پارت پنجاه و یکم

زمان ارسال : ۱۶۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 20 دقیقه

چشم های آلاء پر تردید بین چشم های دودو زن مادرجون و پر از کینه‌ی زینب میگشت. او هرگز محراب را نخواسته بود، همانطور که محراب او را نمیخواست ،این عمه بود که اصرار کرد و دوخت و بر تنشان کرد و آنها هم قبول کردند اما هیچ وقت با هم بد تا نکرده بودند. محراب خودش اصرار به رفتن داشت.
اما این وسط چیزی بود که او نمی دانست. جانش داشت بالا می آمد. پر اضطراب نگاه خیسش را می گرداند. منتظر بود، کسی جواب

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.