رمان لام مثل لجبازی به قلم roshanaaa
نفس دختری شیطون زبون دراز هست که با پسر عموش که ساکن اصفهان هست سرلج داره!…داستان از جایی شروع میشه که آرشام برای ادامه تحصیل از اصفهان به تهران میاد و پدر نفس به اون اجازه نمیده که آرشام خوابگاه بره! این میشه که آرشام وارد خونه نفس میشه و این...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۴۱ دقیقه
ژانر: #همخونه ای #کلکلی #طنز
خلاصه :
نفس دختری شیطون زبون دراز هست که با پسر عموش که ساکن اصفهان هست سرلج داره!…داستان از جایی شروع میشه که آرشام برای ادامه تحصیل از اصفهان به تهران میاد و پدر نفس به اون اجازه نمیده که آرشام خوابگاه بره! این میشه که آرشام وارد خونه نفس میشه و این...
به نام خالق خنده ها و گریه ها
با دهن باز به مامان نگاه کردم....مامان با دیدنم با حرص گفت:
ـ هان؟...چته ماتم گرفتی؟....پسرعموته غریبه که نیست!
قبل از اینکه جلوی دهنم رو بگیرم داد زدم:
ـ آرشـــــــــام!
مامان کلافه تر شد و گفت:
ـ بله آرشام....یه بار دیگه بگم؟
ـ اگه زحمتی نیست!
ـ آرشام پسرعموی تو برای ادامه تحصیل از اصفهان میخواد بیاد تهران...باباتم بهش اجازه نداد بره خوابگاه....واسه همینم میاد اینجا!
هرچی مامان میگفت رو با حرکاتای لبم تکرار میکردم تا شاید توی مغز پوکم بره ولی آخرسرگفتم:
ـ آرشام که خبرش لیسانس داره!
مامان خدانکنه ای زیرلب گفت و یهو بهم خیره شد و گفت:
ـ من نمیدونم تو به کی رفتی انقد خنگی!
بیا...اینم از مادرمون....ینی من کم کم دارم به این نتیجه میرسم از تو جوب پیدا شدم!با اعتراض گفتم:
ـ مامان....
ـ خب راست میگم....میخواد واسه فوق لیسانسش بیاد تهران...
ـ ینی دوسال اینجا پلاسه؟!
مامان درحالی که سعی میکرد لبخند نزنه گفت:
ـ چه عجب....خوبه میدونی فوق لیسانس دو ساله!
با این حرفش نوید از خنده پهن زمین شد...روبه نوید گفتم:
ـ زهرمار...به خودت بخند!
با این حرفم خفه خون نگرفت که هیچ تازه خندشم بیشتر شد!....شیطونه میگه یه نر و ماده بیام واسش!...
مامان فنجون چاییش رو سر کشید و گفت:
ـ من نمیدونم....تا یه هفته دیگه که سال تحصیلی شروع میشه آرشام میاد اینجا....
با لحن تهدید آمیزی ادامه داد:
ولی نفس....نبینم مثله قبلا بلا سرش بیاری!
ـ نیگاش کن چه حرصی میخوره!
با صدای نوید سرمو بالا آوردمو این بار گفتم:
ـ نوید سرت روی بدن سنگینی نمیکنه احیانا؟!
اینو گفتمو از روی صندلی بلند شدم.....داشتم میرفتم که مامان گفت:
ـ بیا صبحونه تو بخور!...
برگشتمو گفتم:
ـ من کوفت بخورم!!
از آشپرخونه بیرون اومدم....ای خدا آخه اینم شانسه من دارم!؟....چرا من انقدر بدیختم؟...آخه چرا از بین فامیل باید آرشام لیسانسشو توی تهران بگیره؟!..
.اصلا مگه آرشام بچه دوساله اش که باید زیرنظر بابا باشه؟!...خب خبر مرگش میره یه خونه ای خوابگاهی چرا باید بیاد اینجا؟!
با حرص زیرلب غر میزدمو از پله ها بالا رفتم....با حرص در اتاقم رو باز کردم وبا جنگل آمازون روبه رو شدم....
به به چه اتاق زیبایی!....اصن من عشق میکنم با این اتاق درهم و برهم!
روی پارکت اتاقم پر از پوست تخمه بود و لپ تاپمم اون وسط روی زمین بود...از روی زمین برش داشتم...
.اعصاب ندارم که یه وخت دیدی پام رفت روش زدم ناکارش کردم!
لپ تاپ رو روی میز گذاشتمو روی تخت ولو شدم....
به آرشام فکر کردم...پسر عموم بود و توی اصفهان زندگی میکردن....از بچگی با هم کارد و پنیر بودیم!...پنج سالی ازم بزرگتر بود و از حرص دادنم خر کیف میشد!
همیشه گوریل انگوری صداش میکردم!!چون قدش خیلی بلند بود و به تیر چراغ برق میگه زکی!!البته نکه خیلی دیلاق باشه ها!
ولی نسبت به من که قدم 156 خیلیه نه؟!بگذریم منو آرشام هم دعوای لفظی میکردیم هم فیزیکی!!!البته اون موقع که بچه تر بودیم الان که من جرئت نمیکنم با این گوریل انگوری کتک کاری کنم که!
یادش بخیر یادمه پارسال تابستون که رفته بودیم اصفهان وقتی زن عمو پذیرایی کرد دیدم قهوه آورده!از اونجایی که از قهوه متنفرم گفتم نمیخورم!
*****
یهو این آرشام عین سوپرمنا پاشد و گفت:چی میخوری؟...منم با قدردانی نیگاش کردمو گفتم:چایی لب دوز!...
.لبخند پهنی زد و چند دیقه بعد با یه چایی اومد....همچین با محبت چایی رو داد دستم که همه مونده بودن نیگامون میکردن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخه تو فامیل معروفه منو این چه جومونگ و تسو ای هستیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم میگفتم....چایی رو داد دستم....لامصب توی فنجون چینی هم ریخته بود که رنگشو نبینم.. منم خوب نیگاش کردمو خوردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.چشمتون روز بد نبینه!....داشتم میمردم!...جیغ زدم:این چه کوفتی بود؟!....با پروئی میگه:چاییه ولی یه کمی با فلفل و نمک قاطیه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینو گفت و با نوید پهن زمین شدن!....اونقدر خندیدن که داشتن زمینو گاز میگرفتن!....انگشتمو توی چایی گذاشتم...داغ داغ بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.از جام بلند شدمو با خونسردی نگاهی به آرشام انداختمو کل فنجون رو ریختم رو سینه اش!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو کل خونه از خنده پکید!....حتی نویدم داشت میخندید!....آرشام سر جاش بی حرکت مونده بود!.....یادش بخیر....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دفعه بلند گفتم:ولی اگه آرشام بیاد اینجا کلی میخندم!...یهو زدم پس کله مو گفتم:خب خنگ خدا...اون موقع هم که بلا ملا سرت آورد هم میخندی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو در باز شد نوید سرشو آورد داخل و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ ای خدا خواهرمون خود درگیری مزمن داره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینو گفتو سرشو بیرون برد و درو بست....نوید داداش بزرگترم بود که هم سن آرشام بود....زیاد با نوید صمیمی نبودم!...چون همش حرصم رو درمیورد و عصبیم میکرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به ساعت کردم.....10 صبح بود....کله سحر مامان اومد با مهربونی و محبت اومد بیدارم کرد و گفت بیا صبحونه بخور....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم با خوشحالی و اندکی تعجب از تخت پایین اومدم رفتم صبحونه بخورم که کوفتم شد!....پس بگو مامان اون همه محبت کرد واسه این بود!....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغلت دیگه ای روی جام زدمو خیلی زود خوابم برد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه هفته مثل برق و باد گذشت....بابا و نوید یکی از اتاق هارو برای آرشام درست کردن تا بره توش کنگر بخوره لنگر بندازه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقد من از این بشر بدم میاد!اه خدا!...امروز با پرمیس قرار گذاشتیم که بریم برای دانشگاه خرید کنیم!....منو پرمیس هردومون ترم آخر رشته عمران بودیم!و نزدیک به لیسانس گرفتنمون بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرمیس دوست صمیمیم بود....از خیلی وقت پیشا میشناختمش!....با اینکه همیشه اختلاف نظر داریمو تو سروکله هم میزنیم ولی خب جونمون واسه هم در میره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی آینه ایستادمو نگاهی به خودم انداختم....یه مانتو خنک کالباسی یه شلوار لی مشکی و شال سفید و صورتی....موهامم با این کیلیپس گوجه ای ها جمع کرده بودم....پشت کله م انگار یه کُمبزه گذاشته بودن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهای بلوطی و لختمو هم از کج ریخته بودم بیرون..به به چه خوشگل شدما!!...خیره شدم به خودم....صورت گرد و پوست روشنی داشتم که نوید همش بهم میگفت شیر برنج!..درحالی که اونقدرام سفید نیستم!....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمای درشت کشیده ای داشتم....وای که من چقد رنگ چشمام رو دوست داشتم!...چشمام عسلی بود که یه حلقه قهوه دورشون رو گرفته بود!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبینیم هم استخونی و خوش حالت بود لبای معمولی...باصدای تک زنگ گوشیم فهمیدم که پرمیس اومده...کیفم رو سر دوشم گذاشتم و از اتاقم بیرون اومدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از خداحافظی از اهل خونه از خونه بیرون اومدم....نگاهم به 206 قرمز پرمیس افتاد....دوباره حسرت رانندگی به دلم نشست!...هیچوقت نتونستم خوب رانندگی کنم برای همینم بابا اجازه نمیداد پشت فرمون بشینم!....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر ماشین رو باز کردمو کنار پرمیس نشستم لبخندی زدمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ سلام...چطوری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ سلام تو خوبی؟!...پاساژ همیشگی دیگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو به نشونه"بله"تکون دادم و پرمیس هم لبخندی پهنی زد و ماشین رو روشن کرد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنصفه خریدارو انجام داده بودیم که از خستگی داشتم پس میفتادم!...همیشه وقتی بازار میرفتم همین برنامه رو داشتم!....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی زود خسته میشدم!....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی پاساژ داشتیم دور میخوردیم که با دیدن کافی شاپ وسط پاساژ دست پرمیس رو کشیدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص جیغی کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ هوی این وحشی بازیا چیه؟!!....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونجور که دستشو میکشیدم غر زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ من گشنمه این حرفا حالیم نیست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو از توی دستم بیرون کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ دستمو داغون کردی!...خو یه کلمه بگو گشنته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ پری جونم.....بیا منو مهمون کن از اون بستنی رنگی رنگیا که یه چترم روشونه بهم بده!.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمی کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چرا تو منو مهمون نمیکنی؟!....اون ترم توی دانشگاه توی بوفه من تورو مهمون کردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای زهر مار بگیری!....خودت داری میگی اون ترم توی دانشگاه!....الان ترم جدید شده خو خسیس!...بر خلاف افکارم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ پری بخر دیگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو یه صدایی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چی میخوای خودم برات بخرم جیگر طلا؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیا پنج تن!....این دیگه کیه؟!.....با چشمای گرد شده از تعجب به دنبال صدا گشتم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن یه پسر کاملا ژیگول دلم میخواست بزنم فکشو پیاده کنم!...با دیدنم لبخند دندون نمایی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ ای جان چشماشو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم غلیظی کردم و روبه پرمیس گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بریم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت کافی شاپ رفتیم...شاید پرمیس هم نخواست جلوی پسره سوژه بشه که دنبالم اومد!...وگرنه من این خسیس رو میشناسم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پرمیس رفتیم توی کافی شاپ....کافی شاپ حالت غرفه ای داشت و خیلی باحال بود.....یه آب نمای بزرگم وسطش بود.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پرمیس دور یه میز دو نفره نشستیم.....تا نشستیم پرمیس گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بابا اونجوری که تو اخم کردی من نیاز به تعویض شلوار پیدا کردم!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آخه تقصیر توئه که این پسره اومد چرت و پرت گفت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چرا من؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خب اگه توی خر خسیس بازی در نمیاوردی کـ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون موقع گارسون اومد و حرف تو دهنم ماسید...اگه نمیومد احتمالا من و پرمیس درحال گیس و گیس کشی بودیم! پرمیس نگاهی بهم انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چی میخوری؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند پهنی زدمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ از اون بستی رنگیا که روشون چتر داره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرمیس چشم غره ای رفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آقا دو تا کافه گلاسه لطفا....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چتر داشته باشه!....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین دفعه گارسونه خندش گرفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چشم امر دیگه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اینکه گارسون خندید یه حس بد بهم دست داد!...خوشم نمیومد کسی مسخره ام کنه!....پرمیس گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خیر ممنون!....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگارسونه هم یاداشت کرد و رفت....بعد از رفتن گارسون خریدام رو روی میز گذاشتم....از توی پلاستیک نگاهی بهشون انداختمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ به نظرت گربه نره به مانتوم گیر نمیده؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنظورم از گربه نره حراست بود!....یه زن فوق العاده چاق با یه عینک ته استکانی گرد که رنگشم تیره بود!....من نمیدونم با این عینک تیره چطور جلوشو میدید!.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفم پرمیس پقی زد زیر خنده...واه بلا به دور....چرا من هرچی میگم ملت بهم میخندن!...گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ کوفت به چی میخندی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده شو خورد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ یادته ترم اول که بودیم سر طرح ناخنت بهت گیر داد؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم که هنوز اون واقعه تلخ رو فراموش نکرده بودم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آره نکبت عجوزه!....من نمیدونم با اون چشمای کورش چطور ناخونامو دید!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرمیس خواست چیزی بگه که سفارشارو آوردن و ماهم ساکت شدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اینکه کافه گلاسه هارو خوردیم از پاساژ بیرون اومدیم....خریدارو توی عقب ماشین گذاشتیم و سوار شدیم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir******
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرمیس جلوی خونه نگه داشت و همونجور که خرید هام رو از عقب برمیداشتم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نمیای تو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ماشین پیاده شدم و پرمیس نگاهی به ساعت مچیش کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نه دیگه دیر وقته...سلام برسون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بزرگیت رو میرسونم...خدافظ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو تکون داد و ماشین رو روشن کرد...همونجور که کلید هام رو درمیاوردم به سمت در خونه رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه محض وارد شدنم توی خونه رفتم سمت آشپزخونه و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ سلام مامان....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی بهم انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ سلام مادر....چی خریدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپلاستیکارو روی میز گذاشتمو یکی یکی خریدام رو نشون مامان دادم.....با دیدنشون لبخندی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خوبه قشنگن....مبارک....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلامت باشیدی گفتم و داشتم از آشپزخونه میرفتم که مامان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نفس....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ امشب آرشام داره میاد!...میدونی که؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا طعنه ادامه گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ جناب آرشام خان بزرگ امشب شرف یاب میشن!....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان با کلافگی و ناراحتی بهم نگاه کرد....شونه ای بالا انداختم و خرید هام رو برداشتم و به سمت اتاقم رفتم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تقه ای که به در خورد سرم رو که روی گوشیم خم کرده بودم بالا بردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بله؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان در اتاق رو باز کرد و اخمی کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ تو که لباس نپوشیدی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ پس این چیه من پوشیدم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان اخمش غلیظ تر شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ لباس بیرون.......داریم میریم استقبال آرشام....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونجور که به ساعت نگاه میکردم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ حالا کو تا آرشام برسه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بهونه نیار.....پاشو آماده شو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ من نمیام!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ یعنی چی که نمیای؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ حوصله ندارم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو نوید از در اتاقم رد شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ تو چرا نشستی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیا یه کلمه هم از پدر عروس بشنو!....با کلافگی سرمو بالا آوردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ ای بابا.....عجب گیری کردما!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان با تحکم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ پاشو آماده شو نفس...زود باش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینو گفت و از جلوی در کنار رفت....پشانس نداریم که!...از جام بلند شدم....نوید نگاهی بهم انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ راست میگه دیگه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ کسی از تو نظر نخواست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینو گفتم و در اتاق رو بستم....صداشو شنیدم که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ عصاب مصاب نداره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا چی بپوشم؟!....اگه نرم که مامان و بابا همش غر میزنن و جلوی آرشام انگوری سکه یه پولم میکنن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر کمدم رو باز کردم...نگاهی به لباسام انداختم....چی بپوشم آخه؟...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اینکه خوب کمد آقای ووپی رو گشتم یه شلوار مخملی مشکی و مانتو آبی فیروزه ای بیرون آوردم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباسارو پوشیدمو یه شال سفید چروک ازینا که انگار از تو دهن بز درومده سرم کردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهای بلوطی و خوش رنگمو هم کج ریختم...همیشه موی کج خیلی بهم میومد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی توی اینه به خودم انداختم....واه...من چرا این شکلم؟!....انگار شوهر نداشته ام مُرده!....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزشته این جوری برم جلوی آرشام خره!....بلا به نسبت شبیه روحم!....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه رژ سرخابی براق زدمو به مژه های بلندم ریمل کشیدم....همیشه آرایشم همین بود....یه رژ و یه ریمل...خیلی که بخوام آرایش غلیظ بکنم یه خط چشم میکشم که اونم دستم میلرزه و گند میزنم به همه چیز!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای نوید که میگفت "داریم میریم"از آینه دل کندم....کیفمو روی شونم انداختم و از اتاقم بیرون اومدم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*******
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار ماشین بابا شدیم و حرکت کردیم ....بابا از اینکه آرشام داشت میومد خوشحال بود و مدام روبه مامان میگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ پسر برادرم و که نمیتونم ولش کنم به امون خدا.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامانم متفکر سرشو تکون میداد!....ای خدا درو تخته رو خوب جور میکنی!....زن و شوهر عین همن!.....هی این میگه اون تایید میکنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی برای بار دهم این جمله رو از بابا شنیدم کف دستمو کوبیدم به پیشونیمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بله بابا حق باشماست....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا از توی آینه نگاهی بهم انداخت و فکر کرد واقعا دارم به حرفاش گوش میدم چون گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آره بابا....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنوید که اینو شنید نیشش شل شد و نگاهی بهم انداخت....پشت چشمی واسش نازک کردم....اینم خوب موقعی گیر آورده منو حرص بده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز کنار یه گلدون فروشی گذشتیم که بابا ماشین رو نگه داشت و با مامان رفتن دسته گل بخرن برای آرشام....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوصله ام سر رفت.....هندزفری هام که همیشه توی کیفم بود رو درآوردمو آهنگ گوش دادم....نویدم گوشیش رو درآورد و مشغول اس دادن شد.....همچینم نیشش شل شده بود که فهمیدم شخص مورد نظر صد در صد مونثه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند دیقه بعد مامان و بابا با یه دسته جیگر اومدن...سوار ماشین شدن و دوباره حرکت کردیم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتقریبا طول کشید تا به فرودگاه برسیم....بابا یه جا خالی گیر آورد و ماشین رو پارک کرد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*******
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداخل سالن فرودگاه شدیم.....نگاهم به نوید افتاد....عین مرغابی همش گردنشو کج میکرد و با هیجان دنبال آرشام میگشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای این که بد نشد!...رفیق شفیقش داره میاد!....گوشی بابا زنگ خورد و ظاهرا داشت با آرشام حرف میزد چون گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خیلی خب عمو.....ما منتظریم.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی یکی از صندلی ها نشستم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پام روی زمین ضرب گرفته بودمو داشتم پشه میپروندم....دسته گل دست مامان بود....همونجور که باگوشه روسریش صورتشو باد میزد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نفس....مادر یه دیقه این دسته گل رو بگیر من خودمو باد بزنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدسته گل رو از مامان گرفتم که صدای هیجان زده نوید بلند شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ اِ....اومد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو بالا آوردم....رد نگاه نوید رو دنبال کردم...دیدم این آقا آرشام با یه پرستیژ خیلی خاص داره بهمون نزدیک میشه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دست چپش چمدونش رو گرفته بود.....وقتی بهمون رسید به سمت بابا رفت و مردونه بغلش کرد....بعدم نگاهش به نوید افتاد و با مسخره بازی همدیگر و بغل کردن....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی خوب همدیگرو آبیاری کردن به سمت مامان اومد و فقط خواست باهاش دست بده که مامان دستشو دور گردنش حلقه کرد و آرشامم سرش رو پایین تر آوردو مامان پیشونیش رو بوسید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه همین طور بود....مامان علاقه خاصی به آرشام داشت....اونقدر که آرشام رو دوست داشت منه بدبخت رو دوست نداشت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحساس کردم یه نفر جلوم ایستاده....سرم پایین بود....اوه اوه چه کفشای ورنی و شیکی....واه این شلوار چسبون و کتون چیه پوشیدی برادر؟!مگه ساپورته؟!....اوه اوه چه پیرهن جذب سفیدی....نه بابا کت کبریتیش رو نیگا....اوه چه صورت شیش تیغه ای....چه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو فهمیدم که آرشام روبه روم ایستاده...هیچی نگفتم که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بالاخره شناختین دخترعمو؟!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو بالا آوردم و سعی کردم لبخند بزنم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ سلام....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ سلام....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشاره ای به دسته گل کرد و ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ راضی به زحمت نبودیم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتازه فهمیدم من با دسته گل جلوی این گوریل انگوری ایستادم!....ینی دراون لحظه میخواستم سرمو بکوبونم توی دیوار!...گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ این؟....این دسته گل رو من به تو دادم؟!....فک کن یه درصد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواست حرفی بزنه که نوید دستی به پشتش زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ میخوای تا فردا صبح اینجا وایسی؟!...بریم دیگه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرشام لبخندی زد و همراه نوید شد....اوف خدا خیرت بده نوید!....نذاشتی این چرت و پرت بگه....خدا هرچی میخوای بهت بده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم دعا به جون نوید میکردم که یهو آرشام برگشت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ یک هیچ به نفع تو.....البته فعلا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسمو با صدا بیرون فرستادم.....خدا منو صبر بده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir******همه سوار ماشین شدیمو به سمت خونه رفتیم....نگاهی به ساعت کردم....12 و 10 دقیقه بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو به شیشه تکیه دادمو حرف نزدم....باید یه نقشه ای برای این آرشام بکشم...باید یه کاری کنم که باپای خودش بره!....بعله به من میگن نفس!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم واسه آرشام نقشه میکشیدم که ماشین ایستاد...عه ماکی رسیدیم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه از ماشین پیاده شدیم....آرشام چمدونشو گرفت به سمت در ورودی اومد....از اونجایی که من حوصله ندارم وخیلی هم خوابم میاد کلیدام رو از توی کیفم درآوردمو در رو باز کردم و خودمم کنار در ایستادمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بفرمایین....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان و بابا تشکر زیرلبی کردن و رفتن داخل خونه...خودمم خواستم برم داخل که یهو کیفم از پشت کشیده شد...سر جام ایستادم که دیدم نوید و آرشام دارن میرن داخل!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو آرشام برگشت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ ببین اینو من که آشنا هستم بهت میگم!....یه بزرگتری گفتن کوچیک تری گفتن!...زشته...دیگه تکرار نکن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینو گفت و رفتن داخل...منم که کلا هنگ کرده بودم....آرشامِ گوریل انگوریِ پرو!....دستامو مشت کردمو با حرص نفسمو بیرون دادم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم داخل خونه و تمام حرصمو سر در خالی کردم و محکم بستمش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به مامان اینا انداختم....اینا که تازه نشستن میخوان گپ بزنن!....نه خیر کسی به فکر دانشگاه من نیست!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونجور که به سمت پله ها میرفتم داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ شب خوش!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونقدر غرق در حرف زدن بودن که اصلا نشنیدن من چی گفتم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*******
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک هفته بعد.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدریرنگ دریرنگ دریرنگ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای ساعتم توی گوشم پیچید...ای حناق....خدا خفه کنه اونی رو که تورور ساخت ای ساعت مرض گرفته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداش خیلی رو مخم بود...با چشمای بسته دستمو بالا بردمو گرومپ زدم روی ساعت بیچاره که خفه خون گرفت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخیش آرامش!...نمیدونم چقدر گذشت که صدای زنگ گوشیم بلند شد...ای بابا....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی جام نیم حیز شدمو همونجور که سرمو میخاروندم ساعت گوشیم رو خاموش کردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومدم بخوابم که....وایسا ببینم من همیشه ساعت گوشیم رو برای احتیاط نیم ساعت بعد از ساعتم تنظیم میکنم!....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو توی جام نشستمو کف دستامو به گونه هام چسبوندم....طوری که صدای تق تقی از صورتم بلند شد!....یهو داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ دیرم شـــــــــد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع از روی جام بلند شدم....از اتاق زدم بیرون....پریدم تو آشپزخونه...مامان داشت ظرفای صبحونه رو جمع میکردم....یهو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ سلام مامی...نوید کو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ سلام....ساعت خواب...نوید و بابات رفتن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره دستامو کوبوندم به صورتمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چرا منو نبردن دانشگاه؟!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان اخمی کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چته تو دختر؟...خب به آرشام بگو برسونتت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرشام؟...چرا به فکر خودم نرسیده بود...چی؟...من از آرشام درخواست کنم؟!...ازش خواهش کنم؟!...فکر کن یه درصد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir******هنوز همونجور سرجام ایستاده بودم که مامان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چرا ایستادی؟....دیرت شد دختر....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرف مامان نفس عمیقی کشیدم تا به اعصابم مسلط بشم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت اتاق آرشام رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا باید در بزنم؟....واقعا در بزنم؟!....نه بابا این با کلاس بازیا چیه؟!...درو باز کردمو رفتن داخل...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواه این چرا اینجوری خوابیده؟!...جوری پتو و بالشش رو بغل کرده بود هرکی ندونه فکر میکنه پتو بالشش دوست دخترشه!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه تختش رسیدم....سرمو خم کردمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آرشام....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدم جواب نمیده....وقتم داشت همینجور میرفت!....دوباره گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آرشام....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه خیر به خواب ابدی فرو رفته!...صدای تیک تاک ساعت داشت بهم میگفت که دارم وقتمو از دست میدم!....واسه خودش گرفته خوابیده!...بایدم بخوابه امروز کلاس نداره!!با حرص داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ هوی به خواب ابدی فرو رفتی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمچین که من داد زدم گفتم الان سکته ناقصو رد کرده!ولی فقط چشماش رو باز کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چته داد میزنی؟....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتند تند گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آرشام....بابا و نوید رفتن....من دیرم شده....استاد کلاس رام نمیده بیا منو برسون دانشگاه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمی کرد و با صدای دورگه اش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ مگه نوید کجاس؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irینی چی نوید کجاس؟!...با این حرفش عصبی شدمو شمرده شمرده گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بابا رییس بانکه.....نویدم اونجا حسابداره...هر روز نوید و بابا با هم میرن سرکار....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینو که گفتم پتو رو کشید رو خودش و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آهان....خب برو بذار بخوابم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره چشماش رو بست...نگاهم به ساعت افتاد...یه ربعه 8 بود!...بدبخت شدم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آرشــــــــام من دیرم شده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماش رو باز کرد....گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خواهش کن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه خیره مو ازش گرفتم....چیکار کنم!؟...خواهش کنم؟!...از تو؟!...فک کن یه درصد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ برو بابا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماشو بست و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ باشه ولی یادت نره داره دیرت میشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای خدا حالا چه غلطی کنم؟!....گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خیلی خب....من...من خواهش میکنم بیا منو برسون دانشگاه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینو که گفتمو یهو از جاش پرید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ مرسی بیدارم کردی خودم بیرون کار داشتم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینو گفت و از اتاق بیرون رفت....با بهت سرجام موندم....پس این میخواست من از ش خواهش کنم!....ای آرشام یه بلایی سرت بیارم!....باشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدم وقتم داره از دست میره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفعلا وقت خط و نشون کشیدن نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir******
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه فرصت موندن ندادمو مثل جت پریدم تو اتاق....برای اولین بار به تیپم اهمیت ندادمو هرچی دستم رسید پوشیدم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیفمو سر شونم گذاشتمو از اتاق زدم بیرون....آرشام توی آشپزخونه بود و داشت چایی میخورد!!چاییش رو که خورد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ زن عمو من ماشین عمو رو ببرم اشکال نداره؟!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان لبخندی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نه پسرم.....این چه حرفیه؟سوییچ رو جاکفشیه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتک سرفه ای کردمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ من آماده ام!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرشام نگاهی بهم انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ باشه بریم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*******
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی دانشگاه ایستاد...کیفمو روی شونم گذاشتمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ مرسی....بای!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم در و باز کنم که دیدم قفله!....یا پنج تن نکنه میخواد بلا ملا سرم بیاره؟!...برگشتم سمتشو با اخم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ در وباز کن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرو هاش بالا داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ مرسی کلمه فرانسویه باید ایرانی تشکر کنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشیدم تا عصبانی نشم!...گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خیلی خب خیلی خیلی ازت متشکرم حالا این درو باز کن....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاسی رو بالا داد و در باز شد....از ماشین پریدم پایین گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ یادم میمونه....آقای راننده تاکسی!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینو گفتمو دیگه مهلت حرف زدن بهش ندادم...خب خب خب الان باید دقیقا چیکار کنم؟!...هیچی باید به این فکر کنم وقتی استاد بهم گفت بفرما بیرون چی بهش بگم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخداییش چی بهش بگم؟!....بگم بابام مریض بود؟!....زبونتو گاز بگیر نفس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهان بگم عمم مرده بود!...آخه تو با این قیافه بهت میخوره عمه مرده باشی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونقدر فکر کردم که نفهمیدم کی به راهرو کلاسا رسیدم!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای آهنگ خوندن یه نفر و دست زدن میومد!...خوش به حالشون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکدوم کلاسه امروز استاد ندارن؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرسیدم به کلاسمون....چه شلوغ و پلوغه!...تک سرفه کردمو تقه ای به در زدم....یهو سکوت شد!...یا امام هشتم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالان استاد گنده مماخم بهم نزدیک میشه شوتم میکنه بیرون....دیدم کسی درو باز نکرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم درو باز کردمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ ببخشیـ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو یکی از پسرای کلاس گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ عه اینکه نفسه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو بالا آوردم....ینی چی اینکه نفسه؟!....نگاهم به میز استاد افتاد.....پس استاد کو؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو پرمیس داد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نفـــــــس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیرعلی یکی از پسرای شلوغ کلاس دادزد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نفس کش!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو یه دفعه کل کلاس ترکید!...بی مزه ها....اسم منو مسخره میکنین؟!منم که هنوز هنگ بودم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم کنار پرمیس نشستمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ اینجا چه خبره؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند پهنی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ وای امروز استاد علوی نیومده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیومده؟!....ینی ما استاد نداریم!؟...ینی من برای هیچ و پوچ انقدر حرص خوردم؟!....ینی من به الکی الکی منت آرشام رو کشیدم؟!داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ واسه چی نیومده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرمیس لبخندش محو شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چته تو؟!....بده استاد نداریم؟!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خب شاید اومد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعتشو بالا آورد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ استاد علوی یه دیقه رو هم از دست نمیداد!...الان نیم ساعته نیومده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرفش کف دستمو محکم کوبوندم به پیشونیم!...بد شانسی بیشتر از این؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir******
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه ها کلاس رو توی سرشون گذاشته بودن!...امیرعلی رفته بود پای تخته و با صدای نکره اش میخوند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم زیارت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتنی یه دختری خوشگل و با محبت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهم سفر ما شده بود همراهمون میومد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبقیه بچه ها هم با دست روی میزاشون ضرب گرفته بودن و باهاش همراهی میکردن....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی من....پکر سر جام نشسته بودم......و داشتم برای آرشام نقشه میکشیدم...یه بلایی سرت بیارم اون سرش ناپیدا!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبشین و تماشا کن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*******
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبقیه کلاسام رو هم با بدبختی گذروندم....اصلا حال و حوصله نداشتم!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو زیرچونه ام گذاشته بودم و با چهره ای متفکر به تخته نگاه میکردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irینی من الان خیلی دارم گوش میدم....همیشه منو پرمیس آخر کلاس مینشستیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی باحال بود...امین رستم پور یکی از پسرای خر خون کلاس درست روبه روی تخته نشسته بود و هر دیقه از استاد سوال میپرسید که مثلا بگه من خیلی حواسم جمعه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند خبیثی زدمو خودکارمو برداشتم....جوهرش رو درآوردم....تیکه از گوشه کاغذ جزوه ام برداشتمو کاغذو مچاله کردم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاغذ رو داخل لوله خودکار گذاشتمو نشونه گیری کردم....خب بزنم تو سرش؟!....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم توی کاغذ فوت کنم که پرمیس زمزمه وار گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ هوی....چیکار میکنی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم سمتشو چشم غره ای بهش رفتمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ حرف نزن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسمو جمع کردمو همشو فوت کردم توی لوله خودکار...همون موقع یکی از پسرا امین رو صدا زد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتن امین همانا و چسبیدن کاغذ مچاله روی گونه ش همانا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن قیاقش نتونستم خودمو کنترل کنمو زدم زیرخنده!....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو روی میز گذاشتمو ریز ریز خندیدم....خیلی باحال بود...اصلا نفهمید!....بلا به دور!...اینکه مغز متفکر کلاسمونه چه انتظاری از ماهاس؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون موقع استاد خسته نباشیدی گفت و کلاس سر و صداش بالا رفت....سرمو بالا آوردم که با چشمای سرخ از عصبانیت پرمیس روبه رو شدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیا پیغمبر...این چرا این شکله!؟....خنده مو خوردمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چته تو؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینو گفتمو کیفم رو روی دوشم گذاشتم...پرمیس با حرص گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ این چه کاری بود کردی؟....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ کدوم کار؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت فقط نگام کرد....شونه ای بالا انداختم...باهم از کلاس بیرون اومدیم....یهو پرمیس گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نفس....انقدر مردم آزاری نکن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند خبیثی زدمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ باشه سعی میکنم....حالا دیگه بی خیال!....بیا منو برسون خونه آفرین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو تکون داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بیا بریم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*******
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباهم از کلاس بیرون رفتیم....توی طول راه اونقدر با پرمیس مسخره بازی درآوردیم که نفهمیدم کی رسیدیم به ماشین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار ماشین پرمیس شدیم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir******
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرمیس جلوی خونمون نگه داشت و از ماشین پیاده شدم...دستی براش تکون دادم.....بوقی زد و ویـــــژ ازجلوم رد شد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر رو با کلیدام باز کردمو وارد خونه شدم....خب خب حالا باید برنامه بریزم بلا سر این آرشام بیارم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز یادم نرفته صبحمو الکی الکی واسش خراب کردم!..اگه اون زودتر بیدار میشد و منو حرص نمیداد من زودتر به دانشگام میرسیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتازه استاد نداشتیم کلی هم مسخره بازی درمیاوردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت پاهام رو روی زمین میکوبیدم.....وایسا ببینم!....حالا گرفت خوابید اون بحثش جداس....چرا ازم خواست ازش خواهش کنم؟!....ای خدا....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفهمیدم کی رسیدم پشت در!...کلیدام رو درآوردمو کلید رو توی در چرخوندم.....داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ سلام مامـــــان....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکفشام رو درآوردمو سندل هامو پوشیدم....صدای مامان بود:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ سلام...خسته نباشی....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم توی آشپزخونه.....مامان داشت سالاد درست میکرد....نفس عمیقی کشیدمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ وای من میمیرم واسه فسنجون!قربون مامان کدبانوم برم من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان نگاهشو از کاهو ها گرفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ لااقل میخوای هندونه بذاری زیر بغلم یه جوری بذار که باورم بشه!...از کجا معلوم فسنجون داریم!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir