داستان درباره یه دختر که رشتش حقوق برای انجام پایان نامش مجبور میشه بره تو یه روستا و با ارباب اون روستا درگیر میشه و......

ژانر : عاشقانه، اجتماعی، اربابی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۱۵ دقیقه

مطالعه آنلاین ماده شیر
نویسنده : parisa.j

تعداد صفحات : 230

ژانر : #اربابـ رعیتی، #اجتماعی #عاشقانه

دانلود رمان ماده شیر

خلاصه رمان :

داستان درباره یه دختر که رشتش حقوق برای انجام پایان نامش مجبور میشه بره تو یه روستا و با ارباب اون روستا درگیر میشه و......

ادامه رمان:

نه .....این غیرممکنه ،من نمیتونم برای چندماه تو یه روستا اونم توشمال زندگی کنم ، من تو شهر که نفس میکشم اونم نه هرشهری ،من تهران بزرگ شدم و همینجا هم میمونم .....

استاد نظری از دفتر اساتید خارج شد که با عجله سمتش هجوم بردم و جلوش ایستادم .....

_استاد جون من بیخیال بشین ،بزارین رو یه پرونده دیگه کار کنم .....

_ادیب صد دفعه گفتم بازم میگم نمیشه دخترم ،نمیدونم چرا لج میکنی تو تازه کاری این فرصت خیلی برات خوبه که بری تو دل این روستا ببینی مردمش از ندونستن حق و حقوقشون دارن چه ظلمایی تحمل میکنن و دم نمیزنن.....

_اخه استاد من نمیتونم تو روستا زندگی کنم ، خیلی وکیل هایی بهتر از من هم هست که اونارو میتونین بفرستین ،چه میدونم گودرزی یا صفایی بفرستید....

_ادیب باز که دخالت کردی، من این موهارو تو اسیاب سفید نکردم میدنم کیو انتخاب کردم ،بالاخره مدرک میخوای باید بری برای این موضوع پایان نامت تکمیل کنی.....

_ولی استاد‌....

_اما،اخه،ولی نداره .....برو خدا به همرات یاعلی.....

عصبانی و کلافه پاهام به زمین کوبیدم که صدای گودرزی عصبانیتم بیشتر کرد :

_ادیب رفتی اونجا چندتا عکس با این لباس محلیام بگیر بفرس ما یه ذره شاد بشیم.....

دوستای الافشم زدن زیر خنده ،باز حالا این پسره گودرزی درسش خوب بود ،اونای دیگه نمیدونم چرا دم این شدن .....

کیفم روشونم محکم کردم و عینکم رو چشم تنظیم کردم و گفتم :

_چطوره یه دست از همون لباسا برات بخرم بیارم بیشتر شاد بشی.....

بدون اینکه منتظر جوابی ازش باشم به سمت ماشینم رفتم و با حرص شروع کردم رانندگی کردن .....

سرمیز شام با غذام ور میرفتم ،تحمل اینکه یه مدت اونم چندماه از تکونولوژی و امکانات دور باشم نداشتم ‌. نه اینکه دختر سوسولی باشم نه ولی خوب من تو این شهر زندگی کردم و واقعا سخته برام .......

_راسای بابا حواست کجاست ؟؟؟

لبخندی به زور رو لبم نشوندم :

_هیچی بابایی .....چی گفتین ؟؟؟؟

_میگم شامت چرا نمیخوری؟؟؟اتفاقی افتاده؟؟؟

_نه چیز.....

_به من که نمیتونی دروغ بگی،چیشده راسا؟؟؟؟

قاشق تو ظرف انداختم و گفتم :

_همون قضیه ی چند هفته .....استادم میگه باید بری روستا وگرنه مدرک بی مدرک ......

_خوب استاده یه چیزی میدونه که میگه ،میتونه موقعیت خوبیم برات باشه ....

_بابا شما دیگه چرا میدونین که من عاشق تهرانم نمیتونم جای دیگه ای زندگی کنم ،اونم چندهفته نه چند ماه .....

_بعله زندگی سختی داره شوخی بردار نیست ،توهم غذات بخور فعلا بعد تصمیت بگیر،هرتصمیمیم بگیری ما پشتتیم.....

مامانمم حرفش تایید کرد و با لبخندی که از دلگرمی پدر و مادرم ایجاد شده بود شروع کردم به خوردن غذام ......

دونه دونه لباسام تو چمدون و ساک بزرگی که با خودم جمع کرده بودم میریختم .اووووووووف هنوز عطرها و رژام مونده بود ولی چمدونم تقریبا پرشده بود،سراغ ساکم رفتم تا حداقل تو اون جایی پیدا کنم‌.صدای در بلندشد ،همینجور که ساکم باز میکردم گفتم بیا تو .مادرم دربازکردو داخل شد بادیدن چمدون و ساکم گفت:

_دختر چه خبره؟مگه داری میری چندسال بمونی؟

عطرام به زور تو ساک جا کردم خوب اینم از این ،فقط رژام مونده بود.....

_مامان جان چیکار کنم همه رو لازم دارم.....

_خوب عزیزم حداقل از لباسات کم کن مگه اونجا لباس نیست ؟؟؟؟

_نه مامان اصلا نمیشه ،با اون لباسا راحت نیستم اینجوری راحترم......

_والا چی بگم مامان جان هرجور راحتی‌‌‌‌‌‌‌.....

خوب رژامم تو کیف میزارم ،سرم یه دور تو اتاق گردوندم تا ببینم چیزی جا نزاشتم که دیدم خداروشکر همه چی برداشتم .

_مامان من یه سر میرم دانشگاه پرونده بگیرم بعد از اونور میرم شما کاری با من ندارین؟؟؟

_نه فدات شم ،مراقب خودت باش ،رسیدی هم زنگ بزن.....

باشه ای گفتم ،پریدم از لپاش یه ب*و*س محکمی کردم با اخیشی از پله ها پایین رفتم تا با کمک بابام چمدون و ساکم سمت ماشینم ببریم......

_راسا مگه سنگ ریختی تو این چمدونا اینقدر سنگینن.....

خنده ای کردم و گفتم :

_بابا خوب لازمشون دارم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابام با خنده چمدونارو پشت ماشین گذاشت و منم محکم بغلشون کردم وبا یه خداحافظی سوار ماشین شدم.مادرم یه لیوان آب پشت سرم ریخت برای اخرین بار یه نگاه تو آینه انداختم وسمت دانشگاه روندم......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرونده از استاد گرفتم ،هنوزم دقیقا نمیدونستم رو چه پرونده ای دارم کار میکنم ،فقط میدونستم که درباره یه زنه که به خاطره دوبار به دنیا آوردن دختر شوهرش طلاق داده و حضانت بچه هارم خودش گرفته .......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا نمیدونم تاکی باید به این زنا ظلم بشه ،ازهمچین مردایی با همچین عقایدی نفرت دارم........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب ادیب توضیحات کامل تو این پرونده هست ،دیگه خودتی و با این پرونده......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ممنون استاد ،هرچند که هنوز معتقدم بهتر از منم واسه این پرونده هست.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اون که بعله ،بهتر که هست ولی مناسب تر نه‌......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون لحظه حرف استاد نفهمیدم با تکون دادن سرم از استاد خداحافظی کردم .نزدیکای ماشین گودرزی و دوستای الاف تر از خودش دیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ادیب سلام من به گاو و گوسفند برسون ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخواستم انگشت شصتم بالا بیارم ولی حیف که محیط دانشگاه و حراست نمیذاشت . بدون اینکه بهش اهمیت بدم از کنارش رد شدم ولی از اونجایی که تلافی نکنم خوابم نمیبره ،رفتم سمت ماشینش با سوهان تو کیفم یکی از لاستیکای جلوش پنچر کردم یه کاغذ و با رژمم برداشتم روش نوشتم اوناهم بهت سلام میرسونن زدم جلوی شیشه ماشینش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخیشششششش دلم خنک شد ،رژم که حالا خراب شده بود کنار جوی پرت کردم و سمت ماشینم رفتم و با بسم الله به مقصد مورد نظرم حرکت کردم......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پنج ساعت بود که بی وقفه میروندم ،بدون استراحت....میخواستم هرچی زودتر برسم ،نزدیکای شمال تو یه پمپ بنزین نگه داشتم و یه خورده استراحت کردم دوباره به سمت روستای پنجاه و هفت روندم...... یک ساعت بعد دقیق به یه روستای کوچیک و تقریبا خرابه پنجاه و هفت رسیدم،اخه استاد من قربونت بشم این همه روستا چه گیری بود که من بیاری اینجا؟؟؟؟جلوی یه پسره بچه که داشت گوسفندارو چرا میبرد نگه داشتم ،با تعجب به من نگاه میکرد.طفلی حتما از اینجور ماشینا ندیده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه به ادرس کردم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پسرجون کدخداتون کجاست ؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر همچنان با تعجب باهمون لهجه شمالیش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانم جان خونه کدخدا دوتا کوچه بالاتره،اونی که یه چندتا گل و گیاه جلو خونشه......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باش ممنون.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امدم برم که دلم سوخت ، دنبال یه چیزی بودم که بهش بدم .آبمیوه و کیکی که برای خودم خریده بودم تا تو راه بخورم از تو کیفم دراوردم بهش دادم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیا این برای تو.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ممنون خانم جان.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم تکون دادم و سمت خونه کدخدا حرکت کردم .جلوی یه خونه ای که تقریبا بزرگ تر از خونه های این اطراف بود نگه داشتم .اووووووف یه زنگم نداشتن ،شبیه این خونه قدیمیا کلون داشت .کلون چندباری به در زدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_امدم ،امدم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسری که تقریبا نوجون بود ،پشت لبشم تقریبا سبز در باز کرد،اول با تعجب نگام کرد بعد یقه پیرهنش درست کردوگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله ،بفرمایید....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام خونه کدخدا اینجاس؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله،شما؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امدم جواب بدم که صدای یه پیرمرد مانع شد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_محمود کیه ؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حاج بابا باشما کار دارن.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیرمرد که فکر میکنم همون کدخدا باشه جلوی در ظاهرشد ،با اون کلاه تو سرش و عصا به دست......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_امنا کار داری؟؟؟(با من کاری داری)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر کنم منظورش این بودکه با من کار داری ،من شمالی یه خورده بلد بودم. تو دانشگاه یکی از دوستان اهل شمال بود.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من اون وکیلی هستم که از تهران قراربود بیاد......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه خورده فکر کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اهان اهان .....خوش بامی،(خوش امدی).......بیا تو .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل خونه شدم ،حیاطش پر بود از مرغ و خروس .خوده خونه هم کاهگلی بود،خیلی جلوی خودم گرفتم که از چندش صورتم تو هم نکنم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قسمت دوم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کدخدا توضیحات لازم به من داد،از این روستای کوچیک برام گفت ،از اینکه این روستا توسط یه ارباب جوون اداره میشه که کدخداهم توسط اون انتخاب شده .اربابی که تازه چندساله اربابه اینجا شده قبل از اون پدرش ارباب اینجا بوده و خوده ارباب کوچیکه چندسالی خارج بوده،که بعد از مرگ پدرش مجبور میشه بیاد اینجارو اداره کنه .تو دلم گفتم اگه یه همچین ادم تحصیل کرده ای اینجارؤ اداره میکنه پس نباید مشکلی داشته باشن ؟؟؟کدخدا یه اتاق تو خونش به من داد که نزدیک تویله بود ،یعنی خدا می دونه اگه اینقدر اسیر این مدرک نبودم حاضرنبودم یه ثانیه این خفت تحمل کنم .......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباسام همون تو چمدون گزاشتم میترسیدم کثیف بشه ،با ملافه هایی که اورده بودم همه اتاق پوشوندم و یه بالش برداشتم و از خستگی رو زمین ولو شدم .نمیدونم چندساعت گذشته بود که با صدای در زدن از خواب بلندشدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانم جان .....خانم جان خوابین؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همچین میگه خانم جان انگار چندسالمه ،شالم همینجوری سر کردم در چوبی اتاق باز کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_این حاج بابا دادن بدم به شما......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند تشکر کردم و سینی غذا ازش گرفتم .رو زمین نشستم به غذا زل زدم ، الان نزدیک یه ربعه که من به غذا زل زدم .غذا شبیه قیمه بود ولی خود قیمه نبود میترسیدم لب به غذا بزنم . حالا بخور زهر که نیست ،فوقش خوشت نیومد نمیخورش.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشک و تردید و از گشنگی زیاد قاشق پر ازبرنج به دهنم نزدیک کردم و خوردم .کمی تو دهنم جویدمش،هووووم خوبه ،بدنیست بقیه غذاهم پشت سرهم تو دهنم گذاشتم ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غذا که تموم شد توحیاط یه حوض کوچیک وجود داشت که ظرف و سینی اون تو شستم و دم خونه کدخدا رفتم .چندبار در زدم و منتظر شدم که بیان دم در،خود کدخدادر باز کرد .سینی از من گرفت و با اخم نگام کرد ،یه لحظه فکر کردم نکنه من کاری کردم که باعث شده اینجوری نگام کنه؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چیزی شده کدخدا ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دختر جان می پسر اینجا زندگی کنه، تی لباس خوب نیسه.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب به لباسام نگاه کردم ،یه شلوار جین تنگ با یه پیرهن چهارخونه بالا زانو که آستیناش بالا داده بودم .شالمم سرم بود ،من که مشکلی نمیدیدم ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_لباس من چه ایرادی داره کدخدا؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_این لباسا خوب نیسه،امان پسر.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به بقیه حرفش گوش نکردم ،چرا نمیگه به پسرم میگم جلوی چشاش بگیره ؟چرامیگه تو خودت بپوشون که پسره من به گ*ن*ا*ه نیفته؟ اخه لباس من چه ایرادی داره؟ پس اینجا مرد سالاریه ،پوزخند زدم ،شک داشتی راسا ......فقط به خاطره نگه داشتن سن و سالش و اینکه اول روزی برای خودم دشمن نتراشم از بین دندونای چفت شدم چشمی گفتم داخل لونه خودم که اسمش اتاق گذاشتن شدم .......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بامانتو لیم و شلوارستش تو روستا گشتی میزدم و سعی میکردم خونه خدیجه (موکلم )پیدا کنم .نگاه متعجب زده پیرا و جوونا رو خودم احساس میکردم و معذب میشدم . البته حق داشتن لباس محلی اونا کجا مانتو و شلوار جین من کجا.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره در خونه چوبی و کاهگلی خدیجه پیدا کردم ،دستم بردم بالا تا چندبار به دربکوبم که در به شدت بازشد و من چند قدم عقب رفتم . یه مرد دست یه زن گرفت و محکم هولش داد که زن رو زمین افتاد.هق هق زن بلندشد،با تعجب به اطرافیان نگاه میکردم که هیچکدوم برای کمک به این زن پا پیش نزاشتن ،همینجوری متعجب و شگفت زده به صحنه روبه روم خیره بودم که صدای داد مرد بلندشد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مگه نگفتم دیگه حق نداری اینجا بیای؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن با هق هق جوابش داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اما......اونا می بچه ها .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفش با فریاد مرد قطع شد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دیگه نه ،زن ،خدیجه حق نداری دیگه اینورا بیای......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من بازم میام ،می بچه ها.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد به سمتش حمله کرد و دستش بالا آورد تا تو گوش زن که حالا فهمیدم خود خدیجه بود بزنه ،ایستادن بیشتر از این جایز ندونستم و سمت مرد رفتم با تمام قدرت دست مرد رو هوا گرفتم ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد با تعجب به من نگاه میکرد بعد محکم دستش از دست من جدا کرد ،که از قدرت زیادی دست منم پرت شد .......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_با چه اجازه دستت رو ضعیف تر از خودت بلند میکنی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد با تعجب به من نگاه کرد ،حالا دیگه هق هق خدیجه هم بند امده بود و من نگاه میکرد ،چند نفری هم دورمون جمع شده بودن و شاهد دعوای ما بودن .هه.....خوب شد تهران نبود وگرنه هرکدومشون با گوشی های سامسونگ و اپلشون از این دعوا فیلم میگرفتن ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد با همون جمله ی شمالیش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو کی هستی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محکم با اقتدار و با افتخار از شغلم جوابش دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وکیل جدید این خانم......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همایون (شوهر خدیجه)که حالا به خودش امده بود پوزخند صدا داری زدوگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پس یه زن برای اینکار انتخاب کرده ،یکی بدتر از خودش...‌‌‌....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از لحن حرف زدنش خوشم نیومد،مگه زنا چشونه انگار یادش رفته که یه زن خودش به دنیا اورده ...‌‌‌

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حالا یکی بدتر یا بهتر ،اجازه نداری دست روش بلند کنی....‌‌

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جمع کن بندوبساطت ،مسایل خانوادگیمون به توربطی نداره.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اتفاقا از الان دیگه مربوطه ،حالا دیگه با من طرفی.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دختر جون چندسالته؟؟؟برو بگو بزرگترت بیاد.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش خندش به هوا رفت ،چند نفر مردی هم که اطرافش بودن زدن زیرخنده.البته اینا از مردونگی فقط جنسیتش داشتن و بس.همایون داخل خونه شد و دربست .دستم از عصبانیت زیاد مشت شد،همونجا به خودم قول دادم حق این زن و خیلی از زنای دیگه این روستا بگیرم .......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدیجه بلند کردم رو یه تیکه سنگ نشوندم ،از کوله پشتی که همراهم بود بتری آب بیرون اوردم ،خداروشکر که کوله پشتیم اوردم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردم اول با تعجب مارو نگاه میکردن بعد کم کم پراکنده شدن و رفتن ،بی توجه در بتری باز کردم به سمت خدیجه که باتعجب من نگاه میکرد گرفتم ،عکس العملی نشون نداد که دوباره به بتری اشاره کردم.اروم بتری همراه باتشکر از من گرفت ،کمی از آب خورد بعد سرش به پایین خم کرد .اووووووف چه قدر خجالتیه.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیخوای حرف بزنی؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لحظه سرش اورد بالا من نگاه کرد و دوباره سرش پایین گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اخه من چی بگم خانم جا......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسط حرفش پریدم انگشت اشاره بالا اوردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یک :خانم جان واز اینجور چیزا نداریم ،من راسام پس همون راسا صدام کن ،دو:خجالت ،مجالتم میزاری کنار بحثای مهم تری داریم ،چون من اصلا نمیخوام تو اولین پروندم شکست بخورم ،سه:همه چی بی کم و کاست برام تعریف میکنی چون میخوام دوتا بچه هات از دست اون مرتیکه هیولا غارنشین نجات بدم.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم داشت با تعجب نگام که میکرد که کلافه گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چهار:تعجب بی تعجب.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودش امدشروع کرد کل جریان زندگیش تو همون جایی که نشسته بودیم تعریف کرد ،گاهی از خاطرات خوش بچگیش و حاملگیش میخندید ،گاهی از زجرهایی که ازدست شوهرش و خانواده شوهرش کشیده بود گریه می کرد......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سخته ؟؟؟واقعا ادمیت سخته؟؟؟سخته که یه عده ای اینجوری به مظلوم ظلم میکنن؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفامون که تموم شد بهش اطمینان دادم که پیگیر کاراش هستم ،میخواستم با خودم خونه کدخدا ببرمش اما چون اصرار کرد که خونه مادرش هست منم چیزی نگفتم از راهی که امدم برگشتم ،به اندازه کافی امرز جلب توجه کرده بدم دیگه حس و حال گردش نداشتم ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلون در زدم و در توسط پسر کدخدا بازشد ،کار من نگاه کن ترخدا ،چه قدر بدبخت شدم که یه پسر نوجون روستایی هم با چشای هیزش لباس من وجب وجب میکنه ،اخم بدی بهش کردم داخل اتاقک خودم شدم ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز شالم درنیاورده بودم که صدای در باعث شد با اخم و عصبانیت به سمت در برم ،بادیدن خود کدخدا کمی اروم شدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام کاری داشتین ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام ،دخترجان امروز ارباب امده بود شمارو ببینه که نبودین ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ارباب؟؟؟ارباب با من چیکار داره؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب این روستا مال اربابه باید بدونه کیا داخلش میشن کیا نمیشن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به اربابتون بگین حتما فردا مشرف حضورشون میشم .......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کدخدا از طرز حرف زدنم اخماش توهم کشید ،خوب چیه نکنه انتظار داره بگم ببخشید ارباب جونی خونه نبودم . تازه بادیدن جریانات امروز که مثلا خیرسرش اربابشون یه تحصیل کرده خارج رفتس اینه وضعه مردم روستاش، کینه به دل داشتم از این ارباب......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اجازه ای گفتم و داخل اتاق شدم ،حتما فردا باید برم سراغ این ارباب ........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از رخت خوابم بلندشدم و حولم گرفتم دستم ،سمت حمومی که تو حیاط مشترک بود رفتم .اگه از بوی گندم خفه نمیشدم محال بود بود پام تو اون حموم کاهگلی بزارم.وقتی وارد حموم شدم با دیدنش برگشتم ،به درک قید مدرک میزنم ،بیخیال میشم ،از این خفت و خواری که دیگه بدتر نیست .......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسطای راه ایستادم ،راسا به اون زن فکرکن ،به زنای دیگه که حقشون داره پایمال میشه ،تو قول دادی به خدیجه به خودت به استادت به خانوادت......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حولم محکمتر روشونم انداختم سمت حموم رفتم ،به سختی حموم کردم از اون جا بیرون امدم . ساعت مچی گرون قیمتی که هدیه تولد پدرم بود با لذت دستم کردم که با لاکای مشکیم ست شده بود. مانتو سادم که پارچه لطیفی داشت با شلوار لی مشکی تن زدم .موهای جلوم که متاسفانه سشوار میزدم و الان در دسترسم نبود ساده بالا دادم و محکم با کش بستم.با عطر دوش گرفتم وبا کولم که که پرونده ها توش بود راهی خونه ارباب شدم......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی من که ادرس خونه ارباب نداشتم ،سمت اتاق کدخدا رفتم ،قبل زدن در صداش شنیدم که سر زنش فریاد میزد......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_زن چند دفعه گفتم من این خورشت دوست ندارم ،مگه نفهمی؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمام رفت توهم ،این که کدخداس از بقیه مردم چه انتظاری میره؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا متاسفم برای مردای سرزمینم که با جنس لطیف اینطور برخوردمیکنن .دستم بالا رفت محکم تر از همیشه به در زدم ،زودتر از کدخدا پسر نوجونش بود که درباز کرد ،فقط همین کم داشتم .با لحن بدی که از خودم سراغ داشتم گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برو بگو بابات بیاد.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه ای گفت و با نگاه خیرش داخل شد ،اگه من راسام روی توهم کم میکنم ،هه.....اون وقت باباش به من میگفت لباسام درست بپوشم .کدخدا امد دم در با همون اخمم ازش ادرس خواستم ،ادرس گرفتم وبا قیافه درهم راهی خونه ارباب شدم . واقعا خیلی دلم میخواست ببینم این ارباب کیه که زنای روستاش دارن این همه سختی تحمل میکنن......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بتری آبم از تو کیفم دراوردم خوردم ،عرق پیشونیم با پشت دستم پاک کردم ،چه خبره مگه؟این همه راه چه خبره مگه؟نزدیکه نیم ساعته دارم راه میام ،کاش با ماشین میومدم.لامصب جاده آسفالتم نیست دلم خوش باشه ،همش تپه و گل و خاکه......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دور یه خونه ی ویلایی به نظرم امد،دستم سایبون چشمام کردم و با چشای کوچیک شدم زل زدم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اره مثل اینکه خودشه ،نزدیکترشدم.ویلای تقریبا بزرگ و مدرنی بود .پوزخند زدم ،نگاه کن ترخدا خود بی رحمش کجا زندگی میکنه انوقت اون مردم بیچاره یه حموم درست و حسابی ندارن .نمیدونم صداشون چرا درنمیاد......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی دم در رسیدم اول میخواستم در بزنم اما دیدم مثل خونه های شهری زنگ داره ،بی تفاوت سرم تکون دادم و زنگ خونه فشار دادم . یعنی اگه آیفونشون تصویری بود همینجا سرم به دیوار میکبوندم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند ثانیه بعد در توسط یه زن جوان که لباس رسمی خدمتکارا تنش بود بازشد ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام میخواستم اربابتون ببینم ..‌‌‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شما؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من وکیل تازه ای هستم که به روستا امده.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بفرمایید داخل.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ممنون گفتم و داخل شدم.این زنه مثل مردم روستاشون لهجه نداشت بازم بی تفاوت شونه بالا انداختم به داخل ویلا زل زدم . یه فرش دست بافت که حدس میزنم از ابریشم باشه وسط سالن پهن بود با مجسمه های جورواجور که اطراف سالن پرمیکردو لوستر بزرگی که من یاد تالار عروسی ها مینداخت.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی یکی از مبل های چرم نشستم با اخم منتظر این ارباب خودشیفته شدم ،خیلی دلم میخواد این ادم ببینم که چه جوری خودش تو رفاهه درحالی که .......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_از این طرف بفرمایید......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفم با صحبت خدمتکار متوقف شد ،پوفی کشیدم و از جام بلندشدم خوبه با رییس شرکت ماکرو سافت قرار ندارم وگرنه اون موقع چه قدر تشریفات داشت؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدمتکار جلوی یه اتاق ایستاد و چند بار به در زد و بعد رو به من گفت:_برید داخل .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم تکون دادم داخل اتاق شدم ،اولین چیزی که به چشمم خورد یه مرد حدودا بیست و نه ساله،سی ساله چهارشونه چشم ابروو مشکی بود که رو صندلی پشت میز نشسته بود ،حتی جذابیتشم نتونست جلوی اخمم که ناشی از رفتارش با مردم روستا بود بشه......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قسمت سوم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اینکه از جاش بلند بشه با تعحکم تو صداش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بفرمایید بشینید.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه به اینکه احترامم نادیده گرفته بود روی یکی از مبل های اتاق نشستم و پام روهم انداختم ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من فکر میکردم کسی بفرستن که باتجربه تر و سنش بیشتر از شما باشه.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهام انداختم بالا ،الان وقت عصبانی شدن نیست باید به این خودشیفته نشون بدی که تو چه جور دختری هستی.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببینید آقای.....راسی من فامیلیتون نمیدونم میشه خودتون معرفی کنین تا اول من بدونم دارم با چه کسی حرف میزنم ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول با تعجب من نگاه کرد و بعد اخماش توهم کشید وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ارباب صدام کنین....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_از اونجایی که من جز مردمتون نیستم صد درصد جزو رعیت های شما به حساب نمیام.....پس؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی به جلو خم شدم و دستام رو پاهام گذاشتم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_از اونجایی که فعلا دارین تو روستای من زندگی میکنین .....پس؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل من متقابلا دستاش رو پاش گذاشت و خم شد ،پس که اینطور بازی کردن دوست داره . عیب نداره از الان این پرونده برام جنبه شخصی هم پیدا میکنه ،خوب همتون گوشاتون بازکنین من عقب نمیکشم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببینین آقای محترم وقت من باارزشه اگه دوست ندارین نگین منم فقط آقای خالی صداتون میکنم ،کدخدا گفت کارم داشتین بزارین اول من حرفام بزنم ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیخیال به مبل تکیه داد و من نگاه کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اینجور که پیداس ادم تحصیل کرده ای هستین ،چه جوری دلتون میاد خودتون تو این رفاه و امکانات باشین اما مردم روستاتون حتی یک سوم این امکانات نداشته باشن ؟؟؟؟اینا هیچی مردها جوری با زنا رفتار میکنن که انگار دارن با بردهاشون و خدمتکارشون رفتارمیکنن ،باید بگم دوره برده داری خیلی وقته که تموم شده اما.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت کردم،منتظر شدم که حرفاش بزنه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یعنی میخوای تو یه دختری که معلوم نیست گواهینامه رانندگی گرفته یانه به من یاد بده با مردم روستا چطوری رفتار کنم؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امدم حرف بزنم که با لحن خیلی بدی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببین دختر جوون تمومش کن ،داری زیاد حرف میزنی ،به کارت برس و تو کاری که به تو مربوط نیست دخالت نکن ،اصلا نمیفهم چرا تو رو واسه همیچین روستایی فرستادن ؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغض گلوم گرفت ،دیگه بیش تر از این نمیتونستم تحقیر تحمل کنم ،از خودم یه نیشگون محکم گرفتم که اشکم درنیاد ،تحمل کن راسا فقط چند دقیقه جلوی این مرتیکه عوضی گریه نکن بعد از اینجا خودت خالی کن .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غرور ته مونده برداشتم بدون خداحافظی از اون ویلای لعنتی زدم بیرون ،با خارج شدن از اونجا اولین قطره از چشم پایین ریخت ،بعدیاهم راه خودشون پیدا کردن .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه چته راسا ؟؟؟دختر اینقدر زر زرو ،نوبره والا .....با حرفای خودم بدتر گریم شدت گرفت و شروع کردم فوش دادن آقای به اصطلاح ارباب......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گریه میکردم و از اون همه سنگ و کلوخ رد میشدم ،تو حال هوای خودم بودم که اهنگ زنگ گوشیم درامد.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابام بود،فوری اشک چشام پاک کردم انگار حالا اون قیافم میبینه ،یه خوره صدام صاف کردم و جواب دادم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام بابا .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام راسا جان خوبی دخترم ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مرسی بابایی ،شما و مامان خوبین ؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ماهم خوبیم ،خوب بگو ببینم اوضاع درچه حاله ؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوضاع؟؟از کجاش بگم بابا؟تو بگو من از همونجا میگم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صام سعی کردم خوشحال نشون بدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_واااای بابا ،اونجوری که فکر میکردم نیست ،امکاناتش تقریبا خوبه ،بعد اینکه با منم خیلی خوب رفتار میکنن....‌

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_راسا من باباتم ،نمیتونی سر من شیره بمالی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند تلخی زدم و منتظر ادامه حرفش شدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو لوسی ،شاید به خاطره اینکه زیادبهت پرو بال دادم ولی درعین لوس بودنت شجاعت و مهربونیه تو وجودت واقعا ستایش میکنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راسا هرچیشد عقب نکش ،بزار همیشه که از وجودت افتخار کردم الانم افتخار کنم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکام با پشت دست محکم از چشام پاک کردم ،بابام راست میگفت ،گریه کردن دیگه بسه من تازه اول راهم ،خیلی مونده تا به هدفم برسم و تا اون موقع هم عقب نمیکشم .......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله بابا حق باشماس،پشیمونتون نمیکنم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میدونم دخترم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من دیگه باید برم ،به مامانم سلام برسونین ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مراقب خودت باش ،خداحافظ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خداحافظ.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفن قطع کردم و با قدم های استوار ترو محکم تر سمت مقصدم حرکت کردم.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببین خدیجه من به کمکت نیاز دارم ،من تنهایی نمیتونم کاری کنم به قوی و محکم بودنت نیاز دارم ،به اینکه وسطای راه جا نزنی ،اگه هستی یا علی......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محکم دستش تو دستم گذاشت با لهجه قشنگش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یاعلی.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب اول باید این مدرکارو امضا کنی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش انداخت پایین و با خجالت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ولی خانم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش میرفت که خانم جان صدام کنه که با اخمام تبدیل به همون راسا شد ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_راسا من سواد ندارم ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عیب نداره گلم ،جاش اثر انگشت بزن.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشت اشاره روش توجوهر گذاشتم و بعد محکم رو برگه ها فشار دادم ،ازاون لحظه به بعد من وکیل رسمیش میشدم .......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب اینم از این ،حالا جایی تو این روستا وجود داره که بشه شکایت هارو توش انجام داد ،یه جایی مثل دادگاه های توشهر؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله ارباب و چند نفر دیگه به اینجور کارا رسیدگی میکنن.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشنیدن اسم ارباب اخمام توهم رفت ،لعنتی خیلی ازش خوشم میاد باید باهاش روبه رو هم بشم ......یهو یه چیزی به ذهنم رسید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_راستی تو میدونی اسم این اربابتون چیه ؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب من نگاه کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه ولی فکر کنم کدخدا بدونه .......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یادم باشه تو اولین فرصت ازش بپرسم تا این اقای از خود راضی ارباب صدا نکنم ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب من دیگه باید برم ،از این جا به بعد بسپر به من فعلا نیازی به تو نیست ،خیلی زود بچه هات میبینی......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند تلخی زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_امیدوارم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو دلم گفتم منم امیدوارم ولی نمیتونستم به زبون بیارم ،باید بهش امیدواری بدم تا محکم تر از پس مشکلات بربیاد.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلندشدم به سمت در رفتم که مادر خدیجه با اون روسری گل گلی رو موهاش و دامن چین دار ش چایی به دست داخل شد .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمله ای به شمالی گفت که نفهمیدم و گنگ به خدیجه زل زدم ،خدیجه که فهمید چیزی نفهمیدم خودش حرف مادرش ترجمه کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_گفت کجا میرین من تازه چایی اوردم ‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخندی که برای تشکر از مادرش رو لبم امده بود ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_از مامان تشکر کن بگو تو اسرع وقت مزاحم میشم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از شون خداحافظی کردم به سمت خونه کدخدا رفتم ،وقتی رسیدم اول در اتاق کدخدا زدم . من اسم این ارباب نفهمم شب خوابم نمیبره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو فکر بودم که اگه پسر کدخدا درباز کرد چه جوابی بدم که خود کدخدا درباز کرد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام کدخدا خسته نباشی؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام دخترجان ،خوبیسی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله ممنون،مزاحم شدم بپرسم شما اسم و فامیل این ارباب میدونین ؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برای چی میخوای دختر جان ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایا شرمنده دروغ مصلحتی فکر نکنم ایرادی داشته باشه دیگه مجبور شدم ،یه این دفعه ندید بگیر....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برای کارای پرونده لازمه......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_والا اسمش اینا سخت بود ،نمیدونم نوید ،نوی ،اهااا نوین بود ولی فامیلیش کوشا یعنی فامیلیش کسی نیست تو این روستا نشناسه ،فامیلی چند نسل خانزاده های این روستاس......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهام بالا فرستادم و سرم چندبار تکون دادم ،پس نوین کوشاس اسمت اقای ارباب ،اماده باش که بازی شروع شده .......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهای لختم محکم بالا سرم با کش بستم و جلوی موهامم چتری ریختم ،با زدن یه برق لب بیخیال آرایش شدم و مانتو چارخونم تن زدم و از عطرم که حالا نصف شیشه شده بود زدم . اووووووف اینجوری پیش برم عطرام به ماه نکشیده تموم میشه ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوله پشتی که کاملا مشکی بود و روش پر بود از خاطره های دوستام رو پشتم انداختم . از یاداوری خاطرات گذشته لبخندی رو لبم نشست و تموم نشده به یه آه عمیق تبدیل شد . کاش هیچ وقت بزرگ نمیشدیم هممون تو دوران شیرین بچگی غرق میشدیم ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره اون راه خسته کننده تا خونه اربا....ارباب نه کوشا رفتم ،همینجوری که به جلو حرکت میکردم با خودم تمرین میکردم که چه جوری جوابش بدم .اووووووف امیدوارم چیزی نگه تا من دوباره مثل بچه ها بغض نکنم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت در یه نفس عمیق کشیدم و زنگ زدم ،دوباره همون خدمتکاره در باز کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام اقای کوشا هستن ؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدمتکاره با چشای گردشده از تعجب من نگاه میکرد که دوباره تکرار کردم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_همون اربابتون میگم.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهرش عوض نشد فقط اهانی گفت و با گفتن چند لحظه من تنها گذاشت .حالا رفته وقت بگیره،انگار دکتر یه مطبه . حیف که مرد نیستم و اینجا هم غریبم نمیتونم خودم درگیر کنم وگرنه.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ارباب میگن جلسه دارن باید به یه سری کارا رسیدگی کنن فعلا نمیتونن باهاتون صحبت کنن.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_منم بیکار نیستم که اینجا امدم لابد کار داشتم امدم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_درهرصورت متاسفم نمیشه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدمتکار کنارش زدم و داخل خونه شدم . سعی داشت جلوم بگیره ولی از اونجایی که عصبانی بشم کنترلم سخته نتونست کاری بکنه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول تو حال گشتم که خبری نبود و دوباره به سمت همون اتاقی که قبلا باهاش ملاقات کردم پاگذشتم ،ولی قبلش در زدم ،پدرم من اینجوری تربیت کرده.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در که زدم بدون منتظر موندن جوابش داخل شدم شدم، بدون اینکه اجازه حرف زدن بهش بدم خودم شروع کردم به صحبت کردن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فکر نمیکنین اینکارا درشأن شما نیست ،شأن یه اربااااااب......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارباب کشیدم و به حالت مسخره بیانش کردم ،دست به سینه منتظر جوابش بودم . اول از حظور یه دفعه ای من تعجب کرد ولی بعد سرش به سمت خدمتکارش که پشت سر من بود گردوندوگفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اخراجی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اما..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیروووووون.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیرونش خیلی بلند داد زد و طوری که برای اینکه از دادش شلوارم خیس نکنم دستم مشت کردم و فشار دادم،ولی این ادم بیشور داره یه نفر از نون خوردن میندازه......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو اجازه اینکار نداری.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو میخوای به من بگی چه جوری با خدمتکارم رفتار کنم ؟(سرش برگردوند سمت خدمتکار ادامه داد):_تو که هنوز اینجایی،برو وسایلات جمع کن اخراجی من خدمتکار به درد نخور نمیخوام ...‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدمتکار طفلی با صورتی که قشنگ معلوم بود بغض کرده رفت سمت در ،سری برگشتم مچش گرفتم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تا وقتی من نیومدم نرو کارت دارم ،حتما نرو مطمینااا به نفعته.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باتعجب من نگاه کرد،دستش ول کردم و اشاره زدم که بره.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم سمت کوشا که خالی از هر احساسی زل زده بود به من ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_روت زیاده دختر ،خیلی زیاد ولی من کمش میکنم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آناناس ،تونستی روم کم کن،شرمنده ولی واقعا این اعصاب برای من نزاشته....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تونستی کم کن ولی من برای کار واجب تری امدم آقای نوین کوشا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره چشاش رنگ تعجب گرفت ،لبخندی که میرفت رو لبم بشینه جمع کردم و بیخیال کولم از پشتم دراوردم رو مبل نشستم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مگه نگفتم من ارباب صدا کن.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این جمله رو از بین دندونای چفت شدش گفت و من خونسرد زل زدم تو چشاش و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_منم گفتم که جزو رعیت شما نیستم که ارباب صدات کنم .......(برگه هارو از کیفم دراوردم و مقابلش گذاشتم )این مدارک نشون میده که من وکیل شخصی خدیجه هستم و الانم امدم اینجا که از همایون شکایت کنم وچون مردم برای رسیدگی به اینجور موارد به اینجا میان من مزاحمتون شدم......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند ثانیه نگام کردوگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوبه خودت میدونی مزاحمی.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لیاقت نداری باهات مثل ادم صحبت کنم ،شانت درحد همین چیزاس ، لبخندی زدم و سعی کردم نشون ندم که حرفاش روم تاثیر گذاشته تا اینجوری بیشتر بسوزه......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آقای کوشا به اصل مطلب توجه کن......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخماش کشید توهم برگه هارو به طرز خیلی بدی از دستم کشید ،با اون که منم عصبانی بودم ولی همچنان لبخندم حفظ کردم . حقته ،نوش جونت بسوز که بدونی با یه خانم چه جوری رفتار کنی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برای چی میخوای شکایت کنی من مشکلی نمیبینم ، پچه ها الان پیش پدرشونن ایراد چیه ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندم جمع شد و اخمام توهم کشیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ایرادش اینه که همونطور که این بچه ها پدر دارن مادرم میخوان....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فراموش نکردی که قانون حق حضانت به پدر میده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله،شما هم فراموش نکردی که به پدری که سالمه نه اینکه زن و بچش کتک میزنه ،نه اینکه به دلیل دختر شدن دوتا بچه ها طلاق زن بده ،اونم بدون مهریه اونم بدون نفقه.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخماش بیشتر توهم کشید انگار یه چیزی اذیتش میکرد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من اینارو نمیدونستم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه نتونستم جلوی پوزخندم بگیرم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله شما ارباب این روستایین و من بیشتر از شما از رعیتتون خبر دارم......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جاش بلندشد محکم رو میز کوبید،از فریادش تکون سختی خوردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو هیچی درباره من نمیدونی و در جایگاهی نیستی که نظر بدی ،پات از گیلمت درازتر نکن اینو یه بار بهت گفتم پس دهنت ببند و فقط رو پرونده ای که بهت مربوطه کار کن......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش پایین اورد یه دستی به کت و شلواری که تنش بود کشید،اصلا حواسم به لباسش نبود ،این توخونه هم کت و شلوار میپوشید؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من خودم به این جریان کاملا رسیدگی میکنم ........کارت تموم شد حالا برو بیرون جلسم بهم ریختی.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امدم بگم تنهایی با خودت جلسه داری ولی از اونجایی که خیلی عصبانی بود و امکان ترکیدن بغض من زیاد بیخیال از جام بلندشدم بیرون رفتم ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قسمت چهارم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درسته حال من گرفت و نزدیک بود دوباره من اینهو دختر بچه ها بزنم زیر گریه ولی منم خوب حالش گرفتم . تو روستا قدم زنون سمت خونه کدخدا راه افتادم که به نگاه های متعجب مردم روبه رو شدم . اینا چرا اینجوری نگاه میکنن؟مگه من ندیدن که تعجب میکنن؟شونه بالا انداختم و قدمی جلو برداشتم که چندتا مرد جلوم ایستادن ،به ثانیه نکشید که مردم پراکنده شدن رفتن . ته دلم ترسیدم ولی خونسردیم حفظ کردم با اخم رو به سه تاییشون گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چه خبره ؟این کارا یعنی چی؟؟؟ اصلا شماها کی هستین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکیشون با اون زنجیر تو دستش همینطور که میچرخوند و اون ادامسی که مثل لنگه کفش تو دهنش فشار میداد گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببین اق .....ببخشید خانم وکیل پات از گیلیمت داری زیادتر برمیداری؟ملتفتی که چی میگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی شخصیت معلوم نیست از کدوم جهنمی فرار کرده با این طرز حرف زدنش......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_متوجه منظورت نمیشم ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون یکی مرد کنار دستیش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_این که داری تو کار خدیجه و همایون دخالت زیاد میکنی، بیخیال این پرونده میشی وگرنه.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس همایون این فرستاده ،باصدای محکم و بلندم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_همون وگرنه.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول تعجب کردن ولی بعد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_رضا خانم متوجه نشدن بیا ملتفتش کنیم ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سه تایی زدن زیر خنده و نزدیک من شدن ،فکر اینجاش نکرده بودم . پشتم کردم بهشون د برو که رفتیم ،شروع کردم به دویدن ولی از اونجایی که اینجا پراز سنگ و کلوخ بود زمین خوردم . توف به این زندگی که انگار بند ناف من با بد شانسی بریدن .......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امدن نزدیکم شروع کردن به لگد زدن من ،دردم اونقدر زیاد بود که دلم میخواست جیغ بزنم ،ولی نه من جلوی این عوضیا نه جیغ میزنم نه کمک میخوام ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسابی که کتکم زدن و عقده هاشون خالی شد یه نفرشون کنارم رو زمین نشست و موهام محکم کشید . یه لحظه حس کردم موهام از ریشه کنده شد ،برای اینکه از درد جیغ نکشم دستم محکم مشت کردم.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببین پاتواز این پرونده میکشی عقب ،به خدیجه میگی کاری نمی تونی بکنی وگرنه اوضات ازاینی که هست بدتر میشه......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلندشد ایستاد و همراه اون دونفر دیگه از کنار من دور شدن .اخ که چه قدر درد داشتم بیشتر روحم درد میکرد که جلوی این جنس های نر که از مردونیت فقط زور بازوش داشتن له شد.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سختی از جام بلندشدم و ایستادم ،درد دستم وحشتناک بود و باعث شد یه قطره اشک بریزم . به سختی شالم انداختم سرم و مانتو خاکیم تکوندم .دست ناقصم تو دست سالمم گرفتم شروع کردم اروم راه افتادن.تو دهنم مزه خون احساس میکردم ،کم کم دوباره مردم روستا از خونه هاشون بیرون امدن،جالبش این جا بود که هیچ کدومشون برای کمک به من قدمی برنداشتن ، هه.....رفتارشون با وکیل مملکت از یه تیکه آشغالم بدتره......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره به خونه کدخدا رسیدم ،کدخدا من تو اون حال دید دستش دراز نکرد که تو راه رفتن کمکم کنه چرا چون من یه دخترم ،یه نامحرم ،ولی نفهمید همون خدایی که مردو زن نامحرم کرده ،همون خدا در اینجور مواقع نه محرم میشناسه نه نامحرم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طبیب روستا زخم های دست و پام پاک کرد واون دستی که خیلی درد میکرد ،مو برداشته بود ،آتل گرفت. اما نگفت که خونریزی داخلی دارم یا نه ،چون وسایل مورد نیازش نبودو در تمام این مدت که در این باره حرف میزد من تعجب زده به حرفاش گوش میکردم . پس اگه یه نفر مریض اورژانسی داشت چی؟؟خدای من تو این روستا چه خبره ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این جوری نمیشه باید با کوشا بیشتر دراین باره حرف بزنم ،تنها مسیول و ارباب این روستا اونه.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر بهم چند روزی مرخصی و استراحت داده بود و درصورت بد شدن حالم باید به شهر منتقل میشدم ،یکی از شهرهای شمال ،شهرهایی که همه برای گشتن توش میان و من.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر خدیجه و خودش به من سر زدن ،خدیجه خیلی خجالتی بود و همین طور باهوش ،انگار شک کرده بود که آسیب دیدن من ربطی به موضوع خودش داره .خجالت کشیدن و سربه زیر بودنش دردی از من دوا نمی کند باید تا اخر این ماجرا پشتم باشه و عقب نکشه اینه که من سرپا نگه میدارم.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی گفتم عقب نکش و نزار اونا به هدفشون برسن شوکه فقط من نگاه میکرد ،انگار انتظار نداشت با اون کتکایی که خوردم اینجور جدی پشت این قضیه واستام .......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیم زنگ زد ،استاد نظری بود ،همون استادی که این آش گذاشت توکاسم ،اخ قربونت استاد کجایی ببینی که با شاگرد اخر ترمیت چیکار کردن ؟صورتم از هیچ پاک کردم و گوشی تلفن جواب دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام استاد چطورین ؟خوبین؟دانشگاه چطوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای خندش تو گوشی پیچید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دختر چه قدر هولی بزار منم جواب بدم ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شرمزده گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اخ ببخشید بفرمایید.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره خندید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_منم خوبم ،دانشگاه هم و تمام هم دانشگاهیاتم خوبن ،گودرزی هم همچنان کرماش میریزه و دخترا اذیت میکنه فقط با این تفاوت که دیگه ادیبی نیست حالش بگیره......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از یاداوری حال گیری های من و گودرزی یه لبخند رو لبم نشست :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو چطوری دختر ، کارا چطور پیش میره؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه به دستم که تو آتل بود انداختم ،خنده تلخی کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بعضی غذاهاشون دوست ندارم ،لباساشونم یه جوریه مجبورم با همین لباسای خودم بسوزم و بسازم ،خونه هام همه کاهگلی و چوبیه ،وااااااای حمومشون که نگم با چه بدبختی میرم حموم ،اینارو بیخیال (دوباره یه نگاه به دستم انداختم )یه دکتر درست درمونم ندارن یکی مریض بشه باید فاتحش بخونی ،البته دورازجون.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره زدم زیر خنده . چند ثانیه فقط صدای نفس کشیدن من و استاد بود که تو گوشی میومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پس اوضات خیلی خرابه ،چرا برنمی گردی؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زدم به در مسخره بازی:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_استاد خیر سرم ترم اخریماااااا ،این پایان نامه نبود که من تا الان مدرکم گرفته بودم سر شرکت خودم بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فقط مدرک نیست چرا موندی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جدی شد ،منم جدی شدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_استاد امدم سر مدرک اما موندگار شدم سر شرافتم ،سر اینکه میبینم با زنای کشورم چه جوری رفتار میشه ،موندگارشدم چون دیدم مادربودن کافی نیست ،نه ماه بچه تو شکم نگه داشتن کافی نیست ،درد زایمان تحمل کردن کافی نیست ......(یه نفس عمیق)موندم تا زمانی که حق همجنسام نگیرم عقب نمیکشم......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایی از اونور تلفن نمیومد ،یه لحظه احساس کردم تلفن قطع شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_استاد اونجایین هنوز؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شیری که خوردی حلالت باشه دخترم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی از ته دل زدم بابت تعریف استادم ،خوش حالم پدرو مادرم جوری تربیتم کردن که این مرد بزرگ پروفسور دانا و اهل علم اینجوری احترام برام قاعله......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوروز بعد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوفتگی بدنم تقریبا خوب شد بود به جز چند جام که شکمم شاملش میشد حسابی کبود بود ،ولی خداروشکر مشکل جدی نداشتم و نیاز نبود من به شهر منتقل کنن.امروز باید حتما کوشا ببینم درباره این عده که مردم میترسونن صحبت کنم ،چون قشنگ معلوم بود تنها من از دستشون آسیب ندیدم .من چرا اینقدر به این میگم کوشا تو خلوتم که میتونم بگم نوین ،وقتی میگم کوشا یاد شخصیت داستان ها میفتم .کولم یه طرفه انداختم رو دوشم که اون دست اتل گرفتم اسیب نبینه ،دوباره اون راه خسته کننده که ایندفعه با این اوضای اسیب دیدم واقعا اذیت شدم رفتم .خدمتکارش عوض کرده بود یه دختره ترگل ورگل دیگه ،یاد اون بیچاره افتادم که به خاطره من از کار بیکارشد البته منم نزاشتم از نون خوردن بیفته سری تو تهران تو شرکت بابام بهش کار دادم که اونم گرچه راضی نبود خانوادش ول کنه بره ولی خوب کار خوبی بود نمیتونست از دست بده .به خودم امدم به خدمتکار جدید که با تعجب(نمیدونم چرا هرکی من میبینه تعجب میکنه)به من نگاه میکرد گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_با اقای کوشا کار دارم (قبل اینکه تعجبش بیشتر بشه ادامه دادم) اربابتون میگم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گفتن چند لحظه مثل خدمتکار قبلی تنهام گزاشت ،ای داد من مریضم اینقدر من معطل نکنید .....والا......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم داخل قبل از اینکه من سمت اتاق راهنمایی کنه با گفتن بقیش خودم میدونم جلو جلو راه رفتم ،چندتا ضربه به در زدم قبل از اینکه جواب بده داخل شدم . میخواست چیزی بگه که با دیدن قیافه آش لاشم با تعجب نگام کرد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باید باهاتون صحبت کنم ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما اون حواسش به حرفام نبود ،همچنان با تعجب نگام میکرد دوباره حرفم تکرار کردم روی یکی از مبلا نشستم . وقتی تعارف نمیکنه مجبورم خودم بشینم .......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میشه بدونم چرا یه پزشک درست درمون تو این روستا نیست ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم که به خودش امده بود نشست سرجاش از پشت میز گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_منظورت نمیفهمم؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ممکن بود من خونریزی داخلی بشم ،میدونین که خونریزی داخلی چه قدر خطرناکه ؟اما دستگاه و امکانات و پزشک لازمش نبود که بفهمه من چمه،من به درک ،مردم روستاتونم به درک اما خودتون به درمونگاه مناسب تر احتیاج ندارین ؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همچنان داشت با تعجب به من نگاه میکرد،زیر لب زمزمه کرد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من نمیدونستم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره خوب من ارباب اینجام باید خبر داشته باشم ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفم فریادش به اسمون رفت و چون ناگهانی بود منم از ترس تو خودم جمع شدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من فقط چند وقتی که امدم ایران از هیچی خبر ندارم ،منم نمیخواستم این شغل لعنتی قبول کنم وبازم تاکید میکنم تو کار من دخالت نکن .......دخالت نکن بچه پروووووو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغض کردم ،غلط میکنه به من میگه دخالت نکن ،خیر سرم اگه یه ذره محکم تر زده بودنم که الان تو اون اتاق کاهگلی داشتم جون میدادم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگه هایی که مربوط به خدیجه بود جلوش گذاشتم بلندشدم از اتاق خارج شم که صداش متوفقم کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چه بلایی سر دستت امده؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فقط دستم نیست همه جای بدنمه ،میدونی تویی که میگی دخالت نکن اگه یه ذره ضربشون محکم تر زده بودن منظورم نوچه های همایون گفتن عقب بکش گفتم نه کتک خوردم ،الان باید جون میدادم......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهت تو چهرش موج میزد انگار باور نداشت اومد جلو دست اتلیم گرفت تو دستش نگاه کرد با تعجب نگاش میکردم که مانتومم بالا کشید شکمم نگاه کنه ،فوری عقب کشیدم اگه کاریش نداشتم همینجا ل*خ*ت*م میکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چیکار میکنی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_منظوری نداشتم اما ....اما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله واقعا کتک خوردم مردم روستاهم هیچکدوم کمکم نکردن ،ازشون گله ندارم چون میترسیدم به تو گفتم چون اربابی اینجا باید اربابیتت نشون بدی نه اینکه من زدن نه به خاطره اینکه بار اولشون نبوده.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امدم بیرون ،من حرفامم زدم حالا نوین باید یه کاری کنه ،امیدوارم حرفام اونقدر تاثیر داشته باشه که یه کم به فکر این مردم باشه ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنار یکی از جوی های روستا نشسته بودم خداروشکر کسی اون اطراف نبود ،پاکت سیگارم از کیفم دراوردم یه نخ بیرون کشیدم . معتاد نبودم فقط تفریحی میکشیدم یه جورایی ارومم میکرد ،شایدم اروم نمیکرد من تلقین میکردم . با فندکی که نمیدونم کادوی کدوم یکی از دوست پسرام بود(البته خیلی وقته دورشون خط کشیدم چون نه وقت اضافه داشتم نه حوصله ای برای اینکار)سیگار روشن کردم و شروع کردم به کشیدن ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولین نخ تموم شد تو فکر این بودم که دومی بکشم یا نه که صداهایی از دور شنیدم ،چون دور بود زیاد واضح نبود اول فکر کردم صدای حیونی ،چیزی بود ولی کمی که دقت کردم صدای ناله های ادم شنیدم .سری پاکت و فندک تو جیبم انداختم شروع کردم به سمت صدا حرکت کردم جلوتر که رفتم از چیزی که میدیدم شاخ دراوردم . همون چند نفری که باعث شکستن دست من شده بودن روی زمین افتاده بودن و نوچه های نوین هم اونارو کتک میزدن . نوین دست به جیب بیخیال به این قضیه نگاه میکرد ،بقیه مردم چرا هیچ کاری نمیکنن؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من گفتم یه کاری کن ولی اخه این راهشه؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عجله جلو رفتم خواستم جلوشون بگیرم که نوین متوجه من شد و دستم گرفت و مانع از جلو رفتنم شد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا همچین میکنی ؟این راهش نیست ، پس قانون چی میشه .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونسرد زل زد تو چشام گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو کار من دخالت نکن ،ت و ک ا ر م ن د خ ا ل ت ن ک ن......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمله ی بعدیش قشنگ تیکه تیکه گفت ،اما اینجوری نمیشد با کتک زدن چیزی حل نمیشه که .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اما......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو کار من دخالت نکککککککککن......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونقدر فریادش بلند بود که ناخواسته تو بغلش جمع شدم تو بغل کسی که خودش باعث شده بود ازش بترسم اما دست خودم نبود و اون خونسرد به صحنه مقابلش زل زده بود . حالم خوب نبود ،کارش درست نبود نمیخواستم عذاب وجدان اون ادمای هرچند ناسالم تحمل کنم .........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از دستاش اورد بالا به معنای اینکه یعنی کافیه ،نوچه ها هم حرفش گوش دادن و یه گوشه ایستادن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میبینید ،نتیجه ی حرف گوش نکردن به حرفای من ،نتیجه ی قلدربازی دراوردن درصورتی که این روستا ارباب داره . هرکی دیگه هم اینکار بکنه نتیجش بدتر از اینه ،مفهومهههههههه......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردم اروم اروم سرش به معنی بله ،بالا پایین تکون دادن و من همچنان خشک شده به این وقایع نگاه میکردم......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوبه که حرفم فهمیدین ،حالا هم تماشا خونه تعطیله برین سر کارتون، اینارو جمع کنین.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشاره به اونایی که من زده بودن زد،مردم کم کم متفرق شدن و رفتن . اونارم که مثل یه تیکه گوشت یه طرف افتاده بودن جمع کردن و با خودشون بردن و من همچنان شوکه بودم......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم ول کرد روبه روم ایستاد ،اگه جون داشتم اگه زورم میرسید اگه مردبودم اگه قلدر بودم یه مشت حروم اون صورت صاف شیش تیغش میکردم . دست به سینه با اخم من نگاه میکرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_واسه چی تو کار من دخالت میکنی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیخوام عذاب وجدان کتک خوردن ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزاشت حرفم تموم کنم ،پرید وسط حرفم و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به خاطره تو این کار نکردم اونا برخلاف قوانین من.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • محیا

    00

    به نظرم کاش دختره تو روستا می موند و اونجا زندگی می کرد و کم کم متوجه عشق بینشون می شدن . و پسره هم تو روستا اربابی می کرد و باهم زندگی تشکیل می دادن بهتر بود. ولی در ول رمان خوبی بود. نویسنده ممنو

    ۴ روز پیش
  • Mlika

    01

    زیاد جالب نبود مخصوصل اخرش

    ۲ هفته پیش
  • مریم

    ۲۵ ساله 01

    افتضاح

    ۴ هفته پیش
  • رها

    00

    خیلی خوب بود ولی چندتا نقص هم داشت

    ۱ ماه پیش
  • ZYZYx

    ۱۶ ساله 00

    خیلى خوب بود عالی بود زود تمومش کردم ولی خیلی شعر داشت ولی بازم دست نویسندش درد نکنه

    ۱ ماه پیش
  • نسرین

    00

    واقعا چرت بودالکی وقت تلف کردم

    ۱ ماه پیش
  • Helia

    00

    من فقد چند خطشو خوندم چوپ دختره خیلی لوس بود و همش توهین میکرد به روستا بنظرم خیلی عقدایی بود

    ۲ ماه پیش
  • ترانه

    00

    عالی بود حتما بخونید

    ۲ ماه پیش
  • انا

    00

    خدیجه رو به خاطر به دنیا آوردن دوتا دختر شوهرش طلاقش دادچرا بعد از مرگش یه بچه دختر بود یکی پسر بعد آیا ارباب دوباره برگشت روستا یاموند تهران

    ۲ ماه پیش
  • فرشته

    ۲۸ ساله 00

    سلام قشنگ بود دوسش داشتم.

    ۳ ماه پیش
  • پگاه

    ۱۸ ساله 10

    رمان خوبی بود ولی مشکل اینجاست که میگه خدیجه به خاطر اینکه دختر به دنیا اورده. شوهرش ولش کرده اونوقت اسم پسرش علی بوده

    ۳ ماه پیش
  • نازنین

    00

    افتضاح و آبکی بود

    ۵ ماه پیش
  • Afra

    ۱۶ ساله 00

    عالی بود فقط دوتا نقص داشت یکیش اینکه اول گفت دوتا دختر بعد شد یه دختر یه پسر و آخر رمان تو خیلی یهویی و کوتاه بود

    ۵ ماه پیش
  • Titi

    00

    به نظر من رمان شروع جذابی داشت ولی هرچی به آخرای رمان می رسیدیم این جذابیت کم می شد و شبیه رمان های عاشقانه ی فانتزی می شد به نظرم باید تکلیف روستا و اربابی اون روشن می شد و تناقض های داستان تو ذوق بو

    ۷ ماه پیش
  • سحر

    ۱۸ ساله 00

    واقعاً شخصیت راست چندش آور بود :)

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.