رمان همکارم میشی به قلم شیوا اسفندی
ساتی با خواهرِ ۵ ساله اش تو یکی از محله های فقیر نشینِ کرج زندگی می کنه و پدر و مادرش و از دست داده. اون برای امرار معاش دست به دزدی می زنه. هیچ کاری براش نیست. اگر هم بود پر از دردسر بود و اگر هم باشه سرمایه می خواد. از ترس اینکه نکنه یه وقت گیر بیفته و خواهرش تنها شه دزدی های بزرگ و پر از ریسک و کنار می ذاره و میفته به دله دزدی… دکتر هاویارِ مهدوی بنا به دلایلی به این محل پا می ذاره و سعی داره که به ساتی نزدیک بشه و شاید یجورایی کمکش کنه. حسِ صمیمیتی که ساتی ناخودآگاه در برابرِ همه به خرج می ده و شخصیتِ جدید و پر از جذابیت های هاویار باعث میشه که این دو با هم صمیمی بشن. و هاویار، ساتی و سوایِ همسایه های جدیدش که اصلا بهش نمی خورن ببینه… اما به خاطر بدهکاری ئی که پدرِ ساتی براش گذاشته او مجبور میشه دوباره بره سراغ دزدی های نون و آبدار. بدهکاری ئی که برای پرداختش فرصتِ زیادی نداره. مبلغش کمِ و وقتش کمتر. و برای جور کردنِ این مبلغِ کم با عمار پسرِ تازه از بند آزاد شدۀ جمیله خانوم همکار می شن…
ژانر : پلیسی، عاشقانه، طنز، همخونه ای
تخمین مدت زمان مطالعه : ۲۱ ساعت و ۲۱ دقیقه
ژانر: #عاشقانه #همخونه_ایی #پلیسی #طنز
خلاصه:
ساتی با خواهرِ ۵ ساله اش تو یکی از محله های فقیر نشینِ کرج زندگی می کنه و پدر و مادرش و از دست داده. اون برای امرار معاش دست به دزدی می زنه. هیچ کاری براش نیست. اگر هم بود پر از دردسر بود و اگر هم باشه سرمایه می خواد. از ترس اینکه نکنه یه وقت گیر بیفته و خواهرش تنها شه دزدی های بزرگ و پر از ریسک و کنار می ذاره و میفته به دله دزدی…
دکتر هاویارِ مهدوی بنا به دلایلی به این محل پا می ذاره و سعی داره که به ساتی نزدیک بشه و شاید یجورایی کمکش کنه. حسِ صمیمیتی که ساتی ناخودآگاه در برابرِ همه به خرج می ده و شخصیتِ جدید و پر از جذابیت های هاویار باعث میشه که این دو با هم صمیمی بشن. و هاویار، ساتی و سوایِ همسایه های جدیدش که اصلا بهش نمی خورن ببینه…
اما به خاطر بدهکاری ئی که پدرِ ساتی براش گذاشته او مجبور میشه دوباره بره سراغ دزدی های نون و آبدار. بدهکاری ئی که برای پرداختش فرصتِ زیادی نداره. مبلغش کمِ و وقتش کمتر. و برای جور کردنِ این مبلغِ کم با عمار پسرِ تازه از بند آزاد شدۀ جمیله خانوم همکار می شن…
فصل اول »
ـ آخــــخ سخندون اگه جلو چشام بودي جيگرت و در مياوردم بچه. اين سطل جلوي پله ها چي کار مي کنه؟!
آآآآي نمي تونم حتي پام و بيارم پايين. اينجوري لنگ در هوا موندم هر کي ببينه به عقل نداشته ام شک مي کنه. آآآيــي.
به خودم اومدم. خجالت بکش ساتـــي. چرا مثل زناي سوسول آه و ناله راه انداختي؟!
ـ بابا نه صفحه کلاجي برامون مونده نه ديسکي... خجالت باس بياد مارو بِکِشه...
به هر زوري بود بلند شدم و دست به کمر در حالي که از ضعف لگنم مي ناليدم رفتم سرِ حوض. عجب روزيه از صبح با اين اتفاقات و بد شانسي ها تر زده شده تو زندگيم. دو مشت آب پاشيدم رو صورتم تا جيگرم حال بياد. اي تف به ذاتِ پدرِ بد ذاتت روزگار از بوق سگ دارم جون ميدم ملت گرگ شدن، چارچنگولي چِسبيدن به کيفاشون.
ـ تقصير توام هست آخه يه جو عقل تو اون کل? شلغم شکلت نيست. کدوم آدمِ پولداري سُوارِ اتوبوس ميشه؟
ـ د نه د. خبر نداري از دنيا عقبي موندي تو عهدِ فيفِ علي شاه. الان همه پولدارا با اتوبوس رفت و آمد مي کنن که کسي بهشون شک نکنه.
بله! منتها از خر شانسيِ من نه ديگه تيغ زدن به زيرِ کيف کارسازِ نه همصحبتي... چون همه بچشون و مي ذارن زيمين وکيفشون و مي چِسبن.
ـ د تو خيابون که نمي تونن بچه رو بزارن زيمين کيف و بچِسبن. تو خيابون کيف زدن راحت ترِ اينجوري منِ بدبختم يه نفس راحت مي کشم. اول صبحي ميري تو اتوبوس بوي دهنا بدجوري تو روحمِ.
با ديدنِ شلوار کثيفش تو حوض دست از کل کل با اين وجدانِ بيکار کشيدم . رديف دندونام و از حرص به هم ساييدم و با صدايي که رو سرم بود گفتم:
ـ سـخـنــدوووونـــ ! باز که شلوارِ کثيفت و انداختي تو حوض. دِ آخه قلمبه من با اين آب صورتم و شستم.
همينجور داشتم غر مي زدم و فکر مي کردم که کجايِ کارِ ما با اين بچه اشتب بوده که از پسِ همه به جز همين يه دونه برنمياييم که يه شيکم از در خونه زد بيرون و بعد هم خودش ظاهر شد. در حالي که دور دهنش و دستاش لواشکي بود گفت:
ـ خواستم بوشولمشا خودش افتاد. من دستم نليسيد بيگيلمش. خوب حالا مي شه بيگي به من سه؟ نليسيد ديگه !
چشمام جمع کردم و با ريز بيني نگاش کردم. مثلِ خودِ مارمولکم رد گم مي کنه.
ـ اي توله... اي توله... من اگه تو رو نشناسم ساتي نيستم که. به جدِ سادات قسم سخندون يه بار ديگه، فقط يکبارِ ديگه شلوارِ گشادت و وسطِ حوض ببينم از شيکم آويزونت مي کنم.
نيگاهي به شيکمش انداخت و دستي بهش کشيد دوباره سرش و آورد بالا و چشماش و ريز کرد و خمصانه نيگاهم کرد. شايد اگه موقعيتش بود و توانش و داشت الان من و مي ترکوند. حتما پيشِ خودش فکر مي کرد من چه جلادي باشم.
ـ من: باز که شيکمت زده بيرون اون بلوزت و بکش پايين دختر. جمع کن اون نافتُ ...
ـ د يالا اونجوري به من نيگاه نکن. برو تو دستات و بشور انقدر اين کوفتيارو نخور بهداشتي نيست. مي خوري اسهال مي گيري ميفتي سرِ من ِ پدر مرده.
همينجور خيره خيره به من نيگاه مي کرد و به نظر مي رسيد که جوابِ تمومِ حرفام و تو دلش ميده و روحم و به رگبارِ فحش بسته! کلافه تو جام نيم خيز شدم و گفتم:
ـ د مگه با تو نيستم؟ برو نقاشيت و رو ديوار تموم کن...
ترس از کتک خوردنِ احتمالي باعث شد تکوني به خودش بده. اما وقتي ديد قصد بلند شدن و تا اونجا رفتن و ندارم پشت چشمي نازک کرد و ازم رو گرفت و خيلي آروم قصد رفتن به داخلِ خونه و کرد. نيگاش کن چه پاريس لندي هم ميره...
دستم و گذاشتم رو شيرِ آب و متفکر به حلقه هايي که رو آبِ حوض بود خيره شدم. پولِ گاز و هنو نريختم. تو خونه هِچي نداريم. پولِ غذاهايي که سخندون از ستار کبابي گرفته، پولِ پفکا و چيپسايي که از ممد بقال گرفته و هنو ندادم.
پولِ اين آردِ نخودچيايي که از علي حوصله گرفته هم حساب نشده! اين شانسيايِ جديد و بازيِ جديديم که تو محل اين بچه ها راه انداختن روش. لباسم که نداره و هم? داشته هاش با وجودِ شيکمِ مثل کر? زيمينش براش کوچيک شده. با اين افکار حرصي شدم و با داد گفتم:
ـ اي بترکي سخندون که همه جا براي شيکمت بدهکارم.
نچ اينجوري نمي شد بايد يه فکري مي کردم. بايد تا عصر پول جور کنم. ديگه يکي دو تومن، پنج تومني که اين پولدارا مدلي مي زارن تو کيفشون جوابم و نميده. دخل و خرجم با درآمدم يکي نيست! اي تف تو ذاتِ هر کي که عابر بانک و از تو يه جايِ مبارکش در آورد و گفت يافتم...
با تصميمِ کبريي که گرفته بودم بلند شدم رفتم تو خونه. اول بايد يه سري سفارشا به سخندون بکنم بعد برم. نبايد از خونه بره بيرون اينجوري پيش بره هم خودش مي ترکه هم من برشکست ميشم. آخه نيست که کارخونه دارم!
يه چايي براش ريختم و سماور و کلا خالي کردم تا يه وقت نياد خودش و بسوزونه شير اصليِ گاز و بستم و نون و پنير و تو طبق? اول يخچال جا دادم تا خانم خواستن ميل کنن قدشون برسه!
از در اتاق نيگاش کردم. خدا مي دونه که زندگيم بدونِ همين نيم وجبيِ دايره شکل، هيچ رنگي نداشت. نه تلاش براي نون درآوردن بود و نه نگرانِ شام و ناهار بودن. لبخندي زدم و رفتم جلوش زانو زدم. مداد مشکيِ تو دستش و ازش گرفتم و مداد آبي رو دادم تو دستش. دستم و گذاشتم دو طرفِ شونش و گفتم:
ـ چرا مشکي؟ ياد بگير همه چيز سياه نيست. دنياي تو آبيِ فهميدي؟
نيگاهش و بينِ من و مداد رنگيش چرخوند.
ـ سخندون: نُس ! دوس ندالم.
لپِ تپلش و بوسيدم و گفتم:
ـ چيرا خواهرم؟!
چشماي فندقي شکل و طوسي رنگش و گرد کرد و با هبجان گفت:
ـ دنيايِ من پُل از لَنگِ ساندوچِ. سانديويسايِ فلافل! ساندويسايِ فلافلايِ بُزُلگِ صولتي !
با کف دست زدم رو پيشونيم و با چشماي لوچ شده نيگاهش کردم... چي بگم الان بهش واقعاً؟ پوفــــ ... با اين بچه جدي هم حرف ميزني چيزي جز خوراکي نمي بينه. از مثل آدميزاد حرف زدن با اين شيکم پرست دست کشيدم و انگشت اشارم و آوردم بالا و گفتم:
ـ بيخي! به رنگِ دنيات نمي خواد فکر کني. دارم مي رم براي ناهارت چيزي بخرم. ممکن برگشتنم طول بکشه چاييت و که خوردي يه ساعت ديگه نون و پنير مي خوري تا برگردم چيز ديگه اي ميل نمي کني؟ شي فهم شد؟ هر کي در زد در و به روش باز نمي کني. حتي اگه گفت خوراکي داره، فَميدي؟
دستاي کوچيکش و برد بالا و سرش و کمي کج کرد رو نوکِ پا ايستاد تا قدش بلند تر شه و تاثيرِ کلامش بيشتر شه و بعد گفت:
ـ حتي اگه گفت مي خوام ببرمت استلخِ پفک؟!
يه لحظه دلم به حالش سوخت. واقعا تب داشت اين بشر. وقتم و تلف نکردم و بلند شدم.
ـ حتي اگه خواستن ببرنت استخر يا استرخِ چيپس و پفک! اگه باز کردي از فردا صبحونه برنج بي برنج!
با اين حرفم به عمق جديتم پي برد و سري تکون داد و مشغولِ آبي کردنِ ساندويچِ رو ديوارش شد... کيفم و از سرم رد کردم و بندش و رو شونه ام صاف کردم و زدم بيرون. يا خونه بر نمي گردم يا با پول بر مي گردم..
به نفس نفس افتاده بودم . سرما باعث شده بود گلوم حسابي بسوزه. اَه باز يادم رفت موقع دوييدن درِ دهنِ مبارک و ببندم. چييـــش اين معلم ورزش اينهمه به ما اين مسئله رو تذکر داد که بابا فرزندانم اين گال? محترم رو موقع دوييدن و ورزش کردن ببنديد.
اما يه مثقال جذبه نداشت که ما يادمون بمونه. اينهمه طفلي خودش و دور از جون از وسط نصف کرد آخرم هر کدوم از بچه ها که مي دوييدن نيم دورِ اول همه گاله ها بلا استثنا بسته، بقيه دور ها بلا استثنا هر دهني قدِ دهنِ يه اسبِ آبي باز بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز دويدن دست کشيدم و در حالي که با قدماي سريع طولِ کوچ? کم عرض رو طي مي کردم شروع کردم به بالا و پايين کردنِ سرم تو کيفِ مربوطه. يهو با سر فرود اومدم زمين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاي تف به ذاتِ هر کي که اين کوچه و آسفالت کرد... يعني اگه الان اينجا بود دهن و هيکل و با هم براش آسفالت مي کردم تا ياد بيگيره چطور کار کنه. اي اوس کريم چي ميشد اون کتاب و بيارن اينجا؟ اسمش چي بود ؟ کتابِ گونوسِ گينوسِ؟ اگه اون و بيارن اينجا من رکورد مي زنم تو زيمين افتادن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاکي از اينکه تو حساسترين موقعيت افتاده بودم بلند شدم و نيگاه کردم که ببينم اين زيمين و چجوري درستش کردن؟! با ديدنِ چاله اي تقريبا کوچک حرصي شدم و رو به اوس کريم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ اخه اوس کريم مصبت و شُرک. اينهمه چاله تو خيابون کاشتي چي ميشد يکيش رو لُپِ ما بود؟ حداقل بگيم پول نداريم چالِ گونه که داريم؟!! اينا به درک حداقل يه ابرو کموني يه چشم عسلي ئي چيزي توش گرفتار مي شد. باهاش هر جور شده به يه اشتراکي مي رسيديم خرجِ شيکم سخندون و در مياورديم. هِـــعي اگه ما شانس داشتيم. اسممون ننه شانسي بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي چند نفر که داشتن به کوچه نزديک ميشدن دست از تفتيش نهايي برداشتم و کيف رو رو شاخه خشک شده درخت آويزون کردم و با قدماي سريع از اونجا دور شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهــــــــــي شُرکت ... براي امروز و شيکم سخندون بدم نيست. حالا فردا يه فکري براي پول فيش و بقيه خرجا مي کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو ايستگاه ايستادم معلوم نيست چند ساعت بايد اينجا معطل بشم تا يه اتوبوس براي حسن آباد بياد تا من آزادگان پياده شم و بتونم برم زورآباد. پوفـــ اونم محلست من دارم زندگي مي کنم؟ بايد برم نوکِ کوه که نه نوکِ تپه تا برسم به خونه. کلافه از ايستادنِ زياد براي يه اتوبوس قراضه چشم چرخوندم و به آدمايي که منتظر ايستاده بودن نيگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irايستگاه حسن آباد چون هم مي ره اوج و از يه طرفِ به محل? نورانيِ ما نزديکِ، هم آدمِ سانتي مانتال تو خودش جا داده هم يه گدا گشنه اي مثلِ من...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو تا خانوم تو ايستگاه هاي جديدي که زده بودن و شبيه زندان بود نشسته بودن . از همين ايستگاه هايي که حدس مي زدم براي زماني زدن که اگه مردم خدايي نکرده اغتشاش به پا کردن جا براي زنداني کردن داشته باشن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم مي گفتم نشسته بودن و در گوشِ هم حرف مي زدن. چشم هاشون کمي گشادتر از حدِ معمول بود. مردمکشون يه وَري شده بود و گهگاهي به هم نيگاه مي کردن و متفکر سري تکون مي دادن. اينا همه يه چيز و نشون مي ده خدا به داد برسه با اين ژستشون يا دارن نقشه قتل براي عروس مي کشن، يا خالي کردنِ جيبِ شووراشون... بگم شبيهِ زانبي شدن دروغ نگفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو تا دختر اونورتر ايستاده بودن که اگه انگشتت و مستقيم تو صورتشون مي بردي تا دو بندِ انگشت مي رفت تو. دلم مي خواست برم بگم يه خبرِ خوش براتون دارم. اونم اينه که هر کدومتون دو کيلو و هفتصد گرم لاغر تر از اوني هستيد که فکر مي کنيد. اونا هم هر کدوم يه لبخندِ گشاد مي زدن و من مي گفتم البته اگه اين آرايشاتون و بشوريد. اون وقت من يه لبخندِ گشاد مي زدم و به قيافه هاي آويزونشون نگاه مي کردم. با اين افکار نيشم تا گوشم باز شد. هيف که ناخناشون بلندِ مي ترسم جنگ بندازن به وجودِ نازنينم وگرنه دريغ نمي کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر کدوم گهگاهي با انگشت اشاره يدونه ميزدن زير دماغِ عمليشون و زير چشمي به اون يکي نيگاه مي کردن. انگار که ديگه تيک گرفته بودن. عادت شده از بس با انگشت زدن زيرش. خدا کنه زيرِ چيز ديگه اينجوري نزنن که طرف صاف ميشه! اي بابا دغدغ? اينا رو با من بخوان مقايسه کنن يا من خيلي خزم يا اينا خيلي يول ممدن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي ديدم خبري از اتوبوس نيست نشستم. هَنو سي ثانيه نگذشته که صداي پيس پيسِ اتوبوس به گوشم رسيد. اَکِهِي ديگه اتوبوسم مارو گير آورده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه زور خودم و از لاي آدما رد کردم و رسوندم به کنار شيشه اينجوري بهتره هر چند که در آخر وقتي به شيشه مير سم کپِ کمپوتِ گلابياي قديم شدم اما حداقل وسط اتوبوس نيستم که با هر ترمز پهن شم رو مردا و با هر حرکتِ دوباره برگردم سر جام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز فکراي مختلفِ تو سرم خندم گرفته بود لپم و از داخل گاز گرفتم که خندم مشخص نشه اما فکر کنم ته مه هاي صورتم به خنده مي زد که مرد مقابلم با نيشِ باز، دندوناي به ترتيب زرد و سياهشو به نمايش گذاشته بود. روم و ازش گرفتم بهتره اوشون با پشت من صحبت کنن، والا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irايستگاه آزاداگان که ايستاد، با يه حرکت خيلي سريع پريدم پايين. خوب حالا هر کي ندونه فکر مي کنه از برج ميلاد پريده. يه پل? اتوبوس که اين حرفا رو نداره! کرايم و حساب کردم و سريع حرکت کردم سمتِ منطقه 6.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو راه همينطور که مثل اين عملي ها از چپ مي رفتم به راست و از راست به سمت چپ حرکت مي کردم و تو فرکم واسه فردا برنامه مي چيندم حواسم رفت به يه دويست تومني که يهويي از جيبِ يه پيرمرد افتاد، با دو به سمتِ دويست تومني که هِچي ازش نمونده بود رفتم و برش داشتم و دادمش به پيرمرد. با قدر داني نيگاهم کرد. انگار که حالا پولش ميليارد تومن بوده. راش و کشيد رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخيش چه حسي داره اينجوري پولِ يه نفر و بهش برگردوني انگار که همين الان تونستي راحت يه کيفِ پُر پول و بزني...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خاک تو سرِ بيشعورت ساتي از هِچي که بهتر بود . پولِ کرايه اتوبوسِ فردات که ميشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نچ ما اهلش نيستيم. از محتاج به ما نميرسه. من از اينايي ميزنم که ده تومن ميدن به مغازه دار براي يه آدامسِ ريلسک بعد مي گن باقيش واسه خودت. اينجور اشخاص بايد تنبيه شن که قدر پول و بدونن. بــله. حالا هم ساکت رسيدم خونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر و باز کردم و آروم رفتم داخل که ببينم قلبِ ساتي داره چي کار مي کنه. با ديدنش رو تختِ حيات جيگرم کباب شد. اگه همه روز اينجوري مظلوم باشه چه خوب ميشه. اما نچ پررواِ... اگه اونجوري باهاش حرف نزنم نمي تونه از خودش مراقبت کنه. همون سخت گيريايِ منِ که باعث شده يه دختر پنج ساله مثل سخندون تو خونه تنها بمونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوابش برده بود. الهي ذليل شه خواهرِ مثلِ فرشته ات، الهي قربونِ خواهرِ هور و پريت بري که که آدم نيست و تنهات ميزاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالهي ذليل شم که نمي تونم يه پرستار برات بگيرم. حالا پرستار که نه. الان جو مثلِ سگ پاچه ام و گرفته. اما مي تونم تو رو بسپرم به " لاله يه گوش" تا مثل بچه هاي ديگه مراقبت باشه. نمي تونم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتند رفتم سمتش. نچ نچ دست و پاهاش يخ زده بود. لپاشم که انگار همين الان از تو يخچال در آوردم. کيفم و پرت کردم گوش? تخت. بهتره بيدارش نکنم. يه دستم و انداختم زير پاهاش و يکي هم زير سرش و سعي کردم بلندش کنم. هيــــــــي...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيا جدِ ســادات رضا زاده هم اگه قرار بود جايِ وزنه اين و بلند کنه کم مياورد و خيلي راحت با نيشِ باز استعفا مي داد. دريغ از نيم سانت جابه جايي! پس ناچاراً بايد بيدارش کنم. دوباره کيفم و انداختم تو گردنم و دستم و چند بار به بازوش زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ سخندون؟ سخندون. چاقلِ ساتي، بلند شو... بلند شو برو تو جات . سخند...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماي طوسي رنگِ نازش و باز کرد و بهم نيگاه کرد اي کوفتت بشه بچه، چي ميشد چشماي تو مالِ من بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ سخندون: بلام سي خَليدي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم و فوت کردم بيرون و رفتم سمتِ پله ها. همينجور که مي رفتم بالا تا برم تو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ فعلا بيا بريم کپ? مرگمون و بزاريم صبح بايد برم دنبالِ يه لقمه نونِ حلال! بلند شو بچه. بلند شو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبي توجه به غر غر کردناش جاش و پهن کردم و خوابوندمش. خودمم يکم بالاسرش نشستم و به صورتش که تو خواب صد برابر معصوم شده بود چشم دوختم. به عروسکِ کننار دستش نيگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيعني من فداي خلاقيتِ بچه هاي بي پول بشم. يه چوب که دورش پارچ? سفيد پيچيده بود. با ذغال دو تا چشم و يه لبِ خندون هم براش کشيده بود. با کا کلاي بلال براش مو هم گذاشته بود. اين بود عروسکِ آجيِ ما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقول ميدم سخندون، قول ميدم يه روزي دکتري باشي که بالاسرِ يکي از دختراي بالا شهر که کمتر از باربي حامله گيرشون نمياد ايستاده باشي و تند تند براشون دارو تجويز کني.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح زود بيدار شدم همينطور که به برنامه هاي امروزم فکر مي کردم دهنم و قدِ اسبِ آبي باز کردم و خميازه اي کشيدم. از همونا که صداهايِ مختلف ازش در مياد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اين فکر يادِ چند هفته پيش اولِ صبح افتادم که تو اتوبوس خودم و يه زنِ بوديم. درست رو به روي هم نشسته بوديم. اون خميازه کشيد. از قديم گفتن خميازه دزدِ. آقا همين که اين دهنش و بست و دستش و از جلوي دهنش برداشت دهنِ ما باز شد. حالا مگه بسته مي شد؟ مي ديدم تند تند داره بهم چشم غره مي ره ها اما انقدر بهم مزه مي داد که با صداهاي جور و وا جور خستگي و کوفتگي خواب و کامل از بين بردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا آخرِ ايستگاه هر بار که نگاهم مي کرد يه لبخندِ گشاد براش مي زدم و لبايِ شتريم و تا پيشِ گوشم گشاد مي کردم. اونم يه چشم غره بهم مي رفت و دندوناش و رو هم فشار مي داد. آخ انقدر قشنگ حرص مي خورد که نگو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ياد آوريِ اونروز لبخندي زدم و با صداي بلند و شادم سعي کردم سخندون و بيدار کنم. نمي دونم اين بچه به کي رفته. مادرمون که صدا نکرده بيدار مي شد. پدرمونم که اصلا نمي خوابيد. هميشه نشسته چُرت مي زد. اونم خوراکش باد کردنِ يه مشما بود و ترکندنش کنارِ گوشِ بابا. همچين مي پريد و فحش کِشِت مي کرد که بازم جيگرت حال ميومد. اصلا ما بچه هاي اين محل فحش کودِ روحمونِ. فحش نخوريم بزرگ نمي شيم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره صداش کردم و رفتم تو آشپزخونه شيرِ گاز سماور و باز کردم و روشنش کردم. با خودم فرک کردم تا اين بجوشه من يه ورزش به اين خپل خانوم بدم. با جيغ انقدر صداش کردم که به زور " نچي" گفت و چشمش و باز کرد. کمي نيگاهم کرد تا بفهمه قضيه چيه و بعد از اونجايي که به بچه ام ياد دادم صبح اولين جمله از دهنش صبح بخير باشه، گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ صُحبونه سي داليم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپر حرص بهش نيگاه کردم. حتما اين دو جمله خيلي شبيه هستن که اين اشتباهشون مي گيره ديگه. با صدايي که رو سرم بود در حالي که راديو رو تنظيم مي کردم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ تا دو دِيقه ديگه بيدار نشي از صبحونه خبري نيست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو مشغولِ تنظيم کردنِ راديو شدم. چند ثانيه بعد برگشتم سمتش و از مدلي که به خودش گرفته بود چشمام تا مرز پارگيِ احتمالي گشاد شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسخندون حالت چهار دست و پا شده بود. با اين تفاوت که زانوهاش هيچ خميدگي نداشت. از همين پُلايي که بچه ها درست مي کنن و ننه ها مي گن اينکار و نکن مهمون نمي خواييم. جالبِ تو همون حالت خوابش هم برده بود. يعني من چقدر خوشحالم، چقدر مُختفَرم که اين خواهرمِ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حالتش خنده ام گرفته بود. عجب بچ? شنقلي خدا نصيبِ ما کرده. حتماً مادر پدرمون سرِ اين بچه جرقه زدن نسبتِ فاميلي پيدا کردن که همچين خل و چلي و پس انداختن. ضربه اي به باسنش که تو هوا از چپ مي رفت به راست و برعکس زدم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بلند شو بچه. بلند شو. مجبورم نکن بهت حرفِ بد بزنم و بگم چقدر گشا... استغفرالله د باز کن اون چشماتو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کلي غر غر کردن و نق زدن بلند شد و براي شستنِ دست و روش به سمتِ در رفت جلوي در ايستاد و به من نيگا کرد. نگاهش خمصانه و پر از تهديد بود. انگشت اشار? تپل و کوتاهش و به نشونه تهديد بالا آورد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ ميرم ديس کنم! اومدم صحبونه آماده باسه! بيلينج با تخم مرخ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ اه اه حالم به هم خورد چسونه. چه سرخوشِ! هه برو ببينم. ديگه حتي از اون يه ذره برنجي هم که مي ذاشتم جلوش و خودم نمي خوردم خبري نيست. پنيرم نداريم. نون با چايي شيرين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنوکرِ گيستم بتول... تا غروب پيشت باشه. نمي تونم واسه ناهار بيام خونه مي ترسم گشنه شه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسخندون همينجوري که ما حرف ميزديم به هر زوري بود خودش چپوند تو آرايشگاه و به زور از بينِ ما رد شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ من: ببين اصلاً غلامِ محبتتم انقدر بي محلش مي کني مثل آهنربايِ کنه مانند جذبت شده. خودش رفت تو! تو رو خدا مواظبش باش جبران مي کنم. نزار نزديک رنگ و کوفت و زهرمار شه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نترس اين خواهرِ ساتي خودش هفت خطِ روزگارِ. مراقب خودش هست. برو خدافظ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعقب عقب رفتم و در حالي که کيفم و مينداختم رو کولم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ صفاتُ ! زود برمي گردم . يا علي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيهو انگار که چيزي يادش اومده باشه دستش و برد بالا و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ راستي راستي...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم جلوتر و منتظر شدم تا حرفش و بزنه.کمي صداش و آروم کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ تو اين پسر پولدارِ که جديد اومده تو محل و مي شناسي؟ همون خوشگلِ؟! همون که براي کمک اومده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبيخيال به هيجانِ بيش از حدش گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آره! چطور؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماش گرد شد. طوري که بي اختيار تکني به خودم دادم و حالتي آماده باش گرفتم تا اگه افتاد کفِ دستم بيگيرمش. با دستش چنگ زد به بازوم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آخــــ قربونت. جونِ من؟ کيه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتکن محکمي به بازوم دادم و بازوم و از دستش محکم کشيدم و رفتم عقبتر. اي بابا کبودم کردي وحشــي... شبيه نا مادريِ سيندرلا شده. اه بيچاره مشتري هاش که اين ميره تو صورتشون براشون ابرو بر مي داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ من: اِ چته مي خواي حاجت روا شي اينجوري چِسبيدي به من؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبي توجه به حرفاي من دوباره خر ذوق اومد سمتم و مثل کنه چسبيد بهم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ جدي مي گي؟ تو محلِ ما چي مي خواد؟ به تو نمي خوره! چه صنمي داريد؟ کيـــه؟! خيلي کبابيِ. لخم و آماده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچندش وار دستش و پس زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ پسرِ باباشِ! من چه مي دونم. توام ذهنت و درگير نکن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم غره اي بهم رفت و بادش خالي شد و با اخمِ پررنگي گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ وا! سرکارم گذاشتي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزدم بهش و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ سرکار بودي عزيزم! زت زياد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه هام و انداختم بالا تا همچي سر و ريختِ لباسم ميزون شه، و با قدم هايي بلند از محلمون دور شدم. معلوم ني پسرِ چي داره که اينجوري داره کشته مرده مي ده. هَنو نرسيده بودم سرِ خيابون که جمعِ بچه ها همچي هواييم کرد. نه من پسر بودم. نه پسرايِ اين محل و همبازيِ بچگيم که الان دو برابرِ من هيکل داشتن جنب? حضورِ يه دختر و دورشون داشتن. اما من براشون فرق دارم. من، از صد تا مرد قوي تر و مطمئن تر بودم. دلم خواست برم قاطيشون و از اين بازياشون چيزي هم نصيبِ ما بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگاهي مي رفتم براشون يه زرايي مي زدم که بيا و بيبين. يه حرفايي که خودمم تو هضمشون مشکل داشتم. حرفايي که فقط مي دونستم تو جمله به درد مي خوره و براي درکِ معنيشون مي موندم و تو گلوم گير مي کرد. حرفايي که دوست داشتم معنيشون و بدونم. دوست داشتم روز به روز بهشون اضافه کنم و بشم يه نقط? روشن بينِ اين همه تاريکي تو زندگيم. حتي مي تونستم با درس خوندن نقط? روشني تو آيند? سخندون باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهيچوقت نشد اعتراض کنم. چون اين خودم بودم که نشستم تو خونه و گفتم ديگه نمي خوام درس بخونم. راستش نمي شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي درست اوايلِ اول دبيرستان درس و بوسيدم و گذاشتم کنار همه گفتن توام از مايي توام مخت نمي کشيد. براي تو هم اين چيزا مهم نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما خودم که مي دونم. من عاشقِ درس و مدرسه بودم. درس نمي خوندم. انقدر کار داشتم تو خونه که نتونم درس بخونم. اما با ذهنِ روشنم تو زنگِ تفريحِ دو دقيقه ايم مي تونستم شعر حفظ کنم. مي تونستم مطالعات و که براي همه يه قولي شبيه به اوران گوتان بود ياد بيگيرم. يادش بخير بدبختيِ من از همون ابتداييم همراهم بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir«صد دانه ياقوت دسته به دسته... با نظم و ترتيب يکجا نشسته...»" الوند، تنبلِ گوساله باز تو مشقات و ننوشتي؟!" «هر دانه اي هست خورنگ و خوشبو... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبندِ کيفم تو دستِ مشت شد. ذهنم از گذشته بيرون نمي يومد... «هر دانه اي هست خوشرنگ و رخشان...»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"چرا خانوم نوشتم... آخه ديشب مامانم مريض بود. برامون مهمون اومده بود... " « قلب سفيدي در سينه آن» " رفته بودم از مهمونا پذيرايي کنم... پسرِ مهمونمون که سه سالشِ دفترم و خط خطي کرد، پاره کرد..."
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندي زدم... من مي گفتم از بهونه هاي بچه گونه و خنده دارم و اون خيلي جدي گوش مي داد... بهونه هاي خنده دار و بچه گونه که براي من از هر منطقي قابل قبول تر و صد در صد براي اون از هر جکي خنده دار تر...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما تهِ دلم يکي داد مي زد... به خدا نوشتم... بيشتر از هم? بچه هاي تو کلاس نوشتم... اما دفتري نبود. من حتي اون کاغذِ کاهي بي ارزشي که از نظرِ تو خيلي گرون نبود و هم نداشتم. با گچ تو کوچه نوشتم... انقدر خوب نوشتم که جايزه ام، تو گوشيِ محکمي بود از بابا اونم به خاطرِ جيغ و دادِ همسايه هاي که چرا کوچه و کثيف کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" ياقوت ها را پيچيده با هم... در پوششي نرم پروردگارم"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرودگارم... پرودگارم... پروردگارا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچيـــش جمع کن اين احساساتي بازيارو بچه... زشته خوبيت نداره گنده شدي... نون در مياري.. اونوقت نشستي شعر دوران ابتدايي مي خوني؟ خاک تو سرت ساتي... تو الان بايد جواد يساري بخوني... آقاسي... اونوقت از تصميمِ کبري حرف مي زني؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب مگه چيه... هي بگم لبِ کارون، چه گل بارون؟ً چرا دروغ بگم؟ من کي لبِ کارون و ديدم؟ ما همين لبِ جوبِ سر کوچه هم بزور ديديم . تازه گل بارونم نبود، گوه بارون بود. اه حالم به هم خورد. گاهي هم بايد براي خودم و با خودم باشم. حرف بزنم. به ياد بيارم و در آخر خرفهم شم که بابا سهمِ ما همين بوده و بس. ايشالله سخندون دکتر مي شه همـ? اينارو جبران مي کنه. شايد خودمم يه روزي دوباره درس خوندم. خيلي خوش مي گذشت. هر سال کلي خاطره به جا مي ذاشتيم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيادش بخير چه دوراني داشتيم. يه باري هم اخراجمون کردن. سومِ ابتدايي بوديم. روزِ معلم همه گفتن تخمِ مرغ بياريم. معلممون و خوشحال کنيم. من که پولِ کادو نداشتم. دو تا تخمِ مرغ از ممد بقال گرفتم. با کلي شوق و ذوق اونا رو تا مدرسه بردم و اجازه ندادم که کسي بهشون دست بزنه. بچه هاي مي گفتن بکوبيد به سقفِ کلاس که همه اش پخش شه تا معلم جيگرش حال بياد. يه سري از دوستام که خيلي شيطون تر بودن مي گفتم بکوبيم به کله اش تا بترکه و کاغذا بريزه بيرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم که چيزي نمي فهميدم حرفشون و گوش ندادم. همينکه معلممون اومد شليکِ تخم مرغ بود سمتش. اونم برگشته بود مارو با خنده نگاه مي کرد. من جفت تخمِ مرغام و تو دستام گرفته بودم. نشونه گيريم از همون بچگي عالي بود. تخمِ مرغِ اول خورد به پيشونيش. دومي چون سرش و گرفته بود پايين و ترسيده بود خورد کفِ کله اش! هيچي ديگه بي گناه اخراج شديم. و بعد فهميديم قضيه چي بوده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز به سرِ خيابون نرسيده بودم و فکر مشغولِ اون سالا و درسام بود که صفر کِرکِر جلوم و گرفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ به به ساتي خانوم! کجا اول صبحي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالي که ابروهام و تا جاي ممکن بهم نزديک کرده بودم، تمومِ جديتم و ريختم تو صدام و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ فکر نکنم دخلي به تو داشته باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبي توجه سري تکن داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ پولِ مارو وردا بيار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ کدوم پول؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ د نشد! د نشد... اومدي و نسازي. خـــوب مي دوني سه تومني بهمون بدهکاري.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا حوصله بحث باهاش و نداشتم. همون اولم ذهنم درگيرِ خاطراتِ مدرسه ام بود که پرسيدم کدوم پول وگرنه اصلا با اين آشغال کله دهن به دهن نميومدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ باشه پولتم مي ديم. خيالي ني... اما ببين نردبون ديگه نمي خوام جلوي رام سبز شي ؟ شي فهم شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ ببين اون باباي نثناست شيشه ازم گرفت و خورد حالا براي من بلبلي هم مي کني؟ خودش و مثلا مواد فروش ميدونست يا هر چي. جا پاي ما گذاشت يا نذاشت که هيچي... اينکه اين آخريا چيزاي بو دار شنيدم و بعد گفت شايعست هيچ. گورِ باباش مهم نيست. اما گفته که بايد با تو حساب کنم. صرف نظر از شنيده ها پولِ من و بايد بدي دختر. کم شيشه نبود. براي مصرفِ روزانه نمي خريد که کيلويي مي خريد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ تو بيخود کردي بش فروختي که حالا بياي يقه ما رو بچِسبي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستي به سيبيلش کشيد و ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ شنيده بودم خبراييِ. قراره پولِ درست و درمون به جيب بزنه. گول خوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين آخري يادمِ خيلي محتاج نبوديم. اما نمي دونم چي شد. بابا که مرد دوباره همه چي برگشت سرِ جاش. هچي جز خونه ام برامون نذاشت. پوزخندي زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خاک تو سرت از علي شيره اي خوردي... درست و درمونم خوردي... هـــه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنديدم. انگار عصبي شده بود اما داشت خودش و کنترل مي کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خلاصه طرفِ ما تويي. البته نمي گفت هم ما تو رو ميشناختيم چون الان ديگه مُرده. پولِ ما ور ميداري مياري. حسابِ ما پيشِ قاضي و تو دادگاه نيست. حسابِ ما بينِ ماست! افتاد؟ پس کاري نکن پشيمونتون کنم. پولم و يه ماه، دو ماه ديگه نمي خوام. من تا آخر همين هفته به پول نياز دارم. نهايتاً هفت? بعد. بخواي بعدش بياري باور کن خواهرت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اسمِ خواهرم براق شدم سمتش و قبل اينکه اسمِ سخندون به اون زبون کثيفش بياد با تحکم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خفه شو. گوه تو خوردي شنيدم. رات و بکش برو نوشِ جونت. دو تومنش و که دادم سه تومنش مونده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخند? کثيفي کرد و کمي اومد جلوتر:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ همين حساسيتِ که همه سرت سوارن کوچولو. تو که دست و پنجولت طلاست چرا دست به کار نمي شي؟ دو تا گاو صندوق مشکلت و حل مي کنه ها.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ من: هر وقت گفتن جسد لنگه دمپاييت و بردار بگو منم منم. حالا هم رات و بکش برو. پولت و ميارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستي به چون? درازش زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ از ما گفتن بود حالا خود داني!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزدمش کنار و بي توجه بهش راه افتادم. اينم از امروزِ من. با مجازشون سازگار نيست من خوش زندگي کنم. کثافتا همشون نامردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم و سخت دادم بيرون و سعي کردم خيلي تند و سريع از اين محل دور شم. اصلا فکرِ بدهکاريش نبودم يکسالي ميشه دست از سرِ کچلمون برداشته باز دوباره چي شده که اومده سراغ پولش الله و علم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاري نمي تونم بکنم. بايد همه چيو بزارم و برم که نميشه. کاش سخندون زودتر بزرگ شه. تا اون موقع بايد صبر کنم تا به سنِ قانوني برسه که من بتونم خونه و بفروشم و گورم و از اين محل گم کنم. کاش اين سفر تو همين دو سه روزه بميره يه کم روحم شاد شه! که اينم شک دارم بشه. اه کي فکرش و مي کرد سفر کِر کِر اولِ صبحي تو وجودمون تگري بزنه حالمون و بيگيره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو مراممون نيست از هم محلي هاي بدبخت تر از خودمون قرض بگيرم. هر چند که مي دونم سه تومن ندارن. بتول هم که آفتابه ننه اش و قرض مي گيره. از خودم بدبخت تره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبيخيال شدم و حواسم و جمع کردم به کيفاي تو دستِ مردم. از بس با اين کفشاي به درد نخور تو کوچه و خيابون چرخ زدم و دنبالِ يه کيفِ پول گشتم ديگه پا برام نمونده. کاش يه سرمايه زياد داشتم مي تونستم تو حياتِ خونه يه کاري راه بندازم. سرمايه مياد و ميره. تا من يه کاري راه بندازم تا بگيره و بخوام سود کنم خودم و سخندون مي ميريم از گشنگي. فعلا بايد يه فکري براي پولِ اين سفر بکنم که دست از سرم برداره بعد شايد يه کاري باري راه بندازم تا کمتر سخندون هم تو خونه تنها بمونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي ديدم کارمون تو کيف و اينا نيست تصميم گرفتم برم سمتِ فروشگاه رفاه. نمي دونم چرا روزيِ من اونجاست. هر باز که مي رم دستِ خالي بر نمي گردم. شايد باس برم همونجا دخيل ببندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدا رو شُرک از محله امون تا فروشگاه رفاه خيلي نيست. اوس کريم؟ هَســـي؟ بزن بريم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمينجور که قدم زنون دستام تو جيبم بودو اطراف و با دقت نگاه مي کردم چشمم به ماشيني افتاد که شيشه هاش پايين بود و يه بچه ها جلو نشسته بود. نچ نچ نوچي زيرِ لب گفتم و فحشي نثارِ اين بيخيالي بي حدشون کردم. اگه الان يه بچه دزد فسقليش و بدزده چي؟ ماشين و همينطور آزاد پارک کرده که چي؟ فکر کرده اينجا کجاست؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز رو جدولا پريدم و رفتم سمتِ ماشين اما همون لحظه يه خانمِ شيک و سانتال مانتال اومد و وسيله هاش و گذاشت تو ماشين. کيف پولش و انداخت رو همون صندليِ راننده کنارِ بچه اش. و يه کم با بچش بازي کرد و دوباره برگشت و رفت داخلِ فروشگاه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفـــ طفلي آبجيِ ما همش تو اون خونه تو محل? شيره فروشا تنهاست اين دو دقيقه نمي تونه بچش و تو اين ماشينِ سلطنتي تنها بزاره. وقتي از رفتنش مطمئن شدم خيز برداشتم سمتِ ماشين و با زير نظر گرفتنِ اطرافم دستم و دراز کردم و کيف پول و از رو صندلي قاپيدم. چند قدمي خيلي شيک رفتم جلوتر و از تو اين ماشينِ جلوييِ هم کيفِ پولِ مردونه و برداشتم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد شروع کردم به دوييدن. نه ميثينکه کسي حواسش به ما نيست. اما دلم نبود کيفارو باز کنم. دلم شورِ خونه و مي زد. سخندون اين روزا رنگ و روي درست و حسابي نداره. خيلي دلم مي خواد ببرمش دکتر. اما ما بيمه نداريم و بايد اول فکرِ يه پولِ درست و حسابي باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سمتِ خونه. بايد زودتر از اينجا دور مي شدم بعد مي تونم تفتيششون کنم. اميدوارم انقدري باشه که من بتونم به يه دردي بزنمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو محل که رسيدم با خيالِ راحت اول کيفِ پولِ زنونه و در آوردم و مشغول شدم. همينجوري تو کيف و نيگاه مي کردم که يهو يه سر اومد جلوي ديدم و گرفت. حالا جاي کيفِ پولِ تو دستم يه کله ميديدم که داشت کيفِ پول و نيگاه مي کرد. يدونه زدم تو کل? اصغر و با صداي جديم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ سرِ خر و بکش کنار ببينم چي توش هست؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش و کشيد عقب و با چشمايي که به زور باز بودن نگام کرد دستش و بي جون آورد بالا و با اشاره به کيف پول گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ اصغر: هر چي که هســت نصفــ نصــف. به جانِ تو خمــارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ د بي غيرت جاي اينکه تو خرج من و اون خواهرم و بدي اونوقت من بايد چپقت و چاق کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ اصغر: دايـي برات جبران مي کنه. فعلا يه دستي برسون. آفرين. کي فکر مي کرد يه روز تو انقــــدر بزرگ شي که بتونــــي خرج داييتم بدي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپول و گذاشتم کفِ دستش تا بيشتر از اين با اون صداي بي جون و خمارش که همچين کشـــ مياد نره تو روحم. نيگاهي بهش انداختم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بيا حيف که تک خور يعني سگ خور. از جيبِ مردم خوردن که فرک کردن نداره. برو. هر چي درآوردم که بدم بالاي شيکم سخندون دادمش تو تا چند روز اينورا آفتابي نشي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبي توجه به حرفاي من در حالي که براي خودش شعري زير لب زمزمه مي کرد رفت. دستم و رو بندِ کيفِ بغليم سفت کردم و رفتم سمتِ خونه . خدا رو شرک نفهميد يه کيفِ پول ديگه هم هست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ هه خوشيا. پول؟ خيلي باشه دو قرونِ! بنظرت بيشترِ؟! اينهمه بدهکاري و چي کار مي کني؟ مي دوني امروز چند شنبَست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ اي تو روحت. ببند دهن و آخه باقالي کي از تو نظر خواست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ من و بگو خواستم بهت بگم که حواست به سفر کرکر باشه. اصلا من و چي به تو؟ کلاسِ من که به تو نمي خوره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفي کشيدم و صلواتي نثارِ روحي بي پدر و مادرم کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خوبه توام از مني. خيلي خوب آقا ما بوي جوراب ؛ شوما ادکلن مارکدار... خوبه؟ فقط الان وقت نطق کردنت نيست به مولا! يادم ننداز چقدر بدبختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خيلي خوب فقط يادت باشه امروز دوشنبست خيلي وقت نداري!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آخر کرمتو ريختي؟ يادم انداختي که چقدر وقت دارم؟؟ خيلي خوب ديگه حرف نزن. در ضمن يه هفت روز به آخرِ اين هفته اضافه کن يادت که نرفته؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيچيدم تو کوچه و رفتم سمتِ آرايشگاهِ بتول. واسه خودم آهنگ زمزمه مي کردم تا برسم. بدبختي ني اين کوچه هاي زور آباد چرا انقد پيچ پيچيه؟ يادِ اين ماکاروني پيچيا افتادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبِ کارون... دي ري دي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه گل بارون... دي ري دي...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالا تنه ام و چپ و راست مي کردم و سرمم باهاش مي بردم بالا و پايين. کمرم مي رفت از چپ به راست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميشه وقتي که ميشينند دلدارووون.. دي ري دي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو قايق ها... دي... ري... دي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمينجوري که کمرم و قر مي دادم ايستادم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدور از غمها...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپـــدر سگ... عجب مـــــــــــاشينيــــــــ ـه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدي ... ري ... دي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعيد و دور از ذهن بود. مي دونم که خوابم. يکي بياد من و بيدار کنه. تو محلِ ما؟ همچي ماشيني؟ حتي رنگشم تشخيص نمي دم. چه برسه به اسمش؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نونَ خوشکي. نِمَکــــــي. بَرو او لا. هوي. هوي. بَرو او لا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديدي خواب بودم. نونِ خشکي بود بابا. اما چرا اين ماشينِ هَنو غيب نشده. دوباره يکي با صداي بلند گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ اي بابا چَني بَچَه خيردَه ريختَه دِ اين کيچَه. بَرو اون لـــا... د بَرو دِ. دورم شده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ من و با گوسفندات اشتباه گرفتي. بيا برو ديگه. يه دِيقه تحمل نداره. بچه خيرده هم خودتي. من بيست و يک ساله هستم با اجازه بزگترا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعجب نونِ خشکِ پررويـــــي. والـــا. عينِ آفتاپ پرستِ آفريقايي به من چشم غره مي ره. انگار ديشب شام نونِ خشکايِ اين و سوق زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره برگشتم سمتِ اون ماشينِ بيبينم هست يا نه... اما نه... فرک کنم بيــــدارم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخيلي سه بود. مثل مجسمه ابوالقُد قُد ايستادم وسطِ کوچه. اصلا به روي خودم نياوردم يه ماشينِ با کلاس و همچي تيريپ بالا درست دو قدميِ خونه ما ايستاده. با ژست خاصي از کنارش رد شدم. اما نه... نمي شد. تحمل نکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند قدم اومدم عقب تر و يه دستي بهش کشيدم. نچ نچ بي شرف از پوستِ دستِ منم لطيف ترِ. دستم و گذاشتم دو طرفِ شيشه و سرم و خم کردم تا توش و ببينم. لامصب فقط داره غافلگير مي کنه! خونه ما نصفِ اينم نمي شه! کمي چشمام و ريز کردم تا بهتر ببينم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ اَ ه ه ه ه توش غذا هم داره×!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهَنو تو کفِ غذا بودم که چشمک مي زد که يهو يکي با صداي گيرايي گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ قابل نداره مالِ شوماست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشاام و بستم و نفسِ عميق کشيدم. عجب آبرو و عفتي ازم رفت. اما خيلي زود خودم و جمع و جور کردم و برگشتم سمتش. سعي کردم خيلي عادي برخورد کنم. نبايد بفهمه تا حالا همچين ماشيني و از اين قدر نزديک که چه عرض کنم از تو تلوزيونم نديدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبــــه! خودش از ماشينش بهتر! يه سور زده بود به هلو. شده بود شفتالو... هم جا دار تر بود هم مطمئن تر. اِمرسان کجا اين کجا؟ مي خواستم بپرسم آق با کلاس شوما خدماتِ پس از فروشم داريد؟! که پشيمون شدم. خيلي جدي گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نه قربون شوما! صرف شده! ما ماشينمون و داديم راننده امون اکبر ضيغي برده کارواش فکر کرديم اونِ که ماشين و آورده اينجا پارک کرده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irايــــــــــــي اسمِ قشنگتر پيدا نکردي؟ اکبر ضيغي؟ تند تند گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ البته الان متحول شده اسمش و گذاشته جِسي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاي خاک تو سرت ساتي جِسي که اسمِ سگِ اون زن با کلاسِ بود. چشمام و بستم ولش کن. تر زدم ديگه. يه ذره يه کيلو نداره که...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه تاي ابروش و داد بالا. مي خواست بخنده. به جونِ مادرم مي خواست بخنده. د بخند، بخند تا بفهمم خرابکاري کردم. اما نه مثلِ اينکه ايشون اقتدار دارن. نفسم و سخت دادم بيرون فکر کردم : « اين چه غلطي بود من کردم؟ »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموندن و جايز ندونستم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ زت زياد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم برم که عينکش و در آورد و همون دستش و آورد بالا و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ ممم... ببخشيد. خــانم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجــــونِ خانم؟! برگشتم و خيلي عادي گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بُفرما!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمي نيگاهم کرد. چهره اش بر عکسِ تيپ و هيکل و ماشينش معمولي بود. اما باز يه جورايي خيلي مرد بود. بيش از حد پسر بود! جــذاااب. خوردني. مثل هلو هسته جدا مي موند لامصب! پول هم که داشت. چشمام و براي خودم لوچ کردم. نکنه فکر کردم قراره بياد من و بگيره؟ يه لحظه حس کردم کمي در برابرش يوقور بنظر مي رسم! يعني انقدر بد حرف مي زنم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ من هاويار هستم." هاويارِ مهدوي" . همسايه جديدتون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشرط مي بندم با اين حرف دو ميليار رو هم? خونه هاي زورآباد کشيده شده! باور کنم اين همسايه ماست؟! فقط ماشينشن و بفروشه مي تونه دو سه تا خونه بخره. اونم تو بالا شهر. اونوقت چرا؟ اينجا؟ يه ويشگون از دستم گرفتم که آخــم درومد. ترسيد اومد جلوتر و گفت چي شد؟ اتفاقي افتاد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نه. باز اين بي پدر هرز رفت. بايد برم خونه آدمش کنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگيج و ويج به اطرافش نيگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ کي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراي اولين با تو عمرم فهميدم که يول ترين آدمِ دنيا منم.کمي با ترديد نيگاهش کردم و آروم دستم و آوردم بالا و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ اينو مي گم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسخت آب دهنش و قورت داد. چشماش از وقتي که ديده بودمش ثانيه اي گنده مي شد. الان شده بود قدِ کاس? توالتمون. مي دونستم ديگه الان فرار مي کنه. از ترس. حتما فرک کرده از اين زنجيريام که کم کم پاچه ام مي گيرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر کنم فهميد از اينکه همسايه امونِ تعجب کردم. يا شايد فهميد دارم فکر مي کنم که دستم انداخته. ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ من براي سر و سامون دادنِ ارثِ پدريم اومدم اينجا. بابا جدا از ما زندگي مي کردن و به خاطر اينکه اينجا خون? پدريش بود ارادت خاصي به اين محله داشتن! و همينطور تصميم دارم تا اينجا هستم تا اونجايي که در توانم هست به مردمشون کمک کنم. البته نمي خوام ريا بشه. مي خوام چند نفري و با خرجِ خودم معرفي کنم براي درمان. شنيدم اين محل مستمند زياد داره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد دستش و آورد جلو و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ افتخارِ آشنايي با چه کسي نصيبم شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خودم غش غش زدم زيرِ خنده. خـــخخخ. کسِ خاصي نيستيم والا. بااينحال گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ منم ساتي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد دستِ سرسري بهش دادم و به سمتِ آرايشگاه رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ ساتي...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدونِ اينکه برگردم سرِ جا موندم. اين چه زود صميمي شد؟! مردم چي مي گن؟ بابا اينجا زور آبادِ. تا همين الانم بچ? نامشروعِ خياليمم بهمون چسبوندن. برگشتم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ ببين من تو شناسنامه هم اسمم ساتي خانومِ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم و تکن دادم. اصلا خانوم به من نمي يومد. اما چي بگم بگم به من بگو آقا ساتي؟ اونوقت شايد فرک کنه ما از اوتاشيم. بعدم اه اه از هيچي به اندازه مرد بودن بدم نمياد. فقط گاهي به روحي? مردونه نياز دارم. سرپرستِ يه خونه، کسي که اعضاي خونه چشمشون به دستشِ فقط نمي تونه مرد باشه. مي تونه يه زن باشه. يه دختر. مثل من که سخندون چشمش به دستمِ. اضافه کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ شايدم خانومِ ساتي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنديد منم سعي کردم بيخيال باشم. گهگاهي چه فکرايي به سرم مي زنه ها الان باس حواسم اينجا بمونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خيلي با نمکي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خواهش مي کنم شوما با نمکِ خودتون مي چشيد آخه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمي نيگاهم کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ و بسيار زيبــا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاه اه حالم بهم خورد. از اين زبون بازاست حروم... استغفرالله. اي بابا ساتي نفله شديا. چرا قضاوت مي کني. پسر به اين خوبي. ماهي. ايشاالله ماهِ ديگه مي شه شوور به اين خوبي. اوفـــ يکي بزنه اين وجدانِ من و خفه کنه الان اسمِ بچه ام برامون انتخاب مي کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب آره چرا که نه. اسم بچه بايد به اسمِ پدرِ خوشگلِ بچه بياد. اسمِ اين که خاويارِ... اسمِ بچه اتونم بزار قزل آلا يه جورايي جور در مياد. دوباره ويشگوني از خودم گرفتم و حواسم و دادم بهش:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ کاري داشتيد؟ بايد برم دنبالِ خواهرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خواستم بگم مي تونم شماره اتون و داشته باشم؟ من اينجا نا آشنا هستم ممکن به مشکلي بربخورم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديگه نتونستم تحمل کنم. اين چه لطفيِ به من داره بـــــابـــا! رفتم نزديکترش. دقيقاً فکر کنم اندازه يه خط کش کوچولو فاصله امون بود. راحت مي شد دست تو جيبش کرد! محکم زدم به شونه اش که يه وري شد. بابا سفت باش. چه شلِ. اگه تو عملم انقدر شل باشه که هيچي! لبم و گاز گرفتم. دختر? بي حيا! گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ با به ما نميخوري آخه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمِ ريزي کرد و نيگاهي به سر تا پام انداخت. اما حس کردم فوري مدلش عوض شد شايد اول ناراحت شد و بعد فهميد که من به انداز? خرم نمي فهمم درک کرد که بايد مرعاتِ حالِ يه زنجيري و بکنه. گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بله من مي دونم سر کار خانــم کم پيش مياد افتخار هم صحبتي با شخصي و بدن. اين و همون اول هم متوجه شدم. اما حالا يه تخفيفي به ما بديد. آخه با هر کسي سعي کردم حرف بزنم يه جورايي کم مونده بود بزنن تو گوشم! مطمئن باش ما فقط همسايه ايم. حداقل براي من که اينطورِ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچيــش حالا انگار من تا حالا فکر مي کردم اين قرارِ شوورم بشه و اسمِ بچه انتخاب کرده بودم که اينجوري مي گه. يکي ته مه هاي دلم پرسيد: " انتخاب نکردي؟! "
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفوري اين فکرا رو پس زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ اين محل از اينجور ماشينا به خودشون نديده آخه. واسه همين فرک مي کنن دستشون انداختيد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنديد. گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ شما که تا همين الان يه ماشين سريِ اين داشتيد که راننده اتون برده بودش کارواش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خوب، چيزه.. آخه مي دوني راننده ام همين اکبر ضيغي، جسي و مي گم خيلي اوضاش خيت بود. دادمش به اون هديه عروسيش !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند قهقهِ زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ تو خيـــلي باحالي! و البته...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنرديکترم شد. سرش و کمي به سمتِ چپ کج کرد و تو چشمام خيره شد. چشماش و ريز کرد و ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ و البته جذاب! با کمي رويِ اضافه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزود از اون حالت با نمکش خارج شد و دستي به گوشيش که هيچ دکمه اي نداشت و هر چي بود يه صفحه تخت بود کشيد. اين چجوري مي خواد بينويسه الان؟ گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خوب حالا ديگه مي تونم شمار? اين بانويِ محترم و داشته باشم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نخير.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماش گرد شد. حتما با اينهمه دستمالي کردنِ پاچه ام انتظار چيزِ ديگه اي داشت. اما خوب بايد مي فهميد که من ساتي ام! بعدم آخه من الان گوشيم کجا بود. يه دونه دارم اما با نفت کار مي کنه و منم که وسعم نمي رسه نفت بخرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چرا؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ قسمت نشده تا حالا گوشي کف برم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ ببخشيد چي چي بِريد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين يا واقعاً خيلي گاگولِ يا من فکر مي کنم که خيلي گاگولِ! دست دراز کردم سمتش و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ عينکتون و به من بديد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعينک و داد بهم و با تعجب نيگاهم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعينک و انداختم تو کيفم و درشم بستم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خوب خوشحال شدم يا علي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سمتِ آرايشگاه و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ به اين مي گن کف رفتن! البته عَلَنيش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراي خودم لبخندِ خبيثي زدم. اگه دست تو جيبش کنه متوجه معنيِ اصليِ کف رفتن ميشه. همون غيرِ علني. بيچاره ديگه کيفِ پول نداره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسخندون و از آرايشگاه آوردم بيرون و همونطور که مي رفتيم سمتِ خونه به جايِ خاليِ ماشينش نيگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه کاميونِ گنده ايستاده بودم و کلِ محلم داشتن تماشا مي کردن. واسه کلاه قرمزي و سروناز اينقدر جمعيت تو سينما جمع نمي شد که براي اين ژيگول جمع شده. چه اساسايي آورده. باورم نمي شد انقدر شنقل باشه که بخواد تو اين محل زندگي کنه. پس من و دست ننداخته بود. فرک نکنم شنقل هم انقدر ديوونه باشه باغ و گل و بلبل و ول کنه بياد اينجا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه بار ديگه به داخلِ خونه نيگاه کردم. برام جايِ سؤالِ پس هاجرخانوم اينا چي شدن؟ اونا که از قديم اينجا هستن. يعني عباس آقا پدرِ همين پسر خوشگل، پولدارِ هست؟ اما گفت با مادرش جدا زندگي مي کنه. يعني عباس آقا زنِ دوم داشته؟ کاش نمرده بود اينارو ازش مي پرسيدم. خدا بيامرزش. مردِ خوبي بود. يه ماهي مي شه مرده. نصفِ زور آباد براي خودش بود! خوب حالا که مي تونه خرجِ دو تا زن بده چرا نگيره؟ من که اگه مرد بودم با اينکه اصن خوشم نميومد اما تا مي تونستم زن مي گرفتم به قولِ اکبر هيزِ زن چيزِ خوبيه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره به اين پسرِ فرک کردم درسته که اينجا خيلي نمي ارزه اما خونه هاي زيادي داشت. اينجور که معلومه نمي خواد بفروشه و فقط مي خواد تعميرشون کنه. شونه اي بالا انداختم اما نياز نبود براي تعمير خودش بياد تو اين محل! آها يادم اومد ايشون خَيّر هستن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر و باز کردم و سخندون و فرستادم داخل. بچه ام از بس حالش بدِ حرف نمي زنه.رو همون تخت دراز کشيد و بدونِ اينکه چيزي بخواد چشماش و بست. اين خبر از وخامتِ اوضاع مي داد. رنگ به رو نداشت. باز فکر کنم از اين آلوچه ها خورده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر کيفم و باز کردم و کيفِ پولِ مردونه اي که هَنو نمي دونستم چقدر پول توشه در آوردم و از جيبِ مانتو هم کيفِ اين پسر پولدارِ و کشيدم بيرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ديدنِ چند تا دو تو مني تو کيفِ آهي کشيدم و انداختمش اونور. يا طرف هم? خرجش و با عابر بانک مي داده. يا اينکه من ديگه نبايد از رو مدل ماشين و تيپشون تصميم بگيرم که چکاره هستن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا باز کردنِ کيفِ اين پسر پولدارِ چي بود اسمش؟ اه يادم نيست. پرتش کردم يه گوشه حيات. انقدر خنگ شدم که کيفِ مدارک و با کيفِ پول تشخيص نمي دم؟ حوصله حرص خوردن نداشتم. يکمي هم خودم پول دارم. اما کمِ. ولي آخه کجا برم؟ برم گدايي؟ نچ مي گن جووني برو کار کن... نمي دونم ديگه هر جا ميري باس با برجستگيِ بدن کار کني که مام اهلش نيستيم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستي به سرِ سخندون کشيدم. خدايا تب داشت. بتول هم مي گفت که کلِ ساعت نشسته بود رو صندلي و خيلي غمگين بود. يعني افسرده شده؟ خودم و به رگبارِ فحش بستم از بس بش گفتم خيکي فرک کرده ديگه کسي نمياد بگيرتش... اوه چه فاجعه اي نکنه فرک کرده قراره رو دستِ من بمونه و بترشه؟ هي بابا آخه من که شبيهِ گردنِ زرافه هستم هم شوهر ندارم خواهر اين چيزا که غصه نداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ سخندون! سخندون خوبي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا چشماش و باز نمي کنه؟ سخندون؟ خواهري؟ دختر؟ خيکي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم چشماش و باز کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خيکي سيه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا اينهمه بش مي گم خيکي معني نمي خواد الان يادش افتاده. لبخندي زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ يعني تپل. يعني تانکر. يعني آدمي که خيلي مي خوره. حالت خوب نيست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ ديلم دَلد مي تونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين و گفت و دوباره چشماش و بست . دوباره تکونش دادم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ مطمئني نبايد بري دستشويي؟ نياز به تخليه نداري؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس پاشو پاشو بريم خونه دراز بکش برات هوله داغ کنم بذارم. به زور بردمش تو خونه و دراز کشيد. فکر کنم آلو ها مونده رو دلش بايد از دست آويزونش کنم تا اگه رو دل کرده درست شه. لباسام و درآوردم و پرتشون کردم گوش? اتاق و هوله به دست رفتم تو آشپزخونه. دهن درهّ بلند بالايي زدم و همونطور که هوله و رو حرارت گرفته بودم فکر کردم کاش به اين آق دکي مي گفتم سخندون و معاينه کنه. نه ولش کن الان مي گه هَنو قدمام خشک نشده داره ازم سوء استفاده مي کنه. اصلاً اگه بخوام هم فکر کنم هَنو براي زندگي نيومده. آره جميله خانم مي گفت اين پسرِ به شوهرش گفته امشب ميره تا کارگرا خونه و طبقِ سليقه اش بچينن. ايــــــش پسر? سوسول.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزيرِ گاز و خاموش کردم و رفتم تو اتاق. خوابش برده بود. هوله و رو شيکمش گذاشتم. انگار که داغيِ هوله دردش و مي کشيد چون آروم و زيرِ لب ناله مي کرد. خودمم همونطور آروم کنارش دراز کشيدم و همونطور که با دستم رو شيکمش و مي ماليدم، با فکراي مختلف خوابم برد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سر و صدايي که از تو کوچه ميومد و صداي خروساي مش ممد اينا چشمام و باز کردم. تکوني به تنم که کوفته بود دادم و دستم و رو پيشونيِ سخندون گذاشتم. خدا رو شُرک تب نداشت. حالش خوب شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنون و پنير و کنارش گذاشتم و بعد از چک کردنِ کليِ خونه آماده شدم که برم بيرون. داشتم کيفم و ميذاشتم که صداي در اومد. نيگاهي به سخندون انداختم و رفتم بيرون تا در و باز کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدايي بود. خدايا من ديروز به اين پول دادم با چه رويــي اومده اينجا؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنارش رو تختِ حيات نشسته بودم که با صداي خمار و خسته اش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ موتور قرض کنــم مياي کيف قاپــي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدِکي! از حرفش خندم گرفت. پوزخندي زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ هه! جدا؟! با چه اطميناني بيام؟ اطمينانِ اينکه حتما سرِ موتور چرتت مي گيره؟! يا داري سيگار مي کشي؟ خوشت مياد سخندون و يتيم تر از ايني که هست کني؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ پس بيا بريم ماشين دزدي. مثل اون مــوقع که مي رفتي امــا... اما اينبار منــم شريک!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسري تکن دادم و فحش به خودم و جد و آبادم و شغلِ شريفمون دادم. بيست تموني که تهِ کيفم بود و بهش دادم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خمار مي شي جک زياد مي گي! بيا برو مي خوام برم بيرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ يعني مي گي من نمي تونم يه ماشين بزنم؟! باشه خودم تنها مي رم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسري تکن دادم و نيگاهي عاقل اندر سفيه بهش انداختم. يکي نيست بگه آخه گاگول ماشيني که ايمولايزر داره ( سيستم ضد سرقت) چه جوري مي خواي بدزديش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ باشه هــررري برو بدزد وقتي پونزده کيلومتر پايننتر ماشين قفل کرد و خودتم توش گير کردي اونوقت دهنت و هيکلت و با هم سرويس کردن بهت مي گم بلند شو ديگه بلند شو برو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ اي بـــابــا.الحق که مثل اون خواهرم زبون نفهمي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشتِ اشاره ام و گرفتم سمتش و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ اوه اوه حواست باشه که مي ترکونمتــا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خيلي خوب بابا. بگو مي ترسم. تا منم با ننه ات کاري نداشته باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ ببين ماشين زدن کاري نداره. مي دوني که مي تونم. اما کارِ دو نفره نيست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ پس چند نفره هست؟! تو چرا آفتابه دزد شدي؟ افت داره براي خانواده دايي جــان.!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسري تکن دادم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بيبين از وقتي اين دزدگيرا زياد شده من ديگه نمي تونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيعني مي تونم اما مي ترسم که برم اگه گير کنم دلم و به کي خوش مي کنم؟ به داييِ سالمم که مراقبِ سخندون باشه؟ يا به پدرِ نداشته ام؟ پس باس روزم و با همين کيفِ پولايي که مي دزدم بگذرونم. افتاد؟ حالا بيا برو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدايي بيست تومن و از رو تخت برداشت و همونطور که زيرِ لب چيزي بهم مي گفت از خونه زد بيرون. اينم از صبحِ ما. رو ادم تگري بزنن اما اين دايي و اولِ صبح نفرستن پيشمون. والله که تو روحِ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبي به سر و صورتم زدم که همونجا درجا يخ بستم. اَه چه سردِ. آسفات شدم که بابا. همونطور که با آستيناي مانتوم صورتم و خشک مي کردم در و باز کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمزمان با من يه پسر از خونه جميله اينا اومد بيرون. اَه اَه يه من ريش و سيبيل بهش آويزون. البته خيلي نيستا. اما از ته ريش گذشته. چقدرم لباساش بدتر از من کهنه هست! اين کيه؟ اين همون پسرشِ که چند سال پيش اومدن اينجا ازشون جدا شد؟ نيگا تو رو خدا. عجب گندِ دماغيم هست. نگاهش و خيلي جدي ازم گرفت و رفت سرِ خيابون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر کنم قيافه ام از ديدنِ ريختِ مگسيش مچاله بود که اونجوري بهم چشم غره رفتا. به جهنم خوب مدلش بد بود ديگه. در و قفل کردم و رفتم سمتِ بتول که داشت از سرِ کوچه ميومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بـــه! بتول خــانم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ سلام خوبي. صبح بخير. چه خبره؟ کجا مي ري اولي صبحي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ هميشه کجا مي رم؟ الانم مسيرم اونوريِ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بچه ها مي گفتن سفر جلوت و گرفته. باز چي شده؟ مگه بدهکاريش و ندادي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نه سه تومنش مونده. دست مي خوام براي جفت و جورِ پول. اين ضبط و پنل و پولاي يه قروني نمي تونه نجاتم بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ از بد شانسيتِ. اي کاش بشه لوش داد... مي خواي اين کار و کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نه بابا نکن بدبخت مي شما... اين مدت بايد مواظب باشم آقا لو هم نره. البته خيالي ني ما از اين نمي ترسيم فقط به خاطر سخندون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ ايشاالله که مشکلت حل مي شه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزدم بهش و خنديدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بکش بيرون از ما بگو ببينم کلاغِ محل، اين پسرِ کي بود از خونه جميله اومد بيرون؟ مهمون دارن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبتول اينور و اونور و نيگاه کرد و بهم نزديک تر شد و بعد با صداي آرومي گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ اولاً کلاغ خودتي. دوماً همون که شبيهِ نيمرخِ گوزِ فيثاغورس مي مونه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپقي زدم زيرِ خنده. حلا نخند کي بخند. از اون خنده هاي که تهِ حلقومم و نونِ خشکايي که تا حالا سق زدمم نشون مي ده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بتول: اه وا! کوفت. حالم و به هم زدي ببند دهنت و. چرا مي خندي؟ پسرشِ. از خارج اومده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستي به دورِ دهنم کشيدم و ساکت شدم. لبام زيادي کش اومده بود . بيشتر از اينکه تعجب آور باشه مسخره بود. گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بابا اين همون زندان بوده! خارج! هه! چه غلطا. بهش مي خورده از اون نادخا باشه. چه چشم غره اي هم مي ره. فکر کرده الان عاشقِ اون ريختش مي شم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبتول دوباره آروم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آره ما هم مي دونيم. آخه به اون قيافه زشت مياد که خارج رفته باشه؟! باز اون پسرش قابلِ تحمل ترِ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس اين اون پسرش نيست. با ديدنِ همون پسرِ با عجله گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نه بابا! احتمالا يا زنداني جايي بوده يا مثلِ اون پسرش از خونه فراري بوده و خونه سوا داشته. خوب من برم زت زياد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ برو باي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irايـــش دختر? سوسول. باي چي چيه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ قشنگ نيــست؟ اين پسر جديد باکلاسِ، ماشين قشنگِ بهم ياد داده! يعني خداحافظ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ اي خاکِ دو عــالم تو سرِت. بزار دو روز بياد بعد نمش پس بده بهت و تاثير بذاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرام و کشيدم سمتِ خيابون. بايد زودتر برم سمتِ گوهردشت. نون اون سمتاست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفوري سر خيابون سوارِ اتوبوس شدم. انقدر شلوغ بود که بييخالِ اين شدم که برم ته و بِچِسبم به شيشه. دو برابرِ اوني که جا داشت شلوغ بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمي که رفت حس کردم بغل دستيم سرش با پاش تنيس مي زنه. نيم نگاهي بهش انداختم جوري بهم نيگاه کرد که تا آخرش و خوندم. به به... همين و کم داشتيم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند ثانيه بعد دستايي که کمي رو کيفم بازي مي کرد و حس کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنيگاهش کردم عرق رو پيشونيش نشسته بود و با چشماي از حدقه درومده نگام مي کردم. خدايا يعني منم اينجور مواقع اينجوري شبيه بوزينه مي شم؟! خند? کوتاهي کردم و رفتم زير گوشش گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ د ن د دزد به دزد بزنه ، اونوقت مردم چي مي گن؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نمي فهمم چي مي گيد. ببخشيد شلوغِ کيفا قاطي شدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسري تکن دادم. ازش رو گرفتم. حق دارن ملت کيفاشون و بغل بگيرن و بچه هاشون و بزارن کنار دستشون. ايستگاه بعد از اتوبوس زدم بيرون. نه انگار ديگه نون تو اتوبوس نيست. نونمون و آجر کردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم و سخت دادم بيرون و فکر کردم که پيشنهادِ دايي همچينم بد نيست. رو به آسمون کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ به انداز? پولِ سفر کرکر هوام و داشته باش بعدش ديگه بيخيالش مي شم. باور کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز چند قدمي برنداشته بودم که ماشيني کمي جلو تر از من پارک کرد و صاحبش به سمتِ عابر بانک رفت. نگاهي بهش انداختم جز کيفِ عابرش هيچ چيزي همراه نداشت. اين يعني ينکه سوئيچش و احتمالا دزگيرش همراهش نيست. چشمام و بستم و ثانيه اي ايستادم. سعي کردم آروم باشم و به اينکه خدا کنارمِ و به خاطر اينکارم قرار نيست عصبي بشه و دهنم و سرويس کنه فکر کردم. احساس کردم آروم شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم باز کردم و با يه حرکت در ماشين و باز کردم. قبل از اينکه صداي بسته شدنِ در توجه کسي، مخصوصا اون مرد و جلب کنه استارت زدم و الفرار. نمي دونم چرا فکر کردم شايد توش پول باشه. اگه پول بود اون مرد يا پسر نمي رفت عابر بانک. خيلي زود از محل دور شدم و تو يه کوچه خيلي با کلاس پيچيدم عقل جن هم قد نمي ده که ماشين دزدي باشه و من با خيالِ راحت تو معرضِ ديد بذارمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمي گشتم. هيچي نبود اما يه انگشتر تو يه جعب? خيلي شيکِ مخملي بود. انداز? يه تومن مي شد اما براي من بيشتر از سيصد تومن نمي ارزيد چون نمي تونستم تو طلافروشي ها آبش کنم و بايد مي بردم به سطار طلا مي فروختمش. اينم بد نبود. توجهم به مردي که از پارکينگِ خونه اش اومد بيرون جلب شد. نمي دونم چي شد و کسي که پشتِ خط بود و داشت با موبايبلش باهاش بحث مي کرد چي گفت که از ماشين پياده شد و درِ ماشين همونطور باز موند و خودش با دو به داخلِ خون? ويلاييِ خيلي قشنگش رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبر نکردم تا اين لقم? چرب و نرم بپره. ماشين و همونجا ول کردم و جهب? انگشتر و تو جيبم جا دادم و حمله کردم سمتِ اون ماشين قشنگ. زودي حر کت کردم و پيچيدم تو خيابونِ اصليِ عظيميه بينِ مهران و طالقاني. هنوز خيلي نرفته بودم که افسر نمي دونم از کدوم سولاخي اومد بيرون و بهم علامت داد که بزنم کنار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irايييييي يا جدِ سادات يا ابِر فضر. حالا چي کار کنم. سرعتم و کمتر کردم... ؟ ساتي ساتي فکر کن تو مي توني
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاک تو سرت چيو مي توني؟ الان مي برت زندان. چند بار بهت گفتم دست تو جيبِ اين مف خورا کردن دردسر داره گوش ندادي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ تو رو خدا تو الان لال بمير من ببينم چه گلي بر سر کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشت نزديک مي شد. اگه فرار کنم دقيقا سر ميدون اسبي يه ايست بازرسي هست گير ميفتم. اگه دنده عقب فرار کنم و اين افسر پليس هم ريشاي ميرزا کوچک خان حساب نکنم و بتونيم ردش کنيم عقب تر پاسگاه ميدون طالقاني هست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيا خدا يا عباس پس فقط يه راه مي مونه. کلاهم و در آوردم. موهاي لخت و خرماييِ روشنم ريخت دورم. دوباره کلاه و سر کردم. صد در صد اون از شيشه هاي دوديِ ماشين نمي تونه ببين من کلاه سرم بوده . حالا موهاي بلند و به قول خواهرم دون دونم از دور کلاه ريخته بود بيرون. دندونم و چند بار به لبم فشار دادم تا کمي قرمز شه حداقل يکم شبيه آدميزاد شم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ اصلا فکرشم نکن. شبيه هر چي هستي جز آدميزاد. اين شلوار شش جيبت و مي خواي چي کار کني؟ من که مي گم بزن بالا بزار اون ساق بلوريت معلوم شه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ تو رو خدا ببند. من اين و بزنم بالا که چند تا چاقو دور پام بستس لا مصب واسه يه بارم شده تو زندگيت حرف نزن. لحظ? آخر که زد به شيشه ماشين فکري به سرم زد. فقط جدِ سادات و خدا ياري کنن که بگيره. شيشه و دادم پايين و چشماي نگرانم و دوختم به سرکار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ مدارک ماشين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب دهنم و قورت دادم. اصلا از قديم الاَيام من از پليس مي ترسيدم. حالا از اين مدلِ راهنمايي رانندگي که با توجه به لباسشون شبيهِ ميت مي شن يا اون يکي ها نيروي انتظاميِ محترم که هميشه با فلفل دلمه اشتباهشون مي گيرم کار ندارم هر دو ترسناک هستن. دستي به پيشونيم که با وقاحتِ تمام عرقي نداشت و مارو رو سفيد کرده بود کشيدم و به نگاه کردن اونم با نگراني ادامه دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ با شما بودم خانوم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبيخيال چشمام و بستم و باز کردم. اگه طولش مي دادم شک مي کرد. شروع کن ساتي. تو خوب نقش بازي مي کني. بدو تا دير نشده. با صبرش بازي نکن. دهنِ مبارک و باز کردم و شروع کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ اوه سرکار خوب کرد خدا تو رو فرستاد. تو هستي بوي گلِ سوسن و ياسمن. من داشت مي رفت خونه کسي مزاحم شد.واسه همين تند و سريع حرکت کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چي مي گيد خانم؟ مي گم مدارک.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ سرکار دوستام گفتن اينا خوب هست. من تازه از خارج برگشتم کرده. بابا اين فرخون رو برام خريداري کرد. من نمي دونست مدارک چيه. بابا گفت فرخون هم زياد هست چه رسد به مدارک.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرکار که خندش گرفته بود دستش و گذاشت رو در ماشين و کمي خم شد. با لبخند گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ از کجاي اومدي حالا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواه واه. مامانم و بابام! شيطونه مي گه چشام و براش لوچ کنم تا بکشه عقبا. نيگاه کن خارج نديده و تو رو خدا. اي بيشرف حالا اگه با اون لحنم حرف مي زدم همينجا زندانيم مي کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ اوه ببخشيد من نفهميد چي گفت عسيسِ دلم. شوما اسمش چي بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعـــق يعني خاک دو عالم تو گورت ساتي. عسيسم چيه؟ اسمش و مي خواي چيکار؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخفه بقيش و داشته باش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ مستر سرکار به چي زل زد اينجوري؟ من برم؟ بايد رفت دوست پسرِ ژيگرم خونه منتظر من هست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدقيقا دهنش قدِ تانکر باز شد و چشاش هر کدوم شد قدِ دهنِ تمساح و قتي دهنش و براي طعمه باز مي کنه. يکي يه کاسه بگيره زير دهنِ اين آب از لب و لوچش راه افتاده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ اي بلا! با دوست پسر چي کار کرد ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزير لبي گفتم: نيگاه کن تو رو خدا به اين مي گن کمالِ همنشين وقتي هَنوننشسته. هَنو دو دقيقه هم با من حرف نزده داره تقليد مي کنه مثل خودم حرف مي زنه. يه لبخند گشاد براش زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ هِچي مي ريم اتاخ شيطوني کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنوچ نوچ خاک تو گورت براي يه زندان رفتن ببين چجوري خودت و بي عفت کردي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخو تو مي گي چي کنم؟ اگه بفهمن چه خبره انقدر مي زننم که مثل خر عر بزنم. زنده به گورم مي کنن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمیتا
۱۵ ساله 00عالی بود یعنی هرچی بگم کم گفتم بهترینه این واقعا بدون ریا نوشته شده و از روی منطق بوده دم نویسنده گرم فوق العاده قلم قوی داشتی رمانی که نوشتی تطابق زیادی با دنیای امروز ما داره و این عالیه خسته نباشی.
۱ هفته پیشمریم
۴۵ ساله 00جالب بود حتما بخونید
۲ هفته پیشساحلم
۲۳ ساله 10این رمان و نخونید نصف عمرتون بر فنا رفته..عاشق این رمانم چندباررر تاحالا خوندمش🥲پیشنهاد میشه.. هرچی برنامه رو گشتم رمان دیگه ای از این نویسنده نبود کاش بنویسه باززز🥲خلاصه دمت گرم نویسنده ی عزیز🧡😍
۲ ماه پیشدریا
۴۵ ساله 00عالی بود یه رمان متفاوت با محتوای بی نظیر وجدید مثل خیلی رمانهای عاشقانه ابکی نبود واقعا بامعنی بود وهیجانی
۳ ماه پیشFaty
۲۷ ساله 00سلام دستت طلا نویسنده گل
۳ ماه پیشنسرین
۲۵ ساله 16خیلیییی کسل کننده
۴ ماه پیش..
30خیلی قشنگه من برای بار پنجم میخونم حداقل هر سال یکبار دلتنگ این رمان میشم عاشقشم
۵ ماه پیشبهار
00خیلی رمان قشنگیه حتمابخونید تنهاایرادی که داره اینه که بچه ی پنج شش ساله که اینجوری که سخندون داره حرف میزنه،حرف نمیزنه بچه ی پنج ساله قشنگ میتونه واضح حرف بزنه بچه منم همسن سخندونه و قشنگ حرف میزنه
۶ ماه پیشبرزه
00رمان خیلی خوبی بود. دوستش داشتم.اواخرش یکم یکنواخت شد.ولی بازم میگم عالی بود
۷ ماه پیشزهرا
00خوشم اومدمخصوصا از سخدون
۸ ماه پیشنسیم
۳۴ ساله 00این رمان عالیه من تا حالا چهاربار خوندمش هر بار کلی لذت بردم
۸ ماه پیشیاسی
00سخندون🤣🤣🤣🤣🤣🤣عالی بود ولی قسمت پلیس بازیش روواقعا نفهمیدم قضیه مواد ها چیشدهاویاراخرگرفتش یانه ؟؟؟؟؟
۹ ماه پیشKiana
00ساتی با هاویار ازدواج میکنه؟؟
۹ ماه پیشنسیم
۳۵ ساله 00این رمان عالیه خیلی قشنگه ویه رمان دیگه که یه کوچولو به این رمان ربط داره ته دیگمو پس بده هست پیشنهاد میکنم حتما بخونید واقعا قشنگه
۹ ماه پیش
سارینا
۳۲ ساله 00عالی بود حتما بخونیدش لذت میبرم از رمان های پلیسی ممنون از نویسنده