آخرین خبرها :
من الآن این شکلیام🥹🥹🥹😍😍😍
چه قدر شما گلید آخه 🤧🤧
مرسی که به حرفم گوش کردید بچهها😍😍🤧🤧 یهو کلی کامنت به سمتم روونه شد.
خیلی خیلی خوشحال شدم. یه عالمه هم دوست جدید بهمون اضافه شد. امیدوارم کنارمون بمونن. یه دنیا ممنونتونم بچهها. خیلی خیلی گلید🥰🥰
بریم برای یه پارت هدیه واسه تشکر از این همه محبت؟😃
پارت شنبه رو به هیچ عنوان از دست ندید که قراره ته ته خنده باشه😁
یه تیکه از پارت شنبه😃:
***
- چشماتو ببند.
بدبخت هنگ کرده بود:
- ها؟
پوفی کشیدم و همینطور که گوشی را سمت خانه چرخانده و این طرف و آن طرفش میکردم، دوباره آهسته و مستاصل لب زدم:
- میگم چشماتو ببند.
بعد از مکس و چند دقیقه مشکوک نگاه کردنم آهستهآهسته دستش را به سمت چشمانش برد. قیافهی مظلومانهای به خودم گرفتم:
- تو رو خدا.
چشمانش را بالاخره بست و دست بزرگ و مردانهاش را هم رویش گذاشت. سریع شال و کلاهم را درآوردم و پالتوی شُتُریرنگم را هم ایضاً. بعد هم گوشی را سمت خودم چرخانده و با لبخند احمقانهای گفتم:
- دیدید خونهمو؟
***
سلام به همه ی خواننده های گلم.
رمان کافه دلتنگی چاپ شده و یه دنیا ممنون از انرژی هاتون که کمکم کرد بتونم رمانم رو چاپ کنم. یه نویسنده تا ابد مدیون خواننده هاشه😘😘😍😍❤❤
سلام به همه ی دوستای گلم🤩😍🌸
یه دنیا ممنون همه تونم که نگاه قشنگ تون رو به رمان زمزمه ی آسمان دادید❤💚
این رمان رو تقدیم می کنم به روح بلند جان باختگان هواپیمای ۷۵۲.
به زودی جلد دوم این رمان که یک اثر مستقل به حساب میاد به نام "کوچ اجباری پرستوها" به صورت آنلاین همین جا بارگذاری می شه😍😍
تا اون موقع می تونید منت به سرم بذارید و تشریف بیارید رمان ماهم ردیف چهارم که تو همین برنامه آنلاین و رایگان پارتگذاری می شه رو بخونید😘😘🙏🙏❤❤
فاطمه علیآبادی
-
تاریخ تولد
-
سال شروع به کار
-
تحصیلات
-
زمینه فعالیت
لیست آثار نویسنده
-
زمزمهی آسمان
-
کافه دلتنگی
-
متهم ردیف چهارم
-
رمان لعل بخارا
لیست شبکه های اجتماعی
-
آدرس وبسایت شخصی
-
صفحه اینستاگرام نویسنده
-
آیدی تلگرامی نویسنده
-
ارتباط از طریق واتس اپ
بیوگرافیفاطمه علیآبادی
دانشجوی سال آخر پزشکیام و به موازاتش عاشق نویسندگی و شاعری😍😁
اصالتاً اهل دامغانم و مدیون یه شهر کوچک حوالی تهران بزرگمون؛ شهرقدس🤩🌸
اسکار لوکس ترین خانه می رسد به... (بخش آنلاین)
ماهلین یه دختره با کلی آرزوهای بزرگ. مهندسی برق خونده و به قولی زده به سرش بزنه به دل غربت و هیچ جوره هم کوتاه بیا نیست. حالا این وسط افتاده به کلکل با باباش که خودش از پس همه چیز برمیاد و باباش هم شرط کرده سر شش ماه نشده برگشته. کی قراره پیروز این میدون باشه؟ ماهی یا باباش؟
لعل بخارا (بخش آنلاین)
نبات بنت علی نگارگر دختریست در دل تاریخ؛ دخترکی اهل نیشابور که رویای طبابت در سر میپروراند و هزاران مانع بر سر راه دارد. در همان زمان در دل بخارا، پسرکی زندگی میکند که رویایش نبودن تبعیض است و اختلاف طبقاتی. پسری اشرافزاده که رویای همسفرگی با رعایا را دارد. آیا قرار است این دو به رویاهایشان برسند؟ چه میشود اگر تحولات سیاسی چون مرگ منصورابننوح سامانی درست در همین خلال باشد؟
متهم ردیف چهارم (بخش آنلاین)
شادی و آرزو دو دوست صمیمیاند که از دوران دبستان با هم بودهاند و بعدها امیر، برادر آرزو، عاشق شادی شده و با هم نامزد میشوند. موضوع از جایی شروع میشود که آرزو به طرز مشکوکی کشته میشود و این وسط همه چیز بر علیه شادیست. ولی این ظاهر ماجراست و در پس پرده رازهای شومی وجود دارد که با برملا شدنشان زندگی را بیشتر از قبل برای شادی جهنم میکنند. رازهایی که ریشه در کینهای کودکانه دارد و نفر سومی که جایش در ذهن شادی خیلی وقت است که کمرنگ شده و به فراموشی سپرده شده است.
کافه دلتنگی
گاهی دوست داری بنشینی و ساعتها به فنجانِ قهوات خیره شوی؛ بدونِ اینکه حتی جرعهای بنوشی. اما داستان، درست زمانی آغاز میشود که بالاخره تصمیمات را میگیری؛ تمامِ جرئتت را جمع میکنی، لیوان را بالا میآوری و جرعهای مینوشی. تلخ است؛ ولی انگار قرار نیست عبرت شود. چون دقیقاً فردا، دوباره سرِ همین میز نشستی و دوباره همین کار را تکرار کردی! قصهی محیا هم همین است؛ "عادت". آیا بالاخره روزی میرسد که از سد عادت عبور کند؟ کسی چه میداند؛ شاید روزمرگی صدها بار بهتر از این باشد که زندگیات، یک شبه از این رو به آن رو شود.
زمزمه ی آسمان
تینا؛ دختری ایرانی، روزی هر چه را دارد قربانی تحقق رویای خود میکند و کیلومترها از سرزمین مادریاش فاصله میگیرد. با بدتر شدنِ حال پدرش، دوباره پا به خاک ایران میگذارد و طوفانی ناخواسته، تمام زندگیاش را در بر میگیرد. پ.ن: هرگونه مشابهات با افراد حقیقی یا حقوقی تصادفی است