر می رفت. نماز میخواند ولی به دلیل سابقه بیماری سنگ کلیه روزه نمیگرفت. بعد از گرفتن مدرک دکترا در رشته روانشناسی بالینی برای گذراندن یک دوره شش ماهه سایکو آنالیزبه کانادا رفت که در آنجا با هانا یک خانم مطلقه تایلندی که به گفته خود او منشی یک شرکت بود آشنا شد. دختری ظریف با قد کوتاه و چشمانی کشیده. موهایش ل*خ*ت و سیاه و پوستی لطیف مثل سایر دخترهای آسیای جنوب شرقی. بعد از مدتی با او همخانه شد٬ هرچند که این رابطه در قاموس فرهنگ خانوادگی او گنجانده نشده بود ولی کار٬ کار دل بود و کسی نمیتوانست جلودارش شود. اولین تجربه ارتباط نزدیکش با جنس مخالف، با هانا بود. خودداری برای یک مرد 34 ساله با طبع آتشین وزندگی در کنار دختر محبوبش کار آسانی نبود خصوصا وقتی خودت را توجیه کنی که قراراست همسرم شود. اولین بار بود که میفهمید یک رابطه که از روی عشق باشد ، چقدر در کاهش استرسها و فشارهای روحی او موثر است. آن شب تا صبح به آرامی در آغوش معشوقش خوابید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدانست که میلش به جنس مخالف، نسبت به مردهای دیگر بیشتر است و طبعش آتشین تر و از خودش در حیرت بود که چطور تا این سن توانسته است خودش را کنترل کند که آن را هم به زمینه های اعتقادی و مذهبی که ریشه در تربیت خانوادگیش داشت نسبت داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اولین رابطه اش با هانا٬ خیلی زود متوجه شد که اگر کنترلی روی امیال نفسانی اش نداشته باشد برای او مصیبت بار خواهد بود. در ارتباطی نزدیکی که با با هانا داشت، دچار عذاب وجدان شد و تصمیمش در مورد ازدواج با هانا جدی تر شد. رابطه اش را با هانا قطع کرد و به مدت 3 ماه کاری با او نداشت تا بتواند بدون دخالت هرگونه دخالت امیال نفسانی، میزان علاقه اش را به هانا بسنجد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوران سختی بود به منزله ریاضت کشیدن٬ ولی بالاخره موفق و سربلند از این امتحان بیرون آمد. ولی هانا شاکی شد و او را ترک کرد٬ به همین راحتی. شاید او هم دلیلی برای کار خود داشت. آموخت که خودداری لازمه شغل او است و باید بر امیال افسارگسیخته اش لجام زند. شاید اگر به آن زودی با هانا رابطه برقرار نمیکرد و بعد او را سه ماه به حال خود رها نمیکرد٬ هانا را در کنار خود داشت. دیگر هانا را ندید و وقتی به محل کاری که هانا آدرسش را داده بود رفت گفتند کسی به این نام در آنجا شاغل نمی باشد. از طریق دوستهای هانا فهمید که هانا با همخانه شدن با مردهای دیگر هزینه زندگیش را تامین میکند و در واقع منشی هیچ شرکتی نیست! و بعد از ترک همایون هم با کس دیگری همخانه شده است. بدترین ضربه را در عمرش خورده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک زن توانسته بود با احساسات و روحیه او بازی کند و او را بواسطه رابطه داشتن درگیر عذاب وجدانی وصف ناپذیر کند بطوریکه همایون خود را ملزم به ازدواج با او بداند!! با تمام این تفاسیر همایون هنوز هم او را به عنوان کسی که از صمیم قلب دوست داشت یاد میکرد و یا به قول خودش اولین عشقش یک خانم تایلندی نا نجیب بود. او نمیتوانست منکر این شود که هانا بسیار لوند و مهربان بود و تمام ظرافتهای زنانه در او به چشم میخورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از بازگشت به ایران به دلیل رودستی که از هانا خورده بود، دچار علائم سرخوردگی شد که به دکتر نبوی مراجعه کرد و مشاوره درمانی شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای اس ام اس ٬ اونهم ساعت 6 صبح٬ با تعجب از خواب بیدار شدم. اس ام اس از طرف سوره بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنوشته بود: آقای دکتر فرتاش شرمنده م که نمیتونم پیشنهاد شما رو بپذیرم. تصمیم گرفته م به پیشنهاد ازدواج یکی از همکارام جواب مثبت بدم. واسه فراموش شدن اونچه که بین من و شما بوده خواهش می کنم دیگه به این کلینیک تشریف نیارید. حقوق این ماه شما هم مطابق همیشه به حسابتون واریز میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر سوره رئیسی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خودم گفتم: ایکاش سوره در تصمیم گیری تا این حد عجله نمیکرد. شاید اگرطوردیگه ای برخورد میکرد میتونست منو از این کار منصرف کنه و برای همیشه در کنارم باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک به جهنمی زیر لب گفتم و داد زدم: عمرا نازتو بکشم. خانم دکترِ مغرور. کسیکه همیشه از آخرین تیر خودش واسه خلع صلاح کردن طرف مقابلش استفاده کنه، همسر خوبی واسه من نمیشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خودم گفتم: یعنی اون نمیدونه که همه گره ها رو نمیشه با منطق و استدلال باز کرد! گاهی احساسات زیبای زنانه تنها راه حله!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم و سوره رو لعنت کردم. خودمو به خاطر تصمیمی که گرفته بودم و سوره رو به خاطر تصمیم عجولانه و رفتارای احمقانه ش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روی تخت بلند شدم و بعد از مسواک زدن و شستن دست و صورتم، لباسمو پوشیدم تا به بیمارستان برم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه عنوان یک فرد تحصیل کرده در رشته روانشناسی همیشه در مورد دیگران بر اساس دیدگاه خودشون قضاوت میکردم ولی در مورد سوره دوست داشتم خودخواه باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجواب سریع و قاطع سوره باعث شد که احساس زیبایی که به اون داشتم درهمون لحظه در زیر خروارها خاطره دفن بشه و نگران این نباشم که شاید روزی واسه از دست دادنش متاسف بشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلغزیدن و مهار ه*و*س و ش*ه*و*ت و عدم موفقیت در درمان مهرناز نیایش، منو در تصمیم گیری درمورد مهرناز نیایش م*س*تاصل کرده بود و تمام معادله هامو بهم میزد و منو بین مجهول ها سردرگم و حیران میکرد. ولی قدرت کشیدن دندون طمعم روهم نداشتم. از طرفی هم، جواب دندون شکن دکتر سوره رئیسی، هرچند منطقی، گامهامو در تصمیمی که گرفته بودم، استوارتر و مصمم تر کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از همه باید نزد دکتر نبوی میرفتم تا اونو مجاب کنم که در درمان مهرناز نیایش، همراهم باشد و کمکشو از من دریغ نکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزمانیکه تصمیمو به دکتر نبوی گفتم با بهت به من نگاه کرد و گفت: همایون از تصمیمی که گرفتی مطمئن هستی؟ به عواقبش فکر کردی؟ تا جایی که من تو رو به عنوان دانشجوم میشناسم، تو بسیار مزاجت گرمه و غیر قابل کنترل. فکر نمیکنی برای گرفتن چنین تصمیمی عجله کردی و وقت بیشتری رو واسه فکر کردن نیاز داری؟ تا جایی هم که میدونم در حال حاضر با خانمی در ارتباط نیستی و ازدواج هم نکردی تا نسبت به کسی مسئولیت شرعی و عرفی داشته باشی. هیچ میدونی با این کارت ممکنه آینده خودت و اون دختر به خطر بیفته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- استاد خیالتون جمع باشه. من دیگه اون دانشجوی سر به هوا و آتیشی نیستم که هر کی رو ببینم بهش شماره تلفن بدم. موقعیکه کانادا بودم بدجوری گزیده شدم بطوریکه الان از یک اسقف کلیسای واتیکان هم خود دارتر هستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به هر حال من به عنوان استاد و بزرگترت و کسی که بعد از بازگشت از کانادا تحت درمانم بودی، هنوز هم بهت توصیه میکنم زود تصمیم نگیرو مدت بیشتری به بررسی زوایای این مسئله بپرداز. همایون اگه کار از کار بگذره، تو هیچ جور نمیتونی آبی که از کوزه ریخته رو جمع و جور کنی!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- استاد من تصمیممو گرفتم و تحت هیچ شرایطی کنار نمیکشم. دوست دارم واسه شروع کارم یک تجربه موفق داشته باشم. البته مسائل دیگه ای هم نقش داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر نبوی چشماشو ریز کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- و اگه موفق نشی چه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مطمئن باشید با کمک و راهنمایی های شما میشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اگه تا این حد مصمم هستی منهم حرفی ندارم و در هر مرحله از درمان حاضرم کمکت کنم. ولی یادت باشه که اون خانم نباید به این مسئله پی ببره که تو معاجش هستی. اون باید تو رو به عنوان همخونه خودش ببینه. فقط همین. روزی که اون بفهمه تو واسه درمانش همخونه ش شدی مطمئن باش روز شکست کاری توئه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حواسم هست استاد. شما نگران نباشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببینیمو تعریف کنیم. نیای بگی استاد کار از کار گذشت که من می دونم با تو!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیالتون جمع باشه! قول میدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از گرفتن قول همکاری از دکتر نبوی با مهندس مهرداد نیایش تماس گرفتم و آمادگی خودمو واسه درمان خواهرش اعلام کردم. مهرداد گفت که پدرش واسه اینکار شرطو شروطی داره که مهرداد چند روز دیگه زنگ میزنه و اونا رو میگه. منم گفتم که شرایطمو همون موقع میگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند روز بعد مهرداد به موبایلم زنگ زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرداد: الو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام آقای دکتر فرتاش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام از بنده است. احوال شما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ممنونم. شما خوب هستید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خدا رو شکر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- زنگ زدم که شرایطو بابا رو واسه همخونه شدن شما با مهرناز بهتون بگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بفرمایید به گوشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بابا گفتن که چون برای درمان مهرناز ضروریه که شما با خواهرمن همخونه بشید و لحظه لحظه کارا و رفتارای او نو زیر نظر بگیرید، رعایت یکسری نکات لازمه. اول اینکه یک صیغه محرمیت یکساله باید بین شما خونده بشه تا شما بدون عذر شرعی مهرنازو زیر نظر بگیرید. این صیغه فقط واسه رفع مسایل شرعیه و هیچکدوم از طرفین حق تعرض به حریم خصوصی اون یکی دیگه رو نداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالبته بابا برای اطمینان حاصل کردن از این موضوع شرط کرده که مهریه مهرناز یک دست و یک پا از آقای داماد باشه که در صورتیکه خدا نکرده مسئله ای پیش اومد...... دیگه بقیه شو نمیگم، چون واقعا از گفتن این حرفا شرم دارم ولی پدر من سرهنگ بخش جنایی بوده. حق بدید یه کم بدبین باشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز شنیدن این حرف و این درخواست جناب سرهنگ نیایش هنگ کردم! صیغه با مهریه یک دست و یک پا! اونم با سابقه خراب من! باید همونجا قال قضیه رو میکندم و دیگه اصلا بهش فکر نمیکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی جدی، بطوریکه همراه با لحن معترضانه باشه گفتم: این نگرانی شما کاملا بی مورده. من معالج خواهر شما هستم! میخوام همین ابتدا به شما اطمینان کامل بدم که من به هیچ وجه حاضر نیستم حیثیت اجتماعیمو به عنوان استاد دانشگاه از دست بدم و در ضمن اگه به دنبال این مسایل باشم، راههای خیلی راحت تری وجود داره که هیچ اثری هم از خودم به جا نذارم تا اینکه خواهر شمارو صیغه کنم و یک دست و پامو مهریه اش بکنم! پس نگران خواهرتون نباشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بهتون حق میدم که از این خواسته بابا ناراحت و عصبانی بشید. خود منهم وقتی این حرفو شنیدم، با بابا بحثم شد ولی پدرم مصرانه روی این موضوع تاکید دارن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدم ادامه مکالمه بیهوده است
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: پس اگه اجازه بدید ما همینجا صحبتمونو به اتمام برسونیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولی آقای دکتر! ما رو کمک شما حساب کردیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شرمنده م من نه می تونم خواهر شمارو صیغه کنم و نه اینکه یک دست و پامو مهریه ش. می گردم و کسی که با این شرایط کنار بیاد واستون پیدا میکنم و بهتون خبر میدم. خداحافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی رو با عصبانیت قطع کردم و با خودم گفتم: کل این خونواده نیاز به روان درمانی دارن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون شب یک اس ام اس از طرف مهرداد اومد که آقای دکتر من و خونواده م، تنها کسی رو که برای درمان مهرناز قبول داریم، شما هستید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به صفحه موبایلم انداختم و گفتم: البته با پیش کش کردن دست و پام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند روز درگیر پیشنهاد جناب سرهنگ نیایش بودم تقریبا این موضوع رو از ذهنم خارج کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکروز که از بیمارستان به پانسیون برگشتم، مسئول پانسیون صدام زد و گفت: که باید اتاقو خالی کنم. چون پانسیونو یکساله به دانشگاه آزاد اجاره داده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه آمپر سوزونده بودم. از دست دادن سوره و اخراج از کلینیک ترک اعتیاد، پیشنهاد احمقانه سرهنگ نیایش و حالا هم دستور تخلیه پانسیون، حسابی منو بهم ریخت. با عصبانیت به اتاقم رفتم و بدون عوض کردن لباسام خودمو رو تخت ولو کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونشب هم تا صبح، خواب به چشمام نیومد و به پنکه سقفی اتاق زل زدم. عزممو جزم کردم و تصمیم گرفتم که به مهرداد زنگ بزنم و آمادگیمو برای درمان مهرناز اعلام کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیکار میتونستم بکنم؟ اون موقع که بعد از ظهرها هم کار داشتم، نمی تونستم واسه خودم یه آغلی دست و پا کنم، حالا که کارم نصفه روز شده. باز به کدوم پانسیون برم که حمومو دستشوییو محل شستن ظرفاش یکی باشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی باید شرطو شروطی واسه اونها میذاشتم که خیلی هم فکر نکنن که من بی بخارمو هر تصمیمی که اونها بگیرن، حرفی توش نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروز بعد به موبایل مهرداد زنگ زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الو. سلام مهندس نیایش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام آقای دکتر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالیکه ادا و شکلک در می آوردم گفتم: راستش زنگ زدم که بگم که هرچی به دوستام پیشنهاد دادم که درمان خواهرتونو به عهده بگیرن، با شرایطی که شما گذاشتید، قبول نکردن. من هم به عنوان یک روانشناس صحیح نبود که از درمان یک بیمار پا پس بکشم ( تو دلم گفتم آره جون عمه ت!) تصمیم گرفتم خودم مداوای خواهر شما رو به عهده بگیرم ولی واسه اینکه درمان خواهرتون موفقیت آمیز باشه باید به یه سری از نکات توجه کنید و شرایط بنده رو بپذیرید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرداد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-گوشم با شماست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیچکس غیر از پدر شما و من از این همخونه شدن و صیغه نباید خبر داشته باشه... در طول مدت درمان تنها کسی که باید با خواهرتون در ارتباط باشه شما هستید٬ اونهم فقط در مورد مسایل ضروری... پدرتون هم حق ندارند زنگ بزنن. ( تا اون باشه دست و پامو نشونه نره!) چون مهرناز با توجه به مشکلی که با ازدواج مجدد پدرتون پیدا کرده، صلاح نیست که با پدرتون و همسرش در ارتباط باشه... شماره همراه خواهرتون باید عوض بشه و ارتباط اون با تنها دوستش که مطلقه است کاملا قطع بشه... یک سیستم دوربین مخفی مدار بسته باید در اتاق خواهرتون کار گذاشته بشه و ایشون هیچ اطلاعی از اون نداشته باشن تا من بتونم رفتارهاشونو در اتاق خودم تجزیه و تحلیل کنم تا بتونم پروتکل درمانیشو تهیه کنم و مطابق اون با خانم نیایش رفتار کنم... صیغه رو باید به صورت غیابی در تهران انجام بدید. مهمترین نکته رو که باید بگم اینه که هرچند پدرتون یک شرط غیر منطقی برام گذاشتن ولی هیچکدوم از این شرطو شروطا ضامن عدم آسیب پذیری به خواهرتون نمیتونه باشه. چیزی که این وسط مهمه وجدان اخلاقی و اعتماد شما به منه. پس این شرط پدرتون از پایه برام بی اساسه. هرچند که اونو تو صیغه نامه ذکر کنید! تمام مدارکمو به همراه برگه قرارداد امضا شده مطابق اون چیزی که خودتون واسه دستمزد کار تعیین کردید، براتون ارسال می کنم. در صورت موافقت یک رونوشت برام بفرستید. شروع قرار داد ما از زمان ورود خواهر شما به مشهد است... در صورت عدم موفقیت من در این یکسال، کلیه هزینه ها به شما برگشت داده میشه به اضافه نصف اجاره خونه و اگه من موفق به درمان خواهرتون شدم٬ یک آپارتمان 100 متری یا پولی معادل اون به من تعلق می گیره. شما پیشنهادی ندارید؟ نیاز به مشورت با کسی ندارید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آقای دکتر اول از همه از این لطفتون به مهرناز، بسیار سپاسگزارم. دوم اینکه شما به قدری شفاف و بی پرده صحبت میکنید که جای هیچگونه سوالی نمی مونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شرمنده م. اصولا حرفهامو بدون مقدمه چینی میزنم. به نظرم سر این موضوع به این مهمی، جنگ اول به از صلح آخره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من دومرتبه با پدرم صحبت کردم. هرچند، به قدری در درمان مهرنازعزیز م*س*تاصل شدیم که حاضریم برای بهبود ش از هیچ کاری کوتاهی نکنیم ولی پدر شدیدا رو مسئله صیغه پافشاری داره. به هر حال شرمنده م. من تمام تلاشمو کردم. ولی از اینکه شما درمان خواهرمو قبول کردید بسیار ممنونم و در اولین فرصت به مشهد میام و همه چیزو رو براه میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس من منتظرتون هستم. به امید دیدار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خداحافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از قطع کردن موبایل از خودم پرسیدم: همایون مطمئنی کاری که داری می کنی درسته و اما، اگر و ولی آخر از توش در نمیاد؟ تو هنوز هم به خود داریت خیلی مطمئن نیستی، مگه بعد از از اینکه هانا تورو ترک کرد و به ایران برگشتی، بلافاصله به سمت سوره نرفتی؟ حالا یا به دلیل ازدواج یا هر چیز دیگه! خودت خوب میدونی که میلت به جنس مخالف بیشتر از بقیه مردهاست. نکنه یه وقت گند بالا بیاری و آپارتمان 100 متری رو بدست نیاری که هیچ، یک دست و یک پاتو هم از دست بدی! اونوقت رسما میشی همایون بی دست و پا!! به خودم جواب دادم تو سوره و هانا و بقیه جی افامو با این دختر روانی که معلوم نیست قیافه ش چطوریه و سبیلهاش تا کجای بنا گوشش کشیده شده یکی میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره از خودم پرسیدم: حالا از کجا میدونی سیبیلوئه که هی واسه خودت میگی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجواب دادم دختری که از 6 سالگی دچار حملات اضطراب و ترسه و تنفرش از جنس مخالف به قدری هست که از باباش هم بدش میاد مگه خودشو میاد سوفیا لورن درست کنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسبیل که سهله شاید ریش هم داشته باشه!! ولی به هر حال مهریه ش خیلی احمقانه ست. یک دست و یک پا. کدوم قاضی حکم میده که دست و پای منو قطع کنند. نهایتش چند ماه زندانه و بعد رضایت! ولی نه! اون باباش سرهنگ نیرو انتظامی بوده. حتما یه چیزی میدونسته که این مهریه رو تعیین کرده. از یاد آوری این موضوع ترس تو دلم لونه کرد و دلم هری ریخت پایین. عرق سردی رو پیشونیم نشست! با خودم گفتم: عجب شرطی واسم گذاشتن لامصبا! وجدانم گفت: خیلی بی راه هم حرف نزدن اگه واسه دخترشون اتفاقی بیفته کی میخواد تاوونشو بده. تو که کیف خودتو کردی. این دختر بدبخت میمونه با بیماریش که بی حیثتیشم میشه قوز بالا قوز! خودمو از تک و تا ننداختم و زیر لب گفتم من انقدر از خودم مطمئنم که این شرط و شروطا شامل حال من نمیشه. آپارتمان 100 متری رو بچسب! بچه که نیستم! ناسلامتی 35 سالمه! قباحت داره که نتونم جلوی خودمو بگیرم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقرار دادنامه رو دریکی از محضرها تنظیم کردم وبعد از امضا کردن مکانهای مربوط به خودم برای مهرداد ارسال کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطی تماس هایی که با مهرداد داشتم فهمیدم که مهرناز شدیدا با صیغه شدن مخالفه ولی به اون گفته شده که در صورت عدم قبول این شرط، حق خروج از تهران رو نداره و باید به منزل پدرش هم برگرده و با زن باباش زندگی کنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشنیدن این حرف ته دلم روشن شد و به این موضوع که مهرناز دختر نچسبیه اطمینان حاصل کردم! تو این دورو زمونه کی بدش میاد زن یک آقای دکتر خوش تیپ بشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir( آخر خود شیفتگی بودم!) حالا هرچند که این آقای دکتر آهی در بساط نداره که با ناله سودا کنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا فرستادن وکالت نامه صیغه غیر حضوری برای مهرداد موافقت خودمو اعلام کردم و صیغه در یک محضر و به صورت غیابی انجام شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواسه مهرناز هم پذیرفتن صیغه بسیار راحت تر بود تا شاهد معاشقه های پدرش با همسر جدیدش باشه. هرکدوم بنا به دلایلی که خودمون فقط قبولش داشتیم، پا به راهی گذاشتیم که آخرش نا مشخص بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک هفته بعد از به ظاهر داماد شدنم ! مهرداد با من تماس گرفت و گفت که برای آوردن وسایل مهرناز به مشهد میاد. قرار شد اولین دیدارمون در منزل جدید باشه. بعد از گرفتن آدرس خونه چشم انتظار ورود مهرداد بودم. مهلتی رو که رییس پانسیون به من داده، رو به تموم شدن بود و این منو کلافه تر میکرد. انقدر خود درگیر داشتم که فراموش کردم که از نظر شرعی و عرفی من یک مرد زن دار هستم حالا صیغه به هر دلیلی میخواسته باشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر روز که به تاریخ اومدن مهرداد نزدیک میشدم، اضطراب و دلهره عجیبی تو وجودم می نشست. اگه مهرداد دو روز دیر تر به مشهد میومد، بدون شک زیر تموم قول و قرارهام میزدم. خونه ای که قرار بود من مهرناز در اون ساکن بشیم، یک منزل ویلایی در یکی از مناطق خوب مشهد بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازلحظه ای که راه افتادم فکر کنم هرچی فحش بود به خودم دادم که خودمو الکی الکی درگیر یه جریانی کردم که هیچ پیش بینی واسه آخرش نداشتم! به منزل که رسیدم، آیفون تصویری رو زدم. در با صدای تیک بلندی باز شد که یک آن ترسیدم و چند قدم عقب رفتم. نمی شد استرس و دل نگرانیمو نادیده بگیرم. با گامهایی سست داخل شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحیاط خونه بزرگ بود و دو ماشین راحت پارک میشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرداد برای استقبال از من به حیاط اومد. پسری جوانتر از من با قیافه معمولی و قدی نسبتا بلند ولی لاغر. از کت و شلوار اسپرتی که به تن داشت، معلوم بود پول زیادی بابتش پرداخت کرده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خوشرویی دستشو به طرفم دراز کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مهرداد هستم. از دیدنتون خوشحالم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش دست دادم و گفتم: همایون هستم. از آشناییتون خوشبختم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هم وارد خونه شدیم. ورودی منزل یک راهرو کوچک بود. هال خونه رو دو تا قالی 12 متری فرش کرده و یک دست مبل راحتی که دور تا دور هال چیده شده بود. با سه پله دو تا اتاق خواب از هال جدا میشدن. در های دو اتاق خواب روبه روی هم بود و دری بین اتاق خوابا بود که از عکس برگردون روی اون میشد تشخیص داد که سرویس بهداشتی و حمومه. یکی از اتاق ها فاقد پنجره بود و یک سرویس بهداشتی و حموم اختصاصی داشت که صد البته اتاق مهرناز خانم می شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتاق دیگه بزرگتر بود و با یک میز تحریر٬ تخت یکنفره ٬ کمد دیواری تجهیز شده بود. یک پنجره هم رو به حیاط داشت. آشپزخونه هم اپن بود. وضعیت خونه و وسایل نشون میداد که برای مدتی نه چندان طولانی، کسی اونجا زندگی نکرده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغرق دیدن خونه شده بودم و با فکر به اینکه قراره یکسال اینجا و بدون هیچ خرجی زندگی کنم، همه نگرانیها از وجودم رخت بست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداش منو به خودم آورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از منزل راضی هستید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شادی وصف ناپذیری دستامو به هم زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بهتر از این نمیشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دفعه به خودم اومدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خجالت بکش خرس گنده! عین بچه ها ذوق می کنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرداد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منزل یکی از دوستانمه 3 ساله برای زندگی به چین رفته و همونجا ازدواج کرده . احتمال بازگشتش به ایران تا چند سال دیگه بعیده. یکسال این خانه رو ازش اجاره کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ممنون. بیشترین حسنی که این خونه داره م*س*تقل بودنشه که مجبور نیستیم به خاطر مراعات همسایه ها محدود بشیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irظرف چند ساعت دوربین مخفی در بالای کمد دیواری اتاق مهرناز در کنار کانال کولر جاسازی شد و اطرافش با ام دی اف به رنگ کمدا پوشیده شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرداد یک کلید از منزل به من داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فردا صبح وسیله های مهرناز، آورده میشه و مهرناز هم شب با هواپیما میاد. فردا عصر خودم به تهران بر میگردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لازمه که برم دنبالشون فرودگاه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بهتره که اولین دیدارتون تو فرودگاه نباشه. چون من واقعا نمیدونم مهرناز با شما چه برخوردی در اولین دیدار داشته باشه. خودتون میدونید که اون از هرچی به اسم مذکره بدش میاد حتی از مرغای عشق نَر! حالا فرض کنید که همچین دختری به زور صیغه کسی بشه! می فهمید که چی می خوام بگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدومرتبه از شنیدن صفات مهرناز مضطرب شدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله! بله! هر طور شما صلاح بدونید! من همینجا منتظرشون میشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به هر حال ممنونم که نگرانش هستید. این واسه من یک دنیا ارزش داره. آدرس خونه رو واسش اس ام اس کردم. خودش با آژانس میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکساعت با مهرداد بودم و در اون مدت از شغلامون، درگیریا و مشکلات مردم در جامعه و کمی هم از خلقیات مهرناز پرسیدم. مهرداد روی یکسری مسایل تاکید داشت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیلی واضح تو کارهای مهرناز سرک نکش چون خوشش نمیاد و اگر جی اف داری سعی کن مهرناز متوجه نشه چون شدیدا از تو متنفر میشه و برخورد بدی با این موضوع می کنه. براتون دی وی دی هم خریدم ولی خواهشا فیلمای بالاتر از 18 سال را در دسترس مهرناز قرار نده، چون میزنه دم و دستگاهو میشکونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس خواهرت واسه خودش کین کونگیه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بدون معطلی خنده ای کردم و ادامه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من اهل این بچه بازیها نیستم جناب مهندس! 35 سالمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زد، با دستش به پشتم زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-همایون اول خدا بعد تو! مثل چشمات از مهرناز مراقبت کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالیکه از روی مبل بلند میشدم که به پانسیون برم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیالت تخت باشه رفیق! از امانتتون مثل ناموسم مواظبت میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده شیطنت باری زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ناموست که هست حالا چه صوری و چه غیر صوری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمی به مهرداد کردم و خیلی جدی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یکسال دیگه صحیح و سالم تحویلتون میدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهمید که من از این شوخی خوشم نیومده واسه همین گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بابا شوخی کردم چقدر زود به دل میگیری!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنباید اول کاری تنشی بینمون پیش میومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ناراحت نشدم ولی دوست ندارم خواهرتونو به غیر ازاینکه بیمارمه، طور دیگه ای ببینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حرف من شاد شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلی آقایی! انشالله موفق باشی. خودم برات جبران میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی تکون دادم و ازش خداحافظی کردم و از منزل خارج شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه پانسیون برگشتم و وسایلمو که شامل یک چمدون دونفره لباس، یک ساک پر از کتاب، یک کتری برقی و یک لپ تاپ میشد٬ جمع کردم و به منزل جدید رفتم. شوق زیادی از داشتن یک منزل م*س*تقل زیر پوستم دویده بود. دیگه به این فکر نمیکردم که دارم تو چه گردابی می افتم. فقط داشتم به این فکر میکردم که امشب در یک جایی می خوابم که اسمش خونه ست و آشپزخونه و سرویس بهداشتیش مجزاست. جایی که به راحتی میتونستم واسه خودم استراحت کنم بدون هرگونه سرو صدای اضافی و در کوبیده شدنا و خنده های ساکنین پانسیون که معمولا تا نیمه شب ادامه داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ورود به خونه احساس کردم دکوراسیون کمی متفاوت تر از صبحه. خونه حسابی تمیز شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمبلا به طور نیم دایره جلوی تلویزیون ال سی دی که خریداری شده بود٬ چیده شده و ذره ای خاک و آلودگی در خونه به چشم نمیخورد. در دلم به کاردانی مهرداد احسنت گفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمتر از یک ساعت وسایلم جا بجا شد. به آشپزخونه رفتم و در یخچالو باز کردم. یخچال پر از خوراکی ها و غذاهای آماده و فست فود و میوه بود. غذاها باید در ماکروفر گرم میشدن به دورو بر نگاه کردم . غیر از گازی که روی کابینت نصب شده بود و یک ظرفشویی رو میزی و یک ماشین لباسشویی اثری از ماکروفر و اُون نبود. با خودم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-احتمالا ماکروفر جز جهیزیه عروس خانمه! سرمو تکون دادم و لبخندی زدم وگفتم خدایا شکرت عجب مارو به بازی گرفتی و داری حال میکنی!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی توموهام کشیدم و به سمت اتاقم راه افتادم. یکی از عادت هام این بود که هرازگاهی تو موهام دست میکشیدم خصوصا وقتی عصبی بودم اینکار رو پشت سر هم انجام میدادم واسه همین باید هر روز دوش میگرفتم وگرنه سرم حسابی چرب و چیلی میشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون نهارو دیر خورده بودم، میلی به شام نداشتم. به اتاقم رفتم و خودمو روی تخت پرت کردم و گفتم بعد از 35 سال کارمون به کجا کشیده شده!!! تف به این روزگار!!!! ولی با تموم این تفاسیر، از اینکه اونشبو بدون مزاحمت هم پانسیونی ها میخوابیدم ذوق مرگ شده بودم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباسامو از تنم در آوردم. عادت داشتم موقع خواب کل لباسامو در آرم. زم*س*تون و تابستون برام فرقی نمیکرد. همیشه داغ بودم وعطش داشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه قدری خسته بودم که زود خوابم برد ولی تا صبح خواب پانسیون و اتاقی که اونجا داشتم رو دیدم. اینم از بخت بد ما!!! چیزی رو که تو بیداری ازش فرار می کنیم، تو خواب میاد سراغمون! به قول یه بنده خدایی، ای خدااا.... مصبتو شکر!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای تق و توق داخل هال و صدای مهرداد که میگفت مواظب در و دیوارها باشید تا ضربه نخوره، از خواب بیدار شدم با خودم گفتم نخیر، خواب راحت به من نیومده تا دیروز که از خود پانسیون شاکی بودم، از دیشب هم که خوابش دست از سرم برنداشت. اینهم از سروصدای برادر عروس خانم که از کله سحر خوابو بهمون حروم کرده به موبایلم نگاه کردم ساعت 11 بود. محکم با کف دست به پیشونیم زدم و بلند گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وااای! خواب موندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکدفعه یادم اومد که اونروز وفات یکی از اماما و تعطیلی رسمی بود. دومرتبه تو جام ولو شدم و آهسته گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آخیش چه فازی میده تعطیلی رو تو خونه خودت باشی!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک تیشرت و یک جین پوشیدم و بعد از مسواک زدن و شستن سرو صورتم از اتاقم بیرون اومدم. کسی در هال نبود. به حیاط رفتم. چشمم به یک پژو 206 خوشگل بدون صندوق سفید رنگ افتاد. با خودم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به احتمال زیاد ماشین مهرناز خانم لوس و ازخود راضیه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مهرناز...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زدم و باز با خود گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- صورتش هم مثل اسمش زیباست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خودم جواب دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بعید میدونم. از تعریفهایی که مهرداد کرد، این دختر بویی از لطافت زنونه نبرده. احتمالا از این دخترای سیبیلو و سبزه است که موهاشونو با کش میبندن و پیژامه تو خونه پاشون میکنن. هرچند، هرچه زشت تر و نا مرتب تر باشه واسه من هم بهتره و کارمو راحت تر میکنه!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تصور یک چهره کریه از مهرناز پوف بلندی کشیدم، سرمو به علامت تاسف واسه خوم تکون دادم و از حیاط بیرون رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرداد مشغول حساب کردن دستمزد باربرها بود. بعد از اینکه با مهرداد احوال پرسی کردم اونو واسه نوشیدن نسکافه دعوت کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هم پشت میز آشپزخونه نشستیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرداد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ببخشید همایون جان سرو صدا کردیم و نذاشتیم استراحت کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه بابا!! این چه حرفیه. ساعت 11 است. دیگه ظهر شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یکسری موادغذایی اولیه و فست فود واسه مهرناز خریدم. همه غذا هارو تو یخچال گذاشتم. خواهش میکنم شما هم استفاده کنید. هرچند که مهرناز کدبانوی کاملیه و خودش آشپزی میکنه. مدتی که خونه من بود هر روز غذای خونه میخوردم. نمیدونم تا موقعیکه رکسانا رسما بیاد خونم میتونم غذاهای رستورانو تحمل کنم یا نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشغول باز کردن نسکافه ها بودم که با شنیدن این حرف از دهان مهرداد، نسکافه رو کنار لیوان آبجوش گذاشتم و به سمتش برگشتم. یکی از ابروهامو به حالت تعجب بالا دادم و گفتم: خواهرتون کار خونه میکنه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مهرناز علاقه خاصی به خونه داری داره. از کلاس اول راهنمایی پا به پای مامان آشپزی میکرد. ولی بعد از فوت مامان، اینکار به همسر جدید پدرم محول شد. در واقع این نقشه بابا بود که خانم جدیدش با مهرناز آشنا بشه و به هم عادت کنند که متاسفانه وقتی مهرناز فهمید که اون خانم همسر جدید بابا است، وضعیت روحیش بد تر شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو تا نسکافه درست کردم و یکی رو جلوی مهرداد گذاشتم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دستتون درد نکنه٬ دیروز خیلی زحمت کشیدید و به خونه اشاره کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- در مقابل کاری که قراره شما برای مهرناز بکنی اینها هیچه. فقط امیدوارم از زندگی بیزارت نکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نگران نباش من با بدتر از مهرناز خانم کنار اومدم . امیدوارم بعد از این مدت ایشونو سالم به شما تحویل بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرداد نسکافه ش رو نوشید و یک ضربه آروم به پشتم زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir