رمان اکیپمون
- به قلم فاطمه حکیم آرا
- ⏱️۶ ساعت و ۴۶ دقیقه
- 72.3K 👁
- 134 ❤️
- 281 💬
ما یه اکیپ دختریم…. دخترانی که نمیدانند غم را چطور مینویسند …. شاد و سرخوش بی بهانه به خوشی هایشان میرسند اما … کی فکرشو میکرد زندگی چهارتا رفیق به تباهی کشیده شود… چرا دیگه رنگ خوشبختیو نمیبینن… نفس دختری که….. سرگذشت هر یک چه میشود ؟! عشق جای نفرت را میگیرد اما چگونه ؟! خیانت و انتقام چه میشود ؟! بیگناهی آنها چطور ثابت میشود ؟!
_مرررض
دستشو کشیدم و به سمت مانتو فروشی رفتیم همون مدل مانتو رو با دوتا رنگ مختلف گرفتم یکی آلبالویی و یکی خاکستری ..... مانتو هارو حساب کردم و اومدیم بیرون
_ بسته دیگه .... چیزی دیگه نمونده که نخریده باشی !!!
_فعلا بریم یه چیزی بخوریم من گشنمه
بعد از خوردن .... پول بستنی هارو پانی حساب کرد به طرف پارکینگ پاساژ رفتیم و ماشین و از اونجا بیرون آوردم
_ساعت چنده ؟؟
_8ونیم
_بریم دنبال اری و شقایق شام و باهم بخوریم ؟؟
_وایسا بزنگم بهشون
گوشیش و از تو کیف دستیش بیرون آورد و با ارغوان تماس گرفت
_الو سلام اری
_سلام .... کر شدم .....کجایی مگه ؟؟
_با نفس اومدیم بیرون ..... بیایم دنبالت ؟؟
_ پ ن پ ..... پاشو گمشو بیا حوصلم سریده !!
_اوکی وایسا به شقایقم زنگ بزنیم 30 مین دیگه اونجاییم
_آره جون عمه ام این نفسی که من میشناسم 6 ساعت دیگه برسه خیلی هنر کرده
نفس : اری خانوم باشه دارم برات
_ عههههه مگه تو صدای منو میشنووووی ؟!!!
_ بله رو بلندگو گذاشته
_پانیذ میکشمت
_بروووو عامووووو ...... آماده شو اومدیم
بعد از اری پانیذ به شقایق زنگ زد و قرار شد بریم دنبالشون
اول دنبال شقایق رفتیم خونشون توی همون مسیر بود ....
شقایق : سلام بروبچ خودمووووون
نفس : سلام میمون
پانیذ : علیک
شقایق : مرسی از استقبال گرمتون
پانیذ : قابل نداشت
شقایق : کدوم گوری بودین ؟؟! کدوم گوری میخواییم بریم ؟!
پانیذ : فعلا فک بسته ... بریم دنبال ارغوان
دور میدون دور زدم و به سمت خونه ارغوان اینا حرکت کردیم بعد از گذشت 10 دقیقه جلو خونشون وایسادم و پانیذ یه تک زد بهش ..... خانوم 5 دقیقه طول داد تا بالاخره افتخار داد بیاد
ارغوان : سلام اکیپ خودمون
نفس : بالاخره افتخار دادین بیایین
ارغوان : خیلی دیر شد
پانیذ : نه ولی یه 5 دقیقه ای لفتش دادی
ارغوان : اوووووو هه طوری گفتی گفتم شاید یه 3 ساعتی اینجا وایسادین ..... کجا داریم میریم ؟
نفس : قبرستان
شقایق : سر قبر عمه ات
ارغوان : خبر مرگش زودتری !!
ارغوان : این خوابه که !!!
نفس : ولش کن بدبخت از صبح تا حالا دارم از این پاساژ به اون پاساژ می گردونمش
ارغوان : خخخخخ ..... تو باز رفتی کل تهروون و تاراج کردی ؟؟
نفس : نه فقط یه کم خرید کردم
شقایق : دقت کن فقط یه کم ..... یه کوشولو .... تو نمیخوای راه بیوفتی
نفس : چرا رفتیم
ماشین و روشن کردم و راه افتادیم به طرف بام تهران ..... پاتوق اکیپمون
شقایق : کاشکی رفته بودیم یه رستوران دیگه
ارغوان: نه من اینجا رو خیلی دوست دارم
پانیذ : من فقط خوابم میاااااد این نفس نکبت خیلی از من راه کشیده امروز
نفس : کوفت میمون ..... عمه ارغوان بود گفت منم میااام
پانیذ : یادم باشه اصلا دفعه دیگه با تو نیام خررررید
شقایق : هر دفعه همین حرف و میزنی و آدم نمیشی
پانیذ : شقایق ؟
شقایق : درد
نفس : بچه ها نگا ارغوان چقدر تو حسه !!
شقایق : هستی ؟؟
نفس : مگه میشه نباشم .... اول بزن قدش
پانیذ : یه روز کرم نریزین روزتون شب نمیشه نه ؟؟؟ شقایق : تو بتمرگ .... مگه خوابت نمیاااد
.
00اصلا وقتتون هدر ندین برای یه رمان به این چرتی نویسنده تریاک میزنه از یه شاخه میپره یه شاخه دیگه چرا نفس عاشق کسی بجز اون دوتا نشد چرا این رمان اصلا طنز نبود اگه وقتتون براتون مهم الکی هدرش ندین
۳ هفته پیشسوین
00خیلی عالی بود
۲ ماه پیشNazanin Akbarinia
00خیلی خیلی قشنگ بود فقط زیادی کشش داده بودی
۴ ماه پیشنفس
00رمان خوبی بود ولی نفس دوستاش نباید زندگیشون ب این بدی تموم می شود هیچ خبری ازشون نباشه واقعا ناراحت کننده بود
۵ ماه پیشسارا
20اولاش خوب بود ولی از اونجایی که مهسا رو دزدیدن چرت شد
۶ ماه پیشنجوام
10قلم نویسنده ضعیف بود اینکه از اخر کل اکیپ از هم پاشید خیلی بد شد از شروین خیلی بدم میاد ولی کاوه رو دوس داشتم و پانیذ رو
۷ ماه پیشزری
10رمان خوب بود . ولی نویسنده باید بهتر تایپ میکردم بعضی از جاهای رمان اصلا قابل خوندن نبود
۸ ماه پیشZahra Bahrani
00این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
بیتا
20مزخرف بودددددددد این دیگه چه رمانی بود اصلا پیشنهاد نمی کنم خیلی بد بود قلمش ضعیف بود اوایلش عالی بود اما از اونجایی که انتقام شروین شروع شد چرت شد
۹ ماه پیشNia
10درکل خوب بود اوایلش خیلی طنز بود ولی اخراش خیلی غمگین شد و من حسابی باهاش گریه کردم، ولی اخرش یه چیزایی هم مشخص نشد مثل سرنوشت انتقام پانیذ از کاوه
۹ ماه پیشZAHRA SHONAM...
00خوب بود فقط غلط های املایی که دیده میشد خیلی ضایع بودن و بنظرم آخرای رمان افتضاح شد یهو اومدن گفتم شروین رفته بهزیستی و زن گرفته و اینا عجیب بود ولی این که نفس و سامیار بهم رسیدن جلوه خوبی داده بود:)
۱ سال پیشپریسا
00خیلی رمان خوبی بود عالی بود دستت درد نکنه نویسنده جان
۱ سال پیشمهدیه
10رمانش همچین چنگی ب دلم نزد اما من ب شروین ام حق میدادم اونم زجر کشیده بود اما این چ کاری بود نفس با بردیا کرد ؟ کارش خیلی سنگ دلانه بود اصلا خوشم نیومد از ازدواج ماهان و پارمیس ام خوشم نیومد یهویی شد
۱ سال پیش.
00ب نظرم اولش خوب بود ولی این اخرا خیلی بد شد
۱ سال پیش
بهار
00خیلی رمان عالی بود من که خیلی دوسش داشتم توی هر پارت اتفاقاتی جدیدی میوفتاد که خواننده انتظارشو نداشت و سورپرایز میشد و کلی مرسی از نویسنده