رمان منشی مدیر به قلم فائزه عطاریان
ژانر : #عاشقانه #طنز
خلاصه :
رمینا که به تازگی پدر و برادر و ثروت خانوادگی را از دست داده ،برای امرار معاش خود ومادر در شرکتی خصوصی به عنوان منشی استخدام می شود و با حاضر جوابیهای خود توجه ……
بي حوصله روي صندلي تکاني خوردم و به دختراني که با اضطراب کتاب هاي خود را ورق مي زدند و با عجله مطالبي را ميخواندند نگاهي کردم. ناخوداگاه لبخندي بروي لبانم نقش بست. زير لب گفتم: اين همه دنگ و فنگ براي منشي گرفتن خيلي مسخره اس!
در همين هنگام در باز شد و دختري با قيافه غمگين و درهمي بيرون آمدو در حاليکه زير لب مي غريد از در خارج شد.
از شانس افتضاح من، آخرين نفري بودم که مصاحبه و گزينش مي شدم. از بي کاري بي حوصله شده بودم. کتاب شعري را که هميشه همراهم بود، از کيفم بيرون کشيدم و شروع به خواندن کردم. هنوز يک صفحه را به پايان نرسانده بودم که دختري با حالت نگران پرسيد:
- ببخشيد خانوم. مگر از شعر و اين چيزام سوال مي کنند؟
باحالت تدافعي گفتم:
- شعر و اين چيزام ديگه يعني چي؟
- منظورم ادبياته ديگه.
- نخير اگر از ادبيات توي مصاحبه و گزينش سوال مي پرسيدند شما ياد ميگرفتيد که چه کلماتي توي جمله تون بکار ببريد و چه کلماتي به کار ببريد.
دوباره با حرص گفتم: شعر و اين چيزام!
دخترکه خيالش از اين جانب راحت شده بود بي توجه به من که هنوز عصباني بودم دوباره مشغول زيرو رو کردن کتابش شد. يک ساعت بعد بالاخره پيرمرد آبدارچي نام مرا صدا زد. تا به حال از شنيدن نامم تا اين اندازه خوشحال نشده بودم. سريع از جا برخاستم و به طرف اتاق مصاحبه رفتم و در همان حال که روسري ام را جلوتر مي کشيدم چند ضربه به در زدم و وارد شدم.
برخلاف تصورم که فکر ميکردم با زني محجبه يا مردي ميانسال با محاسن بلندي روبرو ميشوم، با مردي جوان و خوش لباس مواجه شدم. مرد همانطور که دستانش را پشت سرش به هم قفل کرده بود و چشمانش را بسته بود گفت: بفرماييد تا شروع کنيم.
به طرف تنها صندلي اتاق که درست روبروي او بود رفتم و نشستم. حالا بوي خوش ادکلني که استفاده کرده بودرا استشمام ميکردم. چهار شانه و قوي هيکل بود و از قرار معلوم مي بايست قد بلندي داشته باشد.
تقريبا يک دقيقه به همين منوال سپري شد. مرد جوان نفس عميقي کشيد و به خودش تکاني داد. فورا نگاهم را به زير انداختم.
پس از چند لحظه گفت: نام و نام خانوادگي ، سن و آخرين مدرک تحصيلي.
سرم را بلند کردم و اورا ديدم که دستها را زير چانه گذاشته بود و به انتظار شنيدن جواب سوالات ، من را نگاه ميکرد.
با اعتماد به نفس جواب دادم، رمينا رسام بيست و يک ساله، ديپلم.
درحالي که سرش را تکان ميداد گفت: رمينا چه معني ميده؟
- توي فرهنگ لغت که نوشته طاهره و پاک، درست و غلطش رو نمي دونم.
لبخندکمرنگي روي لبانش نقش بست وگفت:
- مي دونيد وظيفه ي منشي چيه؟
- به امور دفتري سروسامون ميده.
- واضح تر توضيح بديد.
- خب به تلفن جواب ميده. قرار ملاقات ها رو مشخص ميکنه ....
توي حرفم آمد و گفت: شما با کامپيوتر اشنايي داريد؟
- در حد يه منشي بلدم با کامپيوتر کار کنم.
- هر دستوري کارفرماتون بده اجرا ميکنيد؟
- اگر در حيطه وظايفم باشه بله، در غير اين صورت نه
- منظورتون از در غير اين صورت نه، چيه؟
- يعني کارايي که به منشي مربوط نيست.
- مثال بزنيد
- با خودم گفتم عجب آدم سمج و بد پيله ايه و در حاليکه سعي داشتم خونسرديم را از دست ندهم گفتم: مثلا منشي رو با ابدارچي اشتباه نگيره. انتظار نداشته باشه که چاي و بيسکويت صبح وکيکو قهوه عصر رو منشي به خدمتشون ببره.
- با تلفن چيکار ميکني؟
از سوال مسخره اش کلافه شدم و گفتم:
- همين قدر ميدونم که وقتي زنگ زد بايد گوشي رو بردارم و اگر خواستم با کسي تماس بگيرم اول شماره بگيرم.
در حاليکه سعي ميکرد نخندد گفت:
- نه منظورم اين نبود. بهتره سوالم رو يه طور ديگه مطرح کنم تا متوجه شيد. يعني پشت تلفن هم مثل الان صحبت ميکنيد. خشن و کوتاه؟
- بستگي به سوالايي داره که ميپرسن. البته اگر قانون کار اين شرکت اين باشه که منشي اول بايد يه جوک دست اول براي مخاطب تعريف کنه اون يه بحث جداگانه ست.
قيافه ي متعجبي به خودش گرفت و گفت: مگر شما جوک هم بلديد تعريف کنيد؟
- يه چندتايي بلدم.. البته شما مي بايست توي اگهي استخدامتون جز شرايط لازم اين شرط هم ميگذاشتيد که متقاضي بايد روزانه بيست جک دست اول بلد باشه.
بي آنکه به روي خودش بياورد گفت:
- نکته خوبي را تذکر داديد. حتما توي اگهي بعدي اين شرط رو هم مي گنجانيم.... خب شما سابقه کار مفيدي داريد؟
- نه البته اگر اين مورد هم يکي از شرط هاي استخدام باشه مي بايست اينم توي اگهي درج مي کرديد که نه وقت ما رو تلف کنيد و نه وقت خودتون رو.... سوال ديگه اي نيست؟؟؟
شما مي دونيد يه منشي بايد روابط عمومي قوي داشته باشه علي الخصوص منشي که مسئول فروش هم باشه.
- بله هر چند که معني درست اين عبارت رو هنوز نفهميدم. شايد منظور برخورد خوب با مراجعه کننده باشه...شايدم منظور شما اين باشه که يه منشي بايد در گول زدن خريدار اونقدر استاد باشه که مثلا بتونه واحد هاي ساختمان شمار به اسم طبقه ي اول و دوم به خريدار بفروشه و بعد خريدار متوجه ميشه که آپارتمانش طبقه ي ششم يا هفتمه منشي با چرب زباني اونو متقاعد کنه که شيوه ساختمان سازي ما اينه که طبقه ي اول و دوم را ما بين طبقات هفت الي ده مي سازيم پس شما باز هم طبقه ي اول هستيد فقط بايد از هفت طبقه بالا بريد.
وقتي حرفم تمام شد تازه متوجه مرد شدم در حالي که سرش پايين و صورتش را با دستانش پوشانده بود بي صدا مي خنديد و اين به خوبي از تکان شانه اش فهميده ميشد.... شايد تا به حال با کسي مثل من مصاحبه نکرده بود.
بعد از چند لحظه گفت: تلفن تماستون رو بديد تا در صورت نياز....
نگذاشتم جمله اش را تمام کند گفتم: در صورت نياز تا کي تماس ميگيريد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حاليکه نگاهم ميکرد گفت در صورت نياز فردا صبح.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تمسخر گفتم: پس در صورت نياز با شماره...... تماس بگيريد. هر چند مي دونم با اين جوابايي که من دادم منو رد ميکنيد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدندانهايش را روي لبانش فشار ميداد تا لبخندش از ديد من مخفي بماند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بهتون توصيه ميکنم جاي ديگه اين طوري جواب سوالات رو نديد البته در صورت نياز به استخدام شدن. و اين چند کلمه ي آخر را کشيده و طنز اميز ادا کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل اينکه نميخواست در مقابل من کوتاه بيايد، مطمئن بودم که من را رد ميکند. بنابراين ترجيح دادم حرف آخرم را به او بزنم و بروم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شما بهتره يه مرکز مشاوره و راهنمايي داير کنيد تا همه از توصيه هاي شما در صورت نياز بهره مند بشند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخيلي خونسرد گفت: پيشنهاد بدي نبود.شايد اين پيشنهاد بتونه بهتون کمک کنه البته شايد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرخاستم و گفتم: روز بخير آقا و در حاليکه زير لب مي غريدم از شرکت خارج شدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي به خانه رسيدم خانه غرق در سکوت و تاريکي بود.. کم کم داشتم از اين رفتارهاي مامان خسته مي شدم. بي حوصله گفتم: مامان خونه اي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبيهوده انتظار مي کشيدم اگر هم خانه بود جوابي نمي داد. به اتاق او رفتم و بعد از ضربه اي به در وارد اتاق مامان شدم. مامان عکس پدر و روزبه را به دست گرفته بود و ميگريست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مامان جون چرا اينقدر خودت اذيت ميکني؟ به خدا روزبه و بابا راضي نيستند که شما اين قدر خودخوري کني.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- رمي جان تنهام بذار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه وي اين راهش نيست در ضمن من گرسنه ام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من حوصله ندارم آشپزي کنم خودت يه چيزي درست کن و بخور.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شما به جز گريه کردن حوصله ي کار ديگه دارين؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برو بيرون رمينا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستورش را اجرا کردم و از اتاق خارج شدم. بااينکه گرسنه بودم بدون اين که غذايي بخورم به اتاقم رفتم و خوابيدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح با صداي مامان از خواب بيدار شدم تا چشمانم را باز کردم گفت: پاشو ببينم ديروز کجا رفته بودي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اوه حالا اول صبحي يادتون افتاده؟ خوابم مياد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپتو را از روي صورتم کشيد و گفت: من اعصاب ندارم ها!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم و سرجايم نشستم در حاليکه چشمانم را به زحمت باز نگه داشته بودم گفتم: بله بفرماييد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جريان اين تلفن چيه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کدوم تلفن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه مي دونم شما استخدام شدييد و از فردا مي تونيد بيايد سر کار..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خوشحالي از جا پريدم و گفتم: آخ جون و مامان را در آ*غ*و*ش کشيدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- يعني تو ميخواي بري منشي بشي؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره مگه اشکالي داره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تاسف نگاهي به من انداخت و گفت: به کجا رسيدي تو دختر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به واقعيت.. من دلم نمي خواد توي خيالاتم زندگي کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو بي خود مي کني بري منشي بشي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- يعني چي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- يعني براي ما افته که تو بري منشي يه شرکت بشي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مامان جان از اون ماي سابق چيزي باقي نمونده که منشي شدن باعث سرافکندگي بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من بهت اجازه نميدم هر کاري دوست داري بکني.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من بيست و يک سالمه و هر کاري لازم بدونم انجام ميدم. من نمي دونم چرا شما وضعيت رو درک نمي کنيد. مامان ديگه گذشته رو فراموش کنيد. دوران خوبي بود ولي حيف که پايدار نموند. از اون دوران فقط خيالش باقي موند به علاده يکي سري لباس و عکس. مامان ما فقط همين خونه صد متري رو داريم همين و بس البته صرف نظر از دويست هزارتومان پول که اون در صورتي که من کار نکنم نهايت دوماهه تموم ميشه.( دويست تومن اين روزا يه روزه تموم ميشه خوش خيال)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان ما ديگه کسي رو نداريم که بهش تکيه کنيم بابا و روزبه ديگه برنمي گردند اينو بفهميد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان در حاليکه گريه ميکرد از اتاقم خارج شد با اين ياداوري خاطرات گذشته ناراحت شده بود ولي با خبر خوبي که مامان برام اورده بود غم و غصه ي گذشته را فراموش کردم و خودم را براي فردا و اولين روز کاري اماده کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir**************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحساس عجيبي داشتم. نمي دانستم خوشحالم يا ناراحت. از اينکه پولي براي امرار معاش به دست مي اوردم خوشحال بودم و از طرف ديگر چون هر روز صبح تا ساعت چهار بعدازظهر مي بايست کار مي کردم ان هم در سمت منشي کمي دلخور بودم. روسري ام را گره ميزدم که مامان با قيافه اي درهم ظاهر شد و گفت: پس ميخواي بري آره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- با اجازه ي شما بله.. براي ساعت پنج .. پنج و نيم خونه ام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- رمينا من راضي نيستم به خاطر من بري کار کني.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مامان من مجبورم.... هم به خاطر شما و هم به خاطر خودم. گذشته از اون من حاضرم بخاطر شما بميرم کار کردن که ديگه چيزي نيست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان چند قدمي به سمتم برداشت و دستانش را از هم گشود و مرا در آ*غ*و*ش کشيد و گفت: دير نکني ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه مامان خيالتون راحت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***********
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد شرکت شدم و يکراست به اتاق رئيس شرکت رفتم. رئيس شرکت مردي حدودا پنجاه ساله، خوش پوش و خوش چهره بود. در حالي که با همراهش صحبت ميکرد به نزديک ترين صندلي اشاره کرد . روي صندلي نشستم و به اطرافم نگاهي انداختم. ديوار هاي اتاق پر بود از پوسترهاي ساختمان و روي ميز انتهاي اتاق ماکتي از يک ساختمان چند طبقه بود. در همين هنگام صداي رئيس را شنيدم که گفت: روزتون بخير خانم رسام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را به طرف او چرخاندم و گفتم: روز شما هم بخير
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- متشکرم .. در حالي که ورقه اي به طرف گرفته بود ادامه داد: لطفا قرار داد روامضا کنيد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irورقه را گرفتم و سريع ان را خواندم به به او برگرداندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند تحسين اميزي زد و گفت: افرين من از ادماي فرز و زرنگ خوشم مياد. خب درباره قرار داد نظرتون چيه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- موافقم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند رضايت مندانه اي زد و گفت: لطفا امضا کنيد و خودکار را به دستم داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقرارداد را امضا کردم و خودکار را روي کاغذ گذاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اميدوارم همکاري ما تداوم پيدا کنه. اگر موافقيد با بقيه دوستان اشناتون کنم و در حالي که در را برايم باز ميکرد گفت: خواهش ميکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اينکه با سه تن از کارکنان اشنا شدم به اتاق منشي رفتم. منشي زني تقريبا چهل ساله بود . اقاي فرهنگ گفت: خب خانم رسام ايشونم خانم پورزند هستند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام خانم حالتون خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام عزيزيم ممنون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحالي که دست هاي هم را مي فشرديم آقاي فرهنگ گفت: شما رو تنها ميذارم د در را بست و رفت. خانم پور زند به نشستن دعوتم کرد و گفت: دلم ميخواد دوروزه به کارت وارد شي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اميدوارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت چهار وقتي از شرکت بيرون امدم نفس راحتي کشيدم. خانم پورزند انقدر حرف زده بود که صدايش هنوز در گوشهايم بود. و در اخر با جمله افرين دختر زرنگ و باهوشي هستي از دست او رهايي پيدا کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخسته و مانده به خانه رسيدم قبل از اينکه وارد خانه شوم ظاهر خوشحالي به خود گرفتم و کليد را در قفل چرخاندم. بر خلاف روزهاي قبل چراغ ها روشن بود و عطر غذا در فضاي خانه پخش شده بود. با خوشحالي گفتم: مامان کجايي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اين جام تو اتاق تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب به طرف اتاقم رفتم. مامان مشغول رسيدگي به وضعيت به هم ريخته اتاق بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام خسته نباشي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ممنون اين جا چي کار ميکنيد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مثل اينکه زلزله اومده توي اتاقت.. اتاق تو هميشه همين طوريه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فکر کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس معصومه بيچاره چقدر توي اون خونه جون ميکنده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراي اينکه مامان دوباره به گذشته ها سفر نکند گفتم: مامان ميوه دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اصلا يادم نبود که تو الان خسته اي بيا برات ميوه ميارم و از اتاقم خارج شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان درحالي که سيبي برايم پوست ميکند گفت: خب از کارت بگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فعلا در حال کاراموزيم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سخته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه منشي قبلي گفت.. دوروزه يه منشي حسابي ميشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا توي اين دوره بيکاري اين منشي براي چي مي خواد بره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چهل و هفت سالشه ميگه بيست و هفت ساله که داره کار ميکنه حالا ديگه خسته شده و ميخواد خودشو بازنشسته کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان ابروانش را بالا برد و سرش را به ارامي تکان داد. اين حالت او به اين معني بود که از چيزي که شنيده تعجب کرده و در ضمن کار او را تاييد ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولي مامان خيلي جوون مونده.. من فکر ميکردم چهل سالشه منم دوست دارم جوون نشون بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جوون؟ تو خيلي مونده جوون نشون بدي. الان به شونزده هفده ساله ها ميخوري
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب و ناباوري گفتم: خب مامان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باور کن تو به بابات رفتي اونم خيلي جوون تر از سنش....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عجله ميان حرفش دويدم و گفتم: مي دوني مامان شرکت زياد شلوغي نيست. با من ميشيم پنج نفر.. دوتا دختر و سه تا مرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از رئيس شرکت بگو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آقاي فرهنگ مثل فاميلش وقعا با فرهنگ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چند سالشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به نظر پنجاه ساله مياد. ديگه نمي دونم واقعا چند سالشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- و اون دوتا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مطمئن باشين که هردوشون مثل اقاي فرهنگ پير هستند فکر کنم سن و سالشون براي من يکم زياده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- يه کم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب اره ديگه.... مرد بايد پخته باشه مامان..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس خدا رو شکر که هر سه نفرشون ازدواج کردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولي فقط اقاي فرهنگ و اقاي سپهري حلقه دستشونه ولي اقاي انتظامي حلقه نداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- توي ايران نمي شه روي حلقه زياد حساب کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب ميشه در مورد اينکه مجرد يا متاهل تحقيق کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دوباره تو در اين مورد با من شوخي کردي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالي که سعي ميکردم جدي باشم گفتم: نه من شوخي نميکنم. اگر دير بجنبم تا چند سال ديگه همينم گيرم نميادها.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نترس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جداً! پس شما تضمين ميکنيد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- رمينا پا ميشم ميام سراغت ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالي که بر ميخواستم با وحشتي ساختگي گفتم: باشه غلط کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برو بخواب واسه شام بيدارت ميکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس اگه ميخوايد برم بخوابم بايد ب*و*ستون کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لوس نشو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اگر نب*و*سمتون خواب هاي بد مي بينم ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان در حالي که چپ چپ نگاهم مي کرد گونه اش را جلو اورد. براي اينکه او را اذيت کنم مثل او گونه ام را جلو اوردم و گفتم بهتون اجازه ميدم منو بب*و*سيد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان دوبار پلک هايش را باز و بسته کرد و چيزي نگفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب چرا عصباني مي شيد و ب*و*سيدمش و گفتم: بد زمونه اي شده ها! ب*و*سيدنم اجباري شده مي بينيد مامان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان تا خواست برخيزد، فرار کردم و در حالي که ميگفتم: الهي قربون مامانم برم که زود عصباني ميشه، وارد اتاقم شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر کمتر از يک هفته به کليه کارهاي شرکت مسلط شدم و در طول اين مدت با کارکنان شرکت که همگي ادمهاي خوب و با شخصيت بودند اشنا شدم علي الخصوص با الناز که دختري متين و دوست داشتني و تنها کارمند خانم شرکت بود. و به همين دليل با او بيشتر از بقيه صميمي بودم. و در مواقع بيکاري به اتاق او مي رفتم و سر خود را گرم ميکردم. آنروز هم طبق معمول پس از اينکه کارهايم را سروسامان دادم به اتاق او رفتم. تک ضربه اي به در زدم و وارد شدم. الناز جلوي پنجره ايستاده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- رمينا تويي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اوهوم. نکنه منتظر کس ديگه اي بودي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرفم برگشت به نظر غمگين مي آمد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چيزي شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس اين چه قيافه اي که به خودت گرفتي؟ آدم ياد بدهکاري هاش ميوفته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مگه تو بدهکاري هم داري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره...ولي خوب اين مشکل رو بايد توي ميز گرد بعدي حل کنيم.خب الناز جان صورت مسئله ات را بخون تا حلش کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحاليکه که ميخنديد گفت: خوش بحالت خيلي سرزنده اي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مي دوني من حال و حوصله ي غم و غصه خوردن و تو حس رفتن رو ندارم. حالا بگو ببينم چرا اين قيافه... چه مي دونم غم انگيز به خودت گرفتي ها؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولش کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو مطمئني نمي شکنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز با قيافه ي متعجبي نگاهم کرد وگفت: چي ميگي رمينا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ا.... منظورم ليوان بود ديگه. بعيد مي دونم نشکنه! حالا تو با اين ليوان چيکار داري، تو مشکلت رو بگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحاليکه که ميخنديد سرش را به علامت منفي تکان داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اي بابا مثل اينکه تو منو خيلي دست کم گرفتي ها! براي حل مشکلات خاورميانه ميان سراغ من، اون موقع مشکل تورو نمي تونم حل کنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شب تاريک و بيم موج و گردابي چنين حايل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عجله از روي ميز بلند شدم و گفتم:اا .. پس چرا نمي گي جلسه مشاعره است و مرتب روي صندلي ام نشستم و انگشت اشاره ام را روي در قندان گذاشتم و به صورت کشيده گفتم: زينگ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحوال گنج قارون کايام داد بر باد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر گوش دل فروخوان تا زر نهان ندارد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز خنديد و پس چند لحظه ناگهان شروع به گريه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اااا... گريه براي چيه دختر؟ گرسنه اي، تشنه اي، پول توي جيبيت رو گم کردي؟ اگر گريه نکني اين شکلات رو بهت مي دم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنيدن اين حرف الناز سرش را بلند کرد و دستهايم را نگاه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آفرين دختر خوب يه لحظه صبر کن الان ميام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس از چند لحظه با يک شکلات برگشتم و در حاليکه آن را به الناز ميدادم گفتم: خب از اول ميگفتي شکلات ميخواي اينکه ديگه گريه نداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- رمينا من دلم براي مامانم تنگ شده ميفهمي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نکنه توام..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره مامانم يک سال و نيم پيش....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض کرده بود درد بي مادري بود ولي اگر ميخواستم جدي باشم او از اين حال و هوا بيرون نمي آمد بنابراين با حالت کشداري گفتم: اي بابا.. مثل اينکه اسم اين شرکت اشتباهي ميلاد شده. بايد بدم اسمش رو عوض کنند و بذارن شرکت بي پدرومادرها، ولي الناز اين شرکت ديگه تعادل نداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- يعني چي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- يعني سه به دو شديم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- يعني توام پدر نداري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اينکه ناراحت شده بودم روحيه ام را حفظ کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره ولي من براي چيز ديگه اي ناراحت هستم هيچ وقت دوست ندارم در اقليت باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز که مشکل خودش را فراموش کرده بود گفت: نگران نباش چون برادر زاده اقاي فرهنگ هم پدر نداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عجب تعادلي ايجاد شد. داشتم از سرگيجه مي مردم ها! اخه برادرزاده ي اقاي فرهنگ چه ربطي به اين شرکت و اقليت و تعادل و سرگيجه و حرف مفت داره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اهان و اما ربط برادر زاده ي اقاي فرهنگ با اين شرکت، نصف سرمايه شرکته. يعني اينکه نصف سرمايه شرکت از جيب ايشون در اومده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اوهوم.. ميگم تو تا حالا فکر کردي اين کلمه جيب چه کلمه اي.. از اون کلمه هاي ريشه اي و اصولي و بنيادي ميشه در موردش ساعت ها صحبت کردو به هيچ نتيجه اي نرسيد.از بس اصوليه ها! الناز ميگم اگه باهاش اشنايي يه دوروزي جيبش رو براي من قرض بگير . اصلا بهش بگو يه پولي بهم بده برم راجع به اين کلمه تحقيق کنم. بعد چون يه کار نو ومنحصر به فرديه مطمئنم که جايزه ي نوبل رو ميبره بعد من پول آقاي فرهنگ رو به علاوه چند درصد سود اضافه بهش بر ميگردونم. جدا فکرم عالي نيست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا خيلي خوبه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب اگر پول اوليه تحقيق رو برام درست کني قول ميدم ده درصد از کل جايزه رو بهت بدم که واسه يه شکلات مثل ابر بهار گريه نکني.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- رمينا من خيلي خوشحالم که تو اينجا کار ميکني.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب هرچند اين احساس دو جانبه نيست ولي فعلا جز اينجا جايي رو ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- روز اول که ديدمت فکر ميکردم اصلا باهات نتونم کنار بيام. ولي وقتي باهات آشنا شدم فهميدم که خيلي دختر خوبي هستي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشيد بعد از چه مدتي به اين نتيجه رسيدي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تقريبا دوهفته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشيد چه طوري توي اين مدت کم به اين نتيجه رسيدي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چطوري نداره ديگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- راحت باش خوب بگو از روي ب*غ*ل دستيم تقلب کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا من وقتي ميخواستم تقلب کنم هرچي ب*غ*ل دستي نوشته بود منم واو به واو مي نوشتم تا در اين جور مواقع مثل تو کم نيارم. يادمه يه بار همچين از روي ب*غ*ل دستي ام تقلب کردم که اسم و فاميل اونو به جاي اسم و فاميل خودم نوشتم . جون الناز نقطه ميذاشت نقطه ميذاشتم. مي رفت سر خط ميرفتم سر خط. تازه چي وقتي جواب سوالي رو بلد نبود ننوشت منم که جواب رو ميدونستم ننوشتم تا کپي برداري برابر اصل باشه. خلاصه چنان کپي گرفتم که دستگاه فتوکپي ام نمي تونست همچين کپي بگيره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- رمينا تو خيلي زرنگي ها!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه بابا چي ميگي؟ توي اين موارد بايد ب*غ*ل دست ادم زرنگ باشه وگرنه اگر زرنگ روزگارم باشي وقتي پيش يه بي سواد تنبل بشيني يه کلمه هم نمي توني تقلب کني.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- راست ميگي، يه بارم من پيش يه تنبل افتادم يک کلمه بيشتر از اون که من بلد بودم، نمي دونست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به قيافه و شکل و شمايل دختره توجه کردي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وا چه ربطي داره به قيافه ي دختره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس توجه نکردي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همينه ديگه ؟ ب*غ*ل تو ايينه بوده عکس خودت افتاده توي ايينه فکر کردي ب*غ*ل دستيته براي همين يک کلمه بيشتر از اون ننوشتي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحاليکه که ميخنديد، گفت: خيلي مسخره اي..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ببين من حافظه ي خوبي دارم ها! اين حرفا توي ذهنم مي مونه و بعد هي از درصدي که قراره از جايزه ام بهت بدم کم ميکنم. خلاصه يه وقت خبر دار ميشي که نه تنها اون ده درصد از دستت رفته يه چند درصدي هم بدهکار شدي. خلاصه گفته باشم که بعدا کدورتي پيش نياد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پاشو برو از کار و زندگي انداختيم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من از کار و زندگي انداختمت؟ تو قبل از اينکه من بيام اتاقت داشتي خيابون رو نگاه ميکردي، اصلا وقتي برگشتي من ديدم چشات قرمزه شدن حالا از کي به خيابون زل زده بودي خدا عالمه که اين طوري پدر چشات در اومده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بسه رمينا از بس خنديدم دلم درد گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اي بابا تو چرا هرچي عيب و ايراد داري گردن من ميندازي؟ تا يه مرض لا علاج نگرفته پاشم برم و گرنه هزينه دوا و درمونش مي افته گردن من.. والناز رادر حاليکه ميخنديد ترک کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتازه روي صندلي ام جابه جا شده بودم که الناز در حاليکه عينک آفتابي به چشم داشت، وارد شد و بدون اينکه به اطراف نگاه کند يکراست به طرف اتاقش رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام الناز خانوم... يعني منو نديدي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز درحاليکه برميگشت گفت: ا تو اومدي؟ نديدمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اخه جلوي چشمات تاريکه واسه همين منو نديدي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قشنگه نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اوه خيلي پس بگو..... اين دو روز رو مرخصي گرفته بودي که بري عينک بخري اره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- افرين ... فعلا با اجازه خيلي کار دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خواهش ميکنم، فقط مواظب جلوي پات باش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحاليکه در اتاقش را مي بست گفت: نگران نباش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکارهايم را رديف کردم و به اتاق الناز رفتم. نگاهي به به الناز که هنوز عينک به چشم داشت انداختم و گفتم: بابا به خدا همه فهميدن که تو عينک خريدي بردار بذار چشمات جايي رو ببيند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- رمينا من امروز خيلي کار دارم اگر ممکنه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب بگو من کمکت مي کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه لازم نيست خودم انجام ميدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اخه تو با اين عينک جايي رو نمي بيني که خودت بخواي انجام بدي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو چرا امروز به اين عينک من گير دادي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخه چيز ديگه اي براي گير دادن پيدا نکردم. حالا تو چرا از اول صبح اينو از چشمت برنداشتي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مي خوام عادت کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عادتم کردي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تا حدودي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آهان ! فقط حيف که اينجا آفتاب نيست وگرنه موفق تر مي شدي . الناز سرش را پايين انداخت و به کارش مشغول شد. به شدت کنجکاو شده بودم که چرا اين عينک لعنتي را از چشمم بر نمي دارد بايد مي فهميدم بنابراين خونسرد گفتم: چه کمکي از دست من برمياد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اينکه بري و بذاري من به کارم برسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چشم اطاعت امر، و بدون اينکه به الناز فرصت هيچ واکنشي بدهم سريع عينکش را از چشمانش برداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز که انتظار چنين حرکتي را نداشت بهت زده به من خيره شد. متاسفانه حدسم درست از آب دراومده بود. براي اينکه الناز شرمنده نشود دوباره شروع به مسخره بازي کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اااا دختر تو چرا دو تا عينک روي هم زدي؟ همين زيري که قشنگ تر از اين عينکه.. يادته بچه که بوديم يه کارتوني پخش ميشد اسمش.... بچه هاي مدرسه ي الپ بود يا يه همچين چيزي، اون معلمه آقاي پروني رو يادته؟ عينکش درست مثل تو بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز درحاليکه ميخنديد اشک درون چشمانش حلقه بست. دستش را گرفتم و در حاليکه مي کشيدم گفتم: بيا به خدا اگه بذارم تو حس بري... نري ها! دختر خوب نيست هي وقت و بي وقت تو حس بره .. خود داني!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشک الناز روي گونه اش روان شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اي بابا بي انصاف چرا اين سرمايه ملي رو هدر ميدي. اگر من کاره اي بودم چنان طرحي براي اين سرمايه ملي مي دادم که همه متحير بشن. اما حيف که هنوز کسي نتونسته استعداد منو کشف کنه. اگر دست من بود مقرر ميکردم اين خانوماي دل نازک ايراني هر روز برن سر سد و اونجا بشينند و گريه کنند. جان الناز مشکل بي ابي کشور سر يه سال حل ميشه بعد چي، تازه مي تونيم بعد از يه سال از اين ثروت در امد ارزي کسب کنيم. بگو چطوري؟ اشک صادر ميکرديم به صحراهاي بي آب و علف دنيا مثل کالاهاري. اخ امان از اين استعداد و خلاقيت من که همين جوري داره حروم ميشه. حالا بدون اينکه حتي يه قطره اشک هدر بدي بگو اين اثر هنري چطور زير چشماي تو به تصوير کشيده شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- با زن پدرم دعوام شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- يعني اين اثر کار ايشونه. و در حاليکه با دقت به چشمان الناز خيره شده بودم. گفتم: ببخشيد اسم هنري زن باباي شما چيه؟ امضايي زيرش نمي بينم حتما ميخواد گمنام باقي بمونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اشتباه نکن اين کار باباست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اهان يه چيزي ولي بدت نياد ها! سايه روشن رو خوب نزده، بايد بيشتر دقت کنه و البته اگه تو ور به عنوان خط تقارن حساب کنيم. و با اشاره به چشمانش ادامه دادم: اين دوتا با هم متقارن نيستند. نمي خوام دلسردش کنم ولي اگر تمين نکنه به جايي نمي رسه. خب حالا گذشته از اين حرفها چه چيزي به خلق اين اثر کمک کرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فتانه از من خوشش نمياد. هر وقت بابا خسته از سر کار برميگرده يه حرفي ميزنه تا اونو عصباني کنه و به جون من بندازه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- يعني تو هر شب نقش کاغذ نقاشي رو بازي ميکني و در حاليکه پوست صورتش را لمس ميکردم گفتم: نه جنس کاغذت هم خوبه ها! شما چرا ساکت شديد من در حال بررسي ام مي تونم گوش کنم. بفرماييد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هر شب که اغراقه ولي ماهي يه بار رو موفق ميشه براي من يه دعوا رديف کنه ولي هميشه بابا با حرفاش اشک منو در مي اورد، وي اين دفعه بر خلاف هميشه که خوب بود فتانه يک ساعت از دست من شکايت کنه تا بابا چند تا کلمه نثارم کنه و بعد مجبورم کنه از فتانه عذر خواهي کنم تا فتانه شروع کرد بابا پا شد سراغم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب تقصير خودته تو با برخورد لفظي و منطقي ادم نشدي پس بابات مجبور شده از برخورد فيزيکي استفاده کنه، اخه ديوونه تو چرا سير قهرايي پيدا کردي؟ الان دانشمندا دارن خودشونو به اين در و اون در ميزنن بلکه بتونند يه راهي پيدا کنند تا با حيوونهام گفتمان داشته باشند اون موقع تو الاغ بازي در اوردي تا بابات به اين نتيجه برسه که برخورد فيزيکي کاربردي تره. اي خدا نبخشدت، ديدي چه جوري باعث شدي فرضيه دانشمندا به اثبات نرسه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- با اون دروغ فتانه منم جاي بابا بودم همين کارو ميکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ااا... پس اون باعث شده فرضيه به اثبات نرسه؟اي خدا تيکه تيکه اش کنه.. حالا چه دروغي گفته که بابات اينقدر عصباني شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گفت من با يه پسري دوست شدم و اونم هر روز زنگ ميزنه خونه و هر بعد بعد از ظهر که از سرکار ميام اونو تو خيابون مي بينم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واقعيت داره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه اينا ساخته و پرداخته ي ذهن اون فتنه اس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اخه براي چي همچين دروغي سرهم کرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- براي اينکه زودتر از شر من راحت بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چطوري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون مي خواد من با پسرعمه اش که سال پيش زنش طلاقش رو گرفته ازدواج کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس تو جواب منفي دادي، اره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اصلا هنوز نيومدن خواستگاري که من جواب منفي بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس چي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چند روزي بود ، يک ساعت بعد از اينکه من مي اومدم خونه سرو کله اين پسره پيدا ميشد. من هر وقت فاميل فتانه ميان خونمون ميرم توي اتاقم،فتانه هم به اين کار من ايراد ميگيره ولي وقتي اين مي اومد به اصرار منو از اتاقم بيرون ميارهو خودش به لطايف التحليل توي اشپزخونه مشغول ميشد. من از اين پسره اصلا خوشم نمياد جريان رو به بابا گفتم اون خيلي عصباني شد و به فتانه کلي بد وبيراه گفت و قدغن کرد از اين به بعد منصور پاشو خونمون بذاره. حالا فتانه اين جوري تلافي خبر چيني منو کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب تو چرا خبر چيني کردي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نميشه اسمش رو خبر چيني گذاشت اولا من جلوي خود فتانه به بابا گفتم منصور دوسه روزه مياد خونمون ثانيا اگه نمي گفتم فتانه فکر ميکرد که از منصور خوشم مياد در ضمن نمي خواستم همدست فتانه شم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوب پس اگر از دست بابات ناراحت نيستي و به قول خودت از اين خبر چيني هم ناراحت نيستي ديگه براي چي ناراحتي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخه توي اين دوروز رفتار بابا خيلي فرق کرده. نمي دونم فتانه چي بهش گفته که اين قدر تغيير کرده. توي خونه مدام صحبت از ازدواج و اين حرفاست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نکنه منصور...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگذاشت جمله اش را تکميل کنم و گفت: منم ازهمين مي ترسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- يعني پدرت قبول ميکنه که تو با منصور ازدواج کني؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه محال بود قبول کنه ولي نمي دونم اين فتانه چي کار کرده که بابا راضي شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببين الناز ادم بايد منطقي فکر کنه و تصميم بگيره تو اگر به منصور علاقه داري نبايد فکر کني که فاميل فتانه اس يا زنش طلاق گرفته و بچه دار نميشه و اگر هم بهش علاقه نداري بايد صاف و پوست کنده بهش بگي نه، فوقش يه کتک ديگه اس و تا يه مدتي هم فتانه بهت کم محلي ميکنه که به نظر من ارزش اينوداره ه آدم همسر کسي بشه که بهش علاقه نداره. حالا تو به اين اقا منصور علاقه داري يا نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمي تونم خودم رو راضي کنم که همسرش بشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حتما بخاطر فتانه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب اونم يه دليله ولي من هميشه دلم ميخواسته بچه دار شم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس از خود منصور بدت نمياد. خب خودش بهت گفته که بچه دار نميشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه تازه گفت همسرش بچه دار نميشده چون مي دونسته منصوربه بچه خيلي علاقه داره خودش تقاضاي طلاق ميده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب تو برات مهم نيست که انتخاب دومي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ميگه بخاطر دل مامانش با مونا ازدواج کرده. پس من انتخاب دوم نيستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا خودش تورو انتخاب کرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمي دونم...ولي هر وقت مي بينمش خيلي بهم توجه ميکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس تو مشکلت چيه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مشکلم اينه که نميخوام به دل فتانه راه بيام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا تو از کجا ميدوني که فتانه موافقه که تو زن منصور بشي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- براي اينکه تا حالا فتانه هيچ کاري واسه من نکرده حالا چطور دايه ي مهربون تر از مادر شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شايد منصور ازش خواهش کرده و شايدم ميخواسته تو از اون خونه بري و تا ديده منصور به تو علاقه منده به ضرب المثل معروف ( تا تنور داغ است بايد نان را چسباند) استناد کرده و فهميده براي اينکه از دست تو راحت شه بايد به منصور کمک کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همين ديگه، اگر بدونم اون راضيه من با منصور ازدواج کنم صد سال ديگه ام به منصور جواب نمي دم( خاک برسرت بيا برو ديگه ديوونه)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس با اين حساب تو هيچ وقت شوهر نميکني چون فتانه از خداشه که تو ازدواج کني و بري حالا ديگه فرق نداره با چه کسي،ولي مسئله اينجاست که الان منصور حاضر و اماده ست. يکروز هم که زودتر از دست تو خلاص شه بازم يک روزه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز در حاليکه ميخنديد گفت: جدي باش رمينا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باور کن جدي ميگم. من عقيده دارم اگر به منصور علاقه داري بقيه اين حرفا رو بريز دور و باهاش ازدواج کن حداقل حسني که داره اينه که ديگه مجبور نيستي قيافه ي فتانه رو ببيني. حالا از منصور بگو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اخه چي بگم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چند سالشه؟ خوشگله؟ پولداره؟ چي کاره اس؟ مودبه تحصيلکرده است .....؟ فعلا همين!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سي و چهار ساله اس. قيافه اش هم بد نيست به دل مي شينه. از وضع مالي منصور اطلاعي ندارم ولي ميدونم که نمايشگاه ماشين داره( خوب ديگه چي ميخواي برو ديگه) مودب ام هست يا حداقل جلوي من اين طوري رفتار ميکنه. ميدونم که مهندسه اما نمي دونم الکترونيک خونده يا عمران.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو چندسالته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بيست و هفت سال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دروغ ميگي. نمي خواستم بگم تفاوت زيادي دارين همين طوري پرسيدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باور کن بيست و هفت سالمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من فکر ميکردم يا همسن مني يا فوقش يک سال از من بزرگتري.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نخير اشتباه فکر کردي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقيافه ي ناراحتي به خودم گرفتم و گفتم: حالا چيکار کنم به مامانم چي بگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- يعني چي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واي الناز من ديگه نميتونم با تو حرف بزنم. و به الناز که چپ چپ نگاهم ميکرد گفتم: ااا چرا متوجه نيستي ما ديگه نمي تونيم باهم دوست باشيم چون مامانم اجازه نمي ده با بزرگتر از خودم دوست بشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب پس معطل نکن برو بيرون ديگه ام اين طرفا افتابي نشو ... و با اخم نگاهم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اااا... چقدر هم مثل اقاي پروني اخم ميکني. راستي توي اين دوروز منصور رو ديدي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از من ميشنوي خودتو بهش نشون نده و گرنه پشيمون ميشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- رمينا تو امروز کار نداري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس الان دارم چيکار ميکنم ؟ ببخشيد به نظر شما مشاوره و راهنمايي کار نيست؟ خوب بود از دوماه پيش ازم وقت بگيري و بعد هم ده هزار تومن پول بدي تا باور کني اومدي مشاوره. اين دوره زمونه ديگه نميشه واسه کسي مفتي کاري انجام بدي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر همين هنگام صداي اقاي فرهنگ را که گفت:"خانم رسام چند لحظه تشريف بياريد" شنيدم. الناز دستهايش را به علامت دعا بالا برد و گفت:خدا را شکر. در حاليکه مي رفتم گفتم: اگر من شماره تلفن اين منصور رو گير بيارم بلدم چي بهش بگم که بره و پشت سرش رو هم نگاه نکنه.و يکسره به اتاق آقاي فرهنگ رفتم.پس از شنيدن دستوراتش از اتاق خارج شدم که تلفن به صدا در امد. گوشي را برداشتم گفتم:بله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الو سلام خانم ميخواستم با اقاي فرهنگ صحبت کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- متاسفم ايشون الان جلسه دارند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانوم کار من خيلي ضروريه شما لطفا تلفن رو وصل کنيد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اقاي محترم به من دستور دادن موقع جلسه تلفن به اتاق ايشون وصل نکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد صدايش را کمي بلندکرد و گفت: من فرهنگ هستم برادر زاده ايشون کار مهمي باهاشون دارم حالا لطف کنيد تلفن رو وصل کنيد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب از اول خودتون رو معرفي کنيد من که علم غيب ندارم که شما اقاي فرهنگ هستيد. و روي دکمه فشار دادمو گفتم: اقاي فرهنگ برادر زادتون پشت خط هستن. صحبت ميکنيد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به ايشون بگيد هر تصميمي بگيرند از نظر من بلامانع و قابل اجراست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اقاي فرهنگ فرمودند که هر تصميمي که شما بگيريد از نظر ايشون قابل اجرا و بلا مانع است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولي من ميخوام با ايشون صحبت کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اگر دوباره داد و فرياد نميکنيد بايد بگم که من ديگه نمي تونم به اتاق ايشون وصل کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به ايشون بگيد تا نيم ساعت ديگه با من تماس بگيره. و قطع کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشي را با حرص روي تلفن کوبيدم و غريدم: مثل اينکه از من ارث باباش رو طلبکار بود. من فرهنگ هستم برادر زاده ايشون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چيه حالا چرا حرصت رو سر تلفن خالي ميکني؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز بود که در حاليکه عينکش را مجددا به چشم داشت روبرويم ايستاده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فکر ميکنه تقصير منه که اقاي فرهنگ باهاش صحبت نکرده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوشم اومد بالاخره يکي پيدا شد روي تورو کم کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه نشونش ميدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مثلا چيکار ميکني؟ يادت رفته اون کيه؟ با يه اشاره اخراجت ميکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از نظرمن اون يک ادم معموليه همين و بس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اهان ... ولي فکر نميکنم اقاي فرهنگ همچنين عقيده اي داشته باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بره بميره لعنتي.. جواب اينکه بدون خداحافظي تلفن رو قطع کرد بهش ميدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اينقدر حرص نخور..من تعجب ميکنم اقاي فرهنگ که خيلي مودب و با نزاکته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره خيلي مودبه مگه تو ازش تعريف کني. پس بمونه تا به اقاي فرهنگ بگم نيم ساعت ديگه باهاش تماس بگيره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بهتر که باهاش بد قلقي نکني. مگه نمي خواستي واسه تحقيقت ازش پول بگيري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از اين ادم بي جنبه؟ پولش تو سرش بخوره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تا حالا عصبانيتت رو نديده بودم. قيافه رونگاه کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببينم توکار داشتي ، پس اينجا چيکار ميکني؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببينم تو کار داشتي، پس اينجا چه کار ميکني؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مي خوام يه زنگ بزنم به اقاي فرهنگ و از اينکه حال تورو گرفته تشکر کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمي خواستم جواب الناز را بدهم که تلفن زنگ زد گوشي را برداشتم و گفتم:بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الو وصل کنيد اتاق اقاي فرهنگ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جلسشون هنوز تموم نشده. و پيش از اينکه بتواند حرفي بزند گوشي را قطع کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اقاي فرهنگ بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حيف از آقا که اول فاميل اين بذاري
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- رمينا هيچ مي فهمي داري چيکار مي کني؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- يه ادم بي ادب رو ميخوام با ادب کنم. هرچند کار سختيه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند دقيقه بعد جلسه اقاي فرهنگ تمام شد و همراه دو مرد از اتاقش بيرون امد. بعد از اينکه از انها خداحافظي کرد به طرف ما امد و گفت: چند تا تلفن داشتم خانم رسام؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اقاي مظفري، اقاي شجاعي، و خانم مهرپرور.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقاي فرهنگ قصد رفتن کرد که الناز گفت: راستي اقاي فرهنگ هم تماس گرفتن و گفتن که باهاشون تماس بگيريد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانم رسام لطف کنيد شماره تماس فربد را بگيريد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشماره را گرفتم و گوشي را به او سپردم. به الناز نگاه کردم به نظر نگران مي امد. نگراني الناز برايم جالب وخنده دار بود. الناز که متوجه لبخندم شد با حرص صورتش را از من برگرداند . بي اختيار حواسم متوجه مکالمه اقاي فرهنگ شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الو فربد...سلام چطوري؟...ممنون...گفتم عمو جان هر چي تو تصميم بگيري....مي دونم حق با توئه ولي من چي کار ميتونم بکنم.. تو بهتر ميتوني سر عقل بياريش.... نه خدانگهدار.. وگوشي را دوباره به دست من داد و گفت: شماره اقاي مظفري از توي اتاقم صحبت ميکنم و رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز در حالي که خوشحال به نظر مي رسيد گفت: بيا ادب و نزاکت رو ديدي؟ هر کس ديگه اي جاي اقاي فرهنگ بود تا الان به رئيس شرکت گفته بود چه دسته گلي به اب دادي. من اگر جاي تو بودم ديگه باهاش اين طوري برخورد نمي کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا که جاي من نيستي در ضمن تشريف ببر چون ميخوام به کارم برسم. دلم ميخواد اين نوني که ميخورم حلال باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اخه دوتا تلفن جواب دادن هم شد کار که مي خواي نونت حلال باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه چهار تا خط کشيدن کاره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نخير اينطوري نميشه ، بايد يه فکر اساسي براي اين زبون تو بکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه فکر کن ولي زياد به خودت فشار نيار جان الناز من راضي نيستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي زنگ تلفن به الناز فرصت نداد که جواب من را بدهد گوشي را برداشتم و گفتم: بله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الو شرکت ميلاد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام خانم.. حالتون خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام متشکر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشيد خانم گلچين امروز شرکت هستند؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله تشريف دارند. و با دستم به الناز اشاره کردم که يعني با تو کار دارند و گوشي را از گوشم کمي دور کردم تا الناز صداي مخاطب را بشنود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مي تونم با ايشون صحبت کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز با حرکت دست به من فهماند که جوابش منفي است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- متاسفانه ايشون جلسه دارند اگر پيغامي داريد بفرماييد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه کار خاصي که ندارم. ببخشيد جلسه شون کي تموم ميشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ساعت مشخصي نداره. در ضمن بعد از جلسه از شرکت خارج ميشن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فردا چه ساعتي تماس بگيرم مي تونم با ايشون صحبت کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قبل از ده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ممنوم خانم. خداحافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشي را گذاشتم و از الناز که با هيجان مي پرسيد " چي ميگفت" پرسيدم کي بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منصور حالا چي ميگفت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا باهاش حرف نزدي ديوانه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چي گفت که گفتي قبل از ده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گفت کي جسد الناز روبه قبرستون منتقل ميکنند گفتم قبل از ده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- رمينا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گفت فردا چه ساعتي تماس بگيرم مي تونم با الناز بي شعور صحبت کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از حالا دارم بهت ميگم فردا وصل نکني اتاق من ها!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اخه چرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چون چ چسبيده به را!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه بابا! عجب دليل قانع کننده اي! جدي مي گم اخه چ......را؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا الناز دهانش را باز کرد گفتم: فقط نگي چون چ چسبيده به را که يکي ميزنم تو سرت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز در حاليکه ميخنديد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جدي ميگم فردا يه طوري دست به سرش کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه بهش ميگم اين الناز ادم نيست توام لازم نيست و عمر و جوونيت رو پاي يه ديوونه بريزي. يه سر بيا شرکت منو ببين يه وقت ديدي به دلت نشستم و پسنديديم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اگه بياد که پسندت ميکنه ولي اگه تو اونوپسند نکردي چي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من نديده پسنديدمش تو نگران نباش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهستی
۱۹ ساله 00نویسنده گرامی سعی کنید در نوشتن رمان کمی بیشتر فکر کنید و بعدبه نمایش بزارید چون بنده خود یک نویسنده رمان هستم وبه دنبال کسانی هستم که بتونم با کمک نویسندگانی چون شما ارتباط بر قرار کنم و دفتر نویسند
۳ روز پیشرستا
۱۸ ساله 00خیلی خوب بود قبلا خونده بودم اما زیاد یادم نبود ولی کاش تکلیف عموشم معلوم میشد و اینک علت مرگ پدر و برادرش و از دست دادن ثروتشون رو توضیح میداد ب هرحال رمان خوبی بود ممنون نویسنده ی گرامی♥
۷ روز پیشمشهشتا
10دلیل فوت پدر و برادرش چی بود؟ و این ک کاش تکلیف عموش هم مشخص میشد
۱ هفته پیشسرما خوررم شدیییید
۱۵ ساله 00اییی بد نیس ولی واقعاااادامه ی بیش از حدمضوعات رمان منو خیلی کلافه کرده البته من تا ۲ قسمتشوفعلاخوندم بقیشوامیدوارم اینطر نباشه
۲ هفته پیشنرجس
00واقعا رمان قشنگیه🥳پیشنهاد خوندن را بهتون میدم بسیار رمان زیبایی هست.. 🌱😁
۴ هفته پیشNazi
۲۱ ساله 00بسیار زیبااااااااا و خواندنی خوشحالم ک وقتمو گذاشتم و این رمان زیبا رو خوندم
۱ ماه پیشرمان خیلی قشنگی بود
00خیلی دلنشین بود و آخرش لبخند رو به لبم اورد
۲ ماه پیشفران
10خیلی پیله میکرد رو یه موضوع و اسرار داشت کامل بشکافه نویسنده عزیز خوب بود اما گاهی یه موضوع رو انقدر کش میداد که هر چقد هم این موضوع مفهوم واضحی داشت مخاطب رو خسته میکرد
۲ ماه پیشفرانک
00یه تایمی کلا الناز رو فراموش کرد نویسنده یا وقتی که میگفت فرهنگ من متوجه نمیشدم کدوم فرهنگ رو میگه عمو یا برادر زاده!!روز***۳ تا پسر،فربد چرا اومده بود دم خونه ی رومینا فرشته نجات است آیا😂
۲ ماه پیشفرانک
10خوب بود درکل پیشنهاد میشه
۲ ماه پیششروق
۱۹ ساله 10خوب بود ولی کاش یکم ادامه داشته باشه
۳ ماه پیشHinata
۱۸ ساله 20پس عمو چیشد از اولم منتظر بودم عموش برسه به مامانش یعنی چی فک میکنی نویسنده دیگه حصلا نداشته بنویسه خلاصه کرده حداقل یچی درباره عموش میگفتی خوب
۳ ماه پیشهستی
۲۴ ساله 00الان میخوام بخونم
۴ ماه پیشHadis Abolzadeh
۲۰ ساله 20پس تکلیفِ عمو چی میشه یعنی واقعانمیخواست برگرده و رابطه مامان رمیناوعمو اینجورمیموند؟ کاش حداقل بیشترادامه اش میداید.
۴ ماه پیشFarina
۱۷ ساله 11خیلی سعی کردم رمان و بخونم و دوست داشتم بدونم اخرش چی میشه ولی انقدر ادبی بود واقعا نتونستم دیگه بخونم و نصفه ول کردم موضوع قشنگی داشت ولی کاش انقدر ادبی نبود 💜
۴ ماه پیش
هستی
۱۹ ساله 00بر پا کنم و تا هنر شما نویسنده گان عزیز بیشتر شکوفاشوذ با تشکر و خسته نباشید