پارت پنجاه و دوم

زمان ارسال : ۱۵۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 25 دقیقه

سر میز صبحانه، دلواپسی مثل قلوه سنگی گلویش را کیپ کرده بود و چیزی از گلویش پایین نمی رفت. سعی کرده بود حفظ ظاهر کند. میترسید بگوید آلاء نیست و مادرجون حالش خراب شود. کمی صبر لازم بود. تا قرص هایش را بخورد و خیال تیام را کمی راحت کند.
حالش آنقدر دگرگون بود که مادرجون دست روی دستانی که لیوان چای را بی هدف می چرخاند گذاشت.
- چی شده مادر؟ چرا اینقدر منقلبی؟
تأمل بیشتر را جایز ندانست: <

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم گلی

    00

    این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.