رمان پرنسس قلعه به قلم زهره شعرباف
ژانر: #عاشقانه #خدمتکاری
خلاصه:
شهرزاد دختری که به خاطر تهیه مواد پدرش به مردی فروخته میشه که خیلی هوس بازه اما بهزاد پسری که خیلی مغروره شهرزاد رو میخره…
کت اسپرت مشکی رنگم رو تنم کردم.ادکلن تلخم رو به گردن مچ دستام زدم.سویچ ماشینم رو برداشتم و بدون بردن محافظ یا راننده سوار ماشینم شدم وبه راه افتادم.
جلوی ویلای اَردوان توقف کردم و چندتا بوق زدم.
چندی نگذشت که دوتا از نگهبان ها در رو باز کردن و بهم سلام کردن.
ماشین رو داخل ویلا بردم وازش پیاده شدم.
نگاهی به باغ سرسبز اردوان انداختم
این عمارت با این همه جلال شکوه باز هم خوف ناک و خفه کننده بود.
یکی از نگهبان ها به سمتم اومد و گفت:سلام خیلی خوش اومدید...آقا منتظرتون هستن.
به تکون دادن سر اکتفا کردم و داخل سالن ویلا شدم.
راهم رو به طرف اتاق کار اردوان سوق دادم.
به اتاقش که رسیدم بدون در زدن داخل شدم.
به محض ورودم چیزی رو دیدم که سالهاست دیگه مشاهده اش برای من عادی شده بود.
دختر نیمه برهنه ای باموهای بلوند طلایی رنگ، توی بغل اردوان نشسته بود و داشتن از یکدیگر کام می گرفتن.
با دیدن من توی چهارچوب در ازهم فاصله گرفتن.
اردوان خیلی ریلکس گفت:عه اومدی؟
هیچی نگفتم و همونطور بهش نگاه کردم.
اردوان رو کرد به دختره که نگاهش میخ من بود
-کاترینا عزیزم تو برو توی اتاقم تا من بعدا بیام.
بعدم چشمکی حواله کاترینا کرد.
وقتی کاترینا داشت از اتاق می رفت بیرون خیلی نامحسوس طوری که اردوان متوجه نشه دستش رو نوازش گرانه به کمرم کشید،بعد از اتاق خارج شد
اگه اردوان اونجا نبود، گردنش رو خرد می کردم.
نگاهی به اطراف اتاق کار اردوان انداختم.
هیچ از اتاقش خوشم نمی اومد،همه جا سفید بود به طوری که رنگ روشنش چشمم رو اذیت می کرد.
آروم روی مبل رو به روی میزش نشستم که اردوان گفت:چی میخوری؟
به پشتی مبل تکیه دادم و سعی کردم خشمم رو مهار کنم
-من برای خوردن چیزی به این جا نیومدم بگو ببینم چی میخوای که گفتی سریع بیام.
اردوان با جدیت نگاهی بهم انداخت
-یه محموله مهم داریم.
شونه ای بالا انداختم-خوب چه ارتباطی به من داره؟
اردوان لبخندی زد و گفت:ربطش به تو زیاده باید این محموله رو تحویل بگیری.
پوفی کردم و گفتم:چرا من؟
با کلافگی دستی توی موهای پرپشتش کشید مشکی رنگش کشید
-چرا متوجه نیستی بهزاد من نمیتونم این دفعه ریسک کنم.
-چرا نمیدی به اون مردک زمانی؟
اردوان پوزخند صدا داری زد و سری به نشانه نه تکون داد
-د آخه به اون احمق بدم که تمام تلاشم رو به باد میده، مثل این که فراموش کردی دفعه پیش چه گندی زد نزدیک بود پلیس ها دستگیرمون کنن.
سری تکون دادم-خوب من چیکار باید بکنم؟
اردوان به پشتی صندلیش تکیه داد شروع کرد به کشیدن خط های نامفهوم روی میز
-امشب به این آدرسی که میگم میری، تمام محموله رو تحویل میگیری و بعد با احتیاط می بری به انبار تحویل میدی همین...
باشه ای گفتم که یک دفعه صدای جیغ یه دختر از توی حیاط ویلا شنیده شد.
صدای دختری بود که انگار داشت با نگهبان ها دعوا میکرد و التماس می کرد که ولش کنن.
به اردوان نگاه کردم که با تعجب گفت:چه خبره؟
شونه ای به معنای ندونستن بالا انداختم به همراه اردوان از اتاق بیرون رفتیم تا ببینیم این دختره کیه که خونه رو گذاشته رو سرش.
***
شهرزاد
با جیغ داد خودم رو به زمین آسمون زدم
-تف به روت بی غیرت به توهم میگن پدر؟
اما اون بیخیال انگاری اصلا توی این حال هوا نبود داشت راحت مواد می کشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهه باورم نمیشه،به خاطر چند مثقال مواد دخترش رو فروخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوتا از اون غول تشن ها اومدن طرفم و مچ دستام رو گرفتن که منو ببرن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومدم از خودم رو از حصارشون آزاد اما، به قدری محکم منو گرفته بودن تمام راه فرار به روم بسته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه کنترل اشکام هم دست خودم نبود گوله گوله پشت سرهم پایین میریختن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو از درخونه بیرون بردن و به سمت اون وَن مشکی رنگ که جلوی در خونه پارک بود بردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمم به همسایه ها افتاده که ایستاده بودن داشتن بدبخت شدن منو تماشا می کردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه پسرای همسایه که همیشه جلوم جولان می دادن و می گفتن غیرت ما اجازه نمیده چپ بهت نگاه کنن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالآن کو اون غیرت فقط ایستادن دارن زجرکشیدن منو تماشا می کنن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالم از تمام مردا بهم میخوره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل چنین انسان هایی که از مرد بودن فقط اسمش رو به یدک میکشند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پدرم که فقط این اسم مقدس روش گذاشته شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پسرای همسایه که فقط منو به عنوان یه طعمه برای وجود نحسشون میخوان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآره حالم از همه این آدما بهم میخوره از تک تکشون متنفرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه زور منو پرت کردن توی ماشین و کنارم دوتا از این نرغول ها جاگرفتن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه مردی که نسبت به بقیه لاغر تر بود و کنار راننده نشست گفتم:از جون من چی میخواین ولم کنید لعنتی ها.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم تقلا می کردم که ولم کنن که همون مرد با عصبانیت گفت:خفه شو دختر جون والا میفرستمت قبرستون کنار مادرت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن اسلحه توی دستش ساکت شدم به اشکام اجازه بارش دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی دونستم سرنوشتم چی میشه چه بلایی به سرم میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین جلوی یه مسکن ویلایی نگه داشت چندتا بوق زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از چندثانیه دوتا مرد در بازکردن ماشین داخل شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی که ایستاد مرد کنارم در رو باز کرد بازوی منو توی دستش گرفت به زور منو از ماشین پیاده کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه دوربرم که نگاه کردم یه حیاط خیلی بزرگ شیک پر از دار درخت بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه ساختمون هم آخر حیاط به چشم می خورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه جا سرسبز بود اما یه وحشتی هم به دل می انداخت این همه زیبایی در کنار اون ترس قابل باور نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای خاک تو سرت شهرزاد اینا میخوان تو رو بدبختت کنندر اونوقت تو داری دوربرت رو نگاه می کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم فرار کنم که یه مرد از پشت منو گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروع کردم به تقلا کردن جفتک پروندن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه همون منوال هم جیغ داد می کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ولم کنید چی از جون من میخواین میخوام برم خواهش می کنم ولم کنید لعنتی ها زورتون رو به یه دختر نشون میدید، الآن به حساب تک تکتون میرسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه قدری بلند جیغ داد می کردم که همه نگهبان ها ایستاده بودن و منو تماشا می کردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دفعه در ساختمون باز شد دوتا پسر جوون از داخلش بیرون اومدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی از پسرا با عصبانیت گفت:اینجا چه خبره این دختره کیه زمانی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سرتقی گفتم:ولم کنید تا بهش نشون بدم من کی هستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون پسره دیگه داشت باتعجب بهم نگاه می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره همون مرد اسلحه رو به روم کشید وگفت-خفه میشی یا همه رو از دست جیغ هات راحت کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون خیلی جدی این حرف زد اسلحه دستش هم میدونم که شوخی بردار نیست ساکت شدم والا من کسی نبودم که در برابر زورگویی های دیگران سر خم کنم بعــــــــــــله اینجوریاست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون کسی که به روم اسلحه کشید حالا فهمیدم که اسم نحسش زمانیِ رو به اون دوتا کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آقا اردوان این دختره همون مرتیکه افتخاریِ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره که مشخص شد اسمش اردوان دستی روی لبش کشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزمانی-هیچی مردک اومده بود پیش من دنبال مواد چون هیچی پول نداشت دخترش رو به ازای بهای خرجش داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاردوان قهقه ترسناکی زد و گفت:کار خوبی کردی حداقل از دختر خوشگلش میشه استفاده های زیادی کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد باهیزی زل زد به سرتاپای من اگه بگم نترسیدم دروغ گفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاردوان رو کرد به همون پسر کناریش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نظر تو چیه بهزاد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهزاد نگاه بی تفاوتی به طرفم انداخت؛به چهره اش دقیق شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوستی برنزه با چشمای درشت رنگی بینی متناسب با صورت لبای کوچیک قلوه ای موهای پرپشت که رنگش مشکی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاردوان هم خوشتیپ بود ولی در هر نگاهی بهزاد بیشتر به دل می نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاردوان چهره خشن خیلی هیزی داشت اما بهزاد علاوه بر چهره جدی...خونسردی و بی تفاوتی ازش می بارید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره به خودم اومدم شهرزاد اینا میخوانن بی آبرو بی حیثیتت کنند اونوقت تو ایستادی داری چهره هاشون رو کنکاش می کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدم اینجوری نمیشه باید یه کاری بکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروع کردم به فریاد زدن التماس کردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تورو خدا ولم کنید التماس می کنم دست از سرم بردادید چی از جون من میخواین آخه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاردوان لبخند چندشی زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-امشب خودت میفهمی ازت چی میخوام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدنم از ترس شروع کرد به لرزیدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم چرا اما ناخودآگاه نگاهم کشیده شد به سمت بهزادانگاری ازش کمک می خواستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه حسی بهم می گفت به این پسره میتونم اعتماد کنم اما چرا نمیدونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم بهزاد توی چهره ام چی دید رنگ نگاهش عوض شد.چنان حرفی زد که باعث تعجب خیلی زیاد منو بقیه شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهزاد-من این دختر میخوام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irادوان با تعجب گفت:یعنی چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهزاد-یعنی این دختر رو من میخرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاردوان باعصبانیت. سری تکون داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمیشه باید پیش من بمونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهزاد نگاهی به اردوان انداخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من دوبرار قیمتی رو که بگی پرداخت می کنم میدونی چیزی رو که بخوام به دست میارم پس نزار به زور متوسل بشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم یه نگاه عصبی به طرف اردوان انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاردوان یه نگاه با حسرت بهم انداخت بعد با لب لوچه ای آویزون رو به بهزاد گفت:خیله خوب حالا بیا بریم داخل تا آدرس عملیات رو بهت بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهزادهم بدون هیچ حرفی داخل ساختمون شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدجوری حالم گرفته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالم از خودم این زندگی نکبتی بهم میخورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اینکه مثل یه کالا از این دست به اون دست فروخته می شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاش مامانم پیشم بود تا باحضورش بهم امید بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یادآوری مادرم درد کل وجودم رو فرا گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم چند دقیقه بود که بهزاد با همون اخم وحشتناکش از ساختمون بیرون اومد رو به روم قرار گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهزاد-راه بیافت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خشم گفتم:من با تو هیچ جا نمیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازوم رو توی مشتش گرفت منو محکم به سمت خودش کشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سعی نکن واسه من چموش بازی دربیاری چون من از اردوان خیلی بدترم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم منو کشید خیلی خوشگل پرت کرد توی ماشین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه به دوربرم انداختم جووون فراری چه حالی بده با این ویراژ دادن توی خیابون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهزاد هم سوار ماشین شد خیلی ریلکس قفل مرکزی رو زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاستارت زد به راه افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوبارهGPS ذهنم فعال شد که یه کاری کنم تا از دست این آقا غولِ فرار کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره شروع کردم به جفتک انداختن البته به درماشین،در همون منوال هم زبونم چرخید شروع کردم به فحش دادن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مرتیکه عوضی باز کن این در صاب مرده رو میخوام برم بزن کنار این لگن رو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دفعه صبرش تموم شد روبه من چنان فریادی زد که از ترس خودم رو خیس کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهزاد-خـــــــفـــــــــــه شــــــــــــــو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه معنای واقعی کلمه خفه شدم خداییش خیلی وحشتناک شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه تا رسیدن به مقصد حرفی نزدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی ترسیدم باز آمپر اعصابش بزنه بالا از وسط دو نصفم کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی در بزرگی نگه داشت با ریموت در باز کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی ماشین داخل شد پارکش کرد بالاخره در ماشین باز کرد پیاده شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم بعد از پیاده شدنش از ماشین خارج شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن ویلا یا بهتره بگم عمارت برق از سرم پرید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدای من اینجا چقدر قشنگ بود انگار یه تیکه از بهشت بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپر از درخت گلهای رنگارنگ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه ساختمون که شبیه قصر یا قلعه بود توی دلش خونه کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط تنها مشکلش این بود که این عمارت پر بود از نگهبان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینجوری فرار کردن مشکل که هیچ غیرممکن بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی حس حال خودم بودم که این بهزاد مثل بختک پرید وسط-دنبالم بیا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم دنبالش رفتم از پله های ساختمون بالا رفتیم و پشت در عمارت ایستادیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهزاد با کلید در باز کرد کنار ایستاد تا من اول برم داخل.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم به داخل قدم گذاشتم که با دیدن دکوراسیون شگفت زده شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداخلش قشنگ تر از بیرون بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی از خونه قبلی ماهم بزرگتر شیک تر بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلوسترهای بزرگ اجناس قیمتی جلوی خیلی زیبایی به این خونه داده بودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دفعه این بهزاد صاف پرید وسط دید زدن منو شروع کرد به زر زدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهزاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی اردوان اون حرفا رو به دختره زد دختره هم برگشت بهم نگاه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگاری بهم التماس می کرد که نزارم دست اردوان بهش برسه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاول بی تفاوت بودم اما وقتی کمی دقت کردم توی عمق چشاش معصومیت چشمای بهارم رو دیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنتونستم طاقت بیارم برای همون اون پیشنهاد رو به اردوان دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاردوان هیچ از این کار من خوشش نیومد اما خوب می دونست نباید بامن کلکل کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی که آدرس رو از اردوان گرفتم از اتاقش بیرون اومدم که توی سالن کاترینا رو دیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاترینا با دیدن من لبخندی زد با عشوه به طرفم اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومدم بی تفاوت از کنارش رد بشم که بازوم رو گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم با سردی به چشمای آبی رنگش نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاترینا لبخندی زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کجا با این عجله تشریف داشتین حالا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازوم رو محکم از دستش بیرون کشیدم و اومدم دوباره برم که سد راهم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه حالا که من بی آزارم اینا کاری میکنن که من اخلاقم سگی بشه پاچه بگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاترینا با لوندی دستش رو روی گردنم کشید با عشوه گفت:چرا ازم فرار میکنی من که میدونم تو از من خوشت میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی به افکار پوچ و.واهیش زدم-من از تو خوشم میاد هه مسخره است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاترینا-آره خوشت میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم یقه کتم رو توی توی مشتش گرفت و منو کشید سمت خودش که دستم رو گذاشتم روی قفسه سینه اش و محکم هلش دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون انتظار چنین کاری رو از من نداشت تلو تلو خوران رفت عقب محکم زمین خورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب بهم نگاه کرد که نیشخندی زدم وگفتم:این عشوه ها رو برو برای همون اردوان بیا که این کارست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم سریع از ساختمون زدم بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی که وارد حیاط شدم دیدم این دختره با اخم ایستاده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا استرس پاش رو تکون می داد و ناخونش رو میجوید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرفش رفتم و روبه روش ایستادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-راه بیافت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دفعه با خشم گفت:من با تو هیچ جا نمیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه مثل اینکه این نمیخواد باهام راه بیاد مثل اینکه امروز باید به همه اون روی سگم رو نشون بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازوش رو محکم توی چنگم گرفتم از لای دندونام گفتم:سعی نکن واسه من چموش بازی دربیاری چون من از اردوان خیلی بدترم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم محکم کشیدمش و پرتش کردم توی ماشین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم هم پشت رول نشستم واستارت زدم و حرکت کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای اینکه کار احمقانه ای ازش سرنزنِ قفل مرکزی رو زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی راه بودیم که یه دفعه این دختره شروع کرد به جفتک پرونی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشت با درماشین نازنینم کشتی می گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمچین لگد میزد به در ماشین که دردش رو من احساس می کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروع کرد به فحش دادن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مرتیکه عوضی باز کن این صاب مرده رو میخوام برم بزن کنار این لگن رو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولش خودم رو به بیخیالی زدم پیش خودم فکر کردم اگه بهش اهمیت ندم خودش کوتاه میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما انگاری از خونسردی من جری تر شد فهمیدم نه این از اوناش تشریف داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام توانم رو توی صدام جمع کردم وبلند فریاد زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خــــــفـــــــه شــــــــــو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم از صدام ترسیدم چه برسه به این دختر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکرکنم خوب ترسید چون دیگه تارسیدن به مقصد نه حرفی زد نه کاری انجام داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی رسیدم در باریموت باز کردم وماشین داخل حیاط پارک کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقفل مرکزی رو باز کردم و خودم پیاده شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین دختره هم پیاده شده بود داشت با لذت تعجب به اطرافش نگاه می کرد که بادیدن نگهبان ها اخماش توی هم گره خورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهمیدم توی فکر فرار بوده اما با دیدن نگهبان ها زهی خیال باطل.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه افکارش پوزخندی زدم-دنبالم بیا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم زودتر به راه افتادم این دختره هم دنبالم اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی که در با کلید بازکردم کنار ایستادم تا اول اون داخل بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی داخل سالن شدیم خدمتکار ها که مشغول تمیز کاری بودن دست از کارکشیدن و با تعجب به ما نگاه کردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخه سابقه نداشته که من با دختر بیام خونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف این دختره برگشتم گفتم:از این به بعد تو خدمتکار شخصی منی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتعجب توی چشمای سبز رنگش دیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو بالا گرفتم-من اینجا چندتا قانون دارم که هرکسی بدون استثناء با زیر پا گذاشتن این قوانین تنبیه بدی در انتظار داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون هیچ حرفی بهم نگاه می کرد انگاری اصلا براش مهم نبود که چی میگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین خونسردیش باعث تعجبم شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه بهش انداختم و شروع کردم به حرف زدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-قانون شماره1...توی کارها فضولی نمی کنی و سرک نمیکشی2...بددهنی ممنوع اگه ببینم حالت رو میگیرم3...هرموقع هرزمان هر ساعت که من بخوام در اختیارمی بدون داشتن اعتراض4...دست کج داشته باشی دستت رو قلم می کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا اون موقف ساکت بود اما باشنیدن این حرف از عصبانیت سرخ شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد حرفی بزنه که انگشتم رو جلوی بینیم گرفتم وگفتم:هیس خفه شو اینجا فقط من حرف میزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی قشنگ داشت حرص میخورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین رو از صورت قرمز شده برافروخته اش خوب میشد تشخیص داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم گفتم:فهمیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو تکون داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلجم گرفت انگار نه انگار که باید عین آدم جواب بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدام رو کمی بردم بالا-وقتی بامن حرف میزنی سرت رو بلند کن به من نگاه کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو بلند کرد با اون چشم ها که معلوم بود ازشون شرارت میباره با خشم زل زد بهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irادامه دادم-خوبه دفعه دیگه هم جوابم رو میدی نه عین چی سرت رو تکون بدی شیر فهم شدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم گفت:باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهام رو بالا دادم-باشه نه چشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خشم بهم نگاه کرد گفت:چشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نوچ نشد بلند بگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتن صداش رو برد بالا با ناز ادا گفت:چـــــــــشــــــــم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدا لعنتت کنه پرده گوشم پاره شد چرا داد میزنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه روی خودم نیاوردم-خوبه بعد نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به سحر که برام از بقیه خدمتکار ها قابل اعتماد تر بود کردم وگفتم:اتاق این دختر ازاین به بعد توی اتاق کناری منه لباس مخصوصش رو هم بزارید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتعجب توی چهره سحر وبقیه خدمتکار ها هویدا شد اما چون ترس از خشم من داشتن جرعت نمی کردن چیزی بگن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحر-چشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرکت کردم که وسط راه ایستادم و به مادر فولاد زره گفتم:بعد از تعویض لباست بیا اتاق کار من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم به طرف اتاق کارم که طبقه پایین بود رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداخل اتاق شدم و پشت میز کارم نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرنج هام رو به میز تکیه دادم سرم رو توی دستام گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاردوان پیش خودش چی فکر کرده که میخواد منو بفرسته سر محموله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند بار از زیرش در رفتم اما این دفعه نه نمیشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهرزاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمراه همون دختره که اسمش سحر بود به طبقه بالا رفتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطبقه بالا راهرویی با چند در بود که توی راهرو وسایل تزئینی و مبلمان چیده شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختره پشت در قهوه ای رنگی توقف کرد رو به من گفت:اینجا از این به بعد اتاق توعه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتشکری کردم و بعد از بازکردن در پا به داخل اتاق گذاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر رو بستم و یه نگاه به دور بر اتاق انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعجب اتاقی بود ها اینا مطمئنن این اتاق مال منه؟مگه من فقط یه خدمتکار ساده نیستم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین اتاق که خیلی شیک و زیباست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه تخت دونفره قرمز مشکی با پرده سفید رنگ که گلای قرمز مشکی داشت به پنجره آویزون بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه فرش کوچیک قرمز مشکی با کمد دراور ست تخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه در دیگه هم توی اتاق بود که معلومه سرویس بهداشتی و حمام بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت پنجره قدی ایستادم دیدم ارتفاعش زیاد نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی خوب باغ پر بود از نگهبان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگه این پسره کیه که اینقدر دفتر دستک داره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوووف دارم دیونه میشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدراتاق بازشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف در برگشتم که دیدم همون دختره سحر داخل شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دست لباس گذاشت روی تخت برگشت طرفم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اینا لباس های تو هستن اسم من سحر اگه به چیزی احتیاج داشتی بهم بگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو تکون دادم و گفتم:مرسی میشه یه سوال بپرسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحر-آره حتما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مگه من یه خدمتکار نیستم پس این اتاق این وسایل...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحر یه نگاهی به دوربرش انداخت آه پرحسرتی کشید-نمیدونم چرا آقا این اتاق به تو دادن ورود به این اتاق ممنوع بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کنجکاوی پرسیدم-چرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحر-شاید یه روزی برات تعریف کردم راستی اسمت چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و گفتم:شهرزاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحر-خیلی خوشبختم عزیزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یادآوری چیزی رو بهش گفتم-راستی اتاق کار این آقا غولِ کجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحر خنده ای کرد دستش رو به معنای هیس روی دماغش گذاشت-هیس اگه بفهمه می کشتت بعدشم اتاقش آخر راهروی پایین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو تکون دادم که از اتاق خارج شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف لباسایی که برام آورده بود رفتم.وقتی بهشون نگاه کردم سرم شاخ درآورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچی من اینارو بپوشم عـــــــــــمـــــــــــرا!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدسال سیاه من یه عمر خانومی کردم به این اون دستور دادم حالا بیام مثل خدمتکار ها لباس بپوشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما مگه غیر از اینه که تو یه خدمتکاری؟شهرزاد به خودت بیا تو هیچی نیستی اما قبلا که بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبلا تموم شد، گذشت، اون روزای خوب بی دغدغه ای که داشتی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما به هرحال من نمیتونم این لباس ها رو بپوشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف کمد رفتم تا بلکه بتونم یه لباس مناسب پیدا کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه تونیک زرد قشنگ آستین بلند پوشیدم با یه شلوار کتون سفید رنگ موهام رو با یه کش بستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنبال شالی چیزی گشتم که سرم کنم که دیدم این مسخره بازی ها چیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزمانی که منو به زور آوردن روسری یا حجابی سرم نبود و این پسره هم موهای منو دیده خوب این ادا اطفارها چیه که دربیارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآدم خیلی مقیدی هم نبود اما ول راحت هم نبودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اتاق بیرون اومدم و به طرف پله ها رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پله ها که اومدم پایین نگاه خیره چند تا از خدمتکار ها رو به روی خودم دیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید چون به خاطر لباسم بود یا شاید هم به خاطر اینکه همراه خود بهزاد پا به این عمارت گذاشته بودم نمیدونم به هر حال اصلا برام مهم نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی توجه به خدمتکار ها راهم رو به سمت اتاق کار این مردک کج کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت در ایستادم چند ضربه به در نواختم که صدای محکم بهزاد از اون طرف شنیده شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهزاد-بیا تو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر باز کردم داخل شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر پشت سرم بستم و به طرف بهزاد که سرش روی یک پرونده بود برگشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو بلند کرد از پشت عینک دسته طلاییش بهم نگاه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حق نگذریم خیلی خوشگله البته حیف که اخلاقش صفره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعینک از روی چشماش برداشت اشاره کرد که جلوتر برم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند قدم جلو رفتم جلوی میزش ایستادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهزاد-بشین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه قدری لحنش دستوری بود که جای هیچ مخالفتی باقی نمیموند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم روی مبل روبه روی میزش نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتازه نگاهم به اطراف اتاق افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه اتاق کار خیلی زیبا با ست مشکی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاه چرا مشکی آدم دلش میگیره اما به هیچ عنوان چیزی از شیک بودنش کم نمی کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباصدای بهزاد دست از نگاه کردن کشیدم و زل زدم بهش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهزاد-خوب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب گفتم:خوب؟چی خوب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهزاد-بگو از خودت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون دادم-لازم به ذکره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهزاد-هرچی که من بپرسم یا بگم حتما لازم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایــــــــــــــــــش پسره مغرور از خودراضی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهزاد-اسم فامیل؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شهرزاد افتخاری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهزاد-نام پدر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه جوری حرف میزنه انگار اومدم ثبت احوال.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص گفتم-خسرو افتخاری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهزاد متفکر چندبار اسم فامیل به اصطلاح پدرم رو زیر لب زمزمه کرد-خیلی به نظرم آشنا میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زدم بایدم بشناسی پدرم کم کسی نبود برای خودش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دفعه بهزاد گفت:آره فهمیدم افتخاری...تو دختر خسرویی همون کسی که بزرگترین کارخونه ها رو ادراه می کرد و تجارت دبی داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره درسته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ناباوری سری تکون داد-پس تو چرا...اردوان گفت به خاطر مواد تو رو فروخته تا جایی که یادم میاد برای تنها فرزندش همه کار می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمرده شمرده گفتم:اون مال زمان قدیم بود الآن اوضاع فرق میکنه ما ورشکست شدیم خیلی هم بدجور شکست خوردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهزاد-چطور اینقدر بدبخت شدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخواستم بگم بدبخت خودتی هفت جدآبادت مرتیکه بی ادب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه تای ابروم رو بردم بالا گفتم:بدبخت نه ما فقط بدشانسی آوردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهزاد به پشتی صندلیش تکیه داد-دختر نازپرورده خانواده افتخاری...برای همونه که لباس مخصوص نپوشیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشیدم و سرم رو پایین انداختم-از من نخواین که اونا رو بپوشم من اینجا کار می کنم قبول ولی به هیچ عنوان اون لباس ها رو قبول کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهزاد-الآن که فعلا کار دارم ولی موقع نیاز باید یه شرح حالی از خانوادت بهم بدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو تکون دادم که بهزاد گفت:راستی یادت نرفته که تو خدمتکار شخصی منی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه یادم نرفته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهزاد-پس بهتره یه چیزایی رو برات یادآوری کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد حالت آدمای متفکر به خودش گرفت زل زد به من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهزاد لباش رو با زبونش خیس کرد-زمانی که از بیرون میام فرقی نداره کی باشه باید به استقبالم بیای من هرروز صبح دوش می گیرم پس دوست دارم لباس حوله ام همیشه توی اتاق آماده باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتاقم رو از این به بعد تو تمیز میکنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه دوست داشتی میتونی توی کارهای دیگه هم به بقیه کمکم کنی واگرنه هم اشکالی نداره چون توفقط خدمتکار منی سحر رو میشناسی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو به معنای آره تکون دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهزاد-سحر برای من از بقیه قابل اعتماد تره اگه چیزی خواستی به اون بگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشه ای گفتم که دستش رو بلند کرد-مرخصی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز سرجام بلند شدم داشتم می رفتم که که صداش رو از پشت سرم شنیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهزاد-فکر فرار رو هم از سرت بیرون کن چون اینجا هم نگهبان زیاد داره هم سگ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار میدونست توی فکر فرارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو مشت کردم حتی بدون اینکه کوچک ترین نگاهی به سمتش بندازم از اتاق خارج شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف آشپزخونه رفتم که دیدم سحر روی میز نهار خوری نشسته داره سبزی پاک میکنه یه زن مسن تر یه دختر جوون دیگه هم بودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم سلام کردم که سحر اون خانوم مسنِ جوابم رو با گرمی دادن اما اون دختره اصلا جواب رو نداد که هیچ برام پشت چشم هم نازک کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوووف دختره عنتر نگاه چه نازی هم میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم پشت میزنشستم-کمکی هست من بکنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحر-نه عزیزم به هرحال تو خدمتکار شخصی آقایی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اشکال نداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحر باخوشحالی گفت:خوب بزار بقیه رو برات معرفی کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اون خانوم مسن اشاره کرد-فخریه خاتون سرخدمتکار اینجا همه براشون احترام قائلن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد به اون دختره که تکیه داده بود به اپن داشت بهم نگاه می کرد-بیگم هم یکی از خدمتکار هاست حالا بقیه رو هم بعدا بهت معرفی می کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحر-این دختر خانوم خوشگل هم که تازه به جمع ماپیوسته شهرزاد نام داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو تکون دادم و اضحار خوشبختی کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه فخریه خاتون نگاه کردم با لبخند گفتم:فکر کنم شما خیلی وقته که اینجا کار می کنید فخریه خاتون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفخریه خاتون لبخند دلنشینی زد-بقیه منو خاتون صدا میکنن دخترم آره من سالهاست واسه آقا کار میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندم رو پر رنگ کردم و سری تکون دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهزاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر ماشین رو که راننده برام باز کرد آروم ازش پیاده شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی به کتم کشیدم با دوتا از نگهبان ها به طرف خرابه ای که مواد داخلش جداسازی شده بودن رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوتا نگهبان با دیدن ما اول رومون اسلحه کشیدن اما وقتی داخل نور شدم من رو شناختن و با سلام کردن از سر راه کنار رفتن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداخل شدم به طرف زمانی که داشت مواد داخل کامیون ها جاساسازی می کرد رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه بادیدن من دست از کار کشیدن و ایستادن سلام کردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزمانی-سلام قربان خوش اومدید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو تکون دادم و به جنس ها اشاره کردم-اینا اجناسن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزمانی-بله درسته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی هست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزمانی-تریاک اصل مرغوب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمام رو کشیدم توی هم اشاره کردم که یکی از بسته ها را به دستم بدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی از نگهبان ها خم شد بسته ای برداشت به دستم داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبسته رو توی دستم جابه جا کردم آروم بو کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآره زیادی اصل بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از کجا صادر شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزمانی-از ترکیه بار زدیم از راه ارومیه قاچاقی وارد کردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون دادم-خیله خوب سریع بار بزنید بیارید مخفی گاهی که من میگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزمانی-اما...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خشم بهش نگاه کردم-تو بهتر میفهمی یامن که توی کارها فضولی میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزمانی سرش رو انداخت پایین چیزی نگفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی تریاک ها رو بار زدن منم سوار ماشین شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی که مطمئن شدم اجناس کامل توی مخفی گاه قرار گرفت به طرف خونه رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگهبان در ماشین باز کرد از ماشین پیاده شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف ساختمون رفتم وارد سالن شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام خونه توی تاریکی مطلق فرو رفته بود و سکوت همه جا رو فرا گرفته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم به طرف پله ها رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومدم داخل اتاق بشم که چشمم افتاد به در اتاق این دختره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسمش چی بود ش...شه...آهان شهرزاد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجالب بود این دختر با این همه ثروت ببین به چه فلاکتی افتاده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدرش کم کلاه مردم رو برنداشت دنیا دار مکافاته همیشه به کام آدم نمیچسبه در همیشه روی یک پاشنه نمی چرخه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم رو از در اتاقش گرفتم و داخل اتاق شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکمه های پیرهنم رو باز کردم روی تخت افتادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم میخواست بخوابم اما نمیتونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچندین ساله که خواب از چشمام رفته نمیتونم پلکام رو روی هم بزارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه هم خوابم ببره هرشب کاب*و*س...کاب*و*س.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباداد فریاد از خواب میپرم اون روزای سخت برام تداعی میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهرزاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نوری که توی چشمام خورد آروم لای پلکام رو باز کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکش قوسی به بدنم دادم به دور برم نگاه کردم.یه دفعه سیخ سرجام نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینجا کجاست من کجام الآن اینجا چه خبره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir...
00مزخرف مزخرف مزخرف
۱۹ ساعت پیشمهرسا
۲۳ ساله 00رمان خوبی بود
۲ هفته پیشثنا
۱۵ ساله 00خیلی خوب بود منی که رومان عاشقانه بدم میومد ولی اینو خیلی خوشم امد
۲ هفته پیشالسا
00خیلی قشنگ بود ولی من آخر نفهمیدم این دخترای مثلاً مظلوم رمانا بیوفت دست پسر بدی داستان چیه میشه😂💔
۳ هفته پیشtayebe
۱۹ ساله 00خوب بود
۳ هفته پیشرمان .خ
10قلم نویسنده ضعیف بود هر چند کلمه کلمه یه دفعه اومده نویسنده فراموش کرده دختر داستان گوشی نداره در بخشی از رمان گفته میشه که آلارم گوشی رو فعال کرده بیدار بشه نویسنده متن نوشته شده خودش رو فراموش میکنه
۳ هفته پیشمهسا
۱۶ ساله 00خیلی رمان قشنگی بود واقعا لذت بردم
۳ هفته پیشرها
00قشنگ بود ادن تیک ای ک پریا وارد میشه دست ودست و صمیمی جالب نبود برد اولین بار میگم کلا مناز رمان هابی ک درمورد عشق وغرور و اجبازی خوشم مزاد
۳ هفته پیشپونه
۲۰ ساله 00واقعا قشنگ و عاشقانه بود اما چقدر از اردوان بدم اومد احح
۴ هفته پیشنفس
۱۹ ساله 00خوب
۴ هفته پیشریحانا
۲۷ ساله 00خیلی قشنگ بود واقعا ارزش خوندن داده خدایی حاااال کردماا😁
۴ هفته پیشمریم رضایی
۴۵ ساله 00جذاب بود ممنون
۲ ماه پیشزهرا
00خیلی عالی بود واقعا. ارزش خوندن رو داشت!
۲ ماه پیشستایش
01من که خوشم نیومد
۲ ماه پیش
دورسا
۱۵ ساله 00واقعا عالی بود ♥