رمان وای از این طوفان به قلم پگاه کرمی
صدای همهمه پیچیده بود و من بین جمعیت بودم. لبیک گویان طواف می کردم. طواف تمام نمی شد و صدای دخترک کنار م با آن پوشش سفید و چشمهای پر از اشک برام واضح تر از همه چیز بود. با قدم هایش،قدم هایم رو تنظیم کردم و حالا به جای نقش خانه ی خدا مجذوب معصومیت چشمهای دخترک شده بودم. استغفارمی کرد؟ -خدایا ببخش!غلط کردم!کمکم کن!مجبورم به خاطر مادر پیرم!مادرم به پول احتیاج داره! کنارش دور می زدم و ذکر لب او ذکر لب من شده بود. انگار من هم استغفار می کردم. صدای دیگری در سرم پژواک کنان صدایم می زد: -سید......سید......سید
ژانر : عاشقانه
تخمین مدت زمان مطالعه :
یاس
00تا اینجا اینکه خوب بود