رمان برای من بخون برای من بمون ، داستان زندگی یه دختر نوزده ساله به نام عاطفه است که عشق شدید و عجیبی به یک خواننده داره . تا اینکه یک روز اتفاقی از قاب تلوزیون برق حلقه ازدواج رو تو دست خواننده محبوبش میبینه و بعد متوجه میشه که همون روز ، روزه عقد اون خواننده بوده .دقیقا توی اولین سال و اولین ترم به طور اتفاقی با پسری همکلاس میشه که … (ای بابا همچین میخونی که انگار انتظار داری کل رمان همینجا باشه …. همه رو که نمیتونم همینجا بگم . خودتون بوخونید …)تا اینکه توی یه شب فوق العاده ، قشنگترین و زیباترین اتفاق زندگی عاطفه با یه تلفن رقم می خوره …. پایان خوش

ژانر : عاشقانه، طنز، کلکلی، همخونه ای، مذهبی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۰ ساعت و ۲۳ دقیقه

مطالعه آنلاین صدای بارون ، عطر نفسهات
نویسنده : هاوین امیریان

ژانر: #عاشقانه #طنز #کلکلی #همخونه_ای #مذهبی

خلاصه :

رمان برای من بخون برای من بمون ، داستان زندگی یه دختر نوزده ساله به نام عاطفه است که عشق شدید و عجیبی به یک خواننده داره . تا اینکه یک روز اتفاقی از قاب تلوزیون برق حلقه ازدواج رو تو دست خواننده محبوبش میبینه و بعد متوجه میشه که همون روز ، روزه عقد اون خواننده بوده .دقیقا توی اولین سال و اولین ترم به طور اتفاقی با پسری همکلاس میشه که … (ای بابا همچین میخونی که انگار انتظار داری کل رمان همینجا باشه …. همه رو که نمیتونم همینجا بگم . خودتون بوخونید …)تا اینکه توی یه شب فوق العاده ، قشنگترین و زیباترین اتفاق زندگی عاطفه با یه تلفن رقم می خوره ….

پایان خوش

سخنان نويسنده :

سلام ؛

سلام به همه دوست جونیاي خوشگل و مهربونی که تو این مدت پیدا کردم .

سلام به شماها که دلگرمی اید ...

باز من اومدم ... حدود یه سالی بود که چیز جدید نداشتم ... نه ؟ ...

خدائیش فقط و فقط به عشق شماها بود ، که طبق خواسته اتون باز هم جسارت کردم و قلم به دست گرفتم .

ناگفته نماند که در کمال تعجب دیدم که چقدر راحتتر می نویسم و تا حدودي دستم اومده که باید چه کنم ... اینو گفتم که بگم

وجود تجربه ، حتی شده چند خط ، خیلی کمک می کنه والا من که هنوز همون جوجه نویسنده ام ...

و الان با جلد دوم براي من بمون ، براي من بخون در خدمت شمام !! راستش خیلی مواظب این قصه بودم ، چون دوستان همیشه می

گفتن که جلد هاي دوم معمولا خسته کننده اند و به جذابی قصه اصلی نیستن و به همین دلیل همه ي سعیم رو کردم که این اتفاق

نیفته و باز هم مشتاقانه و باعشق ، منتظر نظرات و انتقاداتتون هستم !

توي این کتاب دلم می خواست بتونم حتی شده یه جمله یا یه چیزکوچیک یاد کسی بدم .

براي نوشتن یه سري هدف هاي خاصی داشتم و الان شرایط ایجاب می کنه که یه سري توضیحات خدمتتون بدم .

براي من بخون براي من بمون براي دفاع از یه دختر چادري بود ... دفاع از همه احساسات و و عشق و شیطنت هاشون ... و همینطور

یه سري ماجراهایی که براي جذب به کار رفته بود تا رمان فقط براي قشر خاصی نباشه و اما توي ... شاید بحث کمی تخصصی تر

شده باشه ... ولی هنوز می تونه ارتباط خوبی با دنیاي ادماهاي مختلف برقرار کنه و من ... به شخصه این جلد رو بیشتر دوست می

دارم ...

شاید چون کمی هدفدار تر ه و خیلی از اشتباها و نواقص برظرف شده ... و صد البته ! کی دوتا از مشکلات خیلی از دخترایی که

حداقل خودم دور وبرم دیدم رو به تصویر می کشه ...

یه عرض کوچولو ؛ اینکه ازتون می خوام با دیدن مقدمه فرار نکنید ... این رمان با وجود مذهبی بودنش از لحاظ احساس و روابط

عاشقانه هیچ کمبودي نداره ! یعنی براي این موضوع خیلی فکر و مشورت و مطالعه و سعی شده ...

پس ؛ شروع می کنیم ...

۳

خلاصه داستان :

دو تا دختر خیلی جوون ... که دنیاشون ... افکار و احساساتشون از جنس خود ماهاست ... اصلا ... اصلا شاید یکی از دو نفر ، خود ما

باشیم ... این وسط ... هر کدوم از این دو گل دختر مشغول زندگی مخصوص خودشونن .. با همه ي فراز و نشیباش ... بگو بخندا و

گریه هاش ... با غم ها و شادیاش ... و اتفاقایی کاملا ساده ... یه زندگی عادي و قابل لمس ... یکی مشغول چیدمان زیباي دکور

زندگیشه و اون یکی ... تازه شروع قصه ي زندگیشه ...

مقدمه :

به نام پروردگار بلند مرتبه ام ...

قسم به سپیده ي صبح و قسم به شب ... هنگامی که برآید ...

که پروردگارت ... هرگز تو را رها نکرده و بر تو خشم نمی گیرد ...

و هر کس حریم الهی را رعایت کند ، خداوند از بن بست رهایش می کند ... و به او روزي می رساند ؛ از جایی که گمان نمی برد ..

پس ...

به زودي پرودگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد ، که راضی شوي ...

۴

بسم الله الرحمن الرحیم

فصل یک

-: کیمیا بده من ببرم بالا بخوابونم ... اینجا سر و صداست نمی تونه بخوابه… طفلک داره اذیت میشه ، گناه داره…

کیمیا -: آخه زحمتت میشه…

-: نه دیوونه این چه حرفیه؟ … گوشیمم مونده خونه باید برم بیارمش… این نی نی رو هم می ذارم تو اتاق بخوابه هر از گاهی برو

بهش سر بزن…

کیمیا -: فدات شم مرسی…

با لحن بچگونه ، در حالی که داشتم غزاله رو آروم بغل می گرفتم گفتم ؛

-: خااااادش میشه…

غزاله خودشو تو بغلم جا کرد. به محض مستقر شدنش تو آغوشم سرشو گذاشت روي شونه ام . طفلک مست خواب بود و کلافه از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینهمه سر و صدا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: کیمیا روسريِ منو بکش جلوتر…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و روسریمو روي سرم مرتب کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیمیا-: امان از دست این شوهر غیرتیت…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: اون که جا خود داره… ولی مهم تر از آقامون… اون بالاییه…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیمیا-: برو زبون دراز…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیرون رفتم و پله ها رو یکی یکی بالا می رفتم. آروم و با دقت. دست کوچولوي غزاله رو تو دست گرفته بودم و می بوسیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: نی نی کوچولو… تپلیه من…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم تو بغلم جا به جاش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۵

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: تپل شدیاااا خاله…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلید رو از جیبم بیرون کشیدم و در خونه رو باز کردم. در حالی که کاملا مواظب غزاله بودم. داخل شدم. دستم رو گذاشتم پشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غزاله و در رو آروم با پام بستم. راه افتادم سمت اتاق خوابمون. غزاله رو گذاشتم درست وسط تخت و روش رو با یه پتوي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسافرتی کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توي هال دو تا آباژور روشن بود. یکیش کنار تلویزیون بود. پایه اش تا ارتفاعی بیشتر از قد من بالا رفته بود و بعد به حالت خمیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی پایین تر اومده بود. انگار که سنگینی چراغ متصل بهش به سمت پایین بکشدش. مرکز نورش عکس محمد رو که بالاي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلویزیون قرار داشت رو روشن می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی دیگه هم به همون شکل کنار اپن آشپزخونه و کنار میز تلفن بود ، با نوري که میز تلفن رو بیشتر از همه جا روشن کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین دو تا آباژور کافی بود براي روشن شدن خونه در حد نیاز و ایجاد یک فضاي رمانتیک :)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لیوان آب خوردم و برگشتم توي اتاق. چراغ خواب اتاق رو هم روشن کردم تا بتونم تقریبا خودم رو توي آیینه ببینم. همینطور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مزاحم خواب غزاله نشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به تصویري که توي آیینه نقش بسته بود خیره شدم. چهره ام از دنیاي دخترونه قبلیم خیلی فاصله گرفته بود؛ اما… چهره یه دختر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

22 ساله و متأهل بود. نه خیلی زنونه و نه خیلی دخترونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روسریمو باز و موهام رو مرتب کردم و یکمش رو ریختم رو پیشونیم. کشومو باز کردم. آرایش مخصوص مجلس زنونه ام رو به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاطر اومدن آقایون پاك کرده بودم. ریمل و خط چشم و خط لبم رو تجدید کردم. یه رژ لب سرخ کشیدم روي لب هام. یه بار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

D: دیگه هم تکرار کردم. لب هام سرخ سرخ شد. اگه محمد منو الان می دید می کشت یقینا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم. خودمم میدونستم قرار نیست با این آرایش برم پایین ولی حالا که توي خونه خودم بودم چه عیبی داشت؟ …

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانتوم رو هم در آوردم. یه مانتوي بلند که تا ساق پام رو می پوشوند، تا ساپورتم معلوم نباشه! خوشم نمی اومد از این مانتو ها ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی داشتن یکیش براي این طور مواقع ضروري بود. گشتم و خوشگلش رو پیدا کردم تا بپوشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چرخی زدم و دامن پیرهنم بالاتر رفت و همراهم چرخید. لبخند زدم. از لحاظ سنی بزرگتر شده بودم ولی درونم… هنوز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روحیات یه دختر 18 ساله بود…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پیرهن سبز تنم بود با آستینهاي کوتاه و دامن چین دار زیبایی که تا زانوهام می رسید. و روش طرح هاي برجسته نقره اي رنگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود ؛ مخصوصا تو قسمت یقه. رنگ لباسم رو با لباس آقامون ست کرده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خودم که سیر شدم رفتم سمت غزاله. کفشاي مشکی پاشنه بلندي که پام رو به درد آورده بود از پا کندم و نشستم روي تخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهاي غزاله رو نوازش کردم. لبخند بزرگی روي لبهام بود. چقد معصوم بود قیافه اش... دلم ضعف می رفت وقتی نگاهش می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۶

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: اي جون دلم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست ها و صورتش رو آروم و با احتیاط می بوسیدم. صداي چرخیدن کلید توي قفل در اومد. فکر کردم لابد کیمیاس که کلید رو از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد گرفته. غزاله رو بار دیگه نوازش کردم و رفتم تا به بیرون سرك بکشم. تو قاب در متوقف شدم. براي اینکه محمدو دیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در رو بست و چرخید طرف داخل خونه. یه لبخند خوشگل بهش هدیه کردم. لبخند زد بهم. ولی سریع قورتش داد و سر تا پامو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دقیق و آروم نگاه کرد…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لحظه جوگیر شدم. تحت تاثیر فیلمی که چند روز پیش دیده بودم و چندین حرکت از نقش اصلی فیلم، که بالرین بود، یاد گرفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بودم، رفتم جلوتر. وسط هال ایستادم. از دیوونگی خودم خنده ام گرفته بود… و می خندیدم… ولی محمد… یه جور خاصی…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نگاه مردونه ي خاص خودش زل زده بود بهم…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ناز گوشه هاي دامنم رو به دست گرفتم و پاي راستم رو از مقابل پاي چپم عبور دادم و نوك پام رو گذاشتم روي زمین… زانوهام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو خم کردم و سرم رو با نهایت دلبري و البته احترام پایین آوردم... دوباره به حالت عادي ایستادم و پاهام رو کنار هم جفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کردم. تو دلم به خل بازیاي خودم قاه قاه می خندیدم ولی در ظاهر فقط لبخندي داشتم که سعی می کردم خوشگل و دلنشین باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قهقهه زدنم رو گذاشته بودم براي بعد نمایشم. و سعی داشتم حرکاتم با طمانینه و وقار و ناز زیادي باشه. مخصوصا این که مثل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر بچه ها از قبل با شیدا تمرین هم کرده بودم... خخخخخخ ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد حرکتی که بهش می گفتن تواضع ، رقص " مثلا" باله ام رو شروع کردم . نوك پاي راستم رو به صورت نیم دایره از سمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راست به چپ ، نزدیک زمین و حول پاي چپم به حرکت در آوردم و وقتی نیم دایره ام کامل شد ، در همون حالت پام رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگردوندم تا نیم دایره اي خلاف جهت اولی و نزدیک زمین ترسیم کنم و بلافاصله روي پاي راستم یه چرخ زدم در حالی که کف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاي چپم روي زانوي دیگه ام بود . دامنم هم همراهم می چرخید . به ترتیب چند حرکت دیگه اي رو که بلد بودم پیاده کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد لبه هاي پایینی کتش رو با دستاش عقب داد و دستاش رو فرو کرد توي جیبهاي شلوارش . پاهاش یه کم باز بود و از هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاصله داشتن . نمایش یا همون دیوونه بازیم که تموم شد باز هم مثل اول تواضع کردم و صاف ایستادم . خودم به کارام خندیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این وضع و اوضاع بدنم ... آماده بودم محمد قهقهه بزنه ولی ایستاده بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: چطور بود ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم . سکوت کرد و جوابی بهم نداد . با یه حالت خاصی نگاهم می کرد ... یه نگاه مردونه ي قشنگی که بارها گفتم فقط و فقط

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاص خودش بود ... و به خاطر همین نگاهش بود که قلبم تو دهنم می زد ... بعد چهار سال زندگی کردن باهاش !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره لب باز کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد -: می خواي دیوونم کنی ؟ ... دلت میاد ؟ ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش آرومِ آروم و بم تر از همیشه بود . منم که یادم رفته بود که می خواستم خود خل و چلم رو مسخره کنم . فقط زل زده بودیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به هم . با همون ژستش اومد سمتم . لامصب انگار شاهزاده اس !!! ... عاشق تک تک حرکاتش بودم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۷

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاملا مخالفم با اینکه خیلی ها میگن نمیشه این عشق تو هر زندگی اي باشه و همچین احساساتی نایابه . کاملا مخالف . براي این که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مطمئنم همچین عشقی تو همه زندگی هاي زناشویی هست . شاید دلیل به چشم اومدن من و محمد این بود که این عشق رو با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلایلی مثل غرور و ... قایم نمی کردیم و ذره ذره اش رو به هم نشون می دادیم ... به هم می گفتیم ... و خیلی مواظب محبت بینمون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بودیم چرا که عشق مراقبت زیادي می خواد . خیلی ها همچین زندگی اي دارن و خیلی ها با بی توجهی ... با غرور ... با خود بزرگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بینی ... با توقعات زیاد ... کم می کنن این شعله عشقو ... بعد می گن که نمیشه ... میشه ... باید هر دو خودشون بخوان و بی منت و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خالصانه محبت کنن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسید بهم . دستاشو از جیبش درآورد . یه دستشو گذاشت پشت گردنم و انگشتاش رو فرو کرد لاي موهام . با دست دیگه اش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو گرفت و آروم انگشتام رو نوازش کرد . خیره نگاهم می کرد . دستمو رها کرد و کف دستش رو گذاشت روي گونه ام .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم . جوري که دندونام دیده شن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد -: اول بگو ببینم ... اینطوري رفته بودي پایین ؟ ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو به علامت منفی به چپ و راست تکون دادم . پیشونیمو عمیق و طولانی بوسید . هر دو دستش رفت پشت گردنم . بعد دور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه هام قفل شدن به هم .سرمو چسبوند به سینه اش . خواستم ببوسمش ، گفتم نه ... اینطور نمی چسبه . دکمه هاي پیرهنش رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز کردم . از روي تیشرت سفیدي که تنش بود روي قلبش رو بوسیدم . هردو به جاي لبم که روي تیشرتش مونده بود نگاه کردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و خندیدیم ! موهاي روي پیشونیم رو زد کنار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: این طوري که نمیشه... باس یه کاري کنم آبروت بره ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روي پنجه پام بلند شدم و یه رد دیگه از رژلب سرخم روي گردنش گذاشتم و در رفتم . رفتم سراغ غزاله . محمد هم اومد تو اتاق .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم . داشت با یه ژست مردونه ي دیگه دکمه هاي پیرهنشو می بست . دلم هوري ریخت پایین . سریع ازش چشم گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

. صداي کوبیده شدن کلونِ روي در به گوشهام خورد . کیمیا از پشت در صدا زد؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیمیا -: عاطی خانوم ... منم ، نمیخواد حجاب بذاري ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد-: من باز می کنم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در باز شد و هر دو با هم اومدن توي اتاق . محمد به خاطر کیمیا چراغ هالو روشن کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیمیا -: خوابید بالاخره ؟ ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرخید طرف محمد که تو قاب در ایستاده بود. چشمم افتاد به گردن محمد... بهش اشاره کردم. متوجه نشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیمیا -: آقا محمد شرمنده مزاحم استراحت شما شدیم ... بردارم غزاله رو شما استراحت کن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد که حواسش به من بود خیلی هول جواب کیمیا رو داد که؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد-: نه ... نه... من اومدم یه سر به خونه بزنم ... یه آبی بخورم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۸

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخر مجبور شدم به گردنم اشاره کنم . محمد فهمید و سریع دستشو گذاشت رو گردنش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیمیا -: چیزي شده؟...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد به تته پته افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد -: نه... یکم ... یکم ... گردنم درد گرفت یه لحظه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و از اتاق رفت بیرون. خنده ام گرفته بود . کیمیا چرخید و رفت بالا سر غزاله. توي خواب عمیقی بود. لبخندي زد وآروم به غزاله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیمیا -: به خاله بگو من اصلا اثرات دلبریشو ندیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا بنا گوش سرخ شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: خیلی خري کیمیا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و از خجالت رفتم بیرون... ! داخل آشپزخونه شدم و دستم رو گرفتم جلو دهنم. خیلی خجالت کشیدم خدایی. محمد از دستشویی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد بیرون و بهم خندید. شسته بود گردنشو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد-: فک کنم واقعا آبرومو بردیا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبم رو گزیدم .کیمیا از اتاق اومد بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیمیا -: شهاب زنگ زد گف میخوان سفره پهن کنن ... بریم پایین ؟ ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: باشه ... لباسامو تنم کنمو بیام ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیمیا -: پس من رفتم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راه افتاد سمت در. یهو چرخید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیمیا -: عاطفه راسی ... چطور بیام به غزاله سر بزنم ؟ ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: آها راست می گی ... واستا بهت کلید بدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اطرافمو نگاه کردم . محمد به روي اپن اشاره کرد . کلید رو چنگ زدم و دویدم . گرفتمش طرف کیمیا .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیمیا -: مرسیییی ... زود بیاین ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو تکون دادم و چشمامو به معنی تایید روي هم فشار دادم . در رو بستم . محمد نشست روي مبل . لبخندي بهم زد و با سرش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهم اشاره کرد بشینم کنارش . جلوتر رفتم . کشوندم تو بغلش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۹

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد-: گردنمو که شستم ... ولی اینو نمیشوري ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به تیشرتش اشاره کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد -: هر وقتم رنگش رفت تجدیدش می کنی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده می گفت و همراه خنده اش نفسش رو خیلی کوتاه و صدا دار بیرون می داد . دلم ضعف می رفت واسه اینطور خندیدنش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار مست می شدم وقتی این مدلی می خندید. نگاهم کرد . فکر کنم فهمید باز روانیش شدم . خخخخخخخخ!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتشو نزدیکتر کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد -: می خواي منم آبروتو ببرم ؟ ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به شوخی جوري وانمود کردم که انگاري هول کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: عه ؟ ... محمد؟... بچه تو خونه اس ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خونسردي گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد-: یک ... بچه خوابه ... دو ... تو اتاقه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غش غش خندیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: سه ... به هر حال تاثیر میذاره ... چهار ... چه شاعرم شده پاشو بریم پایین ببینم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم تا برم و آماده بشم . دستمو کشید و محکم لپمو گاز گرفت .یه مشت زدم به سینه اش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: محمد دیوونه ... این چه کاریه آخه ؟ ... الان مگه نمی ریم پایین پیش کلی آدمممم ؟ ... صورتم قرمز شدددد ؟؟ ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تکیه داد و دستشو باز کرد روي پشتی مبل .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد -: من که سیر شدم ... دیگه شام میل ندارم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برام زبون در آورد . ایستاد . دستمو گرفت و بلندم کرد . لباسامو پوشیدم . محمد جاي پدر و مادرم رو توي اون یکی اتاق پهن کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد هم دو طرف غزاله متکا گذاشت تا نیفته . چهار سالش بود و کامل حرف می زد و راه می رفت ... ولی خب هنوز بچه بود و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علاوه بر اون توي یه خواب عمیق بود . باید ایمنش می کردیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست تو دست هم رفتیم طبقه پایین . مجلس خانوما و آقایون رو باز از هم جدا کرده بودن و شام آقایون تو منزل حاج خانوم صرف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می شد . بعد شام ، کم کم مهمونا آماده رفتن شدن . کمی صبر کردیم تا غریبه ها برن . بعد جمع و جور کردن و تا حدي مرتب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کردن ، آشناها هم عزم رفتن کردن . محدثه رو هزار بار بغل کردم و تبریک و روبوسی ... به همراه مهموناي خودم از خونشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خارج شدیم . مامان و بابا و خواهرم و شیده و شیدا .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۱۰

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی و محمد و شهاب به همراه پدرم جلوي در ایستاده بودن . پدر و مادرم صبح امروز اومده بودن و بنا بود که فردا صبح هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگردن . کیمیا درحالیکه غزاله رو تو بغلش تکون می داد از آسانسور خارج شد و با تشکر کلید رو داد دستم . کلید رو تحویل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرم دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: مامان جان ... شما و بابا برید استراحت کنید ... خسته اید... تا ما بیایم طول می کشه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیدا -: پس منم برم یکی دوتا از وسیله هامونو بیارم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: کجا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیدا -: امشبو خان داداش دستور داده ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیمیا حرفشو برید ؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیمیا -: امشب و فردا ناهار خونه مان ... شمام ناهار بیاید ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر و مادرم رفتن . بعد کلی شوخی و تفریح ... شهاب اینا با شیدا و شیده رفتن . محمدم موقع خداحافظی علی رو بغل کرد و سرشو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بوسید . عزم رفتن کردیم . و خیلی زود کل این ساختمون ، که مدتها بود شلوغ و پرسر و صدا شده بود رو سکوت فرا گرفت ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا محمد دوشی بگیره ، من لباسامو عوض کردم و یه تاپ و دامن کوتاه پوشیدم و پریدم روي تخت . خیلی خسته بودم . دوش رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گذاشتم واسه فردا . بین خواب و بیداري بودم که با دراز کشیدن محمد کنارم ، وارد عالم بیداري شدم . چرخید سمت من . چشمام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از هم باز شد . مثل دختربچه ها خودم رو بهش نزدیک کردم و سرمو چسبوندم به سینه اش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد-: یه عروسی دیگه رو هم راه انداختیم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: طفلکی چقدر سختی کشیده بود ... دیگه شکرخدا تموم شد ... ان شاالله که خوشبخت ترین بشه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو بردم عقب و تو چشماش نگاه کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: درست مثل من ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغلم کرد و فشارم داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد-: از تو بیشتر سختی کشید ؟ ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: نمی دونم ... شاید آره ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد-: خب تعریف کن ببینم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۱۱

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: جدي ؟ ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهامو کنار زد و پیشونیمو بوسید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد-: اوهوم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: باشه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد -: اجازه داري که تعریف کنی؟ ... راضیه ؟ ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: آره بابا ... چه جووورم ... قراره دوباره نویسنده بشم ... فک کنم قسمتم اینه که تا آخر داستاناي واقعی بنویسم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد -: خیلیم عالی میشه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب به محمد نگاه کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد -: چیه جوجه ؟ ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: محمد چقدر بزرگ شدي ؟!!!! ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید. ازون خنده هاي مست کننده اش . خودمو زدم به گریه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: من نمی خوام اینقدر عاقل باااشیییی ... شوهرم باید مثل خودم دیوونه باشهههه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمکتر به خودش فشارم داد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد -: شوهرت دیوونس ... دیوونته .... خیالت تخت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از شدت لذت زبونم بند اومد و سکوت کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد-: ولی تو هی داري بچه تر میشی !!! ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: خو باس جور عاقل شدنه تو رو من بکشم دیگه !!! ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد -: نه ... مثل اینکه باید بخورمت امشب ... شیرینیت دهنم رو حسابی آب انداخته ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: هااا حالا شددد .... خخخخخ ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محمد -: جوجه شلوغ نکن ، خانومم می خواد واسم قصه تعریف کنه ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمو بیشتر تو بغلش جا کردم . دستمو انداختم دور کمرشو شروع کردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: یکی بود ... یکی نبود .........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۱۲

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فصل دو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان -: بیا ... دختراي مردم رو نگاه... دختر مارو ببین ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: اي بابا مگه چی گفتم ؟... مگه جرمه ؟... فقط چند روز ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان -: تو الان خودت باید بگی دیگه کسی طرف من نیاد ... خودت باید بري تو اتاقت و درو به رو خودت قفل کنی و با دنیاي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیرون قطع رابطه کنی ... خودت باید با من دعوا کنی بگی مامان دیگه مهمونی تعطیل ... من کنکور دارم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرصم گرفت از این حرفاي بی منطق مامان .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: مامان چرا متوجه نیسی ؟ ... من خسته ام ... خیلی خسته شدم ... چند روز فقططط ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان -: این یه سال رو تلاش کن تا نتیجه اش رو ببینی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: ماااامااااننننن ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا -: نه دخترم ... سفر نه ... باشه براي بعد کنکورت ... باید بکوب بشینی پاي درست ...آماشالله ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دندونامو با حرص روي هم فشار دادم و سریع رفتم تو اتاقم . شروع کردم به خودم غر زدن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: اییی وااااااییییییی .... اي وااااااایییییی .... واااي ... کنکوووووررر کنکوووور .... اي لعنت به این کنکووووررررر .... کنکور ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درسسسس ... تست ... دانشگاه ... آخرش که چی ؟ ... مگه زندگی فقط درسه و درس ؟ ... بابا من خسته ام ... چرا نمی فهمید ؟...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من خیییییلیییی خسته ام .... من دیگه افسرده شدم ... دیگه دلم داره از غم میترکه .... از غم ... از احساس ... من هیچ دلخوشی اي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو این زندگی ندارم .... ناراحتم ... من دلم عشق می خواد نه کنکور ... دلم یه تکیه گاه می خواد ... از دستتون خسته شدم ... من دلم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی رو می خواد که منو بلد باشه ... منو بفهمه ... لازم نباشه سر هر چی هزار ساعت براش حرف بزنم ... توضیح بدم تا تو کله ش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بره ... من دلم می خواد عاشق شم .... بابا من می خوام زندگی کنم ... می خوام لذت ببرم از زندگیم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۱۳

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسته و در مونده خودم رو کوبیدم به تخت . می دونستم کنسل شدن سفر رو بهونه عصبانی شدنم کرده بودم . من حرفم یه چیز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه بود . خواسته ام چیز دیگه اي بود ... بازم ادامه دادم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: من درس نمی خوام ... کنکور نمی خوام ... نه .... نمی گم نمی خوام ... باشه ... درسم می خونم ... اصلا خودمم دوس دارم واسه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آینده ام درس بخونم ... ولی همه چی سر جاااااااشششش ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه مشت کوبیدم رو تشک تخت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: ولی نیاز روحمم میخواااممم ... روحم خسته و افسرده اس ... با این حالم چطوري درس بخونم اخه ؟ ... حداقل یه سفر هم نمی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برنم تا بلکه آروم شم و روحیه بگیرم واسه خوندن .... به درك .... اصلا به دررررککک نبرین ... خدا تو هم اصلااا نده ... تکیه گاهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو نده ... مامان خانوم تا می تونی لجبازي کن ... بابا لجبازي کن ... منم بلدم ... من اگه بخوام لج کنم دنیا حریفم نیست ... باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان خانوووم ... میچپم تو اتاقم درو رو خودم می بندم ... ولی درس هم نمی خونم ... هر کاري دوست دارم می کنم ... هر کاري که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم بخواد ... اي خداااااا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکام ریختن . با صداي پاهایی که داشت به اتاقم نزدیک می شد ، فورا اشکام رو پاك و خودم رو جمع و جور کردم . نمی خواستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببینن تونستن حرصم رو در بیارن . مامان بود . اومد داخل اتاق .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان -: راستی محدثه ... مدارکتو بردار آماده بذار ... فردا می خوام ببرمت یه مدرسه دیگه ثبت نامت کنم ... که فکر و ذکرت فقط

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درس باشه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا دیگه در مرز انفجار بودم . انگار از گوشام و سوراخاي دماغم دود می زد بیرون . داشتم دیوونه می شدم . بلند شدم از روي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تخت . رفتم سمت در . در حالی که پام رو محکم می کوبیدم روي زمین . می خواستم در رو ببندم که بابا به حرف اومد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا-: درو چرا می بندي ؟ ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص بیش از حدي که سعی داشتم پنهانش کنم گفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: می خوام دررررس بخونمممم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و در رو بستم . رفتم سمت تخت . یکی از بالشتهاي کوچیکمو برداشتم و محکم کوبیدم به در . حتی دیگه نمی تونستم هم کلاسیام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روببینم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: واااااي خداااایاااا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی فشار روم بود . بازم زدم زیر گریه . به شکم دراز کشیدم رو تخت و با کمک چشمام همه فشار و حرصمو تخلیه کردم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفهمیدم که کی خوابم برد ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح با صداي مامانم از خواب پا شدم . چشمام رو باز کردم . یه کم طول کشید تا واضح ببینمش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۱۴

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان -: پس چرا داري نگاه می کنی ؟ ... پاشو دیگه دیر شدا ... مدارکتو آماده کردي ؟ ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و نشستم . سرم خیلی سنگین بود . تازه اتفاقاي دیشب یادم افتاد . باز حالم بد شد . یعنی دلم گرفت ، ولی خب نه به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شدت قبل ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان -: محدثه با تواما ؟ ... با دیوار نیستم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: آره رو میزه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان -: خب پاشو یه چیزي بخور زود بریم ... دیر میشه ها ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و رفت بیرون . به ناراحتیم بها ندادم . من که نمی تونستم حرفم رو به کرسی بنشونم ، پس باید بیخیال می شدم . باید می رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سراغ درسم تا دهن همه رو ببندم . بعدشم یه جاي خوب در می اومدم و راحت می شدم .صبحونمو خوردم و تند آماده شدم .در

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حین اماده شدن مدارك رو هم اماده کردم . کارنامه و کپی شناسنامه و عکس پشت نویسی شده و.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتیم و تو مدرسه ي مورد نظر ثبت نام کردیم . یه مدرسه که فکرش فقط درس بود و درس . زیادم بد نبود . فقط چیزي که خیلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالم رو گرفت یه خبر بد بود ... این که مدرسه از دو هفته ي دیگه کلاساي پیش دانشگاهیش دایر بود و شروع می شد. واقعا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سنگین بود . واقعا خستگی همه دنیا رو تو تنم حس کردم ... و هزاران برابرش رو روي دوش روحم !!!! ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط به فاصله 13 روز بعد امتحاناي نهایی ... خیلی خسته بودم . خیلی ... ولی چاره اي نبود . باید این فشارو نادیده می گرفتم . پس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سراغ درسم . می خوندم . واقعا خوب می خوندم . پا به پاي بچه هاو مدرسه . ولی بعد یه مدت ... این خستگی و فشار آخر سر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کار خودش رو کرد . من واقعا دختر لجبازي نبودم . ولی از خستگی دلم می خواست لج کنم . به خاطر یه سري نیازایی که درونم به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجود اومده بود ، شرایطم بدتر می شد . براي جواب به این نیازام تصمیم گرفتم وقتاي استراحتم رو برم سراغ رمان ... و رفتم . می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوندم . هم درس هم رمان . ولی کم کم تایم رمان خوندنم داشت بیشتر می شد . از طرفیم داشتم به یه سري علایق درونی خودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پی می بردم ... اینکه چقدر شعر روح من رو نوازش می داد ... چقدر دوست داشتم . توي رمان هایی که دنبالشون می کردم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شعرهایی که می خوندم . اونایی که واقعا ازشون لذت می بردم رو یه جا واسه خودم نگه می داشتم . ولی دیدم امکان گم شدن یا از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بین رفتنشون خیلی زیاده و من نمی خواستم که اینطور شه . پس فکري که مدت ها تو ذهنم بود رو عملی کردم . یه وبلاگ براي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم درست کردم . اسمشو گذاشتم (( نیمه گمشده ... ))

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اون جا بود که فعالیتم توي فضاي مجازي شروع شد . نوشته هایی که ترس گم شدنشون رو داشتم تو وبلاگم پست می کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاشق وبلاگم بودم چون همه چیزش طبق علایقم بود . عاشقش بودم . خوب بود همه چی . می تونستم تا حدودي نیازاي روحیم رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برطرف کنم . پس دوست داشتم ساعاتم رو . انقدر دنبال مطالب زیبا و زیباتر میگشتم که اصلا وقت نمی کردم افسرده بشم . فقط

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می خواستم لذت ببرم ... و بی نهایت می بردم . همه چی خوب بود . وبلاگم چند تا طرفدار پیدا کرده بود که خیلی از مطالبم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوششون می اومد . این طرفدار هامم خودشون وبلاگ داشتن . همش برام نظر می ذاشتن و تشویقم می کردن . منم براي پاسخ به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبتاشون به وبلاگاشون سر می زدم و از کاراشون تعریف می کردم ... و اینطور شد که ما با هم یه اکیپ ، یه گروه تشکیل دادیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که براي هم نظر می ذاشتیم . براي هم درد دل می کردیم . دوستاي مجازي خوبی بودیم با هم . دو تا پسر پنج تا دختر . هواي همو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۱۵

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتیم . با این که از شهر هاي مختلف بودیم . همه چی خوب بود . بهتره بگم عالی بود . در نظر من خوب بود . ولی همیشه تو خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دعوا بود . سرکاراي من . ولی حالم خیلی خوب بود . با این که فقط اینترنتی و وبلاگی بودن ولی بهتر از دوستاي واقعیم بودن و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیشتر دل می سوزوندن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه چی عالی بود . روزام خوب می گذشت . غافل از این که ... فرصتم براي کنکور داشت از دست می رفت . اونقدر درگیر بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که درس و کنکور رفته بود تو حاشیه برام . ولی دل تنگیام سر جاش بود .نیاز به تکیه گاه ... به بودن کسی ... یهو به خودم اومدم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم که سر جلسه ي کنکورم . خراب کردم . خراب کردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حس و حال از کلاس اومدم بیرون ... و بعدش از ساختمون . پدرم توي محوطه ي دانشگاه محل کنکورم منتظرم بود . برام دست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تکون داد و رفتم طرفش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا-: چطور بود ؟...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیتونستم ... یعنی روم نمی شد بهش بگم و حالش رو خراب کنم. ولی امیدوار کردنش هم درست نبود . شونه بالا انداختم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: نمی دونم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزي نگفت و با هم برگشتیم خونه . سعی می کردم دیگه خوش بگذرونم و بگردم . فراموش کنم . دیگه گذشته بود و من نمی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تونستم کاري کنم . مردم و زنده شدم تو اون مدت . تا وقتی که جواب کنکور بیاد . با این که از درس خوندن و عذاب این که باید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درس بخونم و نمی خونم خلاص شده بودم ولی باز از فکر روزي که قرار بود جوابا بیاد تنم می لرزید ... اصلا اون فکر همه زندگیمو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوفتم می کرد ... وقتی به ذهنم می اومد یه حال بد عجیبی درونم به وجود می اومد . تا این که اون روز کذایی رسید ... خودم تنها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم و رتبمو دیدم ...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار یه پارچ آب یخ ریختن روي سرم . خیلی بد شده بود رتبه ام . حتی تصور این که جو خونه بعد از شنیدن این عدد چطور میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیا رو روي سرم آوار می کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: کاش می شد برنگردم خونه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغض داشتم . یه بغض بد . کاش واقعا راهی وجود داشت که نرم خونه . کاش می شد از این موضوع حرفی نزد . کم مونده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونجا گریه ام بگیره . با هر زور و زحمتی که بود ، برگشتم خونه . وقتی ازم سوال کردن رتبه ام رو گفتم ... و دیگه سکوت کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

... سکوت کامل ... دیگه بعد اون روزام شدن جهنم !!! سر هر چیز و هر مسئله اي تیکه شنیدن . نیش و زخم زبون شنیدن . کوبیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شدن بقیه افراد و رتبه هاشون ، درست توي فرق سرم !!! افتضاح بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم می شکست . ولی مگه چیزي هم می تونستم بگم؟ ... تقصیر خودشون بود ... تقصیر خستگیم بود ... تقصیر نیازهام بود و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنهاییم ... نمی دونم ... تقصیر هر کسی بود ... ولی تقصیر من نه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۱۶

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روزها که گذشتن و به موقع انتخاب رشته نزدیکتر شدن ، یکم کنایه ها کمتر شد ! مخصوصا از طرف بابام . پرس و جو می کرد . از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست و آشنا تا کمک کنه بهم انتخاب رشته ام رو خوب انجام بدم . یکم حالم بهتر شد . تا قبل این به خاطر جو بد خونه ، تکون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوردنم مساوي بود با حرف شنیدن . ولی موقع انتخاب رشته اوضاع بهتر شد . چون منم مهم شدم ... نظرم ... رشته اي که می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم ... خودمم یه سري اطلاعات جمع آوري کرده بودم . بنا بود که برم دانشگاه آزاد شهرمون. ولی دانشگاه آزاد یکم بد جا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افتاده بود و به همین دلیل یکم از طرف دوست و آشنا مخالفت بود که ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: حیف محدثه نیست بره دانشگاه آزاد ؟ ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: نذارینش بره ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: محیطش بده دخترتو خراب می کنه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: جو درس نیس توش ... بذار جایی بره که لااقل بتونه درس بخونه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی من مصمم بودم که برم دانشگاه آزاد . دانشگاهی که همه بد می دونستنش و من باید توش بهترین می شدم . باید جبران می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کردم و درس می خوندم . جبران می کردم و دوباره خودمو تواناییامو نشون می دادم . آره ... من زمین نمی خوردم ... باید دوباره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند می شدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلاصه این که باز سر این درس و دانشگاه تو خونه دعوا و بحث و جدل بود . ولی دیگه براي من مهم نبود . هدفمو پیدا کرده بودم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به همین دلیل پدرم رو نشوندم و باهاش صحبت کردم . در حین صحبت یه بحثی پیش اومد ، که اصلا چیز مهمی نبود . یه دفعه اون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بحث مسخره مثل بادي شد که خاکستر رو از روي آتیش کنار زد و یه آتش بزرگی شعله ور شد . یه جنگ راه افتاد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرم دست روم بلند کرد و یه سیلی محکم توي گوشم . احساس می کردم نفسم بالا نمیاد . برام غیر قابل باور بود . به هق هق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افتادم . نفسم بالا نمی اومد . هیچی نگفتم و فقط گریه کردم . بابام پاشد رفت بیرون و تمام شب رو به خونه بر نگشت . بعد رفتنش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم دویدم توي اتاقم . درو کوبیدم . با صداي بلند گریه می کردم . هر کس هم که می خواست بیاد پیشم یه چیزي پرت می کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طرفش و داد می زدم که ؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: راحتم بذارین ... می خوام تنها باااشممممم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فریاد می زدم و گریه می کردم ؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: چرا دست از سرم بر نمی دارییییینننن ؟ ... از دستتون خسته شدمممم ... خسسسسته ام کردیییید ... دییییوونم کردییییدددد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه از دست شماها جووونم به لبم رسیدههههه ... چرااا ولم نمی کنیییدددد ؟ ...آخه چرا دست از سرم بر نمیدااااارییییدددد ؟ ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و این شد که سکوت چند ماهه ام شکست . وحشتناکترین شب عمرم بود. ولی خودم رو خالی کردم و همه حرفامو گفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه کسی کاري به کارم نداشت ... نمی دونم چند وقت شد ، ولی دیگه با هیچ کسی حرف نمی زدم و پناه بردم به وبلاگم . اتفاقی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سراغ یکی از بچه هاي اکیپمون . براي سرگرم کردن خودم و دور شدن از دنیاي اطرافم ، شروع کردم به زیر و رو کردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۱۷

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبلاگش ، که تقریبا سه ماه بود سر نزده بودم . پر از شعر شده بود . یکی یکی شعرا رو می خوندم و لذت می بردم . لذتی وصف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناپذیر ... انقد که این شعرا می تونست منو آروم کنه که نگو ... یکم از حال بدم رو از بین برد . بی اختیار دونه دونه براي شعراش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نظر گذاشتم . از احساساتم نسبت به شعرا و متناش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روزاي دیگه ام همینطور ... اونم جوابمو می داد و گاهی خیلی تعجب می کرد از اینهمه احساساتم . خوشش می اومد . گاهی بی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اختیار قربون صدقه ام می رفت و من از پشت مانیتور سرخ می شدم . لبخند شرمگینی روي لبام می نشست . دروغ نگم لذت می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بردم . چون نیازمند و تشنه همچین محبتی بودم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند وقت بعد هم دانشگاهم شروع شد . رشته مهندسی کامپیوتر دانشگاه آزاد . همون شد که می خواستم و واسش اصرار داشتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی ذوق داشتم . یه محیط تازه ... یه دنیاي تازه ... با کلی حساي خوبی که از طرف سهیل دریافت می کردم . یکی از همون روز ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایمیلمو گرفت ، با این بهونه که بتونه هر روز برام شعر بفرسته . یعنی دلم بهم می گفت که بهونه اس .... نمی دونم قصد واقعیش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی بود .... یا شایدم می دونستم ... هر روز بیشتر و بیشتر با هم حرف می زدیم . ولی من سعی می کردم همه حریم ها رو رعایت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنم . هر روز برام شعراي قشنگ می فرستاد . روحم پرواز می کرد . حرف زدن هامون به بهانه تحلیل عکسها و شعرها بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالم بازم خوب بود ... ولی این بار خراب نمی کردم . درس هامو با تکیه به همین حس قشنگ، خوبه خوب می خوندم و شاگرد اول

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شدم ! همه چی همونطور که می خواستم بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه روز موضوع بحثمون راجع به بچه ها بود . من از سر ذوق بی از حدم ، یه بند درباره احساساتم نسبت بهشون ؛ و دنیاي کودکانه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قشنگشون براش حرف می زدم . اینقدر احساساتش رو جریحه دار کرده بودم که باز نتونست خودش رو کنترل کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سهیل -: شرمنده من یه چیزي بگم ؟ ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت کردم و جوابی ندادم . منتظر بودم تا حرفشو بزنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سهیل -: ببخشیدا ... ولی من قربون این احساسات قشنگت بشم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا بناگوش سرخ شدم . به همراه یه لبخند پر از لذت . ولی زود ، خودم رو جمع و جور کردم و بهش توپیدم . اونقدر تو حال و هواي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاص خودم بودم و تو دنیاي دیگه اي سیر می کردم که فراموشم شد بهش بگم ، ممکنه چند روز نباشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرداش پس از مدتها به یه مسافرت یه هفته اي رفتیم و حسابی بهم خوش گذشت . ولی همش فکرم پیش سهیل بود . به خاطر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینکه بهش اطلاع ندادم . وقتی یادم می افتاد که فکر کنه به خاطر قربون صدقه اش ناراحتم و جوابشو نمی دم قاه قاه می خندیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روزي که برگشتیم اولین کاري که کردم ، رفتن سر لپ تاپم بود . ایمیلامو چک کردم . نزدیک صد تا ایمیل ...!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه ذوقی سرتا پامو گرفت ... اولاش که کلی معذرت خواهی بود و غلط کردم ... و بعدش کلی شعر و شعر و شعر ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: پسره دیوونه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اینکه شعرا رو بخونم جوابشو دادم . یکم ناز کردم براش و جوابشو فقط تو یه خط نوشتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۱۸

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-: سلام ... ببخشید که جواب نمی دادم .... سفر بودم ... باز بخشید که اطلاع ندادم یهویی شد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند تا از شعراش رو خوندم ... و بقیه رو گذاشتم سر فرصت ؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

:-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقت دلتنگی دلم صحراي محشر می شود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این ندیدن ها برایم تلختر سر می شود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفته بودي از ندیدن ها ولی این بار هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.