پارت پنجاه

زمان ارسال : ۱۶۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 24 دقیقه

بلاخره آمد . زودتر از چیزی که فکرش را میکردند پدر بزرگ آلاء رسید. عمه خانم از صبح در خانه‎ی مادرش نشسته و منتظر آمدنش بود. آنقدر زنگ زده و پیگیری کرده بود که ابراهیم خان بلاخره روز و ساعت پروازش را گفته بود و دقیقا چند روز بعد از عقد آلاء و تیام زمانی که هر دو در بیمارستان مشغول بودند، رسید. البته که تنها نبود. چند نفر هم همراهش بودند .او تاجر بزرگ و ثروتمندی بود که سفرش به تنهایی میسر نبود.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.