شهرزاد دختری که به خاطر تهیه مواد پدرش به مردی فروخته میشه که خیلی هوس بازه اما بهزاد پسری که خیلی مغروره شهرزاد رو میخره…

ژانر : عاشقانه، خدمتکاری

تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۸ دقیقه

مطالعه آنلاین پرنسس قلعه
نویسنده: زهره شعرباف

ژانر: #عاشقانه #خدمتکاری

خلاصه:

شهرزاد دختری که به خاطر تهیه مواد پدرش به مردی فروخته میشه که خیلی هوس بازه اما بهزاد پسری که خیلی مغروره شهرزاد رو میخره…

کت اسپرت مشکی رنگم رو تنم کردم.ادکلن تلخم رو به گردن مچ دستام زدم.سویچ ماشینم رو برداشتم و بدون بردن محافظ یا راننده سوار ماشینم شدم وبه راه افتادم.

جلوی ویلای اَردوان توقف کردم و چندتا بوق زدم.

چندی نگذشت که دوتا از نگهبان ها در رو باز کردن و بهم سلام کردن.

ماشین رو داخل ویلا بردم وازش پیاده شدم.

نگاهی به باغ سرسبز اردوان انداختم

این عمارت با این همه جلال شکوه باز هم خوف ناک و خفه کننده بود.

یکی از نگهبان ها به سمتم اومد و گفت:سلام خیلی خوش اومدید...آقا منتظرتون هستن.

به تکون دادن سر اکتفا کردم و داخل سالن ویلا شدم.

راهم رو به طرف اتاق کار اردوان سوق دادم.

به اتاقش که رسیدم بدون در زدن داخل شدم.

به محض ورودم چیزی رو دیدم که سالهاست دیگه مشاهده اش برای من عادی شده بود.

دختر نیمه برهنه ای باموهای بلوند طلایی رنگ، توی بغل اردوان نشسته بود و داشتن از یکدیگر کام می گرفتن.

با دیدن من توی چهارچوب در ازهم فاصله گرفتن.

اردوان خیلی ریلکس گفت:عه اومدی؟

هیچی نگفتم و همونطور بهش نگاه کردم.

اردوان رو کرد به دختره که نگاهش میخ من بود

-کاترینا عزیزم تو برو توی اتاقم تا من بعدا بیام.

بعدم چشمکی حواله کاترینا کرد.

وقتی کاترینا داشت از اتاق می رفت بیرون خیلی نامحسوس طوری که اردوان متوجه نشه دستش رو نوازش گرانه به کمرم کشید،بعد از اتاق خارج شد

اگه اردوان اونجا نبود، گردنش رو خرد می کردم.

نگاهی به اطراف اتاق کار اردوان انداختم.

هیچ از اتاقش خوشم نمی اومد،همه جا سفید بود به طوری که رنگ روشنش چشمم رو اذیت می کرد.

آروم روی مبل رو به روی میزش نشستم که اردوان گفت:چی میخوری؟

به پشتی مبل تکیه دادم و سعی کردم خشمم رو مهار کنم

-من برای خوردن چیزی به این جا نیومدم بگو ببینم چی میخوای که گفتی سریع بیام.

اردوان با جدیت نگاهی بهم انداخت

-یه محموله مهم داریم.

شونه ای بالا انداختم-خوب چه ارتباطی به من داره؟

اردوان لبخندی زد و گفت:ربطش به تو زیاده باید این محموله رو تحویل بگیری.

پوفی کردم و گفتم:چرا من؟

با کلافگی دستی توی موهای پرپشتش کشید مشکی رنگش کشید

-چرا متوجه نیستی بهزاد من نمیتونم این دفعه ریسک کنم.

-چرا نمیدی به اون مردک زمانی؟

اردوان پوزخند صدا داری زد و سری به نشانه نه تکون داد

-د آخه به اون احمق بدم که تمام تلاشم رو به باد میده، مثل این که فراموش کردی دفعه پیش چه گندی زد نزدیک بود پلیس ها دستگیرمون کنن.

سری تکون دادم-خوب من چیکار باید بکنم؟

اردوان به پشتی صندلیش تکیه داد شروع کرد به کشیدن خط های نامفهوم روی میز

-امشب به این آدرسی که میگم میری، تمام محموله رو تحویل میگیری و بعد با احتیاط می بری به انبار تحویل میدی همین...

باشه ای گفتم که یک دفعه صدای جیغ یه دختر از توی حیاط ویلا شنیده شد.

صدای دختری بود که انگار داشت با نگهبان ها دعوا میکرد و التماس می کرد که ولش کنن.

به اردوان نگاه کردم که با تعجب گفت:چه خبره؟

شونه ای به معنای ندونستن بالا انداختم به همراه اردوان از اتاق بیرون رفتیم تا ببینیم این دختره کیه که خونه رو گذاشته رو سرش.

***

شهرزاد

با جیغ داد خودم رو به زمین آسمون زدم

-تف به روت بی غیرت به توهم میگن پدر؟

اما اون بیخیال انگاری اصلا توی این حال هوا نبود داشت راحت مواد می کشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هه باورم نمیشه،به خاطر چند مثقال مواد دخترش رو فروخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتا از اون غول تشن ها اومدن طرفم و مچ دستام رو گرفتن که منو ببرن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدم از خودم رو از حصارشون آزاد اما، به قدری محکم منو گرفته بودن تمام راه فرار به روم بسته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه کنترل اشکام هم دست خودم نبود گوله گوله پشت سرهم پایین میریختن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو از درخونه بیرون بردن و به سمت اون وَن مشکی رنگ که جلوی در خونه پارک بود بردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمم به همسایه ها افتاده که ایستاده بودن داشتن بدبخت شدن منو تماشا می کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به پسرای همسایه که همیشه جلوم جولان می دادن و می گفتن غیرت ما اجازه نمیده چپ بهت نگاه کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الآن کو اون غیرت فقط ایستادن دارن زجرکشیدن منو تماشا می کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالم از تمام مردا بهم میخوره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل چنین انسان هایی که از مرد بودن فقط اسمش رو به یدک میکشند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پدرم که فقط این اسم مقدس روش گذاشته شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پسرای همسایه که فقط منو به عنوان یه طعمه برای وجود نحسشون میخوان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره حالم از همه این آدما بهم میخوره از تک تکشون متنفرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زور منو پرت کردن توی ماشین و کنارم دوتا از این نرغول ها جاگرفتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به مردی که نسبت به بقیه لاغر تر بود و کنار راننده نشست گفتم:از جون من چی میخواین ولم کنید لعنتی ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم تقلا می کردم که ولم کنن که همون مرد با عصبانیت گفت:خفه شو دختر جون والا میفرستمت قبرستون کنار مادرت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن اسلحه توی دستش ساکت شدم به اشکام اجازه بارش دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونستم سرنوشتم چی میشه چه بلایی به سرم میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین جلوی یه مسکن ویلایی نگه داشت چندتا بوق زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از چندثانیه دوتا مرد در بازکردن ماشین داخل شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی که ایستاد مرد کنارم در رو باز کرد بازوی منو توی دستش گرفت به زور منو از ماشین پیاده کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دوربرم که نگاه کردم یه حیاط خیلی بزرگ شیک پر از دار درخت بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ساختمون هم آخر حیاط به چشم می خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه جا سرسبز بود اما یه وحشتی هم به دل می انداخت این همه زیبایی در کنار اون ترس قابل باور نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای خاک تو سرت شهرزاد اینا میخوان تو رو بدبختت کنندر اونوقت تو داری دوربرت رو نگاه می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم فرار کنم که یه مرد از پشت منو گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع کردم به تقلا کردن جفتک پروندن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به همون منوال هم جیغ داد می کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولم کنید چی از جون من میخواین میخوام برم خواهش می کنم ولم کنید لعنتی ها زورتون رو به یه دختر نشون میدید، الآن به حساب تک تکتون میرسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به قدری بلند جیغ داد می کردم که همه نگهبان ها ایستاده بودن و منو تماشا می کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه در ساختمون باز شد دوتا پسر جوون از داخلش بیرون اومدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از پسرا با عصبانیت گفت:اینجا چه خبره این دختره کیه زمانی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سرتقی گفتم:ولم کنید تا بهش نشون بدم من کی هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون پسره دیگه داشت باتعجب بهم نگاه می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره همون مرد اسلحه رو به روم کشید وگفت-خفه میشی یا همه رو از دست جیغ هات راحت کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون خیلی جدی این حرف زد اسلحه دستش هم میدونم که شوخی بردار نیست ساکت شدم والا من کسی نبودم که در برابر زورگویی های دیگران سر خم کنم بعــــــــــــله اینجوریاست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون کسی که به روم اسلحه کشید حالا فهمیدم که اسم نحسش زمانیِ رو به اون دوتا کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقا اردوان این دختره همون مرتیکه افتخاریِ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره که مشخص شد اسمش اردوان دستی روی لبش کشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمانی-هیچی مردک اومده بود پیش من دنبال مواد چون هیچی پول نداشت دخترش رو به ازای بهای خرجش داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان قهقه ترسناکی زد و گفت:کار خوبی کردی حداقل از دختر خوشگلش میشه استفاده های زیادی کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد باهیزی زل زد به سرتاپای من اگه بگم نترسیدم دروغ گفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان رو کرد به همون پسر کناریش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نظر تو چیه بهزاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهزاد نگاه بی تفاوتی به طرفم انداخت؛به چهره اش دقیق شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوستی برنزه با چشمای درشت رنگی بینی متناسب با صورت لبای کوچیک قلوه ای موهای پرپشت که رنگش مشکی بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان هم خوشتیپ بود ولی در هر نگاهی بهزاد بیشتر به دل می نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان چهره خشن خیلی هیزی داشت اما بهزاد علاوه بر چهره جدی...خونسردی و بی تفاوتی ازش می بارید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره به خودم اومدم شهرزاد اینا میخوانن بی آبرو بی حیثیتت کنند اونوقت تو ایستادی داری چهره هاشون رو کنکاش می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم اینجوری نمیشه باید یه کاری بکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع کردم به فریاد زدن التماس کردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تورو خدا ولم کنید التماس می کنم دست از سرم بردادید چی از جون من میخواین آخه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان لبخند چندشی زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امشب خودت میفهمی ازت چی میخوام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدنم از ترس شروع کرد به لرزیدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم چرا اما ناخودآگاه نگاهم کشیده شد به سمت بهزادانگاری ازش کمک می خواستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه حسی بهم می گفت به این پسره میتونم اعتماد کنم اما چرا نمیدونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم بهزاد توی چهره ام چی دید رنگ نگاهش عوض شد.چنان حرفی زد که باعث تعجب خیلی زیاد منو بقیه شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهزاد-من این دختر میخوام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادوان با تعجب گفت:یعنی چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهزاد-یعنی این دختر رو من میخرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان باعصبانیت. سری تکون داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیشه باید پیش من بمونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهزاد نگاهی به اردوان انداخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من دوبرار قیمتی رو که بگی پرداخت می کنم میدونی چیزی رو که بخوام به دست میارم پس نزار به زور متوسل بشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم یه نگاه عصبی به طرف اردوان انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان یه نگاه با حسرت بهم انداخت بعد با لب لوچه ای آویزون رو به بهزاد گفت:خیله خوب حالا بیا بریم داخل تا آدرس عملیات رو بهت بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهزادهم بدون هیچ حرفی داخل ساختمون شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدجوری حالم گرفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالم از خودم این زندگی نکبتی بهم میخورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اینکه مثل یه کالا از این دست به اون دست فروخته می شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاش مامانم پیشم بود تا باحضورش بهم امید بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یادآوری مادرم درد کل وجودم رو فرا گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم چند دقیقه بود که بهزاد با همون اخم وحشتناکش از ساختمون بیرون اومد رو به روم قرار گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهزاد-راه بیافت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خشم گفتم:من با تو هیچ جا نمیام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازوم رو توی مشتش گرفت منو محکم به سمت خودش کشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سعی نکن واسه من چموش بازی دربیاری چون من از اردوان خیلی بدترم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم منو کشید خیلی خوشگل پرت کرد توی ماشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه به دوربرم انداختم جووون فراری چه حالی بده با این ویراژ دادن توی خیابون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهزاد هم سوار ماشین شد خیلی ریلکس قفل مرکزی رو زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استارت زد به راه افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوبارهGPS ذهنم فعال شد که یه کاری کنم تا از دست این آقا غولِ فرار کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره شروع کردم به جفتک انداختن البته به درماشین،در همون منوال هم زبونم چرخید شروع کردم به فحش دادن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرتیکه عوضی باز کن این در صاب مرده رو میخوام برم بزن کنار این لگن رو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه صبرش تموم شد روبه من چنان فریادی زد که از ترس خودم رو خیس کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهزاد-خـــــــفـــــــــــه شــــــــــــــو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به معنای واقعی کلمه خفه شدم خداییش خیلی وحشتناک شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه تا رسیدن به مقصد حرفی نزدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می ترسیدم باز آمپر اعصابش بزنه بالا از وسط دو نصفم کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی در بزرگی نگه داشت با ریموت در باز کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی ماشین داخل شد پارکش کرد بالاخره در ماشین باز کرد پیاده شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم بعد از پیاده شدنش از ماشین خارج شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن ویلا یا بهتره بگم عمارت برق از سرم پرید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدای من اینجا چقدر قشنگ بود انگار یه تیکه از بهشت بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پر از درخت گلهای رنگارنگ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ساختمون که شبیه قصر یا قلعه بود توی دلش خونه کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط تنها مشکلش این بود که این عمارت پر بود از نگهبان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینجوری فرار کردن مشکل که هیچ غیرممکن بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی حس حال خودم بودم که این بهزاد مثل بختک پرید وسط-دنبالم بیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم دنبالش رفتم از پله های ساختمون بالا رفتیم و پشت در عمارت ایستادیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهزاد با کلید در باز کرد کنار ایستاد تا من اول برم داخل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم به داخل قدم گذاشتم که با دیدن دکوراسیون شگفت زده شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخلش قشنگ تر از بیرون بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی از خونه قبلی ماهم بزرگتر شیک تر بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لوسترهای بزرگ اجناس قیمتی جلوی خیلی زیبایی به این خونه داده بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه این بهزاد صاف پرید وسط دید زدن منو شروع کرد به زر زدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهزاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی اردوان اون حرفا رو به دختره زد دختره هم برگشت بهم نگاه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگاری بهم التماس می کرد که نزارم دست اردوان بهش برسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول بی تفاوت بودم اما وقتی کمی دقت کردم توی عمق چشاش معصومیت چشمای بهارم رو دیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نتونستم طاقت بیارم برای همون اون پیشنهاد رو به اردوان دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان هیچ از این کار من خوشش نیومد اما خوب می دونست نباید بامن کلکل کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی که آدرس رو از اردوان گرفتم از اتاقش بیرون اومدم که توی سالن کاترینا رو دیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاترینا با دیدن من لبخندی زد با عشوه به طرفم اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدم بی تفاوت از کنارش رد بشم که بازوم رو گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم با سردی به چشمای آبی رنگش نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاترینا لبخندی زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجا با این عجله تشریف داشتین حالا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازوم رو محکم از دستش بیرون کشیدم و اومدم دوباره برم که سد راهم شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه حالا که من بی آزارم اینا کاری میکنن که من اخلاقم سگی بشه پاچه بگیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاترینا با لوندی دستش رو روی گردنم کشید با عشوه گفت:چرا ازم فرار میکنی من که میدونم تو از من خوشت میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی به افکار پوچ و.واهیش زدم-من از تو خوشم میاد هه مسخره است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاترینا-آره خوشت میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم یقه کتم رو توی توی مشتش گرفت و منو کشید سمت خودش که دستم رو گذاشتم روی قفسه سینه اش و محکم هلش دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون انتظار چنین کاری رو از من نداشت تلو تلو خوران رفت عقب محکم زمین خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب بهم نگاه کرد که نیشخندی زدم وگفتم:این عشوه ها رو برو برای همون اردوان بیا که این کارست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم سریع از ساختمون زدم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی که وارد حیاط شدم دیدم این دختره با اخم ایستاده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با استرس پاش رو تکون می داد و ناخونش رو میجوید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرفش رفتم و روبه روش ایستادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راه بیافت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه با خشم گفت:من با تو هیچ جا نمیام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه مثل اینکه این نمیخواد باهام راه بیاد مثل اینکه امروز باید به همه اون روی سگم رو نشون بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازوش رو محکم توی چنگم گرفتم از لای دندونام گفتم:سعی نکن واسه من چموش بازی دربیاری چون من از اردوان خیلی بدترم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم محکم کشیدمش و پرتش کردم توی ماشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم هم پشت رول نشستم واستارت زدم و حرکت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای اینکه کار احمقانه ای ازش سرنزنِ قفل مرکزی رو زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی راه بودیم که یه دفعه این دختره شروع کرد به جفتک پرونی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشت با درماشین نازنینم کشتی می گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همچین لگد میزد به در ماشین که دردش رو من احساس می کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع کرد به فحش دادن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرتیکه عوضی باز کن این صاب مرده رو میخوام برم بزن کنار این لگن رو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولش خودم رو به بیخیالی زدم پیش خودم فکر کردم اگه بهش اهمیت ندم خودش کوتاه میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما انگاری از خونسردی من جری تر شد فهمیدم نه این از اوناش تشریف داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام توانم رو توی صدام جمع کردم وبلند فریاد زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خــــــفـــــــه شــــــــــو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم از صدام ترسیدم چه برسه به این دختر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکرکنم خوب ترسید چون دیگه تارسیدن به مقصد نه حرفی زد نه کاری انجام داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی رسیدم در باریموت باز کردم وماشین داخل حیاط پارک کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قفل مرکزی رو باز کردم و خودم پیاده شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این دختره هم پیاده شده بود داشت با لذت تعجب به اطرافش نگاه می کرد که بادیدن نگهبان ها اخماش توی هم گره خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فهمیدم توی فکر فرار بوده اما با دیدن نگهبان ها زهی خیال باطل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به افکارش پوزخندی زدم-دنبالم بیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم زودتر به راه افتادم این دختره هم دنبالم اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی که در با کلید بازکردم کنار ایستادم تا اول اون داخل بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی داخل سالن شدیم خدمتکار ها که مشغول تمیز کاری بودن دست از کارکشیدن و با تعجب به ما نگاه کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخه سابقه نداشته که من با دختر بیام خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف این دختره برگشتم گفتم:از این به بعد تو خدمتکار شخصی منی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تعجب توی چشمای سبز رنگش دیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو بالا گرفتم-من اینجا چندتا قانون دارم که هرکسی بدون استثناء با زیر پا گذاشتن این قوانین تنبیه بدی در انتظار داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون هیچ حرفی بهم نگاه می کرد انگاری اصلا براش مهم نبود که چی میگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این خونسردیش باعث تعجبم شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه بهش انداختم و شروع کردم به حرف زدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قانون شماره1...توی کارها فضولی نمی کنی و سرک نمیکشی2...بددهنی ممنوع اگه ببینم حالت رو میگیرم3...هرموقع هرزمان هر ساعت که من بخوام در اختیارمی بدون داشتن اعتراض4...دست کج داشته باشی دستت رو قلم می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اون موقف ساکت بود اما باشنیدن این حرف از عصبانیت سرخ شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد حرفی بزنه که انگشتم رو جلوی بینیم گرفتم وگفتم:هیس خفه شو اینجا فقط من حرف میزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی قشنگ داشت حرص میخورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این رو از صورت قرمز شده برافروخته اش خوب میشد تشخیص داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم گفتم:فهمیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو تکون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لجم گرفت انگار نه انگار که باید عین آدم جواب بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدام رو کمی بردم بالا-وقتی بامن حرف میزنی سرت رو بلند کن به من نگاه کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو بلند کرد با اون چشم ها که معلوم بود ازشون شرارت میباره با خشم زل زد بهم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادامه دادم-خوبه دفعه دیگه هم جوابم رو میدی نه عین چی سرت رو تکون بدی شیر فهم شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم گفت:باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهام رو بالا دادم-باشه نه چشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خشم بهم نگاه کرد گفت:چشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نوچ نشد بلند بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تن صداش رو برد بالا با ناز ادا گفت:چـــــــــشــــــــم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدا لعنتت کنه پرده گوشم پاره شد چرا داد میزنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به روی خودم نیاوردم-خوبه بعد نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به سحر که برام از بقیه خدمتکار ها قابل اعتماد تر بود کردم وگفتم:اتاق این دختر ازاین به بعد توی اتاق کناری منه لباس مخصوصش رو هم بزارید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تعجب توی چهره سحر وبقیه خدمتکار ها هویدا شد اما چون ترس از خشم من داشتن جرعت نمی کردن چیزی بگن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر-چشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرکت کردم که وسط راه ایستادم و به مادر فولاد زره گفتم:بعد از تعویض لباست بیا اتاق کار من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم به طرف اتاق کارم که طبقه پایین بود رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل اتاق شدم و پشت میز کارم نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرنج هام رو به میز تکیه دادم سرم رو توی دستام گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان پیش خودش چی فکر کرده که میخواد منو بفرسته سر محموله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند بار از زیرش در رفتم اما این دفعه نه نمیشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرزاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همراه همون دختره که اسمش سحر بود به طبقه بالا رفتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طبقه بالا راهرویی با چند در بود که توی راهرو وسایل تزئینی و مبلمان چیده شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره پشت در قهوه ای رنگی توقف کرد رو به من گفت:اینجا از این به بعد اتاق توعه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تشکری کردم و بعد از بازکردن در پا به داخل اتاق گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در رو بستم و یه نگاه به دور بر اتاق انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عجب اتاقی بود ها اینا مطمئنن این اتاق مال منه؟مگه من فقط یه خدمتکار ساده نیستم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این اتاق که خیلی شیک و زیباست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه تخت دونفره قرمز مشکی با پرده سفید رنگ که گلای قرمز مشکی داشت به پنجره آویزون بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه فرش کوچیک قرمز مشکی با کمد دراور ست تخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه در دیگه هم توی اتاق بود که معلومه سرویس بهداشتی و حمام بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت پنجره قدی ایستادم دیدم ارتفاعش زیاد نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی خوب باغ پر بود از نگهبان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگه این پسره کیه که اینقدر دفتر دستک داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوووف دارم دیونه میشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دراتاق بازشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف در برگشتم که دیدم همون دختره سحر داخل شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دست لباس گذاشت روی تخت برگشت طرفم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینا لباس های تو هستن اسم من سحر اگه به چیزی احتیاج داشتی بهم بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو تکون دادم و گفتم:مرسی میشه یه سوال بپرسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر-آره حتما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه من یه خدمتکار نیستم پس این اتاق این وسایل...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر یه نگاهی به دوربرش انداخت آه پرحسرتی کشید-نمیدونم چرا آقا این اتاق به تو دادن ورود به این اتاق ممنوع بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کنجکاوی پرسیدم-چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر-شاید یه روزی برات تعریف کردم راستی اسمت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و گفتم:شهرزاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر-خیلی خوشبختم عزیزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یادآوری چیزی رو بهش گفتم-راستی اتاق کار این آقا غولِ کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر خنده ای کرد دستش رو به معنای هیس روی دماغش گذاشت-هیس اگه بفهمه می کشتت بعدشم اتاقش آخر راهروی پایین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو تکون دادم که از اتاق خارج شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف لباسایی که برام آورده بود رفتم.وقتی بهشون نگاه کردم سرم شاخ درآورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی من اینارو بپوشم عـــــــــــمـــــــــــرا!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدسال سیاه من یه عمر خانومی کردم به این اون دستور دادم حالا بیام مثل خدمتکار ها لباس بپوشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما مگه غیر از اینه که تو یه خدمتکاری؟شهرزاد به خودت بیا تو هیچی نیستی اما قبلا که بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبلا تموم شد، گذشت، اون روزای خوب بی دغدغه ای که داشتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما به هرحال من نمیتونم این لباس ها رو بپوشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف کمد رفتم تا بلکه بتونم یه لباس مناسب پیدا کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه تونیک زرد قشنگ آستین بلند پوشیدم با یه شلوار کتون سفید رنگ موهام رو با یه کش بستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنبال شالی چیزی گشتم که سرم کنم که دیدم این مسخره بازی ها چیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمانی که منو به زور آوردن روسری یا حجابی سرم نبود و این پسره هم موهای منو دیده خوب این ادا اطفارها چیه که دربیارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آدم خیلی مقیدی هم نبود اما ول راحت هم نبودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق بیرون اومدم و به طرف پله ها رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پله ها که اومدم پایین نگاه خیره چند تا از خدمتکار ها رو به روی خودم دیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاید چون به خاطر لباسم بود یا شاید هم به خاطر اینکه همراه خود بهزاد پا به این عمارت گذاشته بودم نمیدونم به هر حال اصلا برام مهم نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه به خدمتکار ها راهم رو به سمت اتاق کار این مردک کج کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت در ایستادم چند ضربه به در نواختم که صدای محکم بهزاد از اون طرف شنیده شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهزاد-بیا تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در باز کردم داخل شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در پشت سرم بستم و به طرف بهزاد که سرش روی یک پرونده بود برگشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو بلند کرد از پشت عینک دسته طلاییش بهم نگاه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حق نگذریم خیلی خوشگله البته حیف که اخلاقش صفره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عینک از روی چشماش برداشت اشاره کرد که جلوتر برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند قدم جلو رفتم جلوی میزش ایستادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهزاد-بشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به قدری لحنش دستوری بود که جای هیچ مخالفتی باقی نمیموند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم روی مبل روبه روی میزش نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه نگاهم به اطراف اتاق افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه اتاق کار خیلی زیبا با ست مشکی بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه چرا مشکی آدم دلش میگیره اما به هیچ عنوان چیزی از شیک بودنش کم نمی کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدای بهزاد دست از نگاه کردن کشیدم و زل زدم بهش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهزاد-خوب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب گفتم:خوب؟چی خوب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهزاد-بگو از خودت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم-لازم به ذکره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهزاد-هرچی که من بپرسم یا بگم حتما لازم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایــــــــــــــــــش پسره مغرور از خودراضی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهزاد-اسم فامیل؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شهرزاد افتخاری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهزاد-نام پدر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه جوری حرف میزنه انگار اومدم ثبت احوال.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفتم-خسرو افتخاری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهزاد متفکر چندبار اسم فامیل به اصطلاح پدرم رو زیر لب زمزمه کرد-خیلی به نظرم آشنا میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم بایدم بشناسی پدرم کم کسی نبود برای خودش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه بهزاد گفت:آره فهمیدم افتخاری...تو دختر خسرویی همون کسی که بزرگترین کارخونه ها رو ادراه می کرد و تجارت دبی داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره درسته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ناباوری سری تکون داد-پس تو چرا...اردوان گفت به خاطر مواد تو رو فروخته تا جایی که یادم میاد برای تنها فرزندش همه کار می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمرده شمرده گفتم:اون مال زمان قدیم بود الآن اوضاع فرق میکنه ما ورشکست شدیم خیلی هم بدجور شکست خوردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهزاد-چطور اینقدر بدبخت شدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخواستم بگم بدبخت خودتی هفت جدآبادت مرتیکه بی ادب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه تای ابروم رو بردم بالا گفتم:بدبخت نه ما فقط بدشانسی آوردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهزاد به پشتی صندلیش تکیه داد-دختر نازپرورده خانواده افتخاری...برای همونه که لباس مخصوص نپوشیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم و سرم رو پایین انداختم-از من نخواین که اونا رو بپوشم من اینجا کار می کنم قبول ولی به هیچ عنوان اون لباس ها رو قبول کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهزاد-الآن که فعلا کار دارم ولی موقع نیاز باید یه شرح حالی از خانوادت بهم بدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو تکون دادم که بهزاد گفت:راستی یادت نرفته که تو خدمتکار شخصی منی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه یادم نرفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهزاد-پس بهتره یه چیزایی رو برات یادآوری کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد حالت آدمای متفکر به خودش گرفت زل زد به من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهزاد لباش رو با زبونش خیس کرد-زمانی که از بیرون میام فرقی نداره کی باشه باید به استقبالم بیای من هرروز صبح دوش می گیرم پس دوست دارم لباس حوله ام همیشه توی اتاق آماده باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتاقم رو از این به بعد تو تمیز میکنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه دوست داشتی میتونی توی کارهای دیگه هم به بقیه کمکم کنی واگرنه هم اشکالی نداره چون توفقط خدمتکار منی سحر رو میشناسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو به معنای آره تکون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهزاد-سحر برای من از بقیه قابل اعتماد تره اگه چیزی خواستی به اون بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه ای گفتم که دستش رو بلند کرد-مرخصی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از سرجام بلند شدم داشتم می رفتم که که صداش رو از پشت سرم شنیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهزاد-فکر فرار رو هم از سرت بیرون کن چون اینجا هم نگهبان زیاد داره هم سگ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار میدونست توی فکر فرارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو مشت کردم حتی بدون اینکه کوچک ترین نگاهی به سمتش بندازم از اتاق خارج شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف آشپزخونه رفتم که دیدم سحر روی میز نهار خوری نشسته داره سبزی پاک میکنه یه زن مسن تر یه دختر جوون دیگه هم بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم سلام کردم که سحر اون خانوم مسنِ جوابم رو با گرمی دادن اما اون دختره اصلا جواب رو نداد که هیچ برام پشت چشم هم نازک کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوووف دختره عنتر نگاه چه نازی هم میکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم پشت میزنشستم-کمکی هست من بکنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر-نه عزیزم به هرحال تو خدمتکار شخصی آقایی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اشکال نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر باخوشحالی گفت:خوب بزار بقیه رو برات معرفی کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اون خانوم مسن اشاره کرد-فخریه خاتون سرخدمتکار اینجا همه براشون احترام قائلن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد به اون دختره که تکیه داده بود به اپن داشت بهم نگاه می کرد-بیگم هم یکی از خدمتکار هاست حالا بقیه رو هم بعدا بهت معرفی می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر-این دختر خانوم خوشگل هم که تازه به جمع ماپیوسته شهرزاد نام داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو تکون دادم و اضحار خوشبختی کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به فخریه خاتون نگاه کردم با لبخند گفتم:فکر کنم شما خیلی وقته که اینجا کار می کنید فخریه خاتون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فخریه خاتون لبخند دلنشینی زد-بقیه منو خاتون صدا میکنن دخترم آره من سالهاست واسه آقا کار میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندم رو پر رنگ کردم و سری تکون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهزاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در ماشین رو که راننده برام باز کرد آروم ازش پیاده شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به کتم کشیدم با دوتا از نگهبان ها به طرف خرابه ای که مواد داخلش جداسازی شده بودن رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتا نگهبان با دیدن ما اول رومون اسلحه کشیدن اما وقتی داخل نور شدم من رو شناختن و با سلام کردن از سر راه کنار رفتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل شدم به طرف زمانی که داشت مواد داخل کامیون ها جاساسازی می کرد رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه بادیدن من دست از کار کشیدن و ایستادن سلام کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمانی-سلام قربان خوش اومدید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو تکون دادم و به جنس ها اشاره کردم-اینا اجناسن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمانی-بله درسته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمانی-تریاک اصل مرغوب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمام رو کشیدم توی هم اشاره کردم که یکی از بسته ها را به دستم بدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از نگهبان ها خم شد بسته ای برداشت به دستم داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بسته رو توی دستم جابه جا کردم آروم بو کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره زیادی اصل بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از کجا صادر شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمانی-از ترکیه بار زدیم از راه ارومیه قاچاقی وارد کردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم-خیله خوب سریع بار بزنید بیارید مخفی گاهی که من میگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمانی-اما...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خشم بهش نگاه کردم-تو بهتر میفهمی یامن که توی کارها فضولی میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمانی سرش رو انداخت پایین چیزی نگفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی تریاک ها رو بار زدن منم سوار ماشین شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی که مطمئن شدم اجناس کامل توی مخفی گاه قرار گرفت به طرف خونه رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگهبان در ماشین باز کرد از ماشین پیاده شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف ساختمون رفتم وارد سالن شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام خونه توی تاریکی مطلق فرو رفته بود و سکوت همه جا رو فرا گرفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم به طرف پله ها رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدم داخل اتاق بشم که چشمم افتاد به در اتاق این دختره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسمش چی بود ش...شه...آهان شهرزاد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جالب بود این دختر با این همه ثروت ببین به چه فلاکتی افتاده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرش کم کلاه مردم رو برنداشت دنیا دار مکافاته همیشه به کام آدم نمیچسبه در همیشه روی یک پاشنه نمی چرخه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم رو از در اتاقش گرفتم و داخل اتاق شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکمه های پیرهنم رو باز کردم روی تخت افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم میخواست بخوابم اما نمیتونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چندین ساله که خواب از چشمام رفته نمیتونم پلکام رو روی هم بزارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه هم خوابم ببره هرشب کاب*و*س...کاب*و*س.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باداد فریاد از خواب میپرم اون روزای سخت برام تداعی میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرزاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نوری که توی چشمام خورد آروم لای پلکام رو باز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کش قوسی به بدنم دادم به دور برم نگاه کردم.یه دفعه سیخ سرجام نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینجا کجاست من کجام الآن اینجا چه خبره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • دورسا

    ۱۵ ساله 00

    واقعا عالی بود ♥

    ۱۲ ساعت پیش
  • ...

    00

    مزخرف مزخرف مزخرف

    ۱۹ ساعت پیش
  • مهرسا

    ۲۳ ساله 00

    رمان خوبی بود

    ۲ هفته پیش
  • ثنا

    ۱۵ ساله 00

    خیلی خوب بود منی که رومان عاشقانه بدم میومد ولی اینو خیلی خوشم امد

    ۲ هفته پیش
  • السا

    00

    خیلی قشنگ بود ولی من آخر نفهمیدم این دخترای مثلاً مظلوم رمانا بیوفت دست پسر بدی داستان چیه میشه😂💔

    ۳ هفته پیش
  • tayebe

    ۱۹ ساله 00

    خوب بود

    ۳ هفته پیش
  • رمان .خ

    10

    قلم نویسنده ضعیف بود هر چند کلمه کلمه یه دفعه اومده نویسنده فراموش کرده دختر داستان گوشی نداره در بخشی از رمان گفته میشه که آلارم گوشی رو فعال کرده بیدار بشه نویسنده متن نوشته شده خودش رو فراموش میکنه

    ۳ هفته پیش
  • مهسا

    ۱۶ ساله 00

    خیلی رمان قشنگی بود واقعا لذت بردم

    ۳ هفته پیش
  • رها

    00

    قشنگ بود ادن تیک ای ک پریا وارد میشه دست ودست و صمیمی جالب نبود برد اولین بار میگم کلا مناز رمان هابی ک درمورد عشق وغرور و اجبازی خوشم مزاد

    ۳ هفته پیش
  • پونه

    ۲۰ ساله 00

    واقعا قشنگ و عاشقانه بود اما چقدر از اردوان بدم اومد احح

    ۴ هفته پیش
  • نفس

    ۱۹ ساله 00

    خوب

    ۴ هفته پیش
  • ریحانا

    ۲۷ ساله 00

    خیلی قشنگ بود واقعا ارزش خوندن داده خدایی حاااال کردماا😁

    ۴ هفته پیش
  • مریم رضایی

    ۴۵ ساله 00

    جذاب بود ممنون

    ۲ ماه پیش
  • زهرا

    00

    خیلی عالی بود واقعا. ارزش خوندن رو داشت!

    ۲ ماه پیش
  • ستایش

    01

    من که خوشم نیومد

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.