رمانمون راجبه یه دختره که توی بچگی شاهد مرگ مادرشه و با یه پسر هم خونه میشه، چند سال بعد یه نفر میاد تو زندگی‌اش که چیزهایی رو میفهمه و زندگی‌اش تغییر می کنه.

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۴۴ دقیقه

مطالعه آنلاین تو شدی آرامشم
نویسنده : رقیه حسینی

ژانر : #عاشقانه

خلاصه :

رمانمون راجبه یه دختره که توی بچگی شاهد مرگ مادرشه و با یه پسر هم خونه میشه، چند سال بعد یه نفر میاد تو زندگی‌اش که چیزهایی رو میفهمه و زندگی‌اش تغییر می کنه.

مقدمه:

باران رنگ های آهنگین دارد

خورشید و بادبان های خیره کننده

سفر خود را در بی نهایت تصویر می کنند.

در بندر آبی چشمانت

پنجره ای گشوده به دریا

و پرنده هایی در دوردست

به جستجوی سرزمین های به دنیا نیامده.

در بندر آبی چشمانت

برف در تابستان می آید.

کشتی هایی با بار فیروزه

که دریا را در خود غرقه می سازند

بی آنکه خود غرق شوند.

در بندر آبی چشمانت

بر صخره های پراکنده می دوم چون کودکی

عطر دریا را به درون می کشم

و خسته باز می گردم چون پرنده ای.

در بندر آبی چشمانت

سنگ ها آواز شبانه می خوانند

در کتاب بسته ی چشمانت

چه کسی هزار شعر پنهان کرده است؟

ای کاش ، ای کاش دریانوردی بودم

ای کاش قایقی داشتم

تا هر شامگاه در بندر آبی چشمانت

بادبان بر افرازم.

فصل یک:

با صدای جیغ و داد از اتاقم خارج شدم، با ترس و لرز دنبال صدا می گشتم اما هر جا رو گشتم کسی نبود، حدس زدم تو اتاق مامان باشن.

دویدم طرف اتاق، یکم در رو باز کردم؛ یه آقای هیکلی و مامانم داشتن بحث می کردن، مامان کلافه داد زد:

-من نمی ذارم ببریش نمی تونی اون رو ازم بگیری، اون بچه منه تو هیچ حقی نداری.

با خودم گفتم تنها بچه مامان منم پس مامان داره راجبه کی حرف میزنه؟ مامان بچه دیگه ای نداره که.

مرد هیکلی به طرف مامانم رفت دستش رو دور گردن مامانم حلقه کرد، به گردن مامان فشار میاورد مامان هم سعی می کرد اون رو از خودش جدا کنه اما موفق نمی شد.

با دیدن این صحنه چشمام گرد شده بود، می خواستم برم جلو و مامان رو نجات بدم اما می ترسیدم؛ می ترسیدم بلایی سرم بیاره.

صورت مامانم کبود شده بود، اشک تو چشمام پر شد بخاطر این که انقدر ترسو بودم که نمی تونستم مامانم رو نجات بدم.

یه دفعه مامان بی حال شد و افتاد، چشمام گرد تر شد، چرا مامان افتاد؟ چی شد یهو؟ چه اتفاقی افتاد؟

مرد بعد چند لحظه مامان رو ول کرد و داشت میومد سمت در که دویدم و از پله ها پایین رفتم، روسریم رو سرم کردم و از خونه خارج شدم.

با صدای بوق ماشینی ایستادم، ماشین خیلی بهم نزدیک بود اما من انقدر شوکه بودم که نمی تونستم عکس العملی نشون بدم.

ماشین به طور سطحی بهم برخورد کرد، درسته ضربه ش محکم نبود اما برای یه دختر بچه نه ساله ضربه آرومی هم نبود.

نتونستم تعادلم رو حفظ کنم و افتادم روی زمین، راننده که یه پیرمرد بود اومد کنارم و با اخم و داد گفت:

-دختر مگه کوری؟ ماشین رو نمی بینی که از جات تکون نمی خوری؟ اگه کوری چرا می خوای از خیابون رد بشی؟

با حرص نگاهش کردم، پیرمرد احمق کور خودتی، با اون کله کچلش، خواستم چیزی بگم که با شنیدن صدای گرم و محکمی ساکت شدم:

-رحیم این چه طرز حرف زدن با یه دختره؟ نمی فهمی دختره شوکه شده بود؟ زود ازش عذرخواهی کن بخاطر حرفات.

پیرمرد اخمش بیشتر شد و خواست اعتراض کنه که اون صدا دوباره گفت:

-نکنه نشنیدی چی گفتم؟ می خوای اخراج بشی؟

پیرمرد پـــــــوفی کرد و با اخم و آروم گفت:

-عذر می خوام دختر جوان.

سری تکون دادم و به صاحب اون صدا خیره شدم، بهش می خورد هیجده، نوزده سالش باشه، اولین چیزی که تو صورتش توجه جلب می کرد چشمای آبیش بود.

همیشه فکر می کردم پسرا تو این سن باید خیلی زشت باشن اما انگار این طور نیست اون خیلی جذاب بود، کنارم زانو زد و با استرس گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزیت شده؟ دختر کوچولو حواست کجاست آخه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمی کردم و سریع گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من کوچولو نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یادآوری مامان با استرس گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقا یه مردی اومد تو خونه مامان رو خفه کرد، نمی دونم مامانم مرده یا زنده، من فرار کردم می ترسم دوباره برگردم خونه، میشه شما باهام بیای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یادآوری این که ممکنه مامان چیزیش شده باشه اشکی چکید رو گونم، اون پسر با تعجب گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامانت رو خفه کرد؟ مطمئنی دختر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گریه جیغ کشیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره خودم دیدم، لطفا تا دیر نشده بیا و ببین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون داد با هم بلند شدیم و رفتیم داخل خونه، خداروشکر اون مرد هیکلی نبود دویدم تو همون اتاق که دیدم مامان همون جور خوابیده، خدایا بلایی سر مامانم نیاد ازت خواهش می کنم ازت مامانم رو ازم نگیر، صداش زدم چند بار تکونش دادم اما جوابم رو نداد، گریه ام شدت گرفت رو به همون پسر گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا مامانم بیدار نمی شه؟ چرا جوابم رو نمی ده؟ نکنه مرده؟ نه نه حتما بیهوش شده نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر اومد کنارم و به زور بلندم کرد و رفتیم حیاط، زنگ زد به جایی که احتمال دادم آمبولانس باشه، لب حوض نشست و من رو هم کنار خودش نشوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که با مهربونی نگام می کرد با همون لحن گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ناراحت نباش خب؟ دیگه گریه نکن اگه دختر خوبی باشی بهت کلی پاستیل و شکلات میدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گریه و حرص غریدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من بچه دوساله نیستم که این جوری گولم بزنی، من فقط مامانم رو می خوام همین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پـــــــــوف کلافه ای کشید و دیگه چیزی نگفت؛ بعد چند دقیقه آمبولانس اومد و دو سه نفر با برانکارد رفتن داخل، بعد چند دقیقه اومدن بیرون و بردنش داخل آمبولانس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم کنارشون و به اون دکتر چشم دوختم، خدایا بابام رو ازم گرفتی حداقل مامانم رو ازم‌ نگیر خدایا بی کسم نکن، ازت خواهش می کنم خدایا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر سری تکون داد و سرش رو بالا گرفت، با استرس چشم دوختم بهش و با استرس گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیشده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری با تاسف تکون داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تسلیت می گم، مادرتون فوت کرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تسلیت میگم، تسلیت میگم، مادرتون فوت کرده، مادرتون فوت کرده، صداش تو گوشم پیچید اما...اما باورم نمیشد امکان نداشت، اون تنهام نمی ذاره اون گفت تنهام نمی ذاره، نه نه نه نه نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفهمیدم دیگه چیشد، همه چی جلو چشمام سیاه شد و افتادم زمین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حس سوزشی چشمام رو باز کردم، خاله مرضیه کنارم نشسته بود با یه لباس مشکی و چشمای قرمز و دستام تو دستش بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم صداش زدم که سریع سرش رو بالا گرفت، با دیدن چشمای بازم لبخندی زد و با بغض و صدای لرزون گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عزیزخاله بیدار شدی بالاخره؟ تو که مارو دق دادی خوشگلم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی به حرفش زدم، من؟ خوشگلشونم؟ عزیزشونم؟ دقشون دادم؟ هه چه کسایی این جوری میگن، دقیقا کسایی که بهم همش میگن ح*ر*و*م*ز*ا*د*ه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم و خواستم چیزی بگم که تقه ای به در خورد و بعد همون پسر اومد داخل، وقتی دید چشمام بازه لبخندی زد و کنارم نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحن مهربونی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب بالاخره بیدار شدی پس، خوبی حالا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم و با نیمچه لبخندی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوهوم خوبم مرسی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم مکث کرد و بعد رو به خاله گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میشه من چند لحظه باهاش تنها حرف بزنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله با ترش رویی و اخم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو کی باشی که میخوای با خواهر زادم تنها حرف بزنی؟ اون خواهر زاده منه یادگار خواهر منه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن این حرفش آتیش گرفتم، خواهر؟ هه آره؛ با حرص داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یادگار خواهرتم؟ کدوم خواهر؟ همون خواهری که همش تو این چند سال همش بهش زخم زبون زدین؟ من عزیزتونم؟ منی که همش بهم تو این نه سال بهم می گفتین ح*ر*و*م*ز*ا*د*ه؟ حالا هم اومدین دخالت می کنین تو کارای من؟ اصلا خودم می خوام باهاش تنها صحبت کنم بفرما بیرون بفرما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترش رویی و لحن بدی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الحق که هستی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و رفت بیرون، با حرص بالشت رو پرت کردم که خورد به در، با صدای پسره بهش خیره شدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اسمت چیه خانوم جوان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سوگل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مثل خودت قشنگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیمچه لبخندی زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرسی اسم تو چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سامیار، رفیقام سام صدام می زنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبه اسم توام قشنگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم مکث کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه خواهشی ازت داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوالی نگاهش کردم که با پیشنهادی که داد هنگ کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا با من زندگی کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شوکه نگاهش کردم که سریع گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برداشت بد نکن، من این چیزا رو تجربه کردم و نمی خوام تو بیشتر از این تجربش کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کردم و خواستم چیزی بگم که دوباره خودش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من اصلا قصدم مزاحمت و سواستفاده نیست بخدا، چون خودم این دردا رو کشیدم نمی خوام توام بکشی، من بهت قول شرف می دم هیچ کار بدی نداشته باشمت، اصن کار بدی کردم برو، اما من بهت قول شرف دادم، این جا بمونی بهتره یا این که با من بیای و یه عمر راحت بشی از اون حرفا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نظر نمیومد پسر بدی باشه تو چشماش صداقت موج می زد، اگه اینجا می موندم خاله اینا دست از سرم بر نمی داشتن، اگه سامیار کار بدی کرد از اون خونه میرم؛ آره همین خوبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه میام اما ببین قول دادیا حواست خیلی باشه، نبین فقط نُه سالمه من بیشتر از یه زن بالغ میفهمم حواست رو خیلی جمع کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامیار خندید و چیزی نگفت، بعد چند لحظه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب لباسات اینا رو جمع کن که زودتر بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم سامیار هم رفت بیرون، بلند شدم و چمدون رو از زیر تخت بیرون کشیدم و گذاشتم روی تخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسایل و لباسام رو گذاشتم داخل چمدون و خودم هم آماده شدم، تقه ای به در خورد که بفرماییدی گفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در باز شد و سامیار اومد داخل، با دیدنم که آماده بودم لبخندی زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبه پس آماده شدی، بیا بریم به حرف بقیه هم توجهی نکن‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم و با هم رفتیم از اتاق بیرون، نگاهی به خونه انداختم خونه ای که کلی خاطره با مامان و بابا داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهی کشیدم و از خونه خارج شدم، همه یه جور بدی نگاهم می کردن اما من دیگه برام مهم نبود، هرچی دلشون می خواد بزار بگن انقدر بگن تا خسته بشن؛ حس خوبی داشتم که قراره از دست این آدما حرفاشون راحت بشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار ماشین شدیم رو به همون پیرمرد سلام کردم اما در کمال تعجب اخم نکرد و به جاش با گرمی و لبخند جوابم رو داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به بیرون خیره شدم بعد چند دقیقه رسیدیم، پیاده شدیم و رفتیم داخل، واااااو چقدر بزرگ و سرسبز، مثل باغ بود پر از گل و درخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد خونه شدیم واااای خدا دقیقا شبیه قصر بود، رو به رو یه پله بود که میرفت بالا، سمت راست پله نشیمن بود؛ داخل نشیمن دو دست مبل سلطنتی به رنگ های سبز یشمی و زرشکی بود با کلی مجسمه به رنگ های طلایی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت چپ پله یه راه رو بود و نمیدونم دقیقا به کجا می رسید، با صدای سامیار بهش نگاه کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا بریم اتاقتو انتخاب کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از همون پله رفتیم بالا، کلی اتاق بود، یکی یکی در اتاقا رو باز می کردم و می دیدم هر کدوم با اون یکی فرق داشت هم رنگش هم دکوراسیونش، دو تا اتاق مونده بود یکی رو باز کردم واااای رنگش فیروزه ای بود عاشق این رنگ بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم طرفش و آروم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میشه این اتاقم باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مهربونی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-البته که میشه اینجا هم اتاق منه هرچی خواستی به خودم بگو‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد به اتاق آخری اشاره کرد لبخندی زدم و سری تکون دادم، رفتم داخل اتاق چمدون رو روی تخت گذاشتم و لباسا و وسایلام رو جا به جا کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو تخت دراز کشیدم و قاب عکس رو بغلم گرفتم، عکسی که من و مامانم و بابام توش بودیم شاد و خوشحال و خوشبخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی باورش سخت بود که دیگه بی کس و کار شدم، قاب عکس رو محکم تر بغل کردم و خوابیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۹ سال بعد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای غرغرای مامان هدیه از گوشی و گپ دل کندم و رفتم سر میز برای خوردن ناهار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان هدیه با دیدنم اخماش رو کرد تو هم و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مادرجان یعنی من تا صد بار صدات نکنم از اون ماسماسک دل نمی کنی و نمیای چیزی بخوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لپاشو کشیدم و با خنده در حالی که برای خودم برنج می کشیدم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب مامان هدیه جونم داشتم با دوستام چت می کردم تا خدافظی کنم طول کشید ببخشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون چشمای خوشگلشو گرد کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چت؟ چت چیه دیگه؟ نکنه کار بدیه؟ راستشو بهم بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه مامان هدیه، صبر کن الان بهت نشون میدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و رفتم کنارش نشستم، رفتم تو تلگرام و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببین مامان هدیه این یه برنامه ست برای حرف زدن با دوستات مثل زنگ زدن اما اینجا به جای زنگ می نویسیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو پی وی مریم و در حالی که براش پیامی می نوشتم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیدی مامان هدیه، اینو بهش میگن چت کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان هدیه در حالی که سر تکون می داد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه جالب، چه چیزا که در نمیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن جای خالی سامیار رو به مامان هدیه با غرغر گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این شازده هنوز نیومده اون وقت به جای اینکه به اون گیر بدی افتادی به جون من بدبخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کی گفته شازده هنوز نیومده؟ کم غر بزن سوگل، تبدیل شدی به ننه غرغرو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص خواستم چیزی بگم در حالی که می نشست گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیس هیس حرص نخور پوستت چروک میشه غذاتو بخور به جاش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یه چشمک و بوس از راه دور مشغول غذا کشیدن برای خودش شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خون خونمو می خورد دلم می خواست خفش کنم این میمون شامپانزه رو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند شدم و رفتم کنارش، با تعجب نگام کرد که لبخندی زدم و نزدیکتر رفتم و تو یه حرکت آنی بازوش رو محکم گاز گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد میزد ولش کنم اما من هنوز حرصم خالی نشده بود دلم می خواست اون موهای حالت گرفتش رو بکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه پررو به من میگه غرغرو، یه غرغرویی نشونت بدم که دیگه از اسم غرغرو هم ترس داشته باشی، دندونامو محکمتر فشار دادم که داداش بیشتر شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو دست کرد تو موهام و کشیدشون، خیلیییی دردم اومد، می خواستم جیغ بکشم اما نمیشد اون وقت آقا به خواستش می رسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس محکمتر فشار دادم که با داد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سوگل غلط کردم ولم کن کندی بازومو، بابا غلط کردم شکر خوردم ول کن دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازش جدا شدم و لبخندی به صورت و بازوی قرمز شده اش زدم، هر چند بازوش از قرمز هم گذشته بود، بیچاره کبود شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون با حرص و من با خنده مشغول خوردن غذا شدیم، با چشماش برام خط و نشون می کشید که بیشتر خنده ام می گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای زنگ گوشیم بلند شدم و دویدم تو اتاق، با دیدن اسم مارال جیغی از خوشحالی کشیدم و اتصالو زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلاااااااااام عنتر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلاااااااام بزغاله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر دو به این طرز سلام کردنمون خندیدیم، رو تخت نشستم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ورپریده رفتی اونجا خوش می گذره؟ یه وقت یه خبر نگیری میمیریا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بخدا اصن مشغول بودیم حواسم نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو ریز کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه مشغولی؟ به چی مشغول بودی؟ با کی مشغول بودی؟ زود تند سریع حرف بزن تا اون حرفو از حلقومت نکشیدم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا منحرف مگه من نگفته بودم عمه بعد پنج سال برگشته؟ خب مشغول جشن و اینجور چیزا بودیم دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیالم راحت شد و آهااااااای بلندی گفتم که خندید، سریع گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راستی منحرف هم عمته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بلند خندید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیوونه عمه من عمه توام میشه دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهوساکت شد و بعد چند دقیقه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا نمیای اخه سوگل؟ میدونی که چقدر عمو و بابا اصرار کردن بیای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه و عصبی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیام باز با عمه حرفم میشه مارال حوصله ندارم، لطفا دیگه ادامه نده این بحثو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم دیگه فک زدیم و گوشی رو قطع کردم، حوصله ام بدجور سر رفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با فکری که به ذهنم رسید با ذوق بلند شدم و رفتم طرف ضبط، آهنگ شادی گذاشتم و صداش رو تا آخر زیاد کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می رقصیدم و می خندیدم، یهو در باز شد و سامیار اومد داخل، با دیدن من با خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باز تو خل شدی دختر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو گرفتم و در حالی که سمت خودم می کشوندمش گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اولا خل عمته، دوما بیا وسط نمی دونی که چه حالی میده رقص با این آهنگ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم با رقص مردونه اش با من همراهی کرد، بعد از گذشت نمی دونم چند دیقه یا چند ساعت آهنگ رو خاموش کردم و رو تخت ولو شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامیارم کنارم ولو شد، با خنده گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وااااای خیلی باحال بود خیلی خوش گذشت این رقص.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ضربه آرومی به سرم زد و با خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سوگل تو دیوونه ای دیوونه، مثلا قرار بود با میثم برم بیرون اما ببین..همش تقصیره توئه وروجک.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به پهلو دراز کشیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میثم همونیه که چشماش سبزه؟ همون جیگره نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمی کرد و نیشگونی از پهلوم گرفت که جیغم هوا رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص زدم تو سینه اش و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه مرض داری نیشگون می گیری؟ الان جاش کبود میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تا تو باشی هیز بازی درنیاری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت چشمی نازک کردم که خنده ای کرد و منو کشید تو بغلش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا قهر نکن زلزله، منم برم تا الانم ازم کفری شده دیرتر برم دیگه رسما می کشه منو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدیم و سامیار بلند شد و رفت، دلم می خواست منم برم بیرون اما می دونستم نمی ذاره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با فکری که به سرم زد تندی بلند شدم و دویدم دنبالش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون در زدن وارد اتاقش شدم که دیدم داره لباسشو می پوشه، با دیدنم با تعجب گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزی شده سوگل؟ چرا انقدر مضطربی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند رفتم سمتش و در حالی که یه جورایی داشتم براش ناز می کردم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سامی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ابروش رو بالا انداخت که پشت هم پلک زدم که خندید و در حالی که لپم رو می کشید گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باز چی می خوای سوگل که داری اینجوری ناز می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سامی میشه منم باهات بیام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمی کرد که تند و پشت سر هم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سامی توروخدا بخدا خیلی حوصله ام سر رفته، فردا هم که تعطیله کاری ندارم، لطفا بزار بیام، لطفا لطفا لطفا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخماش بدجور توهم بود و بهم خیره شده بود، وقتی این شکلی میشد عمرا راضی نمیشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ناراحتی سر پایین انداختم و از اتاق رفتم بیرون و رفتم توی اتاقم و رو تخت دراز کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغضم گرفته بود، کم کم اشک تو چشمام جمع شد، هیچوقت تا حالا سامی باهام مخالفت نکرده بود و این قضیه لوسم کرده بود‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نوازش موهام از فکر بیرون اومدم، دستاش تو موهام بود و داشت نوازششون می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عادت همیشگیش بود، هروقت ناراحت میشدم با این کار آرومم می کرد انگار نه انگار که قبلش ناراحت بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا هم با همون راه حل داشت از دلم در میاورد، همون منت کشی خودمون‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای بم و گیراش رو دم گوشم شنیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سوگلی بلند شو آماده شو الام میثم میاد دنبالمون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لحظه به گوشام شک کردم، الان سامی چی گفت؟ گفت آماده بشم؟ گفت میثم میاد دنبالمون؟ یعنی.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیخ سرجام نشستم و با چشمای گرد شده گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الان اینی که گفتی یعنی چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی اینکه باهامون میای، مگه همینو نمی خواستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خوشحالی جیغی کشیدم و محکم بغلش کردم که با خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دختر آرومتر خفم کردی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع بلند شدم و از تو کمد یه مانتوی تقریبا کوتاه قرمز با شال همرنگش و شلوار جین مشکی درآوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامی بلند شد و با خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه وقت خجالت نکشیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو گرد کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا؟ مگه خجالت کشیدنیه؟ چه چیزا که درنمیاد وای وای وای‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامی در حالی که می خندید گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دختره خل می خوای جلوی من لباس عوض کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خونسردی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره مگه چیه؟ تو به اندازه سنت دختر دیدی و ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا نوبت اون بود که چشماش گرد بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه من چند سالمه؟ من فقط۲۷ سالمه، ولی خب گزینه دوم درسته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حیایی زیر لب نثارش کردم که خندید و رفت بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه چیو پوشیدم، موهامو کمی بیرون ریختم، چشمامو ریمل زدم و لبامو رژ قرمز.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشالله ماشالله آخه دختر تو چقدر خوشگلی، اصن من پیش خودم شرمنده میشم که انقدر خوشگلم، خدا هر چی خوشگلی داشته داده به من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه بوس خوشگل واسه خودم فرستادم و بعد زدن عطر و برداشتن کیفم رفتم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامی یه تیشرت سفید و شلوار جین آبی تفتی پوشیده بود، کلا این بشر گونی هم بپوشه بهش میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتیم بیرون که همون لحظه هم میثم جیگر با اون ماشین جنسیس خوشگلش اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار شدیم و سلام بلند بالایی گفتم که میثم هم مث خودم جوابمو داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چطوری زلزله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عااالی تو چطوری ولوله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامی و میثم خنده ای کردن و میثم رو به من گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه وقت از زبون کم نیاریا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه اگه کم آوردم از تو قرض می گیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا رسیدن به مکان مورد نظر گفتیم و خندیدیم، میثم رو به روی یه عمارت ترمز کرد که گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینجا کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینجا خونه یکی از رفقاست قراره فردا بره آلمان امشب هم گودبای پارتی گرفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر تکون دادم و با هم رفتیم داخل که همون دوستش اومد استقبالمون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسرا همو بغل کردن، با دیدن من لبخندی زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو دوست دختر سامی هستی؟ یا دوست دختر میثم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره ای به اون دوتا نره غول رفتم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به من می خوره دوست دختر این دوتا گوریل باشم؟ هیچکدوم نیستم، من سوگلم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره خندید و بعد در حالی که دستاشو دراز می کرد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آها پس سوگل تویی؟ چه خوب که بالاخره قسمت شد شما رو زیارت کنیم، منم آرسامم دوست این دو تا گوریل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که می خندیدم باهاش دست دادم و همگی رفتیم داخل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ناراحتی رو به سامی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سامی من لباس نپوشیدم که، فکر نمی کردم جشن باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زدم تو بازوش و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو به من نگفته بودی که.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوستش یا همون آرسام خندید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینجا یه اتاق پر از لباس و اینجور چیزا هست، می خوای بریم بهت نشون بدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ذوق لبخندی زدم و سر تکون دادم که اخمای سامی رفت تو هم و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیخواد خودم نشون میدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام مثل زنا پشت چشم نازک کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ایییییش انگار می خوام بخورمش، یه اتاق نشون دادنه دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ریزی کردم و همراه سامی رفتیم طرف اتاق، رفتیم داخل که با دیدن اتاق دهنم باز موند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتاق پر بود از لباسا و کفشای خوشگل، دویدم طرف لباسا و یکی یکی نگاهشون می کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از لباسا خیلی چشممو گرفت، یه پیرهن طلایی تا بالای زانو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به سامی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سامی ببین چه خوشگله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامی باز اخماش رفت تو هم و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اما کوتاهه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پامو کوبیدم رو زمین و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سامی گیر نده دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشتمو کردم بهش و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اصن من قهرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پووووف کلافه ای کشید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه باشه قهر نکن بپوشش، من بیرون منتظرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گونه اش رو بوسیدم و سر تکون دادم، سامی رفت بیرون و منم لباس رو پوشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباس توی تنم برق می زد، خیلی بهم میومد، رژ قرمزم رو تجدید کردم و موهام رو باز روی شونم ریختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم بیرون که سامی با دیدنم اخم کرد که با ناراحتی رفتم پیشش و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سامی توروخدا اخم نکن دیگه، ببین چقدر خوشگل شدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو مظلوم کردم و خیره شدم به چشمای دریاییش، خنده ای کرد و دستاشو دور شونم انداخت و منو کشید تو بغلش و با هم رفتیم پایین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میثم و آرسام با تعجب نگام می کردن که گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چتونه؟ ببندین دهناتونو الان مگسی چیزی میره داخلش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مطمئنی زمانی که داشتن لباس رو می دوختن مدلش تو نبودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدیم که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دقیقا اندازه خودته، خیلی هم بهت میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و تشکر کردم، آهنگ شادی که گذاشته شد چشمام برق زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم طرف سامی که با خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دختر تو همین یکی دو ساعت پیش رقصیدی، خسته نشدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نچ خسته نشدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحالی که دستشو می کشیدم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اه بیا دیگه سامی، من زورم به توی نره غول نمیرسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و باهام اومد وسط پیست رقص، با ذوق و شوق و انرژی می رقصیدم، انگار نه انگار که چند ساعت پیش رقصیده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خستگی بیش از حد از پیست خارج شدم و نشستم رو یه مبل و سامی هم کنارم نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدمتکار اومد و یه سینی جلومون گرفت که یه آب انگور گرفتم و تشکر کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم آب انگورمو می خوردم که یهو یه پسر جلفففففففف و زشتتتتتتت و مو سبخ سیخی کنارم نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یه لحن چندشی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوم خوشگله میای بریم برقصیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره ای رفتم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه من همین الان رقصیدم، حوصله ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد نزدیک تر و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کارای دیگه چی؟ می تونیم کارای دیگه ای بکنیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم چیزی بگم که سام دو سه تا مشت خوابوند تو صورتش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره بلند شد بره که گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه لحظه صبر کن کارت دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام با حرص گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این ح*ر*و*م*ز*ا*د*ه رو چیکار داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سامی جان صبر داشته باش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم جلو و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می خواستی کارای دیگه بکنیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره لبخند چندشی زد و سر تکون داد، سر تکون دادم و تو یه حرکت غیر منتظره محکم زدم وسط پاش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره با داد بلندی دستشو رو پاش گذاشت و افتاد، مقابل چشمای گرد شده سامی و آرسام و میثم با لبخند سر جام نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرسام هنگ کرده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دختر این چه کاری بود کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه ای بالا انداختم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب من چیکار کنم؟ خودش خواست کار دیگه ای جز رقص بکنیم، اینم یه کاری بود دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول هنگ کرده نگام کرد، بعد چند دیقه قهقه اش هوا رفت، خنگول انگار تازه دو هزاریش افتاده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون شب به اندازه سه سال رقصیدیم، با کلی خستگی و پا درد برگشتیم خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انقدر خسته بودم که حتی حال حموم رفتن هم نداشتم، بعد عوض کردن لباسم پریدم رو تخت و بشمار سه خوابم برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای نحس آلارم به زووور چشمامو باز کردم، اه خدا کی میخواد این امتحانم تموم بشه و از دست این مدرسه راحت بشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بی حوصلگی بلند شدم و رفتم توالت، بعد کارای مربوطه اومدم بیرون که با دیدن سامی یه لحظه ترسیدم و جیغ کشیدم که با خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه خبرته دختر آروم، چه عجب زود بیدار شدی، اومدم بیدارت کنم دیدم خودت بیدار شدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر تکون دادم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره اون دفعه که خانوم رضایی بیرون انداختم از کلاس واسم درس عبرت شده، البته به منم میگن سوگل تا تلافی نکنم ول کن نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد با ذوق گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امروز آخرین امتحانمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که موهامو بهم می ریخت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه نی نی کوچولو حالا بیا صبحونه بخور تا دیر نشده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه اول آماده بشم میام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر تکون داد و رفت بیرون، لباس نحس و زشت مدرسه رو پوشیدم و چند تار مو بیرون ریختم و بعد گرفتن کیفم رفتم پایین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند تا لقمه ای که سامی برام گرفته بود رو تند تند خوردم و خدافظی کردم و اومدم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون لحظه سرویس اومد و سوار شدم، همین که رسیدیم تشکر کردم و پیاده شدم و دویدم سمت کلاس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنار آرمیتا نشستم، طبق معمول سرش تو اون کتاب کوفتی بود و داشت درس می خوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محکم زدم پشت گردنش که با حرص سر بلند کرد و با اون صدای جیغ جیغوش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه مرض داری سوگل؟ باز چه مرگته که منو می زنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالم از هر چی درس بهم می خوره، از بس دست تو کتاب دیدم، ببند اون بی صاحاب رو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمیتا چشم غره ای رفت که از پهلوش نیشگون گرفتم که باز جیغش هوا رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون لحظه آقای مرادی دبیر فیزیک اومد داخل، آقای مرادی یه مرد ۲۴ ساله که کل کلاس واسش غش می کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب بخوام واقعیت رو بگم واقعا جذاب بود لامصب، البته من که اصلا تو کفش نبودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای مرادی که صدای جیغ رو شنیده بود با اخم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کی جیغ زد؟ همین الان خودشو معرفی کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوهوووووع جوری میگه خودشو معرفی کنه انگار داره به مجرم میگه بیاد به پلیس اعتراف کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی دید کسی چیزی نمیگه همه رو یه دور نگاه کرد که یه دفعه رو به من با چشمای ریز شده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فرهمند نکنه کار تو بود؟ راستشو بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عه آقای مرادی همه چی که تقصیر من نیست، درسته یکم کرم میریزم اما این باعث نمیشه هر چی که پیش اومد کار من باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون داد و برگه ها رو پخش کرد، اوف خداروشکر این آخرین امتحان بود و دیگه از مدرسه خلـــــــــــاص اما باز اون دانشگاه مزخرف شروع میشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خداروشکر همه رو نوشتم و از کلاس خارج شدم، می دونستم خانوم رضایی امروز توی این کلاس مراقبه، بعد اینکه همه بچه ها از کلاس خارج شدن، از تو کیفم رنگ رو برداشتم و کل رنگ رو روی صندلی خالی کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما دلم خنک نشد، نمی دونستم چی کار کنم تا دلم خنک بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکری به سرم زد، با لبخند شیطانی بلند شدم و رفتم تو آبدار خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به آقای رستمی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقای رستمی روغن مایع دارین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره دخترم، چطور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اممم خب راستش کمی لازم داشتم، میشه یکم بدین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باز میخوای سر کی بلا بیاری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کل مدرسه دیگه منو شناخته بودن، یه اتفاقی میوفتاد به چشم من می دیدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده سرمو بردم جلو و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میخوام از یکی انتقام بگیرم، لطفا بدین اون روغنو آقای رستمی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری با تاسف و خنده تکون داد و روغن رو داد بهم، تشکری کردم و برگشتم تو کلاس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از انجام کارم لبخندی زدم و روغن رو به آقای رستمی دادم و برگشتم، همونجورکه حدس میزدم همه اومده بودن، خانوم رضایی اومد و با اون اخمای در همش سلام کرد که جوابشو دادن، برگه ها رو پخش کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواست بشینه که با دیدن صندلی رنگی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینو کی رنگ کرده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه شونه ای بالا انداختن، نگاهی با شک به صندلی انداخت و سر تکون داد، کتاب رو از کیفش درآورد و نشست رو صندلی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم رضایی طبق عادتش بلند شد و اومد جلوی میزش اما چون لیز بود و کفشش هم پاشنه بلند پاش سر خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پاش رفت هوا و با ضرب افتاد زمین، کل کلاس ترکید با این حرکت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم رو گرفته بودم و آروم می خندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که صورتش از حرص و عصبانیت قرمز شده بود بلند شد و داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این کار مسخره رو کی کرده ها؟ زود خودش اعتراف کنه تا پنج نمره از نمره مستمرش کم نکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه از ترس ساکت شدن اما من هنوز می خندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمای ریز شده به طرفم برگشت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کار تو بود درسته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو گرد کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کی؟ من؟ نه بخدا کار من نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دروغ نگو فرهمند، میدونم کار تو بود، کار تو نباشه کار کی میتونه باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الکی بغض کردم و سرمو پایین انداختم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من دروغ نمیگم خانوم رضایی، اگه می خواین می تونم از اونجا راه برم تا باور کنین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر تکون داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه بیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام یه لحظه گرد شد، فکر نمی کردم قبول کنه، به ناچار وارد کلاس شدم و رفتم کنار خانوم رضایی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سر بهم اشاره کرد که برو دیگه، با هزار تا نذر و بسم الله رفتم جلو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزدیک بود سر بخورم اما تعادلم رو حفظ کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هزار بار آیه الکرسی خوندن رد شدم و برگشتم پیش خانوم رضایی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پیروزی بهش نگاه کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانوم رضایی اینجا که لیز نبود که شما بخورین زمین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماش گرد شد و در حالی که قدم بر می داشت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وا یعنی چی؟ لیز بود، یعنی من الکی میگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواست چیز دیگه ای بگه که همون لحظه دوباره پاش لیز خورد با باسن به ضرب افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ،،،

    00

    بد نبود

    ۳ ماه پیش
  • آرام

    ۲۱ ساله 00

    چرت بود به خدا

    ۳ ماه پیش
  • شباهنگ

    00

    اصلا رمان جالبی نبود سوگولی هم بیش از حد خود شیفته هست مامانش میمیره انگار نه انگار ولی سامی میمیره به دق کردن میرسه

    ۳ ماه پیش
  • آناهیتا

    ۲۲ ساله 01

    جالب بود برای سرگرمی بد نبود ولی به نظرم حیف شد اون آدم عزیز مرد

    ۴ ماه پیش
  • خیلی خوبه

    ۲۵ ساله 00

    خیلی خوبه

    ۱۱ ماه پیش
  • ماه گل

    ۱۵ ساله 00

    رمان خیلی خوبی بود مرسی واقعا از نویسنده

    ۱۲ ماه پیش
  • R

    20

    موضوع کلی رمان جالب بود و به نظرم یه مدل خاص بود ینی من تا حالا رمانی نخوندم که موضوع و داستانش این باشه اما قلم نویسنده ضعیف بود و مشخص بود اولین رمانش هست و به نظرم نویسنده سنش کم بود و بچگانه فکر م

    ۱ سال پیش
  • ندا

    10

    این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد

  • سارا

    ۱۷ ساله 00

    رومان خوبی بود ولی نه زیاد هیجان نداشت

    ۱ سال پیش
  • Ainaz

    ۱۹ ساله 00

    عالیه عالی بود

    ۱ سال پیش
  • سحر 35

    00

    جالب نبود

    ۱ سال پیش
  • دخترک چادری

    ۱۴ ساله 31

    سوگل9سالش بودسامی19سالش بودپس 10 سال فاصله سنی داشتن تو قسمتی ازرمان سامی گفت من27سالمه پس سوگل هم17سالشه بعدتوی رمان زده9سال بعد یعنی سوگل که9سال بودمیشه18ولی جادیگه سوگل گفت ک من16سالم دقت کنیدلطفا

    ۱ سال پیش
  • الناز

    ۱۲ ساله 12

    سلام یعنی واقعا این رمان خیلی دردناک بود از خدا میخوام همیشه شاد باشی سوگل جان خیلی سختی کشیدی انشاالله از این به بعد راهت آسان باشه خواهری🥰

    ۲ سال پیش
  • .

    31

    این چه رمانیه اخه خیلی چرته مامانش مرد حتی گریه هم نکرد بعدش اصلا چی شد مگه فامیلاش بوقن که با یه پسر غریبه زندگی کنه اینا هم قبول کنن واقعا رمان بی معنی بود

    ۲ سال پیش
  • حنا

    ۲۲ ساله 10

    بسیار چرت و چیزایی نوشته شده هماهنگی نداشتن خیلی بی معنی بود

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.