آخرین خبرها :
درود خفنا حالتون چطوره؟
امیدوارم هرجا که هستین حالتون خوب باشه.
خفنا امروز به جای یک قسمت، دو قسمت داریم تا یه سری ابهامات براتون حل بشه.
دو دلیل داشته که امروز به جای یکی، دوتا قسمت داریم... یکی اینکه نظرات دیروز زیاد یودن و یه سری واقعاً به دلم نشستن.
دومی هم اینکه قسمت بیست و دوم هدیه ی من باشه به اونایی که گیج شدن و متوجه موضوع نشدن.
با دقت بخونیدشون و اطلاعات و داشته باشید که قسمت های خفن تری توی راهه.
اگر همینجوری ادامه بدید و با نظرات قشنگتون رمان و حمایت کنید، در آینده قسمت های هدیه ی بیشتری خواهیم داشت!
دوستون دارم، موفق باشید.
درود به همگی
اول از همه بگم، خفنا مرسی از همتون، نظراتتون خیلی عالی و دلنشین هست. خوشحالم که رمان و دوست داشتین، براش ارزش قائلید و نظر می دید.
راجب قسمت های جدید و روندشون باید بگم، همونطور که می دونید هرروز ما قسمت جدید داریم.
حالا برنامه یه زمان و ساعت مشخصی که
از همون اول، رمان توی اون زمان قرار گرفته در نظر داره و طبق اون قسمت های ذخیره شده رو قرار میده.
اینکه شما هرروز منتظر قسمت جدید هستید برای من خیلی قشنگه، ولی اینم در نظر بگیرید هرچیزی نظم و قاعده ای داره و باید طبق روندی که براش تعیین شده پیش بره.
روند قسمت گذاری به سردی یخ هم هر روز عصر هست، (فاصله ی بین قسمت ها بیست و چهار ساعته)
و در آخر هم بگم خوشحال میشم درک کنید. خوشحالم که با نظراتتون رمان و حمایت می کنید.
ممنون از نگاه های خفنتون و نظرهای قشنگتون، نظراتتون برای من خیلی اهمیت داره. سوپرایزای قشنگی تو راهه و قراره با شخصیت های متفاوتی آشنا بشید.
دوستون دارم، موفق باشید.
ملیکا کاظمی
-
تاریخ تولد
-
سال شروع به کار
-
تحصیلات
-
زمینه فعالیت
لیست آثار نویسنده
-
نمیبخشمت|تراژدی، درام|رایگان
-
به سردی یخ|عاشقانه، معمایی، جنایی|رایگان
لیست شبکه های اجتماعی
-
آدرس وبسایت شخصی
-
صفحه اینستاگرام نویسنده
-
آیدی تلگرامی نویسنده
-
ارتباط از طریق واتس اپ
بیوگرافیملیکا کاظمی
پنج ساله که رمان مینویسم و تازه اقدام به انتشار آثارم کردم.
سعیم بر اینه که بتونم واقعیتهایی رو تو قالب خیال به نمایش بذارم و براتون مفید واقع بشم. برای سرگرمی این کار و شروع نکردم، من برای به تصویر کشیدن یکسری واقعیتها مینویسم.
امیدوارم از خوندن آثار من لذت برده باشید، نظر شما برای من مهم تر از هرچیزیه...
به سردی یخ (بخش آنلاین)
حاصل یک اشتباه بودم... اشتباهی خوفناک... شبی وحشتناک و... منی که حاصل آن اشتباهم... با مردی که همانند عروسکی خیمه شب بازی مرا به ساز آرزوهایش میرقصاند... به جای لباس پرنسس ها... رخت شوالیه ها را بر تنم میکند. به جای عروسک... شمشیری برنده به دستم میدهد. به جای صورتی... رخت و لباسی سفید بر تنم میکند و میگوید... این رخت عزای من است... در جامعهای که هنگام غم و غصه، همه سیاه بر تن می کنند، سفید پوششان باید من باشم و اگر در جشن هایشان سفید پوشیدند... آن روح که کفن بر تن دارد باید من باشم.
نمی بخشمت
دلوین اعتصام، مشهورترین مدلینگ ترکیه... دختری که گذشته ی تلخی را پشت سر گذاشته... دختری از تبار درد... آتش... زخم... خشم و... انتقام... جنجالی به پا می شود... برپا کننده ی این جنجال خود اوست... اویی که همانند آهویی درنده به انتظار شکارچی هاست... همان شکارچی هایی که روحش را کشتند و جسم بی جانش را درون کویر تاریک رها کردند... و حال نمی دانند که او با افکاری شوم به انتظار آنهاست... حال تنها خدا می تواند به آنها کمک کند... خدایی که با خودِ اوست چگونه به آن درنده ها کمک می کند؟! آیا اصلاً کسی قرار است به آنها کمک کند؟!