پارت صد و چهارم

زمان ارسال : ۲۰۳ روز پیش

شب دستگیری کیومرث سلطانی:


بردیا دست نوید را رها کرد و سوار ماشینش شد.پایش را روی گاز گذاشت و پشت سر خود گرد و خاک به پا کرد.نوید به کف دستش خیره شد و پوزخند زد.اگر قرار بود کسی به او شک کند؛به سرگرد نوید خسرومنش شک می‌کرد!نه به مهراب ک ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید