رمان ویلای متروکه به قلم سارا ایزدی
یه سگ ببینی، اون هم جن باشه..!
میگن غذا نمیخورن؛ سایه میخورن..!
کلافه از خواب بيدار شدم، بايد مي رفتم دانشگاه؛ اه! اصلا حوصله نداشتم.. اما مجبور بودم که برم. اگه يه جلسه ي ديگه غيبت ميکردم حذف مي شدم و من هم حوصله ي غرغر هاي مامان و بابا رو نداشتم..! بلند شدم، به دستشويي رفتم و آبي به دست و صورتم زدم و بعد سمت کمدم رفتم..
واي! حالا چي بپوشم؟ معمولا تو انتخاب لباس گير مي کنم.. نمي دونم چرا؟! همين جور مونده بودم که با داد مامان به خودم اومدم:
_رها! بلند شو ديرت مي شه.
_باشه مامان؛ الان حاضر مي شم.
نمي دونم حنجره ي مامانم آسيب نمي بينه که اين قدر بلند جيغ مي زنه؟! والا!
ده، بيست، سي، چهل، پنجاه، شصت، هفتاد، هشتاد، نود، صد؛ آهان! اين خوبه.. يه مانتوي زرشکي جلو باز که زيرش يه تاپ سفيد_مشکي هست و روي مانتو هم شکل يه گل رو داره. عاشق اين مانتومم! مامانم از کيش برام خريده بود.. سريع پوشيدمش، يه شال مشکي_قرمز هم روي سرم انداختم و شلوار مشکيم رو پوشيدم؛ اهل آرايش نبودم ولي براي اين که لب هام از بي روحي در بياد يه رژ کمرنگ زدم.
سريع پريدم پايين و بدون خوردن چيزي سوئيچ رو برداشتم و از خونه زدم بيرون. فاصله ي خونه تا دانشگاه فقط چهل و پنج دقيقه بود..
****
نگاهي به ساعت انداختم، اوه اوه! دير شد! سريع در کلاس رو زدم و وارد شدم؛ استاد اسدي عينکش رو جا به جا کرد و نيم نگاهي به من انداخت و بعد گفت:
_خانم سلطاني! باز که دير اومدين! نميشه اين عادت دير کردن رو بذاريد کنار؟ از شما بعيده!
با اين حرفش همه ي پسر ها زدن زير خنده! از همه بلندتر سياوش ميخنديد؛ دشمن خوني من! چشم غرهاي بهش رفتم.. ولي اون که از رو نميره! سريع خودم رو لوس کردم و گفتم:
_استاد! شرمنده، ديگه تکرار نميشه؛ حال مامانم بد شد مجبور بودم پيشش وايسم. ببخشيد..
استاد نگاهي بهم انداخت و گفت:
_خيلي خب، بشين دخترم؛ اميدوارم حال مادرت بهتر بشه.
_ممنون استاد.
لبخندي از سر پيروزي زدم؛ کيانا برام دست تکون داد، رفتم کنارش نشستم:
_بابا رها دمت گرم! من يه لحظه شک کردم اوني که دم در ايستاده تويي! خيلي باحال فيلم بازي کردي؛ اون جوري که تو خودت رو لوس کردي من هم دلم به رحم اومد.. چه برسه به اسدي پير بيچاره!
خنديدم.. آخه استعداد خاصي تو خر کردن آدم ها... نه! ببخشيد؛ توي فيلم کردن آدم ها داشتم. کيانا زد بهم و گفت:
_چرا مي خندي؟
خفه کيانا؛ بذار ببينم اين اسدي چي مي گه.._
خفه خون گرفت. کيانا مهربون ترين دختريه که تا حالا ديدم، از دوم دبستان با همديگه دوست بوديم؛ خيلي باهام صميميه. بعد از کلاس از جام بلند شدم، رويا گفت:
_بچه ها! شما هيچ فهميديد که اين اسدي چي مي گه؟!
گفتم:
_من که نه! کيانا هم از اول تا آخر کلاس سرش تو گوشيش بود و داشت بازي ميکرد..
رويا هم اون يکي دوستمه؛ تو دانشکده با هم آشنا شديم.. البته صميميتم باهاش به پاي صميميتم با کيانا نمي رسه! توي همين فکر ها بودم که کيانا زد به دستم:
_هوي! کجايي؟!
خواستم حرف بزنم که سياوش گفت:
_سلطاني در آسمان ها، پي عشقش به سر مي برد...
بعد از گفتن اين حرف همه ي رفيق هاش خنديدن! از عصبانيت قرمز شده بودم، اخم کردم و به سمتش رفتم.. اما اون صداشو نازک کرد و گفت:
استاد! شرمنده، ديگه تکرار نمي شه._
و باز اون رفيق هاي الدنگش خنديدن..! کارد بهم ميزدن خونم در نمياومد.. يه قدم ديگه نزديکش شدم که خندش رو قورت داد؛ فقط با خشم نگاهش ميکردم. به قول کيانا: "وقتي که به چشم هاي کسي نگاه کنم سردرد ميگيره.."
همين طوري بهش زل زده بودم که دستش رفت سمت سرش و چشم هاش رو محکم بست.. ولي من دست از نگاه کردن برنداشتم! از درد روي زمين دو زانو نشست و آروم آخ و اوخ ميکرد، دوست هاش دورش نشسته بودن و حالشو ميپرسيدن اما اون فقط ناله ميکرد؛ خيلي زجر کشيدنش برام لذت بخش بود! ولي ناگهان بازوم کشيده شد و کيانا فرياد زد:
_رها! بسه... نميبيني داره ميميره؟! ولش کن.
ناگهان سياوش بلند شد، رد ناخن هاش روي پيشونيش بود و چشم هاش هم اشکي بودن.. حتي يه ذره هم دلم به حالش نسوخت! خواستم دوباره بهش نگاه کنم که کيانا گفت:
_خواهش مي کنم بسه؛ ولش کن..!
صداش مظلومانه بود؛ سريع کيفم رو برداشتم و خطاب به ساوش گفتم:
_ديگه با من درگير نشو؛ وگرنه بدتر ميبيني..
همراه رويا و کيانا به سمت کافهي دانشکده رفتيم و از نگاه هاي متعجب بچه ها دور شديم. قهوه ترک سفارش دادم، آخه عاشق قهوهي ترکم! بعد از خوردن قهوه بلند شديم و به محوطهي دانشکده رفتيم؛ همهي بچه ها يه جوري نگاه ميکردن! فکر کنم قضيهي سياوش رو فهميدن.. آخه هيچکس زورش به اکيپ اون ها نميرسه و همه از دستشون عاصي بودن.. آخيش، دلم خنک شد! حقش بود پسرهي.... استغفرالله!
توي همين فکر بودم که خبرنگار دانشکدمون اومد! ترم دوميه، اسمش عليرضاست ولي چون همش دوربين به دستشه و از اين و اون خبر ميگيره بهش ميگيم "خبرنگار"
_سلام بچه ها؛ خودتون ميدونيد براي چي اومدم!
خواستم بگم "برو گمشو" اما رويا فکرم رو خوند و سريع گفت:
هر سوالي داري بپرس!_
چشم غرهاي به رويا رفتم که اون هم با يه نيشگون جوابم رو داد؛ عليرضا لبخندي زد و دوربينش رو آماده کرد:
_خب! اين جا در خدمت رها سلطاني هستيم؛ دختري که تونست اشک سياوش مظفري، قلدر دانشکده رو در بياره! همهي ما منتظريم تا صحبت هاي ايشون رو بشنويم..
با بيحوصلگي براش تعريف کردم.. اون که حسابي تعجب کرده بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اين غير ممکنه که با يه نگاه سردرد ايجاد کني!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد دوربينش رو زد روي استپ و با تعجب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مطمئني که راستش رو گفتي؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحسابي کفري شدم و بدون توجه به علامت هاي کيانا و رويا با عصبانيت گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اگه باور نداري اين عمل رو همين الان روت انجام بدم..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون که حسابي ترسيده بود با گفتن يه "ببخشيد وقتتون رو گرفتم" فرار کرد! وقتي رفت برگشتم سمت بچه ها، از قيافشون خندم گرفت..! وقتي اون ها خندهي من رو ديدن خنديدن؛ حالا نخند کي بخند...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اين که خنده هامون رو کرديم به سمت کلاس رفتيم؛ به خاطر جلسهي استاد ها يکم زمان استراحتمون بيشتر شد.. اين دفعه کلاس با استاد حسابي داشتيم، استاد پيري بود اما بينهايت مهربون بود و خيلي هواي من رو داشت. اولين چيزي که چشمم بهش خورد: چهرهي برزخي سياوش بود..! يه لبخند شيطاني تحويلش دادم و وسط رويا و کيانا نشستم. منتظر استاد بوديم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواي واي! ببخشيد؛ يادم رفت خوم رو معرفي کنم..! بنده رها سلطاني، تک بچهي خانوادهي سلطاني و ترم سوم دانشکدهي هنر در تهران هستم؛ دانشکدهي ما يکي از بهترين دانشکده هاي کشوره! پدر و مادرم پولدارن ولي به اندازهي کافي واسم وقت نميذارن و معمولا که نه.. هميشه سر کارن! اسم ماردم لعيا و اسم پدرم اردلان، بابام کارخونه داره و مامانم پزشک متخصص اطفال. بگذريم؛ بريم سراغ خودم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هام خاکستري متمايل به سفيده و وقتي نور بخوره توي چشم هام با سفيدي چشمم يکي ميشه و خيلي ترسناک ميشم! به خاطر همين بعضي ها بهم ميگن "روح" بينيم کوچيک و عملي ماننده و لب هام هم قلوهايه ولي هميشه بي روحن! مژه هام بلندن و چشم هام رو درشت نشون ميدن؛ خوش اندامم و گاهي اوقات هم براي بد نسازي باشگاه ميرم.. در کل از قيافم راضيم و به قول کيانا: "يه لبخند بزنم پسرا برام ميميرن" در کل پسر کشم..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديگه زيادي تعريف کردم.. بسه پرو ميشين! راستي! هيچ وقت پولم رو به رخ ديگران نميکشم، اين رو هم بگم که:? همهي خانوادهي مادريم مردن و خانوادهي پدريم هم خارج از کشورن و من به جز دوست هام کسي رو ندارم..?
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir******
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ضربهاي که به بازوم خورد از افکارم بيرون اومدم، عصباني به کيانا نگاه کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هوي چته؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اين حرفم کلاس رفت رو هوا! تازه فهميدم استاد داشت ازم سوال ميپرسيد و من هم که حواس پرت... اي خدا بکشتت کيانا! چرا زود تر خبرم نکردي؟! نگاهي به سياوش انداختم، لبخندي شيطاني بر لب داشت! شيطونه ميگه برم فکش رو پايين بيارم.. البته در اين موارد شيطونه چيز ميخوره همچين چيزي بگه.. با صداي استاد به خودم اومد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دخترم! حالت خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهي به استاد انداختم و از جام بلند شدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ببخشيد استاد! حواسم نبود؛ ميشه سوالتون رو از اول بپرسين؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بله دخترم؛ مشهور ترين نقاش جهان کيه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيکم فکر کردم.. يا خدا! اين ديگه کدوم گوري بود؟ ياد کتاب کلاس زبانم افتادم؛ اهان! يادم اومد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_استاد! فکر کنم پابلو پيکاسو؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآفرين دخترم؛ بشين._
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندي به سياوش زدم که اون هم با اخم جوابم رو داد. بعد از کلاس به سمت ماشينم که لنکروزه رفتيم؛ توي راه کيانا و رويا رو رسوندم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي که رسيدم ديدم کسي خونه نيست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامي! ددي! کجايين؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان و بابا حسابي به کلمه هاي "مامي" و "ددي" حساسن..! وقتي گفتم "مامي" و کسي جواب نداده پس يعني کسي تو خونه نيست..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت آشپزخونه رفتم، ولي روي در يخچال يادداشتي نبود! هر وقت ميخواستن برن بيرون نامهاي ميذاشتن. اما حالا معلوم نيست کجا رفتن..! بيحوصله به سمت اتاقم رفتم، لباس هام رو عوض کردم و خودم رو روي تخت انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهي سرسري به اتاقم انداختم، بيشتر وسايلم آبي بودن! يعني کمد، تخت، کاناپه، فرش و چراغ خواب و... کلا همه چي آبيه! چون من عاشق اين رنگم؛ البته آبي و فيروزهاي با هم، آخه ترکيب قشنگي دارن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم آروم چشم هام رو بستم و به خواب رفتم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط ميدويدم، يکي دنبالم بود.. ولي نميدونم چه کسي! ميترسيدم، از دست راستم خون مياومد! اين قدر دويدم تا به يه ويلا رسيدم؛ يه ويلاي متروکه بود.. اما لامپ يکي از اتاق ها روشن بود! به سمت ويلا رفتم، در ويلا زنگ زده بود! آروم نزديک در شدم و بازش کردم؛ ناگهان دست سردي اومد روي شونم و...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجيغ زدم و از خواب بيدار شدم، تموم تنم عرق کرده بود! قلبم ميخواست از سينم بيرون بزنه؛ دو يا شايد سه بار ديگه هم اين خواب رو ديده بودم.. اما هيچ وقت به در ويلا نميرسيدم..! انگار کسي ميخواد چيزي رو از طريق خواب بهم بگه.! اطرافم تاريک بود، بلند شدم و از اتاقم بيرون اومدم؛ خونه تاريک بود، يعني مامان و بابا هنوز نيومدن؟! با احتياط از پله ها پايين اومدم و لامپ ها رو روشن کردم. دلم قار و قور ميکرد! آخه ناهارم نخورده بودم.. به سمت آشپز خونه رفتم، يه برگه روي در يخچال توجهم رو جلب کرد؛ برش داشتم روش يه نوشته بود:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"رها جان! ما رفتيم خونهي خاله ليلا، مواظب خودت باش؛ از دانشگاه اومدي بيا خونهي خاله، يادت نره! مي بوسمت.. مادرت."
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجا خوردم! من حاضرم قسم بخورم برگهاي در کار نبود! خودم اومدم و ديدم برگهاي روي يخچال نبود..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتما ديوونه شدم! شونم رو انداختم بالا و از توي يخچال يه آبميوه و کيک برداشتم و خوردم تا ضعف نکنم؛ بعد رفتم بالا و در کمدم رو باز کردم، لباس گلبهيم رو برداشتم، لباسي بود که وقتي با بچه ها از طرف دانشگاه رفته بوديم مشهد، خريده بودم؛ خخخخ! چه حالي داد! ياد خاطراتم افتادم.. همه چيزش عالي بود به غير از سياوش..! اين سياوش بي پدر و مادر حسابي لجم رو در ميآورد که البته من هم يه جا نميشينم تا هر کاري که خواست انجام بده! هي... چه خوشي گذشت؛ چقدر دردسر کشيديم... آخ آخ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز فکر اومدم بيرون و لباس هام رو پوشيدم، سوئيچ رو برداشتم و به سمت خونه خاله ليلا روندم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله ليلا خالهي واقعيم نيست، دوست مامانمه.. ولي بهش ميگم خاله! دو تا پسر داره؛ يکيشون ازدواج کرده ولي اون يکيش مجرده و سر کار ميره. پسر بزرگش آرياس و اون يکي هم آدرين.. آدرين عجب تيکهايه! هم خوش تيپه و هم خوشگله. ولي يه اخلاق درست و حسابي نداره! اين قدر مغروره که منم محل سگ بهش نميدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحدود يه ربع بعد دم خونه خاله بودم. آيفون رو زدم و حدود سه ثانيه بعد در با صداي تيکي باز شد؛ وارد شدم که خاله دم در به استقبالم اومد.. بعد از کلي بوس و تعارف وارد پذيرايي شدم. مامان با چهرهاي نگران به طرفم حمله کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_رها کجا بودي؟ چرا دير اومدي؟ نگرانت شدم دختر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ببخشيد! خسته بودم، خواب رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مگه چقدر خوابت سنگينه؟ هزار بار زنگ بهت زدم! ديگه ميخواستم بيام خونه ببينم کجايي..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهي به گوشيم انداختم، دوازده تا ميس از بابا و پونزده تا از مامان داشتم! چطور نفهميدم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوا! خاک عالم.. گوشيم سايلنته! ولي.. ولي من هيچ وقت گوشيم رو روي سايلنت نميذاشتم! ديگه جدي جدي ديوونه شدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_رها! کجاييي؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هان؟! هيچ جا.. همين جا...! ببخشيد مامان؛ گوشيم رو سايلنت بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان "باشه" اي گفت و پيش بابا رفت. با همه دست دادم و رو يکي از ميل ها کنار آدرين نشستم.. آريا خونهي مادر زنش بود، مامان هم داشت با خاله ليلا تو آشپزخونه حرف ميزد، بابا هم با آقاي سهرابي _شوهر خاله ليلا_ تو حياط مشغول صحبت بودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوف! حوصلم سر رفته.. تازه سرم هم درد ميکنه! واقعا به هواي آزاد نياز داشتم؛ رفتم پيش مامان و بهش گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامان! من ميرم بيرون هوا بخورم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ميخواي بري تو کوچه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو به نشونهي تاييد تکون دادم، اون هم مثل هميشه شروع کرد به نصيحت کردن:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_رها مواظب خودت باش! گوشيت رو هم بردار و...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفش رو قطع کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه مامان! فهميدم؛ من ديگه بزرگ شدم... بسه! مگه داري با يه بچهي يه ساله حرف ميزني؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب نگرانتم._
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_درک مي کنم.. ولي اين جور نگراني ها بيجاست.!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کفگير آروم زد تو سرم و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خيلي خب! حالا لازم نيست تو واسه من تعين تکليف کني؛ برو، زود هم برگرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چشم..چ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوف! از خونه بيرون زدم؛ هواي تهران ابري بود. عاشق هواي ابريم! من مثل بقيه ي دختر ها نيستم.. فکر ميکنم من انسان نيستم! خخ نه؛ دور از شوخي يه جوريم..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم هام ترسناکن! خيلي هم ترسناک.. وقتي عصباني بشم عين سگ پاچه مي گيرم! يه قدرت هايي دارم، مثل همون قضيهي سردرد.. نميدونم چجوري اين کارو ميکنم! ولي از بچگي همين طور بودم. آدم احساساتياي نيستم! يعني وقتي يکي گريه کنه به جاي اينکه همدردش باشم ميزنم زير خنده! دست خودم نيست، خندم ميگيره..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوم.. ديگه.. خشنم! دوست دارم همه ازم بترسن و يه حس مدريت خاص دارم؛ اصولا فضولم.. تازه چند بار آينده رو پيش بيني کردم که القضا درست بوده. واسه همين بعضي ها من رو جن صدا مي کنن! حق هم دارن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به به! چه جيگري..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي يه پسر از افکارم خارج شدم؛ برگشتم تا صاحب صدا رو ببينم اما... کسي پشت سرم نبود! يهو يکي شونم رو گرفت! سريع صاف ايستادم اما.. نه... نه... ديگه دارم باور ميکنم ديوونه شدم! اين... اين امکان نداره! بسم الله الرحمن الرحيم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقيژ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوش هام رو گرفتم. واي! چه صدايي.. صاف داره رو مخم رژه ميره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقيژ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاه! انگار يکي با ناخن هاي بلندش داره رو ديوار يا آهني چيزي ميکشه.. اوف! حتي فکر کردن بهش هم مو رو به تنم سيخ ميکنه! انگار... انگار صدا تو مغزمه! انگار... .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بسه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس نفس ميزدم.. ولي خدايا شکرت، اون صدا قطع شد. آخ! سرم... سرم داره منفجر ميشه..! انگار با يه چيز محکم مثل چکش دارن ميکوبن تو مغزم؛ آخ! دلم ميخواد سرم رو بکوبم تو ديوار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشيم زنگ خورد و نگاهي بهش انداختم، مامان بود، جواب دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_رها! بيا ميخواييم شام بخوريم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چيزه... مامان؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سرم درد ميکنه؛ ميشه برم خونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_واي! خدا مرگم بده! ميخواي بريم بيمارستان؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه مادر من.. سردرد که يه امر عاديه! نگران نشو؛ از خاله هم عذر خواهي کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبر کن من هم بيام._
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه مامان! زشته._
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخه دختر..._
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامان! خواهشا بگو از بس خوابيدم سرم درد گرفته، نياز به استرحت دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوف! از بس خودت رو با درس مي کشي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامان! الان تيکه انداختي؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه! دارم قربون صدقت ميرم.. خب معلومه تيکه انداختم! آخه دختر هم اين قدر خنگ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عه مامان من کجام خنگه؟ من که عاديم..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو که قدرت داري کجات عاديه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چي؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هي... هيچي... ولش کن؛ برو، مواظب خودت باش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حتما؛ فعلا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دوست دارم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من بيشتر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوئيچ الحمدالله همراهم بود؛ سوار ماشين شدم.. واي خدا! سرم داره ميترکه! به راه افتادم اما چشم هام سياهي ميرفت؛ نميتونستم رانندگي کنم..! گوشهي خيابون پارک کردم، سرم رو گذاشتم روي فرمون و چشم هام رو بستم و چند تا نفس عميق کشيدم.. اوف!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتق تق...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو آوردم بالا، يه دختر خوشگل سمت شيشه خم شده بود! شيشيه رو پايين دادم، سعي کردم تا حالم خوب معلوم شه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ببخشيد! حالتون خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبله ممنون، خوبم.._
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آخه کنار خيابون پارک کردين! قيافتون هم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irريز خنديد و ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خيلي داغونه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين قدر با مزه گفت که من هم خنديدم.. گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کمکي از دست من برمياد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه؛ خيلي ممنونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مطمئنين؟ من پزشکي خوندم؛ ميتونم با...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه کيفش اشاره کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مي تونم با وسايلم معاينتون کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باعث زحمتتون ميشه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه عزيزم؛ چه زحمتي!_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ممنونم؛ پس بيا اينجا بشين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه صندلي کمک راننده اشاره کردم، سرش رو تکون داد، ماشين رو دور زد و در رو باز کرد و کنارم نشست؛ اوم.. چه بوي خوبي ميده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه ذره چشم هام و گوش هام رو معاينه کرد بعد با لبخند گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مشکلي نداري عزيزم؛ يکم استراحت کني خوب ميشي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد خواست پياده شه که گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_لااقل بذار تا جايي برسونمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه عزيز! مزاحمت نميشم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مزاحم چيه؟! تو مراحمي؛ کمربندت رو ببند که بريم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ميخواي من بشينم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه بهتر شدم.._
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندي زد. ولي به نظرم اخم بيشتر بهش مياد! آخه با جذبش مي کنه.. آهنگي گذاشتم، صداش رو کم کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب خانم دکي! کجا برم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخيابون افريقا.._
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_جدي؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوهوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_واي! جالبه! من هم اونجا زندگي ميکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_واقعا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_واي! پس همسايه هستيم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوهوم.. از آشناييت خوشبختم؛ رها هستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو دراز کردم که اون هم به گرمي فشرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سارا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا رسيدن به خونه يه دم خنديديم؛ شماره هامون رو هم به هم داديم تا هر روز بزنگيم و چون همسايه بوديم رفت و آمد آسونتر بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسارا اين ها تازه اسباب کشي کردن؛ دو يا سه تا خونه بيشتر فاصله باهام نداشت. دختر باحالي بود! هم خوشگل و هم پايه.. اخلاقش هم عالي بود.. آدم احساس راحتي مي کرد باهاش. به طور کلي اجتماعي بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوم.. قيافش: چشم هاش آبين، بينيش قلميه و لب هاشم غنچهايه؛ پوستش سفيده و مژه هاي بلند و فري داره، مو هاش هم قهوهايه خيلي روشن هست و قشنگ معلومه که رنگ کرده..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از خداحافظي با سارا ماشين رو تو خونه بردم؛ واي نه! فردا دانشگاه دارم.. اه خدا! به دادم برس.. رفتم تو اتاقم و عين جت لباس هام رو عوض کردم و پريدم رو تخت، آخيش! با اينکه امروز خيلي خوابيدم ولي الان دارم از خستگي ميميرم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزينگ زينگ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرگ، کوفت، زهر مار، درد!_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوف! ساعت رو قطع کردم، واي خدا! دارم از خستگي ميميرم.. بيحوصله بلند شدم، به دستشويي رفتم و آبي به دست و صورتم زدم؛ هي! يکم حالم جا اومد.. پريدم بيرون. اوف! باز مراسم انتخاب لباس! خدايا! نميشه خودت هر روز واسم يه لباس جدا بذاري تا بپوشم؟ نه خدايا، کرمت کجاست؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمانتوي آبي نفتيم رو همراه با شلوار لي و مقنعهي مشکيم پوشيدم، کتاب هاي بيخودم که فقط واسه امتحان هام بازشون ميکنم رو انداختم تو کولم و پيش به سوي محل عذاب...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir******
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسريع وارد کلاس شدم، چشم چرخوندم تا قوم مغول رو پيدا کنم.. وا! خاک تو سرشون! حتما رفتن حمله.. آخه سر کلاس نيومدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهي به ارغوان انداختم، با صداي بلند ميخنديد! سرش رو بالا آورد و با دست اشاره کرد که برم کنارش؛ اري يکي از بچه هاي کلاسه.. رفتم سمتش و روي صندلي کنارش نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به! سلام رها خانم؛ چه عجب چشممون به جمالتون روشن شد؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_زر نزن بابا! ديروز که پيشت بودم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ها! ديدم چه شاهکاري سر سيا در آوردي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آخيش! دلم خنک شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من هم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حالا واسه چي ميخنديدي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره خنديد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چند تا جوک خوندم، بيا براي تو هم بخونم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه؛ فقط آروم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوف! باشه، ميگه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"يه روز بابام داشت نماز ميخوند که يه پرنده محکم خورد تو پنجرمون! بابام فرياد زد: خدا! من دارم با تو حرف ميزنم، اون وقت تو داري "انگري بردز" بازي ميکني؟!"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"يه روز يه مشهدي رفت بالاي يه تپه و فرياد زد: خدا! چرا پول نميدي؟ چرا ماشين نميدي؟ چرا خونه نميدي؟! تو همين حين پاش ليز خورد و از بالاي تپه افتاد پايين! فرياد زد: نميدي که نميدي چرا هول ميدي؟!"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"يه روز جعفر پاهاش رو از هم باز کرد و جلوي بانک نشست؛ بهش گفتن: "چرا با پاهاي باز نشستي جلوي بانک؟!" گفت: همين الان راديو گفت به بازنشستگان وام ميدن!"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواي خدا! پکيدم! آخ دلم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خدا مرگت بده اري.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کوفت و اري، درد و اري؛ هزار بار مي گم ارغوان...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب عزيزم خري ديگه! دارم بهت صدات رو يادآوري ميکنم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مرگ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيهو ياد قوم مغول افتادم.. رو به ارغوان گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اري؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم غرهاي رفت که گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشه بابا، ارغوان!_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هان؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مي گم قوم مغول کجان؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قوم مغول؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ها ديگه؛ کيانا و رويا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خخ، نميدونم؛ زنگي بهشون زدي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خري خب!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوم.. اسکلي؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نفهم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_رواني؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وحشي؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_زدي تو خال!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاري دست هاش رو برد بالا و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خدايا شکرت.. اعتراف ميکنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_زر نزن، بذار بزنگم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمارشون رو گرفتم اما هردوشون خاموش بودن.. واي! کجان؟ نکنه اتفاقي واسشون افتاده باشه؟! نه... خدا نکنه! ولي... اري گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگرانشونم._
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_واسه چي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجفتشون خاموشن!_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب خاموش باشن، شايد شارژ تموم کردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمي دونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب اسکل برو دم خونشون!_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irها! بايد همين کار رو بکنم._
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آفرين! تنها به اين نتيجه رسيدي يا يکي کمکت کرد؟ راستش رو بگو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_زر نزن؛ من رفتم، فعلا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز دانشگاه خارج شدم، سوار ماشينم شدم و به سمت خونهي کيانا و رويا روندم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکيانا و رويا با هم يه خونه خريدن؛ کيانا اهل رشت و رويا سيرجانيه. کيانا خيلي خوشگله، چشم هاش عسلين، بينيش رو عمل کرده چون وقتي بچه بود يکي با موتور بهش ميزنه.. لب هاش هم متناسب با صورتشه. راستي پوستش خيلي سفيده، لامصب عين برف سفيده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوم.. خب! بريم سراغ رويا: اون هم خوشگله؛ چشم هاش قهوهاي روشن و بينيش و لب هاش به صورتش ميان.. بيشعور لب هاي خوشگلي داره! خدادادي صورتين و نيازي به رژ ندارن..! مژه هاش هم تقريبا بلندن، ابرو هاش هم خيلي نازکن؛ هر کي ببينه فکر ميکنه برداشته ولي اين طور نيست..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره رسيدم دم خونشون.. زنگ زدم، بعد از چند دقيقه کيانا با چشم هاي اشکون در رو باز کرد و همين که من رو ديد زد زير گريه! بغلش کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_الهي قربونت برم! چي شده؟! بگو..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما اون همين طور اشک مي ريخت..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکيانا! بگو.._
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرها!_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_جانم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_لو.. لوسي.. مرده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_لوسي؟ لوسي کيه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_گربم، گربهي خودم؛ گربهي خوشگلم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمين که اين رو گفت زدم زير خنده! حالا نخند کي بخند..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مرگ! خنده داره؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_يعني خاک تو سرت پنج دستي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وا! چرا؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آدم واسه گربه گريه ميکنه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب! دوس... دوستش داشتم!_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب؟ خودم گفتم آدم واسه گربه گريه نميکنه.. پس به اين نتيجه ميرسيم که تو آدم نيستي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مرض.. خيلي خري!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه اين چه حرفيه؟ خري از خودتونه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهي به قيافهي خندون من انداخت، اون هم خنديد! تازه يه ماه بيشتر نبود که خريده بودتش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواسه اينکه لجش رو در بيارم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_الفاتحه مع الخلاص مع الگربه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين رو که گفتم بدون روسري توي کوچه دنبالم افتاد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ميکشمت رها؛ وايسا! کاريت ندارم، فقط ميخوام بکشمت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اگه دستت رسيد بعد زر زر کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وايسا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز صداي جيغ ما همهي همسايه ها عين گوسفند که از آغل ميريزه بيرون، از خونه هاشون بيرون ريختن و با دهان باز و چشم هاي گرد به ما زل زدن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_رها! زشته بيا بريم تو؛ آتش بس..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه قبول.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکيانا پشت سر من اومد تو، رويا دم در بود و يه گوشي تو دستش بود؛ نه! داشت از ما فيلم ميگرفت؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_رويا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_جانم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_زود پاکش کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه خلم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_رويا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_رويا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عزيزم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه!_
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_گلم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من خر نميشم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خر که هستي..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه.. خودت خواستي! اوم.. اشتراک گذاري تو اينستا، زيرش هم بنويسم دوست هاي خلم..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و کيانا با هم فرياد زديم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدينگ دينگ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهي به گوشيم انداختم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خدا نکشتت آشغال عوضي؛ زود پاکش کن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه، نه؛ خودت هم لايکش کن.._
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بسه! زود باشين بريم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکيانا: کجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خونه پسر شجاع..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکيانا: نه! من پرسپوليسي نيستم که برم خونهي پسر شجاع خليل زاده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_زر نزن کيانا، با مشتم ميکوبم تو دهنت.. بدو بايد به کلاس بعدي برسيم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا: باش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحدود نيم ساعت بعد اون دوتا مغول آماده شدن و عين گاو حمله کردن سمت ماشين خوشگلم! چهل پنج دقيقه بعد دم محل عذاب بوديم. قرار بود استاد جديدي واسمون بيارن؛ چون استاد اکبري مشکل قلبي داره و به حق الهي الان توي بيمارستونه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد کلاس شديم، چشم چرخوندم اما انتر نبود! اوف.. کرمم گرفته؛ شيطونه مي گه بزنم فک اين سياوش رو پايين بيارم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتيم رديف آخر که سه تا صندلي خالي داشت نشستيم. اوف! از حق نگذريم دلم واسه سيا تنگ شده.. يه جورايي به اذيت کردنش عادت کردم؛ واي! من چي دارم مي گم؟! حتما بعدش عاشق ميشم و بعدش هم يه خواستگار برام مياد و حتما هم سيا خواستگارمه! خخ.. عين اين رمان ها.. چه رمانتيک! وقتي هم ازدواج کرديم مي فهمم سيا يه گذشتهي مرموز داشته...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(دوستان گلم ميدونم الان داريد ميگيد: "اين رها زر اضافي ميزنه..!" درک ميکنم" آخه خودم هم همين فکر رو دارم!)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرها: سارا! چشمم روشن.. پشت سر من غيبت مي کني؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حرف نزن! کي با خالقش اينجوري حرف مي زنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کي؟ هه! جوک باحالي بود.. تو خالق مني؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باش! الان ميکشمت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه نه! غلط کردم؛ بريم ادامهي داستان..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(افرين!)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوف! اين سارا هم خود درگيري داره.. نه نه! شوخي کردم؛ سارا عشق منه، جون منه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاي بابا! کاشکي سيا مي اومد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقيژ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به در افتاد، وا! اگه ميدونستم آرزوم به اين زودي برآورده مي شه يه چيز ديگه از خدا ميخواستم! والا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيا صندلي جلوي من نشست.. آخي! چه مو هاي نازي داره؛ دلم ميخواد خرابشون کنم! يهو يه فکر ابر شيطاني به سرم زد.. هنوزم اين استاد جديده نيومده، خخ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم از تو کيفم يه قيچي در آوردم، نگاهي به اطراف انداختم. خب، خدا رو شکر کسي حواسش به ما نيست! آروم دو سه تا تار مو هاش رو به دست گرفتم و "قيچ_ قيچ" هه! به همين منوال نصف سرش رو چيدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتق تق...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوه اوه! سريع قيچي رو جمع کردم، مو هاش رو هم ريختم زير صندليم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر کلاس باز شد و يه مرد جوون و خوشگل و جيگر و نفس و بسه ديگه! اومد تو. منتظر بودم بياد سمت دانشجو ها و يه جايي بشينه.. اما در کمال تعجب رفت سمت ميز استاد! امکان نداره؛ نه، نه، نه! اون... اون استاد جديده؟ اوف! چه جيگريه! قيافهي نازنين ديدني بود! خخ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام! بنده استاد شما، شاهين اميري هستم؛ ممنون ميشم که منو به فاميل صدا کنيد.. خب از همين اول بهتره که با قانون هاي من آشنا شيد: اگر کسي دير برسه، توي کلاس راهش نميدم، يه مبحث رو بيشتر از يه بار توضيح نميدم، توي کلاس من خبري از شيطنت و بازي گوشي نيست و همتون بايد درس رو جدي بگيريد؛ اين رو هم بگم که سر کلاسم گوشي ممنوعه.. خب سوالي نيست؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجذبهي زيادي داشت، کسي لام تا کام حرف نميزد..! يه دفتر رو باز کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_براي آشنايي بيشتر اسم هاتون رو ميخونم؛ دونه دونه بلند شيد و يه بيوگرافي از خودتون بگيد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواي! من نصفه هاي دفترم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مينا ابراهيمي..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام، من مينام؛ اوم. استاد چي بگم!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه زدن زير خنده که با چشم غرهي استاد ساکت شدن:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هيچي نياز نيست، فقط بلند شيد تا باهاتون آشنا شم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فاطمه ايران منش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفاطي بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ارغوان افشار زاده، رويا محمدي، کيانا رضايي، محمد غياصي، الناز همتي، رها سلطاني..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا اينو گفت بلند شدم؛ نگاهي به چشم هام انداخت، اخمي غليظ کرد و با دست اشاره کرد که بشينم.. وا! مگه ارث باباتو خوردم؟! والا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سياوش مظفري.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسياوش بلند شد؛ واي خدا! عجب مو هايي! نگاهي به بچه ها انداختم، همه از خنده قرمز شده بودن! تا زدم زير خنده کلاس رو هوا رفت.. سيا نگاه گنگي به ما انداخت که ابراهيم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_واي سياوش! مو هات رو دخترونه زدي؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيا تازه گرفت چي شده..! سريع از کلاس بيرون رفت؛ فکر کنم رفته جلوي آينه! کلاس تو سکوت بود که در به شدت باز و چهرهي برزخي سياوش نمايان شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخخ.. ولي دور از شوخي عين سگ بي مو شده! با خشمي نادر بهم زل زد که منم جوابش رو با نگاهي خنثي دادم؛ استاد نگاهي به سياوش انداخت و با تحکم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آقاي مظفري! دانشگاه جاي اين مسخره بازي ها و جنگولک بازي ها نيست؛ اگه نميتونيد مثل يه دانشجوي عادي رفتار کنيد بهتره اين درس رو با من حذف کنين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاي جانم به فدايت اسي! (منظورش استاده! کلا کند ذهني داره، شما به کوچيکيه خودتون ببخشيدش..)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسياوش با بادي خوابيده اومد سرجاش نشست؛ يادم باشه فردا تلنبه بيارم بادش کنم! والا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از کلاس همه همزمان يه نفس راحت کشيديم که مصادف شد با چشم غرهي استاد به من! سرم رو انداختم پايين و مشغول جمع کردن وسايلم شدم؛ با قوم مغول از اون کلاس خشک خارج شديم و به سمت ترياي دانشگاه به راه افتاديم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکيانا: اوف! داشتم خفه ميشدم از بس زر زر کرد..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا: آره؛ ولي لامصب عجب تيکهاي بود ها!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه مشت زدم تو فرق سرش و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خاک تو سرت! چشم هات رو درويش کن دخترهي هيز.. شايد بندهي خدا زن داشته باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا: نه بابا! من نگاه کردم؛ حلقه نداشت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خاک تو سرت! تو به همه جاش ديد زدي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ها بابا! چي فکر کردي؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_يعني برو بمير..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا: زر نزن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چي؟ يه بار ديگه بگو؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا: ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه؛ بگو..؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_غلط کردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه نترس؛ يه بار ديگه بگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اصلا چيز خوردم، خوبه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آفرين! حالا شد.. حالا سريع کوفت کنين که بريم؛ کار دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکيانا خواست چيزي بگه که ناگهان يه چيز روم ريخته شد! سرم رو بالا آوردم که با سياوش برخورد کردم؛ ليوان قهوش رو بالا گرفت و با تمسخر گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_واي ببخشيد! نديدمتون..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيعني قشنگ داشت ميگفت که من کوچيکم و منو آدم حساب نميکنه! ولي من رهام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندي زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هه! تعجبي نداره.. آخه کسي توقع زيادي از آدم هاي کور نداره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد دستم رو کردم تو کيفم و يه دو هزاري در آوردم و کف دستش گذاشتم، يه پوزخند اضافه کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_انشاءلله خدا شفات بده.. بيا اين پول رو بگير و برو واسه خودت يه شکلات بخر خاله جون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديگه منتظر عکس العملش نشدم و از تريا زدم بيرون.. ولي وقتي قيافهي سياوش رو با اون مدل مو تصور ميکنم از خنده ميميرم..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت سر من رويا و کيانا بيرون اومدن؛ برگشتم و به قيافهي قرمز شدهي اونا نگاه کردم، خندم گرفت که اونا هم کم نياوردن.. آخ خدا لعنتتون کنه چقدر خنديدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از خنديدن کيانا گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_راستي! يه پيشنهاد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بريم شمال؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شمال؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکيانا: آره؛ يه هفتهاي ميريم و بر مي گرديم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه! خودت مامان و بابا رو ميشناسي.. تازش هم من ميونهي خوشي با دريا ندارم..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا کنجکاوانه پرسيد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا مگه چي شده؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هيچي! يه سري که رفته بوديم کيش يه سگ افتاد دنبالم من هم پريدم تو دريا و از اونجايي که شنا بلد نبودم اين...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشاره کردم به کيانا و ادامه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اين نره گاو که نه، اين ماده گاو منو نجات داد..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکيانا با حرص گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حقت بود که مي ذاشتم بميري!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حالا نه که کس ديگهاي نبود نجاتم بده..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اين ها رو ول کن؛ عاشق ترسيدنت از سگم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اتفاقا اصلا از سگه نترسيدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آره کاملا مشخصه.. کي بود که به سگه التماس ميکرد نزديکم نيا، غلط کردم، چيز خوردم؟! حتما من بودم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حتما نه، قطعا تو بودي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_واي! رو که نيست، سنگ پاي قزوينه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_زر نزن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرويا: حالا ول کنين؛ بريم سراغ قضيهي شمال.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهیل
۲۸ ساله 10اصلا هم خوب نبود این رویائه خیلی رو مخ بود انقد که چرت و پرت میگفت تو قسمت اول مخم تیلیت شد
۲ ماه پیشمهسانا
00رمان خیلی عالی بود ولی کاش قسمت هاش بیشتر بودن
۲ ماه پیشفاطی
۱۸ ساله 00رمانن خیلی خوبی بود و ایی کاش کمی بیشتر قسمت اخرش میبود و اینکه چطور شد ک یهو ۳۰سال بعد شد و بچه رها ۱سالو نیمش باشه😐
۳ ماه پیشایدا
۲۱ ساله 00خب ضعیف بود و خیلی جاها سوتی داشت مثلا بعد از مرخص شدن رها موقعی ک باباش بهش اجازه داد بره شمال گوشیشو برداشت زنگ زد به دوستاش اما وقتی اومد پایین یهو یادش اومد گوشیش نابود شده..
۴ ماه پیشفاطمه. م
۳۲ ساله 648سلام.اولاکه ژانرهای مختلف هست وگفتن رمان ترسناک نزارین چیزبیخودیه.دومازشته که زحمت طرف مقابلونادیده گرفت.فکرنمیکنین بجای ایرادگرفتن ی تشکرخشک وخالی خیلی قشنگتره. مرسی نویسنده جان.خسته نباشی.مرسی🌹🌹🌹
۴ سال پیشZeinab gh
230خو فاطمه جون ما اینجا نظرمونو میگیم...هیچکی ایراد الکی از رمان نمیگیره..ما به صورت جدی و رک داریم نظر میگیم و اگه ایرادی داشته باشه خیلی محترمانه میگیم و همیشه هم از نویسنده تشکر میکنیم
۴ سال پیشفاطمه.م
۳۲ ساله 161سلام عزیزم ببخشی دیرمتوجه شدم من مخاطبت بودم.بعدم من منظورم ازایرادگرفتن این بودکه گفته بودن رمان ترسناک نزارین بودمنظورم انتقادازرمان نبود.وقصدم بی احترامی نبوده اگ اینجوری برداشت کردین معذرت میخوام.
۴ سال پیشمهرو
۲۳ ساله 93ممنونم واقعاااا عزیزم حرف دل منم هستش فرمایش خوبت انتقاد قطعا اگ ب جاباشه سازنده و همراه با موفقیت بیشتر برای انتقاد شونده هستش من کاملا باهات موافقم زینب جون سازنده جون خداقووووووت یاعلی
۴ سال پیشZeinab gh
111واینکه هرکسی یه دیدگاه متفاوتی داره از رمانی که میخونه...خیلیا خوششون میاد..خیلیام واقعن ایراداشو میگن و به نظرم اصلن این کار نادیده گرفتن زحماتی نویسنده نیست..بلکه در بهتر شدن قلم نویسنده کمک میکنه
۴ سال پیشسارا ایزدی
۲۰ ساله 00ممنونم:)
۴ ماه پیشفاطی
۱۵ ساله 00رمان خوبی بود ولی من منتظر بودم تا آخرش دوباره سرو کله ی یکی از جن ها پیدا بشه یا چمیدونم روح رویا بیاد و با اینا سروکله بزنه 😂خوب بود
۴ ماه پیشeli
00واقعا رمان قشنگی بود، منتظر رمان های ترسناکِ دیگه ای از شما هستم♡
۴ ماه پیشوحیده
00عاااااااااالی بود سپاسگزارم نویسنده عزیز💕👏👏👏
۵ ماه پیشمتین
۱۸ ساله 00واقعا عالی بود اونی که میگه تخیلی بود نه اینا واقعیه و هست
۶ ماه پیشasal
۱۷ ساله 00وای عالی بود ولی اگه رها با سیاوش ازدواج نمی کرد و جلد دوم داشت و رویا قربانی نمیشد ولی درکل عالی بود😃🥺
۷ ماه پیشساحل
00این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
Sawash
10خب بیش از حد تخیلی بود یعنی چی به چشماش نگاه کردم سردرد شدید گرف دو زانو نشست😒
۲ سال پیشباب اسفنجی
00ببخشید که رمان ژانرش تخیلیه:/
۹ ماه پیشDonya
00داستان خیلی جالبی بود ولی تنها بدیش طولانی بودن داستان بود و خیلی از توضیحات اضافه بود و زیادم ترسناک نبود اخرشم خیلی زود تمام شد
۹ ماه پیشسارا
00خوب بود آما قسمت آخرش خیلی زود تموم شد و الکی تموم شد
۹ ماه پیش
زهرا
00من قسمت های اولش م ولی خب دیگه علاقه ای به خوندنش ندارم چون یکم شخصیت هاش البته از نظر من زیادی بی ادب بودن یکم در توصیف اتفاقات ضعف وجود داشت ولی باز م داستانه قشنگیه