رمان لیلای قلبم به قلم شکیبا
لیلا دختری که در سن شانزده سالگی مجبور به ازدواج آن هم از نوع سنتی می شود …با اینکه از این ازدواج راضی نبوده اما با دیدن مردی که اسم شوهر را یدک میکشد پنجره های قلبش را به روی او گشوده و گرمی عشق در کنار این مرد تجربه میکند تا اینکه……پایان خوش
ژانر : عاشقانه
تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۲۳ دقیقه
ژانر : #عاشقانه
خلاصه:
لیلا دختری که در سن شانزده سالگی مجبور به ازدواج آن هم از نوع سنتی می شود …با اینکه از این ازدواج راضی نبوده اما با دیدن مردی که اسم شوهر را یدک میکشد پنجره های قلبش را به روی او گشوده و گرمی عشق در کنار این مرد تجربه میکند تا اینکه……پایان خوش
مقدمه:
يک شبي مجنون نمازش را شکست
بي وضو در کوچه ی ليلا نشست
عشق آن شب م*س*ت م*س*تش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده اي زد بر لب درگاه او
پر ز ليلا شد دل پر آه او
گفت يا رب از چه خوارم کرده اي
بر صليب عشق دارم کرده اي
جام ليلا را به دستم داده اي
وندر اين بازي شکستم داده اي
نشتر عشقش به جانم مي زني
دردم از ليلاست آنم مي زني
خسته ام زين عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد اين بازيچه ديگر نيستم
اين تو و ليلاي تو، من نيستم
گفت اي ديوانه ليلايت منم
در رگ پيدا و پنهانت منم
سال ها با جور ليلا ساختي
من کنارت بودم و نشناختي
عشق ليلا در دلت انداختم
صد قمار عشق يک جا باختم
کردمت آواره ی صحرا نشد
گفتم عاقل مي شوي اما نشد
سوختم در حسرت يک يا ربت
غير ليلا بر نيامد از لبت
روز و شب او را صدا کردي ولي
ديدم امشب با مني گفتم بلي
مطمئن بودم به من سر مي زني
در حريم خانه ام در مي زني
حال اين ليلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بي قرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو ليلا کشته در راهت کنم
فصل اول
همراه با صدای کوبش در سرم رو از روی حجم انبوهی از نقشه های ساختمونی بلند کردم. دردی که از بلند کردن سرم ایجاد شد از گردنم تا تیره ی کمرم جریان پیدا کرد! دستم رو به پشت گردن بردم و کمی گردن خشک شدم رو ماساژ دادم؛ دوباره صدای در بلند شد! بی حوصله گفتم:
- بیا تو!
در باز شد و اندام ظریف منشی توی قاب در نقش بست.
- ببخشید خانم مهندس، آقای خدامی از شرکت نوین اومدن.
- راهنماییشون کن به اتاق کنفرانس تا من بیام.
- چشم خانم مهندس.
- به مش حیدر بسپار برامون دو تا قهوه بیاره.
با بسته شدن در کش و قوسی به بدن خشک شدم دادم؛ بلند شدم و دستی به مانتوی نوک مدادیم کشیدم. چند تا دو چروکی رو که در اثر چهار ساعت نشستن مداوم پشت میز طراحی ایجاد شده بود گرفتم. بعد از این که خیالم از بابت لباسام راحت شد، خواستم به سمت اتاق کنفرانس برم که متوجه فنجون قهوه ی نیمه خوردم شدم! حجمی از رژ قرمزم به لبش چسبیده بود. دوباره برگشتم پشت میز؛ از توی کیف دیور گرون قیمتم کیف ارایش کوچک و مجهزم رو برداشتم؛ شروع کردم به تجدید آرایشم. رژ قرمز آتشینم رو دوباره روی لبام کشیدم، لبام رو چندین بار روی هم کشیدم تا رنگش جلوه ی بیشتری به لبای قلوه ایم بده. مداد چشم رو دور چشمای گربه ایم پهن تر از قبل کشیدم. تیر خلاص ریملو روی مژه هام پیاده کردم، چشمام رو خمار کردم، گیراتر از قبل! رژگونه مسی رنگمو روی گونه هام، بینیم، چونم و پیشونیم. عطر ورساچه زیر گوشام و مچ دستام خالی کردم؛ موهای فرم رو از سمت راست کج ریختم توی صورتم؛ شال طوسی رنگم رو باز گذاشتم. با اعتماد به نفس بیشتر از قبل به سمت اتاق کنفرانس حرکت کردم. وقتی وارد شدم به احترامم ایستاد.
- سلام خانم راد، مشتاق دیدار خانم!
لبخند دلفریبانه ای به روش پاشیدم.
- سلام مهندس، خیلی خوش اومدید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دست به صندلی اشاره کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بفرمایید خواهش می کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمراه با لبخندی سرشو تکون داد و نشست. میز کنفرانس ال مانند بود. دلم می خواست مثل همیشه سر جای خودم بشینم، ولی به ناچار مجبور شدم برای حفظ ادب صندلی رو به روش رو انتخاب کنم. به دقت سر تا پاش رو بررسی کردم؛ یه کت و شلوار دودی رنگ پوشیده بود قاب هیکلش؛ از اون آدمای اتو کشیده بود. حاضرم شرط ببندم که می شه با خط اتوی آستینش هندونه قاچ بزنی! دستاشو گره کرد به هم و گذاشت روی میز.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانم مهندس باید خدا رو شکر کنم که بعد این همه رفت و آمد قبول کردید یه وقت ملاقات به ما بدید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند کم رنگی زدم؛ فقط اون قدری که کمی گونه هام رو برجسته تر نشون بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اختیار دارید جناب خدامی، خودتون بهتر در جریان کار هستید؛ آخر ساله و مشغله و گرفتاری های همه ی ما بیشتر. قصدم بی احترامی نبود؛ پروژه های ساختمونی شرکتا رو تا آخر سال باید تحویل می دادیم؛ علاوه بر اون گرفتاری های زیادی هم با شهرداری و کارفرما داشتیم؛ این شد که شرمنده ی شما شدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دشمنتون شرمنده باشه، این حرفا چیه؟ بالاخره قبولی همکاری با شرکت معروفی چون شما به صبر و تحملش می ارزه! خوب می دونم شما با هر شرکتی قرارداد نمی بندید و این باعث نگرانی من بود، تا این که گفتم حضوری خدمت برسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از این که جوابش رو بدم در زده شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمش حیدر م*س*تخدم و آبدارچی شرکت سینی قهوه رو مقابلم گرفت. لبخندی به صورت پر از چروکش پاشیدم و با سر اشاره کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اول مهندس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدور زد و سینی قهوه رو مقابل مهمون شرکت گرفت؛ مهندسم با ژست خاص خودش فنجون قهوه رو از روی سینی برداشت. بعد از رفتن مش حیدر با لوندی پا رو پام انداختم. همین جوری که داشتم قهوم رو مزه مزه می کردم زیر چشمی نگاهش کردم؛ توی فکر بود! چند دقیقه که گذشت از سکوت بینمون کلافه شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب مهندس، من در خدمتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفنجونش رو گذاشت روی میز.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- راستش خانم راد شرکت ما با شرکت مهندسین ناظر شایین به مشکل بزرگی برخورد؛ حتما خبر دارید که ما مجبور به جدایی شدیم؛ الان نزدیک یک ماهه که دنبال شرکت مهندسی ناظر هستم. خیلی تعریف شما رو از شرکتای دیگه شنیدم، مشتاق شدم که ببینمتون. کاراتون رو از نزدیک دیدم، بدون اغراق یک به یک شاهکارند خانم مهندس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شما لطف دارید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینم شنیدم که شما با هر شرکتی قرارداد نمی بندید؛ شرکت ما شرکتیه که پیمانکار و ناظر با هم هستن؛ ما از اول به کار فرماهامون می گیم اونا هم کلی استقبال می کنن؛ حالا چند تا پروژه ی عالی بهمون پیشنهاد کردن، موقعیتشون خیلی عالیه. حالا تصمیم با خودتونه، فقط رومونو زمین نندازید مهندس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی تمام مدتی که حرف می زد دستمو زیر چونم گذاشتم و خیره نگاهش کردم! رفته بودم تو نخش؛ چشمای آبی، ابروهای پهن و قهوه ای، بینی استخونی، لبای قلوه ای، پوست گندمی، با یه چونه ی م*س*تطیلی؛ روی هم رفته استیل مردونه و جذابی داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- راستش آقای خدامی بهتون که گفتم آخرای ساله، باید پروژه رو تحویل بدیم، سرمون به شدت شلوغه؛ اجازه بدید فکرام رو بکنم. اول باید پروژه های پیشتهادی رو ببینم، اگر به موقعیت شرکت ما خورد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو از زیر چونم برداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به روی چشم، قراردادم می بندیم، فقط میفته برای نیمه دوم سال!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرق شادی توی چشمای آبیش از چشمم دور نموند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت نه شب بود و خیابونا غلغله. توی ترافیک گیر افتاده بودم. آرنجم رو گذاشتم لبه ی پنجره و نوک انگشتم رو روی لبام؛ بازم رفتم توی فکر؛ به اون همه کاری که روی سرم ریخته بود؛ به پروژه هایی که باید تا آخر این ماه تحویل می دادم؛ به قراردادایی که بسته بودم و هنوز کلنگشون رو هم نزده بودم چه برسه به گود برداری. خسته شده بودم از این همه کار؛ نفسم رو با فوت دادم بیرون. بالاخره این ترافیک لعنتی باز شد؛ گاز دادم و به سی ثانیه نکشیده دنده رو بردم چهار! عشق سرعت بودم؛ با یه دست فرمون رو گرفتم و بدون این که نگام رو از جلو بگیرم دست آزادم رو به سمت ضبط گرفتم؛ مثل همیشه خوب می دونست روی کدوم آهنگ باید توقف کنه؛ روی آهنگی که با دل و جون می خوندمش؛ حتی به خاطرش دیپلم زبان گرفتم تا بهتر بفهممش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irShow me the meaning of being lonely
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمعنی تنها بودن رو به من نشون بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irSo many words for the broken heart
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی از جملات برای یک قلب شکسته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irIt's hard to see in a crimson love
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر یک عشق آتشین شنیدنشون خیلی سخته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irSo hard to breathe
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفست رو تنگ می کنن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir... Walk with me, and maybe
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا من بیا، و شاید ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irNights of light so soon become
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشب هایت تبدیل به چراغ های نورانی خواهد شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irWild and free I could feel the sun
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحشی و آزاد، می تونستم خورشید رو احساس کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irYour every wish will be done ,They tell me
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهم می گن به تمام آرزوهایت خواهی رسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irShow me the meaning of being lonely
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمعنی تنها بودن رو به من نشون بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir?Is this the feeling I need to walk with
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیا این همون احساسی هست که باید باهاش کنار بیام؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir?Tell me why
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه من بگو چرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irI can't be there where you are
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی تونم اون جایی که هستی باشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irThere's something missing in my heart
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی رو توی قلبم گم کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irLife goes on as it never ends
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزندگی بی پایان ادامه پیدا می کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irEyes of stone observe the trends
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمان سرد و بی روح ، چرخشش رو تماشا می کنن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irThey never say forever gains if only
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآن ها هرگز نمی گویند برای همیشه مفید باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irGuilty roads to an endless love
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجاده های محکومی وجود دارن که به عشقی بی پایان راه دارن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irThere's no controll
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی آنکه کنترلی روی اونا داشته باشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irAre you with me now
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیا به چیزهایی که می گم باور داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irYour every wish will be done ,They tell me
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهم می گن به تمام آرزوهایت خواهی رسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irShow me the meaning of being lonely
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمعنی تنها بودن رو به من نشون بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir?Is this the feeling I need to walk with
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیا این همون احساسی هست که باید باهاش کنار بیام؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir?Tell me why
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه من بگو چرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irI can't be there where you are
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی تونم اون جایی که هستی باشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irThere's something missing in my heart
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی رو توی قلبم گم کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irThere's nowhere to run
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجایی برای فرار وجود نداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irI have no place to go
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجایی برای رفتن ندارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irSurrender my heart' body and soul
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروح و کالبد قلبم را احاطه کرده است
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir?How can it be you're asking me
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچطور می تونی ازم بخوای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irTo feel the things you never show
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا چیزهایی رو احساس کنم که هیچ وقت بهم نشون ندادی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irYou are missing in my heart
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجات توی دلم خیلی خالیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir?Tell me why
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه من بگو چرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irI can't be there where you are
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی تونم اون جایی که هستی باشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irShow me the meaning of being lonely
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمعنی تنها بودن رو به من نشون بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir?Is this the feeling I need to walk with
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیا این همون احساسی هست که باید باهاش کنار بیام؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir?Tell me why
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه من بگو چرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irI can't be there where you are
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی تونم اون جایی که هستی باشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irThere's something missing in my heart
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی رو توی قلبم گم کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irShow me the meaning of being lonely, being lonely
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمعنی تنها بودن رو به من نشون بده، تنها بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir?Is this the feeling I need to walk with
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیا این همون احساسی هست که باید باهاش کنار بیام؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir?Tell me why
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه من بگو چرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irI can't be there where you are
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی تونم اون جایی که هستی باشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irThere's something missing in my heart
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی رو توی قلبم گم کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآن قدر توی حس آهنگ بودم که متوجه چراغ قرمز سر چهار راه نشدم؛ روی خط عابر پیاده جفت پا زدم روی ترمز؛ ماشین با صدای وحشتناکی ایستاد؛ مطمئن بودم دوباره آخر این ماه باید لنتاش رو عوض کنم؛ شیشه رو دادم پایین تا یه هوایی بخورم؛ بوی بهار رو با یه نفس کوتاه به ریه هام کشیدم. از توی آینه ی ماشین نگاهی به صورتم کردم؛ هنوز آرایشم تکون نخورده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اوف، عجب چشمایی داری خوشگله!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه صدای ماشینی که صدای وز وز از داخلش می اومد یه کوچولو نگاه کردم. یه ماکسیمای مشکی کنارم متوقف شده بود. دوباره چراغ راهنما رو نگاه کردم، 50 ثانیه، وای نه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عشقم در خدمت باشیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهان؟! عشقم؟! مرتیکه پررو؛ چه زود پسر خاله شد! برگشتم جوابشو بدم که با دیدنش یه تکونی خوردم! چشمام شد قد یه نعلبکی! این دیگه چه قیافه ایه؟! موهای برق گرفته و سیخ سیخی، ابروهای شیطونی برداشته، پوستی که به سیاهی می زد تا برنزه، بینی عمل کرده سر بالایی که به جای زیبایی بیشتر شبیه خوکش کرده بود! ایـــی! لباش پروتز شده بود! واقعأ این اسم خودشو می ذاشت آدم؟ اونم از نوع مردش؟ بیشتر به حیوون شبیه بود تا آدم! نصف تنش رو از ماشین فرستاد بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جـــون، خوشگله عجب لبایی داری؛ یه دقیقه بهم کرایه می دیش؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چراغ راهنما نگاه کردم،10 ثانیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کرایشو نقدی حساب می کنما!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچراغ سبز شد، دنده رو بردم یک.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برو در خدمت ننت باش که یه عنتری مثل تو رو پس انداخته؛ مرتیکه آشغال بی ناموس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا جایی که می تونستم گاز دادم. صورت قرمز شدش آخرین چیزی بود که دیدم؛ همینه، باید با اینا همین طور رفتار کرد، بچه پررو، با اون قیافه ادعای مردی هم داره. خونه که رسیدم با ریموت در پارکینگ رو زدم؛ بر خلاف چراغای باغ که همگی روشن بودن کل ساختمون توی تاریکی فرو رفته بود. ناخودآگاه دلم شور افتاد؛ یعنی چی؟ سریع ماشینو پارک کردم؛ کلیدای ساختمون رو از توی کیفم برداشتم و در ورودی ساختمون رو باز کردم؛ از همون جا فریاد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نرگس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه جا رو گشتم، نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نرگس کجایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپذیرایی، نشیمن، آشپزخونه، دستشویی و حمام، اتاقا، حتی توی گلخونه هم نبود! کسی رو هم نداشتیم که بره پیشش، نکنه با اون کمر دردش از این پله ها دوباره بالا رفته؟ وای نرگس تو کمرت درد می کنه؛ نه این امکان نداشت، اگه رفته باشی بالا من می دونم و تو. شایدم رفته توی باغ و همون جا خوابش برده؛ حتما باید همون جا باشه. رفتم توی اتاقم تا لباسم رو عوض کنم، لوستر اتاق رو روشن کردم؛ داشتم وسایلمو می ذاشتم روی میز که از دیدنش روی تختم جا خوردم! پس با این کمر و اون پا دردش دوباره اومده بالا! پوف بلندی کشیدم؛ حتی توی خوابم صورت پر از چروکش مظلوم بود. توی دلم قربونش رفتم. گفتم تو این جا چیکار داری آخه؟ خندم گرفت، این که تازگیا مثل بچه ها شده بود؛ لابد از عوارض پیریه، ولی نه؛ دلم نمی خواست نرگس پیر بشه؛ چند شب پیشم روی تختم خوابیده بود؛ آروم پتو رو روش کشیدم؛ لباسم رو عوض کردم؛ لوستر رو خاموش کردم و خیلی بی صدا درو بستم.می دونستم خودشم غذا نخورده؛ قابلمه روی اجاق بود؛ روی کوچک ترین شعله و با کم ترین حرارت. بدون نرگس غذا از گلوم پایین نمی رفت. بدون این که بدونم توی قابلمه چیه زیرش رو خاموش کردم؛ یه لیوان آب جوش از سماور همیشه جوش نرگس برداشتم؛ یه بسته قهوه فوری توش خالی کردم؛ لیوان قهوه رو گذاشتم روی میز؛ خودم رو انداختم روی کاناپه. به شعله های شومینه خیره شدم؛ از شعله ی قرمزش با اون همه شیطونیاش خوشم می اومد، شاید چون مثل خودم بود، ظاهری زیبا و فریبنده، اما ... اما درونی آشفته گر. دست بردم و گردنبندم رو باز کردم، حلقه رو از زندان زنجیر آزاد کردم، خیره شدم بهش. باز هم انگشتم بهونه ی به آغوش گرفتنش رو گرفت؛ دست چپم رو بالا آوردم و حلقه رو به انگشتم فرو کردم؛ این انگشتر یه انگشتر معمولی نبود؛ یه حلقه ی جادویی بود! خاصیتی که این انگشتر داشت هیچ کدوم از انگشترای دیگم ندارن؛ شایدم هیچ کدوم از انگشترای دنیا. همین که به انگشتم فرو کردمش بغض توی گلوم بیشتر می شد؛ یه بغض خیلی سنگین، این قدر سنگین که می خواست خفم کنه. آخرش چشمه ی اشک روی چشمام جاری شد. حلقه رو از انگشتم در آوردم و قطره های اشک روی گونه هام که جاری شده بود رو با دست گرفتم. حلقه رو توی دستم محکم فشار دادم و کنار آتیش دراز کشیدم؛ میون هق هق گریه هام نفهمیدم کی از خستگی خوابم برد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفصل دوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپلکام رو به سختی از هم باز کردم، چند بار پشت سر هم چشمام رو مالوندم؛ نگاهی به بالشت زیر سرم و پتوی روم انداختم، لبخندی مهمون لبای خشک شدم شد؛ کار نرگس بود. بوی تند کله پاچه کل خونه رو برداشته بود؛ صدای آواز خوندنش توی صدای تق و توق کاسه بشقابایی که به هم می کوبید گم شده بود؛ سرمو بلند کردم، ساعت 8:15 صبح بود. با بی حالی کش و قوسی به تن خشک شدم دادم؛ بلند شدم و پتو رو تا کردم و انداختمش روی بالشت؛ دستی توی موهای بلند و پریشونم کشیدم. وقتی از مرتب شدن لباسام مطمئن شدم، رفتم سمت آشپزخونه، توی چهارچوب در تکیه زدم و محو کار کردنش شدم. کله پاچه رو از آبش جدا کرد و گذاشتش توی یه سینی بلوری، با سلیقه لیمو ترشا رو حلقه حلقه کرد، بعد با جعفری های تازه کنار سینی گذاشت؛ انگار خیلی نگاهم روش سنگینی می کرد که به طرفم برگشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام عزیزم، صبح بخیر. ببخشید حتمأ از سر و صدای من بیدار شدی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی از صندلیای میز ناهار خوری آشپزخونه رو کشیدم بیرون، همین جوری که می شستم با لبخند نگاهش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- صبح توام بخیر، نه عزیزم خودم بیدار شدم؛ ماشاا... با این بویی که تو راه انداختی کل ساختمون رو برداشته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاسه ی سفالی آبی رنگ که توش کله پاچه بود رو گذاشت جلوم؛ سرم رو بردم پایین، بو کشیدم؛ دستام رو بهم کوبیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دستت درد نکنه نرگس خانم، خیلی ه*و*س کرده بودم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند سینی و کاسه خودشم گذاشت روی میز و نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نوش جونت، بخور فدات شم، دیشبم شام نخوردی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم نون تیلیت می کردم، زیر چشمی نگاهی بهش انداختم؛ دور دهنش رو با دستمال پاک کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیشب داشتم لباسایی که واست اتو کرده بودم رو می ذاشتم توی کمدتت که از خستگی اصلا نفهمیدم چطوری خوابم برد مادر؛ وقتی برای نماز صبح بیدار شدم و دیدم چه جوری توی خودتت مچاله شدی خیلی ناراحت شدم؛ ببخش عزیزم که ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو گذاشتم روی دستش که روی میز بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من اگه حرص و جوشم می خورم برای خودت می گم نرگس، یادت نرفته که؟ دکتر دفعه پیش قدغن کرد که خم و راست بشی، پله های زیاد واست سمه، تو رو خدا بیشتر مراقب خودت باش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نگران من نباش مادر، بادمجون بم آفت نداره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه همین جوری بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از دست تو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهار ماه بعد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد شرکت که شدم همه ی کارمندا توی سالن جمع شده بودند؛ صداشون کل ساختمون رو برداشته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه خبرتونه شماها؟ این همه سر و صدا برای چیه؟ صالح زاده مگه تو توی بخش ماکت نیستی؟ پس توی بخش طراحی چیکار می کنی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو انداخت پایین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشید خانم مهندس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستام رو گرفتم به کمر و داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوبه دیگه این جا هر کی هر کی شده واسه خودش، یالا برین سر کاراتون ببینم، همه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل مور و ملخ پخش شدن؛ نشستم روی صندلی و هنوز کیفم رو نذاشته بودم روی میز که در زدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیا تو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانم مهندس پرونده هایی که باید امضا و مهر بشن آوردم خدمتتون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضایی منشی شرکت بود با یه بغل پرونده؛ وای خدایا! باز شروع شد. با دست به صندلی رو به روم اشاره کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بشین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرونده ها رو گذاشت روی میزم و نشست. تعجب کردم، تا حالا این همه پرونده تلنبار شده نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینا همه امضایین؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه خانم مهندس، پنج تای اول تموم شده فقط مهر و امضای شما مونده، پیمان کارای پروژه ها گفتن امروز برای گرفتنشون میان؛ هشت تا پرونده ی دیگه مجددأ درخواست قرارداد کردن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلی خب، این هشت تا رو ببر توی لیست سیاه تا بعد بررسیشون کنم، اینا رو هم امضا کردم صدات می کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چشم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامضای پرونده ها یه دو ساعتی وقتم رو گرفت. سر روان نویس رو گذاشتم و تکیه دادم به پشتی صندلی؛ گردنم رو کمی چپ و راست کردم تا از دردش کم بشه؛ هنوز ذره ای از دردش کم نشده بود که صدای تلفن بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانم مهندس؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بگو رضایی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آقای خدامی از شرکت آرتیست پشت خط هستند، برای امروز می خوان باهاتون یه جلسه تنظیم کنن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم رو با فوت دادم بیرون؛ این دفعه دیگه نمی شد بپیچونمش؛ بد جور توی منگنه گذاشته بودتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلی خب، یه قرار باهاش فیکس کن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فقط رضایی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله خانم مهندس؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ساعتش رو واسه بعد ناهار بزار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله حتما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بعدش بیا توی اتاق کارت دارم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین رو توی پارکینگ شرکت آرتیست پارک کردم، پیاده شدم و دزدگیر ماشین رو زدم؛ دستی به لباسام کشیدم و به سمت آسانسور حرکت کردم؛ طبقه ده رو زدم. توی آینه قدی آسانسور نگاهی به سر تا پام انداختم، موهای مشکی و فِرم رو از سمت راست کج ریختم توی صورتم، شال قهوه ای و تیره رنگ که از هر دو طرف آزادانه رها بود با پوستم تضاد قشنگی ایجاد می کرد؛ یه مانتوی تنگ و کوتاه کرم رنگ با لبه های کار شده از نوار طلایی پوشیده بودم و آستیناش رو تا آرنج داده بودم بالا، شلوار پارچه ای هم رنگ شالم، کیف دستی چرم قهوه ای، کفشای چرم اصل مشکی رنگ با پاشنه ی بلند؛ با اعلام طبقه ده راضی از تیپم نگاهم رو از آینه گرفتم و به سمت در آسانسور برگشتم. وارد طبقه ی دهم شدم و نگاهی به اطراف انداختم. صدای تق تق کفشام موسیقی جالبی رو توی سالن پخش کرده بود؛ بالاخره پیدا کردم، شرکت خدامی. رفتم داخل، کسی به جز منشی نبود؛ رو به روی میزش وایسادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشید خانم، با آقای خدامی قرار داشتم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش پایین بود، داشت چیزی می نوشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- راد هستم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو بالا گرفت و یهویی بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشید نشناختم، آقای خدامی فرمودن که هر وقت شما تشریف آوردید بفرستمتون داخل. خواهش می کنم از این طرف!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاق رو باز کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آقای خدامی، خانم راد تشریف آوردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدامی رو به پنجره و پشتش به ما بود، که با این حرف منشی به طرفمون برگشت. دستاش رو که از پشت به کمرش قفل کرده بود از هم باز کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام خانم مهندس، بفرمایید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد رو کرد به منشیش که داشت با اون چشماش زاغ سیاه ما رو چوب می زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانم وفامنش سفارش ما رو بگو بیارن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بسته شدن در دعوتم کرد به نشستن؛ نشستم و نیم نگاهی به سالنی که درش بودم انداختم. سنگ کف به رنگ مشکی با رگه های طلایی بود؛ کل دیوارهای سالن از کاغذ دیواری مشکی - سفید پوشش داده شده بود؛ به میز مسطتیلی شکل وسط سالن نگاه کردم؛ به گلدون خوشگل با یه عالمه گلای قشنگ؛ در کل دکوراسیونشون بد نبود. کیفم رو با ژست خاص خودم روی صندلی کنارم گذاشتم؛ دستامو روی میز گذاشتم و بهش خبره شدم. لباس مردونه چهارخونه آبی - سفید پوشیده بود؛ شلوار لی آبی تیره، کفشای مردونه ی واکس خورده که از وقتی وارد شدم بهم چشمک می زدن. با لبخند داشت نگاهم می کرد؛ نه، مثل این که این ول کن نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب مهندس اینم از قراری که می خواستید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتکیه داد به پشتی صندلیش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واقعأ خوشحالمون کردید؛ خیلی منتظر این لحظه بودم، اگرم امروز مزاحمتون شدیم معذرت می خوایم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خواهش می کنم، اتفاقأ خودمم می خواستم یه جلسه ای رو برای این هفته تعیین کنم که خودتون این مسئولیت رو از دوشم برداشتید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از این که جوابم رو بده صدای در بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بفرمایید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آقا اجازه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به به! عمو سبحان گل، بیا تو ببینم امروز برامون چی آوردی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چایی هایی که توی استکان کمر باریک ریخته شده بود نگاه کردم، به نعلبکی های سفید که از تمیزی برق می زدن و با گذاشتن کیک یزدی روی میز تیر خلاص رو زد؛ چه سنتی! چشمام به صورت عرق کرده ی پیرمرد خیره موند؛ با نگاه و لبخندم ازش تشکر کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب، آقای مهندس من پروژه های پیشنهادی به شرکتتون رو دیدم و بررسی کردم، به غیر از دو تاش که به درد نمی خوردن به نظرم بقیه عالی بودن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیجان زده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس ... یعنی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو به نشونه ی آره تکون دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله باهاتون قرارداد می بندم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمی دونم چی بگم، واقعأ ازتون سپاسگزارم. می دونم پررویه، فقط میشه امروز قرارداد رو ببندیم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندم گرفت، چه شیش ماهه به دنیا اومده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هر طور خودتون صلاح می دونید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شد و پشت میزش نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الو؟ خانم وفامنش قرارداد تنظیم شده با شرکت نوین رو بیارید، زودتر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره اومد رو به روم نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فقط خانم مهندس من باید یه مطلبی رو خدمتتون بگم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنجکاو شدم؛ چشمام رو ریز کردم و خیره و منتظر بهش چشم دوختم؛ صورتش عرق کرده بود؛ یه دستمال کاغذی از روی میز کند و تند تند صورتش رو پاک کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانم مهندس من شریک دارم، این از نظر شما که مشکلی نیست؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی تعجب کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه آقای مهندس، من توی خیلی از پروژه هام با شرکتایی همکاری داشتم که شریک بودن؛ فقط قبلش باید با ایشونم صحبتی داشته باشم، محض اطمینان از رضایتشون برای همکاری با شرکت ما، نمی خوام دو روز دیگه یه سری مسائل کوچیک مشکلات بزرگ ایجاد کنن، متوجهید که؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاضطراب داشت؛ از تموم حرکاتش مشهود بود. منم گیج کرده بود. تلفن همراهش رو از روی میز برداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله، بله حتما؛ الان باهاش تماس می گیرم ببینم کجاست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی طاقت پاهامو روی هم انداختم، شروع کردم به تکون دادنشون؛ زمزمه هاش رو شنیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کجایی تو؟ الان؟ بیا می خوایم قرارداد ببندیم پسر، زود اومدیا، باشه، باشه منتظرم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پنجره فاصله گرفت و اومد طرفم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گفت الان میاد، من برم ببینم چرا قرارداد رو نیاورد؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتن و اومدنش نیم ساعت طول کشید، پاک کلافه شده بودم؛ اگه می دونستم این قدر معطلی داره امکان نداشت که بیام. قرارداد رو گذاشت جلوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بفرمایید خانم مهندس، تا شما بخونید این دوست منم میاد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم رو با قرارداد سرگرم کردم؛ خیلی وقت بود که امضاهای دو طرف تموم شده بود، به جز یه نفر. بی حوصله کیفم رو برداشتم و ایستادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آقای مهندس بهتره امضای شریکتون باشه توی دفتر خودم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشرمنده سری تکون داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- معذرت می خوام مهندس، نمی دونستم این جوری معطل می شید؛ چشم هرچی شما بگید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون موقع صدای باز شدن در بلند شد. مهندس دلخور رو کرد به تازه وارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کجایی تو پسر؟ خانم مهندس یه ساعته که اینجا منتظرن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چقدر غر می زنی شهنام؟ کار داشتم دیگه، سلام خانم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن صدایی که از پشت سرم به گوشم خورد نفسم بند اومد؛ یه لحظه منگ شدم؛ جرعت این که برگردم و نگاهش کنم رو نداشتم. خدامی کنارم ایستاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- رضا جان معرفی می کنم، خانم مهندس لیلا راد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشاره ای به کنار من با کمی فاصله کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- و آقای مهندس رضا شکوهی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفصل سوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکوهی؟! رضا شکوهی ؟! می ترسیدم برگردم؛ از چیزی که می خواستم ببینم وحشت داشتم، ولی صداش، نه نمی تونست درست باشه؛ خیلی آروم نگاهمو چرخوندم به مردی که کنار خدامی و درست رو به روی من قرار گرفته بود. نگاهش کردم، خودش بود، خود خودش؛ کسی که روزگارمو سیاه کرده بود جلوی روم بود، کسی که بهم زندگی داده بود و زندگی ازم گرفته بود حالا محکم تر از قبل جلوم ایستاده بود. قبل از این که نگاه حیرت زدش رو به روی صورتم آنالیز کنم چشمامو چرخوندم روی پاهاش، سالم بودن، سالمه سالم! چشمای به اشک نشستمو دوختم به تاریکی چشماش؛ وای! وای بر تو رضا! دستای یخ زدمو بهم فشردم، پاهای سست شدمو به زور سر پا نگه داشته بودم، اونم حالش بهتر از من نبود، بهت و تعجب تنها چیزی بود که می تونستم توی سیاهی چشماش ببینم؛ سر تا پامو حریصانه نگاه می کرد؛ از چشمای آرایش کردم تا موهای بیرون کرده ی رنگ کردم، از لبای سرخ سرخم تا مانتوی تنگ و کوتاهی که تنم بود. نگاهمو از روی پاهاش گرفتم و به چهرش دوختم، به چشماش نگاه کردم، چشمایی که یه زمانی مال من بودن، چشمایی که همیشه با عشق نگاهم می کردن و منم براش شیطونی می کردم، به قد و بالای مردونش نگاه کردم، روزی چند بار قربون صدقش می رفتم؟ روزی چند بار از پشت سر براش آیته الکرسی می خوندم و بهش فوت می کردم؟ یادم نیست. به مرد چهار شونه و قد بلندم نگاه کردم، به موهای سفید شده کنار گیجگاهش نگاه کردم، بعد ده سال، نمی تونم باور کنم، نه این رضای من نیست، رنگ صورتش پریده بود؛ با خشم و عصبانیت نگاهم می کرد؛ دستای مشت شدش خبر از حال درونش می دادن. سعی کردم خودمو جمع و جور کنم؛ نگاهم رو به سختی گرفتم و به خدامی دوختم؛ هاج و واج داشت نگاهمون می کرد. دوباره بهش خیره شدم، بغض گلوم داشت خفم می کرد؛ آروم برای چند ثانیه چشمامو بستم، می خواستم آخرین زمزمه ای که پشت سرش روونه کردم رو به خاطر بیارم، زمزمه ای که آخرین حرف بینمون بود و بس؛ زمزمه ای که حتی بعد ده سال با خودم زمزمش می کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودش اول نگاهم کرد خدایا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه صد خواهش صدایم کرد خدایا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگ*ن*ا*ه این جدایی گردن اوست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه او آخر رهایم کرد خدایا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو برگردوندم سمت پنجره؛ دیگه طاقت نگاه کردن به تاریکی چشماش رو نداشتم، دیگه طاقت نگاه کردن به مرد زندگیم رو نداشتم؛ خم شدم و دستای لرزونم رو به طرف کیفم بردم؛ دونه دونه اشکام ریختن روی کیفم، من گریه کردم؟! کِی؟ برای کی؟ برای کسی که ...؛ دستم رو آروم کشیدم روی گونَم، خیسی دستم چیز دیگه ای رو می گفت. باورم نمی شه، بعد از ده سال، بعد از اون همه مصیبت، بعد از اون همه سختی و درد، درست باید جلوی کسی بشکنم که زندگیم رو تباه کرده بود؟ نه، باید برم، باید از این جا برم، بیرون از این جا می شه بشکنم، خرد شم، ولی من که ده ساله شکستم، خرد شدم. سریع روی پاشنه پا چرخیدم؛ تمام حرص و خشممو روی بند کیفم خالی می کردم، سرم رو انداختم پایین، با یه ببخشید از بینشون گذشتم؛ لحظه آخر بوی عطرش پیچید توی ریه هام، همون بو بود، همونی که ... . اَه! اشکام که تند تند پشت هم می اومدن رو پاک می کردم؛ به طرف آسانسور دویدم؛ چه فایده بازم اومدن، تار می دیدم، اَه! آسانسور چرا نمیاد؟ صدای قدماش رو پشت سرم می شنیدم، صدای قدماش، مگه می شه صدای قدماش رو نشناسم؟ نه، نباید بذارم؛ بدون اون که به صدای لیلا لیلا گفتناش اهمیتی بدم به طرف پله های اضطراری دویدم؛ با اون پاشنه های بلند نفهمیدم ده طبقه رو چطور پایین اومدم. ضعف و ترس تنها چیزی بود که توی پاهام حس می کردم؛ پشت سرم عین فشنگ می اومد؛ با هول و وحشت سوییچ ماشین رو از توی کیفم پیدا کردم؛ بسته شدن در ماشین هم زمان شد با رسیدنش به پشت پنجرم، سریع قفلو زدم؛ با دست می زد به شیشه، حتی طنین صداشم عوض نشده بود، همون بود، بم و مردونه، وای خدایا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لیلا، درو باز کن، لیلا خواهش می کنم، لیــــلا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکشیده شدن صدای لاستیکا با لیلا گفتناش قاطی شد؛ لحظه آخر قبل از این که از پارکینگ خارج شم از آینه ماشین نگاهش کردم، خدایا این چشما، حلقه نازک اشک تنها چیزی بود که توی تاریکی چشماش به رخ می کشیدن. می روندم، کجا؟ نمی دونم؛ گیج و منگ بودم، شکسته و داغون بودم، خسته از این زندگی لعنتی. کنار اتوبان زدم کنار، این قدر ضعف داشتم که نمی تونستم کنترلی روی رانندگی داشته باشم؛ زار زدم، صدای گریم توی صدای ویژ ماشینا گم شده بود. گریه کردم، گریه کردم و گریه کردم. می خواستم عقده این ده سال رو یه جایی خالی کنم؛ من بعد از ده سال داشتم گریه می کردم، داشتم خودم رو ازاین بغض نکبتی که مثل بختک روی زندگیم افتاده بود خالی می کردم؛ با صدای بلند بلند؛ سرم رو گرفتم رو به آسمون، رو به پشت و پناهم، رو به امید دلم، ولی اون هنوز بهم پشت کرده بود، سهم من از امیدش فقط ناامیدی بود. خدایا چرا؟ چرا باهام یه همچین معامله ای کردی؟ چرا ناامیدم کردی؟ چرا منو از دم خونت بیرون کردی؟ چرا بهم پشت کردی؟ دِ لعنتی، من دارم به خاطر کدوم گ*ن*ا*ه مجازات می شم؟ به خاطر کدوم تاوان؟ ده ساله که ولم کردی به حال خودم، پس کجایی؟ کجایی؟ صدای گوشیم از جیب مانتوم بلند شد، با دستای خیس از اشکم برداشتمش؛ آخ خدایا ممنونتم، تنها کسی که بهش احتیاج داشتم، صدام می لرزید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نرگس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لیلا؟ چی شده؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی خواستم نگرانش کنم، ولی دست من نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیا نرگس، بیا پیشم، دارم می میرم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ای وای خدا نکنه، چی شده آخه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیا بهت می گم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه، باشه عزیزم، فقط کجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآدرسو بهش گفتم، بعدش تنها چیزایی که یادم میاد همشون محون؛ نشستن من لبه صندلی شاگرد، لرزیدن بدنم، سرد و سِر شدن پاهام و دستام، سیاهی رفتن چشمام و توی لحظه آخر گرمای آغوش مادرانه نرگس، بعدش تاریکی بود و تاریکی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداهای محو کم کم داشتن واضح می شدن، صدای نگران نرگس، سعی کردن پرستارا برای آروم کردنش، صدای دکتر، سوختن قفسه سینم، درخواست اکسیژن، نفس نفس زدنام، سنگینی سرم، احساس سبکی، دوباره تاریکی شد و تاریکی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سوزش دستم پلکامو باز کردم، همه جا سفید بود. به دختری که بالای سرم بود نگاه کردم، متوجه بیدار شدنم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیدار شدی خانومی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سردرگمی نگاهش کردم، آخرین چسبو روی سوزن سرم زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیشب که آوردنت من بالای سرت بودم، بدنت یخ یخ بود، فشارت روی پنج بود! می دونی یعنی چی؟ مرگت حتمی بود دختر؛ خدا خیلی بهت رحم کرد؛ از دکتر شنیدم فشار عصبی روت خیلی زیاد بوده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشت فشار سرم رو تنظیم می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نرگس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند مهربونشو به صورتم پاشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فکر کنم منظورت اون خانم*س*ت که از دیروز تا حالا بیمارستانو بهم ریخته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب نگاهش کردم، سر شونم رو فشار خفیفی داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الان می گم بیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن دو روزه که بیمارستانم؟! با فشار پنج؟! داشتم می مردم؟ به خاطر کی؟ به خاطر اون؟ ارزششو داره؟ نه، نداره؟ ولی، از این دو دلی کلافه بودم، از این برزخی که توش افتاده بودم بریده بودم. با باز شدن در فقط دو تا چشم سبز دیدم که توش پر از نگرانی بود، پر از عشق بود، پر از زندگی بود، کسی که به زندگی برم گردونده بود جلوم بود؛ با چشمایی که از اشک برق می زدن. وقتی توی آغوش گرمش فرو رفتم تازه فهمیدم که زندم، جون گرفتم، من بدون نرگس هیچ بودم. وقتی شروع به حرف زدن کرد تازه فهمیدم صداش بهترین ملودی زندگیمه، گذاشتم با غر زدناش هم خودشو خالی کنه هم منو به آرامش برسونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا لیلا؟ چرا این کارو باهام کردی؟ چرا می خواستی تنهام بزاری؟ مگه من و تو به جز هم کسی رو داریم؟ وقتی بی هوش افتادی توی بغلم روح از بدنم رفت، خیلی سرد بودی، دست و پامو گم کرده بودم، اگه آقا غلامعلی نبود نمی دونم کی می خواستم به خودم بیام!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسخت منو به خودش می فشرد، دردم گرفت، ولی دردشو دوست داشتم. من با درد به دنیا اومده بودم، با درد زندگی می کنم، پوزخندی روی لبام نشست، حتمأ با دردم می میرم. بوی عطر تنشو به جون خریدم، خودمو بیشتر توی آغوشش جا کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه خوبه که هستی نرگس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفصل چهارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیلای ده سال قبل دوباره برگشته بود، گوشه گیر، کم حرف، چمباتمه زده توی خودم، بیشتر روز رو یا توی باغ قدم می زدم یا به یه نقطه خیره می شدم؛ طفلک نرگس تنها بود تنها ترم شد. غذام شده بود گریه، خوابم شده بود گریه، تنهاییم شده بود گریه؛ دلم می خواست تمام عقده های این ده سال رو با گریه خالی کنم. پناه برده بودم به آرام بخش و مسکّن؛ یه ماه بود که شرکت رو از راه تلفن اداره می کردم، کامل خودمو خونه نشین کرده بودم؛ می دونستم اگه برم باید ببینمش، و اگه دوباره ببینمش ...؛ برای اولین بار توی زندگیم بود که می ترسیدم؛ من سخت ترین اتفاقای زندگیمو تحمل کرده بودم، ولی رو به رو شدن با رضا اونم بعد ده سال؛ هیچ وقت فکر نمی کردم دوباره ببینمش، هیچ وقت فکر نمی کردم خاطره هایی که توی ذهنم هر شب، هر روز و هر لحظه مرورشون می کردم دوباره بخواد اتفاق بیافته؛ هنوزم شیرینی اون خاطرات رو با بند بند وجودم حس می کنم. وقتی بعد از دو روز از بیمارستان مرخص شدم همه چیزو به نرگس گفتم، از قراردادی که با شرکتشون بستم، از دیدنش، از این که ازش فرار کردم، از ترسم، از همه و همه براش گفتم؛ مثل همیشه سنگ صبورم شد و گوش کرد، سکوتش آزارم می داد؛ از اون روز به بعد دیگه خیلی کم باهام حرف می زنه. عید اون سالم مثل سالای دیگه برام گذشت، تاریک و خاموش، بی صدا و دلگیر؛ دیگه عادت کرده بودم. زیر بید مجنون روی تابی که روزی شاهد عاشق شدنم بود نشستم؛ این بید و این تاب خیلی روزا شاهد عشق بازی من و عشقم بودن، روزی شاهد خیلی چیزا بودن، زندگی دادن و زندگی گرفتن، دل دادن و دل گرفتن، قلب دادن و قلب شکستن؛ دستمو روی فلزای سرد و سفیدش کشیدم، سرمو بهش تکیه دادم، آخ، می تونم بازم جای دستاشو حس کنم، دستایی که من عاشق پرستیدنشون بودم، دستایی که با عشق حمایتم می کردن، با عشق دور کمرم حلقه می شدن، با عشق توی خرمن موهام می لغزیدن، با عشق زیر چونم می رفت تا نگاهمو به نگاه عاشق و خستش بندازه و منو دیوونه تر کنه. حالا که فکر می کنم می بینم چقدر زمان عاشقی کردنم کوتاه بود و با عشق زندگی کردنم، دو سال خیلی کم بود، نبود؟ بود، دو سالی که هر روز، هر لحظه بهش فکر کردم و ده سال سوختم، توی فراغش، توی نبودنش، توی اون دو سال شبا قبل از رفتنش روی همین تاب سرمو به شونه های محکم و مردونش تکیه می دادم، دستامون که توی هم قفل می شدن و صدای مرد عاشقم که با زمرمه های عاشقانش وجودمو به آتیش می کشوند؛ بوسه های تب دار و پنهانیمون، شیطنتامون، حرفایی که از آیندمون برام می گفت، از زندگی پر از عشقمون، از بچه هامون؛ پوزخندم جواب همه ی خیالای باطلمو می داد. حالا از همه ی اون دو سال فقط خاطراتش مونده، خاطراتی که حتی بعد ده سالَم نتونستم پاکش کنم، حتی تلاشای مامان و بابا و نرگسم برای حذفش از زندگیم اثری نداشت. از روی میز کنار تاب دفترچه مشکی کوچیکمو برداشتم، به صفحه اولش نگاه کردم، تاریخی که زده بودم دقیقأ برای روز آخر بود، آخر بدبختیم؛ ورق زدم، یه جایی اینو خونده بودم، بعد از رفتنش اینو نوشتم، نوشتم و محکومش کردم، نوشتم و هر روز با خودم تکرارش کردم تا یادم باشه زندگی خیلی بازیا داره، همش سفید نیست، سیاه هم داره، همش خنده نیست، غمم داره، همیشه کسایی که برات مهمن نیستن، تنهاییم داره، تنهایی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irOnce a Girl when having a conversation with her lover, asked
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک بار دختری حین صحبت با پسری كه عاشقش بود، ازش پرسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir?Why do you like me? Why do you love me
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irI can't tell the reason, but I really like you
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلیلشو نمی دونم، اما واقعأ دوست دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir?You can't even tell me the reason, how can you say you like me
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو هیچ دلیلی رو نمي توني عنوان كني، پس چطور دوستم داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir?How can you say you love me
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچطور می تونی بگی عاشقمی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irI really don't know the reason, but I can prove that I love you
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن جدأ دلیلشو نمی دونم، اما می تونم بهت ثابت كنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irProve? No! I want you to tell me the reason
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irثابت كنی؟ نه! من می خوام دلیلتو بگی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir,OK, OK! Erm ... because you are beautiful
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشه، باشه! می گم ... چون تو خوشگلی،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir,because your voice is sweet
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون صدات گرم و خواستنیه،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir,because you are caring
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه بهم اهمیت می دی،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir,because you are loving
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوست داشتنی هستی،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir,because you are thoughtful
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ملاحظه هستی،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir,because of your smile
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خاطر لبخندت،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irThe Girl felt very satisfied with the lover's answer
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر از جواب های او خیلی راضی و قانع شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irUnfortunately, a few days later, the Lady met with an accident and went in coma
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناكی كرد و به حالت كما رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irThe Guy then placed a letter by her side
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر نامه ای رو كنارش گذاشت با این مضمون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir?Darling, Because of your sweet voice that I love you, Now can you talk
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا كه نمی تونی حرف بزنی، می تونی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irNo! Therefore I cannot love you
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه! پس دیگه نمی تونم عاشقت بمونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irBecause of your care and concern that I like you Now that you cannot show them, therefore I cannot love you
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت كردن هات دوست دارم، اما حالا كه نمی تونی برام اون جوری باشی، پس منم نمی تونم دوست داشته باشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irBecause of your smile, because of your movements that I love you
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم واسه لبخندات، برای حركاتت عاشقتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irNow can you smile? Now can you move? No , therefore I cannot love you
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما حالا نه می تونی بخندی نه حركت كنی، پس منم نمی تونم عاشقت باشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irIf love needs a reason, like now, There is no reason for me to love you anymore
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه عشق همیشه یه دلیل می خواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir?Does love need a reason
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعشق دلیل می خواد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir!NO! Therefore
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه! معلومه كه نه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irI Still LOVE YOU
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس من هنوز هم عاشقتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irTrue love never dies for it is lust that fades away
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعشق واقعی هیچ وقت نمی میره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irLove bonds for a lifetime but lust just pushes away
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین ه*و*س است كه كم تر و كم تر می شه و از بین میره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"Immature love says: "I love you because I need you
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعشق خام و ناقص می گه: "من دوست دارم چون بهت نیاز دارم"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"Mature love says "I need you because I love you
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی عشق كامل و پخته می گه: "بهت نیاز دارم چون دوست دارم"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"Fate Determines Who Comes Into Our Lives, But Heart Determines Who Stays"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"سرنوشت تعيين می كنه كه چه شخصي توی زندگيت وارد بشه، اما قلب حكم مي كنه كه چه شخصي در قلبت بمونه"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخرین دکمه مانتوم رو بستم، طبق عادت همیشم شالم رو از دو طرف باز گذاشتم، آخرین نگاهم رو به آینه رو به روم انداختم، دستی به گونه استخونی و رنگ پریدم کشیدم، توی این یک ماه خیلی لاغرتر از قبل شدم، تقریبأ نصف شده بودم؛ پوزخندی که کنج لبم نشست چند تا چین ریز رو به رخم کشید، داغون بودم، خیلیم داغون؛ دیگه چیزی نداشتم که از دست بدم، من همه چیزم رو باخته بودم، اونم فقط به یه انتخاب، انتخابی که کل زندگیم رو زیر و رو کرد، بهترینای زندگیم رو ازم گرفت، خودم رو توی اوج بیست و شیش سالگی به یه آدم خسته و کلافه تبدیل کرده بود. توی این یه ماه فقط به یه چیز فکر کردم، انتقام، به تمام بلاهایی که مسببش بود فکر کردم، گ*ن*ا*هایی که کرده بودم، همه و همش فقط یه مقصر داشت، یه مسبب داشت، اونم رضا شکوهی بود و بس. حالا دیگه نوبت تاخت و تاز منه، بدجور می خوام ازش انتقام بگیرم، به هر شکلی، به هر نحوی که شده می خوام ازش انتقام تک تک روزای بدبختیم رو بگیرم، آب که از سر گذشت، چه یه وجب چه صد وجب. نگاهی به چشمای خمار و سرخم کردم، توی این یه ماه فقط خواب خرگوشی داشتم، تمام فکرم رو روی برنامه ای که واسش داشتم گذاشته بودم، تمام زندگیم رو واسه این برنامه می ذارم، آخر خطم، ته چاهم، ولی اونم باید بکشم ته چاه، این انصاف نیست بعد از اون همه بلا بازم برای خودش خوش باشه، ولی ... اَه! با دست راست محکم کوبیدم روی قلبم، کوبشش دیوونم کرده بود، تا بهش فکر می کردم، تا اسمش توی ذهنم نقش می بست، تا یاد گذشته ای که باهاش داشتم می افتادم، این قلب لامصّب خوددش رو محکم می کوبید به دیواره ی سنگیش؛ ولی موقع تربیتشه، واسه تربیتش دیره، خیلیم دیره، ولی تا پایان بازی خیلی مونده. دستی که روی شونم نشست از فکر و خیال در آوردتم؛ برگشتم سمتش، توی این یه ماه به سردی رفتارش عادت کرده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بالاخره تصمیمت رو گرفتی؟ می خوای بری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو تکون دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره، می خوام برم، می خوام برم و انتقام لحظه به لحظه زندگیم رو ازش بگیرم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون بی تقصیره لیلا، من شاهد اون روزا بودم، اون طفلکم زجر کشید، خودتم می دونی، پس کاری نکن که پشیمون بشی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیفم رو با حرص روی شونم انداختم، انگشت اشارم رو تهدید کنون به سمتش نشونه گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو شریک دزدی یا رفیق قافله؟ هان؟ بهترین روزای زندگیم رو به پاش ریختم، تو دیدی؛ قلبم رو، تمام وجودم رو دو دستی تقدیمش کردم، تو دیدی، تو شاهد روزای عاشقیمون بودی، روزای بدبختیم، زجر کشیدنام رو دیدی، حالا واسه من می گی بی تقصیره؟ نه نرگس، فکر نمی کردم این قدر بی انصاف باشی، خودتم دیدی کیا رو ازم گرفت؛ حالا نوبت تقاص پس دادن اونه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا قدم های تند به سمت در رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- صبر کن ببینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیرم شد، خداحافظ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه شدت شونم رو گرفت و به سمت خودش برم گردوند. نفس نفس می زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وایسا ببینم دختر سر تق، دیگه جونی توی پاهام نمونده، فکر حالا نمی کنی اقلأ فکر احترام موی سفیدم رو داشته باش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحکم بغلش کردم، بوی مامانم رو می داد؛ نفس عمیقی کشیدم، سرم رو گذاشتم روی شونش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الهی من به فدات، من که خاک زیر پاتم، ولی بذار کارم رو بکنم، نمی تونم به حال خودش بذارم؛ من آروم بودم، دیگه رمغی نداشتم، حالا که خودش اومده توی دهن شیر بذار بیاد، بذار تقاص پس بده، بذار اونایی که از دست دادم روحشون آروم باشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو بین دستای چروک و پیرش گرفت و روی چشمام رو بوسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مهم نیست چه اندازه می بخشی، مهم اینه که در بخشایشت چقدر عشق وجود داره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی دونستم صورتم از خشم یک پارچه سرخ شده، هر چی نفرت ازش داشتم ریختم توی چشمام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کور خونده اگه فکر کرده من همون لیلای ده سال پیشم، موقعی که توی شرکت دیدمش چشماش داشت از کاسه در می اومد، مدام به سر و وضعم نگاه می کرد، از عصبانیتی که توی چشماش دیدم حض کردم، باورت می شه نرگس؟ برای اولین بار بود، لیلای ده سال پیش با یه اخم رضا می مرد و زنده می شد، با یه تبش تب می کرد، با لبخندش انگار بهم دنیا رو داده بودن، ولی توی شرکت داشت دسته گلی که آب داده بود رو نگاه می کرد و حرص می خورد؛ اون همه ایمان رو که توی بیست سال جمع کرده بودم به فنا داد، توی یه چشم بر هم زدن همه هست و نیستم رو ازم گرفت، حالا منم می خوام دقیقأ کار خودشو با خودش بکنم، به خدای احد و واحد قسم خوردم نرگس، هر جور که شده حتی شده خودم رو بسوزونم اونو می کشونم توی آتیش انتقامم، اینو مطمئن باش؛ خداحافظ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفصل پنجم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون اون که در بزنم وارد شرکت شدم؛ منشی مشغول تجدید آرایش بود، از دیدن من اون قدر غافلگیر شد که با یه تکون از روی صندلیش بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام خانم مهندس، صبح بخیر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir