برایم دعا کن... می‌گویند دعای تو می‌گیرد... می‌گویند آن فردوس برین زیر پای توست... برای مهرانگیزت دعا کن... و برای تک‌تک شیر خام خورده‌های این سیاره که دنیا را از دید ساده‌ای می‌بینند... دعا کن دمشان در تله گرگ‌ها گرفتار نشود... دعا کن...

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۰ ساعت و ۵۴ دقیقه

مطالعه آنلاین از فرش تا عرش
نویسنده : سارا اکبری

ژانر : #عاشقانه

خلاصه :

برايم دعا كن... مي‌گويند دعاي تو مي‌گيرد... مي‌گويند آن فردوس برين زير پاي توست... براي مهرانگيزت دعا كن... و براي تك‌تك شير خام خورده‌هاي اين سياره كه دنيا را از ديد ساده‌اي مي‌بينند... دعا كن دمشان در تله گرگ‌ها گرفتار نشود... دعا كن...

به نام او

إِلَّا الَّذِینَ صَبرَُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئکَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیر

مگر آن کسانى که صبر کردند در بلاها و عمل کردند نیکیها را، آن گروه از براى ایشان آمرزش و مژده بزرگ است

سوره هود آیه ۱۱

به نام او كه مي بيند و ساكت است و دوست ندارد كساني را كه نمي بينند و مي گويند از نديده هاي زشت از نديده هاي خجالت آور و مي شكنند دل را مي گويم دل آدم ها را شيشه نازك آبروشان را جام آمالشان را مي شكنند

كسي نفهميد درون يادگاري هاي ممنوعه مهرانگيز درديست كه با جنس خاندانش بناي ناسازگاري دارد

و كسي نفهميد درد هاي مهرانگيز از جنس داشته هايش نيست

كه داشته اي ندارد

كه خيال مي كند دارد

و كسي نفهميد خدا هم درون داشته هايش گم شده است

درد را با دو هجي داشته اش درون سرنوشتم حك كردند و من ميان همه آنچه برايم گذاشتند و دوباره برش داشتند رد پاي خدا را دوباره خواستم

خدايي كه كنار روح مرده ام جايش گذاشتم و براي آينده ام ذخيره اش نكردم كه پل خراب كردم كه ناشكر شدم كه بي خيال بودنش تمام سياره را دويدم كه پشت به لبخند محجوبانه اش تلخ تلخ تر قه قه زدم كه

خدا آن زمان خيلي قبل تر ها ندا داده بود كه اگر ديدي زمين سياه شد

خيال نكن بنده من خيال نكن من خواستم

و خيال نكن من هم كدرم

و خيال نكن كه دوستت ندارم

و خيال نكن كه رهايت كرده ام

و

و من من بچه من جاهل هيچ وقت برنگشتم كه ببينم دستش درست كنار پاهاي من پناه من مراقب من پا به پاي من سايه به سايه ام همراه است

من بي انصاف نديدمش

و بريدمش

دستانم را جمع مي كنم خودم و تمام وجودم را در هم مچاله مي كنم شايد شايد گرسنگي و هر آنچه نياز من ناقص است رنگ ببازد قول داده ام قول داده ام تنها يك بار در هفته سر چهار راه ايزدي ها گدايي كنم قول داده ام به خودم تنها به خودم و به تمام آنچه از غرور له شده ام باقيست

مرضيه نزديك مي شود با همان روسري لاجوردي و بلوز آبي آسماني مردانه اش با همان لبحند و حواس پرتش به اطراف و اين ديوارهاي لوكس و جدا از ما گويي هيچ چيزي براي او تغيير نكرده او همين است هميشه بي خيال هميشه خونسرد

- تو كه هنوز خوابي پاشو ديگه دختر لنگ ظهره

نمي داند از ديشب چشم برهم نگذاشتم نمي داند !

- سر و صدا راه ننداز سر درد دارم مي خوام بخوابم ديشبم با خر و پفت چند بار بيدار شدم

از زير اين ملحفه رنگ و رو رفته و پاره هم مي شود ابرو هاي بالايش را ديد

- از خر و پف من ؟؟؟؟؟؟؟؟؟! به يكي بگو نشناستت من خر و پف مي كنم يا تو كه هر شب با سر و صدا من بي نوا رو بيدار مي كني ؟

ديگر صدايي نمي آيد نه صداي من نه صداي مرضيه كه همه چيز اوست

صداي او بوي او چشم او !

- بازم شما ؟!

مرضيه چند قدمي عقب مي رود از شنيدن اين صداي هميشه ترسناك پر از دلهره پر از تشويش ولي من

از جايم بر مي خيزم و به مانتوي قهوه اي كوتاهم دست مي كشم كه پر از خاك است و چشم آزار

- شما با ما چه مشكلي داريد ؟

اين را مرضيه گفته بود سرش را كج مي كند و هاج و واج به چهره مان نگاه مي كند

- عجب ! من با شما چه مشكلي دارم ؟! خواهر من بي اذن از ديوار مردم بالا مياي شبو تو حياط خلوت باغ مي خوابي يك هفته بهتون فرصت دادم يا يك جايي رو پيدا كنيد يا بريد بهزيستي ولي الان چند ماهه؟ !!!

مرضيه ساكت است هميشه قسمتهاي سخت مال من است آب دهان خشكم را قورت مي دهم

زير لب لااله الااللهي مي گويد و ريموت درب باغسرايش را مي زند در حاليكه سوار ماشين مازراتي مشكي اش مي شود حرفش را تكرار مي كند

- امروز بيام ديگه نبينمتون

با خروجش مرضيه آه بلندي مي كشد و به سمت من مي آيد

- واي خدا رو شكر شرش كم شد

دوباره روي زير اندازم چمبره مي زنم

- خوب راست ميگه بنده خدا هر كي جاي اين بود تا حالا صد دفعه بيرونمون كرده بود

صداي قدمهاي خدمتكار مهربان هميشه خندانش از پشت سر مي آيد و بوي شير و قهوه

مرضيه سنگي را درون استخر دو قدم آنطرفتر مي اندازد با غيض هم مي اندازد

- به درك بزار هر چي مي خواد غر بزنه مهم اينه كه حداقل هر سه روز كه مياد سيرمون مي كنه

اشرف خانوم از دور داد مي زند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام دخترا بياين آقا صبحونه واستون سفارش داده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين آقاي خانه از هر ده روزش يك روز اينجا است نه روزش نا كجا آباد و اهالي خانه مي گويند فرنگ رفته است ولي به محض برگشتنش به قول مرضيه هم غرهايش مي آيد و هم محبت هاي هر از گاهش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بوي شير تازه و تلفيقش با بوي قهوه ترك مرا مي برد به گذشته ها آنزمان كه خاندان مروت بزرگ بود و گرگ ها حمله نكرده بودند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بوي نسيم سرد پاييزي مي آيد و هواي مدرسه و دانشگاه و مهر ولي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ياد سرماي جانسوز زمستان هاي زندگيم كه مي افتم ياد مهر و آن دوران طلايي از ذهنم پاك مي شود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به مرضيه ام نگاه مي كنم خواهر كوچكترم كه با هزار جان دادن تا اينجا مطيع و حرف گوش كن نگهش داشته ام با هزار جان دادن حواسش را به مرضيه بودن جمع كرده ام تا زماني كه مرضيه مرضيه بماند دردي ندارم حداقلش اين است كه همان گداي هفت درز چرك و حقارت هستم و امثال اين آقا زاده برايم كري مي خوانند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهري مي گم بيا برگرديم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمانم گرد مي شود قد شجاعت كذايي مرضيه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چي مي گي تو حالت خوبه ؟ هوس كردي سلاخي شي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شيرش را بدون داشتن حتي كمي از ژن خانوادگي امان سر مي كشد و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلاخي چيه خواهر من من هيچ كدوم از حرفاي شريفي و امثال اونو باور نمي كنم مگه ميشه برادر تني آدم كه از پوست و استخون خودته اون بلا رو سرت بياره اونم با اون طرز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمي را درون چشمان قهوه اي سيرش نشانه مي روم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرضيه اين پنبه رو از تو گوشت در آر من بميرم تو كثافت و فقر دست و پا بزنم مثه اين چند روز گرسنگي بكشم اراجيف و هزار حرف ديگه از اطرافم بشنوم نه خودم برمي گردم به سمت اون جماعت نه ميذارم تو برگردي اونجا اگر تو يادت رفته و به قول خودت باور نداري من بودم من ديدم كه شريفي كي بود و به قول تو اون عمو كي بود من تك تك اون حرفا رو باور كردم بلايي كه سر مامان بابا اومدو با تك تك جوارحم حس كردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسط حرفهايم وسط نگاه خم نشده و هنوز پر از شجاعت مرضيه وسط ترس دلم بابت رم كردنش دوباره يك بوي آشنا يك صدا صداي نفس كشيدن آن آقا زاده باعث سكوتمان مي شود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بر نمي گردم ولي مرضيه بر مي گردد بر مي گردد و زبان مي چرخاند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا ديگه فال گوش واي ميستيد ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده بي چون و چرايش مهرتاييدي براي شنيدن دوباره است و بوي حقارت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نكنه ادعا داري تو حريم شخصي شما وارد شدم ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي قدمهايش يورتمه صداي قلب نا آرام من است مي آيد و درست روي پله سنگي و پر از برگ روبروي من مي نشيند من كه ليوان قهوه يخ كرده را با فشار درون دستانم تا آستانه شكستن پيش برده ام سر بالا مي كنم و با ديدنش به سرعت مي ايستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش را چند بار تكان مي دهد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتي زبانش را براي جواب سلام دادن به زحمت نمي اندازد مثل هميشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولي براي غر زدن و يادآوري فقير بودنم يادآوري گدا بودنم ياداوري آواره بودنم و يا شايد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند بار مي چرخاند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من يه خيريه رو سراغ دارم كه از افراد بي سرپرست مراقبت مي كنن شما رو به اونا معرفي كردم يه معرفي نامه دادن گفتن با اين فردا صبح بريد اونجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرضيه چند قدم جلوتر مي رود و آن كاغذ آچهار دستش را مي قاپد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من بي سرپرستم ؟ مادري دارم به زيبايي هفت جد تو پدري دارم مهربان كه عينش را نه تو ديده اي نه آبا و اجدادت به من مي گويي بي سرپرست بغض پر شده تا سر حدم را خفه مي كنم و با قدمهايي كه از پدرم به ارث برده ام به سمت مرضيه مي روم ميان نگاه كردن آن از دماغ فيل افتاده و نگاه كنجكاو مرضيه كه دارد خط به خط آن مثلا معرفي نامه را زير و رو مي كند كاغذ را از دستانش مي گيرم و ريز ريزش مي كنم دست مرضيه را مي گيرم و مي كشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو قدم نرفته مكث مي كنم و بر مي گردم با آن تيرهايي كه اين روزها كم دارمشان نگاهم را نشانه مي روم درون چشمان آقا زاده روبرويم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون از لطفتون ولي من و مرضيه به امثال اين لطفا نيازي نداريم اگر اين چند وقت نتونستيم پول اجاره اين دو متر موزاييكي كه روش مي خوابيديم رو بديم عذر مي خوايم اگر بوي چرك و كثافت تنمون باعث آزار گلاي باغچتون شدن شرمنده ايم اگر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اگر آخري كه جمله پسوندش را فقط من مي دانم و خدا بغض وامانده ام مي تركد اشكانم بي صدا مي آيند و گونه هاي برجسته ارث برده از مادر را نم زده مي كنند نگاه آقا زاده درون چشمانم دنبال چيزيست چيزي كه هرگز نخواهد فهميد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين عمارت باغ يا هر چيز ديگري كه نمي دانم و نمي خواهم بدانم يك در دو در ندارد ده در دارد كه يكي از درهايش همين درب مستطيل شكل قرمز حياط خلوت اين پشت است بازش مي كنم و خودم را از اين محيط خفه اش مي كشانم داخل اكسيژن اين بيرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند قدمي مرضيه را پشت سرم مي كشانم و مرضيه غر زنان همراه است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهري دست بردار الان بريم كجا خوب مي رفتيم ببينيم اين جايي كه اين يارو ميگه كجاست شايد جاي خوبي باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواهر ساده لوح من هيچ ارثي از تيزي مادر و زرنگي پدر نبرده است!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زر نزن راه بيا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهري دستم شكست خوب يه لحظه وايسا ببين چي ميگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولي اينجا در اين كوچه كوچه اي كه عمارت اين مغرور چند لاافاده درونش است جاي ايستادن نيست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهري

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسط غر هاي مرضيه صداي اشرف خانم خدمتكار همان عمارت مي آيد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهرانگيز جان صبر كن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي اشرف خانم باعث مكثم مي شود اشك در چشم لرز در پا و دستانم رمق را از وجودم دزديده است كه ناگهان گرماي دست اشرف خانم روي شانه ام مي شود كمي آرامش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقا گفتن برگرديد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرضيه دست مي زند محكم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هورا ميگم مهربونه نگو نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بر مي گردم سمت اشرف خانم ولي سعي مي كنم عصبانيتم را بپوشانم او چه تقصيري دارد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به آقا بفرماييد مهرانگيز غلط كرد گدايي دلسوزي كرد من به خاطر خواهرم گداي پول ميشم ولي گداي ترحم نه ببخشيد اشرف خانم تا اينجاشم بهتون زحمت داديم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشك امان بريده است هق هق دلم هم دل نم زده من دل سرما زده من دلم آغوش مادر مي خواهد و گرماي صداي پدر از همان جملات نابش كه هنوز درون گوشم است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهر انگيزم نفس بابا جان بابا چي شده باز چرا چشاي خوشگلت قرمزه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز مداد رنگياتو گم كردي بابا نترس من به مامان ميگم دعوات نكنه مهرانگيزم دخترم گريه نكن بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي اشرف صداي گرم پدر را مي برد و حذف مي كند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بريد كجا اون كي بود دوستتون كه هر چند وقت يه بار زنگ مي زنه شريفي اگر زنگ بزنه و نباشيد مگه نميگي همه آيندت بسته به تلاشاي خير خواهانه اونه مگه نميگي شايد اون بتونه حقتونو بگيره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشكانم را با انگشت سبابه پاك مي كنم مرضيه آويزانم مي شود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهري مهري جونم بمونيم ديگه بخدا مي ترسم شب بمونيم يه جايي بلايي سرمون بياد هنو اصغر دنبالمونه پيدامون كنه بايد اشهدمون و بخونيم مهري جونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بوسه هاي جانانه اش روي گونه ام تزريق مي شود و در نهايت صداي سنگين مردي از جنس همان سنگ هاي نماي خانه لوكسش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برگرديد داخل گفتي اجاره مي خوام حياط خلوت رو بهت اجاره بدم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندي را به چشمانش حواله مي كنم و مردد به راهم ادامه مي دهم كه جملات مابعدش مي شود ترمز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانم مروت مجبوريد همينجا بمونيد عموي محترمتون در به در دنبالتون مي گردن!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمانم گشاد مي شود لرزش دستانم مضاعف مرضيه زير جفت گوشهايم وز وز مي كند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اين يارو اينا رو ا كجا مي دونه ؟؟؟!!! اصلا ا كجا مي دونه فاميلمون مروته ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب نداده شاهگوش بودنش را اثبات مي كند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من با وكيلتون جناب شريفي در تماسم درست از چند ماه پيش كه شما رو تو خونه ديدم و موافقت كردم مثلا يك هفته اينجا بمونيد اصرارمم براي رفتنتون كاملا فرماليته بود كه از اينجا نريد شريفي گفت محتاط عمل ميكني و هنوز به خودشم اعتماد كامل نداريد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شنيده هاي موجود برق هشتاد فازي را به مغزم ارسال مي كنند و تحملم در حد زيادي افول كرده است ديگر تحمل هيچ حرف و نامي از اين خاندان را ندارم از خدم و حشمش گرفته تا شريفي وكيلي كه خود را در جلد بره اي خير به ما نزديك كرد و اين روز هاي آخر شك كرده بودم به حسن نيتش ولي چاره ديگري نداشتم اين آخرين كارت دستم بود آخرين فرصتم براي بازگشت اعتماد به شريفي مصداق بالاتر از سياهي رنگي نيست جلوه مي كرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرضيه با شنيدن اراجيف آن آقا زاده دستش را آرام از بين انگشتانم مي كشد و مچ دستش را نوازش مي دهد غر مي زند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- انگار مجرم گرفتي هان دستم شكست بيا برگرديم تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و صداي مغرور او

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفتني ها رو گفتم باقيش رو خود داني خدا نگهدار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست گرم اشرف خانم روي كمرم مي شود برگشتم به آن حياط لوكس و سوهان گونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روي زير انداز خمپاره زده ام چهار زانو نشسته ام و مغزم پر است از اما و اگر راضي شده ام به ماندن و حقير اين خانه لوكس و شيشه اي شدن به ماندن و خنده هاي رضايت مرضيه را چشيدن تا مرضيه راضي باشد من هم راضيم به جان مادر اگر مرضيه نبود اگر مرضيه نمي خواست يك لحظه درون اين قفس شيشه اي و كريستالي نمي ماندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناخواسته اشك از روي گونه هايم جاري مي شود دوباره ياد امن ترين جاي دنيا مي افتم آغوش مادر مادر من مادر دست پينه بست من مادري كه شناور در ثروت و جبروت هم دست از كار نمي كشيد و پا به پاي كلفت هاي خانه زاد خاندان پدريم كار مي كرد و كسي دم نمي زد كه تو چرا ؟!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرضيه دستمال به دست مي آيد همچنان حواس پرت چشمانش روي درختان و گلهايي كه چند ماه و اندي ديده است مي چرخد روي طاق سه بعدي حياط خلوت روي زرين چه هاي حك شده بر در انباري و دوباره مي خندد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اي بابا دلم مي سوزه اينا در انباريشونم لوكس و شيكه خو حيف ني كسي نمي بينتش مي گم هان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش را مي رساند به من و چهار زانو جلويم مي نشيند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهري بيا ازشون تقاضا كنيم همينجا بهمون كار بدن اين يارو خرتر از اين حرفاست باور كن يه كم گريه زاري كنيم دل مي سوزنه و خونش رو هم دربست در اختيارمون ميذاره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ديگر نياز داشت به يك تلنگر با دست راست محكم مي خوابانم پس كله اش شايد كمي سلولهاي خاكستريش گرد افشاني كنند اخم بين دو ابروهايم را عميقتر مي كنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفهم چي مي گي هان اين مرتيكه رو با صد من عسلم نميشه خورد باز بيام منت كارم بكشم ازش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمانش روي اشكانم خيره مي ماند ساكت مي شود شور و ذوق مرضيه تنها با گريه هايم كمي مكث دارد تنها با گريه هايم دست چپش را روي گونه ام مي كشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دوباره كه گريه كردي خوب الان كه جامون امنه چرا داري خودتو اذيت مي كني ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه مي داند چه مي داند دل من چه داغ هايي دارد چه مي داند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آه درونم را با شدت به بيرون هل مي دهم و از جايم بر مي خيزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگرم بخوام كار كنم پيش هر خر و سگي كار مي كنم به جز اين مغرور از دماغ فيل افتاده تو هم اين پنبه رو از تو گوشت در آر كه بخواي منت كار پبش اين بكشي خودم با دستاي خودم ادبت مي كنم اگر در اين مورد دست از پا خطا كني

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مي روم به سمت دستشويي بزرگ گوشه حياط خلوت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرتيكه ميگه با شريفي تماس گرفته مجبور بوده اينقدر تحقيرمون كنه كه شك نكنم ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مكث مي كنم انگار اين اسم كم كم دارد مشكوك تر از قبل مي شود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شريفي مهره سوخته خاندان پدريم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شايد مرضيه حق داشته باشد شايد اين شريفي براي هدفي ديگر دم من و وارثان به حق پدرم را از آن خانه و خاندان كنده باشد اصلا نكند دستش با دست عمو و عمو زاده ها يكي باشد و من صد من بي عقل سر در خاك آرام سر جايم نشستم و دل خوش كردم به حرفهاي هر از گاهي اميدوار كننده اش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بر مي گردم سمت مرضيه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو گفتي پيش اين يارو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرضيه دستمالش را بين انگشتانش مي پيچاند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اين يارو چي ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پلك زدنم نامنظم مي شود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هيچي نه هيچي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مي روم به سمت پله هاي هميشه براق جلوي انباري مرضيه مثل باد مي پرد به سمتم و راهم را سد مي كند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جون مرضي بگو چي مي خواستي بگي از جملت بوي خوبي ميومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حرفش نيمچه لبخندي مي زنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تازگيا حس بوياييت پيشرفت كرده هان !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبش را غنچه مي كند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ماييم ديگه چاكر شما مرضي گربه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فدايش شوم عاشق اين لوس بازيهايش هستم دوباره آويزانم مي شود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهري بگو ديگه چي مي خواستي بگي ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش مي كنم گفتن اين جمله درد دارد ترديد دارد اما ماندن در زير يراق اين مردك دردش بيشتر است با وجود حس احمقانه ام !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اين تصميم شك دارم به فرستادن مرضيه به انداختن مرضيه درون دسته گرگ ها به دامن زدن به تمام استرس ها و نگراني هايم بابت مرضيه ماندن مرضيه شك دارم شك ولي ديگر نمي شود بيش از اين كوتاه آمد دستم زيادي كوتاه شده است از حقم حقش حقمان حق وارثان به حق خاندان مروت حق پدر و مادر سلاخي شده امان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمي دانم مرضيه درون مردمك لرزان من چه مي بيند كه دستمال را پرت زمين مي كند و دستانش را روي بازوانم محكم چشم در چشمم مي اندازد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهري فكري داري ؟ نگات اين نگات ميگه يه نقشه اي تو كلت داري

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره براي خودم فقط براي خودم تمام ريز به ريز شاهراه ها رو مرور مي كنم به ابروهاي كشيده مرضيه مي نگرم به چشمان خرماييش به بيني قلمي و كوچكش به لبهاي غنچه و صورتي رنگش مرضيه ام براي دستاويز شدن با گرگ ها زيادي ظريف است و من آيا طاقت مي اورم دوباره داد مي زند اما با احتياط

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهري ميگي چي تو سرته يا نه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم را به اطراف تكان مي دهم و به هر زحمتي است بازوانم را از زير انگشتان قفل شده اش نجات مي دهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هيچي تو سرم نيست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولي بود خوب هم بود منتهاي مراتب هنوز شك دارم و اين شك همچون خوره تمام اعصاب تصميم گيريم را مختل كرده است مرضيه اي كه تا اكنون هر ثانيه كنار من بوده است و باز هم نگرانش بوده ام درون قفس شيرها تكه پاره مي شود و اگر اين اتفاق بيفتد من قبل از فرو شدن اولين دندان ماده شير ها جان خواهم داد به والله جان خواهم داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت از دو نيمه شب گذشته است كنار مرضيه هفت پادشاه را خواب ديده ، نشسته ام و زانوانم را به جاي محبت پدر و آغوش مادر بغل گرفته ام بايد اولين قدم را براي رها شدن از اين وضعيت اسف بار بردارم اما با كدام عصا با مرضيه ؟ بايد خودم را راضي كنم مرضيه ام را طعمه قرار دهم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش مي كنم تارهاي مو صورتش را عجيب در اين ثانيه معصوم جلوه مي دهد آه مي كشم و دستان خشك شده ام را روي پوست هميشه نرمش مي كشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگر آنجا وسط گرگ هاي خاندان مروت آسيب ببيند اگر بفهمند كيست اگر بفهمند هنوز ريشه مروت نخشكيده چه خاكي بر سرم خواهد شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت چهار نيمه شب است صداي موذن قديمي و دوست داشتني از مسجد محله مي آيد از جايم بر مي خيزم و به ياد نماز خواندن هاي مادر به سمت شير آب نزديك استخر مي روم شير آب را باز مي كنم و شريان آب يخ سحرگاه را درون موج موج خونم حس مي كنم وضو مي گيرم و با همين يك دست لباس چروكيده اين چند ماه بدبختي به گدايي معبود مي نشينم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سلام نمازم كه مي رسم بوي آشنايي مثل بخار يك جور ممنوعه تا مشامم پر مي كشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در نمازم خم ابروي در ياد آمد حالتي رفت كه محراب به فرياد آمد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به روي خودم نمي اورم ولي نزديك تر كه مي آيد دستان لرزانم مثل هميشه رسواي عالمم مي كند صدايش كنار گوشم دوست داشتني تر مي شود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قبول باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمانم بين مهر و دستان يخ كرده ام مي چرخد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قبول حق باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست دراز شده اش را مي بينم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يك چادر سفيد و جانماز صورتي رنگ با زر پريهاي جواهر نشان بعد فكر مي كنم كه جانماز هايشان هم بوي تجمل طبقه اشراف را مي دهند با تمام ثروت پدريم جانماز مادرم هميشه سفيد و ساده بود گاه گاه با يك مهر نماز مي خواند مي گفت پيش خدا كه مي روي بايد خودت باشي زيبا و در عين حال خالي از زرق و برق جدايي افكن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زير لب تشكري مي كنم و به سجده مي روم تا لرزش دستانم به چشم نيايد ولي مگر مي گذارد اين تن صداي لعنتي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اين يك هديه براي عذر خواهيه اگر قبول نكني مجبورم هديه ديگه اي خدمتتون بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از سجده برمي خيزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عذر خواهيتون قبول ولي من صدقه نمي خوام حتي مهر و چادر نماز من با همين سنگ هم مي تونم نماز بخونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش را روي زير اندازم مي اندازد و خيره مي شود درون چشمانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با آن چشمان درشت و مشكي نافذ از جان دل خسته من چه مي خواهد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدايا مي شود بگويي برود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم را مشغول اطراف و ديدن هاي بالاجبار مي كنم كه صداي آهسته اش ديــــــــوانه ام مي كند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهرت مي دونه ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اينكه نگاهش كنم با ترس و ترديد مي پرسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چي رو ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندش را نديده حس مي كنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اينكه چرا اينجايي !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جايم بر مي خيزم و نمي گذارم بيشتر از اين هواي دلم را پسزده رسوايي كند هواي گذشته هاي نه چندان دور نه چندان نزديك شايد قد يك روز و يك شب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يك شب باراني

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يك شب سراسر باراني كنار پسرك مولتي ملياردر محله كه پدرش هميشه مي گفت يا تلاش خودت با هيچ شايد قد يك جمله فاصله بود " مي خوام برم "

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدايش مثل هميشه تيغه مي شود و مي نشيند درست وسط گيجگاه عصبيم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دروغ ميگم ؟! درست حدس نزدم ؟ نه نگو كه درست نبود مي خواي بيدارش كنم از خودش بپرسم كه چرا وسط اين همه خونه خونه من ؟ ! مي خواي يادش بيارم اين كوچولوي كنار من كه الان بزرگ شده و نماز مي خونه و وانمود مي كنه منو نميشناسه منو بهتر از خودم ميشناسه ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا دستانم يخ مي زند ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كسي توي گوشم مي گويد : احمق خفه اش كن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مي خواي بهش بگم ؟ مهرانگيز مروت با علم اينكه مي دونست من كيم و چه حسي به من داره وارد اين حياط و به قول خودت اين يه متر موزائيك شد ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا نفسم شماره اش از كانتر مغزم خارج مي شود ؟ ها خدا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهاي لعنتي اش به طرز مزخرفي بالا مي رود و برق چشمانش چشم دلم را مي زند سنگ مهر نما را درون دستان يخ كرده ام فشار مي دهم و با سكوت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها با سكوت به اين برق نگاه و اين لحن نيشدار در دلم جوابيه مي دهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يادش بخير آن صبح ها درخت آلبالوي ته كوچه يادش بخير آن يواشكي ديدن ها يادش بخير سر و رويم مرتب بود يادش بخير لباس هايم برند جديد ترين متد هاي تركيه و تايلند و امريكا را به پز شهر مي فروخت يادش بخير عطر فلاور بمب و ورساچه ام تا ته كوچه خط مي انداخت يادش بخير كاخ سفيد برج نمايمان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر سفيد دل قامت بسته ام سر نماز هاي شب و نيمه شب يادش بخير پدر هميشه پر كارم با نفوذم مهربانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دوباره برق مي زند اين چشمان نافذ بي رحم درون خانه دلم فرش مي اندازد و مي گويد آشنايم در را باز كن باز كن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زانو زده حقارت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت در اشك هايم گر و گر جاري گونه هاي برجسته ام مي شود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نفسم دستور مكث مي دهم و به لرزش پاهايم امر توقف و به قلب وحشيم نيز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حق ندارد مرا مهرانگيز را عروسك خيمه شب بازي دانسته هاي صد من يه غازش كند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من مهرانگيز قلبم را دستاويز اين حماقت بچگانه نخواهم كرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها وقت مي خواهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها مي خواهم اين بي شرف از جلوي چشمانم نيست شود مي خواهم نباشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا قلبم قلب كودكم قلب كوچكم قلب نادانم پرتش كند بيرون به همان گذشته ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولي انگار ته ته قلبم كسي به خدا فكس سري ارسال مي كند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدا مي شود نشنيده بگيري

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جايش بر مي خيزد با آن قد و قامت بلندش به سمت من مي آيد مني كه سرم را عين لاك پشت هاي احمق تا يقه فرو كرده ام داخل مني كه قاعده حكومت بر قلبم را از ياد مي برم جلوي اين موجود براق و مي لرزم درست مثل بيد خانه امان مثل همان بيد هاي زرد طلايي يا نه خوشه گندم هاي مزرعه آق دايي همان مزرعه اي كه قلب مرا گره مي زد به حسي كه درون بچگيم جاهليتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسمش را " نمي دانم چه " گذاشته بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستانش را درون جيب شلوار دودي مشكي اش فرو مي برد و سر كج مي كند و با همان تن صدايي كه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ديوانه ام مي كند رد تهديد را خط مي اندازد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- صداش كنم بگم دختر مروت بزرگ هنوزم خاطرمو مي خواد ؟! نمي دونستي كه شناختمت ؟ از همون روز اول روز اولي كه اون نگاه شيفتت به چشام رسيد هنوز صداي گريه كردنت يادمه زماني كه رفتم تنها شدي يادته ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و چقدر يادم است و چقدر دلم مي خواهد يادم نباشد اين محفظه يادگاري هاي ممنوعه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد مي زنم به مثابه ماده شيري كه درون قلمرو سلطان جنگل گذشته هايش گير كرده و نمي داند به كدامين گناه اينطور دستاويز شيطنت هاي كودك وارش قرار گرفته است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- كه چي گيرم من همون دختر مغرور مروت بزرگم گيرم تو هم همون پسر از دماغ فيل افتاده شناور تو ثروت بابات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشت اشاره ام را بالا مي برم نوك بينيش نمي دانم اين همه شجاعت در برابر مهدي را چگونه آن لحظه درون دستان نلرزم ريختم ولي او ماتش برده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوب گوش كن با با ت از همون اولم دمت به دم ثروت بابات بند بود خرت با خر بابات مي رفت همه به خاطر ارادتي كه به حــــــــاج صادق پرتوي داشتن جلوت خم و راست مي شدن مهدي پرتوي به خاطر نام حاج صادق پرتوي و كاخ و مكنت اون مي شد آقـــــــــــــــا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يك قدم جلو مي روم و او يك قدم مي رود عقب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي مرضيه ام مي آيد صداي جانم مي آيد صداي پاره تنم مي آيد با خميازه و خوابالود هم مي آيد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهري اينجا چه خبره ؟ بابا ساعت پنج خروسخونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت به مرضيه ام و نمي دانم مي بيند يا نه ولي مهم نيست اگر قرار است كه اين آقا زاده هم درون شاهراه هاي نقشه ام جولان دهد بايد بايد يك بار و براي هميشه دمش را قيچي كنم و دم مسقاطي دستباف خودم را وصله پينه اش نمايم دوباره زبان مي چرخانم دوباره مات تر مي شود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا هم خوب گوش كن مهدي پرتوي آقـــــــاي مهدي پرتوي از اين خونه و دم و دستگاهت حالم به هم مي خوره از اين بالا بلند ديدنت از اين بالا بلند حرف زدنت از اين غرور مملو از خود برتر بينيت حالم به هم مي خوره همون موقع هم اعتماد به نفس كاذبت خيالات واهي انداخت تو سرت مي گم بلند مي گــــم آقاي مهدي پرتوي من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهر انگيز مروت هيچ حسي به شخص شما نداشتم و ندارم و نخــــــــــواهم داشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نعره مي زنم و مي بينم كه مي لرزد نعره مي زنم و مي بينم كه پايه هاي اعتماد به نفسش سست مي شود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو گوشاي كرت نشست حرفـــــــــــــم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي ساييده شدن فكش مي آيد و صداي مرضيه و دستهاي مرضيه دور بازوانم و نگاه مرضيه بهت زده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهري چي ميگي مهري مهري اين كيه مهري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش را بالا مي برد و به سمت درب مي گيرد يعني گمشو و من گم مي شوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست مرضيه را دوباره مي كشم و گم مي شوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كه من گم شدن را خوب بلدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرضيه شكوه مي كند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- كجا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد مي زنم و مي روم داد مي زنم و مكث نمي كنم داد مي زنم و قلب هميشه نادانم به التماس مي آيد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نرو طاقت نمي آورم رحم كن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد مي زنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سر قبرم چهار راه ايزدي ها ميرم گدايـــــــــــــي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوشيه زده جلوي هر ماشين گذرايي را مي گيرم و با دست دراز و تنها نگاهم تنها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

التماس ميكنم يكي فقط يكي از اين گلهاي رز بي بو را بخريد فقط يكي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و در دلم به خودم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر چه درهم و دينار و پول و نياز من آدميست لعنت مي فرستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرضيه كه پاي لرزانم را مي بيند نزديك مي آيد با همان دستار خنده دار دور بر و بازويش با همام چادر چوخماق دور كمرش با همان خنده كج كولي وارش انگار يكي از اينهاست يكي از همين ها كه از همان ابتداي زيستنشان گدا بوده اند و عادت دارند به التماس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما من مهر انگير عادت ندارم به خداي داشته هاي ديروز و نداشته هاي امروزم عادت ندارم و اين عادت نداشتنم خوردم مي كند حقيرم مي كند خارم مي كند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشكانم زير پوشيه مي لغزند و من خدا را شكر مي كنم كه مرضيه ام نمي بيند كه نمي لغزد كه نمي گريد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهر انگيز بيا بشين اينا خوراك خودمن خواهري بيا بشين اينا رو بسپار به من اينا زبون چاخان مي خوان كه تو نداري خواهري

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او هم مي داند مي داند كه مهرانگيز گداي خوبي نيست ولي نمي توانم نمي توانم مرضيه ام را وسط منجلاب التماس و حقارت ، تنهاي ميدان كنم دوباره منتظر چراغ قرمز مي شوم بايد خرج اين يك هفته را در بياورم بايد خرج خودم و مرضيه ام را در بياورم كه در خانه شريفي را نزنم كه دست به سمت اين گرگ بره نما دراز نكنم ولي مرضيه دست بردار نيست با همان لحن خنده دار و كولي وار زننده اش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ميگم دستتو وا كن فالت بگيرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستانم را به زور با آن دستان حنا گرفته باز مي كند دستانش را خودش حنا زد كنار مهرانه بدبختتر از خودش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ميگم واي اين دستا دارن ميگن طالعت باز و گشاده است يه مرد سوار يه اسب سفيد اوه اون دور دورا داره مياد هي داره نزديك تر ميشه ولي وولك حواست باشه خطري در كمينه خطري كه نوك پيكونش سمت تو و خواهرته ها كنار اون مرد يه سايه مي بينم يه سايه واي واي خاك بر سرم تو به اين ماه چهره اي چرا خون خون مي بينم روي دست سايه كنار مرد حواست باشه دست به چاقو نشيا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستانم را از دستانش مي كشم و وانمود مي كنم از روي فال دلقك گونه اش نگران نشدم و انگار كه شده ام نگران شده ام از حرفهايي كه مي دانم از حس مرضيه و تمرين و ممارست فراوانش به زبانش لغزيده ولي من احمق ترسيده ام وحشت كرده ام بعد فكر مي كنم كه هنوز بايد لبخند بزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و به معناي تمام كلمه حس ششمم را زير تمام خوش بيني هايم پنهان كنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چراغ قرمز مي شود و مرضيه با همان حال و هواي نقشش بر مي خيزد و به سمت ام وي ام نقره اي مي دود و من هنوز در حرف به حرف فال مرضيه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خون سايه خطر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در دلم صلواتي مي فرستم و خودم را سرزنش مي كنم كه اينقدر احمقانه دلنگران چيزي شده ام كه تخيل محض است بعد به خدا رو به چشمانش شكوه مي كنم كه خدا كافي نيست؟ براي بزرگ شدنم درد به قدر كافي نداشته ام؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شب را درون هتل مرزي اصغر مرزبان مي خوابيم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هه مرزبان مرز بين دارايي و نداري مرز تمام بدبختي هاي من آن طرف سكوت آن طرف خفه شدن آن طرف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روي پتوي پاره آبي ثريا غلت مي زنم مي گفت اصغر تا دوروز ديگر در بازداشتگاه آب خنك مي خورد مي گفت اصغر را مامورين شهرداري گرفته اند و من ذوق كردم ولي نگفتم و حتي نشان هم ندادم كه خوشحالم مرزبان قصه ها داشتم در اين چند ماه در اين چند ماه كه بزرگ شده بودم بد اساسي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرضيه مي گفت اين خر خرش مي رود مرضيه مي گفت مرضيه مي گفت اگر باشيم و هر از چند گاهي آدمش كه نه خرش باشيم چهار پايش باشيم حيوان دست آموزش باشيم مي شود به نون و نواييرسيد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آي آي مرضيه بيچاره من نبودي كه ببيني اين نون و نوايي كه تو آرزويش را داري يك هزارم آني نيست كه حقش را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پهلو مي چرخانم به چپ خانه ثريا و بچه ها آن طرف بيابان عرضي پشت محله كارتن خواب هاست همانجا كه شهرداري زباله خالي مي كند و بويش مي شود مگس و سوسك و حشره و هزار كوفت و زهر مار ديگر با ده بيست بچه قد و نيم قد و مادراني كه شايد مادر بودند و نبودند آخر هم نفهميدم وسط اين نداري چرا مي شدند ماشين جوجه كشي و هي هي هي بعد آن بچه را هم مي بردند به گل فروختن و شيشه تميز كردن و التماس زاييدن و خرد شدن و هزار كار بدتر و آن بچه و آن بچه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دور نبود همان روزها كه مادر من در نبود پدري كه هشت سالگيم را نديد ترشي مي انداخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من زير كرسي بودم و مي نوشتم مي نوشتم و حل مي كردم آخ آخ آخ اين انتگرال لعنتي جان مي گرفت ولي حل نمي شد بوي سير و سياه دانه و سبزي هاي معطر به مشامم نشست بوي ترشيهاي مادر هميشه بوي زندگي بود بوي عوض شدن بوي اميد داشتن بوي اينكه علارغم تمام نداشتن هايم مادري دارم كه هنوز سالم است و از همه دنيا بيشتر دوستم دارد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مي ديدمش كه خندان خندان ملاغه پر از هويج و گل كلم و كرفس را درون شيشه مي ريخت و چقدر با عشق چقدر با حوصله بعد خودم را از كرسي مي كندم و مي رفتم كنارش ناخنك مي زدم و هي مادر مي گفت نكن مال مردمه مديون ميشم هي ناخنك مي زدم و مادر غر مي زد و آخر سر هم يك كاسه پر برايم مي ريخت و آن طرف يك نيمروي تر و تازه و نان لواش گرم شده من مي خوردم و مادر نگاه مي كرد نگاه مي كرد و مي خنديد و من و من چقدر خوشحال بودم آن روزها كه مادري دارم كه هنوز سالم است كه هنوز مي خندد و مرا مهرانگيز اخوان را !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بيشتر از دنيا دوست دارد حتي بيشتر از خودش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و آن زمان فكر مي كردم حتي بيشتر از خدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدايي كه شبها نيمه شب ها براي رضاي او قامت مي بست و مي شنيدم كه مي گفت خدايا به خداونديت قسم تا تو راضي باشي من هم راضيم و من هيچ وقت نفهميدم معناي ناب اين راضي بودن به قيمت راضي بودن خدا در چيست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همان روزها بود كه مدرسه مي رفتيم و فرار مي كرديم و سحر كه از اهالي محله خودمان بود منتها با دك و پز محشرتر حرف از دوست پسر هايش مي زد و بوسه گرفتنهايش همان روزها بود كه هي مي گفت آرش اين را گفت و آرش آن را جالبيش در اين بود كه يك ماه بعد آن آرش مي شد مجتبي و دو ماه بعد فريبرز و خلاصه تمام پسر هاي شهر را يك بار از زير شناخت به قول مادرش روشن فكرانه مي گذراند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتي مادر من مي گفت مقنعه ات را تنگ كن و گه گاه غر مي زد كه چرا بدون چادر مي روي و مي آيي و دختر قشنگي اش به حيايش است به مادر روشن فكر سحر حسادت مي كردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمستان گذشت و هر روز و هر شبش من درگير امتحان ها بودم و مادر درگير خستگي و درد و آرتروز گردن و كمر و زانويش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح بيست و دوم ارديبهشت ماه بود كه من در حياط را بستم و مثل هميشه سرم را به زير انداختم و نگاه چپ به اين و آن نكردم و راهي مدرسه اي شدم كه از ديروز منتظر ورودش بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه به خاطر درس خواندن كه به خاطر ديدن سحري كه از پارتي ديشبش با آرش و رفقا گفتني ها داشت برايم خوب كه فكر مي كنم درست همان روز بود كه صبحش دور از چشم مادري كه از تمام هشت ساعت ديشب فقط دو ساعت خوابيده بود و در آن حال و احوال تغيير و تحولات من هفت پادشاه را خواب ميديد از داخل وسائل به قول خودش دوره جواني ماتيك كم رنگ پوست پيازي خوش رنگي را گير آوردم و لايه لايه روي لبان بي رمق و رنگ و رو رفته ام ماليدم و بعد با خودم فكر كردم اگر اينطور به خودم برسم از سحر هم خوشگلتر مي شوم كمي موهايم را به مثابه سحر يكوري روي صورتم ريختم و همانطور خوش خوشك راهي شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هوا آفتابي بود از آن آفتاب هايي كه پوست گندم گون من را سبزه مي كرد و من اصلا از روال تيره كردنش خوشم نمي آمد و زير لب غر مي زدم كه چرا در ايران چتر زير آفتاب رايج نيست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همان روز بود كه به جاي چك كردن كتاب هايم عطر سحر را چك كردم كه داخل كيفم گذاشته باشم و بدقول نباشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بله همان روز بود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دل توي دلم نبود وقتي تمام پياده روي شيبدار كوچه را دويدم و تا نزديك نبش هي با خودم خيالات كردم كه امروز از آن امروز هايي است كه شيرين است و كنار مهد پرستو چيزي در فكرم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا امروز ديوار هاي اين مهد از هميشه آبي ترند و خنديدم خنديدم و هي خنديدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت هنوز هفت نشده بود كه رسيدم و يادم مي آيد صف تشكيل شد و دعا و ورزش صبحگاهي و تمام غر و لند هاي خانم احدي معاون عينك ذره بيني را گوش دادم و سحر نيامد سحر نيامد و رفتيم كلاس و من با خودم گفت اي و درون اين اي ها هر چه فحش و ناسزا در چنته داشتم بارش كردم و يادم بود كه جلوي رويش هم بگويم كه غيبت نشود ! كه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتيم سر كلاس فيزيك استاد خش خشي اسمي بود كه بچه ها به واسطه موهاي تيز و بالا آمده اش روي دبير فيزيك گذاشته بودند و من يادم نمي امد اولين بار خودم اين صفت را با صداي بلند ادا كردم و بچه ها علمش كردند بچه ها مي گفتند من يادم نمي امد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نيم ساعتي گذشت و سحر با قيافه اي كه تابلو بود تازه روكش خواب را از رويش برداشته اند با صورت پف كرده و رنگ و روي پريده و سرخاب نزده وارد شد و هيچ كس نفهميد سحر امروز بوي بلوليدي نمي دهد و هيچ كس نفهميد امروز سحر آن دستبند نقره اي اسماجش را به دست نكرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر آمد و نشست كنارم با همان لب هاي قلوه اي بي رنگ و رو و متفاوت هر روز با همان لب هايي كه مرتب جلوي آينه با لب هاي خودم مقايسه شان مي كردم و مي گفتم خدا نمي شد كمي مال ما هم بزرگتر مي بود ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدا تو كه خسيس نبودي !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد به خودم نهيب مي زدم كه اگر مادر اين حرفها را مي شنيد سرم را به ديوار ميخكوب مي كرد و قربان صدقه ام مي رفت كه چرا كفر مي گويم و خدا مي داند به كه چه داده و من نمي دانستم و سر از كار خدا در نمي آوردم و با عقل ناقصم نبايد قضاوت كنم و كلا بايد خفه شوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علي ايحال خدا را شكر كردم كه مادر جن نبود و قدرت روخواني افكارم را نداشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كيف سحر كه روي صندلي افتاد نگاه فيزيكدان عصبي كلاسمان برگشت سمت سحر و با چشم غره اي ندا داد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دير اومدي آلودگي صوتيم راه ميندازي خانم بهمدي ؟ بشين ديگه اينقدر تكون نخور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من كه نمي دانستم در آن حال و اوضاع و شرايط اين حرف چه معنايي دارد به جاي سحر ميخكوب شده جواب دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوب آقا نقطه گرانشش جا نيفتاده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفهميدم چه گفت و نفهميدم كه حرفم بمب انداخته شده خنده را بيشتر به شريان مي اندازد و وسط اين ندانستن و جوگيري خنداندن جمع حاضر حرفم را امتداد دادم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقا ميشه شما جاش بندازين حواس ما رو هم پرت كرد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين حرف من و بمب خنده كلاس و سكندري محكم سحر داخل پهلوي من باز هم جا نينداخت كه درون جمله بي غرض من چه نهفته بود كه اينطور ديوانه شدند و تا آخر زنگ خنديدند و حتي بعدش زنگ تفريح همه گفتن :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهري تو هم بله ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من كه هاج و واج اين تعجب ها هنوز ذوق زده حضور سحر بودم و حرف و نگفته هايش ديگر به اين فكر نكردم كه اين مساله بيخ پيدا خواهد كرد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر گفت و من شنيدم تا احدي معاون پيدايش شد و نزديك كه آمد فهميدم چه خاكي بر سرم شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهي به وجناتم انداخت و به هيكل سحر كه اينبار علارغم آتشي كه به پا شده بود سريع ازش گذشت و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره به من بي خبر خيره شده :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اخوان ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم به خودم غر مي زدم كه نمي شد حرف نزني و زبون به كام بگيري كه اينطوري به تله اين مادر فولاد زره نيفتي كه حرفش تمام غرهايم را يكهو ريخت بيرون و به جايش يك فحش آبدار نثار زبانم كرد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از تو بعيد بود جلوي دبير مرد اينطوري حرف بزني و نظم كلاس رو به هم بريزي من داشتم شاخ در مياوردم وقتي شنيدم چنين حرف زشتي به زبون يكي از با اخلاقترين بچه هاي كلاس دوي ب اومده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمان گشاد شده ام را بين سحر و احدي معاون چرخاندم و در حاليكه دستمال كاغذي هميشه ميهمان دستانم را مچاله و ريز ريز مي كردم و با عرق دستانم معجون مي ساختم من من كردم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانوم ما كه چيزي نگفتيم به خدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همان حوالي بود كه مدير صدايش كرد و احدي به همان دو جمله آخر قناعت كرد كه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو از خشاوه عذر خواهي كن من بهشون گفتم اخوان دختر با ملاحظه ايه و اين تو كتم نميره حرف نامناسبي گفته باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من ندانستم سحر با آن خنده تو پر چرا آن سوال را كرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانوم مگه آقاي خشاوه گفتن مهري چي گفته ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و باز هم گيج تر شدم وقتي احدي معاون زير لب خنده اش را قورت داد البته سعي كرد قورت دهد و در حاليكه سوت اتمام زنگ تفريح را براي تاييد برگشت بچه ها به زندان كلاس مي زد گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه از بچه هاي كلاستون شنيدم چه گلي كاشته !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر زير لب غر زد و چند ناسزا از نوع ناسزاهايي كه مخصوص خودش بود نثار دهن لق هاي كلاس كرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند بار از سحر پرسيدم كه چه شده و چرا هيچ كس به من نمي گويد چه گلي كاشتم كه خودم خبر ندارم و معناي آن حرف كذايي كه كاش لال شده بودم و نمي گفتم چه بود و بعد سحر حرفهاي خاك بر سري زد كه دلم تا خود خدا رفت و عذر خواست و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خود خودت من من اصلا نمي دانستم معناي اين جمله چيست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و خدا هم خنديد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همان متانت هميشگي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام آن روز با همان جو عجيب گذشت و من و سحر سر تو سر … شانه به شانه دوباره گفتيم و شنيديم از شنيده و گفته هاي ممنوعه و آن حرفهاي خاك بر سري بيخ گرفت و رسيد به آرش و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر كه ديد رازدار خوبي پيدا كرده از چيزهايي گفت كه تابحال از زبانش نشنيده بودم و حس كردم هشت شاخ تيز روي سرم در اورده ام و هر لحظه در حال رشد مضاعفند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب كه فكر مي كنم درست از همان روز شروع شد يخلا شدن بيش از حد من و سحر بهمدي كه كلا در روابط به قول مادرش روشن فكرانه يد بيضايي داشت و من را هم با تمام يديتش مي برد به ناكجا آباد ممنوعه ها و سر در مي آوردم كه درون تمام نداشته هايم چه ها بوده و ميتوانستم بشنوم و حظ كنم و نشنيدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر روز با شوق شنيده هاي عجيبتر ولا ممكن تر و صد البته براي من جذاب پا مي گذاشتم بيرون و روانه مدرسه اي مي شدم كه ثانيه به ثانيه از مدرسه بودنش برايم فاصله مي گرفت و مي شد آتشكده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مي شد شكن در شكن تماميت مهر انگيز اخوان با تمام سابقه درخشان خانواده اش در خدا شناسي و حيا و وقار و متانت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر بود و من و ممنوعه ها سحر بود و زنگ هاي كلاسي كه هيچ چيزي را در بر مغزم نمي گذاشت جز اينكه بايد بروم و ببينم و تجربه كنم اين صحراي محشر ممنوعه ها را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و اينكه شنيدن كي بود مانند ديدن !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كنار مادر نشسته بودم و به گردو هاي پوست گرفته شده ناخنك مي زدم و مادر در حاليكه گردو ها را براي فروش بسته بندي ميكرد مي گفت از اينكه امروز سر بازارچه پسر عمو محمد را ديده كه چطور قد كشيده و بزرگ شده و پشت لبش سبز شده و من كتاب بينش را تا ته باز كرده بودم و مثلا مي خواندم و در اصل به حرف به حرف گفته هاي سحر پشت تلفن فكر مي كردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واي نديديش چه پسر خوش تيپيه يه تيكه اس به خدا اگر با آرش دوس نبود تورش مي زدم از خداشم باشه من به اين نازي خوشگلي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- - ماشاالله محمد نگو يه تيكه جواهر سر به زير آقا خدا دوست خانواده دار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آرش و نديدي مرتب با اين و اون مي خنده و كل ميندازه ولي مهدي اصلا رو نميده كه كسي بخواد باهاش حرف بزنه من عاشق همين غرورشم واي مهري دلم لك زده كه يه نگاه كوچيك بهم بندازه اما لامصب محل نميذاره انگار از دماغ فيل افتاده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- - ميگن تو اداره كشاورزي كارمندش كردن يعني از جربزه خودش بوده مادر تو آزمون استخدامي قبول شد از پارتي مارتي استفاده نكرد اصلا خانواده عموي خدا بيامرزت كي رو داشتن كه پارتي داشته باشن اي بابا خدا پارتيه همه بيكساست كسي خدا رو از ما نگيره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا اين مهدي يه دوست جون جوني داره كه داره از آمريكا بر مي گرده و مهدي مي خواد يه دوست دختر صوري براش جور كنيم يعني از آرش خواست يكي رو كه براش مهم نباشه واسه اين چند وقت جور كنيم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- - خدا بهشون ببخشه اين پسر و خوشا به حال كسي كه قراره زنش شه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من نمي فهميدم كه درون تمام حرفهايي كه مي شنيدم و نمي شنيدم مقدمات خواستگاري زن عمو صديقه است!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن عمو صديقه اي كه از تمام سيصد و شصت و پنج روز سال يك روز هم به خانه ما نيامده بود و از تمام بند خويشاوندي فقط خويشش را شناخته بود كلا خانواده پدريم از بعد فوت پدر خدا بيامرزم انگار جفت خودشان را از ناف ما قطع كردند و مادرم مي گفت: هر كسي بدبختياي خودشو داره و نبايد به قضاوت نشست و همينكه سلام و عليكي هست خدا رو شكر و بيشتر از اين توقعي نيست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولي ميديدم و مي شنيدم گريه هاي نيمه شبيش را با خداي بالاي سرش كه از همه كس برايش محرم تر بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتي از من حتي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مي گفت كه خدايا ازشون دلخورم اما تو به دل من راه نيا و سر به سرشون نزار مي گفت كه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدايا بعد مرگ اكبرم چه تهمتا كه بهم نزدن چه نيشترا كه به قلب ناسالمم فرو نكردن خدا فقط مي گم كه گفته باشم مي گم كه گوله قطور عقده نشه تو دلم و بخوره روح و جسممو مي گم چون گوشي رو زمين پيدا نميشه كه بگم خدا تو بشنو ولي انگار كه نشنيدي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دست آخر هم سوال مي كرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوب خدا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همان زن عمو صديقه از همان تير و طايفه مرا مي خواست و من بعد ها فهميدم درست روزي كه قرار بود من مهر انگيز اخوان آماده يك ديدار صوري شوم ديدار صوري با مهدي پرتوي كسي كه به گفته سحر نه اخلاق داشت نه زبان كسي با تمام معيار هاي ظاهري كسي ميان تمام كساني كه من نميشناختم ديدار صوري كه از تمام عبارتش تنها ديدارش را باور داشتم و با همان جزء اولش شيرين مي شدم و هي ذوق مي كردم و الكي مثل ديوانه ها با خودم مي خنديدم و انگار نه انگار كه پسر عمو محمدي وجود دارد كه از قضا مادرش نديده خواستارم شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همان روزها بود كه ديگر زيادي آن رژ لب پوست پيازي را به لبانم مي كشيدم و روانه مدرسه مي شدم ساعت خانم مهرپويا بود گويا كه نزديك آمد و همانطور كه دستانش را پشت كمرش قفل مي كرد نگاه چپ چپي انداخت و با نيش و كنايه و لحن بانمكي گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اخوان اين روزا خيلي تغيير كردي !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار همه ديدند كه من تمام لبان باريك و نداشته ام را با تمام سربهاي پوست پيازي خوردم و له كردم كه خنديدند و مهرپويا با همان قيافه ظريفش حرفش را تصحيح كرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لباتو نمي گم روحيتو مي گم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من سرخ و سفيد و زرد شدم و يه كلام رنگين كمان رنگ ها از صورتم بابت اين سرب خوردن گذشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرپويا در حالي كه مي رفت به سمت ميز مستطيل شكل مشكي بالاي سكو ادامه داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبه كه بعد مدت ها شاد مي بينمت خوشحالم از اين بابت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همان لحظه برقي طوفاني در دلم بابت اين مهرورزي معلم هندسه از دل و قلب و تماميت احساسم گذشت همان روز ها بود كه داخل تقديرم نوشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاك كردن مهرپويا هرگز و خدا امضاء كرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر من را برد آرايشگاه تا دستي به ابروهايم بكشد و نوايي به صورتم بدهد كه رفته بودم و ننشسته روي صندلي از قهر و دعوايي كه بعدش بايد متحمل مي شدم ترسيدم و وسط داد و بيداد هاي سحر برگشته بودم كه به خاطر يك ديدار صوري نمي خواهم تمام خردادم را خراب كنم و امتحانها را يكي پس ازديگري فاتحه بخوانم سحر هم آخرش قانع شد كه نه ارزشش را ندارد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولي گفت و خط و نشان كشيد كه بايد دم رفتن خوب بزك كني و سرخاب سفيداب بزني كه مبادا آنجا يكي يك جايي از امل بودنم بدش بيايد و من گفتم : چشم باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و در دلم گفتم اينقدر ذوق زده ام كه خدايي سرخاب مي افتد روي گونه ام و تو خبر نداري و نمي گذارم حتي خدا هم بفهمد بنده ضعيفش تنها به واسطه يك ديدار صوري اينطور به هم ريخته و سر از پا نمي شناسد تمام روز هايي كه سحر به قول خودش من چشم و گوش بسته را آماده اين ديدار صوري مي كرد مادر من را آماده خواستگاري مي كرد كه حتي به خ اولش هم فكر نكرده بودم و آن زمان حتي نمي دانستم مادر چه مي گويد چه برسد به فكر و سرخ و سفيد شدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر چه بود اين ديدار صوري بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ديداري كه مي دانستم ته تهش خداحافظيست و هر كه رود خانه خود ولي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واي من چقدر احمق بودم كه يك هفته از شدت استرس شبها هشت بار در ميان راهي دستشويي مي شدم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدر بودن استرس تا ته عبارتش برايم معنا مي شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بالاخره رسيد آن روز كذايي روزي كه درون تقويمم اسمش را گذاشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روز سيـــــــــــــاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر آمد و دست من را گرفت و تا خود خانه اشان غر زدم كه : اگر مادرم بفهمد كه از مدرسه جين شدم پوست به سرم نمي گذارد و چنين و چنان مي كند و سحر اگر اين بشود بدبختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولي گوش سحر از در و دروازه نشات گرفته بود و گفت كه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فداي سرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دندان شكن ترين و در عين حال راحتترين جواب ممكن اين جواب دادنها مخصوص سحر بود سحري كه در قاعده زندگي آزادانه با مادرش آزادانه ها را داشت تجربه مي كرد اشتباه مي كرد و كسي هم نبود كه بگويد اينجا اشتباه است پاكش كن كه اگر هم بود پاك كني نبود جز برگشتن كه سحر در اين زندگي راه برگشتي نداشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون مادرش انتخاب شده بود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و چقدر برخي اوقات مادر حرفهاي طلاگونه اي به گوشهايم آويزان مي كرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر كه بد باشد زعفران يك روزه ، مي شود خشخاش صدساله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بله رسيد روزي كه نبايد رسيد روز سياه زندگي من رسيد آن روز كه من تمام شب را به واسطه افكار و هيجانات تصور فردا نخوابيدم و هي غلت زدم غلت زدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فردا اگر نشود فردا اگر خواب بمانم فردا اگر مريض شوم فردا اگر مادر يكهو فيلش هواي هندوستان كند و من را در خانه كنج دل خودش نگه دارد آي فردا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بيايي و نروي تا بروم و بيينم اين دنياي دخترانه ممنوعه سايرين چگونه است كه من از سر و تهش هيچ نمي دانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمي دانم چرا هنوز باور نداشتم من هم دخترانه هايي دارم كه ازشان لذت ببرم كه ممنوعه نيست كه حلال اندر حلال است و اصلا اعتماد به نفسم صفر بود ولي ذوقم آنقدري بود كه اين اعتماد به نفس صفر درونش به حساب نيايد و رنگ ببازد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اذان شد و قامت بستم و وقتي چشمان مادر باز شد گشاد شد و يك وري لبخند زد و از گوشه چشم در كنار السلام علينا و علي عباد الله الصالحينم ديدم كه خنده اش را بارزتر كرد و همانطور كه دستش زير سرش بود نگاههاي مادرانه اش به دلم نشست و بال بال زدن هاي دلم ثانيه اي آرام گرفت و كمي گرم شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نماز را تمام كردم و يكراست راهي آشپزخانه اي شدم كه هفته اي يك بار بيشتر براي كار داخلش نمي رفتم و تمام كارها گردن مادري بود كه الان درد داشت و درد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من چه ساده از كنار دردهايش به لذت مي رسيدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما امروز روز ديگري بود و بد هوس كار كردن به سرم زده بود داخل كتري آب ريختم و گاز را روشن كردم هي الكي خنديدم و تمام اتمسفر ريه هايم را مرتب فوت كردم بيرون كه شايد سينه ام از اين همه استرس خالي شود ولي انگار نشد نشد كه چند بار تمام استكان هاي برق افتاده را دوباره دستمال كشيدم نشد كه كابينتهاي قهوه اي روشن آشپزخانه را يك ساعت تمام سابيدم نشد كه چند بار سينك ظرفشويي را شستم نشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستانم يخ بود در اين روز بهاري گرم و تنم يختر و يكي نبود كه بگويد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احمق ساده لوح براي چه اينقدر بي تابي براي يك لحظه گذرا و براي بازي كردن جلوي مردي كه نمي داني كيست و چه كاره است و انگار كه قلبم سيلي جانانه اي را نثار عقلانيتم كرد و گفت : ببند بابا !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من چه خوشبينانه فكر كردم كه قلبم حق دارد زيادي سخت مي گيرد عقل خودخواه من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چايي را دم كردم و دو فنجان دسته قرمز و تنه سفيد از داخل سرويس جهازي مادر برداشتم و يك چايي براي او و يك چايي براي خودم مادر با همان قد كوتاه و لنگ لنگان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همان دامن گل آبي و زمينه لاجوردي داخل آشپزخانه شد و نگران نگاهم كرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهرانگيزم حالت خوبه مادر ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من چقدر حالم خوب بود آن ثانيه بغلش كردم و هر چه خوشحالي بود در بوسه جانانه به گونه اش خالي كردم و مادر هم فهميد كه دخترك در دانه اش امروز اصلا حالش خوب نيست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كه سر وقت نماز خوانده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كه چايي دم كرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كه اول صبحي مثل ديوانه ها آشپزخانه تميز را سابيده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كه ابراز محبت خشن از خود بروز داده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و همه اينها براي اثبات بدي حال من براي مادر كافي بود كه او خود مرا بزرگ كرده بود و ميمم را از ه دو چشمم تشخيص مي داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام راه را سايه به سايه سحر دويده بودم و نفس نفس مي زدم و هي غر مي زدم كه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرومتر كه از نفس افتادم كه مثانه ام دوباره پر است و سحر بي هيچ حاشيه گفت : خاك بر سر نديد پديدت كنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من هم عين خل و چل ها خنديدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسيديم به خانه مدرن و دنج سحر با ان ديزاين آبي نفتي و شكلاتي سير كفپوش هاي قهوه اي طرح چوب درب سفيد ميله اي ديوار تمام شيشه اي باغچه هاي مستطيل شكل و چيده شده و مرتب گل هاي قرمز و بنفش ارديبهشت ماهي سالن ربع دايره اي و بيضي شكل آشپزخانه تمام استيل و برق زده مرغ عشق هاي خوش خوان پلكان تمام چوب و يك در ميان قهوه اي لوستر هاي بزرگ و چشم نوازش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و همه اش يكجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تفاوت خانه ما كجا و اينجا كجاي من را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد مي زد و من كه ميان اين همه تفاوت حس كردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چيزي در من در حال خرد شدن است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چيزي مانند غرور و چقدر حس كردم بدبختم وقتي هيچ كدام اينها را ندارم و هميشه فكر مي كردم بايد بگويم خدا را شكر و هنوز هم بايد بگويم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر بيخيال و تب گرفته ديدار من بود و حواسش پي اين نبود كه من داغ اين همه تفاوت اين ديدار را فراموش كرده ام و بعد با خودم فكر كردم همان بهتر كه حواسش پرت است وگرنه تا يك هفته بايد خجالت اين همه تعجب را مي كشيدم و بيشتر خرد اين نداشتن ها مي شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباسم را عوض كرد نه يك بار ده بار و عين مدير يك شركت طراحي من را به اين طرف و آن طرف ميچرخاند و من هم غر زدم كه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سر عروسيم اينقدر آدم و اذيتت مي كنن ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و او هم نه گذاشت و نه برداشت بدون اينكه نگاهم كند گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اره وقتي بخوان موجود اجق وجقي مثه تو رو درست كنن !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من اصلا ناراحت نشدم عادت داشتم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمي دانستم كه در تماميت زبان سحر حقيقتيست كه هنوز باور ندارم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آينه به آينه چرخيدم تمام مانتو هاي سحر را پوشيدم و در آوردم تا بالاخره به مانتوي ليمويي برشته شكلش راضي شد و پوفي از سر اجبار كشيد كه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولش كن بابا همين خوبه خسته شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و اينبار كمي بهم برخورد و غر زدم كه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • دلارام

    ۳۰ ساله 00

    ارزش خوندن داره بهتره رمان رو از ابتداش قضاوت نکنیم تا آخر بخونیمش واقعا زیبابود ممنون از نویسنده اش

    ۲ هفته پیش
  • نگار

    ۴۲ ساله 10

    همون اولش را خوندم خوشم نیومد ادامه ندادم

    ۴ هفته پیش
  • یاسمین

    ۲۷ ساله 00

    جدا از ادبیات قلمبه سلمبه اش که خسته کننده است رمان خوبیه و پیشنهادش میکنم

    ۶ ماه پیش
  • آفرین

    00

    عالی

    ۱۲ ماه پیش
  • عاطفه شعبانی

    ۲۸ ساله 00

    افتضاح بود داعم گذشته و آینده جابه جا میشدن و این خیلی بد بود

    ۱ سال پیش
  • مبینا

    ۱۹ ساله 00

    رمانش رو دوست داشتم ولی واقعا خواننده رو سکته میداد تا داستانو تموم کنه.مثلا هی سعی میکرد کاری کنه خواننده ندونه آخرش چه جوری تموم میشه مثل وقتی سوری اومد من میترسیدم مهرانگیز با فرید ازدواج کنه یا..

    ۱ سال پیش
  • S

    00

    نظر هرکسی متفاوته نظر من هم اینه که توصیه می کنم یکی دو قسمت بخون خوشت نیومد دیگه نخون ;-) من که دوسش داشتم :-)

    ۱ سال پیش
  • سحر 34

    00

    دوسش نداشتم

    ۱ سال پیش
  • سوسن

    ۳۰ ساله 00

    وای چقدر چرت بود تورو خدا وقت میذارید برا نوشتن یه چیز خوب بنویسید حوصله سر بر بود

    ۱ سال پیش
  • سودابه

    ۴۰ ساله 00

    بسیار بد

    ۱ سال پیش
  • منصوره

    00

    افتضاح بود مخصوصن قلمش

    ۲ سال پیش
  • رویا

    ۲۹ ساله 22

    قلمش افتضاحه 😑

    ۲ سال پیش
  • مریم

    00

    خیلی عالی بود ،ومتفاوت با رمان های که تا حالا خوانده ام.توصیه میکنم حتما این رمان را بخصوص جوانان بخوانند.تشکر از نویسنده خوش ذوق با ارایه متنی جذاب به خواننده ها.💐💐💐💐💐💐

    ۲ سال پیش
  • سارو

    10

    سلام به نویسنده عزیز تلاشت برای نوشتن این رمان زیبا ستونیه عاشق رمانت شدم

    ۲ سال پیش
  • فاطمه رمضانی

    ۲۹ ساله 10

    سلام عزیزم واقعا عالی بود قلمت بسیار قوی و زیبا بود

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.