رمان نه دیگر نمی بخشم به قلم نازنین آقایی
من را شراره نام نهاده اند … زیرا پدرم اعتقاد داشت با شراره های آتش وجودم در هنگام تولد زندگیش را به آتش کشیده ام … من را شراره صدا زدند خواهر و برادری که مگسان دور شیرینی بودند و هرچه پدر میگفت گوش می نهادند من شراره بودم و آنها برای خاموش کردن شعله های درونم با نفرت و آزارهایشان آبی می شدند بر روی آتش وجودم …. حال مردی میگوید با شراره های عشق شعله کشیدم وجودش را مردی که خود خاکسترم کرد و چیزی از من باقی نگذاشت
تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۱۹ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
خلاصه :
من را شراره نام نهاده اند …
زیرا پدرم اعتقاد داشت با شراره های آتش وجودم در هنگام تولد زندگیش را به آتش کشیده ام …
من را شراره صدا زدند خواهر و برادری که مگسان دور شیرینی بودند و هرچه پدر میگفت گوش می نهادند
من شراره بودم و آنها برای خاموش کردن شعله های درونم با نفرت و آزارهایشان آبی می شدند بر روی آتش وجودم ….
حال مردی میگوید با شراره های عشق شعله کشیدم وجودش را
مردی که خود خاکسترم کرد و چیزی از من باقی نگذاشت
سخن نویسنده :
سلام به دوستانه عزیز و دوست داران کتاب و کتاب خوانی خوش حالم که مورد لطف شما قرار گرفتم تا اولین اثر من رو بخونید مسلما اولین اثر مظلوم ترین اثره ادم میشه چون اولین کاره منه نوییه و خوب تجربه ای هم تو این زمینه ندارم .ادب و ادبیات تازه کننده ی روح آدمیه و خوب من هم دست به قلم بردم تا روحم رو تازه کنم اما روح عجولم اون جور که میخواست داستان رو تموم نکرد بر اساس یه سری مشکلات این داستان با یک سری سر هم بندی های کلی تند تند جمع و جور شد و حتی فرصت باز بینی هم نداشت پس اگه غلطه املایی با تایپی ای دیدید به بزرگی خودتون ببخشید آدم وقتی خالقه یه داستان میشه گاهی کنترل شخصیت هاش از دستش در میره و مثل یک سری بچه های تخس و شیطون هر چی بهشون میگی آخه عزیزه من دلبنده من ،من این نقشه رو برای تو داشتم کار خودشون رو میکنن که میکنن .خوب زیادی حرف زدم شاید داستان به نظر خودتون تکراری بیاد من واقعا نمیدونستم با همچین موضوعی داستانی هم هست اما مطمئن باشید هر داستانی اتفاقات یا رویداد های متفاوتی رو تو خودش گنجونده موضوع مد نظره من یک سری معیارها داره که با معیارهای نویسنده های دیگه کاملا متفاوته من عاشق غافلگیری های ناگهانیم این آخر داستان یهو بفهمید هر آنچه که توی ذهنتون بوده غلطه .باز هم میگم اگه کمی و کاستی ای بود لطفا با نقد های سازندتون بهم اطلاع بدید خوشحال میشم با در نظر گرفتن خواسته های شما چیزی رو بنویسم که برای شما لذت بخش باشه .
با تشکر نازنین آقایی
مقدمه
من را شراره نام نهاده اند …
زیرا پدرم اعتقاد داشت با شراره های آتش وجودم در هنگام تولد زندگیش را به آتش کشیده ام …
من را شراره صدا زدند خواهر و برادری که مگسان دور شیرینی بودند و هرچه پدر میگفت گوش می نهادند
من شراره بودم و آنها برای خاموش کردن شعله های درونم با نفرت و آزارهایشان آبی می شدند بر روی آتش وجودم ….
حال مردی میگوید با شراره های عشق شعله کشیدم وجودش را
مردی که خود خاکسترم کرد و چیزی از من باقی نگذاشت
و حال همه میگویند آبدیسم
همان اسمی که مادرم برایم برگزید
مانند آب زلال و شفاف
همه میخواهد آبدیس بودنم را اما چگونه ؟
و من تازه میفهمم که از ابتدا قرار نبود شراره باشم
من از ابتدا آبدیس بودم زلال ،شفاف و گوارا
روحی روان همچو جویبار که هر نفرت و کینه ای را میگذشتم و در خود حل میکردم
حال نزد من آمده اید و میگویید اشتباه بود؟
حال پدرم نزد من آمده و برای عمر گذشته ام ،روح از هم گسسته ام ،تن به گل نشسته ام
عذر میخواهد و میگوید
اشتباه بود ….
نفرت از من اشتباه بود …
کینه از من اشتباه بود ….
و حال از من آبدیس بودن میخواهد
آبدیسی که میگذشت مانند رود
همان آبدیسی که خود روزی او را کشت
اما حال من همان شراره ای هستم
که از ابتدا در خیالشان بود
من شعله میکشم ،نابود میکنم ،آتش میزنم ،شراره میکشم
زندگی مردی که به ناحق از من انتقام گرفت
پدری که با سهل انگاری اش زندگی ام را نابود کرد
من شعله میکشم
با نفرت شراره میکشم
((دیگر هرگز نمیخشم ))
من شراره میکشم
گول دنیا را مخور
ماهیان شهر ما
از کوسه ها وحشی ترند
برهای این حوالی گرگ ها را میدرند
سایه از سایه
هراسان در میان کوچه ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنده ها هم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبروی مردگان را میبرند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه نام خدا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خستگی تمام پله ها رو دونه به دونه بالا میرم و تو ذهنم محاسبه میکنم این چندمین پله است که دارم بالا میرم و چرا این پله های لعنتی تمومی ندارن؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خستگی در و باز کردم و رفتم تو کوله پشتیمو همون جلوی در از رو شونه های خسته ام پایین انداختم آخیش راحت شدم خواستم یه نفس تازه بکشم که آرمین عین ابولهل جلوم پرید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ترس گفتم :سلام داداش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمین –سلام و زهر مار تا حالا کجا بودی ؟؟؟؟هان ؟؟؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ترس اینکه هنوز جای زخم های قبلی خوب نشده زخم تازه ای رو تن و بدن خسته ام بشینه با لکنت گفتم :م….من …خو..ب ..چی…چیزه …یعنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه مسخره وسط حرفم پریدو و ادای منو در آورد :ت…تو…خو…ب….چی….چیزه…یعنی چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟هان ؟؟؟؟؟؟؟یه کلمه پرسیدم تا الان کدوم گوری بودی ؟؟؟؟؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب داداش کلاس داشتم دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره ارواح عمه ات دختره ی کثافت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روی چادر و مقنعه ام موهامو تو مشتش گرفت و عربده کشید :به نظرت گوشای مخملی ایم بهم میاد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوسط این گیر و دار و دردی که توی ریشه ی موهام پیچیده بود خنده ام گرفته بود لبخند رو که رو لبام دید عصبانیتش به اوج رسید دستش رفت بالا که دوباره مهمون صورتم بشه که همون توی هوا مچ دستش توسط آرمان گرفته شد تعجبم به اوج رسید چی شده که آرمان داره از من دفاع میکنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشبختانه من اینقدر دختر خوشبختی هستم که چه پدرم چه دوتا داداشام احساساتشونو با کتک زدن من ابراز میکنن و اینکه الان آرمان جلوی آرمین رو گرفته که منو کتک نزنه میتونه جز اعجایب باشه چون هرموقع یکی شون میخواست به من لطف کنه سریعا پشت سرش یکی دیگه میومد تا اگه خدایی نکرده اولی خسته شد دومی جاشو بگیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمان گفت :احمق آخه الان وقتشه ؟؟؟؟؟تو نمیدونی آرزو و خانواده ی شوهرش میخوان بیان میخوای اینو با سر و صورت خونی بیاری جلو ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآها پس بگو آرزو جون قراره بیاد خواهر عزیزم یادم افتاد که بابا دیشب کلی سفارش کرده بود که حداقل 4 نوع غذا آماده کنم و کلی به سر و وضع خونه برسم سارا خانوم نامزد آرمان هم که توی این خونه حق اینو که دست به سیاه سفید بزنه رو نداشت تا وقتی یه کوزت به اسم شراره هست برای چی بقیه ی اعضای خانواده توی این خونه به این درند دشتی کاری بکنن ؟؟؟؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینکه دست آرمین شل شد سریع کیفمو چنگ زدم و دویدم سمت اتاقم که داد آرمان در اومد :هووووووی شراره همین الان میای کارا رو انجام میدی وگرنه میدونی چه بلایی سرت میارم من جلو آرش آبرو دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زدم چه خانواده ی با آبرو و البته مخفی کاری که هنوز که هنوز مردم نمیدونن که یکی از بچه هاشون به خاطر اینکه نه باباش و نه دوتا داداشاش هواشو دارن مجبوره با 19 سال سن و مشغله ای مثل دانشگاه خونه ی مردم کار کنه و کارای کافی نتی انجام بده تا خرج دانشگاهشو در بیاره اینقدر بدبخت هست که برای اینکه بی لباس نمونه مجبوره کار کنه برای اینکه گشنه نمونه مجبوره کار کنه نقش من تو این خونه با نقش یه خدمتکار تفاوتی نداره فقط خدمتکار حقوق میگیره و حقوق من میشه اینکه یه اتاق به من دادن که شبا تو خیابون نخوابم با همون پوزخند تلخ لباسامو عوض کردم و پریدم بیرون سریع مواد قیمه و قورمه سبزی رو که از دیشب گذاشته بودم بار گذاشتم و شروع کردم به سرخ کردن مرغ و سیب زمینی سارا اومد تو آشپزخونه :شراره جون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی زیر چشمی بهش انداختم نمیدونم با اینکه هیچی تقصیر من نبود اما همیشه جلوی کسایی که داستان زندگی منو میدونستن خجالت میکشیدم خجالت میکشیدم از اینکه اونا میدیدن که من چه ارج و غربی پیش خانوادم دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی شده سارا ؟چرا اینجایی؟آرمان بیاد اینجا ببینتت شر به پا میکنه ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آرمان و آرمین رفتن بیرون کمک نمیخوای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند تلخی زدم و گفتم :نه ممنون کاری نمونده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ناراحتی لبخندی زد و دستشو گذاشت رو شونه ام فشار آرومی بهش داد و گفت :همه ی اینا تموم میشه شراره مطمئن باش تو هم قرار نیست برای همیشه تو این خونه باشی اونموقع که از دستت دادن میفهمن سعی داشتن چه الماسی رو بشکونن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتلخی پوزخندم وجود خودم رو هم سوزوند :سعی داشتن بشکنن ؟؟؟سارا تو فقط دو ساله که با آرمان آشنا شدی دوساله که تو زندگی مایی و اوضاع منو میبینی من 19 ساله هر روز دارم میشکنم 19 سال تازه میگی سعی داشتن منو بشکنن ؟؟؟؟؟دِ لا مذهب من هربار با جارو خاک اندازه تیکه تیکه ی خودمو جمع میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمیدونم دلیل این کاراشون چیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بغضی که سعی داشت گلومو پاره کنه گفتم :برو سارا برو الان یکیشون میان شر میشه شرشون هم دامن تو رو نمیگیره دامن من بدبختو میگیره بس کن برو بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irههههه خدایا میبینی ؟؟؟؟؟؟؟داری میبینی دیگه همه ی مردم خانواده هاشون باهم خوبن و زن داداشاشون باهاشون لج من برعکسم خانوادم باهام لجن و زن داداشم باهام خوب و من هنوز که هنوزه نه همدمی دارم و نه پناهی و نه آرامشی کسی رو ندارم که باهاش دردو دل کنم کسی رو ندارم که بدون خجالت سر بذارم رو پاهاشو زار زار گریه کنم چرا تقدیر منو با با قلم تنهایی نوشتن ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*درون بستر سردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه آرامی….نه آغوشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه دستاری…نه تن پوشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیان خواب و بیداری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرون پیله های صبر پیچیده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپراز خالی …هراسیده *
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو من تنها کاری که میکنم صبره صبر میکنم تا شاید روزی جواب تمام سوالامو بگیرم جواب اینهمه بی حرمتی جواب اینهمه توهین که چرا مگه من چیکارتون کردم ؟؟؟؟؟؟؟؟اینکه زنت سر زایمان من از دنیا رفت خوب خدا بیامرزتش مگه من خواستم ؟؟؟؟؟؟؟یکی نیست بهشون بگه مگه من خواستم به دنیا بیام ؟؟؟؟مگه من خواستم زنت بمیره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟مگه اون زن مادر من نبود ؟؟؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگه من یتیم نشدم ؟؟؟؟؟؟؟تو اگه چند سال با زنت زندگی کردی من حتی مادرمو واسه یک روز هم نداشتم به قران که نداشتم پس پدر من چرا تاوان مردن زنتو از من میگیری ؟چرا بچه هات تاوان بی مادر شدنشونو از من میگیرن ؟؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا همینکه دست چپمو از راستم تشخیص دادم بدبختی هام شروع شد سختگیری های شما آزار و اذیتهای شما چرا همیشه آرزو بود دردونه اتون ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا همیشه آرزو دختر خوبست ؟چرا من بدم؟چه فرقی هست بین بچه و بچه ات ؟که گذشته ی یکی خوشی و شادیه و گذشته ی یکی دیگه بدبختی و ناراحتی ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*از کودکیت ،اکثر اوقات درد بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها رفیق آن دل تنهات درد بود*
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع ماکارونی درست کردم و سالاد الویه و سالاد شیرازه هم آماده کردم سه نوع ژله با طمع های مختلف توی یخچال گذاشتم و سریع شروع کردم جمع و جور کردن آشپزخونه که بابا سر رسید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام بابا خسته نباشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون اینکه بهم نگاه کنه گفت :برو میوه ها رو از ماشین در بیار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو سویچ ماشینشو به سمتم پرت کرد که چون هواسم نبود خورد تو سرم آخ آرومی گفتم که چپ چپ نگاهم کرد و گفت :نمیتونی اون چشم کور شدتو باز کنی نه ؟؟؟؟؟فقط مفت بخور و مفت بچرخ دِ یالا دِ الان مهمونا میرسن تو هنوز هیچ غلطی نکردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم آرومی زیرلب گفتم و به سمت پارکینگ رفتم میوه ها رو شستم و خشک کردم و تو ظرف چیدم و گذاشتم تو یخچال تا خنک بمونن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو سریع شروع کردم به دستمال کشیدن وسایل تو چشم مثل میز و تلوزیون و…..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه جارو برقی هم کشیدم و با خستگی رفتم یه دوش گرفتم همینکه سرم رسید به تخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا یه ذره استراحت کنم آیفون به صدا در اومد و پشت بندش صدای آرمین :هووووی شراره مفت خور بدو بیا پایین مهمونا اومدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irههههه حتی دیگه یه لحظه استراحت هم به من نیومده حالا باید سه ساعت از مهمونای عزیز خانواده ی گرام پذیرایی کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم پایین همینکه از پله ها اومدم پایین رویا پرید بغلم 8 سال تفاوت سنی بین منو خواهرزاده ی عزیزم همیشه باعث میشد که منو بیش از اندازه دوست داشته باشه که این به این معنیه که تنها کسی که تو این دنیا منو دوست داره یه دختر بچه ی 11 سالس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه البته نه تنها من براش نقش یک دوست و خاله رو بازی میکنم که حتی نقش مادرش رو هم بازی میکردم و میکنم اونم از سن 8 سالگی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب به هرحال آرزو جان توی سن 16 سالگی زایمان کردن و هنوز که هنوزه از جوانیشون به نحو احسنت استفاده نکردن خوب به هرحال خانوم به این زیبایی و جوانی باید از زندگی لذت ببره وقتی شوهری مثل آرش داره که هنوزم که هنوزه به آرزو مثل روزای اول نگاه میکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو اونوقت من هنوز که هنوزه نه بچگی کردم و نه از چیزی لذت بردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرویا رو بوسی میکنم و به زور از آغوشم جدا میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه آرزو سلامی میدم که باغرور و بالاجبار جوابمو میده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا آرش سلام و علیکی میکنم که بیتفاوت سلام و چطوری میگه و سریع میره پیش زنش و شروع میکنه به پوست کردن میوه برای آرزو جونش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادرشوهر آرزو نسرین خانوم میاد داخل زن خیلی مهربونیه اما نمیدونم چرا احساس میکنم دلش به حالم میسوزه چون بالاخره هرچی نباشه با ما رفت و آمد دارن و یه چیزایی از زندگی ما میدونن و خوب مطمئنن هر کسی هم مرداب زندگی منو ببینه دلش به حالم میسوزه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمترسک ناز میکند و کلاغها فریاد میزنند و من سکوت میکنم این مزرعه زندگی من است خشک و بی نشان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا مهربونی باهام روبوسی میکنه و میره داخل بابا ی آرش هم آرسام خان با اقتدار وارد میشه و بعد از همه به منه فنچ میرسه و انگار نه انگار که من دیگه بزرگ شدم و اون دختر بچه ی 8 ساله نیستم لپامو میکشه و دستی رو سرم میکشه و میگه :چطوری شیطون بلا ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو من نمیدونم این مرد مهربون کی دیده من شیطونی کنم ؟؟؟؟؟مگه من برده به جز سکوت و بله و چشم حرفی از دهنم در اومده بود ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صورتی که از خجالت سرخ شده بود آروم جواب دادم : خوبم الحمدالله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوهم با مهربونی خدا رو شکری میگه و میره میشینه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدا رو شکر خواهر آرش دیگه نیومده بود میدونستم به شدت از آرزو متنفره و این تنفر باعث شده بود کلن از همه ی خانواده ی ما متنفر باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از گپ دوستانه و بدو بدوی من و سعی کردن در آروم کردن رویای شیطونم و پخش کردن چای و شربت و شیرینی و میوه یه زنگ تفریح کوتاه برای دیدن تلوزیون سفره ی شام رو چیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنسرین جون و آقا آرسام با دیدن سفره به به و چه چه اشون راه افتاد و شروع به تعارفات معمول کردن :چرا زحمت کشیدینو ما راضی نبودیم و اینا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو جالبی اینا این بود که بابا و داداشهای گلم جوری جوابشونو میدادن که آدم شک میکرد نکنه اون آدمی که از بعد از ظهر تا غروب سگ دو زد اینا بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اینکه همه جا گیر شدن آرمان نگاه چپکی بهم انداخت که معنی اش این میشد گمشو برو تو آشپزخونه چون اساسا خانواده ی عزیزم عادت نداشتن یه مفت خور کنارشون بشینه و پیششون غذا بخوره هرچند این لطفو میکردن و میذاشتن غذا بخورم ولی خب هرجایی به جز جلو چشم اونا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم به آشپزخونه میرفتم که نسرین جون گفت :اوااا شراره جان تو باز کجا داری میری گلم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-راستش آشپزخونه خیلی شلوغه مرتب میکنم میام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ای بابا گلم بیا بشین سر سفره دیگه هر موقع ما اومدیم تو به یه بهانه ای رفتی تو آشپزخونه و دیگه در نیومدی دیگه کم کم داره باورم میشه از همنشینی با ما بدت میاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خجالت گفتم –تو رو خدا نفرمایید این حرفا چیه اما خوب کار زیاده همینکه کارم تموم شد میام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیا دخترم بیا بشین بعد از اینکه شاممونو خوردیم خودم کمکت میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا سریع گفت :این چه حرفیه نسرین خانوم مگه من میذارم شما تو خونه ی من دست به سیاه سفید بزنید ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرسام :خوب نسرین جان هم درست میگه امید جان هیچ وقت نشده ما افتخار اینو که با دختر گلمون غذا بخوریم و پیدا کنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمان سریع گفت :فردا دانشگاه داره بهتره کاراشو تموم کنه زودتر بخوابه ایشالله دفع بعد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنسرین جون با ناراحتی گفت :ای کاش میذاشتید کمکش کنم آرزو جان تو حداقل برو کمک خواهرت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرزو جوابی نداد و گستاخانه فقط پوزخندی زد و به خوردنش رسید و خوشا به غیرت آرش که به جای اینکه آرزو رو به خاطر این رفتار گستاخانه دعوا کنه یه تیکه مرغ دیگه برای آرزو گذاشت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنسرین خانوم با ناراحتی سرشو پایین انداخت و هیچی نگفت نمیدونم این چه حرفی بود که نسرین خانوم زد خوب تو که خودت میدونی که هر موقع هم که آرزو مهمون داره زنگ میزنه به منو من میرم خونش کاراشو انجام میدم این دیگه چه کاری بود که از عروست که تا حالا دستش به سیاه و سفید نخوره بخوای به منه کلفت کمک کنه ؟؟؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرویا سریع سه قاشق بزرگ از غذاشو خورد و با دهن پر گفت من میرم کمک خاله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی رو شونه اش گذاشتم و گفتم :بشین غذاتو بخور عزیزم کار زیادی نیست زود تموم میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنسرین خانوم باز پرید وسطو وگفت :خوب پس اگه کارت کمه بیا شامتو بخور بعد برو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا گفت :نسرین خانوم بذارید بره کارشو انجام بده سریع بیاد اینطوری نه اون به کارش میرسه نه ما به شاممون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر تایید حرف بابام سری تکون دادم که بابام با نگاه اخطار آمیزی بهم نگاه کرد که مفهومش این بود :میری تو آشپزخونه و تا زمانی که نگفتم برای جمع کردن میز بیای از آشپزخونه در نمیای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ببخشیدی به سمت آشپزخونه میرم در حقیقت هیچ کاری تو آشپزخونه نداشتم همه چیز مرتب و منظم سر جاش بود سعی کردم با دو سه لقمه غذا بغض بزرگی رو که در حال انفجار بود رو بفرستم پایین که بازم نشد و آخر سر چند قطره اشک از چشمم چکید همون لحظه بابا صدام زد که برم سفره رو جمع کنم سریع اشکمو پاک کردم و رفتم بیرون نسرین جون همینکه منو دید با گلایه گفت :دیدی آخر سر هم نیومدی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شرمنده کارای آشپزخونه بیشتر از اون چیزی بود که فکر میکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی نگفت و من مشغول جمع کردن میز شدم .اونموقع که همه توی پذیرایی مشغول بگو بخند بودن و دیدن تلوزیون من داشتم ظرف میشستم و اصلن حال خوبی نداشتم چرا نمیشه منم عین یه آدم عادی با اعضای خانواده و فامیلهامون توی یه مجلسی بشینم و منم جزی از این صحبت های دوستانه بشم ؟چرا من باید اینقدر تنها باشم و ادای ادمای شادو در بیارم ؟؟؟؟؟چرا باید وانمود کنم خوشحالم از زندگی نکبتی که دارم در عین حالی که دارم از ناراحتی دق میکنم وکسی نیست که بهم بگه نگران نباش من هستم من هنوزم دوست دارم من گدایی محبت از آدمای غریبه نمیکنم ولی همین محبتو خانوادم هم نمیتوست به من بده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن میان مردمی هستم که باورشان نمی شود تنهایم می گویند خوش به حالت که خوشحالی نمی دانند دلیل شاد بودنم باج به آنهاست برای دوست داشتن من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو همین لحظه رویا پرید تو آشپزخونه خدا رو به خاطر همه ی نداده هات شکر و به خاطر دادن رویا هزار مرتبه شکر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرویا –وای شری جون هلاک شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا گلم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بابا چیه همش گرفتم عین این بچه های خوب اونجا نشستم هی مجبورم جلو اونا بهت بگم خاله خاله شری جوووون و عشقه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو سعی داشت ظرفای کثیفو بذار توی قسمت ظرفایی که تمیز بود زدم پشت دستشو گفتم :نکن بچه در ضمن تو که خودت میدونی واسه کسی مهم نیست که تو منو چی صدا میکنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم نگاهی بهم کردو گفت :تو باز شروع کردی ؟چی شده شری جونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکف دستشو که روی صورتم نشسته بود بوسه ی آرومی زدم و گفتم :هیچی عشق مامان هیجی ، هیچی نشده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس برای چی میگی چیز مهمی نیست ؟خیلی هم مهمه نمیدونی اوندفعه که خونه ی مامان جون نسرین اینا بودیم من زنگ زدم بهت گفتم شری جون بابا و مامان جون نسرین اینقدر دعوام کردن که نگو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ههههه چرا ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی در در آوردن ادای آرش کرد و گفت :آدم خاله اشو به اسم صدا نمیزنه دیگه چه برسه که تو اسمشو مخفف هم کردی منم میخواستم برگردم بگم بابا شری فنچول خودمونه دیگه این حرفا رو نداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دست کفیم به دماغ کوچولوش مالیدم که جیغش در اومد :اِاِاِ شری چیکار میکنی ؟؟؟؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم گفتم:تو باشی به من نگی فنچول
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند حرص در آری گفت :فنچی دیگه فنچ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدایی که سعی میکردم بلند نشه گفتم :رویـــــــــــــــا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای قهقه اش بلند شد با همون خنده ی بلندش گفت :خوب راست میگم دیگه من 11 ساله قد ام از تو بلند تره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-منم اگه عین تو صد جور باشگاه بستکتبال و والیبال میرفتم الان نردبون بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست دور شونه ام انداخت و بلند گفت :ما تو رو باشگاه نرفته قبول داریم مامان جونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرزو با اخم وارد آشپزخونه شد :رویا اینجا چیکار میکنی ؟؟؟؟؟؟؟زود بیا بیرون ببینم بزار اینم به کارش برسه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرویا با تخسی گفت :نمیخوام اصلن میخوام به شراره کمک کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرزو با تعجب گفت :چی ؟به شراره کمک کنی ؟دختر من بشینه اینجا کمک ظرف شستن شراره؟؟؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرویا با اخم و گله گفت :خوب مگه چی میشه ؟؟میخوام کمک کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرزو با اخم رو به من گفت :هی اینو میاری پیش خودت ازش کار میکشی که الان واسه من کمک کمک میکنه ؟؟؟؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب گفتم :نه برای چی باید ازش کار بکشم و تو دلم اضافه کردم مگه همه مثل شمان ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرزو با صدای بلندی گفت :رویا تاسه میشمارم بیرونی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرویا هم داد زد :نمیــــــــــــخوام نمیــــــــــــــــام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرزو هم صداشو بلند کردو گفت :من مادرتم و باید هر چی که گفتم رو گوش کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرویا :مادر من شراره است من از تو مادریی ندیدم که حالا ادعات میشه مادر منی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرزو مات موند اومد سمت رویا و دستشو برد بالا که بزنه تو صورت برگ گل رویا که سریع رفتم جلوشو دستشو گرفتم نمیذاشتم نمیخواستم رویا هم طعم تلخ سیلی و کتکو بچشه آرزو با بهت به من نگاه کرد و گفت :تـــــو…تــــو چطور جرائت میکنی ؟؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش اومد داخل آرزو رو برد بیرون و با ملایمت با رویا حرف زد و بعد از یه مدت هم رویا رو برد بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره اون شب نفرت انگیز هم تموم شد وقتی میخواستم بخوابم بابا صدام زد که برم پیشش نمیدونستم دوباره چی رو میخواست بهونه کنه که دعوا راه بندازه ولی خوب مسلما به جز دعوا و غر زدن کار دیگه ای با من نداشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاق کارشو زدم که صداش اومد بیا تو .درو باز کردم و رفتم تو پشت میز کارش نشسته بود و با اخم نگاهم میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کاری با من داشتید ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شنیدم خوب رویا رو کوک میکنی که به جون آرزو بیفته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبگو آرزو جون پیش ددی جونش از من گله کرده لبخند تلخی زدم و گفتم :من هیچ وقت اینکارو نمیکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دست روی میز کوبید و گفت :پس اینکه رویا برگرده به آرزو بگه تو مادر من نیستی شراره مادر منه کوک کردن نیست دیگه نه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من چیزی به رویا نگفتم دیگه اون مشکل آرزوه که دخترش اونو مادر خودش نمیدونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سرعت تمام جامدادی رو میزشو به سمتم پرت کرد که سریع جاخالی دادم با فریاد گفت :چطور جرائت میکنی؟؟؟؟؟هان ؟میبینم زبون در آوردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بغض گفتم :من همیشه زبونم در برابر شما کوتاه بوده و هست مشکل اینه که نمیخواین ببینین اونی که از 8 سالگی اش رویا رو بزرگ کرده منم نه آرزویی که همیشه پی دوستاش و خوشگذرونی هاش بوده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سرعت به سمتم جهش برداشت که خودمو گوشه ی جمع کردم بالا سرم وایستاد و گفت :خوبه اینقدر میترسی و واسه من بلبل زبونی میکنی حتی لیاقت اینو که دستم بهت بخوره رو هم نداری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی تلخ زدم خوبه لیاقت ندارم و هربار یه چیزی رو بهونه میکنن که تن وبدن منو کبود کنن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت میزش رفتو روبه من گفت :پاشو برو لب تاپتو بیار یه چند روز که دستت نباشه یاد میگیری اینطوری راجب خواهر بزرگ ترت حرف نزنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-امــا شما که میدونید من سفارش تایپ دارم بدون لب تاپ کار مردم رو زمین میمونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه ای بالا انداختو گفت :اینم یه نوع تنبیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی نبود بگه آخه مثلا پدر، من اون لب تاپ لعنتی رو خودم خریدم نه تو وسیله ای نیست که تو خریده باشی و بخوای سر من بخاطرش منت بذاری وسیله ای نیست که برای تنبیه من ازش بگیری اما نگفتم بازم عین همیشه ساکت شدم مگه من چاره ای به جز ساکت شدن و خفه موندن دارم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*تنم مرده در سوز و داغ سکوت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم خسته ازبی صدایی،سکوت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگو بر لبم تا ببرد سکوت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irندارد دلم چاره ای جز سکوت *
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اتاقم رفتمو لب تاپو برداشتم و دوباره رفتم سراغ مثلا پدر عزیز با بغض لب تاپو به دستش دادم که لبخند پیرزومندانه ای زد و با لحن بدی گفت :حالا برو گمشو تا دو هفته از لب تاپ خبری نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهی کشیدم و از در زدم بیرون مجبور بودم برای کارای تایپم برم خونه ی شمیم و کارمو با لپ تاپ اون انجام بدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بغض سر رو بالش گذاشتم هرکاری میکردم نه این بغض لعنتی میشکست نه خوابم میبرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا بت بود بت شکن فرستادی …..پر از بغضم بغض شکن هم داری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینکه اذانو گفت سریع پاشدم و نمازمو خوندم بعد از نماز اینقدر سبک شدم که سرم به بالش نرسیده خوابم برد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح زود بعد از آماده کردن غذا و بیدار کردن اهل منزل و سه چهارتا فحش درشت از آرمین که چرا زودتر بیدارش نکردم انگار که این پسر بدبخت نه گوشی داره نه ساعتی برای کوک کردن توی آشپزخونه به دور از چشم خانواده ی عزیزم دو سه لقمه نون پنیر خوردمو سریع آماده شدم و از خونه زدم بیرون حوصله ی سوال جواب شدن نداشتم اگه میگفتم دارم میرم که کار مردمو قبول کنم نمیذاشتن برم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خونه ی شمیم اینا که رسیدم زنگ درو زدم صدای خاله اومد –بله ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام خاله شراره ام شمیم هست ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره عزیزم بیا تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی رسیدم خاله رو دم در منتظر دیدم چی میشد که منم مامانی داشتم که وقتی ازبیرون میام ازم استقبال کنه و بهم خسته نباشید بگه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام دخترم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام خاله شرمنده مزاحم شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگو دخترم این حرفا توهم عین شمیم خودمی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه شمیم با موهای ژولیده در حالی که دهنشو اندازه اسب آبی باز کرده بود و خمیازه میکشید از پله ها اومد پایینو گفت :کی برای تو مثل منه ؟مامای ها ؟ها ؟ها؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده سری تکون دادم و گفتم :علیکم سلام دختر خوابالو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجیغ بلندی زد و گفت :شراره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم بگم :زهر مار و شراره که دیدم خاله همینجا وایستاده و داره به شیرین بازیای شمیم میخنده پس مجبور شدم بگم :سلام گلم چطولی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عشقم کجا بودی تو عوضی ؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچپ چپ نگاهش کردم و گفتم بالاخره من عشقتم یا عوضی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحکم بغلم کرد و گفت :هر دوتاشی بدو بیا بالا بینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتیم توی اتاقو مشغول حرف زدن که خاله میوه و آجیلو شکولاتو هرچی که توی خونه اشون بودو فکر کنم خالی کردو آورد پیش ما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به شمیم گفتم :اگه میشه لب تاپتو میدی من کارامو انجام بدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم هم چون تنها دوست صمیمی ام بود و همه چیزرو میدونست بدون حرف لب تاپشو داد بهم مشغول تایپ شدم که بعد از چند دیقه شمیم نتونست فضولی اشو کنترل کنه و با قیافه ای که سعی میکرد مظلوم نشونش بده بهم نگاه کردو گفت :لب تاپت خراب شده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون نگاه بهش گفتم :نوچ توقیف شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوهومی گفت و دوباره ساکت شد بعد از 5 دقیقه دوباره گفت :چرا ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایندفعه بهش نگاه کردم که با دیدن موهای ژولیده و چشم های مثلا مظلومش پخ زدم زیر خنده با تعجب بهم نگاه کرد که بهش گفتم :شمیم برو موهاتو شونه کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده رفت و موهاشو شونه کرد و منم مشغول کارم بودم که با احساس نگاهی سرمو بالا کردم وقتی نگاه کنجکاو شمیمو دیدم گفتم :هیچی رویا برگشت به ارزو گفت تو مادر من نیستی شراره است که مادر منه آرزو هم رفته پیش بابا چقولی بابا هم برگشت گفت تو داری رویا رو کوک میکنی برو لپ تابتو بیار که کار مشتری هات بمونه تا تنبیه بشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم آهی کشید و برای اینکه منو از ناراحتی در بیاره گفت :اشکال نداره یه بهونه ای شد که ما روی گل شما رو ببینیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زدم و بدون جواب مشغول کارام شدم تا ساعت 4 بعد از ظهر کارام تموم شد بعد از خدافاظی و معذرت خواهی سریع از خونه زدم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین الانش هم به خاطر اینکه برای ناهار خونه نبودم و ناهارشونو آماده نکرده بودم داشت تن و بدنم میلرزید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون بعد از ظهر بود ساعت خواب اهل منزل یواش کلیدو تو قفل در چرخوندم یواش رفتم تو به سمت اتاقم رفتم که دیدم آرمین رو زمین نشسته خوب چون اصولا بنده که لایق تخت خواب نیستم باید رو زمین بخوابم اونوقت عکسای چند روزگی آرزو تو تخت های پرنسسی موجوده و من هنوز دخترشونم بعد از 19 سال هنوز دخترشونم با ترس به آرمین نگاه کردم با اینکه میدونستم به شدت ار من بدش میاد ولی نمیدونم چرا اینقدر پیگیر رفت و آمد های منه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به به سلام علیکم شراره خانوم خسته نباشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب گفتم :سلام داداش سلامت باشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یه جهش از جاش بلند شد و هلم داد به شدت افتادم زمین که پاشو رو انگشتای دستم گذاشت و محکم فشار داد و با صدایی که سعی میکرد به خاطر بابا و آرمان بلند نشه غرید :تا حالا کدوم جهنم درِای بودی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خ…خونه..ی …شمیم اینا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جه غلطی میکردی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ه…هی….هیچی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفشار پاشو رو دستم بیشتر کرد و غرید:شــــــــــراره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-داشتیم حرف میزدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم نگاهم کردو گفت :از صبح تا حالا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمظلوم نگاهش کردم و گفتم :باور کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از کی تا حالا تو آدمی شدی که من بخوام باورت کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی نگفتم و فقط اشک تو چشمام جمع شد فشار محکمی با پاش به دستم وارد کرد که دیگه مطمئنم کرد انگشتام شکست و بدون هیچ حرفی از اطاق گذاشت رفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اینهمه توهین و کتکی که به ناحق خوردم از مثلا خانواده ای که توشم از شانس گندم متنفرم من از همه چی متنفرم از زندگیم متنفرم حالم داره از همه چی بهم میخوره چرا کسی بهم نمیگه من دارم تاوان چی رو میدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*حالت تهوع دارم !!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین حالت تهوع لعنتی با هوای آزاد و قرص درست نمیشود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلاجــــش ….
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط بالا آوردن فحش هایی است که به دیگران بدهکارم …*
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپول دکتر رفتن نداشتم خوب مسلما کسی هم پول دکتر منو نمیداد پس فقط با یه پارچه دستمو محکم بستم تا حداقل انگشتام کمتر تکون بخورن و اون درد کشنده ای که داره انگشتای دستمو متلاشی میکنه و کمتر تو وجودم بپیچه شامو که درست کردم و بعد از شستن ظرفا آرزو زنگ زد و گفت فردا مهمون داره و من باید برم براش غذا درست کنم و خونه اشو مرتب کنم پس صبح زودتر بیدار شدم و راه افتادم سمت خونه ی آرزو اینا طبق معمول آرش سرکار بود و آرزو هم نمیدونم کجا ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرویا درو روم باز کرد و با دیدن من خودشو انداخت بغلم و حالا مگه ول میکرد ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن دستم با تعجب گفت :چی شده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیخواستم قلب نازکشو بشکنم به خاطر همین گفتم :هیچی افتادم زمین درد میکرد بستمش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونست دروغ میگم همیشه میدونست ولی هیچی نگفت شروع کردم به کار کردن که دیدم رویا هنوز وایستاده و منو نگاه میکنه رو بهش گفتم :چیه دختر اینجا وایستادی دهنتو اندازه اسب آبی باز میکنی و خمیازه میکشی برو بخواب دیگه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کمک نمیخوای ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچپ چپ نگاهش کردم و گفتم :نه خیر از کی تا حالا کسی تو کارای من بهم کمک کرده تا تو کمکم کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرزو پرید بغل دستم وایستاد و شروع کرد مثلا به دستمال کشیدن کابینت و گفت :از همین امروز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت اتاقش هلش دادم و گفتم :برو بخواب بچه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بالاخره رفت به خاطر دستم سرعت کارم کم شده بود به خاطر همین کارم تا نزدیکای ساعت 2 طول کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرویا هم که بعد از خوردن ناهارش بس نشسته بود پای تلوزیونو بد قلق تکون هم نمیخورد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبوسه ای روی موهاش زدم وگفتم:خدافظ رویایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرویا هم گفت :خوب میموندیا با هم میشستیم تو اتاق من منم حوصله ی مهمونای عصا قورت داده ی بابا رو ندارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ام میگیره دختر کوچولوی من نه حوصله ی مهمونای عصا قورت داده ی باباشو داره و نه حوصله ی مهمونای جلف مامانشو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی رو موهاش کشیدم میخواستم زودتر قبل از اینکه آرزو یا آرش سر برسن از اون خونه بزنم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینکه درو باز کردم آرش و پشت در دیدم با دیدن من لبخندی زد و گفت :سلام داری میری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام بله دارم میرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دستت درد نکنه خسته شدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم بگم من همیشه خسته ام و دستمم به شدت درد میکنه شما اگه واقعا انسانید به اون زنت بگو یه ذره کار یاد بگیره تا حرف دفعه شراره ی گردن شکسته رو صدا نزنه اگه انسانید یه روز بذارید به حال خودش باشه تا درد دستش یه ذره کمتر بشه و من فقط رو میکنم به خدایی که میدونم با تمام این مشکلات باز هم هوامو داره و هیچ وقت تنهام نمیذاره هر موقع که بخوام هست و مثل بقیه بهم بی اعتنایی نمیکنه از پشت خنجر نمیزنه من با وجود خدام هیچ وقت تنها نیستم پس گله ای از این زندگی ندارم چون بر خلاف بقیه که دلشون هربار به یه چیزی خوشه که بالاخره دیر یا زود از بین میره اما معشوق حقیقی من اونیه که ابدیه و تا ابد میمونه پس خدایا خودت هوای منو داشته باش نذار کمر خم کنم دربرابر این قوم الضالمین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*خدایا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم بگویم تنهایم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه کسی بهتر از تو …*
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنتونستم بگم خواهش میکنم وظیفه است چون وظیفه ام نبود پس به یه خواهش میکنم خشک و خالی بسنده میکنم و از در اون خونه میزنم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام شب آرزو با اس ام اس دادناش شارژمو خالی کرد و هی غر میزد به جون باباش که آخه اینام آدمن که تو باهاشون دوست میشی ؟؟؟و من سعی در متقاعد کردنش داشتم که انتخاب ادما به خودشون ربط داره و ما نباید دخالتی بکنیم و باز رویا حرف خودشو میزد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفردا شمیم زنگ زد به گوشیم و با لحن هیجان زده ای فقط گفتم :شراره فقط بدو بیا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم که هول به سرعت از خونه زدم بیرون و رفتم خونه شمیم اینا وقتی رسیدم شمیم اول با ذوق بهم نگاه کرد که با دیدن دستم ذوقش خوابید با بهت گفت :چی شده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیچی بابا دست گله آرمین جانه چی شده که با این عجله منو صدا زدی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره ذوق زده شد و دستاشو کوبید بهم و گفت :برات کار پیدا کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هیجان گفتم :کار چه کاری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو زد به کمرشو گفت :چون من خیلی دوست دارم رفتم رو مخ پسرخاله جان که مطابق با رشته ی شما یه کار تو شرکتش با حقوق ثابت بهت بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجیغ کشیدم :چیییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟دروغ میگی من من هنوز لیسانسمم نگرفتم اونوقت بیام بشم حسابدار یه شرکت؟؟؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستاشو گذاشت رو گوششو بعد از ایشیییییی که گفت جواب داد :قرار نیست حسابدار اصلی باشی که شما نقشت تو اون شرکت سیاه لشگره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیلی خری شمیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیلی بی تربیتیا یه کاری نکن بهش بگم بهت کار نده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغلش کردمو گفتم :تو عقش خودمی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من عقش همه ام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ایش خودشیفته بیا برو کنار ببینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اینقدر حرف نزن برم حاظر شم ببرمت شرکت شاید اصلن قبولت نکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-انشاءالله که قبول میکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آنشاءالله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن شرکت نزدیک بود غش کنم یعنی میشه من تو همچین شرکت معروفی کار پیدا کنم ؟؟؟؟خدا جونم میشه ؟؟؟اگه من اینجا کار کنم تک تک مشکلاتم حل میشه کمتر تو خونه ام کمتر دعوا میشه کمتر اذیتم میکنن حقوقم به اندازه ای میشه که شهریه ی دانشگاهمو کامل بدم و هی زیر قرض شمیم اینا نرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد شرکت شدیم یه شرکت خیلی شیک و تمیز راه و ساختمان سازی چند تا پوستر از برجهای برج روی در و دیوار شرکت بود و پارکتای قهوه ای و میز و صندلی منشی و مراجعه کننده ها کرمی روبه روی میز منشی یه راهرو طویل بود که چهارتا اتاق سمت چپ سه تا سمت راست و در انتها یه اتاق میفتاد به ته راهرو که روی در مشکی رنگش با یه قاب سفید طلایی خوشگل نوشته بود مدیر عامل منشی همینکه شمیم و دید پا شد شروع کرد به سلام و احوال پرسی مثل اینکه همه اینجا شمیمو میشناختن منم با خودم چه حرفا میزنما خوب معلومه شرکت پسرخاله اشها مثلا منشی رو بهش گفت :خبر بدم بهش ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم با خنده گفت :نوچ به قول خودش میخوام عین گاو برم تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنشی غش غش شروع کرد به خندیدن و شمیمم دست منو گرفتو کشید به سمت اتاق مدیر عامل جلوی در دست منو ول کرد وحشیانه درو باز کرد و گفت :پخخخخخخخخخخخخ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای یه مرد اومد که گفت :خخخخخخ از دوربین داشتم نگاهت میکردم کلکت نگرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم گفت :زرنگ شدی پسرخاله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بودم ،حالا به اون دوستت بگو بیاد تو برای چی اون پشت ولش کردی اخه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم از همون داخل اتاق داد زد:شری شراره بیا تو دیگه دم در بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خجالت رفتم تو این دختر هیچ وقت یاد نمیگیره عین آدم رفتار کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر زیرکی به دکوراسیون اتاق نگاه کردم یه میز بیضی شکل سفید که در راسش یه پسر با کت و شلوار نوک مدادی نشسته بود و موهاشو خوشحالت بالا داده بودو چشماش مثل شمیم سبز لجنی بود پارکت اتاق سیاه بود و پشت اون پسر یه پنجره ی سراسری بود که به کل شهر دید داشت و اطراف اتاقم تابلوهایی از پروژهای ساختمونی که تا حالا اون شرکت انجام داده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر با لبخند گفت :نمیخواین بشینین شراره خانوم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه شمیم نگاه کردم که نه تنها رو صندلی چرخدارای سفید رنگ لم داده بود بلکه پررو پررو پاهاشو گذاشته بود رو میز با تعجب به شمیم نگاه میکردم که پسر با خنده گفت :اینو ولش کنید ادم نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم هم لیوان یه بار مصرفی که جلوش رو میز بود رو برداشت و کوبید تو سر پسره و با خنده گفت :از تو که بهترم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره رو به من گفت :بشینید لطفا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم که گفت :چون هنوز لیسانستونو نگرفتید جای یکی از حسابدارایی که برای مشکلی استفعا داد میزارمتون بعد از گرفتن مدرکتون اگه از کارتون راضی باشم میذارمتون جای حسابدار اصلی ساعت کاری از 8 صبح تا 5 بعد از ظهر حقوقتون ماهی 400 هزار تومنه اگه اضافه کار وایستید یعنی از ساعت 8 صبح تا 7 حقوقتون میشه 600 هزار تومن با شرایط موافقید ؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموافقم ؟؟؟؟؟؟؟این آرزوی من بود مگه من از خدا چی میخوام ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع موافقت کردم و اونم یه برگه بعنوان قرار داد گذاشت جلوم سریع بدون خوندن امضاش زدم و بعد از خدافظی با شمیم از شرکت زدیم بیرون قرار شد از هفته ی دیگه مشغول کار بشم و منشی هم همون روز اول کاری وظایفمو بهم میگه .خدایا دارم احساس میکنم کم کم تمام مشکلام دارن محو میشن ازت ممنونم که هر موقع از زندگی خسته میشم یه پرتوی نوری نشونم میدی که بهم میگه هنوز امید هست هنوز هم میشه زندگی کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*خدای من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدای معـــجزه هاست !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبگذار مشکلات
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودشان را بکُشند *
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از شرکت به زور شمیم رفتیم بیمارستان و از دستم عکس رفتن و معلوم شد که سه تا از انگشتام ترک برداشته با شرمندگی به شمیمی که پول گچ گرفتن دستمو حساب میکرد نگاه کردم به سمتم برگشتو بهم چشمکی زد.با تمام وجود از خدا ممنون بودم که همچین دوستی بهم داده بود کی پیدا میشد که تو این دوره زمونه به دختری کمک کنه که معلوم نیست کی میتونه کمکاشو جبران کنه ؟کسی که نذاره بار تنهایی هامو تنهایی بلند کنم کسی که خستگی هامو و دردهامو با من شریک شه میدونم که کل دنیا رو بگردم کسی بهتر از شمیم نمیتونم پیدا کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*دوست عجب امنیت خوبی ست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیتوانی با او خودت باشی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیتوانی درد هایت را هرچند ناچیز ،هرچند گران بی خجالت با او در میان بگذاری !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازحماقت هایت بگویی…
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوست انتخاب آزاد توست ،اختیار توست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوست عرف نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعادت نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمعذوریت نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوست سایبان دلچسبی ست تا خستگی ات را با او
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه فراموشی بسپاری*
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(آرش)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی دفترم نشسته بودم و داشتم لیست قراردادهای این ماهو نگاه میکردم که در اتاق زده شد و کامران بدون اجازه سرشو انداخت تو و اومد تو با حرص نگاهش کردمو گفتم:یه سال تموم طول کشید تا بهت یاد دادم قبل از ورودت در بزنی فکر کنم یه سال دیگه طول میکشه تا بهت یاد بدم صبر کنی هرموقع اجازه دادم بیای تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد رو یکی از صندلی ها نشست و گفت :ای بابا آرش داداش منو و تو که این حرفا رو نداریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودکارمو از رو میز پرت کردم سمتشو گفتم :پسرخالمی که باش ولی دلیل نداره تو شرکت بهم بچسبی صد بار گفتم نمیخوام کارمندا بفهمن که من فامیل راه دادم تو شرکت که بگن پارتی بازی کرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اووووووووو همه میدونن من استعداد زیاد دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کامران جان زیر بغلت بیشتر از دوتا هندونه جا نمیگیره حواست باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حواسم هست داداش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خو حالا بگو ببینم برا چی اومدی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اووو راست میگی از بس حرف میزنی آدم یادش میره چی میخواست بگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ببنده دهنتو من حرف میزنم یا تو عین وروره جادو ور ور میکنی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ور وره جادو نبودیم که به لطف شما شدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کامران میگی یا بیام ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چشم چشم میگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از مکثی گفت :امشب قراره بیایم خونتون ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب نگاهش کردمو و گفتم :خونه ی ما خونه ی ما برای چی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده جواب داد :راستش قراره با خانواده خدمت برسیم برای امر خیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو مثلا از خجالت سرشو انداخت پایین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بهت گفتم :امر خیر امر خیر برای چی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده گفت :آرش بیا دست از این لجبازی بردار دیگه باید قبول کنی که سن شوهرت گذشته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتازه فهمیدم داره شوخی میکنه پاشدم که بیفتم دنبالش که فشنگی از در زد بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی توجه به کارمندا که داشتن با تعجب نگاهمون میکردن داد زدم :مردی وایسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداشو نازک کرد و با لحن زنونه ای گفت :اوااااا آقا آخه من به این خوشگلی و ظریفی کجام به مردا میخوره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد رو کرد به مهندس بهرامی و گفت :نه شما بگو من شکل مردام ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه کارمندا داشتن قهقه میزدن هر روز از دست این کامران همین بساط بود اگه از قهر کردن مامان نمیترسیدم تا حالا صد بار انداخته بودمش بیرون پسره ی دلقکو خودمم یه لبخند رو لبم نشسته بود و داشتم به مسخره بازی های کامران که سعی میکرد با ناز راه بره و دستاشو اینور اونور پرت میکرد و حرف میزد نگاه میکردم کامران که لبخند رو رو لبم دید پررو شد وگفت :والا بخدا مردم مشکل بینایی پیدا کردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمتش یورش بردم و از موهاش گرفتم و کشیدمش تو اتاق اونم داد میزد و کمک میخواست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکامران –آآآآآآآآآی ایهاالناس کمک شما مگه وجدان ندارید ؟به چی میخندی شما آقای بهرامی نیک سرشت نخند بیا کمک رامین رامینننننننن این منو میکشه منو نجات بده من میمیرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص به خاطر اینکه جو شرکتو به هم زده بودم غریدم :آمین مگه من از خدا چی میخوام ؟یه تو بمیری دنیا گلستون میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا انگشتاش اروم پهلوهامو قلقلک داد منم که شدید به قلقلک حساس از جا پریدم و شروع کردم به خندیدن همه با تعجب نگاهم میکردن هیچی دیگه آبرومون رفت یه عمر بشین زحمت بکش جذبه بگیر آخر سر یه آدم دلقک به اسم کامران همشو بر باد بده از دستای کامران گرفتم و پرتش کردم تو اتاق و درو بهم کوبیدم فهمیده بود اوضاع خرابه به خاطر همین خودشو یه گوشه جمع کرد و گفت:دستت به من بخوره به مامانم میگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمی کردمو گفتم :از بس بچه ننه ای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بچه ننه باشم بهتر از اینکه که زیر دست تو بمیرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حقته که بمیری آبروی چندین و چند ساله ی منو بردی اینهمه سال اینا از من یه لبخند خشک و خالی ندیده بودن اونوقت تو منو قلقلک میدی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب به منچه تو عنقی والا یه ذره از چوب خشک بودن در بیا خودتم به ارامش میرسی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ببند دیگه اه حالا بگو بینم به چه مناسبت قراره ما رو مستفیض کنید بیاید خونه ی ما ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم جواب داد :مامان خانومم دلش برای خوهر زاده ی همیشه عصبانی اش تنگ شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده و لحن حرص درآری گفتم :اوووخه ناراحتی که خاله منو بیشتر از تو دوست داره ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص غرید :کی گفته ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه ای بالا انداختم وگفتم :لازم نیست کسی به کاملا مشخصه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه خیرمم مامانم خیلیم منو دوست داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اصلا هم اینطوری نیست تو اگه یه ماه بری مسافرت خاله زنگ نمیزنه بپرسه حالت چطوره اما نمیتونه از من بیشتر از یه هفته بی خبر باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم حرص کامرانو در میاوردم وگرنه خاله همیشه میگفت که کامرانو با تموم اذیت و آزاراش خیلی دوست داره علاقه شدیدی هم که مامانو و خاله به من داشتن به خاطر این بود که فوق العاده شبیه برادر مرحومشون بودم که تو سن 20 سالگی جوون مرگ میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش دوباره میخواست حرف بزنه که سریع بدون اینکه بهش مهلت بدم گفتم :باشه تو راست میگی حالا برو بذار من به کارم برسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعین دخترا ایش بلندی گفت و رفت بیرون بعد از اینکه کارامو کردم دوساعت مونده تا شرکت تعطیل بشه از شرکت زدم بیرون رفتم خونه که دیدم آرزو نیست دیدم برق اتاق رویا روشنه به خاطر همین شروع کردم صدا زدن رویا –رویـــــــــا رویــــــــــا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا غرغر از اتاقش اومد بیرونو و گفت :بـــــــــعله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشحال بودم که آرزو وقت اینو نداشته که رویا رو تربیت و بزرگ کنه چون اگه غیر از این میشد دختر کوچولوی من اینقدر با ادب و با تربیت نمیشد میشد عین مامانش که هربار صداش میکردی یا میگفت ها ؟یا میگفت هووم؟از شراره ممنون بودم میتونم بگم با اینکه فوق العاده عاشق آرزو بودم اما باید اعتراف کنم که همه ی کارای زندگی ما به عهده ی شراره بود با اینکه دلیل بی احترامی های خانواده شو بهش کاملا بدون منطق میدونستم اما خوب کاری هم از دستم بر نمیومد دختره ی بیچاره با 19 سال سن هم خونه و زندگی خودشونو میچرخوند هم خونه زندگی خواهرشو رو به رویا گفتم :مامانت کو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه ای بالا انداخت و گفت :میخوای کجا باشه مهمونی ددر دودور والا من با این سنم اینقدری که خانوم از خونه بیرونه بیرون نمیرم ناسلامتی من نوجوونما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم جوابشو دادم –آدم با مامانش اینطوری حرف نمیزنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست به کمر جواب داد-من الان دارم با بابایی گلم میحرفم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-در هر صورت آدم در مورد مادرش هم اینجوری نمیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-استغفرءالله ببین آدمو به چکارایی مجبور میکنن حتما باید بگم که مادر من شراره است نه آرزو خانومتون ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدامو بردم بالا و گفتم:رویــــــــــــــــــــــــــــا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایشی گفتو رفت سمت اتاقش یه دور باید میبردمش پیش روانشناس از 24 ساعت 23 ساعتشو تو اتاق بود فکر کنم افسرده شد ه بود کلاس و باشگاه هم که میرفت به زور منو و آرزو بود البته آرزو که زیاد براش فرقی نمیکرد مبگفت بذار راحت باشه اما من میخواستم دخترم تو همه ی رشته های یه سر رشته ی کوچیک داشته باشه تا فردا پس فردا بتونه گلیم خودشو از آب بکشه بیرون موبایلمو در آوردم و زنگ زدم به آرزو ریجکت کرد با تعجب دوباره زنگ زدم دوباره ریجکت کرد دوباره زنگ زدم که با شنیدن صدای (دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد )با عصبانیت موبایلمو پرت کردم رو کاناپه و دوباره رویا رو صدا زدم رویا با عصبانیت در اتاقشو باز کرد و اومد جلوم اما با لحن ملایمی پرسید :بله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-زنگ بزن به شراره بگو بیاد اینجا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاول ذوق کرد و بعد با شک پرسید :برای چی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مامان جون اینا با خاله ام اینا قراره بیان مامانتم جواب نمیده یکی باید کارا رو انجام بده یا نه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم گفت :و کی گفته اون یه نفر باید شراره باشه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب پرسیدم :پس کی باشه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه ای بالا انداخت و بی تفاوت جواب داد :زنگ بزن از رستوران غذا بیارن مگه شراره خدمتکاره که هرموقع مهمون میاد بهش میگید بیاد کارا رو انجام بده؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-گیرم من غذا از بیرون گرفتم کی از مهمونا پذیرایی کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه ذره فکر کرد و بعد با هیجان گفت :خود من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زدم و گفتم :آفرین بابا حالا که شما اینقدر کدبانو شدید برو واسه بابا یه دونه چایی بیار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چـــــــــــایـــی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره نمیدونی چیه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفت به سمت آشپزخونه میدونستم نه جای چیزی رو بلده نه کاری رو هیچ کدوممون نمیدونستیم وسایل خونه کجاست فقط شراره بود که میدونست چی کجاست واقعا دختر کدبانویی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از چند دیقه صدای شکستن چیزی اومد با عجله رفتم تو آشپزخونه که دیدم رویا زده از حرصش لیوانو شکونده خنده ام گرفت بلند خندیدمو گفتم :پاشو برو زنگ بزن به خالت بگو بیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت داد زد :نه نمیزنم فک کردی همه عین زنتن که اینقدر بی شخصیت باشن که همه رو کلفت خودش ببین؟؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلن تحمل اینکه کسی به آرزو توهین کنه رو نداشتم عربده کشیدم :رویـــــــــا حواست باشه امروز دارم زیاد بی احترامی اونم به مادرتو میشنوم بهتره اون دهنتو ببندی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بغض نگاهم کرد دلم لرزید اگه آرزو زندگیم بود رویا نفسم بود من حتی میتونستم بگم رویا رو بیشتر دوست داشتم چون چهره ی آرزو رو داشت و اخلاق شراره چون بعضی وقتا از اخلاق آرزو خسته میشدم بیش از حد لوس بود و مغرور نمیخواستم قلب کوچیک رویا رو بشکنم اما خوب باید یاد میگرفت که به مادرش توهین نکنه مادرش در هر صورت بهترین زنی بود که طی اینهمه سال پیدا کرده بودم پس نمیذاشتم هیچ احدی بهش توهین کنه حتی اگه اون فرد نفس زندگیم باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتلفن رو برداشتم و زنگ زدم به شراره به دوتا بوق نرسیده بود که جواب داد :بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام شراره خوبی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای متعجبش اومد –شما؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آرشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس راحتی کشید و در ادامه جواب داد –آها خوبین آقا آرش اتفاقی افتاده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا میفهمیدم رویا چی میگه واقعا کار سختی بود که برگردی به خواهر زنت بگی بیا برای من غذا درست کن و از مهمونام پذیرایی کن چون معلوم نیست زنم کجاست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-راستش نمیدونم چطوری باید بگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لحن مضطربی پرسید-اتفاقی واسه رویا افتاده ؟؟؟؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه نه نه رویا حالش خوبه مثل همیشه تو اتاقشه ولی راستش یه درخواستی ازتون داشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاملا معلوم بود که رفته تو شک چون چه توی خانواده ی خودش هیچ وقت با این احترام باهاش حرف نمیزدن منم نسبت بهش بی تفاوت بودم با اینکه دلم به حالش میسوخت نمیتونستم رفتار بهتری باهاش داشته باشم تا حساسیت آرزو رو بیشتر کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چه درخواستی؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-راستش میدونید من اومدم خونه و دیدم آرزو نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای خیلی آرومی ازش اومد که میگفت :خوب اینکه چیز عجیبی نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی توجه به حرفش ادامه دادم –هرچی هم بهش زنگ میزنم گوشیش خاموشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب الان چه کمکی از من بر میاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-راستش امروز تو شرکت پسرخاله ام یهویی خبر داد که میخوان امشب بیان اینجا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنذاشت ادامه حرفمو بزنم با لحن غمگینی جواب داد چشم میام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من واقعا شرمنده ام شراره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای پوزخندش اومد پشت سرش صدای یه زنی که انگار توی بلندگو حرف میزد :آقای دکتر احدی به بخش اورژانس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب پرسیدم:تو کجایی؟؟بیمارستانی ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی توجه به سوالم جواب داد –من نیم ساعت دیگه اونجام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو تماسو قطع کرد انقدر خجالت زده بودم که نمیدونستم وقتی اومد باید باهاش چطوری برخورد کنم خوب آخه یعنی چی که همه ی امور زندگی ما رو شراره باید انجام بده اینقدر اون لحظه که فهمید ازش چی میخوام صداش غمگین شد که دلم آتیش گرفت باید احساس خیلی بدی باشه که کل خانواده ات تو رو به خاطر کار کردن براشون بخوان دلیل بی احترامی هایی که به شراره میشد یه دلیل بی پایه و اساس بود و از نظر من پدر شراره فقط میخواست یه بهونه جور کنه تا با این دختر بد باشه که مرگ زنش این بهونه رو بهش داد من نمیدونم واقعا بعضی وقتا منطق بعضی آدما کجا میره مگه یه نوزادی که داره به دنیا میاد و از دنیا هیچی نمیفهمه میتونه سبب مرگ مادرش بشه ؟؟؟و از این بدتر رفتار خواهر برادرای شراره وقتی از آرزو میپرسم شما چرا با شراره اینطوری رفتار میکنید با جوابش فقط اعصابمو بیشتر تحریک میکنه که چی به خاطر بابا ؟بابا رو با اذیت کردن شراره خوشحال میکنن خودمون رو پیش بابا با اذیت کردن شراره عزیز میکنیم.برام مهم نبود که شراره چطوریه و چه بلایی سرش میاد من فقط زندگی شیرین خودمو و آرزو رو میخواستم عاشق آرزو بودم و هستم فقط بعضی وقتا از اینهمه بی منطقی تعجب میکردم دقیق 35 دقیقه بعد زنگ به صدا در اومد شراره بود درو براش باز کردم که با دست گچ گرفته اومد داخل با تعجب بهش نگاه کردم و پرسیدم :میخوای با این دستت کار کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم جواب داد :نه یه دست یدکی با خودم اوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من واقعا معذرت میخوام شراره اگه میدونستم وضعیتت اینطوریه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرید وسط حرفمو با لحن تندی گفت :میدونستید هم همین آش بودو همین کاسه من همیشه یه بدبخت هستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانتظار این رفتارو ازش نداشتم کلا شراره رو به جز بله و چشم گفتن ندیده بودم یه دختر آروم و سر به زیر اما این خانوم کوچولویی که جلو من وایستاده بود و با ناراحتی بغض بلند بلند گله میکرد یه بخش دیگه از شراره بود که بعد از اینهمه سال کشفش کرده بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir