رمان نام تو زندگی من به قلم darya
آیه , یه دختر چادری ولی شاد و شیطونه که به هیچ عنوان حاضر نیست تن به ازدواج اجباری که پدربزرگش واسه ش درنظر گرفته بده.. بنابه دلایلی می خواد شناسنامه ش رو عوض کنه که موضوع داستان ما از همین شناسنامه شروع میشه.. دلیلش هم اینه که وقتی شناسنامه رو تحویل می گیره می بینه تو قسمت نام همسر اسم یه مرد نوشته شده..
ژانر : عاشقانه
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۰ ساعت و ۱۲ دقیقه
طراحی و صفحه آرایی: رمان فوریو
ژانر : #عاشقانه
خلاصه :
آیه , یه دختر چادری ولی شاد و شیطونه که به هیچ عنوان حاضر نیست تن به ازدواج اجباری که پدربزرگش واسه ش درنظر گرفته بده..
بنابه دلایلی می خواد شناسنامه ش رو عوض کنه که موضوع داستان ما از همین شناسنامه شروع میشه..
دلیلش هم اینه که وقتی شناسنامه رو تحویل می گیره می بینه تو قسمت نام همسر اسم یه مرد نوشته شده..
نگاه بیمار گونه ی زن جوان، روی صورت پدر لغزید و در آخر لبخندی بی جان به لب هایش آورد. اما لبخندش با دیدن قاب عکس روی طاقچه ماسید.
چشمانش را بست و آهی کشید. آهی از یک درد پنهان.
با صدای پدر چشمانش باز شد.
- ماه بانو آب بیار.
نخواست دل پدر در آن لحظات بشکند. به زور لبخندی کم جانی زد و گفت:
- وقتم تمومه آقاجون. مثل همیشه شما بردین. برنده ی این بازی شما بودین.
نگاه پدر در قاب عکس روی طاقچه گیر افتاد.
با چشمانش مادر را دنبال کرد که با چشمانی اشک آلود وارد اتاق شد و همین که خواست به دلبندش نزدیک شود زن جوان با جمله ای، جان خسته اش را به آتش کشید.
- نه عزیز. نزدیک نیا! دیگه آخرشه.
هق هق مادر سکوت اتاق را شکست و دلش را به درد آورد.
سنگینی نگاه پدرش را بروی خود دید. لبخند تلخش را تکرار کرد و نگاهش را در آن چشمان پرغرورش دوخت.
- آقا جون شنیدین می گن: "نفرین عاشق زود می گیره؟"
صدایی از پدرش خارج نشد. فقط خیره به چشمان او نگاه می کرد.
جز صدای هق هق گریه ی آرام مادر صدایی دیگر در آن اتاق شنیده نمی شد.
زن جوان دستش را به سمت گردنش برد. گردنبندی را جدا کرد و لبخندی به مادرش زد و نگاه آخرش را به پدرش دوخت. نفس عمیقی کشید.
- نفرین می کنم. آقاجون نفرین عشقی که شما رو به زانو در بیاره. نفرینی که شما رو به سجده عشق در بیاره. عشقی که شما نمی تونین جلوش رو بگیرین.
عشقی از همین خاندان و از خون شما، که شما جلوش کم بیارین.
نفسش را پر صدا بیرون داد و چشمان زیبایش را برای همیشه بست.
صدای بلند نوزادی که تازه به دنیا آمده بود، با صدای فریاد ماه بانو در آن خانه پیچید.
شوهرش را کنار زد و کنار جسد بی جان دختر دلبندش زانو زد.
در با صدای بلندی باز شد و مرد جوانی سراسیمه وارد شد. با دیدن صحنه ی پیش رو به زانو افتاد.
****
یک لحظه شد خیالم آزاد از تو
یک روز نگشت خاطرم شاد از تو
دانی که ز عشق تو چه شد حاصل من
یک جان و هزار گونه فریاد از تو
با صدای بلند عزیز کتابمو بستم و نگاه خیره ام رو به در بسته اتاق دوختم، که عزیز بدون این که در بزنه وارد شد و اخم غلیظی کرد.
با لبخندی نگاهش کردم که صدای فریادش بالا رفت.
- تو هنوز این جا با این کتابا نشستی دختر؟ بلند شو.
چشمکی زدم.
- آغوش گرمتون رو باز کنین تا بیام تو آغوش گرمتون بشینم.
عزیز پشت چشمی نازک کرد که خنده ام گرفت. ولی با پس گردنی که عزیز به سرم زد، اخمی کردم و سرمو مالوندم.
- باز تو خل شدی دختر! بسه این قدر خوندی. بلند شو برو اون صبحونه تو بخور که کارت دارم.
اخمی ساختگی کردم و سرمو دوباره به طرف کتاب ها برگردوندم که عزیز نیشگونی از بازوم گرفت. خنده ای کردم و سریع از جام بلند شدم.
- خدایی عزیز باید به من بگی جریان این نیشگونایی که شما پیرزنا می گیرین چیه؟
عزیز یکی به گونه اش زد.
- اِوا! دختر از بس سرتو تو کتابا کردی هـــا درست نمی بینی. کجا من پیرم مادر!
- بله، بله. شما اول جوونیتون هست. ماشاا... از دختر چهارده ساله هم جوون ترین.
عزیز خواست باز یکی به سرم بزنه که جا خالی دادم و به طرف در اتاق دویدم.
- منو مسخره می کنی؟
خنده ای کردم و از پله ها پایین اومدم. از همون جا با صدای بلند گفتم:
- تا من صبحونمو نخورم شما ول کن من نیستین دیگه!
عزیز همون طور که از پله ها پایین می اومد لبخند مهربونی زد که با ناراحتی به طرفش برگشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اووم، عزیز ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز همون لبخند مهربون رو تکرار کرد و نزدیک شد. دستی روی سرم کشید. انگار فهمید چی می خواستم بگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نیستش مادر. امروز باید به چند تا از مغازه ها سر می زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند تلخی به لب آوردم و لقمه ای در دهانم گذاشتم. به میز خالی نگاه کردم. مثل همیشه میز خالی بود. تنهایی صبحونمو خوردم و به اتاقم برگشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتاقی که همیشه باعث آرامشم بود. پشت میز، رو به پنجره نشستم و باز هم شروع به خوندن کردم باید خودم و برای کنکور آماده می کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها دلخوشیم همین درس خوندن بود. نه خواهری کنارم بود. نه برادری. نه دوست صمیمی که بتونم به اونها دلخوش باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند تلخی زدم و نگاهمو به قاب عکس مامان و بابا دوختم. چشمامو بستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز هم اون حادثه رو یادمه. مامان منو تو آغوش گرفت و دیگه هیچ. فقط صورت خونین بابا جلو چشمام بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند تلخی به لب آوردم. هفت سال بیشتر نداشتم. حادثه ای که زندگیم رو از این رو به اون رو کرد. نمی دونم چرا فقط من زنده موندم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه قول عزیز که همیشه میگه: "حکمتی تو کار خدا هست نباید توی کاراش دخالت کرد."
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی حکمت خدا موندم. نگاهی به اطرافم کردم که نگاهم به عکس آقا جون و عزیز افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اون حادثه کنار آقا جون و عزیز زندگی کردم. تنها خانواده ای که داشتم؛ مادربزرگ و پدربزرگ پدریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقاجون مرد مغروری بود. مردی که با داشتن اون همه ثروت یک ذره محبت نداشت. همیشه هم حرف، حرف اون توی این خونه بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرزو به دل موندم یک بار، فقط برای یک بار آقا جون منو تو آغوش بگیره و من سرمو روی شونه اش بذارم و بهش بگم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آقا جون به محبتتون نیاز دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی افسوس. به جای آغوش آقا جون، همیشه آغوش عزیز بود که تموم غم هامو توی اون خالی می کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز حامیم بود. هرجا که بهش نیاز داشتم کنارم بود. با نصیحت هاش، با مهربونی هاش آرومم می کرد. شیطنت عزیز من رو هم شیطون کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و از پنجره به بیرون نگاه کردم. هوای شمال هم، مثل دل من گرفته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم و به چونه زدم و نگاهم و به قطره هایی که به شیشه ی پنجره می خورد دوختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتاب ها رو کنار زدم و در بالکن رو باز کردم و اجازه دادم قطره های بارون روی صورتم بریزه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک دور، دور خودم چرخیدم و خنده ای از شادی کردم. بار دیگه که چرخیدم عزیز رو تکیه به چهار چوب در دیدم. لبخندی به روش زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- می دونستم حالا زیر بارونی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهام رو که روی صورتم ریخته بود رو به پشت گوش بردم و چشمکی به او زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز روی تخت نشست و با لبخندی نظاره گرم شد. کنار پاش زانو زدم که دستی توی موهای خیسم کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برو لباساتو عوض کن. سرما می خوری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو بالا گرفتم و نگاهم و به چشمان غمگینش دوختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عزیز جونم چیزی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز لبخندی زد و از جاش بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برو لباساتو عوض کن. من هم می رم برای نهار یک چیزی درست کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو تکون دادم که از جاش بلند شد و به طرف در رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عـــزیــــز!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرفم برگشت که سرمو کج کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اتفاقی افتاده؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو تکون داد که نه، و از اتاق خارج شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباسای خیسمو عوض کردم و کتابایی که کنار زده بودم رو باز کردم و شروع به خوندن کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی دونم چقدر گذشته بود. از خستگی به صندلی تکیه دادم و دستی توی موهام کشیدم. با تعجب نگاهی به ساعت رو به روم کردم. ساعت چهار و نیم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی؛ من شش ساعت بود داشتم درس می خوندم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس چرا عزیز منو صدا نزده برای نهار! از جام بلند شدم و به پایین رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز روی مبل نشسته بود و خیره به مبل رو به روش نگاه می کرد. با لبخندی به او نزدیک شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عزیز چطور برای اولین بار من و برای ناهار صدا نزدین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنارش نشستم که دیدم اصلاً توجهی به اطرافش نداره. دستمو روی شونه اش گذاشتم که از جاش پرید و دستشو روی قلبش. گذاشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمی کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچته دختر؟ - چرا مثل جن زده ها میای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ای کردم که پس گردنی به سرم زد. این دست عزیز هم همیشه بد میره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وا عزیز! خب یک ساعته دارم صداتون می زنم. اصلا تو این دنیا نبودین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز گنگ نگاهم کرد و سرشو تکون داد. نگاهش رو از نگاهم گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک تای ابرومو بالا دادم. دستمو روی دستش گذاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عزیز چیزی شده؟ توی خودتون نیستین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرفم برگشت و نوازش گونه دستی روی سرم کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کاش این قدر بزرگ نمی شدی آیه. کاش همون دختر کوچولو که اومده بودی توی این خونه، همون می موندی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم. دستشو گرفتم و ب*و*سه ای بر دستش زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی شده که چشمای خوشگل ماه بانوی ما رو این قدر غمگین کرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند غمگینی زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آقاجونت زنگ زد. گفت: که اون برگشته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگیج نگاهش کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کی برگشته عزیز؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شهاب برگشته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم توی سینه حبس شد. دستان عزیز از دستم افتاد. صورتمو برگردوندم و به رو به رو خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کی اومد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست عزیز روی دستای سردم قرار گرفت. آهی کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آقاجونت زنگ زد، گفت که درسش تموم شده. امروز قراره بیان قول و قرارها رو بذارن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنم لرزید. احساس سرما می کردم. با شنیدن این حرف ها هم احساسی نداشتم. موهایی که روی صورتم ریخته بود و به پشت گوش بردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- امروز ساعت چند؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمی دونم مادر. فقط می دونم که امروز میان ولی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهی کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچ از این که عزیز حرفشو کامل نمی زد خوشم نمی اومد. از جام بلند شدم و به طرف پله ها رفتم. باید به اتاقم پناه می بردم. با صدای عزیز روی اولین پله ایستادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آیه دخترم می دونم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه عزیز این روز دیر یا زود می اومد. آقا جون که بدی نوه اش رو نمی خواد. حتماً خوبی منو می خواد. صلاح منو توی این وصلت می بینه. مگه شده کسی بدی دخترشو بخواد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولی تو حق انتخاب داری دختر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند تلخی زدم. لبخند تلخی که، تلخی اون رو در دهنم، مزه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پله ها آروم بالا رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز خودش هم می دونست، حق انتخاب ندارم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه من هیچ حق انتخابی نداشتم! هیچ وقت حق انتخاب نداشتم! بزرگ ترین کاب*و*س زندگیم اومده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاق رو باز کردم و به اون تکیه دادم. رو زانوم نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاهامو ب*غ*ل گرفتم و به پنجره که آسمون آبی در اون مشخص بود خیره شدم. قطره اشکی از روی گونم سر خورد. چشمامو بستم و در دل نالیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه آیه حالا وقت گریه نیست. مگه الان نگفتی آقا جون بدی تو رو نمی خواد؟ مطمئنم که شهاب اون طور نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی زمین دراز کشیدم و نگاهم رو به سقف دوختم. دستامو از هم باز کردم و به پنج سال پیش فکر کردم. وقتی برای خواستگاری اومدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسم من و روی شهاب گذاشتن. شاید از همون روز من برای شهاب بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی عشق چی؟! بین ما عشقی نبود. احساسی نبود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهی کشیدم. نفسمو با صدا بیرون دادم و چشمامو بستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای در به خودم اومدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی دونم چند ساعتی بود که روی زمین دراز کشیده بودم، که خوابم برده بود. بدنم کوفته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبار دیگه تقه ای به در زدن. روی زمین نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پشت در صدای عزیز به گوشم رسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا این در قفله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمی دونم عزیز؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای خنده ی ریز عزیز رو از پشت در می شنیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باز کن این درو بچه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی آروم از جام بلند شدم و با لبخندی کلید رو چرخوندم و درو باز کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز با دیدن چشمان خواب آلودم لبخند شیرینی زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خواب بودی گلم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگونه اش رو ب*و*سیدم و سرمو تکون دادم که دستی به صورتم کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آماده شو بیا پایین. آقا جونت چند کلوم باهات صحبت کنه مادر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنوازش گونه دستشو روی صورتم کشید و از اتاق بیرون رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به در حموم کردم. با یک دوش سرحال می شدم. حولمو از روی صندلی برداشتم و به طرف حموم رفتم. سریع دوشی گرفتم. لباس ساده ای به رنگ آبی آسمونی پوشیدم. بدون اینکه خودم رو توی آینه نگاه کنم بیرون رفتم. آقا جون روی صندلی سلطنتی خودش که بالای اتاق پذیرایی بود نشسته بود. به قول عزیز: "آقا جونت روی تخت پادشاهی خودش نشسته. مثل خان مغول." با یاد آوری حرف عزیز لبخندی روی لبم قرار گرفت. نگاهی به آقا جون کردم. قیافه مهربونی داشت. موهای جو گندومی. ریش یک دست سفید. قیافه اش آرامش خاصی داشت. ولی نگاهش پر بود از غرور و تکبر. برعکس عزیز که هم نگاهش مهربون بود و هم صورتش. آقا جون تسبیحشو بین انگشتاش جا به جا کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام آقا جون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن صدای من نگاهش رو بالا گرفت و در نگاهم دوخت. سرشو تکون داد. اشاره ای به مبل کرد، که رو اون بشینم. نگاهی به عزیز کردم که لبخندی زد و سرشو تکون داد. روی مبل نشستم و نگاهم رو به انگشتای دستم دوختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- می دونم ماه بانو (عزیز) همه چیزو بهت گفته، ولی من هم بگم، فکر کنم خیالت راحت تر بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبار دیگه تسبیحشو توی انگشتاش جا به جا کرد. نگاهی به عزیز کردم که با اخمی به آقاجون زل زده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شهاب رو که دیدی و شناختی. من از همه نظر قبولش دارم. پسر با خدا و با ایمانیه. توی مسجد همیشه می بینمش سر به زیرِ، سرش تو کار خودشه. فعلا که درسش تموم شده و داره توی شرکت آقای شیدایی، پدرش کار می کنه. امروز هم آقای شیدایی اومد مغازه، درباره ی تو صحبت کرد. برای نامزدیتون قراره بیان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستامو مشت کردم و نگاهم رو به زیر دوختم و چشمامو بستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هر چی شما بگین آقا جون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم از جام بلند بشم که صدای آقا جون اجازه نداد و سرجام نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- امروز قراره بیان که نامزدی کنید. من هیچ برای نامزدی راضی نبودم. می خواستم عقد و عروسی با هم باشه ولی شماها، بچه های امروزی هستین. برای همین بهتره همدیگر رو بشناسین و بعد عقد و عروسیو راه میندازیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهی کشیدم. مگه چاره ای جز قبولی داشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله آقا جون هر چی شما صلاح می دونین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبار دیگه از جام بلند شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- با اجازه خسته ام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقا جون سرشو تکون داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم و به طرف پله ها رفتم. روی پله ی اول بودم که صدای عزیز متوقفم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمی خواین چیز دیگه ای بگین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف هر دوی اون ها برگشتم. عزیز دست به سینه و با اخمی به آقا جون نگاه می کرد. آقا جون سرشو تکون داد و نگاهم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- می تونی اگه دانشگاه قبول شدی درست رو ادامه بدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واضح تر بگین. ما متوجه نشدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندم گرفته بود. بار دیگه نگاهم رو به آقا جون دوختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کسی مخالف ادامه تحصیلت نیست. خودم پی گیر ادامه تحصیلت هستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند پهنی زدم. می خواستم به طرف آقا جون برم و گونه اش رو بب*و*سم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولی اگه قبول نشدی دیگه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنظورش رو فهمیده بودم. باید قید تحصیل رو می زدم. سرمو تکون دادم. نگاهم رو به عزیز دوختم. عزیزم برای خودش جذبه ای داشت و ما ازش بی خبر بودیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برو موهاتو خشک کن دخترم. سرما می خوری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو تکون دادم و پله ها رو دو تا یکی بالا رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتاق بالا فقط اتاق من بود. عزیز و آقا جون همیشه پایین بودن. بالا سه اتاق داشت که اتاق وسط که به طرف حیاط دید داشت مال من بود. لبخندی زدم و پریدم توی اتاق. از خوشحالی نمی دونستم چی کار کنم. دیگه تحمل سخت بود. جیغی از شادی کشیدم. با ذوق بالا و پایین پریدم. دور خودم چرخیدم. بار دیگه جیغی کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مــــــــمنونـــــــــم خــــــــــدا جونــــــــــــم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به سینی چایی که توی دستام بود کردم. سینی توی دستام می لرزید. صدای بگو بخند از پذیرایی به گوش می رسید. با ناراحتی بار دیگه نگاهی به سینی کردم و آه پر دردی کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای عزیز به خودم اومدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آیه دخترم، چایی بیار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچادرمو روی سرم درست کردم. با قدم های لرزون از آشپزخونه خارج شدم. نگاهی به جمع کردم. مادر و پدر شهاب نگاهشون به من بود. ولی نگاه شهاب به زیر. با نگرانی نگاهی به عزیز کردم که با لبخندی جوابمو داد. نگاهم رو برای دیدن آقا جون گردوندم که اول سالن سرجای سلطنتیش نشسته بود. اخمی کرد. نگاهم رو ازش گرفتم و به سینی دوختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون طور که عزیز یادم داده بود، اول به بزرگ ترها تعارف کردم. به شهاب رسیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانم شیدایی با لبخند گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پسرم بردار دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهی کشیدم. هیچ از صدای جیغ جیغوی این زن خوشم نمی اومد. خود شیفته بود و به تمام چیزهایی که داشت می نازید و فخر می فروخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهاب سرشو بالا گرفت و نگاهی به من کرد. سینی رو جلوش گرفتم که لبخند شیطونی، روی لبم اومد. می
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدونستم حالا چشمام از شیطنت داره برق می زنه. شهاب با تعجب یک تای ابروشو بالا داد. باز هم لبخندمو تکرار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بهتره چاییتون رو بردارین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرکتی نکرد، ولی بعد آروم دستشو به طرف استکان چایی دراز کرد، که استکان از سینی سر خورد. هر دو نگاهمون به استکان بود که به طرف پایین حرکت می کرد. استکان برعکس شد و صدای فریاد شهاب بالا رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وای ســـوختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جاش بلند شد. چون سینی بالای سرش بود سرش محکم به سینی خورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخ ســـرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستپاچه شدم که سینی از دستم افتاد رو پای شهاب. شهاب فریاد بلندتری کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخ پــــــام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی دهنمو گرفته بودم. با اشک تمساحِ توی چشمام نگاهش کردم. صدای مامان شهاب که از تعجب بود، بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی کار کردی دختر؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدایی که خودمم نمی دونستم چطور بغض دار شده بود، یک قدم به عقب برداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه همه روی من بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من ... من معذرت میخوام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو با هق هقِ گریه ی ساختگی از پله ها بالا رفتم و وارد اتاق شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه نتونستم تحمل کنم از خنده منفجر شدم. با صدای بلند شروع به خندیدن کردم. این قدر خندیده بودم که اشک از چشمام سرازیر شد. تکیه ام رو به دیوار کنار پنجره دادم و روی زمین نشستم. هنوز خنده روی لبم بود. دلم خنک شده بود. پیچاره، حتما اون شلوار خوش دوختش خراب شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ی دیگه ای کردم که سایه ای بالای سرم افتاد. نفسم توی سینه حبس شده بود. نفس های عصبی کسی و بالای سرم احساس می کردم. لرزش اون نفس ها، باعث شد که قلبم تند تند توی سینه بزنه. چشمامو بستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من ... من ... نمی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدایی که شنیدم چشام گرد شد. سرمو بالا گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سوزوندی که پسر مردمو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشمای شیطون نگاهمو به عزیز دوختم. خیالم با دیدن عزیز راحت شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخ عزیز یعنی دلم خنک شــــدا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خوردن پس گردنی از عزیز اخمی کردم و سرمو مالوندم. عزیز روی صندلی نشست و خنده ای کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قربون دختر گلم برم. ماشاا... شیطنتت به خودم رفته. بذار خواستگارا برن، اِسپند برات دود می کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ای کردم که عزیز لبخند مهربونی زد و رو به روم به زانو نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یک پس گردنی دیگه اخمی کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ای بابا! عزیز هر چی که خونده بودم پرید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز خنده ای کرد و گره روسریش رو محکم تر کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه فیلمی برای ما بازی کردی. این گریه رو از کجا آورده بودی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ی بانمکی کرد که بخاطر سفیدی پوستش، صورتش سرخ شد. لبخندی زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولی این فیلم بازی کردنت به آقا جون بداخلاقت رفته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اِ، عزیز دلتون می یاد به آقا جون این طور می گین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز باز با صدای بلندی خندید و سرمو ب*و*سید، که نگاهش به گردنبند افتاد. برق عجیبی در چشماش درخشید. انگشتشو روی گردنبند کشید و نگاهش و به چشمام دوخت. از جاش بلند شد. چادرمو که روی زمین افتاده بود برداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عزیز جون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جونم عزیزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به چشمای مهربونش کردم که لبخندی مهمونم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- می ... می شه من ... ازدواج نکنم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز دستی به صورتم کشید و چادر رو روی سرم انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو که آقاجونت رو بهتر می شناسی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهی کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شما گفتین من حق انتخاب دارم. پس منم می خوام انتخاب کنم. می خوام فعلاً زندگی کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغم، آشکارا در چشمان عزیز درخشید. مثل همیشه جوابی برای حرف هام نداشت. موهامو که از روسریم بیرون زده بود رو درست کرد و ب*و*سه ای روی سرم نهاد. به طرف در رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنار چارچوب در مکثی کرد و به طرفم برگشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سعی کن یک دور دیگه از درسات بخونی بعد بخوابی. آقاجونت گفت: "دیگه پایین نیای."
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون حرف دیگه ای از اتاق بیرون رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو به دیوار تکیه دادم و چشمامو بستم. نگاه پر غرور آقا جون توی نگاهم جون گرفت. لبخند تلخی زدم. بلند شدم. لباس هامو عوض کردم که نگاهم از آینه به خودم افتاد. سفیدی پوستم با اون لباس صورتی بیشتر به چشم می اومد. دختر قد بلندی بودم. چشمایی به سیاهی شب. این قدر سیاه مثل آرزوهام. موهای مشکی براق ل*خ*ت و بلند. بینی متناسب با صورتم. آهی کشیدم و نگاهم رو از آینه گرفتم و خودم و روی تخت انداختم. از خستگی چشمامو بستم. به کل فراموش کردم که باید کتاب ها و تست ها رو دوره می کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تکون های شدیدی از جا پریدم. همه جا داشت می لرزید جیغی کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وای زلـــــــــزلـــــــــه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روی تخت پریدم پایین. توی کتاب چی خونده بودم؟ آهان باید برم زیر میز. به طرف میز رفتم. باید از خودم مواظبت کنم. نگاهی به میز کردم نه اون سخت نبود. اگه سقف می ریخت رو میز حتما می شکست و من هم ضربه مغزی می شدم. جوون مرگ می شدم. دور خودم چرخیدم که نگاهم به چهارچوب در افتاد. آهان جای خوبی بود. باید می رفتم زیر چارچوب در. سریع خودم و به چارچوب در رسوندم و زیر در ایستادم. دعایی که همیشه وقتی زلزله می یاد و زیر لب زمزمه کردم. شروع به صلوات فرستادن کردم. نگاهی به اطرافم انداختم. وا یعنی زلزله قطع شد؟! چرا دیگه نمی لرزیم؟! با صدای خنده ی بلند عزیز به خودم اومدم و به طرفش برگشتم. از خنده سرخ شده بود و خودش رو روی صندلی انداخته بود. با تعجب نگاهش کردم. یک تای ابروم رو بالا دادم و با احتیاط از چهارچوب در فاصله گرفتم، که عزیز با دیدن چهره رنگ پریدم بیشتر به خنده افتاد. با روسری اشک کنار چشماشو پاک کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اومدم بیدارت کنم دیرت نشه بری سر جلسه ی امتحان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یادآوری اون حرکاتی که کردم، از خجالت سرخ شدم. یعنی زلزله نبود؟ پوفی کردم و موهامو از جلوی صورتم کنار زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- داشتیم عزیز. این چه طرز بیدار کردنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز پقی زد زیر خنده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خدا خیرت بده مادر. اول صبحی کُلی دلم وا شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمکی زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شما که همیشه با دیدن آقا جون دلتون وا می شه عزیز.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز پشت چشمی نازک کرد. به طرفم اومد که با خنده پریدم توی حموم. می دونستم خیلی وقت ندارم. یک دوش سریع گرفتم. با حوله ای که دورم بود اومدم بیرون. مانتو سورمه ای و جینی به همون رنگ رو بیرون کشیدم. نگاهمو چرخوندم که چشمام به تاپ همون رنگ افتاد. تمیز و آماده از اتاق بیرون رفتم. زیر لب چند تا دعا خوندم. عزیز کنار در، قرآن به دست ایستاده بود و با لبخندی بر لب نگاهم می کرد. لقمه ای به سمتم گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیا مادر. اینو بخور ضعف نکنی. کره با مربا هویجه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خوشحالی لقمه رو دو لُپی توی دهنم گذاشتم. نگاهی به اطراف کردم. می دونستم گشتن بی فایده است و آقا جون نیست. لبخندی زدم و به طرف عزیز برگشتم که جلو اومد و سرمو ب*و*سید. دستمو بالا بردم که چادرمو درست کنم که دادم به هوا رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وای چادر رو یادم رفته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز خنده ای کرد. چادر رو که کنارش آویزون بود رو برداشت و روی سرم مرتب کرد. گونه اش رو ب*و*سیدم. قرآن رو بالای سرم قرار داد. دو بار از زیرش رد شدم و ب*و*سیدم. احساس خوبی داشتم. به نبود آقاجون عادت کرده بودم. به طرف در رفتم، که با صدای عزیز به طرفش برگشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله عزیز جون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند غمگینی زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- با دقت جواب بده دخترم، بدون هیچ استرسی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم. سرمو تکان دادم. می دونستم اگه قبول نشم باید قید هر چی درس و دانشگاه بود رو می زدم. استرس شدیدی داشتم. ولی باید سعیم رو می کردم. باید یک قدم برای آرزوهای خودم بر می داشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو برای تاکسی بلند کردم و سوار شدم . دستمو از زیر روسری به طرف گردنبند بردم و گردنبند ا... رو با انگشتام لمس کردم. آرامش عجیبی در قلبم ایجاد شد که باعث شد لبخند بزنم. چشمامو بستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای راننده چشمامو باز کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانوم خواب موندین؟ رسیدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستپاچه کرایه رو حساب کردم و از تاکسی پیاده شدم. با ترس نگاهی به ساختمون کردم. همه یکی یکی وارد می شدن. بسم ا... زیر لبی گفتم و یک قدم به جلو برداشتم. احساس کردم چادرم کشیده شد. پوفی کردم و با سرعت وارد ساختمون شدم. چادرمو باز و بسته کردم. احساس کردم چادرم یک جایی گیر کرده و پایین نمیاد. این چرا پایین نیومد؟! به عقب برگشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چیزی که دیدم لبمو به دندون گرفتم. چشمام گرد شده بود. با ترس به کسی که زیر چادرم بود خیره شدم. دستشو بالا آورد که چادرمو از صورتش کنار بزنه. نگاهم به دست مردونه ای خورد که ساعت گرون قیمت و مارک داری زینت بخش مچش شده بود. آروم، آروم چادر از روی سرش پایین تر اومد. از خجالت و شرمندگی سرخِ سرخ شده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر اخمی کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقدمی به من نزدیک شد، که به سرعت یک قدم به عقب برداشتم و به کسی پشت سرم برخورد کردم. به عقب برگشتم که دختری با ابروهای نازک، اخمی کرد و با صدای نازکش داد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هـــــــوی چته! جفتک میندازی امل.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ترس و شرمندگی نگاهمو به اون ها دوختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مع ... معذ ... معذرت می خو ... ام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر پشت چشمی نازک کرد و از کنارم گذشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر پوزخندی زد. وقتی که می خواست از کنارم رد بشه آروم طوری که فقط من بشنوم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مواظب این چادرت باش کوچولو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو تکون دادم که با فهمیدن حرفی که پسر زده بود اخمی کردم. به طرفش برگشتم که با صدای خنده ی بلندش، اخمام بیشتر در هم رفت. با همون اخم از کنارش رد شدم. صدای خندش هنوز شنیده می شد. عصبی وارد سالن امتحان شدم. روی صندلی که شمارم رو نوشته بود نشستم. اخمام هنوز در هم بود که با دادن ورقه ها، اون دختر و پسر رو از یاد بردم. با دعایی که زیر لب خوندم شروع به نوشتن کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخسته کلید رو روی در انداختم و وارد شدم. با خوردن عطر گل یاس به مشامم لبخندی روی لبم قرار گرفت. چادر رو از روی سرم برداشتم و به طرف باغچه رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم این گل ها رو کاشته بودم. عاشق گل یاس بودم. گل مورد علاقم بود. باز هم اون ها رو بوییدم و نگاهی به حیاط بزرگ خونه کردم. عاشق گل و گیاه بودم. ممنون آقا جون بودم که حیاط رو سپرده بود به من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به ساختمون کردم و به طرفش به راه افتادم. با جیغی وارد خونه شدم. عزیز که روی صندلی نشسته بود از جا پرید. خنده ای کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- در حال چُرت زدن بودی عزیز جونم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی دونستم عزیز همیشه این موقع ها روی صندلی در حال چُرت زدنه. ریز، ریز می خندیدم که با پس گردنی که عزیز به سرم زد اخمی کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دختر، چُرتم رو پاره کردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمکی بهش زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نخ سوزن بیارم خدمتتون تا دوباره بدوزینش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز به طرفم خیز برداشت که با خنده ای به پشت صندلی رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا جوش میاری مادر من، تموم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز خنده ای کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میای توی این خونه سر و صدا با خودت میاری هـــا. بیا وسایلتو بده من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و چادرو وسایلم رو به دستش دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- امتحان چطور بود عزیزم. خوب جواب دادی؟ آسون بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگونشو ب*و*سیدم و ب*غ*لش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سخت بود عزیز. تا آخر وقت نشستم. فقط فکر کردم و علامت زدم. امیدوارم قبول بشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز دستی روی سرم کشید، که چادر رو به بینیش نزدیک کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عطر جدید خریدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب نگاهش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه چطور!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز لبخندی زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چادرت بوی دیگه ای داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جداً!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچادر رو از دستش گرفتم و به بینیم نزدیک کردم. بوی م*س*ت کننده ی شکلات تلخ توی بینیم پیچید. لبخندی زدم و بار دیگه بوش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه بوش خوبه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز نگاهم کرد و لبخندی زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برو دست و صورت رو بشور که غذا آماده است. تا تو بیای پایین منم میز رو می چینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو تکون دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عزیز، آقا جون نیست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز با ناراحتی نگاهم کرد. معنی نگاهش رو فهمیدم و به طرف پله ها رفتم که صداش و از پشت سرم شنیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- رفته به چند شعبه سر بزنه. نهار خورد و رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لباسامو عوض می کنم میام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپامو روی پله اول گذاشتم که با مکثی به طرفش برگشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عزیز؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز نگاهی به چشمام کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جونم عزیزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو زیر انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا ... چرا هیچ وقت آقا جون توی شادی من نیست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایی از عزیز در نیومد. لبخند تلخی زدم. باز هم جوابی برای حرفای من نبود. از پله ها بالا رفتم و از همون بالا با صدای بلند به عزیز گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من خیلی خستم عزیز، می خوابم. نهار رو بذارین وقتی بیدار شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسنگینی نگاه عزیز رو از پشت احساس می کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آیه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابی ندادم. نمی خواستم جواب بدم. چند پله باقی مونده رو هم بالا رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاق رو باز کردم. خودمو توی اتاق انداختم و به در تکیه دادم. دیگه زانوهام جون نداشت. پشت در نشستم و اجازه دادم اشکام روی گونم سرازیر بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به اطراف کردم. چی کم داشتم؟ یک زندگی مرفه. یک مادر مهربون. دیگه چی کم داشتم؟ از جام بلند شدم و به طرف پنجره رفتم. واقعاً من این زندگی و می خواستم؟ دست پر مهر عزیز روی شونه ام قرار گرفت. توی آغوشش جا گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سهم من از این زندگی چیه عزیز؟ چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز منو بیشتر به سینه اش فشرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عزیز، آقا جون چرا ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیـــــــس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبوی مهربون عزیز رو به ریه هام فرو دادم و به اشکام اجازه دادم که با خیال راحت روی گونم سر بخورن. نمی دونم چقدر توی آغوش عزیز بودم که با پتویی که روم کشیده شد به خواب عمیقی فرو رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگاز محکمی به سیب زدم. با حرص نگاهم رو به شهاب دوختم که خونسرد پاهاشو روی هم انداخته بود و تلوزیون نگاه می کرد. یک گاز دیگه زدم که عزیز سیب رو از دستم گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بابا این سیب بیچاره چه گ*ن*ا*هی کرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون طور که نگاهم به شهاب بود اخمی کردم و سیب و به سختی قورت دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این درخت خرما این جا چکار می کنه؟ یک بار دیگه می شه بگین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز نگاهی به شهاب کرد که حواسش به ما نبود. گاز محکمی به سیب من زد که خنده ام گرفت. با حرصی که توی صداش بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برای آشنایی بیشتر اومده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر دو یک تای اَبرومونو بالا دادیم و نگاهمون رو به او دوختیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فکر نکنم بخاری از این درخت خرما در بیاد. یک ساعته زل زده به این تلویزیون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببینم عزیز، این ها توی خونشون تلویزیون دارن یا نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز نگاهی به شهاب کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمی دونم وا... هر وقت ما رفتیم خونشون چیزی ندیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ای کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس ندید بدید تشریف دارن دیگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این پسره اصلاً به دلم نمی شینه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست به سینه تکیه ام رو به مبل دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دل به دل راه داره عزیز. من تعجب می کنم این آقا جون توی این برج غرور چی دیده؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز آهی کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه می دونم مادر. این آقا جونت فقط تو زندگیش یک انتخاب خوب کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یک تای ابروی بالا رفته نگاهش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جداً! اون انتخاب چی بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز نیشگونی از پام گرفت که از درد جیغ خفه ای کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آی. چی گفتم مگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوب دختر، چرا چشماتو باز نمی کنی؟ اون انتخابش من بودم دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولش با تعجب نگاهی به عزیز کردم. بعد با صدای بلند شروع کردم به خندیدن. واقعاً عزیز راست گفته بود. هنوز می خندیدم و به عزیز نگاه می کردم. داشت حرص می خورد که سنگینی نگاهی رو روی خودم احساس کردم. سرمو برگردوندم که دیدم شهاب خیره نگاهش به منه. چشماش به طور عجیبی می درخشید. هیچ از اون درخشش چشماش خوشم نیومد. احساس بدی رو منتقل می کرد. اخمی کردم که شهاب پوزخندی زد. صورتمو برگردوندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- می گم عزیز!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جانم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من آخرش یک بلایی سر این پسره می یارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز خنده ای کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وااا! مادر نکنی از این کاراهــــا. اون دفعه که سوزوندیش. نکن این کارا رو عزیزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وااا! چرا عزیز؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز چشمکی زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخه من حوصله زد عفونی کردن تو رو ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ای کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شیطون شدی عزیــــزا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیز لبخندی زد و گره روسریش رو محکم تر کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی کار کنم مادر. حالا رو نبین سن و سالی از ما گذشته و شیطنت نکردیم. اگه هم شیطنتی کردیم، واسه ی آقا جونت کردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه این جا که رسید از خنده منفجر شدم. عزیز مشتی به بازوم زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من دارم درد و دل می کنم. تو داری می خندی؟ خلاصه بهت بگم این قدر شیطنت برای آقا جونت کردم که با اون اخلاق ییلاقیش حس و حال شیطنت پرید. وا... هی می گه: "خانمم زشته من آبرو دارم. مراعات کن."
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیطونه می گه موهاشو بکنم. ولی خدایی حیف اون موها نیست من بکنم؟ چشم نخوره. ببین سن و سالی ازش گذشته ولی اون موها روی سرش مونده. قربون او شوهر گلم برم من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز زور خنده سرخ شده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بابا ایول عزیز. شما هم بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله که بله. دختر پس فکر کردی چی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش رو به ساعتش دوخت و محکم به گونه اش زد که من هم بی نصیب نموندم و پس گردنی خوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چقدر حرف زدی دختر! من برم سری به غذام بزنم و با عجله از جاش بلند شد و به طرف آشپزخونه رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ای کردم و از جام بلند شدم و به حیاط رفتم. نگاهی به اطراف کردم. عاشق سر سبزی حیاط خونه بودم. به طرف گوشه ی باغ رفتم که جای مخصوص خودم بود. جایی که خودم زحمتش رو کشیده بودم. روی صندلی که کنار گل ها گذاشته بودم نشستم و بوی گل ها رو به ریه هام فرستادم. عاشق گل یاس بودم. عاشق عطرش که بی اختیار لبخندی روی لبم ظاهر می کرد. خواستم برم بشینم وسط گل ها که با صدای شهاب اخمی کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نشینی کثیف می شی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهی کشیدم. برگشتم و روی صندلی نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دوست دارید خلوت کسی رو به هم بزنید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند کجی زد و نگاهشو به من دوخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فکر نکنم شما کسی باشید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منظور!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهاب شونه اش رو بالا انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منظور خاصی که ندارم. ولی به زودی ازدواج می کنیم اون وقت دیگه کسی نیست ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاجازه ندادم حرفشو کامل کنه. پوزخندی زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به زودی؟! کی همچین دلگرمی به شما داده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهاب هم پوزخند پر صدایی زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آقا جونت این دلگرمی رو به من داده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی نگفتم و نگاهم رو به گل ها دوختم. با دیدن زنبوری که روی یکی از گل برگ ها نشست لبخندی روی لبام ظاهر شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخمی نگاهش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آیه خانوم! یادتون باشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جام بلند شدم که با اخمی رو به روم قرار گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه، نه. اون قدرها که فکر می کردم ساده نیستی! ببین دختر نمی خوام این طور با هم آشنا بشیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برو کنار می خوام رد شم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اگه نرم کنار چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستامو مشت کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببین آقا فکر نکن من مثل آقا جون از شخصیت اصلیت با خبر نیستم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهاب دستش و به چونه اش زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه بهتر! دیگه مجبور نیستم برات نقش بازی کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت به چشماش خیره شدم. شرارتی در چشماش می درخشید. از اون نگاهش به خودم لرزیدم. پوزخند مسخرش رو باز تکرار کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه کم کم داره ازت خوشم می یاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولی این و توی گوشات فرو کن که من هیچ از شما خوشم نمیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهاب شونه اش رو بالا انداخت و یک قدم جلو اومد که قدمی به عقب برداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جداً! جالب شد ولی می دونی یک مشکلی هست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه مشکلی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زد. لبخندی که مزه بدی رو به دهنم منتقل کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مشکل اینه که نمی تونم از آدمی مثل تو بگذرم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهشو از بالا به پایین به من دوخت. احساس کردم بدون لباس ایستادم و اون هم داره با لذت نگاهم می کنه. با عصبانیت نگاهش کردم و از کنارش رد شدم. صدای خنده اش اخم هام رو بیشتر درهم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد خونه که شدم عزیز رو به روم ایستاد. خواست چیزی بگه که با دیدن اخم من چیزی نگفت. من هم بدون حرفی از پله ها بالا رفتم. وارد اتاق شدم. دوست داشتم از این همه حرص جیغ بکشم! ولی باز هم سکوت کردم. خودم و روی تخت انداختم و به سقف خیره شدم. نمی دونم چقدر گذشته بود که با تقه ای که به در خورد نگاهمو از سقف گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بفرمایید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالهه
00اولاش اصلا جالب نبود فقط دو قسمت آخرش آدم رو شوکه کرد اتفاقهایی افتاد که اصلا حدس نمیزدم.
۱ سال پیشنیلا
60خوب بود ولی بعضی از قسمت هاش غیر قابل هضم بود آخه آراسب مهندس بود.بعد سرگرد شد 🤣
۳ سال پیش2222
۰۰ ساله 00خیلی رمان قشنگی بود ولی اینکه آیه و آراسب به هم رسیدن رمان رو زیباتر کرد
۱ سال پیشبهار
۳۵ ساله 00متوسط بود
۱ سال پیشلیلی
۱۹ ساله 00خوب بود فقط هی قضیه شناسنامه رو طولش میداد واینکه بعضی از قسمت های رمان کتابی بعضی هم به زبان گفتاری بود همش باید یه جورباشه ولی خدایی فکر نمی کردم آرش ومهری خلاف باشن
۱ سال پیشهدیه
۲۷ ساله 00هر چی بگم کمه عالیییییییییییی بود مرسی
۱ سال پیشسروستانی
00واقعا عالی بود
۱ سال پیشپول
۹۵ ساله 00تبنبن
۲ سال پیشحورا
۲۰ ساله 00خوب بود ولی خیلی طولش دادن رو مخ بود فقط آخرش خوب بود
۲ سال پیش.
10خوبه ولی هر کی بود که اسمی توی شناسنامه اش پیدا میشد هر جوری بود به اراسب میگفت نه اینکه بره خونشون و هی بگه فرصت نمیشه بگم من الان قسمت۶ هستم ولی هنوز نگفتهههه رو مخهه
۲ سال پیشمهسا
۱۶ ساله 00آره واقعا عصاب خورو کن بود
۲ سال پیشامیر
۱۴ ساله 10رمان عالی بود خیلی ممنون از نوبسنده بابت رمان زیباشون خیلی فشنگ بود
۲ سال پیشigul
۱۴ ساله 00آره فقد برای تو خیلی جالب بود
۲ سال پیشمص
00رمان بدی نبود ولییییی اونجایی ک ایه هیومیخاست بگه هی ی حرف پیش میومد اوج حرص دادن بووود و اینکه چرا مهریو ارششش اخهههههه بچ ب این گلییی
۲ سال پیشتبسم
10اون اسب قشنگ مهندس بود یا سرگرد 😐😐😐😐😐😐😐
۲ سال پیشماکی
255های اوری بادی رمانتون اصلا گود نبودو لاو نکردم شوخی هاشونم به درد.. میخورد گود بای
۴ سال پیشبنده خدا
۱۵ ساله 381ایشون بچه ناف لندن هستن
۳ سال پیش..
80تو دیگه خیلی خزی
۳ سال پیشfatemeh
۱۵ ساله 40رمان خوبیه اما خوب ایه همیشه ساکته و اینکه باید خیلی زود میگفت که چرا وارد اون شرکت شده
۳ سال پیش
سحر 35
00بد نبود