رمان زاده تاريكي به قلم ldkh
داستان يه دختر، دختري كه میره توي دنيايي كه حتي توي تخيلشم نيست، به خواست خودش نميره. اون رو با زور و اجبار به دنیایی که از نظر انسان ها خیالی ست، بردند و پاي دخترک، به دنیای اسرار امیز، باز شد. دنيايي كه اتفاقات خوب و بدي رو براش به نمايش مي ذاره و سختي هاي زيادي رو بهش تحميل مي كنه و اون رو تبديل به زاده تاريكي مي كنه، زاده اي كه در اخر...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۳ ساعت و ۳۸ دقیقه
ادامه رمان:
با صداي درينگ درينگ اف اف از روي مبل بلند شدم. بازم مثل هميشه جلوي تلويزيون خوابم برده بود. عین جن زده ها به طرف ايفون مي رفتم كه باز صدای زنگش بلند شد.
ــ اه، چقدر پيله ست!
تصوير كتي روي صفحه ايفون افتاده بود. زير لب اي وايي گفتم و سريع در رو باز كردم، تازه داشتم توي اتاقم می رفتم كه در خونه باز شد و قيافه عصباني كتي روي من زوم شد. توي خونه اومد و جيغ جيغ كنان گفت :
ــ خداي من تو هنوز اماده نشدي ارتيميس؟ هيچ مي دوني من از كي تا حالا اون پايين منتظرتم؟
بدون توجه بهش رفتم توي اشپز خونه و دست و صورتم رو شستم. بالاخره از حالت منگ بودن در اومدم و رو به كتي گفتم :
ــ چه خبرته حالا، الان ميام.
كتي رو مبل نشست و گفت :
ــ اصلاًمي دوني كيا هستن؟
به اشپزخونه برگشتم. در يخچال رو باز كردم. زير لب گفتم :
ــ ژله يا كيك و شير؟
صداي داد كتي من رو به خودم آورد :
ــ اصلاً شنيدي من چي گفتم؟
كيك و شير به نظرم بهتره! كيك و شيري كه مربوط به ديشب بود رو بيرون آوردم و با پام در يخچال رو بستم. از گوشه چشم به كتي نگاه كردم و گفتم :
ــ متوجه ام...حالا كيا هستن؟
پوف كلافه اي كشيد و روي كاناپه ولو شد و گفت :
ــ جديدن.
شير رو توي ليوان ريختم و در همون حال گفتم :
ــ كتي شير و كيك مي خوري؟
كتي: نه!
خنديدم و گفتم:
ــ آروم باش...نيم ساعت دير كردن كه چيزي رو تغيير نميده!
كتي: براي تو شايد ولي برای من تغيير ميده. حالا هم زود باش، شير تو بخور، بيا بريم.
گفتم :
ــ باشه.
وبعد ليوان شير رو سر كشيدم. ليوان و پايين گذاشتم و عاجزانه به كيك شكلاتي خوشمزه اي كه براش زحمت كشيده بودم، زل زدم. بازم صداي كتي من رو از فكر بيرون آورد :
ــ آرتيميس!
پوفي كشيدم و گفتم :
ــ اگه گذاشتي كوفت كنيم.
وبعد كيك رو برداشتم و بدون توجه به جلب توجه اي كه مي كرد توي يخچال گذاشتمش.كتي داخل آشپز خونه اومد و دستم رو كشيد و من رو توي اتاق پرت کرد و گفت :
ــ زود اماده شو!
خنديدم و مشغول اماده شدن شدم. از توي كمد يه تيشرت مشكي با يه شلوار جين در اوردم و مشغول پوشيدن شون شدم. صداي كتي رو از پشت در شنيدم :
ــ الان بچه ها توی جنگل، منتظر ما هستن، زود باش.
در رو باز كردم و براي اينكه حال و هوا عوض شه يه چشمك زدم و گفتم :
ــ بريم، من كه آمادم خانوم ديوونه!
چشم غره اي بهم رفت و جلوتر از من راه افتاد. سوار ماشين من شديم. بعد نيم ساعت روندن بالاخره به جنگل رسيديم.
ماشين رو يه گوشه پارك كردم، از ماشين پياده شديم. براي اينكه حرص كتي رو دربيارم گفتم :
ــ واي كتي ، فكر كنم بچه ها رفتن.
كتي: اگه اونا رفته باشن توهم باهاشون ميري، منتها خونه نه،يه راست ميري اون دنيا!
من: بي تو كه لطفي نداره، داره؟
كتي: ارتيميس!
خنديدم. هميشه با شيطنتام كتي رو اذيت مي كردم و به حرص خوردنش مي خنديدم. خدا مي دونه حرص دادن كتي چقدر كيف ميده!
ديگه توي جنگل بوديم كه صداي جيغ چند تا دختر ما رو از جا پروند. به طرف صدا كه برگشتيم، سه تا دختر ديدم كه داشتن با دهن هايی که از جیغ باز شده (به خاطر جیغ باز مونده)، طرف مون می اومدن. سريع رفتم پشت كتي قايم شدم و گفتم :
ــكتي اون فيلمه رو يادته توش سه تا دختره زامبي بودن؟ اين ها همونان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكتي: ديوونه اينا جوليا و سلنا و اليس هستن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ پس چرا دهن شون بازه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهن باز كرد جواب بده كه اون سه تا زامبي به ما رسيدن و تقريبا نيم ساعت با اون دهن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهاي بازشون دنبال مون كردن. نفس نفس زنان توي چادر رفتیم؛ يه لگد نثار جوليا كردم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ فقط دستم بهت برسه حسابت رو مي رسم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه مون باهم شروع به خنديدن کردیم كه سلنا رو به كتي گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ چرا اينقدر دير كردين؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكتي: تقصیر این خرس بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه هرچهار نفر روی من زوم شد. اب دهنم رو قورت دادم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ اصلا خرس چي هست...؟ نكنه به كتي مي گين خرس اره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي خنده همه بالا رفت به جزء كتي كه داشت با حرص نگام مي كرد، من هم با لبخند ژكوند داشتم تو چشماي ابيش نگاه مي كردم.كتي خيلي روي هيكلش حساس بود، همچين يه كم هم تپل بود، براي همين بهش گفتم خرس!كتي با دستش به كمرم زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ هيش! هركي حرف بزنه مي زنم تو دهنش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: كتي بروسلي مي شود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون سه تاي ديگه به زور خندشون رو خورده بودن، اينو مي شد از قيافه هاشون كه به سرخي مي زد فهميد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكتي: مي خواي برات بروسلي بشم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: نه شوخي كردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكتي: دلم برات مي سوزه، نمي زنمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوضعيت ديگه سفيد شده بود، براي همين خنده اون سه تفنگدار به هوا رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي شكم ام رو به بچه ها گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ ساكت! براي من يه چيزي بيارين مردم از گشنگي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكتي خودش رو به مردن زد، جوليام خودش رو به غش كردن. سلنام خودش رو به خوابيدن زد. كتي همون طور كه چشماش بسته بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ فقط شما دو تا مونديد، بريد صبحانه رو بيارين!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: كتي قرار بود باهم بريم اون دنيا ولي مثل اينكه تو مشتاق تر بوديا! بالاخره روحت شاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماي كتي باز شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ ساكت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: واي بچه ها مرده زنده شد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد خودم رو به مردن زدم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ حالا شما دوتا موندين، يالا پاشين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكتي يه لعنتي زير لب گفت و همراه اليس بيرون رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه مون به حال ادميزاد برگشتيم. رو به سلنا گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ توهنوز هم كلاس ميري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلنا: اره، چطور..؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: برامون يكم اواز بخون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوليا: اوو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلنا: مي خونم خوبه شم مي خونم، اوهوم اوهوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد شروع كرد به خوندن اهنگbirthday سلنا گومز :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irTell em that is my birthday
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهشون بگو که تولدمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irTell em that is my birthday
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهشون بگو که تولدمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irTell em that is my birthday
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهشون بگو که تولدمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irWhen I party like that
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی به مهمانی اینجوری میرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irEvery night's my birthday
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرشب تولدمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irThey dont know, so it's okay
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونا نمی دونن ،پس این خوبه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irTell em that is my birthday
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهشون بگو که تولدمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irWhen I party like that
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی به مهمانی اینجوری میرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irJazz it up, jazz it up
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای جاز رو بالا ببر، صدای جاز رو بالاببر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irHappy as can be, falling into you, falling into me
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشادی اونجوری که می تونه باشه، در تو سقوط می کنم، در من سقوط کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irHow do you do, calling me the queen, baking cream
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازآشنایی تون خوشوقتم، دعوت ملکه از من، بکینگ کرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irBlow your dreams, blow your dreams, blow your dreams away with me
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از تموم شدن اهنگ، اليس و كتي داخل شدن. اليس سوتي كشيد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ معلومه اين كلاس رفتنات بي خودي نبوده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلنا: پس چي فكر كردي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاليس به علامت تسليم شدن دستاش رو بالا برد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ من كه فكري نكردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه ها از قيافه خنده دار اليس خندشون گرفته بود. كتي صبحانه رو اماده كرد وگفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ اينم از صبحانه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولين نفر كه طرفشون پرید، من بودم. اليس زير لب گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ فكر كنم منظورش از خرس ارتيميس بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون اينكه سرم رو بالا بيارم خيره تو چشم هاي ابيش گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ شنيدم چي گفتيا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو پايين انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلقمه رو توي دهنم گذاشتم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ ديگه تكرار نشه... حالام بيا غذات رو بخور.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوليا: اه... صد بار بهت گفتم با دهن پر حرف نزن، اشتهام كور شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو بهش با خنده گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ خوب بيناش كن خانوم دكتر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوليا چشم غره اي بهم رفت و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ من دندون پزشكم نه چشم پزشك.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حرفش لبخندي زدم. جوليا رشته اش پزشكي بود و تازه ليسانسش رو گرفته بود، ولي من تازه همين چهار ماه پيش دبيرستانم تموم شد و به دانشگاه اومدم. با صداي كتي عين ادم شروع كرديم به خوردن :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ ديگه تمومش كنين، صبحانتون رو بخورين وگرنه خودم توي دهان تون می کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irريز ريز خنديدم، مي دونستم هنوز هم از رودستي كه تازه سر مردن و زنده شدن ازم خورده بود عصبانيه. براي همين ترجيح دادم چيزي نگم و فقط بخورم. غذا كه تموم شد كتي و اليس و جوليا اروم كنار رفتن. جوليا با خنده گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ اين دفعه نوبت شماست كه جمع و جورش كنين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفي كردم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ اي بخشكي شانس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمراه با سلنا وسايل رو جمع كرديم و بيرون چادر رفتیم. داشتم زباله ها رو توي پلاستيك مي ريختم، كه صداي خش خش برگ اومد. سلنا اب دهنش رو قورت داد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ هي ارتيميس، فكر كنم اونجا جني چيزي باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروبهش گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ ديوونه شدي؟ جن كجا بود اين موقع روز.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره صداي چخ چخ اومد، اين بار سلنا اومد پشت من قايم شد، سرم رو به طرفش چرخوندم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ دارم ميگم چيزي اينجا نيست، اخه از چي مي ترسي؟ از يه خش خش ساده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تموم شدن حرفم يه خرگوش از لاي بوته ها بيرون پرید و پا به فرار گذاشت. نفس آسوده سلنا رو پشت گردنم حس كردم. سلنا با صدايي كه تقريبا مي لرزيد گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ هوف، مردم از ترس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهن باز كردم چيزي بگم كه جوليا وسط حرفم پرید :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ چرا اينقدر طولش دادين؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف جوليا برگشتم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ چيزي نيست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سلنا نگاه كردم و ادامه دادم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ حواس مون به يه خرگوش پرت شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو تكون داد و داخل چادر رفت. سلنا با قدرداني نگام كرد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ خيلي ازت ممنونم كه نگفتي، وگرنه اين جولياي بي جنبه تا اخرش روي اعصابم راه مي رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو گرفتم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ قابلي نداشت، ولي ترس تو هم بي مورد بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو پايين انداخت كه موهاي بلوندش صوتش رو پوشوند. دوباره سرش رو بالا اوردو گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ اخه نمي دونم چرا... خيلي از جن مي ترسم!ميشه به كسي نگي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن خنديدم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ معلومه كه نميگم... چه دليلي داره كه برم بگم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلنا نفس آسوده اي كشيد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ اخه خيلي ها توي دبيرستان اذيتم مي كردن، ديگه نمي خوام براي دانشگاهم همچين اتفاقي بيافته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش لبخند زدم.مي تونستم دركش كنم ، چون منم وقتي توي دبيرستان بودم به خاطر اينكه پدر و مادرم مرده بودند خيلي مسخره ام مي كردن، ولي من جلوشون در ميومدم و نمي ذاشتم بيشتر از اين توي زندگيم فضولي كنن، ولي سلنا اين روحيه جنگيدن رو نداشت، به خاطر همين هم از ترس هاش رو به هیچکس نمي گفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباهم داخل چادر رفتیم و نشستيم. رو به كتي گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ چي مي گفتين؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاليس: داشتيم درباره چيزاي تخيلي صحبت مي كرديم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهام رو بالا انداختم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ منظورت چيزاي مزخرفه ديگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاليس: به نظرت جن مزخرفه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشيم رو از توي جيبم دراوردم و همين طور كه داشتم جيميلم رو چك مي كردم، گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ از نظر من آره، وقتي چيزي رو باچشمات نديدي يعني چيز بي خوديه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوليا: شايد خون اشام و گرگينه ها واقعيت نداشته باشن، ولي فرشته ها، شياطين و اجنه قطعا واقعيت دارن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناليدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ خداي من... تو واقعا ساده اي جوليا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوليا: ولي اجنه ها وجود دارن اين رو بهت ثابت مي كنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفي كشيدم و گوشيم رو توي جيبم گذاشتم. حاضر بودم از درخت به پایین پرت بشم تا بتونم ثابت كنم همچين موجودات ماورائي وجود نداشتن، ندارن و نخواهند داشت! منتها نميدونم چرا انسان ها اينقدر اي كيو شون پايينه كه اين چرنديات رو باور مي كنن، به هر حال نميشه كاري كرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به بچه ها گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ بچه ها پاشين بريم بيرون يه عكسي چيزي بگيریم، ناسلامتي اومديم جنگل ها!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه موافقت كردن.همه ی بچه ها به جزء سلنا بیرون رفتن، بهش نگاه كردم؛ توي چشم هاي درشت قهوه ايش ترس رو می شد حس كرد. رو بهش گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ از چي مي ترسي؟ اينا چيزي جزء مزخرفات نبودن، بي خود ذهنت رو درگير اين چيزا نكن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلنا با چشمايي كه توش ترس موج مي زد خيره به چشمام گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ هر كاري مي كنم ولي نميشه، ناخود آگاه ذهنم ميره طرفشون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوي دلم به ترسو بودنش اعتراف كردم. رو بهش مطمئن گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ نگران نباش فقط همراه من راه بيا همين، اين كه ديگه ترسي نداره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلنا مشتش رو به بازوم زد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ ديگه اينقدر ها هم ترسو نيستم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ پس پاشو بريم كه الان دوباره ميافتن روي سرمون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هم ديگه توي جنگل رفتیم، صداي پرنده ها فضا رو قشنگ تر مي كرد، مخصوصاً با بودن برگاي زرد و قرمز زير پامون و له شدنشون فضا رويايي تر مي شد. هميشه از له شدن برگ ها حس خوبي داشتم، نمي دونم چرا هم لذت بخش بود هم احساس مي كردم كه دارم دشمنام رو زير پام خوردشون مي كنم، كه خيلي بيشتر باعث لذت مي شد!باصداي سلنا از فكر برگ ها بيرون اومدم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ هي اونجا رو چه قشنگه!بريم يه عكس بگيريم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه صحنه رو به روم نگاه كردم، واقعاً زيبا بود!گوشيم رو از توي جيبم در اوردم و توي دوربين رفتم. به سلنا گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ بدو بريم يه سلفي بگيريم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباهم راه افتاديم، بالاي يه سنگ خيلي بزرگ رفتیم. با دستامون كمر هم ديگه رو گرفتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ تا سه مي شمرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ باشه... فقط ارتيميس يه وقت نيافتيم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباخنده گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ فوقش كارمون می کشه به بيمارستان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دستش يه نيشگون ازم گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ اووچ!چيكار مي كني؟اخ.. دردم گرفت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلنا: تا تو باشي من رو اذيت نكني!حالا بشمر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه مثل اينكه اينقدر هام کم رو نبود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ 1...2...3!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ چيليك!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعكس گرفته شد. باهم پايين اومدیم كه سر و كله اون سه تا پيدا شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكتي: شما كجا بودين؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلنا:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ داشتيم باهم سلفي مي گرفتيم، مشكليه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاليس: خب با ما مي اومدين ديگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست به سينه گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ اونجوري كه شما گازش رو گرفتين، كانگورو هم به پاتون نمي رسيد، چه برسه به ما!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوليا: خيلي خب حداقل الان بگيريم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكتي: بريم اونجا، خيلي قشنگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاليس: اره واقعا. صبر كن ببينم شما اينجا عكس مي گرفتين؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخيره توي چشماش گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ اره چطور؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاليس: خيلي بدجنسي ارتيميس چرا به ما نگفتي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا يه لبخند شرارت اميز گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ جمله قبليم رو يادت رفت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاليس: شرور!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irريز خنديدم. باهم دست جمعي چند تا سلفي گرفتيم، واقعا خيلي با حال شده بود، تا اينا بيان عكس بگيرن من كله ام يا دستم رو جلوي دوربين مي گرفتم كه داد همشون به هوا مي رفت. بالاخره بعد هزار تا سلفي گرفتن و تموم شدن شارژ موبايل كتي، دوباره توي چادر رفتیم. دراز كشيدم، رو به بچه ها گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ بچه ها اين كتي كه نذاشت بخوابم، حالا هم مي خوام بخوابم پس سر و صدا نكنين!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوليا: بي خيال!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم غره اي بهش رفتم كه ساكت شد. هميشه چشم غره من كارخودش رو مي كرد، حالا نمي دونم به خاطر اين بود كه رنگ چشمام طوسي تيره هستش يا يه چيزه ديگه! به هر حال مهم اين بود كه كار خودش رو مي كرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو روي دستام گذاشتم و كم كم چشم هام گرم شد و خوابيدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تكون هايي كه مي خوردم بيدار شدم، چهره آليس جلوي چشمم بود، خميازه اي كشيدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ چي شده آليس؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاليس با لبخند گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ بيا مي خوايم دور اتيش سيب زميني كباب كنيم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوه! من چقدر خوابيده بودم؟سريع بلند شدم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ ساعت چنده آليس؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآليس: هشت، مثل اينكه خيلي خوابيدي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو تكون دادم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ فكر كنم ركورد زدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآليس خنديد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ هميشه ادم رو مي خندوني!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصاف تو چشماش زل زدم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ مگه دلقكم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاليس: يه چيزي بيشتر از اون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه تا ابروم رو بالا انداختم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ من دلقكم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاليس باخنده گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ بالا تر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه جيغ خفيف كشيدم و دنبالش كردم ، دور اتيش داشتم دنبالش مي كردم، بقيه هم داد مي زدن :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ بدو بدو بدو بدو،... بگيرش بگيرش بگيرش بگيرش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره گرفتمش و شروع به قلقلك دادنش کردم كه خنده اش به هوا رفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ خخ، نكن... خخ ارتيميس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولش كردم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ اين هم بابت بدهي م.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد رفتم روي يكي از تخته سنگ ها نشستم و يه سيب زميني توي سيخ كردم و توي اتيش گذاشتم. همه مشغول سيب زميني هاشون بودن و سكوت برقرار شده بود. صداي هو هو جغد فضا رو جالب تر مي كرد. سرم رو بالا گرفتم و به ماه كامل امشب كه مرموز تر و سفيد تر از هميشه بود، نگاه كردم. عاشق شب بودم و از روز هاي افتابي متنفر! هميشه اين حس مرموز و ارامشي كه شب داشت رو دوست داشتم، انگار يه چيزي پشت اين ارامش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي جوليا از نگاه كردن به ماه دست کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوليا: بچه ها امشب ماه كامله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره به ماه خيره شدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ كه چي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاليس: خب امشب، شب گرگينه هاست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفي كشيدم. از چيز هاي تخيلي بدم نمي اومد، فقط اون ها رو به عنوان تخيل دوست داشتم، ولي اصلا دوست نداشتم توش غرق شم، مثل بقيه ادم ها. به سلنا نگاه كردم تا عكس العملش رو ببينم ولي در كمال حيرت ديدم كه نيست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به بچه ها گفتمو:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ سلنا نيست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه به جاي خالي سلنا نگاه كرديم و از سر جا هامون بلند شديم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكتي: ارتيميس تو مي دوني كجا رفته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتعجب گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ من چه مي دونم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكتي دستي توي موهاش كشيد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ خيلي خب، ارتيميس تو همين جا بمون و مراقب چادر باش شايد سلنا برگرده. اليس، جوليا بامن بياين، بايد بريم دنبال سلنا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد باهم رفتن، سرجام نشستم و به سيب زميني ام كه حالا براي خوردن اماده شده بود نگاه كردم، اروم درش اوردم و مشغول خوردن شدم. باد شروع به وزيدن كرده بود و موهام رو به بازي گرفته بود، دستام رو دور خودم حلقه كردم تا از شدت سرمای تنم كم كنم ولي اين سرما فرق داشت، اين سرما از ترس من بود. باد اتيش رو هم به بازي گرفته بود، آتيش هرلحظه داشت كم تر مي شد، بلند شدم كه توي چادر برم ولي با صداي خش خش برگ سرجام ايستادم. ترسم دو برابر شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ سلنا تويي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره صداي خش خش برگ اما اينبار نزديك تر!مي تونستم تپش قلبم رو حس كنم كه داشت ديوانه وار مي كوبيد. با خاموش شدن اتيش همون قدر نوري هم كه بود، از بين رفت. تاريكي دورم رو گرفته بود، چيزي جزء تاريكي نبود، تنها صدايي كه بود صداي خش خش برگ بود كه هر لحظه بيشتر ميشد، دوباره گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ سلنا تو هس... هستي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدام مي لرزيد، ناخوداگاه به ماه نگاه كردم، ماهي نبود! ابر ها اومده بودن جلوي ماه و نمي ذاشتن ماه ديده بشه. اب دهنم رو پشت سرهم قورت مي دادم، دهنم خشك شده بود، سرم رو پايين اوردم كه دو تا چشم بزرگ سياه توي پنج سانتي متري صورتم ديدم. ديگه تنم نمي لرزيد، فقط با تمام ترسي كه داشتم توي اون چشماي سياه زل زده بودم. به خودم اومدم و جيغ زدم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ كتی كت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولي دستي كه خيلي سرد بود مانعم شد و كم كم به خوابي عميق فرو رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدا ها نامفهوم بودن، آروم چشمام رو باز كردم ولي فايده اي نداشت چون همه چي رو تار مي ديدم، خواستم دستم رو تكون بدم ولي نشد، انگار با طناب بسته بودنش، آروم نشستم، چشمام رو چند بار باز و بسته كردم تا تونستم اطرافم رو تشخيص بدم، با بهت گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ اينجا كجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيهو يه دختره گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ زندان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: چي؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر كناريش لباس عجيب غريبي داشت، يه چيزي كه شبيه يه رداي قرمز بود،گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ نشنيدي؟ اينجا زندانه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيعني چي كه اينجا زندانه؟ براي جواب گرفتن به اونجايي كه توش بوديم نگاه كردم، ميله هايي كه سفيد و آغشته به مايعي قرمز بودن و نمي دونم چي هستن. ديواري سفيد با سقفي بلند، به اين فكر مي كردم كه چه جوري به اين جا اومدم، به جايي كه خودم هم نمي دونم كجاست! به داخل نگاه كردم، دوتا دختر با سه تا پسر كه دهن دو تاشون ردي از خون بود و بي هوش افتاده بودن و اون يكي هم بي هدف به در و ديوار خيره شده بود، با پام به پاي پسره لگد زدم وگفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ تو مي دوني ما كجاييم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره بي روح توي چشمام زل زد و سرش رو پايين انداخت و چيزي نگفت. لعنتي زنداني هام مثل اين زندان كذايي بي روح و سرد بودن. رو به دختره گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ اين چرا جواب نميده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختره: چون زبونش رو از دهنش در اوردن، همون طور اون دو تاي ديگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابهت به لباي دختره نگاه مي كردم كه بالا پايين ميشد، هيچي نمي فهميدم، فقط يه جمله مثل پتك به كلم می خورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" چون زبونش رو از دهنش دراوردن" پس به خاطر همين بود كه دهن هاي اون دو تا پر از خون بود؟زير لب گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ لعنتي اينجا كجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكه صدام رو دختر با لباس عجيب و غريب شنيد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ تو جاسوسي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند زدم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ جاسوس؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد با عصبانيت اضافه كردم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ من و دوستام اومده بوديم جنگل براي خوش گذروني، تا يه كم حال و هوام عوض شه، ولي يكي دستش رو گذاشت جلوي دهنم و بيهوش شدم، چشم هام رو باز كردم و خودم رو توي اين زندان لعنتي ديدم، حالا من به نظرت جاسوسم؟ اره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتيكه اخرش رو با داد گفتم كه سر پسر بالا اومد و خيره توي چشمام شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره دوجفت چشم سياه جلوي چشمام اومد، تنم لرزيد و مور مور شد، زير لب گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ لعنت به اون چشم ها!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيهو ياد گوشيم افتادم، دستم رو كنار جيبم بردم و درش اوردم، اون دو تا دختر با تعجب داشتن نگاه مي كردن، متعجب گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ تا حالا گوشي نديدين؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتعجب گفتن :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ چي؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفي كردم و بادستم رمزش رو زدم، چند تا پيام توش بود، بازش كردم، توي اولي كه از كتي بود، نوشته شده بود :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ ارتيميس كجايي؟... هرجا هستي بيا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام دوم هم از كتي بود، با خوندن پيام روح از تنم رفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ ارتيميس، هرجا هستي زود بيا، سلنا.. جسدش پيدا شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشي از دستم پايين افتاد و با بهت به صفحه گوشيم زل زدم. پسر خودش رو جلو كشيد و نگاهي به گوشي انداخت و بعد بهت زده كنار رفت. يه قطره اشك از چشمام سر خورد. ياد خاطرات همين امروزمون افتادم، ترسش از جن، قايم شدنش پشت من، آواز خوندنش و آخر جاي خاليش! دلم براي صداش تنگ شده بود.صداش! اره ضبط اش كرده بودم،گوشي رو برداشتم و صداش رو روي پلي گذاشتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irTell em that is my birthday
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهشون بگو که تولدمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irTell em that is my birthday
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهشون بگو که تولدمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irTell em that is my birthday
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهشون بگو که تولدمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irWhen I party like that
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی به مهمانی اینجوری میرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irEvery night's my birthday
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرشب تولدمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir{همراه باهاش زمزمه كردم}
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irThey dont know, so it's okay
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونا نمی دونن ،پس این خوبه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irTell em that is my birthday
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهشون بگو که تولدمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irWhen I party like that
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهنگ تموم شده بود، همه به جزء پسره بهت زده داشتن نگاهم مي كردن؛ پاهام رو توي شكمم جمع كردم و سرم رو روش گذاشتم و به اتفاقاتي كه برام افتاد فكر كردم. حدود يه ساعت بود كه داشتم فكر مي كردم؛ باصداي باز شدن در سلول ما، سرم رو به طرف در چرخوندم که خشكم زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه مرد با مو و چشم هاي سياه در حالي كه لباس سفيدي مثل ارواح به تن داشت، گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ پاشين بايد بريم براي مراسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداش، عجيب زيبا و در عين حال ترسناك بود. همه پا شدن و به سمت بيرون رفتن ولي من هنوز نشسته بودم. مرد با اون چشم هايي كه من رو ياد اون جفت چشم ترسناك مي انداخت رو به من گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ بهتره بلند شي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمي دونم چرا ناخوداگاه به حرفش گوش دادم و بلند شدم، مثل بقيه همراهش راه افتادم. از راه روي باريكي در حال عبور بوديم، راه رويي كه كف اش ردي از خون بود و چيزي كه وحشتناك ترش مي كرد صداي جيغ و فرياد هاي بود كه نمي دونم از كجا مي اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام سلول ها پر بود از دخترا و پسرا كه به طور فجيع اي ازشون خون اومده بود. در تمام طول راه تنم مي لرزيد و چيزي كه اين لرزش رو بيشتر مي كرد اسكلت هاي انساني بود كه از ديواره بعضي از سلول ها آويزون شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه يه در بزرگ چوبي رسيديم، مرد كه دقيقا كنار من بود جلو رفت و دستش رو روي در گذاشت و يه چيزي زير لب گفت كه در باز شد، ولي من بهت زده به اون مرد عجيب و غريب خيره بودم، بدون اينكه پاش به زمين بخوره راه مي رفت.مرد رو به ما گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ راه بيافتيد(به من نگاه كرد و ادامه داد) اسم من اتريس هستش، نمي خواد من رو به اون اسم صدام كني ارتيميس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاب دهنم رو قورت دادم و چشم هايي كه نزديك بود از كاسه در بياد رو به زمين دوختم و مثل بقيه راه رفتم، ولي چيزي كه اذيتم مي كرد جمله اي بود كه عين خوره به ذهنم افتاده بود و نمي ذاشت به هيچ چيز ديگه اي فكر كنم، دوباره جمله توی ذهنم اومد" اينجا يه دنياي ديگه ست" سرم رو به شدت به اطراف تكون دادم كه صداي اتريس رو شنيدم كه گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ ذهنت درست ميگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو به طرفش چرخوندم و بالاخره لب باز كردم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ اينجا كجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتريس به روبه روش خيره شد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ جايي كه تو و بقيه قرباني خواهيد شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناخوداگاه ايست كردم. اتريس هم ايست كرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ بهتره راه بياي، بار دومه كه دارم بهت هشدار ميدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم ناخوداگاه به حرفش گوش دادم، همين طور مي رفتيم، تا حالا چندين راهرو رو باشكل و قيافه مختلف پشت سر گذاشته بوديم ولي هنوز خبري از قربانگاه نبود! با تصور قربانگاه تنم لرزيد، وقتي دختر پسرا رو اونطوري شكنجه مي دادن، به احتمال زياد قرار بود بلايي بدتر از اينا سر من يا ما بياد. چشمام رو بستم و به راهم ادامه دادم، دوباره چهره سلنا توي ذهنم جون گرفت، چشمام رو باز كردم، بالاخره هرچي كه بود تا چند دقيقه ديگه منم پیش سلنا مي رفتم. نفسم رو با آه بيرون فرستادم و به اتفاقاتي كه برام افتاد فكر كردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر دلم براي كتي و سرزنش هاش تنگ شده بود! براي خرس گفتن هاش،براي جوليا و مسخره بازياش، براي بارون هاي لندن، براي آليس كه هميشه بهش مي گفتم آليس در سرزمين عجايب، ولي مثل اينكه قصه آليس داره براي منم پيش مياد، منتها داره خيلي زود تموم ميشه، خيلي زود! اينبار به يه در نقره اي با نقوش زيباي طلايي رسيديم، دوباره اتريس همون كار رو تكرار كرد كه در بازشد و من داخل مكاني شدم كه توي عمرم تصورش رو هم نمي كردم! به تخت رو به روم كه انگار تخت پادشاه ها بود خيره شدم، واقعا زيبا و خيره كننده بود، طوري كه همه چي رو فراموش كردم، جلوي پامون هم يه فرش باريك نقره اي با نقوش طلايي بود، به در و ديوار نگاه كردم، پرده هاي نقره اي با نقوش طلايي و خيلي چيز هاي ديگه كه حيرت انگيز بودن. ديگه داشتم كم كم به حرف ذهنم پي مي بردم كه صداي يه مرد حواسم رو پرت كرد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ نميخواي انجام بدي اتريس؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه مردي كه حالا روي تخت نشسته بود و رداي زيبايي به تن داشت نگاه كردم، واقعاُ شگفت انگيز بود!اتريس سرش رو خم كرد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ بله سرورم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرورم؟ متعجب به اتريس و بعد به مرد خيره شدم كه دوباره مرد گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ من پادشاه اين سرزمين هستم... دختر زميني... ارتيميس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تموم شدن اين حرفش، سر اون دو تا دختر سريع طرف من چرخید. تعجبي نكردم، چون ديگه برام عادي شده بود يكي بياد ذهنم رو بخونه و بره! اتريس يه بشكن زد كه يه شمشير و يه تخته چوبي اماده شدن. با ترس به صحنه رو به روم زل زدم و آب دهنم رو قورت دادم. پادشاه خنديد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ خيلي زود دست به كار شدي اتريس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتريس: بايد هرچه زود تر تموم شه، حداقل خيال من از بابت سلامتي شما راحت ميشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر عرض يه ثانيه امپراطور ناپديد شد و جلوي اتريس اومد، دست روي شونه اتريس گذاشت و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ وقتي جنگ تمام شد پاداش در شان خودت بهت ميدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره رفت و روي تختش نشست، رو به اتريس گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ شروع كن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتريس سرخم كرد و به ما چهار تا نگاه كرد، نمي دونم درست ديدم يا نه ولي انگار ترديد داشت، از بابت چي رو نمي دونم ودر اخر اين نگاه ها يه اسمي رو اورد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ گلوريا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر دختر با رداي قرمز به طرفش چرخيد، بعد چند ثانيه گلوريا با چهره اي استوار و مغرور به طرف قربانگاه رفت كه صداي پادشاه باعث شد ايست كنه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ گلوريا، تو دختر باهوش و قوي ای هستي، با افتخارات قابل توجه، حيف که همچين دختري قرباني شه، موافقي كه جاسوس ما در سرزمين خودت باشي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهره گلوريا سخت شد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ ترجيح ميدم سرم براي سرزمينم قطع شه ولي خيانت كار نباشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپادشاه قهقهه اي سر داد كه توي تمام تالار پيچيد. بعد چند قدم به گلوريا نزديك شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ خيلي خوب مي شد كه... جزئي از سرزمين ما بودي، ولي خب خودت نخواستي، (بعد با فرياد اضافه كرد) اتريس سرش رو قطع كن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپادشاه با چهره اي برافروخته به گلوريا خيره شد، گلوريا دوباره با همون غرور قدم برداشت و جلوي تخته زانو زد و سرش رو روش گذاشت. چشمام رو بستم تا اين صحنه وحشتناك رو كه فقط توي فيلما ديده بودمش نگاه نكنم! تصور اينكه قرار من هم عين گلوريا سرم با اون شمشير زيبا در عين حال تنفر انگيز قطع شه تنم رو به شدت مي لرزوند. اروم نبودم، دلم ماه رو مي خواست، ماه ای كه توي تنهايي هام بهش خيره مي شدم و اروم مي شدم ولي اينجا خبري از ماه آرامش بخش من نبود! به افكار خودم پوزخند زدم، به اينكه حاضر بودم از درخت پرت شم ولي اين ها واقعيت نداشته باشن، به اينكه چيزاي تخيلي واقعيت نداشته باشن و به هزار تا حرف ديگه كه حالا اونا چيزي جزء تخيل نيستن، نبودند و نخواهند بود! صداي پادشاه باعث شد كه چشمام رو باز كنم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ براي اخرين بار ميگم، حاضري جاسوس من باشي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلوريا سرخ شد و فرياد زد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ هرگز! زود باشين سرمن رو قطع كنين تا اين همه تحقير نشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپادشاه جلو اومد و شمير رو از دست اتريس گرفت و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ بذار بهش بفهمونم سرپيچي از دستور من يعني چي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلوريا پوزخندي زد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ براي من يعني ازادي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپادشاه شمير رو بالا برد، خواست با فرياد پايين بيارتش كه زمين شروع به لرزيدن كرد، به طوري كه شمشير از دست پادشاه به زمین افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلعنتي، دلم گواهي مي داد كه قراره بدتر از اين ها بشه. لرزش زمين بيشتر شد، گلوريا از فرصت استفاده كرد و با دستش ضربه ای به تن پادشاه زد كه پايين افتاد، شمشير رو برداشت و خواست به سر پادشاه بزنه كه يهو زمين به طور وحشتناكي لرزيد؛ به طوري كه همه پايين افتادیم. ناگهان صداي خيلي مهيبي پيچيد كه باعث شد به طرف اون صدا نگاه كنم، دركمال حيرت ديدم كه بيشتر ديوار ريخته و پرده ها به اتيش كشيده شدن، ترسناك تر از همه كسايي بودن كه با ردايي سياه و كلاه اي كه صورت شون رو پوشونده بود، در حالي كه روي هوا معلق بودن و اتيش به اطراف پرت مي كردن، هر لحظه به ما نزديك مي شدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا زحمت از روي زمين بلند شدم، كه يهو يكي از همون ها جلوم اومد. اختيار خودم رو ازدست دادم و جيغ كشيدم كه گلوريا جلوم پريد و شمشيري رو توي تن اون موجود وارد كرد و موجود كم كم به گرده هاي سرخي تبديل و توي هوا محو شد. هم زمان حس ترس و بهت و خطر بهم هجوم اورد و همين باعث مي شد من نتونم به هيچ چيزي فكر كنم، فقط تونستم زير تكه سنگي كه قبلا ديوار بوده برم و قايم بشم تا به سرنوشت مرگ دچار نشم. آروم سرم رو بيرون اوردم. گلوريا در حال مبارزه با اون موجودات بود و مدام از دستش اتيش بيرون مي اومد و به طرف اون ها فرستاده مي شد و همين من رو متعجب مي كرد، پادشاه و اتريس هم درحال مبارزه بودن. حس بيهوده بودن هم به حس هام اضافه شده بود، احساس بي ارزشي مي كردم، درحالي كه گلوريا و حتي اون پادشاه در حال جنگ بودن من عين موش قايم شده بودم. صداي فرياد گلوريا باعث شد بيرون بيام ولي سرجام خشكم زد، گلوريا تمام تنش در حال سوختن بود. ديگه نتونستم تحمل كنم و خواستم برم طرف گلوريا كه يهو يه طناب دورم حلقه شد. اين بار اون موجود جلوم بود، براي اولين بار صداش رو شنيدم كه فرياد زد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ بسه، اتيش كشيدن بسه، همراه اسير ها به طرف گذر گاه مي ريم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه اون موجودات دست از به اتيش كشيدن و جنگيدن برداشتن و در كسري از ثانيه، پادشاه رو به همراه اتريس و اون دو تا دختر و پسر عين من طناب پيچ كردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانيت به موجودي زل زدم كه من رو طناب پيچ كرده بود، گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ اون ها رو ازاد كن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقهقهه اي زد و به پرواز در اومد و با به پرواز دراومدن اون من هم چون طناب بهم وصل بود، معلق به پرواز در اومده بودم و جيغ مي زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون ترس از ارتفاع داشتم. از كاخ بیرون رفتيم ولي من هيچي نمي ديدم چون چشمام بسته بود. باد مثل شلاق به صورتم مي خورد و همين اعصابم رو بهم ريخته بود، پاهام از ترس بي حس شده بود، طوري كه مطمئن بودم اگه روي زمين فرود بيام هم براي نيم ساعت نمي تونم راه برم! سعي كردم ترس رو كنار بذارم ولي نمي شد، همه اش تصور مي كردم كه الان طناب پاره ميشه و من روی زمين می افتم. اي كاش مي شد اينجا نبودم، اي كاش مي شد هرگز پام رو به اين دنياي عجيب و غريب نمي ذاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحدود دو ساعت بود كه توي هوا بوديم و من هنوزم زير پام رو نگاه نكرده بودم. صداي فرياد موجود، عين سوهان توي ذهنم بود :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ همين جا فرود ميايم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيهو باشدت به پايين رفتيم، مي تونستم جيغ بقيه رو هم كه پا به پاي من فرياد مي كشيدن بشنوم. كم كم شدت كمتر شد و من بالاخره تونستم زمين رو حس كنم ولي چون تعادل نداشتم افتادم. چشمام رو باز كردم اما به دلیل اینکه توي اين مدت همه اش محكم چشمام رو روي هم فشار مي دادم تصاوير تار شده بود. چند بار چشمام رو باز و بسته كردم تا تونستم جايي كه توش هستيم رو ببينم، مثل يه جنگل بود منتها با برگ هايي كه قرمز بودن. با ديدن اين برگ ها ياد پاييز افتادم؛ آروم نشستم و به اطراف نگاه كردم، اون موجودات عجيب و غريب دور يه اتيش ايستاده بودنو قهقهه ميزدن و ما اينجا همراه با پادشاه و اتريس و بقيه نشسته بوديم. جاي خالي گلوريا رو به خوبي مي شد حس كرد، دختري كه با بدي جنگيد و در اخر خوبي به دست بدي نابود شد، چيزي كه بارها و بارها ديده بودم. صداي اتريس كه كنار من نشسته بود رو شنيدم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ بهتره فكرت رو ازاد بذاري چون ممكنه اونا ذهنت رو بخونن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندي زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ نه كه تو نمي خوني.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتريس: دست من نيست نا خودگاه صداي ذهنت رو مي شنوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفي زير لب كردم و به بقيه نگاه كردم، دختري كه هم سلوليم بود، حالا با نگاهي بي تفاوت خيره به زمين بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه درختي كه پشتم بود تكيه دادم. همين طور كه به اون موجودات نفرت انگيز خيره بودم، گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ ما رو دارن كجا مي برن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتريس:به سرزمين خودشون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ اونجا ديگه چه كوفتيه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتريس خنديد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ سرزمين خودشون يعني سرزمين شياطين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشم هايي از كاسه بيرون اومده بهش زل زدم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ چي گفتي؟ شياطين؟ اين ديگه بلوفه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتريس ابرو بالا انداخت و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ چي لوفه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعي كردم لبخندي كه داشت روي لبم می اومد رو كنترل كنم و موفق هم شدم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ بلوف، يعني دروغه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتريس: آهان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوالي كه مدام توي ذهنم رژه مي رفت رو بالاخره گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ اتريس، تو بودي اون شب...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتريس حرفم رو قطع كرد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir