رمان بغض بی پناه به قلم خاطره کامروا
عسل دختری لجباز و یکدنده ست که بدون رضایت خانواده برای کار وارد درمانگاه زندان و پرستار شخصی کهنه مرد مرموز و مبهم زندان میشه … شخصیت پیچیده و گنگ رامتین حجت عسل رو به سمت خودش می کشونه و بذر عشق رو تو قلبش میکاره …. سرگرد تیرداد دلباخته عسل و دشمن دیرینه رامتین حجت برای از بین بردن حجت وارد ماجرا میشه و …. این یک عاشقانه هیجان انگیزه که پایانش غیرمنتظره و روند جذاب و شیرینی داره…پس لطفا مارو همراهی کنید..
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱ روز و ۶ ساعت و ۲۰ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
خلاصه :
عسل دختری لجباز و یکدنده ست که بدون رضایت خانواده برای کار وارد درمانگاه زندان و پرستار شخصی کهنه مرد مرموز و مبهم زندان میشه …
شخصیت پیچیده و گنگ رامتین حجت عسل رو به سمت خودش می کشونه و بذر عشق رو تو قلبش میکاره ….
سرگرد تیرداد دلباخته عسل و دشمن دیرینه رامتین حجت برای از بین بردن حجت وارد ماجرا میشه و ….
این یک عاشقانه هیجان انگیزه که پایانش غیرمنتظره و روند جذاب و شیرینی داره…پس لطفا مارو همراهی کنید..
فصل اول
برای بودنت می مانم و برای دیدنت می میرم. باش تا بماند و بمان تا نمیرم.
دریا هست اما غرق شدن در چشم های تو عادتم شده .
دوست داشتنت هوس نیست که باشد یا نباشد ،نفس است تا باشم تا باشی .
من قلب خاکی م را سنگ فرش قدم هایت می کنم .
من هر روز عاشقانه تر می نویسم
تا همه تب کنند در حسرت داشتن
معشوقه ای شبیه تو .
برام مهم نيست چه مي شود، به همه ي باورهام سوگند هيچ چيزي برام مهم نيست . يک کلام ! من، دست از دوست داشتنت نمي کشم .
و اين يعني نهايت خوشبختي .
گيرم تمام دنيا بگويند ما مال هم نيستيم !
ما به درد هم نمي خوريم.
گيرم براي زير يک سقف رفتن، عشق آخرين معيار اين جماعت باشد.
گيرم دوست داشتن بدون سند حرام باشد، عجيب باشد.
باور نکردني باشد، من اما گير اين گيرها نيستم. من تا أبد گير چشمان توام، گير دوست داشتنت .
مي خواهم همه بدانند که من برای دوست داشتنت، برای لمس دستانت، برای غرق شدن در آغوشت از هیچ کس اجازه نمی گیرم،
حتی از خودت .
☆☆☆☆☆☆☆☆
قطرات سمج اشک هام که یکی
پس از دیگری روی گونه هام می غلطیدند .
بدو معطلی با حرص پسشون زدم و بغض سیب شده ی بیخ گلوم رو به زحمت فرو دادم .
لجباز شده بودم تحمل این همه دلتنگی و بی خبری من رو از پای در آورده بود .
دلتنگی لجباز ترین حس دنیاست
هر چقدر براش توضیح بدی بیشتر پاهایش را به فرش دلت می کوبه.
گریه میکنه، بهانه می گیره ، نق میزنه،
خسته می شه و خوابش می بره
اما امان از لحظه ای که بیدار بشه.
داغ دلش تازه تر می شه
بیچاره دلم....
مغموم تر از همیشه چشم هام رو بستم و افکارم رو از هر چی حس بد و بیهوده بود تهی کردم.
با یک حرکت پتوی پیچیده شده ی دورم رو باز کردم و تلو تلو خوران به سمت پنجره رفتم .
سرگیجه های تنهاییم تموم وجودم رو از پای در آورده بود .
همین روزهاست که غوطه ور شدن در خیال گذشته دیوونه م کنه .
چنگ زدم به موهای بهم ریخته ام ، خیلی وقته که مثل روح های سرگردون برای فرار از فکر و خیالت به هر سو آواره ام .
حیرون و سرگردون به دنبال چنگ زدن به ریسمانی می گردم تا برای خلاصی از این بی خبری رها بشم .
شروع کردم نرم و نرمک به قدم زدن .
زیر لب شاعرانه برای خودم برای دل بیچاره ام زمزمه وار نالیدم :
چه رویایی ست عطر نفس هایت
در آغوشم
عبور لحظات رو می بینم خاطراتت از ذهنم عبور کردند قصه دلتنگی های منن ولی یادآوریش برام سخته وعذاب آوره.
سکوت رو پیش زمینه احساسم می کنم .
خسته شدم از شنیدن صدای به بغض گرفته ام.
چشمای خیس از اشکم رو می بندم و با تموم جرات پرت شدم به گذشته های دورم گذشته هایی که هر بار با یادآوریش تلنگری به قلب زخم خورده ام زده می شه و من رو تو منجلاب پشیمونی ها غرق می کنه ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعسل:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا قدم هایی محکم و مستبد گام برداشتم به سمت سرنوشتی که اگه روحم ازش باخبر بود هرگز به سمتش پرواز نمی کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراهی که برای رقم خوردن سرنوشت نامعلومم انتخاب کردم راهی بود پر از خطر و دلواپسی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای پیچیده شدن تق تق پاشنه کفشم نشانگر صلابت و سیاستی که در چهره م زبونه می زد وجودم رو اعلام می کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمقنعه مشکیم رو جلوتر کشیدم تا مانع بیرون ریختن چتری های مزاحم روی پیشونیم بشم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطبق عادتم نیمچه لبخند زیبایی که لب های کوچک و قرمزم رو مزیین می کرد رو لبم نشوندم و راهروی طویل و دراز مقابلم رو تو عرض چند ثانیه طی کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اکراه مقابل در بسته چوبی که تاخیرم رو گوش زد می کرد توقف کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشیدم و یک بار دیگه لبخندم رو تکرار کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از مکث کوتاهی با زدن دو تقه به در به انتظار ایستادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای زمخت و بم مردونه اش موجی از عشق و محبت رو درون دلم سرازیر کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیا داخل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون معطلی دستگیره رو چرخوندم و با خوش رویی وارد اتاق شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموجی از گرمای اتاق و پیچیده شدن عطر دل انگیزش مشامم رو نوازش داد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل همیشه موقر و جذاب پشت میز کارش مشغول نوشتن چیزی بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه مهربونش لبخندم رو شکار کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند غلیظی تحویلش دادم و خرامان خرامان به سمت بزرگترین و عزیزترین مرد زندگیم قدم برداشتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدنم لبخندش پر رنگ شد و با خستگی تکیه زد به صندلی چرخدارش و با ابهت و مردانگی همیشگیش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-قول داده بودی دیگه دیر نرسی ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سرخوشی خندیدم و مقابل میزش ایستادم ؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بابا تو رو خدا اینبار هم ببخش قول میدم فردا زودتر بیام .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهره دلنشین بابا با لبخند گرم و مردونه ش مزیین شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی دونست عشق و بزرگترین تکیه گاهم بود که حاضر بودم جونم رو برای دیدن لبخندش بدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدر مهربونم باز هم طبق معمول به راحتی از سر تقصیراتم گذشت و سر به هوایی های دردونه دخترش رو نا دیده گرفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون روز بعد از دیدن محیط کار بابا شوق و علاقه ام نسبت به کارم دو چندان شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از ساعتی گشت و گذار تصمیم به رفتن خونه شیما گرفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سرخوشی لیوان پایه بلند شربت خنکی که مقابلم روی میز بود رو برداشتم و لبخند زنان به چهره های عصبی و اخم آلود نازنین و شیما زل زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجرعه ای از شربت بهار نارنج رو مزه مزه کردم و با لحنی که ته خنده درونش موج میزد گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب دیگه ممنون از دعوتتون من رفع زحمت می کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنازنین خنده عصبی سر داد و سریع بازوم رو گرفت و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یعنی نمی خوای تعریف کنی دیگه ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یک حرکت دستش رو پس زدم و لیوان رو کوبیدم روی میز و بعد با متانت پا روی پام انداختم و در حین اینکه زنجیر گردنم رو دور انگشتم می پیچوندم گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فعلا که اتفاقی نیفتاده ، من هنوز تو دفتر بابا کار می کنم هر وقت رفتم اونجا خبرتون می کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیما با فوتی بلند تره ای از موهای فر شده ش که روی صورتش آویزون بود رو به هوا پرت کرد و با حرص گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چقدر طولش میدی عسل ؟؟ تو گفتی زودتر می ری اون قسمت ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره من گفتم ولی تا اعتماد بابا رو جلب نکنم نمی تونم به اون قسمت برم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنازنین چینی به بینی عمل شده ش داد و زیر لب گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فکر نکنم بابات اجازه رفتن به اونجا رو بهت بده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بابا مجبوره این اجازه رو بده ، خودش قبول کرد این شغل منه از همون اول باید مانع کارم می شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ولی خودت می دونی اونجا پر از دزد و قاتله .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی چه جراتی داری دختر ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندم غلیظ تر شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من عاشق شغلمم هیچ ترسی هم از اون روانی ها ندارم درضمن اونا تحت کنترل هستن یه مشت دیوونه که با زنجیر بسته شدن چه خطری می تونن داشته باشند؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیما خودش رو تو مبل فرو برد و با ترس گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عسل من خیلی می ترسم اونجا برم ، خیلی دل داری . اگه یک نفرشون بهت حمله کنه چیکار می کنی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبارها تموم این تفکرات به ذهنم شبیخون می زد ، ترس ها و دلهره هایی که برای جلو رفتنم سستم می کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه و اما هایی که قصد سرکوب کردن خواسته هام رو داشتند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی هر بار با دور ریختن این تفکرات واهی و بیهوده بیشتر از قبل روی تصمیمم راسخ تر می شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن راهم رو انتخاب کردم هیچ کس و هیچ چیز نمی تونست مانع پیشروی من بشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبحث رو خاتمه دادم و برای آماده کردن خودم و راهی که پیش رو داشتم به سمت خونه رفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشب رو با لب و لوچه آویزون مامان و چهره گرفته بابا طی کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمدام دعا می کردم مامان دسته گل آب نده و با نگرانی های بی موردش مانع رفتنم به زندان بشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشبختانه اونشب هم با هر استرسی بود گذشت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح با هزار ترفند و خواهش مامان رو از نگرانی در آوردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم های بی تاب و چهره غم زده مامان من رو نگرانتر از همیشه کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترسیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحس بدی ته دلم موج زد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا متفکر و گرفته منتظر من تو ماشینش نشسته بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان مخفیانه قطره اشک سمجش رو از گوشه چشمش پاک کرد و با صدای به بغض نشسته اش نالید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عسل حلالت نمی کنم دسته گل به آب بدی یا به دور از چشم بابات کار خطایی انجام بدی .اینو بدون من همیشه حواسم بهت هست ببینم داری دست از پا خطا می کنی دیگه ساکت نمی شینم حالیت شد دیگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب دهنم رو به زحمت قورت دادم و با خنده مصنوعی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قربونت برم من خیالت راحت ببینم اوضاع ناجوره خودم انصراف میدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنا امیدی از چشم های قرمز مامان داد میزد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای بوق مکرر بابا بحثمون رو نیمه تموم گذاشت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از گذاشتن یک بوس سرسری روی لپ خیس مامان به سمت ماشین بابا پا تند کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir☆☆☆☆☆
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از مدتها تلاش تونستم کنار بابا تو دفترش مشغول به کار بشم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره به اون خواسته ای که سال هاست انتظارش رو می کشیدم رسیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرزوی دیرینه م یعنی کار کردن کنار پدرم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینو خوب می دونم کار کردن تو همچین محیط پر از خطر، خالی از دردسر و مشکل نیست اما من تصمیم خودم رو گرفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا سرهنگ وظیفه شناس و رئیس یکی از زندان های تهران در وارمینه که به اصرار های مکرر عمو، خواهش و التماس های من راضی به استخدامم تو درمانگاه زندان شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن از امروز کارم رو تو تزریقات و کمک های اولیه و رسوندن دارو به بیماران روانی یکی از بخش های زندان شروع کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغرق در فکر و حالتی خراب پشت میز بابا نشستم و با استرسی که مثل خوره به وجودم افتاده بود، ته خودکار رو کنج پیشونیم فشردم و با وسواس مشغول مطالعه پرونده یکی از زندانیان روانی شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر جوون و کم سن سالی به اسم مهدی که به تازگی وارد زندان شده بود مورد آزار و اذیت جسمی قرار گرفته و همچنان شدت ضربات پی در پی وارد شده به سرش توسط قدرت مندان و زورگویان زندان، باعث از دست دادن حافظه و نابودی آینده ش شده بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خوندن این اطلاعات دلم برای امثال جوون هایی مثل مهدی سوخت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه خودکار رو روی پرونده کوبیدم و سوزش اشک رو تو چشمام حس کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سختی تونستم مانع ریزش اشک هام بشم و کم کم محارشون کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن عکس سه در چهار پسر جوون با چهره ساده و سر تراشیده ش که روی پرونده چسبیده بود آه از نهادم برخاست سوزش عجیبی رو ته دلم حس کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هام رو بستم و دست هام رو مقابل چشمام قلاب کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پس زدن افکارم سعی در محار کردن بغض تو گلوم شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمطمئنن دلسوزی های بیجای من مانع پیشرفتم می شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنباید مقابل بابا خودم رو ببازم ، من می تونم با این مسائل کنار بیام اینو مطمئنم فقط به زمان احتیاج دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگذر زمان قلبم رو سفت و سخت می کنه به خودم ایمان دارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو این دنیا هر کس به دنبال سرنوشت خودش میره پس دلسوزی نیازی نیست با این کار در مقابل بابا دختری سست و بی ارداه به نظر میام، پس هر چه زودتر با این مساله کنار بیام به نفع خودمه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یک حرکت عصبی و حالی خراب چتری های آشفته روی پیشونیم رو کنار زدم و پرونده رو بستم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع از پشت میز بلند شدم و برای فرار از افکار در هم ریخته ام به قاب پنجره اتاق پناه بردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم گره خورد به فضای سوت و کور محوطه پشت ساختمون که جز اتاقک نگهبانان و رفت و آمد چند مامور پلیس چیز دیگه ای به چشم نمی خورد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای باز و بسته شدن در اتاق من رو از افکار آشفته ام بیرون کشید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلافاصله به سمت در اتاق برگشتم و سرگرد امینی همیشه اخمو رو دیدم که پرونده به دست به سمت میز در حرکت بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه دستی به مقنعه ام کشیدم و با لحنی عصبی غریدم ؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جناب امینی میشه ازتون خواهش کنم دفعه بعد بدون در زدن وارد اینجا نشید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز نگاه گُر گرفته از خشمم روی چهره خونسردش ثابت مونده بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحین اینکه درون پرونده چیزی رو یادداشت می کرد زیر لب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دفعه بعدی وجود نداره خانم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی درون دلم لرزید ، بوضوح لرزش پاهام رو حس کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بهت به تنها کسی هنوز هم مخالف بودن من تو این زندانه خیره موندم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبارها شاهد گفتگو و مختالفش مبنی بر همکاری یک دختر جوان بین زندانی های مرد بخصوص از نوع روانیش بود رو با پدرم دیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم این چه حسی تو وجودم رخنه کرده که عجیب دلم می خواست با شلیک یک گلوله به اون مغز نداشته اش برای همیشه از سر راهم حذفش کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلهره چنگ انداخته به دلم باعث این شده بود تا با نگرانی به جون ناخن هام بیفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه عصبیم میخ رد زخم روی پیشونیش بود که تو یکی از ماموریت هایش به یادگار گرفته بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسکوتم رو که حس کرد نگاه خسته اش رو به سمتم نشونه گرفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بهتره مثل یک خانم حرف گوش کن برگردی خونه و هیچ وقت اینجا پیدات نشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب هام آویزون شد ولی نباید مقابلش کوتاه بیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغضی از سر کینه و نفرت تو گلوم ریشه زد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست از خوردن ناخن هام کشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه خشمگینم رو با تحکم دوختم به چهره جدیش و غریدم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میشه بپرسم چرا با بودن من مخالفی ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتیرداد صاف ایستاد و برگه درون دستش رو پرت کرد روی میز و دست به کمر زل زد به چهره برافروخته ام :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چون این محیط مناسبی برای وجود خانم ها نیست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفش رو نیمه تموم گذاشتم و ادامه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس خانم صالحی و اون چند خانم دیگه اینجا چه غلطی می کنند؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه دستی به موهای مرتبش کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اونا حدود بیست سالی هست اینجا مشغولند و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره پریدم بین صحبتش و مثل دختر بچه های لجباز غریدم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به من ربطی نداره به هرحال اونا هم خانم هستن در ضمن من تو قسمت درمانگاه کار می کنم نه داخل محوطه زندان چرا الکی سنگ جلو پام پرت می کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتیرداد که خشونتم رو دید دست هایش رو برای آروم کردنم بالا برد و زیر لب با لحنی عصبی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیس خیلی خب ، خیلی خب آروم باش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز شدت حرص به نفس نفس افتادم ، خیلی دلم می خواست فضول و بی ربط بودنش رو به این مساله به روش بیارم ولی مراعات بابا رو داشتم چون هیچ راضی نبود به زیر دست هاش بی احترامی کنم مخصوصا جناب تیرداد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها کاری که تونستم انجام بدم این بود که تموم نفرتم رو بریزم تو چشم هام و دو دستی تقدمیش کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتیرداد مردی بود مستبد و جدی و البته بسیار خشن و زورگو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبارها عصبانیت و گرفتن اعترافات وحشتانکش رو از زبون زندانیان دیده بودم و میدونستم اصلا اهل شوخی و خنده نیست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز همون نگاه اخم آلود و کینه توزم رو به سمتش نشونه گرفته بودم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتیرداد بی تفاوت در حال جمع کردن پرونده ها بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتش رو پوشید و بدون توجه به حضور من به سمت در رفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدل رو زدم به دریا و بدون معطلی با لحنی تمسخر آمیز گفتم ؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اصلا خوشم نمیاد کسی تو کارهام فضولی کنه شوخی هم ندهرم با کسی جناب آقای امینی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتیرداد متوقف شد و پشت بهم ایستاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی از جنس حرص کنج لبم جون گرفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهم اینکه به سمتم برگشت بالافاصله خودم رو مشغول مطالعه پرونده روی میز نشون دادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسنگینی نگاهش رو حس کردم ، سرم رو بی تفاوت بلند کردم و خونسردانه زل زدم به نگاه عصبیش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه ای بالا انداختم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حقیقت بود بهتره کاری به کار من نداشته باشی چون رفتنی نیستم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش رو ازم گرفت و بدون حرف از اتاق خارج شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسنگینی جو اتاق با رفتنش از روی شونه ام سبک شد پوفی کشیدم و خودم رو پرت کردم روی صندلی . خودکارم رو برداشتم و بین دندان هام فشردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغرق در افکار بهم ریخته ام شدم ، خیلی از پرونده ها بود که هنوز مطالعشون نکرده بودم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای زنگ تلفن کنار دستم من رو از جا پروند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله بفرمایید ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای خسته اما پر از مهر بابا تو گوشم پیچید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بیا دفترم کارت دارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چشم بابا الان میام .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون معطلی گوشی رو گذاشتم و بلند شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی به سر و وضعم کشیدم و از اتاقم خارج شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خوشحالی و شوق عجیبی که ته دلم چمبره زده بود به دنبال هیبت و هیکل تنومند بابا به سمت درمانگاه زندان راه افتادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا غرور و اقتداری که تو وجودم نهفته بود سعی در نشون دادن اعتماد بنفس و جراتم در این راهی که انتخاب کرده بودم داشتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خوشرویی به چهره مهربون خانم صالحی که با دیدنم لبخندش عمیق تر شد خیره شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانم صالحی زنی مهربون و خوش برخوردی که در همون نگاه اول پی به وفاداریش طی این بیست سال خدمتش به پدرم داشت بردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانم صالحی دکتر بخش درمانگاه داخلی زندان بود و خوشبختانه قرار بود زیر دستش مشغول به کار بشم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا با سیاست و جدیتی که همیشه تو چهره اش موج میزد رو به خانم صالحی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خانم صالحی تو این چند وقت دخترم عسل کنار شما کار رو یاد می گیره بعد از آموزش ها می تونه به کار خودش ادامه بده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانم صالحی مثل همیشه متین و موقر جواب داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیالتون راحت آقای رفیعی من حواسم به عسل خانم هست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا بدون حرف ما رو تنها گذاشت و به سمت دفتر خودش راه افتاد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اشاره خانم صالحی وارد راهرویی که به بخش داخلی درمانگاه متصل بود شدیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرمانگاه خلوت بود ، ولی من با ذوق نگاه سرکشم رو که به هر جا سرک می کشید گرفتم و به دنبال خانم صالحی وارد اتاقی شدیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم چرخوندم و کل فضای اتاق رو از نظر گذروندم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک میز کنار پنجره و چوب لباسی کنج اتاق و کمد های فلزی دور تا دور اتاق توجهم رو جلب کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانم صالحی لبخند زنان نزدیکم اومد و رو پوش سفید پزشکی رو سمتم گرفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لب ازش تشکر کردم و با عجله رو پوش رو پوشیدم و بعد کارتی که مشخصاتم روش حک شده بود رو دور گردنم انداختم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمقابل آینه کوبیده شده روی در یکی از کمد دیواری ها ایستادم و با لذت به تیپ پزشکیم که برای بدست آوردنش سالها زحمت کشیدم خیره شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن عسل رفیعی ۲۵ ساله دختر کوچک و لجباز محمد رفیعی بالاخره بعد از مقابله با غول مشکلات به مرحله آخر آرزوهام رسیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندم عمیق تر شد سرم رو با تکبر بالا گرفتم و زل زدم به لبخند دلشنین روی لبهام و برق شادی که نشات گرفته از پیروزی که بالاخره بدستش آوردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز کنار قاب پنجره اتاق اندام نحیف و زجر کشیده ام رو در آغوش گرفته بودم و در کوچه پس کوچه های خیالاتم به دنبال رد پایی از تو می گشتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیهوده به دنبالت می گردم خیلی وقته همه درها به روم بسته شده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه وقتایی که دلم میگیره گریه نمی کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لبخند کش دار تلخ می زنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاهام رو تکون می دم، با موهای بهم ریخته و آشفته ام ور رفتم ، بعد پوست لبم رو می کنم، بغضم رو می خورم که یک وقت اشک نشه تا نتونم مانع ریزشش بشم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه آرومی بلند شدم تلوتلو خوران به سمت میز آرایشم رفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی بی رمق به چهره شکست خورده ام درون آینه انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک لبخندمصنوعی تحویل خودم دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک موسیقی غمگین گذاشتم .زیر لب زمزمه کردم زندگی قشنگه آروم باش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند تلخی به روی همه توهماتم پاشیدم و تمسخر آمیز زیر لب ناله کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا کی می خوای خودت رو گول بزنی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبس نیست این چرندیات ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرگردون افکار غبار گرفته ام رو پس زدم و با بی رحمی پا می گذاشتم روی ناله های قلب دل تنگم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین بار مقابل آینه کمد دیواری اتاقم ایستادم و چهره غرق در غمم رو که شکست زندگیم رو به رخم می کشید زیر نظر گرفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه خبری از اون لبخند دلنشین و حس پیروزی که برقش چشم هام رو می زد خبری نیست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن شکست خوردم به یک باره فرو ریختم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دردی که به زانوهام موقع سقوط به کف اتاق حس کردم به خودم اومدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای کاش هیچ وقت وارد این بازی نمی شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بی رحمی برگشتم به گذشته ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک هفته از شروع کارم تو درمانگاه گذشته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عشق و علاقه زیر دست خانم صالحی مشغول رسیدگی به زندانی های زخمی و مجروح بودم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنسبت به قبل دیدارم با پدرم کمتر شده . تموم وقتم رو تو درمانگاه کنار زندانی های به زنجیر کشیده میگذروندم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطبق عادت جدیدی که این روزها باهاش دست به گریبان بودم کنار پنجره به تماشای زندانی هایی که تو محوطه بیرونی زندان برای نیم ساعت وقت آزاد و تفریح با پاهای زنجیر بسته در حال استراحت بودند، می ایستادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیره نگاه ترحم آمیزم رو میخ مردای جوونی که می تونستند تو جامعه بهترین موقعیت زندگی رو داشته باشند و مجبور به تحمل این وضع اسف بار نباشن می کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگه برای یک مشت دزد و قاتل و جانی هم میشه دل سوزوند ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجماعتی که برای رسیدن به خواسته هاشون دست به هر کاری می زنند لیاقت ترحم رو ندارند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم ثابت موند به سربازان پلیس اسلحه به دست که هر کدوم دور حصار توری آهنی که اطراف زندانیان در حال تفریح کشیده شده بود در حال گشت و مراقبت بودند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز دنباله نگاه های کنجکاوم رو به هر سو نشونه می گرفتم و تو ذهنم در مورد تک تک سوژه ها با خودم و وجدانم بحث و گفتگو داشتم، که با شنیدن صدای مهربون خانم صالحی به خودم اومدم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خانم پرستار دیده بانی رو بسپار به برج مراقبت شما بیا اینور که مریض داریم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن خانم صالحی لبخندم جون گرفت و بعد از تازه کردن نفسم خندان به دنبالش به راه افتادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد اتاق تزریقات شدم این بار مریضم یکی از زندانی های بیمار روانی بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوایل از نزدیک شدن به این بیمارها وهم داشتم ولی کم کم به کمک خانم صالحی ترس و اضطرابم رو کنار گذاشتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم کشیده شد به سمت دست و پا های زنجیر بسته زندانی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی حین درمان هم نباید زنجیر ها بسته شده بین دست و پاش باز باشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریض که مردی جوون و لاغر اندامی بود با حالتی خراب و وضعی آشفته روی صندلی ولو شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه رنگ باخته و خسته اش رو به نقطه ای نامعلوم دوخته و تو سکوت در خودش غرق بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالافاصله دستکش هام رو دستم کردم و نزدیکش رفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی صندلی مقابلش نشستم و با تکون دادن دستم مقابل چشماش سعی در هوشیار کردنش داشتم، ولی بی فایده بود انگار تو این دنیا نبود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشیدم و با حوصله مشغول ضد عفونی کردن زخم صورتش شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل مجسمه ای خشک شده مقابلم نشسته و همچنان به همون نقطه ای نا معلومی زل زده بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری از روی تاسف تکون دادم و مشغول کارم شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از یک هفته، کارم رو به صورت شیفتی تغییر دادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک شب در میون نوبت شیفت شبانه ام بود که باید تا خوده صبح بیدار می موندم و شیفتم رو ترک نمی کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو یکی از همین شب ها، خسته داخل اتاق پشت میز نشستم و در حین اینکه مشغول خوردن قهوه بودم پرونده یکی از زندانی ها رو که جدیدا به دستم رسیده بود مطالعه می کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد جوونی که محکوم بود به حبس ابد ، به جرم قتل .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپنج سال از محکومیتش گذشته و حدود دو سالی هست که به بخش آسایشگاه زندان منتقل شده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لب اسمش رو هجی کردم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir«رامتین حجت»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرتکب قتل همسرش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتموم تنم به یک باره به لرزش در اومد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک آدم چطور می تونه انقدر ظالم و پست باشه ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه کدوم حق نفس می گیره و به زندگی انسان ها خاتمه می ده ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سستی فنجون قهوه ام رو روی میز رها کردم و نگاه اخم آلودم رو به چهره قاب گرفته درون عکس پرونده اش دوختم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحسی از نفرت و انزجار تموم وجودم رو نسبت به حیوون هایی پستی مثل این لعنتی در بر گرفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرونده رو بستم و با نوک دو انگشتم گوشه چشم هام رو فشردم که با حضور گرم خانم صالحی سعی کردم از اون حال و هوا بیرون بیام .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانم صالحی خسته روی صندلی کنارم نشست و بعد از برداشتن عینک از روی چشم هاش رو بهم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالت خوبه دخترم ؟؟ می بینم پکری؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون مقدمه، چینی به ابروهای پهنم وارد کردم و پرونده رو باز کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از مکث کوتاهی با ناراحتی گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وقتی اینجور پرونده ها رو مطالعه می کنم حالم گرفته می شه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانم صالحی پرونده رو برداشت و با ریز کردن چشم هاش روی مضمون پرونده دقیق شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو بلند کرد و زل زد به نگاه عصبیم و با خوشرویی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-این یکی از بی آزار ترین زندانی هاست ، حدوده پنج سالی هست اینجاست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا دو سال پیش قبل از اینکه منتقل بشه به بخش آسایشگاه تموم وقتش رو صرف کمک به بقیه زندانی ها می کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا جایی که بین بقیه از محبوبیت خاصی برخورد دار شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی حیف که بعد از چند بار رفتن به انفرادی حالش خراب شد و سیستم اعصابش به کل بهم ریخت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین شد که به آسایشگاه منتقل شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ترحم زل زدم به چهره اش درون عکس .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اگه یک آدم انقدر می تونه خوب باشه پس چرا قتل کرده ؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانم صالحی تکیه داد به صندلیش و ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اینطور که خودش گفته اون قتل نکرده ، ولی از شواهد و ثبوت ها معلومه که کار خودشه اما انکار می کنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرضمن پای یک قاتل دیگه هم تو این جنایت در میونه اسمش شاهرخه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز قرار معلوم این دو نفر قبل از اون ماجرا دوستی محکمی بینشون بوده که بعد از قتل شدن دشمن خونی هم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب به دهن خانم صالحی خیره شده بودم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقضیه با اینکه جنایی بود ولی کم کم داشت برام جالب و جذاب می شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه ای بالا انداختم و خودکار رو بین انگشت هام فشردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغرق در فکر با رسم شکلک های بی معنی و در هم روی سطح سفید دفتر مقابلم سعی در محار کردن جدال فکریم شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم کشیه شد روی چهره رامتین حجت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم درست میخ نگاه غم زده اش در حرکت بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانم صالحی غرق در دنیای خودش پشت لب تاپ، در حال تایپ متنی شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه پرونده رو بستم و به سمتی پرت کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند خسته ای به روی خانم صالحی پاشیدم و برای ساعتی استراحت و فرار از سوالات گیج کننده ذهنم، به سمت تخت گوشه اتاق پناه بردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هام رو بستم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعجیب دلم خواست این قاتل مهربون و روانی رو از نزدیک ببینم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهره خونسرد و خالی از هر حسش مقابلم جون گرفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکم کم چشم هام گرم شد و خوابم برد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تابیده شدن نور مستیقم خورشید روی صورتم از خواب عمیقم بیرون پریدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه زحمت نشستم، کش و قوصی به بدن خشک شده ام دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخبری از خانم صالحی نبود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از مرتب کردن شالم، از روی تخت سُر خوردم و تلوتلو خوران به سمت پنجره حرکت کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای داد و فریاد های بیمارا ،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز بیرون اتاق شنیده می شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون توجه به صدای فریاد ها، پرده رو کنار زدم و نگاه سرگردونم رو به چند زندانی که در حال کشتی گرفتن بودند، دوختم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنور مستقیم خورشید چشم هام رو اذیت می کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپنجره رو باز کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکم کم تفریح زندانی ها تبدیل شده بود به کتک کاری و در آخر تجمع پلیس ها و حمله بقیه زندانیان .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستپاچه پنجره رو بستم و با ترس نظاره گر زد و خورد بین زندانی ها شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای آژیر خطر به صدا در اومد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلرزه به اندامم وارد شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمهمه ای بوجود اومد، هر لحظه تعداد پلیس ها بیشتر می شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عجله اتاق رو ترک کردم و به سمت محوطه بیرون درمانگاه دویدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اضطراب پشت حصار آهنی ایستادم و متعجب به تماشای صحنه مقابلم ایستادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرگرد تیرداد با همون جذبه و خشونت بین زندانی ها قدم می زد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشم های به خون نشسته، اسلحه به دست سعی در محار حمله زندانی ها داشت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا فریاد های عصبی که سر می داد، با کوبیدن چند لگد به زانو زندانی های مهاجم، وادار به نشستنشان می کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحظه ای مزه تلخ ترس رو چشیدم، واقعا تحمل و محار کردن این همه قاتل و جانی از قدرت من خارجه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفته رفته جمعیت پراکنده شد و به دستور تیرداد اون چند نفری که اغتشاش ایجاد کرده بودند به انفرادی منتقل شدند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس حبس شده ام رو آزاد کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتیرداد با خونسردی ذاتیش، اسلحه اش رو پشت کمرش زد و با تکبر خاص خودش به سمت برج نگهبانی حرکت کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه ترسیده ام رو به سختی از تیرداد گرفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراه درمانگاه رو در پیش گرفتم که با شنیدن صدای نگهبان که حجت رو صدا می زد، متوقف شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هی حجت تفریح بسه بیا بیرون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنتونستم رو حس کنجکاویم سرپوش بی خیالی بذارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ناچار بین راه متوقف شدم و با نگاه کنجکاوم به دنبال حجت گشتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه متعجبم میخ مردی شد که با قد و قامتی ورزیده و سر به زیر با لباس های گشاد آبی رنگ گوشه ای به تنهایی ایستاده بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطولی نکشید که بازوهای ورزیده اش توسط دو سرباز به حصار گرفته شد و با بی رحمی به سمت بیرون کشیده شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم از زنجیر پیچیده شده ی بین پاهاش کشیده شد به سمت گردن کج شده اش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن این صحنه اسف بار دلم به درد اومد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما با یادآوری گناه مرتکب شده اش، آتیشی که درون دلم به پا شد رو با سردی نفرتم خاموش کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسربازی که به انتظار حجت ایستاده بود رو بهم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خانم بهتره هر چه سریعتر اینجا رو ترک کنید، چون محیط مناسبی برای شما نیست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالافاصله به خودم اومدم، سری به نشونه تایید تکون دادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه ترحم آمیزم رو از حجت گرفتم و بدون معطلی به سمت درمانگاه پا تند کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچ گاه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفهمیده ام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوست داشتن چرا این همه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغم انگیز ست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچ گاه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی فهمم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرامی گویند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآدم ها با قلب هایشان عاشق می شوند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی که من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه عشق را
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر گلویم احساس می کنم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتفکر و سر به زیر مشغول بستن زخم بازوی مهدی بودم که با ضربات چاقو زخمی شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه دلخورم رو دوختم به کدری نگاهش که رنجیده خاطر از من سعی فرو دادن بغضش داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستپاچه نگاه ماتم زده اش رو ازم دزدید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم غلیظی که سراسر چهره ام رو پوشنده بود رو کم رنگ کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از بستن زخمش، روی صندلی درست مقابلش نشستم و دست به سینه با دلخوری زل زدم بهش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسکوت رو شکست و با مظلومیت نگاهش رو دوخت بهم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آبجی این بارهم نادیده بگیر .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه سری تکون دادم و دستی به صورتم کشیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواقعا دیگه نمی دونستم باید چیکار کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین بار چندم مهدی بود که تیغ جراحی رو از اتاق تزریقات دزدیده بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر بار با تهدید و تذکر بخشیده بودمش ولی این بار رو نمی تونستم نادیده بگیرم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهره ساده و رنج کشیده این جوون کم سن و سال احساساتی عجیب دلم رو به درد می آورد که ناخواسته و سریع پیشنهاد دوستیش رو قبول کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونستم دارم حماقت می کنم ولی مجبور شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالت روحی و روانی مهدی به شدت خراب بود و من مجبور بودم همیشه در مقابلش تسلیم باشم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی رمق و جدی گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مهدی، می دونی این کارت چقدر ناراحتم کرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی دونی اگه سربازها تو رو با این تیغ ببینند جات ته انفرادیه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا هر بار از گذشتم و محبتم سوءاستفاده می کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا با بی عقلی، دوستی بینمون رو از بین می بری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدی تا جایی که می تونست سرش رو پایین انداخت، سکوتش آزارم می داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحساس کردم زیاده روی کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی موهام رو به داخل مقنعه ام هدایت کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفشار دست هاش روی زانوش نگرانم کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترسیدم، نکنه حمله عصبی داشته باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه خیس از اشک و چشم های سرخ از خونش، ترس رو به دلم تزریق کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالافاصله در صدد آروم کردنش شدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه ، باشه . مهدی جان آروم باش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه کل فراموش کرده بودم که مهدی با شنیدن کلمه انفرادی یهو بهم می ریزه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس هاش به شماره افتاد، فقط شنیدم زیر لب غرید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-می خوای منو ببری انفرادی ؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلرزه به اندامم وارد شد، چند قدم ازش فاصله گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدی هنوز با نگاه به خشم نشسته اش منو زیر نظر گرفته بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم روی زنجیر های بسته شده بین دست و پاهاش قفل شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسی از سر آسودگی کشیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفاصله ام رو بیشتر کردم، نباید بیش از حد با مهدی صمیمی می شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها اشتباهم تو حیطه کاریم دلسوزیه بی موقع و مزخرفم بود، که امکان طرد شدنم رو به صد می رسوند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن وضعیت خراب مهدی، بالافاصله دست به کار شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحال مهدی هر لحظه وخیم تر می شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض گیر کرده تو صداش، هر لحظه عمیق تر و فریاد هاش گوشخراش تر می شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سرباز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو نفر از سربازا با عجله وارد اتاق شدند و مهدی رو محکم گرفتن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستپاچه با دست های لرزونم آرامبخشی آماده کردم و به سمتش دویدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدی همچنان داد می زد و سوالش رو هر بار بلند تر از قبل تکرار می کرد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بگو دیگه، تو گفتی منو ببرن انفرادی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهولزده برای ختم قائله با صدای لرزونی گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آروم باش مهدی ، کسی تو رو انفرادی نمی بره، من بهت قول می دم. فقط آروم باش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدی به نفس نفس افتاد و در نتیجه حمله عصبی باعث شد مقاوت کنه و این وضع رو بدتر می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمزمان با هم چند سرباز دیگه هم اضافه شدند و به سختی تونستند مهدی رو مهار کنند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون معطلی آرامبخش رو تزریق کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحظه ای بعد دست و پاهای مهدی از حرکت متوقف شدند و در آخر از حال رفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir