رمان گلولهای از بغض به قلم دیلا
ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
خلاصه:
داستان در مورد يه دختر مهربون و مظلوم اما فقير و بي پول به اسم شهگل ، اين دختر به خاطر نبود خانواده پيش يه زن سليطه زندگي مي کنه ، اما اونقدر مظلوم بوده که نمي تونسته کاري رو که زن ميخواد رو انجام بده اما يه روز از روزاي خدا......
«به نام او»
شهگل : به معني گل شاهانه
ارميا : به معني پاک، پارسا
***********
پارت 1
گذشته
واي خدا چرا کسي اين گل هارو نمي خره ؟آخه مگه من چه گناهي کردم؟به سمت ماشين مدل بالا رفتم
- آقا...آقا گل
مرد که پسر جووني بود با تحقير نگام کرد بغض گلوم رو آزار مي داد
- گ...گل مي خريد؟؟؟
پسر پوزخندي زد و محکم پاش رو روي گاز فشار داد آبي که توي گودال بر اثر بارون جمع شده بود محکم پاشيده شد روي صورتم و لرز بدي به تنم نشست دستام لرزيد و محکم مانتوي کهنه و پاره ام رو توي دستام گرفتم سردم بود و روسري ساتن هيچ گرمم نمي کرد اشکي رو گونه ام سر خورد و بارون شدت گرفت آروم به سمت پياده رو رفتم که مرد درشت هيکلي تنه ي محکمي بهم زد و مغرورانه راهش رو در پيش گرفت دستام دور گلهاي رز سفت شد اما ديگه دير بود و گل ها شاخهه به شاخه توي جوب کناري ريختند آشکام تند تند جلوي ديدم رو مي گرفت و آب جوب گل ها رو مي برد همونجا زانو زدم و به تنها گل رز خيره شدم که بين پاهاي مردم لگد مال مي شد روسري پاره که الان خيس بود رو روي آشکام کشيدم و از جام بلند شدم ...
شکم گرسنه ام طاقت رو ازم گرفت و اما با بياري خودم رو به اون خونه ي خرابه توي بالا شهر رسوندم و با ديدن در باز خونه چشمام گشاد شد و با همون وضع وارد خونه شدم صداي گريه ي زبيده از بالاي پله هاي قراضه مي اومد و من آروم پله هارو بالا مي رفتم . زبيده وسط سالن بدون فرش که يه پتو اون رو پوشونده بود ايستاده بود و گريه مي کرد
- چ...چيزي ش...شده؟؟
نگاهش رنگ خشم رو به خودش گرفت و به سمتم اومد مانتوي کهنه ام رو پاره پاره کرد من...من فقط سکوت کردم روسري ساتن رو دور موهاي بلند و زيتوني رنگم بيرون کشيد و در همون حالت گفت
زبيده : هي دختره...همش...همش تقصير تو هس ...تو منو مجبور به اينکار کردي
موهام توسط زبيده کشيده ميشد و من فقط گرسنه بودم جيغ محکمي کشيدم و اوج هق هق يعني حالت من
- تو رو خدا...نکن عمه ...نکن دردم مياد
قهقه وحشتناکي کشيد و چاقويي از جيب مانتوش در آورد و روي شکم برهنه ي من نقاشي کرد خونم روي زمين که ريخت متوجه ي رد خوني شدم که روي زمين ريخته شده بود زبيده ترسيده نگام مي کرد آروم رد خون رو دنبال کردم که با ديدن صورت بي رنگ تمام زندگيم زانو زدم ...هق زدم...اشک ريختم...خون دل خوردم ...آروم نگاش کردم ...تمام زندگي من نقش بر زمين بود.
********
ديلا شمارا به ادامه ي اين رمان دعوت مي کند
پارت 2
حال
نگاه مشکي رنگش مچ گيرانه بود و نگاه من ...نمي دونم ؟...نمي دونم ...لب هام رو به هم فشردم که گفت
مرد : يعني شروين رو زبيده کشته بود؟
نگام اين بار روي زمين افتاد
- بله
با زيرکي نگام کرد که دختر کنارش که اتفاقا خيلي مهربون بود گفت
دختر: خوب خوشکل خانوم اسم من الناز هست و اسم تو چيه
نگام چشم هاي قهوه اي رنگ الناز رو نشونه گرفت و دلم ار اين همه نداري پکيد چشم هاي قهوه اي و لب هاي کوچولو صورتي خوش نقش و ابرو هاي خوش فرم موهاي قهوه اي واقعا دلبر ...چشم هايي که قهوه اي بودنش رو فقط بزرگيش ثابت مي کرد
- م...منم شهگل هستم
مرد بي تفاوت نگام کرد
مرد : شروين چکاره ي تو بود ؟ توي زندگيت چه نقشي داشت؟
و من با اين سوال توي کودکي هاي پر از نشاط غرق مي شدم توي همون9 سالگي هام
گذشته
با عشق نگاهي به بابام انداختم که شروين جيغ زد شروين : شرگل ...شرگل بيا
با دلخوري به شروين نگاه کردم اما باز هم سکوت کردم و اون از نگام ميزان دلخوري رو فهميد آروم به سمتم اومد و بغلم کرد
شروين : ببخشيد خواهري ديگه تکرار نمي شه حالا بيا بريم با هم لب برکه قورباغه هارو نگاه کنيم
با لبخند به سمت برکه رفتيم که فرياد بابا و جيغ مامان سر شروين رو به سمت اونا بر گردوندم به سمت بابا و مامان برگشتم که با ديدن مامان ميون ماري خزنده که داشت دور گردن مامان رو فشار مي داد جيغ زدم...شرويندويد ...گريه کردم ...بابا فرياد زد ...زانو زدم...مامان نفس هاي اخر رو کشيد ...چشمام تار شد ...مار نيش زد ...شروين به مامان رسيد ...و بابا...و بابا... امان از عشق...مخصوصاً عشقي که به مرگ وادارت کنه ...و دستي که روي قلب بابا نشست...و مني که بلند شدم...دويدم...جيغ زدم...شروين رو صدا کردم...و بابايي کهتوي رودخونه مامانم روفرشته صدا کرد ...و مني که کمک خواستم ...و امان از ماري که حالا فقط اسمي ازش مونده بود
ديلا شمارا به ادامه ي اين رمان دعوت مي کند
پارت 3
حال
نگاهي به مرد کردم
مرد : مامانت مرد؟
سرم رو انداختم پايين نمي تونستم به چشم هايي نگاه کنم که حالتش مرموز بود - نه ...نه اما بابام مرد
الناز تهديد آميز به مرد گفت
الناز : عرفان
مردي که حالا فهميده بودم اسمش عرفان هست نگاهي بهم کرد و سرد گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعرفان : گفتي زبيده چکارت بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز با اجبار گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز: عرفان بعدا صحبت مي کنيد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعرفان با اخم به من نگاه کرد و من...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگذشته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشم هاي غمناک به مامانم نگاه کردم کردم که با التماس به نحيفه نگاه مي کرد مامانم : نحيفه اينا بچه هاي برادرت هستن قبول کن اصلا...اصلا برات کار مي کنيم ترو خدا نحيفه ترو خدا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه تحقير آميز نحيفه به مامان بود و نگاه شروين به من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنحيفه : بايد واسم کار کنين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان لبخندي زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان : باشه خودم کار مي کنم کار مي کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بهت پول مي دم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنحيفه : قانون دارم قبوله؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروين عصبي رو به نحيفه گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروين : مگه داري بهمون لطف مي کني خب کار مي کنيم بهت پولشو ميديم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنحيفه با چندش به شروين نگاه کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنحيفه : تو خفه شو. ...1.بايد هر سه نفرتون کار کنين فهميدي؟؟؟؟2ديگه نه شهگل و نه شروين مدرسه نمي رن 3 ديگه به من نحيفه نمي گين من زبيده هستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir**********
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديلا شمارا به ادامه ي اين رمان دعوت مي کند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارت 4
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعرفان متعجب گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعرفان: زبيده همون نحيفه بود؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بغض سري تکون دادم که الناز رو به عرفان با اعتراض گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز: عرفان الان وقتش نيست بزار واسه بعد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(رو به من) پاشو شهگل پاشو بريم اتاقت رو نشونت بدم لبخندي زدم و آروم بلند شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهي به آدمهاي روبه روييم کردم 2 نفر بودن يه دختر و يه پسر دختري بي نهايت زيبا و پسري زيبا تر از اون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر: سلام الي ...سلام عرفان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز مهربون نگاش کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز: سلام السا خوبي؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالسا نگاه بي تفاوتي به من و بقيه کرد و به سمت پله ها رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالسا: من خسته ام باي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم آروم از پله ها بالا رفت پسر نگاهي به من کرد و آروم اومد سمتم با پشت انگشت سبابه اش گونه هام رو نوازش کرد و لبخند مهربوني زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر: سلام خوشکله اسمت چيه؟ دوست عرفاني؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز شدت خجالت دوست داشتم بزنم زير گريه سرم رو پايين انداختم و چيزي نگفتم که الناز به دادم رسيد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز: داداش چي کار بهش داري نکن اسمش شهگل هست و دوست عرفان هم نيس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر نزديک شد و سرم رو بالا گرفت و بوسه اي روي گونه ام کاشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر: منم ارميا هستم ...ببينم خوشکله دوست الناز هستي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم افتاد کف پام دستام رو فشردم و مشت کردم آروم دستام و گرفت که عرفان داد زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعرفان : ارميا برو گمشو تو اتاقت اينجا که ميلان ( يکي از شهر هاي زيبا و خوش اب و هواي کشور ايتاليا )نيست اينجا تهرونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا پوز خندي زد و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : به فرض که ميلان باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعرفان : برو ارميا نميخوام ببينمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا بي حرف چمدون رو برداشت و نگاه آخر رو به من انداخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديلا شمارا به ادامه ي اين رمان دعوت مي کند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارت 5
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشخص سوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدخترک تنها نگاهي به اتاقي که انگار برايش بهشتي جاودان بود انداخت و چرا انقدر تنش داغ بود ؟ حتما دليلش آن پسرک پرروي ارميا نامي بود که بوسه اي از همان اول روي گونه هاي سرخي زده بود که سال ها منتظر بوسه هاي پدرانه ي پدري بود که رفت بي حال چشمانش را فشار داد و تن تب کرده اي را لعنت کرده بود که از خجالت لحظاتي پيش در شرف مرگ بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتقه ي در قهوه ي ناب چشمانش را باز کرد که با 2 تيله ي رنگين روبه رو شد ارميا بود ديگر! چه کسي چنين چشم رنگي بود؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم آبي با حاله اي سبز که درونش سرخ بود و غروب خورشيد را زنده مي کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب هاي خوش فرم و موهاي طلا رنگي که پر از ارزش بود بيني اي قلمي اي که نظير نداشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو ارميا نگاهش روي قهوه اي بود که ترسيده نگاهش ميکرد آروم لبخندي زد و جلو آمد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : خوشکل خانوم تو که از من نمي ترسي نه ؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدخترک نگاهش کرد و شايد ميترسيد از اين چشمان گربه اي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل : نه آقا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا نزديک شد و روي صندلي ميز آرايش نشست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا: اومممم خب خوبه گفتي چند سالته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر که پايين برود به خاطر قد و قواره اي که لعنتي زود دراز شده بود مشکل است
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام و پر از شرم از اين قد و اين سن نگاهش را به زمين داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل:14
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسرک يکه اي خورد و واي بر اين نگاه زوم شده اش روي اين تن زيبا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا: بهت نمياد ...به قدت ميخوره 17 تا 18 باشي اما به صورتت نمي خوره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز هم چيزي نگفت و اين پسر عجيب پر رو بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : خب ديگه من ميرم استراحت کنم تو هم بهتره بخوابي چشمات عجيب سرخ شدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباي باي خوشکل خانوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديلا شمارا به ادامه ي اين رمان دعوت مي کند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارت 6
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز در اتاق که بيرون رفت دختر نفس راحتي کشيد و پسر چه مي فهميد که سرخي چشم از کم خوابي نيست از گريه است همان لحظه در اتاق زده شد و زني شيک پوش با دامني بلند يشمي و بلوز فيروزه اي و کلاهي مخلوط وارد شد چهره اي مهربان داشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطلا : سلام خوشکلم خوبي منو مي شناسي؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل سري تکان داد طلا کنار شهگل روي تخت نشست و دستش را گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطلا : من خدمتکار اينجام الناز خانوم گفتن بيام بهت بگم چي کارا بايد کني اول اينکه اينجا يه حموم و دستشويي داره يعني هر اتاقي اينو داره بيا نشونت ميدم ( دست شهگل را گرفت و دستشويي و حمام را نشانش داد و اين خانه عجيب لوکس بود) اين در هم به کمد ديواري وصل ميشه ( يک اتاق بزرگ که پر بود از کمد هاي بزرگ و کوچک و چيزي در ذهن دخترک گذشت اين همه کمد کجا و لباس هايش کجا) امروز با الناز خانوم و دختر من لاله ميريد خريد اينا همه پر ميشه اين هم عسلي اتاقت ( عسلي پر بود از عطر هاي مختلف و حوله هاي رنگين و پيپ دست ساز و توتون و فندک )
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل : اين چيه؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش روي توتون ها بود و پيپ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطلا : عزيزم اين پيپه مثل سيگاره دود ميکنه اما بوي خوبي داره تازه خانوم گفتن بين اين عطر ها يکيش رو انتخاب کن تا از همون تو اتاقت بزنيم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش به سمت عطر ها رفت و عطري که جلدي بنفش داشت را برداشت خب بنفش رنگ اتاقش بود نه؟؟؟ بوي گل شبنم که به بيني اش خورد لبخندي زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل : طلا خانوم اين چطوره؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطلا به بيني اش نزديکش کرد و به به از اين سليقه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطلا : عاليه دختر حتي از عطر آقا ارميا هم بهتره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل : چي؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطلا لبخندي زد و روي تخت نشست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطلا : اين خانواده هر کدوم يه عطري دارن الناز خانوم لاله آقا عرفان مريم السا خانوم نرگس و ارميا خان ياس شما هم که شبنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل : پس خوشبو هست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطلا : معلومه دختر حالا پاشو ...پاشو برو حمام تا منم عطرت رو بيارم برو ديگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل : اما طلا خانوم من که ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطلا: وا...لا خانوم کيه ؟؟؟؟ اگه نگفتي طلا الان ول مي کنم مي رما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل خجول لبخندي زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل : طلا جون من که لباس ندارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطلا ضربه اي به پيشاني اش زد و ازروي تخت بلند شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطلا : واي خاک به سرم تو پاشو برو حمام من از الناز خانوم لباس مي گيرم وا خب پاشو ديگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل قبل از اينکه طلا بيشتر حرصي شود وارد حمام شد و نگاهش به سرويس همه چيز بنفش کشيده شد و وان ياسي و دوش بنفش لبخند شاد به لبش آورد دانه دانه لباس هاي کهنه اش رابيرون آورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***********
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديلا شمارا به ادامه ي اين رمان دعوت مي کند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارت 7
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه حمام جانانه اي که با شامپو هاي مختلف با بو هاي خوش گل بود کرده بود با صداي طلا حوله ي لطيف بنفش با گل هاي ريز ياسي را بيشتر دور خود پيچاند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطلا : شهگل بيا اينم لباس از السا خانوم گرفتم الناز نيستش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل لبخندي زد و طلا رو محکم بغل کرد دقيقا چند سال بود يک زن را درآغوش نگرفته بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل : طلا جون دستت درد نکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطلا: کاري نکردم عزيز بيا اينم عطر هات راستي شامپو هات هم با گل شبنم درست ميکنم حالا برو بيرون و صبحانه بخور که بعدش بايد برين خريد ...پاشو ديگه دختر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندي زد لبخندي که انگار همان لبخند هم حس تشکر و قدر داني داشت و خجول لباس راگرفت و وارد اتاق کمد ديواري شد يه بلوز آستين سه ربع نارنجي و يه شلوار 90 سانتي جذب مشکي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دمپايي هاي نارنجي و يه روسري مشکي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اتاق که بيرون آمد حس کرد نگاهي با تحسين به او دوخته شده سري تکان داد و به اطراف نگاه کرد با ديدن چشم هاي رنگي ارميا متعجب به او نگاه کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : منتظرت بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهي به صورتش کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : نارنجي بهت ميا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبو کشيد و عميق لبخندي زد و با خودش گفت همه چيز اين دختر خواستني بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : چه بوي خوبي ميدي!!عطرت چه گلي هست؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش را زير انداخت و خدا چرا آنقدر اين دخترک خجول بود؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل : گل شبنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هم حرف مي زدند و حواسشان به دختر سياه پوستي نبود که دارد نگاهشان مي کند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرينتا از پشت ديوار بيرون آمد و نگاهي به شهگل کرد شايد به نظرش زيبا بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هاي خيلي درشت قهوه اي و لب هاي قلوه اي و بيني قلمي و گونه هاي استخوني موهاي خيلي خيلي بلند زيتوني و قدش به 175 مي رسيد و چه هيکل توپي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرينتا اخمي کرد و به سمت ارميا رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرينتا: سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه ارميا به سمت رينتا رفت و چقدر اين دختر آرايش مي کرد شهگل متعجب به رينتا ي چشم سبز نگاه کرد و شايد در نظرش اين دختر پر از زيبايي بود به شرطي که آرايش نکند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : سلام رينتا اينجا چي کار مي کني؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرينتا اخمي کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرينتا : اومده بودم تمديد کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل خوش رو و خندان نگاهي به رينتا کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل : سلام خانوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرينتا بيني عمالش رو بالا گرفت و به شهگل نگاه کرد حداقل 15 سانت از اين دخترک خوش هيکل کوتاه تر بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرينتا : سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : نگفتي....چيو تمديد کني؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرينتا پوزخندي زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرينتا : لب هام رو بي خيال شو ديگه ارميا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديلا شمارا به ادامه ي اين رمان دعوت مي کند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارت 8
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرينتا : راستي عرفان کجاست؟؟ ميخوام در مورد فشن شو ي امشب باهاش صحبت کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا اخمي کرد و به نظرش اين دختر براي فشن شو خوب نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : فشن امشب با منه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو شهگل گيج بود، و ميدانست که ارميا صاحب شرکت مد و فشن بود ؟؟ يا حتي مي دانست که اين شرکت پر از دختر هاي رنگين رو بود؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرينتا رو به ارميا کرد و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرينتا : ارميا من بايد باهات صحبت کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي در نگاه قهوه رنگ شهگل را برگرداند السا بود که از در اتاق بيرون آمده بود و چشم هاي سبزش به گوشي صورتي رنگش بود که با حس سنگيني نگاه قهوه رنگ شهگل به او نگاهي کرد بي تفاوت بود اما اين دختر زيادي زيبا بود السا : هوم؟؟؟کاري داري؟؟خب بيا بريم صبحانه ديگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل لبخندي زد و به ارميا ي اخمو نگاه کرد و آرام و خجول گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل : آقا نمياين براي صبحانه ؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا سريع تغير نگاه داد و لبخند صميمانه اي به او زد و اين دل شهگل قدر مهربان بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : تو برو بخور من خوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل پا براي قدم برداشت که پسرک چشم رنگين با مهرباني صدايش زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : شهگل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس در سينه اش حبس شد و فقط برادر 5 سال بزرگ تر از خودش اينگونه صدايش ميزد و فقط او اينگونه با عشق (ه) را از ريه هايش بيرون مي داد برگشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : بعد از صبحانه بيا اتاقم...کنار اتاق تو هست سري تکان داد و همپا ي السا از پله ها پايين رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديلا شمارا به ادامه ي اين رمان دعوت مي کند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارت 9
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا رو به رينتا اخمي کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- رينتا من حتي به خود عرفان هم گفتم تو و هيکلت به درد شو من نمي خوريد ...تو يه خورده رو فرم نيستي من حتي به طيبو هم گفتم که هيکلت رو رو فرم کنه اما طيبو گفت که وقت مي بره رينتا نه فقط امشب بلکه ميخوام از شرکت بيرونت کنم ...اين بي احترامي نيست فقط ...فقط...خب تو فکر کن اين يه دستوره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرينتا در صدم ثانيه اي به قيافه ي خودش فکر کرد صورتي سياه پوست که از مادر آفريقايي اش به ارث رسيده بود و بيني اي که به لطف 2 تا عمل تازه بهش ميشد گفت بيني ابرو هاي کات و لب هاي خيلي بزرگ که اگر هر ماه پروتزش نمي کرد مطمئنا زيبا تر بود قدي به اندازه 160 و سينه هاي تخت و با سني برجسته موهاي کوتاه به اندازه ي 17 سانت خوشکل نبود ديگر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما در فکرش چه گذشت که ناگهان تبسمي کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- صبر کن ببينم حالا که اون دختر شرگل اومده ميخواي واسه من جانشين بزاري؟؟؟ من نمي رم ...مگه الکيه؟؟...قرار داد بستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه ميخواي قرار داد رو فسخ کني بايد مبلغ فسخ رو بهم بدي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا يکه اي خورد و لعنت بر اين عرفان که چرا اين دختر زشت را استخدام کرده بود؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه زيبايي داشت و نه اندام درست و حسابي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم در حال بر انداز کردن رينتا بود که با به ياد آوردن حرف قبلي رينتا لبخندي زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرينتا : چي شد؟؟اگه ميخواي توي شو ي امشب نباشم باشه اوکي نميام ولي اينو از ذهنت بيرون کن که من استفا بدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديلا شمارا به ادامه ي اين رمان دعوت مي کند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارت 10
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي پاشنه هاي کفشش روي اعصاب ارميا بود و بايد همين امشب کار را تمام ميکرد اصلا از اول هم نبايد مي گذاشت مدلينگ غريبه وار شرکت شود با بر افروخته گي وارد اتاق خودش شد ... احساس ميکرد کسي به قلبش چنگ ميزند شوخي که نبود بحث کار و شرکت که مي آمد ارميا همين گونه بود جدي و تعصبي با ديدن پنجره نفسي عميق کشيد و آرام به سمت پرده ها رفت و پرده ي حرير سورمه اي رنگ را کنار زد با ديدن شيشه هايي که منتها مي شدند به باغ و فضاي بيرون کاملا پيدا بود نفسي از روي آرامش کشيد و روي صندلي پر از خاک نشست که نگاه رنگينش به سمت پنجره ي آن دخترک چشم قهوه اي افتاد و لبخندي گوشه ي لبش افتاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : خيلي باحاله ... قيافش آدم رو ياد دختر کبريت فروش ميندازه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکوچولو ...خيلي معصومي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل با آرامش غذا ميخورد و نگاه الناز به رينتا گره خورده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرينتا : عرفان من شايد امشب نيام ولي....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعرفان با اخم غذايش را قورت داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعرفان : رينتا بس کن سر ميز غذا قرار نيست در مورد کار صحبت کنيم بزار واسه بعد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي گوشي السا که آهنگ بي کلام گيتار بود حرف عرفان را ناتمام گذاشت السا نگاهي به گوشي صورتي رنگش کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالسا : الو شايان ...خوبي عشقم؟؟ چي کار مي کني با شروين ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه قهوه اي شهگل محسوس به السا دوخته شد که السا سرش را به معني چيه تکون داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعرفان : السا سر سفره اي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالسا اخمي کرد و از سر ميز بلند شد لقمه اي که دست شهگل بود اوفتاد و نگاهش گيج به عرفان اوفتاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعرفان : بعد از صبحانه بيا اتاقم کارت دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسري پايين انداخت و خجالت زده گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل : آقا عرفان ...برادرتون ازم خواستن برم اگه ميخواين واسه صحبت در اون مورد بکنيد ميشه بزاريد واسه بعد از نهار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديلا شمارا به ادامه ي اين رمان دعوت مي کند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارت 11
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام از پشت ميز بلند شد ادب حکم ميکرد اول تشکر کند و بعد هر کجا ميخواهد برود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل : دستتون درد نکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز لبخندي زد : الهي قربونت برم خواهش مي کنم فدات شم نوش جونت گوشت شه به تنت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخندي از تعريف هاي الناز تشکر کرد و به سمت پله ها رفت و آرام آرام بالا رفت و با خود در مورد نام شروين اي که زبان السا ي چشم آبي شنيده بود فکر کرد در زد و وارد اتاق ارميا شد که با ديدن او در تخت خواب با تعجب به او نگاه کرد برگشت نبايد او اينجا مي ماند با فشرده شدن دستگير چشمان آبي رنگ ارميا باز شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : صب کن باهات حرف داشتم ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواب بود اما خوابي که به قدري سبک بود و کم آرامش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل برگشت و با چشمانش به ارميا نگاه کرد و چرا انقدر آشفته بود؟؟ اگر شروين الان زنده بود و لقب خدا بيامرز به اون نمي دادند تقريبا همسن اين پسرک بود و حدود 22 و يا 23 سال داشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل : ک...کجا ميتونم بشينم؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا از روي تخت بلند شد و با لبخند گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : بيا بريم روي تراس اونجا هوا خيلي خوبه الان احساس ميکنم دارم خفه ميشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل قدم از قدم برداشت و به سمت تراس رفت پر از گل هاي رنگين و تازه چقدر تميز بود سايه باني که با پارچه ي حرير سورمه اي گرفته شده بود تم اتاق را خبر مي داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروي يکي از صندلي ها نشست و پا کنار پا گذاشت و عجيب دلبري بلد بود و رو نمي کرد اين دخت بچه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : مي دونستي که من شرکت مد و فشن دارم ؟؟ رينتا هم يکي از اون مدلينگ هاست البته عرفان اون رو استخدام کرده من در کل 4 تا مدلينگ دارم که بهش ، ي گن مدلينگ هاي تاپ يعني از بقيه ي مدلينگ ها بهتره يکيشون رينتا و يکيشون گل سان و يکي نيسا و يکي ديگه هم سونينا اينا تاپ هاي من هستن طيبو خواهر طلا هست که يه باشگاه داره باشگاهش فقط مدلينگ هايي رو جذب ميکنه که يه چيز آيي کم دارن طيبو تمام اين 4 نفر به جز سونينا رو رد کرده رينتا که به خاطر قدش گل سان به خاطر 5 کيلو اضافه وزن و نيسا هم به خاطر نداشتن اندام رو فرم ... بگذريم من امشب شو دارم و ميخوام که مدلينگ هاي تاب برن روي صحنه چون قرار داد هاي ميلياردي روي مي دارم به رينتا و گل سان و نيسا گفتم برن و فقط امشب نباشن شو امشب بايد با 4 نفر اجرا بشه و توي يکي از تالار هاي بزرگ شهر برگذار مي شه يکيش سونينا و يکيش السا و الناز و يکي ديگه اگه قبول کني تو ...قبول مي کني مگه نه؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل متعجب بود نه از اينکه ارميا اورا دعوت کرده از اينکه رينتا جزو مدلينگ هاي تاپ بوده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل : من نمي دونم بايد چي کار کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا لبخند زد و به شهگل نزديک شد که شهگل از اون دور تر شد ارميا تعجب کرده به او نگاه کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل : خب..خب شما که برادرم نيستيد نامحرم هستيد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا لبخندي زد و سونينا کي اينگونه بود؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديلا شمارا به ادامه ي اين رمان دعوت مي کند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارت 12
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهي به لاله انداخت لب هاي ريز و چشمان سبز و صورتي گرد و ابرو هاي پهن و بلند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطلا : لاله مادر حواست باشه ها همه چيز بايد بخري آقا عرفان گفته از جواهرات گرفته تا لباس زير بايد کامل باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلاله لبخندي زد و دستش را دور گردن مادرش انداخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلاله : مامان الهي فدات شم ارميا خان هم ميان پس ديگه لازم نيست انقدر سفارش کني مگه نه شهگل بانو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل آرام و ريز خنديد و چقدر اين خانواده را دوست داشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل : درست ميگه طلا جون لاله همه چيز رو مي خره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلاله دستي به شونه هاي شهگل زد و گونه هاي برجسته اش را بوسيد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلاله : گل گفتي خانوم گل حالا هم بزن بريم تا احضار نشديم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد باغ شدند و شهگل با عشق بوييد و به به چه بوي گل هاي خوشي بهار بود و هوا مطلوب و درختان سبز سبز شده بودند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلاله : شهگل بيا بريم اوناهاش اون زد فور (Z4 ) زرده هست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ديدن ماشين چشمانش از حدقه بيرون پريد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلاله : شهگل من حالم خوب نيست بايد جاي زيادي داشته باشم تا بخوابم من ميرم عقب شهگل لب از لب باز کرد اما چيزي نگفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر جلوي ماشين را باز کرد و چشم هاي رنگين ارميا و لبخند شيطنت بارش لبخندي به صورت دخترک آورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : خب خانوم ها اول بريم واسه شو امشب آماده بشيم نه؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلاله : وا ... لباس رو که خودتون بايد بياريد کفش و اينا هم که داره لوازم آرايش هم که خودم آرايشگر ش هستم که لوازمش با خودمه پس چي ميخواد ديگه؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا تک خنده اي کرد و رو به من گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : ميبيني؟؟؟ فقط به فکر توئه ...خانوم لاله منم يه کت شلواري ميخوام مگه نه؟؟ من که مدلينگ نيستم واسم لباس بيارن بعدش هم بايد نوبت آرايشگاه بگيرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلاله خنديد و گفت : باشه عمو باشه فقط يه چيزي کم تر به اين دختر نگاه کن من ميخوام زنده برم بيرون ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديلا شمارا به ادامه ي اين رمان دعوت مي کند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارت 13
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا جلوي در پاساژ نگه داشت و انگار تازه نگاهش به لباس هاي شهگل افتاد و اگر کسي آنجا نبود احتمالا از او تعريف ميکرد اما الان جلوي چشمان سبز لاله کمي بايد آبرو داري مي کرد روي موهاي زيتوني، قهوه اي اش شال سبز رنگي انداخته بود و مانتوي بلند تا زير زانو اش کاري کرده بود که نگاه کسي به اين دخترک نباشد و اي کاش ارميا هم لباس سبز مي پوشي تا نگاه هاي سنگين مردم به او نباشد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : خانوم ها اول بايد بريم واسه کاراي من بعدش هر جا که شهگل خوشکله گفت مگه نه ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرخ شد و خيره سر چقدر زيبا شده بود حتي اگر سرخ بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسرک محو شده بود و اين لپ هاي خوشرنگ سرخ از کدام سيب لعنتي به ارث رفته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل سرش را بالا برد که با ديدن نگاه خيره ي ارميا ي خيره سر کمي کلافه بغض کرد . هميشه اينگونه بود و اي کاش اين دختر کمي مغرور بودن بلد بود . ارميا در سکوت فقط به چشمان قهوه اي شهگل نگاه ميکرد و حسش ميگفت اين دختر اذيت ميشود با خيرگي نگاه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلاله : بچه ها الان گشت مياد جمعتون مي کنه ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا قهقه محکمي زد و دستي به گونه هاي سرخ شهگل کشيد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا خيره نگاهش مي کرد و السا در حال تعليم دادن بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالسا : ببين شهگل شونه هات رو ببر عقب ... آها آره الان خوبه ...ببر بالا و صاف وايسا ...گردنت رو دراز کن ..خوبه خوبه ...ببين ت لباست بلند و پهنه نياز نيست با راه رفتنت دقت کني فقط بايد با غرور به روبه روت نگاه کني
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين پنجمين باري بود که السا داشت تعليم مي داد و شهگل کاملا ياد گرفته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل : خوبه السا خانوم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالسا اخمي کرد : چي ميگي تو؟؟ آره خوب وايسادي ولي السا خانوم بي السا خانوم فقط السا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل لبخندي زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا مداخله کرد و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : شهگل ، السا برين لباس بپوشين ساعت 7 عصره ساعت 9 بايد برين روي استيج
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالسا : من رفتم ...فقط به لاله بگو واست پشت چشم نازک بکشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل سري تکان داد و در چشمانش استرس مشهود بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس از رفتن السا ارميا به شهگل نگاه کرد و هيچ تغيير خاصي نکرده بود فقط چشمان قهوه اي اش کمي گشاد شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : برو خانوم جيگره پاشو گل من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل خجالت زده نگاهش کرد و قدم از قدم برداشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديلا شمارا به ادامه ي اين رمان دعوت مي کند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارت 14
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا خيره شد ...خيره ماند...اين دخترک چگونه اين همه زيبا شده بود؟؟؟ طرح چشمانش خمار شده بود لب هايش را رژي پرتقالي زده بود و گونه هايش کمي سرخ ملايم بود و موهايش را ويو ( فر) کرده بود و در آن لباس زرد حتي زيباي خفته هم کم مي آورد و چقدر اين دل بي صاحاب ارميا تند ميکوبيد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباسي زرد که پف خاصي داشت و يقه اش دکلته بود و و بلند ... صبرش تمام شد و به سمت آن الهه ي زيبايي و عشق پرداخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : شهگل ...خيلي خوشکل شدي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل سرش را بالا گرفت که ارميا اخمي درشت کرد و شهگل با خود فکر کرد : زشت شدم ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما به زبان نياورد که ارميا داد زد : اين چيه ؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماتش برد و بد شده بود ...بار ها به لاله گفته بود کم تر آرايشش کند ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : چرا لنز گذاشتي؟؟ مگه من نگفتم تغيير خاصي نبينم تو صورتت ...لنز آبي واسه چي گذاشته؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالسا قبل از اينکه ارميا صدايش بلند تر شود سريع به سمت آن ها رفت چشمان آبي اش را کمي گشاد کرد و بازو هاي مردانه و سفت ارميا را گرفت و الحق که زيبا شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالسا : ارميا چي کار ميکني؟؟ آبرومون رو بردي ...چي شده!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا عصبي بود و دلش چشمان قهوه رنگ شهگل را ميخواست نه اين چشمان آبي سرد و بي روح را نه اين لنز مصنوعي را و البته نبايد دروغ گفت که شهگل در آن لنز هاي کور کنند ي آبي رنگ هم بسيار خانوم و زيبا شده بود و رو دست زده بود به السا و الناز و آن دختر زيباي سونينا نامي که موريانه به شهگل نگاه مي کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : السا مگه من نگفتم نبايد تغييري توي صورت شهگل به وجود بياد؟؟؟ پس اين لنز اينجا چي ميگه؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشک در چشمان شهگل جمع شد ... او نمي خواست ...نمي خواست سرنوشتي را که همه او را بشناسندش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالسا اخمي کرد و بازو هاي ارميا ي عصبي را رها کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالسا : اون نمي خواست شناخته بشه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا متعجب و منتظر به شهگل نگاه کرد شهگل خجالت زده اشک چشمانش را پاک کرد و به مرد زيبا ي ارميا نام نگاه کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل : آخه من سر خيابون ها گل ميفروختم ...شايد خيلي ها ديده باشنم...نمي خوام شو شما خراب بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا حس کرد قلبش ترک برداشته ساکت شد و عقب کشيد نگاهش مبهوت بود و دخترک گل ميفرخت؟؟؟ او گل فروش بود؟؟پس آنجا چه مي کرد؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديلا شمارا به ادامه ي اين رمان دعوت مي کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارت 15
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا با سرعتي که حتي سونيک هم کم مي آورد به سمت عرفاني رفت که با تدارکات در حال دعوا بود چه عصبي بود و حتي نگاه کردن به او هم وحشت در دل مي انداخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا دست عرفان را کشيد که عرفان با اخم او را رويت کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعرفان : چه مرگته پسر؟؟ جريان چيه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمش را غليظ تر کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : عرفان اين دختره گل فروشه؟؟ من بايد از تو بپرسم جريان چيه؟؟ اون اينجا چي کار ميگنه؟؟ من مدلينگ ميخوام نه گل فروش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمي کرد و عرفان کارش اخم بود مگر نه؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعرفان : تو چي کار به شغل قديم داري ؟؟ اندام رو نمي بيني؟ هيکلش رو انگار تازه از باشگاه طيبو بيرون آوردي. .. طيبو خودش هم اين اندام رو نداره ...اخ شده؟ بد شده؟ همين الانش رو استيج نرفته مشتري ميخوادش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالسا آرام آرام شانه هاي شهگل را مالش مياد و الناز با او صحبت مي کرد و چشمان قهوه اي الناز هم لنز داشت ...لنز سبز رنگ و موهايي که رنگ شده بود پس چرا ارميا سر او داد ميزد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز : الهي فدات شم. ..ارميا هم منظوري نداشته فقط گفته چرا چشمان رو لنز گذاشتي؟! اي بابا گريه نکن گلم ...خوبه حالا طوفان عرفان رو نديدي ...همه رو مي کشه اگه برن ج...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا حرف قطع کرد و نگاه به سمت خود کشيد و السا کينه اي به ارميا نگاه کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالسا : خجالت بکش داداش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقدم برداشت و به سمت سونينا و نشست کنارش اما سرش در همان گوشي صورتي رنگ بود ارميا جلو رفت و با تحکمي که تابه حال در صدايش نبود گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : الناز برو با شهگل حرف دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز نگاه کوتاهي به شهگل انداخت سرش زير بود و ساکت اخمي کرد و کلا از سالن بيرون رفت ارميا کنار شهگل نشست و لبخندي زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : نگام نمي کني؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش را بلند کرد و به ارميا نگاه کرد آرام شد قهوه هاي نگاهش مثل هميشه نبود يه حس غم درون آنها نهفته بود و اشک هايي که در آنها جمع شده بودند ارميا را مبهوت کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساکت شد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاشق شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسکوت پيشه نمود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو اي کاش غمگين نمي کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين چشمان قهوه اي را ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل : السا جون و الناز جون فکر کردن من به خاطر داد و فرياد هاي شما ناراحتم و گريه مي کنم ...آقا ببخشيد من الان لباس رو بيرون ميارم و ميدم به لاله ...اونم اندام خوبي داره و خيلي هم خوشکل هست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما ارميا ساکت بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش به چشمان شهگل بود و عشق هم کم مي آورد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاو عاشق نبود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرگ ميزد براي اين چشمان قهوه اي ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديلا شمارا به ادامه ي اين رمان دعوت مي کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارت 16
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه ميکرد با غرور و همان چشمان آبي السا ي مغرور و بي تفاوت الان به روبه رو خيره بود و اصلا به هواداراني که چيليک چيليک عکس ميگرفتند نگاه هم نمي کرد لباسي سبز رنگ و کوتاه عروسکي با چکمه هاي سبز و موهايي که از رنگ طلايي خدا دادي به رنگ قهوه اي تغير داده شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفر بعدي آن دخترک سبزه پوست و چشم بادامي بود که با غرور راه مي رفت و رنگ طبيعي موهاي مشکي اش را به رخ ميکشيد و لباسش صورتي ملايم مدل ماهي بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصندل هاي صورتي و کاملا زيبا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفر بعد آن دختره قهوه اي رنگ بود اين الناز انگار زيادي زيبا شده بود لباس بلند فون به رنگ قهوه اي و نسکافه اي که کفش هاي زيبايش با راه رفتن به چشم مي خورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفر آخر بود ...همه بلند شدند و شروع به دست زدن کردند و منتظر دخترکي بودند که تاپ ترين مدلينگ شرکت کيهان بود مردي در بلند صدا زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد : مدير عامل شرکت مدلينگ شو کيهان و مدلينگ تاپ شرکت آقاي ارميا کيهان و خانوم شهگل ملکان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ورود شهگل و ارميا در کنار يکديگر همه مات ماندند لباس زرد شهگل همرنگ دستمال جيبي ارميا بود بسيار زيبا ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه زوج خوشبختي ميشوند...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه عاشقانه ارميا شاه گل ها را نگاه ميکرد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه مردي بسي زيبا و خوش رو به شاه گل ها بود و کمي کنجکاو شده بود که اين دختر خواهر شروين نيست؟؟؟ همان شروين پر آوازه و مشهور شهر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه عجيب است امشب...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه تو زيبايي و من...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگهبانم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگهبان نگاه مردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديلا شمارا به ادامه ي اين رمان دعوت مي کند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديلا رمان Dilaroman:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارت 17
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد نگاه بر نمي داشت و خيره خيره به چشمان کسي نگاه ميکرد که با غرور روي استيج راه ميرفت و ارميا براي تمام مرد هاي اطراف رقيب قدري بود قدم برداشت و به سمت ارميا و آن دخترک زيبا رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد : سلام پسر چطوري ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا با ديدن رفيق بد تر از رقيب خود اخمي روي پيشاني آمد اما به خاطر کارش محو شد و اي کاش اين مرد ديگر به خانه ي آنها باز نگردد نامش شاهين بود و چشمانش مثل هميشه سگ داشت چشماني مشکي و پوست برنزه لب هاي متوسط و بيني استخواني موهاي پرپشت و خوش حالت مشکي و هيکلي که از اون نان در ميآورد و مدلينگي مشهور در
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتهران بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : سلام شاهين جان خوبي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهين لبخندي زد و نگاهي به شهگل کرد شهگل سريع و پر سرعت و هول سلامي کرد شايد لبخند شاهين زيبا بود اما انگار حس بدي ميداد به اين دختر گل فروش که ميخواست سريع از آنجا دور شود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهين : ارميا ...مدلينگ خوبي پيدا کردي!! طيبو چند سال روش کار کرده که اين شده؟ خوشکل هم هست هر چي باشه از رينتا سر تره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا لبخند زوري زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : شهگل مدلينگ تاپم شده پس نيازي به توضيح اين که چند وقت و پيش کي هيکلش اين شده نيست ...مگه نه شهگل!؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل نگاه گرفت از آن مرد و خواست جواب دهد سوالي را که حرص ارميا ي چشم رنگين را در مي آورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل : آره ...موافقم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهين با ديدن سونينا اخمي کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : چيزي شده ؟ نبايد دعوتش مي کردم!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمسخر قاطي لحنش بود و بوي حرص از لحن شاهين مي آمد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهين: نه...نه اصلا اينطور نيست ...من و سونينا مشکلي نداريم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل کنجکاو شد و ارميا پوزخند زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديلا شمارا به ادامه ي اين رمان دعوت مي کند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارت 18
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل با آن لباس زرد خودي نشان ميداد و مانور هايش هم قشنگ و تازه بود که حس کردني بود اين تازگي و زيبايي شاهين نگاهش فقط به الناز زيبايي بود که براي اولين بار در شو هاي ارميا شرکت کرده بود الناز سنگيني نگاهي را حس کرد و سريع سرش را اطراف تکان داد با ديدن نگاه خيره ي شاهين اخمي کرد و با ببخشيدي از جمع خارج شد و روي مبلي نشست که شاهين در آن جا خوش کرده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز: سلام جناب سروستاني خوبيد!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهين لبخندي زد و در نظر الناز لبخندش زيبا بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهين : سلا عرض شد خانوم ... مگه ميشه پيش شما بود و حالش خوب نبود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل با نگاه تيز بينش اشک جمع شده در چشمان سونينا را شکار کرد و کنجکاوانه منتظر کسي بود تا داستان را برايش تعريف کند آرام آرام قدم برداشت ساعت 12 شب بود و هيچ کدام از لباس ها به فروش نرفته بود همان مرد پشت بلند گ از مدلينگ ها دعوت کرد که روي استيج بروند اول لباس السا بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد : لباس با قيمت 3 ميليون به فروش مي رسد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکسي حرفي نزد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد : لباس با قيمت 2 ميليون و 900 به فروش مي رسد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردي دستش را بلند کرد و گويا شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من با قيمت 5 ميليون ميخرمش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهگل نگاهي به مرد کرد پسري جوان اما...مشکل اين نبود اين چشم ها...قبلا جايي ا را ديده بود روي بلند گو اعلام فروش شد نفر بعدي سونينا بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد : لباس يا قيمت 5 ميليون به فرش ميرسد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه ساکت بودند ...لباسش زيبا نبود نه حداقل زيبا تر از لباس شهگل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد : 4 ميليون و 500 هزار تومان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد 4 ميليون ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباس تا قيمت 2 ميليون رسيد چند نفر دست بالا کردند که لباس به فروش رسيد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفر بعد الناز بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد : لباس با قيمت 5 ميليون به فروش ميرسد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهين دست بلند کرد و گويا شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهين : مي خوامش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباس به فروش رسيد نفر بعدي ستاره ي فشن شو امشب بود شهگل روي استيج رفت و دستش را روي کمر نهاد لباسش عالي بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد : لباس با قيمت 8 ميليون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردي دست بلند کرد نگاهي به او انداختند همان مردي بود که لباس السا را خريده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد : من ميخرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروي بلند گو اعلام شد: فروش رسيد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا پايش را روي استيج گذاشت که همه دست زدند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارميا : متشکرم از همه که به اين مراسم پا گذاشتيد نفر اول از خريد آقاي شايان ملکان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد آمد و شهگل سرش گيج رفت ...او دوست شروين بود ...شايان؟؟ ملکان؟؟ عجيب بود خيلي عجيب بود شهگل ار رو رفت و وقتي از حال رفت که ميان ميهمانان نشسته پسري با موهاي زيتوني و چشمان قهوه اي را ديد که نامش شروين بود و...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگر شروين نمرده بود؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديلا شمارا به ادامه ي اين رمان دعوت مي کند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارت 19
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپری
00رمان جالبی بود دوسش داشتم مخصوصا قسمت آخر که با اینکه فهمید برادرشه ولی دوسش داشت واینکه آخرش با هم دیگه مردن کنار هم بودن
۱۱ ماه پیشالهام
00خیلی مزخرف بود
۲ سال پیشبهار
۱۶ ساله 11رمانش خیلی درهم بود گیج شدم نویسنده باید تلاش زیادی بکنه ممنون از برنامه خوبتون
۳ سال پیشالی
۲۱ ساله 24از نظرمن که عالی بود
۳ سال پیشhhh
۱۷ ساله 10این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
اترین
۱۱ ساله 30چقدر مسخره تموم شد
۴ سال پیش.....
42خیلی بد بود 🤧شاید نویسنده باید تلاش های زیادی بکنه تا قلمش خوب بشه
۴ سال پیشایرسا
51نویسنده جون زحمت کشیدی به هر حال ولی قلمت خیلی ضعیف بودازیه جامیپریدی یه جادیگه واین بی معنیش میکردو اینکه توی خلاصه گفتی یکی ازروز های خدااین قصه برای بچه های2 ساله هست من دوست نداشتم ولی بازم ممنون
۴ سال پیش
71فقط موندم این رمان چجوری منتشر شده به درد نخور بود واقعا ارزش نداشت خیلی درهم بود خیلی
۴ سال پیشمهرسا
31مزخرف ترین رمانی ک خوندم همین بود
۴ سال پیشM
22😐🙄اگر یکم دقت میکردی تو رمان نوشتن بهتر بود
۴ سال پیشزیبا
۵۸ ساله 33واقعا افتضاح بود کلمات در هم وبی مفهوم مزخرف قلم نویسندگی ضعیف بیشتر کار کن از شرق به غرب میرفتی
۴ سال پیشTi
53خلاصش تو حلقم یه روز از روزای هدا😐😐
۴ سال پیشآنا
12اول از نویسنده ممنون درهر حال زحمت کشیده اما خیلی کوتاه بود کوتاهیش به کنا ر از یک موضوع میپرید مشخص نبود چی به چیه و اینکه خیلی غمگین بود ویک پایان تلخ ای کاش جور دیگه تموم میشد
۴ سال پیش
اسما
۲۳ ساله 00خیلی بد بود