رمان پیانو به قلم افسانه روح پرور
دستانم روی نت ها می لغزد و صدایی شبیه زندگی جاری می گردد بر این لحظه ی زندگی... براین لحظه که چشمانت را با قلبم آشنا کرد و نفس هایم را بانام زیبایت... تولدی دوباره درونم شکوفا شد با دیدارت و من همه ی این زیبایی ها را مدیون چیزی هستم که سمفونی عظیمی را در وجودم جا گذاشته. بار دیگر انگشتانم را با ناز می کشم بر روی نت چهاردهم تا با صدایت اوج بگیرد این عشق بی انتها...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۳۲ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
خلاصه :
دستانم روی نت ها می لغزد و صدایی شبیه زندگی جاری می گردد بر این لحظه ی زندگی...
براین لحظه که چشمانت را با قلبم آشنا کرد و نفس هایم را بانام زیبایت...
تولدی دوباره درونم شکوفا شد با دیدارت و من همه ی این زیبایی ها را مدیون چیزی هستم که سمفونی عظیمی را در وجودم جا گذاشته.
بار دیگر انگشتانم را با ناز می کشم بر روی نت چهاردهم تا با صدایت اوج بگیرد این عشق بی انتها...
مقدمه:
دل، آغشته ی بوی توست!
می دانی چرا؟ زنی که تنش بوی معشوق را بگیرد که جای عجب ندارد.
این زنی که کنج کافه ای جای گرفته وبه بخارهای رقاص قهوه ی در دستش می نگرد؛ قهوه ای چشمانت را سرکشیده وموهای پریشانت دلش را پیچ و تاب می دهد.
او باتمام ممنوعه ها، نباید ها و اجبارها... تمامت را می خواهد .
برای بدخلقی هایت، پشتی لاکی درست کرده و برای مهربانی هایت، دلی با وسعت دریا جا گذاشته.
اخم و غضب عزیزت را محترم شمارده و برایشان فنجانی چای آماده کرده.
به پیانوی گوشه ی کافه خیره می شود و هزاربار می گوید که این یک پیانوی معمولی نیست.
آهنگی از زندگیش پخش می شود و خاطرات در ذهنش مرور...
مهرت را مانند سنجاق سینه ای به خود آویزان کرده و در انتظار قشنگ ترین آهنگ زندگیش است.
با اخمش، آشفته و با خنده اش، کودکانه می خندد.
زخم که می خورد، روحت خسته می شود و دلت می طلبد که مرحمی بر روح و جسم آسیب دیده اش بگذاری.
در لا به لای این باید ها و نبایدها، در باز می شود وتنها هم سفر عاشقی ات با غرور، رو به رویت جا می گیرد و تو می گویی:
خوش آمدی جان دل!
#پارت1
با رخوت چشمانم را می گشایم و سرگیجه ام باعث می شود، کمی دیرتر موقعیتم را درک کنم.
به ساعت خیره می شوم؛ وقت قرص های آقاجون است.
از جایم برمی خیزم و باکش و قوسی، بدنم را به حالت نرمال باز می گردانم.
امروز هم یکی دیگر از روزهای خداست که بدبختی هایش دامن گیر من است.
لباسم را به تن کرده و چادرم را سر می کنم.
قرص را به همراه لیوان آبی، کنار تخت آقاجون می گذارم و صدایش می زنم:آقاجون بیدارشین، وقت قرص هاتونه.
تکان خفیفی می خورد و چشمانش را اندک اندک می گشاید.
لبخندی مهمان لب هایم می کنم و با گفتن صبح بخیر، لیوان و قرص را به دستش می دهم.
کمی این پا و آن پا می کنم و در ذهنم جملات را کنار هم می چینم.
چه طور بگویم که امروز هم باید تنها بماند؟ دیگر روی دیدن به صورت چون ماهش را ندارم.
اما باید به دنبال کار می گشتم.
همین امروز و فرداست که صاحب خانه در را از جا بکند و ما را با وسایلمان، آواره ی کوچه و خیابان کند.
با کمی مکث و من من کردن، بالاخره سربحث را باز می کنم و می گویم:آقاجون،شرمندتون هستم اما امروز من یه مصاحبه ی کاری دارم؛ کسی چه می دونه شاید استخدام شدم. فقط شما امروز هم...
حتی کلمات هم یاری ام نمی کنند که به این پیرمرد مهربان و خوشرو، بگویم که امروز هم مثل همیشه تنهاست.
لبخندی به رویم می پاشد و می گوید:برو دخترم، نگران من نباش، خوشبختی و خوش حالی تو آرزوی منه.
بوسه ای بر دستان چروک و زمختش می زنم و خداحافظی جانانه ای با او می کنم.
ازخانه خارج میشوم و با ذکرخدا، راهم را آغاز می کنم.
درتمام مسیر دعا می کردم که این یکی بشود.
دیگر از قرارها و مصاحبه های کاری و پس زده شدن، خسته شده بودم.
اجاره خانه، قرص های آقاجون، خرج آب و برق و گاز و خوراک و خیلی دیگر که در ذهنم مرورش کردم، پول می خواست.
من باید کارمی کردم تا شرمنده ی چشمان بامحبت آقاجون نشوم.
#پارت2
به رستورانی که مرا برای مصاحبه خواسته بودند،رفتم.
رستوران شیک و تمیزی بود.
به سمت پذیرش رفتم و شرایط را توضیح دادم.
مسعول پذیرش مرا به اتاقی راهنمایی کرد که سر در ان،نام رییس رستوران حکاکی شده بود.
بعد زدن تقه ای به در و کسب اجازه از مدیر،داخل شدم.
-سلام برای مصاحبه ی کاری که دیروز باهم صحبت کردیم اومدم.
با خوشرویی و نگاهی خریدارانه مرا به نشستن دعوت کرد و سپس پرسید:خانوم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا متانت پاسخ دادم:میرزایی هستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند پهنی زد که دندان های سفیدش را به نمایش گذاشت:اسم کوچیکتون عزیزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم هایم را درهم کردم و از جایم برخاستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز طرز صحبتش هیچ خوشم نیامد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مثل اینکه اینجا برای من کاری پیدا نمیشه،بااجازه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم از ان اتاق کذایی خارج شوم که گفت:اما درامد خوبی داره،نصف روز رستوران و نصف روزهم سرویس دهی به مدیر رستوران.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام بدنم از وقاحت این مردک به لرزش در امد و با عصبانیت کلمات را به صورتش پرتاب کردم:دنبال لاشخورهایی مثل خودت بگرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتعلل را جایز ندانستم و از ان رستوران خارج شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرگیجه امانم را بریده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای امروز بس است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحسابی حالم را گرفته بودند و توانی برای این در و ان در زدن نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه محله ی قدیمیمان رفتم که بازهم سر و کله ی شهروز،لات محله پیدا شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوتی زد و بانگاه چندشش مرا برانداز کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچادرم را سفت تراز قبل چسبیدم و باصدایی که درامیخته با خشونت وحرص بود،گفتم:چیه شهروز؟گوش مالی حاج محمود بست نبود؟دنبال دردسر نگرد یالا برو خونتون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهروز:به به!سپیده خانم دختر باحجب و حیای محله.امروز هم دست خالی برگشتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافگی ام را سر او هوار کردم و گفتم:به تو ربطی نداره،اگه همین الان از جلوی چشمام گم نشی،یه داد میزنم بریزن سرت حالت و جا بیارن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهروز:همون جوجه بسیجی هارو میگی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه،گویی او دست بردار این لجبازی و تیکه پرانی هایش نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدادزدم:اقامحمد،اقامحمد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوان با خدای این محله،محمداقا بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمتم امد و اقاوار ودرکمال ادب و احترام گفت:مشکلی پیش اومده خانوم میرزایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-راستش شهروز درست بشو نیست،سپردمش به شما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکان داد و گفت:شما برید شهروز بامن،به امان خدا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتشکری کردم و کلید را انداختم و داخل حیاط باصفایمان شدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#پارت3
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخسته و درمانده چادرم را از سرم کشیدم و نفس عمیقی کشیدم تا با عجز و ناراحتی ام،اقاجون را هم ناراحت نکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irان پیرمرد که گناهی نداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه داخل خانه که می روم،عطر گل های یاس از بینی ام کنار رفته و بوی قورمه سبزی،در تمام جانم دراز می کشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده می گویم:به به،چه کردی اقاجون،چه بویی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز هم با خوشرویی به استقبالم می اید و می گوید:سلام به روی ماهت،باید تقسیم کار بشه دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه تای ابرویم را بالا می اندازم و با شیطنت می گویم:یعنی شما کدبانوی خونه و من مرد کار؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبشکنی می زند و می گوید:دقیقا،برو لباسات و عوض کن،بیا ببین چی پختم واست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمی گفته و بوسه ای بر صورت چروکیده اش کاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباس هایم را با یک دست لباس راحتی عوض کرده و خستگی و غمی که ماه هاست مستأجر چشم هایم است را پنهان کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگر من پدر و مادرم را از دست داده بودم،اقاجون پسر و عروسش را از دست داده بود و حق او این نبود که تنها نوه ی دختری اش بی عدالتی کرده و حال او را پریشان تر کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیز را باهم چیده و مشغول خوردن شدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالحق که دست پختش حرف نداشت.بعد اتمام ناهار،شستن ظرف هارا به عهده گرفتم و با دوفنجان چای،در کنار اقاجون جای گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی به صورتم خیره شد و سپس گفت:کاش پدرت بود و می دید که چه دختر خانومی تربیت کرده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش را در دست گرفته و فشردم:جاش توی بهشت باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زد و گفت:امروز چی کار کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند روی لبانم رنگ باخت و با غصه گفتم:بازم نشد،اخه کی به من کار میده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقاجون:توکلت به خدا باشه دخترم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی دستش را نوازش کردم و با گفتن چای سرد نشه،به بحث خاتمه دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاذان مغرب را که گفتند،برخاستم و با گرفتن وضو،جا نمازم راپهن کرده وشروع به خواندن نماز مغرب کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحظه ای به جانماز چشم دوختم؛جانمازی که یادگار مادرم بود و با گل های قرمز و یاسی تزیین شده بود و جلای بی نظیری به این تکه پارچه داده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتسبیح را در دست گرفته و ارزو کردم کسانی که در حقم،ناحقی کردند به جزایشان برسند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوست پدرم که با کلاه برداری از او،منجر به مرگ تکیه گاه زندگیم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمه و عموهایم که با بی رحمی،پدر بزرگم را از خانه ی خودش بیرون راندند و خیلی های دیگر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه این معتقد بودم که زمین گرد است و روزی تاوان خواهند داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبساط غصه های من تمامی نداشت؛اما کسی را داشتم که حضورش باعث امید و شادابیم می شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدای بالای سرم بندگانش را دوست داشت و بعد هر سختی،اسانی پیش روی انان می گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه او توکل کردم و بر سجاده ام،بوسه ای از عشق و دلبستگی سنجاق کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#پارت4
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمدتی بعد،مشغول صحبت با تنها دوستم یگانه شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یگان من هرجا میرم،یا برام کار پیدا نمیشه یا از محیطش خوشم نمیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه:غصه نخور عزیزم،از اخر باهم می ریم مأمور اشغالی می شیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بی ادب،تو هنوز کار پیدانکردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهی از ته دل کشید و گفت:نه بابا کی به من کار میده؟ملت،پرسنل با عرضه و زرنگ میخوان،نه من از همه جا بی خبر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ایشالا که هم برای من،هم برای تو کار پیدا میشه،نگران نباش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه:اره بابا غصم کجا بود؟میگم سپیده من فردا یه مصاحبه ی کاری دارم،یک شرکت زنجیره ایه،بیا بریم شاید تو هم استخدام شدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یگانه من که کار اداری بلد نیستم،تو که میدونی دنبال رستورانایی می گردم که موزیک زنده پخش می کنن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه:حالا تو بیا بریم خدا رو چه دیدی؟اومدی و تو استخدام شدی و من رو دست ننم موندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ی کوتاهی کردم و گفتم:باشه،ادرس و برام بفرس میام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه:باشه پس شرت کم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی ادبی نثارش کرده و تلفن را قطع کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیدی به این یکی هم نداشتم چون دنبال کار اداری نمی گشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشام را در سکوت و ارامش خوردیم و سپس با شبخیری از اقاجون،از او جدا شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه قول یگانه قبل خواب،گوسفند ها را شمرده و به خواب رفتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای الارم گوشی ام،خبر از قرص های اقاجون می داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباس هایم را به تن کرده و طبق معمول،قرص را به همراه لیوان ابی کنار تخت اقاجون گذاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاورا بیدار کرده و خداحافظی سرسری با اوکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی از ساعت قرارم با یگانه گذشته بود و می دانستم که در ذهنش،نقشه ی قتل مرا برای هزارمین بار مرور می کند...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#پارت5
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند دقیقه ای از مسیر خانه تا ادرسی که یگانه برایم فرستاده بود،در ترافیک معطل شدم تا این که سرانجام به مقصد رسیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد حساب کرایه ی تاکسی،باعجله داخل شرکت شدم و حتی به محیط و اسم شرکت هم توجهی نکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا راهنمایی یکی از پرسنل ها،به سمت اتاق مدیر رفتم که صدای یگانه درسالن طنین انداز شده بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه:ببین این با بقیه فرق داره،اگه اوکی نشه میرم ابروت و جلوی اقاجون می برم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای مردی امد که با خشم به یگانه توپید:میگم اون چیزی که تو فکر می کنی نبود،من و مجبور به کاری نکن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپیده چه می کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادرت تو را این گونه تربیت کرده که از پشت در فال گوش باایستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبر را جایز ندانسته و چند ضربه ی ارام به در زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگویی هم چنان مشغول بحث بودند و توجهی به شخص پشت در نداشتند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناچارا داخل شدم و سرفه ی مصلحتی کردم تا متوجه حضور من بشوند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردی خوش سیما،پشت میز مدیر جای گرفته بود و خبر از سمت او میداد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشمانش فهماند که در این اتاق چه میکنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایم را صاف کرده و با متانت گفتم:سلام،من چندبار به در زدم اما کسی متوجه نشد.برای مصاحبه اومدم خدمتتون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه با استرس نگاهش بین من و ان مرد اخمو،در نوسان بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه:خوش اومدی عزیزم،ذکر خیرت بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز راحتی و بی پروایی او در مقابل یک مرد غریبه،احساس شرم کردم و چادرم را سفت تر از پیش گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد،با اشاره ای مرا دعوت به نشستن کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ارامی قدم برداشته و در مبل روبه روی یگانه،جای گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره زبانش باز و باهمان اخم گیرایش گفت:بله خانم نجم از اومدن شما اطلاع داده بودن،فرم استخدام رو پرکنید تابریم برای توضیح سایر موارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه یگانه نگاه کردم؛اخر من که به او گفته بودم کار اداری بلدنیستم،دیگر چه فرمی را باید پر می کردم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز شرمندگی و حس اضافی بودن،گونه هایم گلگون وحرارت بدنم بالارفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جایم برخاستم وگفتم:شرمنده اما من به اشتباه اومدم،قرارنبود من برای مصاحبه بیام،به اصرار خانم نجم اومدم و باید بگم که هیچ تجربه و استعدادی در کارهای اداری ندارم.عذرخواهم که وقتتون و گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اجازه ای گفتم و قدم هایم را به سمت در اتاق برداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای خشمگین یگانه را شنیدم که ارام گفت:طاها قرارمون این نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس هم دیگر را می شناختند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه می دانست که من زیر بار دین کسی نمی روم،حال با تحت فشار قراردادن شخص دیگری،قصد کمک به من را دارد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم به سمت دستگیره ی در رفت که باصدای ان مرد طاها نام،به عقب برگشتم:چند لحظه صبر کنین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم هایم را در هم کرده و طوری که سعی می کردم ناراحتی ام را از یگانه مخفی کنم،گفتم:شرمنده که وسیله ای برای باج خواهی خانم نجم شدم،شما مجبور نیستین بمن لطف کنید،من دنبال کاری نیستم که زوری و ترحم انگیز باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بدون خداحافظی ان اتاق منحوس شده را ترک کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#پارت6
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای فریاد سپیده،سپیده گفتن یگانه را می شنیدم اما اگر لحظه ای توقف می کردم،معلوم نبود که چه برسر یگانه و این شرکت می اوردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر میان راه،بازویم را گرفت و با شدت به عقب برم گرداند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت و صدایی که سعی در ارام نگه داشتنش داشتم،گفتم:یگانه دیگه نه من،نه تو.لطفا راحتم بزار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلخور نگاهم کرد و گفت:سپیده باور کن نمی خواستم ناراحتت کنم،اگه یکم دیگه صبر می کردی بهت توضیح می دادم که اوضاع از چه قراره.بیا بریم یه جای اروم تر باهم حرف بزنیم؛همه دارن نگاهمون می کنن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اطراف نگاهی انداختم و پی به صداقت حرفش بردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخشمم را کنترل کرده و لب زدم:باشه بریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباهم به پارک رو به روی شرکت رفتیم و در یک صندلی جای گرفتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب می شنوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه:طاها پسردایی من و صاحب این شرکته.از اول راستش و بهت نگفتم چون می دونستم که مثل الان دچار سوءتفاهم میشی و فکر می کنی که من با این کارم،تو رو زیر بار دین بردم.نه این طورنیست؛طاها چند وقت پیش برای یکی از رستوران هاش طرح جالبی اماده کرده بود و به یه موزیسین احتیاج داشت.منم پرسیدم چه نوع سازی و اون گفت ترجیحا پیانو.رفتم توی فکر و وقتی از تو براش گفتم،گفت که ببرمت و تست بدی.اون دروغ و سرهم کردم که لجبازی نکنی و بیای.دعوای الانمونم سر این بود که من اصرار داشتم تو رو سرکار اداری بزاره و اون می گفت وقتی جای دیگه ای بهش احتیاج داریم،چرا باید این کار و بکنم؟و کل کل های همیشگیمون شروع شد.باور کن من نمی خواستم پیش طاها شرمندت کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقاجون همیشه می گفت که دشمن انسان،خشمشه و من با کنترل نکردن خشمم،زود قضاوت کرده و صمیمی ترین دوستم را رنجاندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لحنی مهربانانه گفتم:یگانه درست نبود این راه پر پیچ و خم و بری تا من و بکشونی به این شرکت؛معذرت می خوام که عجولانه رفتار کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی به رویم پاشید و یک دیگر را دراغوش گرفتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه:پس الان مثل دوتا دختر خوب میریم سر وقت آق طاها.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جایم بلند شدم و به شرکت نگاهی انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها را دیدم که از پشت پنجره،تماشاگر من و یگانه بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را پایین انداختم و با یگانه به داخل رفتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیادم باشد تمام اتفاقات عجیب و شاید بامزه ی امروز را برای اقاجون تعریف کنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#پارت7
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره به اتاق مدیر بازگشتم و این بار کلمه ی حکاکی شده ی سر در اتاق را نگاه کردم:طاها رستگار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه داخل رفته و بدون هیچ حرفی از جانب من،فرم را پر کردم و تحویل اقای رستگار دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر این مدت،یگانه پچ پچ وار با طاها مشغول صحبت بود و خبر از ان می داد که سعی در قانع کردنش دارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از مطالعه ی فرم و اندکی تأمل،گفت:بسیار خب،چه قدر با پیانو اشنایی دارید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_روی بسیاری از اهنگ ها مسلطم و می تونم چند اهنگ و با هم میکس کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحظه ای چشمانش رنگ تعجب به خود گرفت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر دلم قهقهه ای زدم؛او کاملا حق داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختری چادری و با این حجاب فاطمی و قوی،این طور مسلط با ساز ها اشنایی دارد؟به راستی که برای خودم هم عجیب بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروع کرد به توضیح دادن همان طرحی که یگانه می گفت برایش ماه ها برنامه ریزی کرده است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی استرس گرفتم،زیرا اگر من افتتاح کننده ی این طرح بودم،هیجان و اشوب دردلم به راه بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها:شرکت ما تأسیس کننده ی رستوران ها و کافی شاپ های متعددی بوده و هست.ما طرح جدیدی رو راه اندازی کردیم و اون اینه که می خوایم رستوران سنتی رو راه اندازی کنیم که درعین سنتی بودنش،امروزی هم باشه.برای همین می خوایم جای موزیک های سنتی و گاهی خسته کننده،از سازها استفاده کنیم و نظر خودم پیانو هستش.می خوام شمارو مدیر این بخش بکنم موافقید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی تعجب کرده و با همان لحنی که حیرت در ان اشکار بود،گفتم:مدیر!؟من فکر می کردم که فقط مسعول بخش پیانو زدن هستم.مدیر این بخش چه مسعولیت هایی داره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها:چند تا از کارهای شمارو خانم نجم به من نشون داده و از جدیت شما در کارتون خوشم اومد.فردا روز اول کاری شماست و در همون روز از مسعولیت ها و حقوق هم صحبت می کنیم.سوالی نیست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهم خوشحال بودم از این که بالاخره کاری پیدا کردم و در برابر اقاجون سرافراز هستم؛و هم اضطراب برای این مسعولیت بزرگ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایا از پسش بر خواهم امد!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیادم باشد که یگانه راهم گوش مالی دهم،چون اهنگ های مرا بدون اجازه به پسردایی عزیزش نشان داده بود.یادم می اید زمانی که هنوز پدر و مادرم در قید حیات بودند،در موسسه ای برای کودکان یتیم پیانو میزدم و یگانه از شادی بچه ها و کار من فیلم می گرفت تا برایمان خاطره شود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیادش بخیر،چه دوران خوبی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم برای روزهای قدیم پر می کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گفتن سوالی نیست و تشکر از اقای رستگار،با یگانه راهی خانه شدیم و قرار بر این شد که امروز را با من و اقاجون بگذراند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی دانستم که اقاجون از امدن یگانه خوشحال می شود؛چراکه اورا بسیار دوست داشت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#پارت8
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر راه از پسردایی عزیزش می گفت که در کاربلدی حرف اول را می زند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه:طاها خیلی باعرضه و مبادی اخلاق و ادبه،اقاجونم طاها رو از بقیه ی نوه هاش بیش تردوست داره.خیلیم جدی و با جذبه است که تونسته بیش از هزار کارمند و کارگر و تحت فرمان خودش نگه داره.ازطرفیم ایمانش ازبقیه ی ماها قوی تره و خیلی به این چیزا اعتقاد داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زده و گفتم:یگانه چرا اینارو به من میگی؟بعنوان رئیسم،اسم و فامیلش برای من کافیه.هم چین ازش تعریف می کنی انگار روی دستت مونده و می خوای به یکی بندازیش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه:مطلب و بگیر دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گنگی به او چشم دوختم که کلافه گفت:ولش کن به مرور خودت می فهمی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز هم نفهمیدم که چه می گوید و منظورش چیست!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبقیه ی راه در سکوت سپری شد تا رسیدیم به همان محله ی شیرین و قدیمی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه نرگس خانم و حاج محمود،اقا محمد و خیلی های دیگر که حکم ریش سفیدان محل را داشتند،سلامی کردم و ان ها با روی خوش جواب گوی من بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامروز از شهروز خبری نبود؛پس اقا محمد کارش را یک سره کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه داخل خانه رفتیم و اقاجون با دیدن یگانه،گل از گلش شکفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقاجون:سلام دخترم،خوش اومدی،چه عجب ما شما رو دیدیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمخاطب اقاجون یگانه بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی خودرا پکر نشان داده و با ناراحتی ظاهری گفتم:دست شما درد نکنه اقاجون،حالا یگانه شد دخترت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرویم را به حالت قهر از اوبرگرداندم که به سمتم امد و مرا دراغوش گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقاجون:شما که جون منی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر سه خندیدیم و کمی دیگر خوش و بش کردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقاجون با یگانه مشغول صحبت بود و من اقدام به اماده کردن ناهار کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشحال بودم از این که خانواده ی کوچکی با یگانه و اقاجون تشکیل داده ایم و همه چیز خوب پیش می رفت؛اما کسی نکی دانست که در اینده قرار است چه شود!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#پارت9
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتقسیم کار کردیم؛من غذا درست می کردم،یگانه ظرف هارا می شست و اقاجون هم در حیاط به گل ها اب می داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه:میگم سپیده یه چیزی بگم باز نمیگی که می خوام طاها رو بندازم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ی کوتاهی کردم و گفتم:بهت نمیاد مظلوم بشی،نه نمی گم چی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمان طور که ظرف ها را کفی می کرد،گفت:یه مدت هست طاها خیلی مشکوک می زنه،داییم میگه همش توی اتاقشه و داره برگه های روی میز کارش و بالا و پایین می کنه یا زنگ می زنه به یکی و مدت ها باهم حرف می زنن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب این که مشکوک نیست،چون میره توی اتاقش و با برگه ها ور میره مشکوکه یا این که با تلفن حرف میزنه؟شاید دلش یه جا گیره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه عاقل اندر سفیهه ای به من انداخت و گفت:ادم گاهی اوقات به سلامت عقل تو شک می کنه بخدا،کسی که دلش جایی گیرباشه برگه بالا و پایین می کنه؟یه چیزی بگو با عقل جور در بیاد؛طاها دلش جایی گیر باشه؟عمرا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشانه ای بالا انداختم:پس نگران نباشین،اگرم مشکل داره به قول خودت با عرضه است و از پسش بر میاد.بچه ی کوچیک که نیست شما رفتارش و زیر نظر بگیرین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه:اینم حرفیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای اذان ظهر،از مسجد محلمان به گوش رسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقاجون مشغول وضو گرفتن شد و من صبر کردم تا این صدای زیبا و دلنشین تا مغز استخوانم را در بر بگیرد،ان گاه اقدام به وضو گرفتن کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه هم اگرچه حجاب درستی نداشت و رفتاری شیطون و بی پروا داشت،اما اوهم به نماز،دین و خدا و پیغمبر بسیار معتقد بود و برای همین بود که اقاجون او را بسیار دوست داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقاجون نمازش را اقامه کرد و من وضو گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از نماز،تسبیحات حضرت زهرا(س)را هم زیرلب گفتم و با یگانه بساط ناهار را فراهم کردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه:اقاجون بفرمایید ناهار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقاجون:چشم دخترم اومدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشغول خوردن شدیم؛همگی ان قدر ارام بودیم که گویی زمان ایستاده است و چرخه ی مشکلات از کار افتاده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسرور بودم از این که کار پیدا کرده ام و بخاطر همین اشتهایم چند برابر شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیز را با کمک یگانه جمع کردیم و تا خواستیم کمی استراحت کنیم،زنگ در به صدا در امد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه جواب داد:کیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه:علیک سلام،نخیر یگانه خانومم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی یگانه این طور مودب میشد،یعنی امیر امده است.،پسر عمه ی مهربانم که ذاتش به مادر بی رحمش نرفته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه دل باخته ی امیر بود و باهم سر جنگ داشتند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچادرم را سر کردم و به اشپزخانه رفتم تا چایی و شیرینی را اماده کنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#پارت10
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایش می امد که با اقاجون احوال پرسی می کرد.یگانه با شتاب داخل اشپزخانه شد و بشکن زنان گفت:سپیده می بینی چه قدر خوش شانسم؟بده بده چایی و من ببرم یکم خودشیرینی کنم بلکه به چشم بیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینی چای را به دستش دادم و زمزمه وار،طوری که اقاجون و امیر نشنوند گفتم:بیا،حواست باشه مثل دفعه ی قبل چایی رو روش چپه نکنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند دندان نمایی زد و شانه صاف کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک تای ابرویش را بالا انداخت و با اخم دوست داشتنی اش،به پذیرایی رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irظرف شیرینی را برداشتم و بعد مرتب کردن چادرم،پشت سر یگانه از اشپزخانه خارج شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتازگی ها زندگی برایم رنگ و بوی خاصی داشت؛منظور از تازگی ها زمانیست که کسانی که دوستشان دارم کنارم بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irظرف شیرینی را روی میز گذاشتم و متین گفتم:سلام پسرعمه خوبی؟چه عجب از این طرفا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه احترام از جای برخاست و به حالت نمایشی سر تعظیم فرود اورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر:سلام سپیده خانم به خوبی شما،اومدم یه حالی از اقاجون بپرسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه:حالا بی زحمت بشین سرجات که دستم خسته شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمانم را گرد کردم و به یگانه توپیدم:یگانه زشته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرفی که زد اقاجون به سرفه کردن افتاد و رنگ از رخسارم پرید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه:زشت عمته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلافاصله به امیر زل زدم که رگه هایی از خنده در چهره اش نمایان بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه قدر این دو برایم عجیب بودند!خوب از پس هم بر می امدند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر:عمش به زشتی دوستش نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه خشمگین شد و به نشانه ی شروع جنگ،دندان های ردیفش را نشان امیر داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اقاجون لبخندی زدم و در کنارش نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه و امیر با شیطنت هایشان،زندگی را در این خانه به جریان انداخته بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگاهی از خود نا امید می شدم،چرا من این گونه نیستم؟چرا ان قدر خجالتی و ساکت هستم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین طور با خود درگیر افکار دخترانه ام بودم که با صدای اقاجون به خود امدم:سپیده جان چی شده؟این اتیش پاره رو ساکتش کن،الانه که خونه رو روی سرش بزاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحواسم را به یگانه دادم که در حال پرخاشگری و جیغ زدن بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی در برابر کسی کم می اورد،این گونه میشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر:سپیده جان هروقت خواستم بیام،قبلش بگو که بعضیا نباشن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه:ببخشید که هماهنگ نکرده بودی،درضمن از خداتم باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر:مگه باید با شما هماهنگ می کردم؟حالا که از خدام نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه پایش را به زمین کوبید و با اعتراض گفت:اقاجون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اقاجون خندیدیم و...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#پارت11
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه را دعوت به ارامش کردم و به امیر تشری زدم تا سکوت کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر و اقاجون مشغول گفت و گو شدند و یگانه سرش در گوشی بود و معلوم نبود که باز چه کسی را دست می انداخت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکرم پر کشید و رفت سمت طاها؛طاها رستگار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردی خوش پوش بود و بسیار سنگین،از همان هایی که هر دختری ارزویش را دارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای گیرا و چهره ای خاص داشت که در برخورد اول،تا مدت ها در ذهنت می ماند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید دید که همانطوری که فکر میکنم است یا اوهم ظاهری گول زننده مانند خیلی های دیگر دارد،باید دید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر کمی دیگر ماند و عزم رفتن کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا دم در همراهیش کردم تا باز به هم نپرند.امیر و یگانه باهم رفتند و بعد بدرقیشان من هم به داخل رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقاجون بسیار خسته بود و بعد خوردن شام،به خواب رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن هم به تنهایی دل و دماغ شام خوردن را نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاسرم را بر روی بالشت گذاشتم،به خواب عمیقی فرو رفتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطبق روال،سرساعت همیشگی بیدار شدم و بعد تهیه ی صبحانه برای اقاجون،برای نخستین روز کاری ام اماده شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خود نگاهی انداختم؛اندام کاملا دخترانه و چهره ای ظریف و شرقی داشتم.نه خوشگل و نه زشت؛حد وسط.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقاجون را بیدار کرده و عزم رفتن کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز هیجان و ذوق،لبخند از روی لبانم پاک نمیشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه شرکت می رسم و بعد کسب اجازه از منشی،وارد اتاق اقای رستگار می شوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتعارف به نشستن می کند و بی مقدمه می گوید:سلام وقت بخیر،الان می ریم رستوران تا اول با محیط اشنا بشین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام،چشم من اماده ام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکان می دهد و به شخصی زنگ می زند و سفارشات لازم را می کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جایش بر می خیزد و من به تبعیت از او،به دنبالش راه می افتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی شرکت توقف می کند و من کمی جلو می روم تا دوشادوش او باایستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه شانه ی خود و او نگاهی می اندازم؛حتی با کفش پاشنه بلند هم،اندازه ی کودک10ساله ای در برابرش بودم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبر می گردد و چشمان خیره ام را غافل گیر می کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها:چیزی شده خانم میرزایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهول می شوم و بدون تمرکز روی کلمات خارج شده از دهانم،می گویم:نه اصلانم هول شدم،بامن میریم یا با شما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحظه ای مات نگاهم کرد و من متوجه گندی که زده ام می شوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای سپیده این چه بود که گفتی؟از خجالت لبم را به زیر دندان می برم و سرم را پایین می اندازم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای خنده اش به گوشم می رسد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#پارت12
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را بالا اوردم و با اخم گفتم:اقای رستگار قرار با چی بریم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگویی فهمید که بحث را از دستی عوض کردم،چرا که لبخندش را قورت داد و با جدیت گفت:منتظر تاکسی هستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی او با این همه شرکت ودم و دستگاه،ماشین نداشت!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپیده قرار شد قضاوت نکنی.اما اخر مگر می شود؟افکار مزخرف را از ذهنم به بیرون فرستادم و منتظر ماندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاکسی که رسید،من عقب و اقای رستگار در صندلی جلوجای گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irادرس را داد و من با دقت به مسیر و اسم خیابان ها نگاه می کردم که به ذهن بسپارم تا فردا روزی که خود تنها امدم،راه را گم نکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروبه روی رستوران شیک و مدرنی ایستادیم؛از ماشین پیاده شده و به داخل رفتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبر خلاف ورودی اش،سالن های سنتی و زیبایی داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه قسمتی رفتیم که در گوشه ای از سالنش،پیانویی گذاشته بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبسیار زیبا و حیران کننده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شوق به سمتش رفتم و انگشتانم را روی دکمه های کشیدم که صدایش سر تا سر سالن پیچید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها:خب این طور که معلومه شما از محیط و این پیانو خوشتون اومده؛مسعولیت های شما اینه که طرح های جدیدی در عرصه ی موسیقی این رستوران نواوری کنید و همین طور مسعول اموزش و نظارت بر این بخش هستید.حقوقتون از سه ملیون شروع میشه و با کسب تجربه،بیش تر هم میشه.سوالی نیست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ذکر مبلغی که گفت،چشمانم را گرد کرده و در ذهنم صفرهایش را می شمردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین معرکه است؛شاید برای خیلی ها مبلغ ناچیزی باشد اما برای من و این شرایط زندگی ام،بی نظیر بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه همه چی مفهومه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای جیغ دختری،سراسیمه به عقب برگشتم که...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#پارت13
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه عقب برگشتم که با یگانه مواجه شدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون این جا چه می کرد!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها هم که از صدای جیغ و داد یگانه به ستوه امده بود،با حرص گفت:یگانه خانم این جا خونه ی خاله نیست،چند بار بهت گفتم رعایت کن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی گیج شدم؛مگر او چند بار به این جا امده بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه اخمی کرد و گفت:خیلی خب حالا توام،نمی خواد رییس بازی در بیاری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طاها می امد که رییس بازی در بیاورد؟بعید می دانم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره نیشش را باز کرد و درمقابل ان همه خدمه که بیش ترشان مرد بودند،با جیغ گفت:وای سپیده جونم خوش اومدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهسته قدم برداشته و در کنار یگانه ایستادم:یگانه درست حرف بزن،ببین چی کار کردی؟روز اولی ابروم و بردی.ازت بیش تر از اینا انتظار داشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره خواست داد و فریاد سر دهد که این بار نیشگونی از پهلویش گرفتم تا ساکت شود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها به چهره ی خندان و رضایت مند من و صورت سرخ شده ی یگانه نگاه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار که اوهم از این سکوت زمان دار یگانه راضی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها:خانم نجم مدیر بخش پرسنل ها هستن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو به من خیره شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس او خیلی وقت است که مشغول به کار شده!ای یگانه ی حقه باز؛باز هم به من کلک زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا من سرگرم گفت و گو با نوازنده ها شدم،زیر چشمی مشاهده کردم که یگانه و طاها،با جدیت درحال حرف زدن هستند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی چه شده؟طاها اورا باز خواست می کند؟بخاطر کاری که انجام داد؟اما به نظر نمی امد که این باشد؛چون یگانه هم بسیار جدی با او صحبت می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز معدود دفعاتی است که او جدی می شود،پس حرف مهمی می زنند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست از سرکشی و کنجکاوی برداشتم و ایده هایم را برای نوازنده ها گفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمگی لبخند رضایت روی لب هایشان جای گرفت و من از این بابت بسیار خرسند بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحظاتی بعد،طاها با عجله رفت و یگانه متفکر،روی یکی از صندلی ها نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمتش رفتم و پرسیدم:اتفاقی افتاده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه:دقیقا نمی دونم،اما داره یه چیزایی میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگران گفتم:یعنی چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زد و گفت:نترس،طاها حلش می کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه قدر از طاها انتظار داشتند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر می کردند که او ابرقهرمان توی داستان هاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاو باتمام کمالاتش باز هم یک انسان بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی سپردن همه چیز به او کار درستی است؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پسش برمی اید؟این راز چیست که طاها را سرگردان کرده است؟پس گفت وگوهای مخفیانه اش با تلفن و کاغذ بازی هایش باید به این موضوع مجهول مربوط باشد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#پارت14
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی دیگر ماندم و بعد تحویل لباس فرم،به یگانه گفتم:یگان اگه من الان برم اقای رستگار چیزی نمی گن؟اخه قرصای اقاجون تموم شده باید بخرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه:الان که خودش نیست،امروزم که کاری نداری،نه عزیزم برو من باهاش هماهنگ می کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه دستت درد نکنه،راستی افتتاحیه ی این رستوران چه زمانیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه:نمیدونم والا،خوب شدگفتی اینم ازش می پرسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز او خداحافظی کرده و به داروخانه رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز داروخانه تا خانیمان راهی نبود؛به همین خاطر بقیه ی مسیر را پیاده طی کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خانه که رسیدم،با اقاجون احوال پرسی کرده و با هیجان اتفاقات چند روز اخیر را تعریف کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irان پیرمرد بیچاره هم،در مقابل وراجی های من فقط لبخند میزد و سخنان مرا تایید می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را خاراندم و گفتم:اقاجون بنظرتون مشکل اقا طاها چیه؟امروز خیلی پریشون بودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقاجون:هرچی هست انشاالله که حل بشه دخترم،بنظر میاد مرد متشخصی باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد با لبانی کش امده،چشمکی حواله ام کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنظورش را فهمیدم و با اعتراض نامش را بر زبان اوردم:اقاجون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستانش را به نشانه ی تسلیم بالا اورد ضربه ای به نوک بینی ام زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباهم غذا درست کردیم و خوردیم؛اقاجون به اتاقش رفت تا کمی استراحت کند و من هم همین طور.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سقف خیره شدم و به طاها فکر کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه استایل مردانه اش،عطرش که وقتی از کنارت عبور می کرد بینی و ریه هایت را درگیر خودش می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکرم رفت سمت سپیدی موهای کنار شقیقه اش که چه قدر به ابهتش می امد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراستی او چندسال داشت؟او سیمای پرغروری داشت؛اما می دانست که کجا و برای چه کسی استفاده کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر یک کلام می توانم بگویم که این مرد خاص است؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها رستگار خاص است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را به این ور و ان ور چرخاندم تا دیگر به او و رفتارش فکر نکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپیده حیایت کجا رفته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو فقط کارمند اوهستی،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط کارمند...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#پارت15
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشب را به هر ضرب و زوری که بود سپری کردیم؛اما احساس می کردم که اقاجون از مسعله ای ناراحت است و نمی خواهد که من به ان اگاه شوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح،لباس فرمم را به تن کردم و کفش های پاشنه بلندم را پوشیدم تا نقص کوتاهیم را به این وسیله پنهان کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقرص های اقاجون را دادم و از او خداحافظی کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقرار بر این شد کمی تا روز افتتاحیه با بچه ها کار کنیم تا هماهنگی های لازم را به دست اوریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه رستوران که رسیدم،با همه مشغول احوال پرسی شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه های خوبی بودند و می توانستیم باهم جمعی دوستانه تشکیل دهیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ایده ام برایشان گفتم که اکثریت موافقت کردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بچه ها می خوایم یه موزیک تمام عیار و اجرا کنیم.منظورم از تمام عیار اینه که یه گروه گیتار و یه گروه پیانو داشته باشیم و چند نفر رو هم برای اجرای زنده اماده کنیم.چون رستوران سنتی هستش باید یه موزیک سنتی هم داشته باشیم.من شعر و اماده می کنم و اونایی که با هم صداهاشون هم خوانی بیش تری داره رو برای اجرا انتخاب می کنیم.موافقین؟همه دست زدن و چند تا از پسرای جوون سوت زدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و برگشتم به یگانه سری بزنم که با دیدن طاها جلوی روم،در جا میخکوب شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ترس هین بلندی کشیده و چادرم را سفت چسبیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن چهره ی رنگ پریده ی من با هول گفت:ببخشید نمی خواستم بترسونمتون،واقعا شرمنده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاب دهانم را قورت داده و با کشیدن نفس عمیقی سعی کردم بر خود مسلط شوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اشکالی نداره،من یکم ترسوام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند ملیحی زد که بسیار به قاب صورتش می امد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی نسبت به روز های قبل اشفته تر بنظر می رسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین را از وضع ظاهری اش فهمیدم؛همیشه با کت و شلوار در مقابل کارمندانش حاضر می شد اما امروز کاملا اسپرت بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی ام به صدا در امد.اقاجون بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاو که این وقت روز هیچ وقت با من تماس نمی گرفت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاسخ دادم:جانم اقاجون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطوری از پشت تلفن حرف میزد که دردلم اشوبی به پا شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقاجون:س...سپیده...من...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بوق ممتد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ترس و استرس چند باری شماره اش را گرفتم اما دیگر پاسخ نداد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام افکار بد و منفی هجوم اوردند و من از پریشان حالی به مارک لباس طاها زل زدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#پارت16
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irان قدر حالم بد بود که حتی صداهای اطرافم را هم نمی شنیدم و فقط حرکت لب های طاها را می دیدم که سعی دارد به من چیزی بگوید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سیلی که یگانه زد،به خودم امدم و با ترسی که مملو از اشک و دلهره بود گفتم:یگان،اقاجون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم را روی سرم گذاشتم و با گفتن"ای وای"کف سالن نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی دختر بی دست و پایی بودم و نمی دانستم چه باید بکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیگانه هول و ترسیده گفت:اقاجون چی؟لامصب پاشو بریم خونتون ببینیم چی شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراست میگفت،باید می رفتیم اما چه جوری؟تا منتظر تاکسی بمانیم که من هزار بار می مردم و زنده می شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها:زودباشین بریم،من می رسونمتون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهیمه
00خوب بود ممنون از نویسنده
۱۱ ماه پیشنسترن
00از روی خلاصه ، اگه دختره چادری نبود و همراه پیانو زدن عاشق پسره میشد رمان جذاب بود ، نویسنده جان وقتی موضوعتون پیانو هست پس باید راجب پیانو بنویسین نه متن متفرقه
۱ سال پیشندا
10عالی بود ولی اون چه رازی بود که نباید سپیده می فهمید؟ راستی اونا که اصلا لب هم نگرفتن چه زود بچه دار شدن و سپیده گفت طاها برای پسرش نقشه ها دارد بهترین پدر باشد ولی ترمه بود اخرشم خوب بود ممنون نویسند
۱ سال پیشSetareh
00خیلی خیلی دلنشین و احساسات خیلی زیبا بیان شده بود👌🏻
۲ سال پیشاخــــر❌شــر
۱۸ ساله 20😐😐😐😐😐
۴ سال پیشserwin
۱۳ ساله 10خوب بود ساده و دلنشین💜 دوستان بنظرم شماهایی که این کتاب رو طرز نگارشش رو کتابی میدونید بهتره از کتاب چاپی شروع کنید تا نوع کتاب دستتون بیاد.
۴ سال پیشسلنا
211نویسنده ی عزیز . چرا توهین میکنی ؟ شمایی که نویسنده ی مملکت هستین حداقل . چخ طرز فکری هست که دارین. کوتاهی نقص نیست . اونی که فکر میکنی نقصه مدل فکر کردن شماست. قبل از این که دست به قلم بشی فکر کن
۴ سال پیشهستی
20پایان رمان اصلا جالب نبود بی مفهوم تموم شد
۴ سال پیشدختر آفتاب
۳۸ ساله 10بنظرم رمان جالبی نبود خیلی شلوغ و درهم برهم بود و با اینحال داستان خاصی هم نداشت. بنظرم برای پر کردن وقت خوب باشه.
۴ سال پیشدختر آفتاب
۳۸ ساله 190نقص کوتاهی؟ خانم نویسنده کی گفته کوتاهی نقصه؟ این که آدم همچین تفکری داشته باشه نقصه.
۴ سال پیشکیانا
۱۴ ساله 24رمان خیلی خوبی بود فقط کاش کتابی نبود حتما بخونید
۴ سال پیشریحانه
13اخرش افتضاح تموم شد
۴ سال پیشfate. meh
20عامیانه حرف زدن رمان رو قضاوت کنید و بگید بده لطفا به اصل موضوع دقت کنید و از روی اون نظر بدین
۴ سال پیشfatemeh
61موضوع رمان ربطی به کتابی یا ادبی حرف زدن نداره و چیزی ازش کم نمیکنه حتی به نظرم اینجوری خیلی بهتر هم هست حداقل از اونایی که نصف رمانو با ندای درونشون درگیرن بهتره شما که نباید از روی ادبی حرف زدن یا
۴ سال پیش
مریم قربانعلی زاده
۴۲ ساله 00رمان زیبایی بود فقط آخر همه را سرهم کرد و رفت