رمان قلبم طاقت بیار به قلم بیتا منصوری
زندگی کردم با این سختی سختی نگویم این غم است غم از دست دادن روحم،جانم این زندگی نیست رگبار غم است داستانی زییا که داستان زندگی یک دختر درد کشیده و فقیر را به تصویر میکشد. داستان دختری که بخاطر پانصد هزار تومان فروخته میشود. فروخته میشود به یک مرد سن و سال دار. این مرد چهار پسر دارد و در این بین، دو نفر از پسرهای این آقا، عاشق دخترک قصهی ما میشوند. یکی با خشم، عصبانیت و شکنجه دادن دخترک عشق خود را نشان میدهد ولی پسر بعدی با عشق و محبت. کدام یک پیروز میشود؟ کدام یک قوی تر است؟ عشق پیروز میشد یا قدرت؟ دخترک قصه کدام را انتخاب میکند؟
تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۴۸ دقیقه
ژانر: #اجتماعی #عاشقانه
خلاصه :
زندگی کردم با این سختی
سختی نگویم این غم است
غم از دست دادن روحم،جانم
این زندگی نیست رگبار غم است
داستانی زییا که داستان زندگی یک دختر درد کشیده و فقیر را به تصویر میکشد.
داستان دختری که بخاطر پانصد هزار تومان فروخته میشود.
فروخته میشود به یک مرد سن و سال دار.
این مرد چهار پسر دارد و در این بین، دو نفر از پسرهای این آقا، عاشق دخترک قصهی ما میشوند.
یکی با خشم، عصبانیت و شکنجه دادن دخترک عشق خود را نشان میدهد ولی پسر بعدی با عشق و محبت.
کدام یک پیروز میشود؟ کدام یک قوی تر است؟ عشق پیروز میشد یا قدرت؟
دخترک قصه کدام را انتخاب میکند؟
با لگدی که به پهلوم زدن از خواب بیدار شدم.
سریع سرجام نشستم که دیدم داریوش با اخم نگاهم میکنه و گفت: «چیه؟ نگاه میکنی؟ پاشو گمشو برو سرکارت تا نزدم لهت نکردم. »
چشمی گفتم و از جام بلند شدم.
از اتاق بیست متری ای که خونه ی من و سه تا از داداشام و آبجیم و بابای معتادم بود بیرون اومدم.
به سمت حوضچه ای که وسط حیاط بود رفتم و دست و صورتم رو شستم.
توی این مثلا ساختمون، تقریبا ده تا خانواده زندگی میکنن ولی فقط یک دستشویی داره.
تو صف دستشویی وایسادم تا نوبتم بشه.
حدودا بعد از نیم ساعت نوبت من شد و رفتم کارم رو کردم و برگشتم و دوباره دستم رو شستم و به سمت اتاق رفتم.
رفتم پشت پرده و مانتوی کهنه ی مشکیم رو که اگه بهش دست میزدی پاره میشد رو تنم کردم.
شلوار لی کهنه ی گشادم رو پام کردم و مقعنه ی مشکیم رو سرم کردم و رفتم شیشه پاک کن و دستمالم رو برداشتم و از اتاق بیرون زدم.
کتونی کهنه ام رو که داداش دانیال لطف کرده بود و از حراجی ده تومن گرفته بود اونم سه سال پیش رو پام کردم.
از خونه بیرون زدم و به سمت خیابون ها رونه شدم.
کنار خیابون منتظر قرمز شدن چراغ بودم تا برم و باز هم طبق معمول غرور نداشته امو بشکونم و شیشه های ماشین های پسرهای پولداری که با هیز بازی به سروتنم نگاه می کنن تمیز کنم.
تا چراغ قرمز شد به سمت ماشین ها رفتم.
بهشون دستمال رو نشون میدادم که اونا هم با سر بهم میفهموندند میخوان یا نه.
یکی از پسرها سرش رو از شیشه ی ماشین بیرون آورد وگفت: «جون عزیزم چرا اینجا کار میکنی بیا پیش خودم بهت پول خوبیم میدم عروسک. »
با شنیدن این حرف عصبی به سمت پسر برگشتم و گفتم: «چی زر زر کردی؟ »
-فکر کنم شنیدی
-یکبار دیگه بگو
-اخبار دوبار تکرار نمیشه.
با عصبانیت چاقو ای رو که همیشه تو جیبم بود در آوردم، خم شدم و فرو کردم داخل لاستیکش.
پسره به خودش که اومد شروع کرد به داد و بیداد کردن.
منم از ترس اینکه نکنه داداش داریوش بفهمه و باز با کمربند بدنم رو سیاه و کبود کنه به سرعت فرار کردم.
ساعت هشت شب بود که با خستگی به سمت خونه رفتم. وارد کوچه که شدم باز هم اراذل تو کوچه بودن.
از ترس سرم رو انداختم پایین و به سرعت از جلوشون عبور کردم.
که همه اشون زدن زیر خنده وگفتن: «آخی جوجه کوچولو بدو بدو نخوریمت. »
ودوباره زدن زیر خنده.
به حرفهاشون توجه نکردم و به سرعت رفتم.
جلوی درمون که رسیدم بازهم اون مرتیکه ی هیز مصطفی رو دیدم که اومده بود دنبال یکی از دخترهای سکینه خانوم برای کارای زشت و خراب.
بی توجه به دل قلوه دادن اون دوتا وارد حیاط شدم و رفتم سمت اتاقمون.
که دلناز رو مشغول شستن دست و صورتش دیدم.
دلناز مثل اسمش خیلی دل نازک بود و خیلی هم حساس از من یک سال بزرگ تر بود. من هفده سالمه و اون هجده سالش.
با لبخند بهم گفت: «سلام آبجیه خوشگلم.»
لبخندی زدم وگفتم: «سلام آبجی. »
-امروز کار بود؟
پوزخندی زدم گفتم: « آره، امور سیاسی رو حل کردم و اومدم. »
لبخند تلخی زد وگفت: «هه تقدیر ما اینه دیگه منم باید گل هارو بفروشم اونم همه اش رو که داریوش من رو به بار کتک نگیره. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند تلخی گفتم: «بیخیال آجی جونم اینم تقدیر ماست. خدا هیچوقت دوست نداشته مارو ببینه و واسه همین حال و روز ما اینجوریه. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلناز گفت: «راستی دلبر؟ »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جونم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بابا باز موادش دیر رسیده و خونه رو بهم ریخته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اوف حالا موادش رو بهش دادن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره دادمهر واسه اش خریده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوبه حداقلش اینه که زیر کتکاش جون نمیدیم که چرا از صبح کار میکنید پول ندارید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دلناز وارد خونه شدیم که متوجه یک پیرمرد شدیم که خیلی سر و وضعش خوب بود و معلوم بود از اون بالا بالایی هاست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دلناز سلام جمعی دادیم و به سمت اتاقمون رفتیم، منظورم از اتاق، پشت پرده است که از اتاق جدا شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشسته بودیم که صدای سه تااز خرای محله اومد. منظورم از سه خر سه تا داداشامه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرده گفت: « اینجا بازی رو شروع کنیم یا میریم خونه ی ما؟ »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداریوش گفت: «نه همینجا خوبه بازی رو شروع کنیم.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و دلناز تو اتاق بودیم و داشتیم باهم حرف میزدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیک سه ساعت بود که داشتن قمار بازی میکردن که یکدفعه صدای مرده اومد که گفت: «دخترا بیاید بیرون. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازجامون تکون نخوردیم چون اگه میرفتیم داریوش کله امون رو میبرید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه داریوش گفت: «دخترا بیاید. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن صدای داریوش بلند شدیم و بیرون رفتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه مرده گفت: «خب دخترا اسم شما چیه؟ »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دلناز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-منم دلبر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب دلناز و دلبر داداشتون یک میلیون به من باخته و پولی هم نداره. یا باید خونه رو به من بده یا اینکه شما دو تا رو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن این حرف کپ کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی ارزش من و دلناز فقط یک میلیون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی هرکدوممون پونصد هزار ارزش داریم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه نه امکان نداره. داداشای ما هرچقدر هم بی عار باشن بی غیرت نیستن امکان نداره این کارو بکنن. نه نه نمیشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای اطراف برام گنگ بود اصلا نمیشنیدم که چی میگفتن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه با صدای مرده که گفت: «کنار هم بشینید» به خودم اومدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نارضایتی نشستم و دلناز هم با چشم های بارونی کنارم نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرده گوشیش رو که از این گوشی بزرگا بود بیرون آورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشتش یه سیب گاز زده بود. دادمهر اسم این مارک رو گفته بودا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسمش ...اسمش آهان آیفون یا اپل بود آره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب از مایی که بیشتر از ابتدایی سواد نداریم نمیشه بیشتر از این توقع داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای چیکی که از گوشی اومد به گوشی نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرده گفت: «انتخاب با پسرامه. اونا باید یکی رو انتخاب کنن. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنتظر نشسته بودیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون لحظه حس گوسفندی رو داشتم که قرار بود انتخاب بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتعجب میکردم که هیچکدوم جیک نمیزدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی راضی ان که من و دلناز بریم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض داشت خفه ام میکرد که یکدفعه گوشی مرده زنگ خورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجواب داد: «جونم پسرم؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداش بلند بود جوری که همه امون میشنیدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بابا این عکس دخترایی که برام فرستادی چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پسرم من تو یک قمار بردم حالا داداش این دخترا پول نداره. ضدوتا گزینه داریم یا اتاق بیست متری شون یا این دوتا دخترا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-طلبت چقدره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یک میلیون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-با اینکه این دوتا دختر بیشتر از نهصد هزار نمیارزن، اما خب از اون خرابه بهتره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون لحظه شکستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغرورم، قلبم، روحم، جسمم و ... همه و همه شکست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا به کی بگم که من یک کالا نیستم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم انسانم منم حق زندگی دارم ولی اینا من و دلناز رو به چشم یک کالا میبینن که قراره بفروشنمون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون هم سر یک میلیون خدایا نمیتونم باور کنم برام قابل هضم نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرده گفت: «خب حاضر شید باید ببرمتون شماها هم یه جور کادو اید واسه پسرام.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغضم ترکید و شروع کردم به گریه کردن که ناگهان سمت چپ صورتم سوخت. به اونی که اینکار رو باهام کرد نگاه کردم که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدم دادمهر زده تو گوشم با بهت نگاه اش کردم. از هرکی توقع داشتم ولی از دادمهر نه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدادمهر با چشم های اشکی که من اولین بار بود اینجوری میدیدم اش گفت: «قوی باش دلبر قوی باش. تو هیچ وقت ضعیف نبودی و نخواهی بود.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغلم کرد و زمزمه وار گفت: « نمیخواستم اینجوری بشه ولی مجبوریم.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتوجه حرف اش نشدم ولی این رو خوب میدونستم که باید به کی خشم خودم رو نشون بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت داریوش حمله کردم و یقه اش رو گرفتم وگفتم: «ازت بیزارم. ازت بدم میآد تو این بلا رو سرمون آوردی.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت بابا رفتم وگفتم: «حالم از تو هم بهم میخوره. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی انقدر خمار بود که اصلا متوجه حرف هام نمیشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت دانیال رفتم وگفتم: «از تو هم چندان خوشم نمیآد یک آدم عوضی که لنگه نداری ازت بدم میآد. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجیغ زدم: «از همه اتون بدم میآد. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچندتا مرد گنده وارد اتاق شدن و من و دلناز رو گرفتن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط میخواستم ولم کنن پس شروع کردم به دست و پا زدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست و پا میزدم و میگفتم: «ولم کنید آشغالا ولم کنید. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما اون ها بی توجه به حرف هام، هم من و هم دلناز رو سوار ماشین کردن و بردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون پیرمرده خرفت به یک نفر زنگ زد وگفت: «سلام پسرم سروش خوبی؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مرسی پسرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره کارت دارم امشب بیا عمارت من به شروین بگو بیاد. البته اون خبر داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه به ساشا زنگ نمیزنیم واسه اون سوپرایز بمونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه خداخافظ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی رو قطع کرد، حدوداً دوساعت تو راه بودیم من فقط جیغ میزدم و به زمین و آسمون فحش میدادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخر پیرمرد کلافه شد وگفت: «ببین دختر تو داری به سپهر محتشم فحش میدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا الان هم چیزی نگفتم بخاطر حال بدت بوده ولی بگم شروین وسروش مثل من نیستن. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: «احتشامی، محتشمی من کاری ندارم. من رو بکشید ولی به اون جهنم نبرید.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند صدا داری زد وگفت: «جهنم جایی بود که شما زندگی میکردید اینجایی که دارید میرید بهشته. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهق هق ام شدت گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتعجب میکردم که چرا صدای دلناز در نمیآد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش نگاه کردم که با بهت به جایی نامعلوم زل زده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراننده جلوی یک عمارت ایستاد با یک چیزی که شبیه کنترل بود ولی کوچیک تر، در رو باز کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد عمارت که شدیم، دوتا ماشین خوشگل از این ماشین خارجی ها جلوی خونه بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشینه نگه داشت، و من و دلناز رو به زور پیاده کردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم:« ولم کنید آشغالا من با شما هیچ جا نمیآم. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای یک پسر اومد که گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir«هوی چته تو؟ »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم سمت صدا که دیدم دوتا پسر قد بلند و خوشتیپ و هیکلی روبه روی من ایستادن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گستاخی جواب دادم: «به تو چه؟ مگه تو جای منی که زر مفت میزنی؟ »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره هر لحظه سرخ تر و سرخ تر میشد تا اینکه داد زد: «مهدی فلک رو بیار. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرنگ از روی دلناز رفت و بعد از اون همه لال موندن گفت: «نه توروخدا خواهرم یه ذره زبونش تند و تیزه این کار رو باهاش نکنید.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتوجه حرف هاشون نبودم اما وقتی فلک رو آوردن و من رو به فلک بستن متوجه شدم که چه گوهی خوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیرمرده رو به پسره گفت: «شروین پسرم بیخیالش شو. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه بابا نمیشه این دختره خیلی گنده تر از دهنش حرف میزنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون یکی پسره گفت: «شروین ولش کن دختره دیونه است. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اینکه به فلک بسته بودنم گفتم: «دیونه خودتی. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه شروین گفت: «بفرما سروش خان تحویل بگیر.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوشروع کرد به زدنم. صدا از دیوار در میاومد از من در نمیاومد ولی دلناز التماس میکرد و گریه میکرد که ولم کنن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام سنگین شده بود و باصدای خفه ای گفتم: «بسه. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه چشمام بسته شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی چشمام رو باز کردم روی یک چیز نرم بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکف پاهام خیلی میسوخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه زور از جام بلند شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه دور و برم نگاهی انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای خدا خودت کمکم کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاق باز شد و دلناز وارد اتاق شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن چشم های بازم گفت: «آجی فدات شه حالت خوبه؟ »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره اما پاهام میسوزه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بمیرم برات، اون شروین عوضی گفته کسی حق نداره بهت کرم یا چیزه دیگه ای بده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیخیالش مرتیکه ی آشغال.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الانم گفته بریم پایین کارمون داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه بریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه کمک دلناز و به زور رفتیم پایین که اون شروین آشغال گفت: «خب سریع میریم سر اصل مطلب، شما نیومدید هتل و وظیفه ای دارید و وظیفه ی شما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینه که توی عمارت من کار کنید.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااینکه ازش میترسیدم اما کم نیاوردم وگفتم:«چه کاری؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زد وگفت: «مالی نیستی که بخوام برای خوش گذرونی انتخابت بکنم.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتقابل بهش پوزخند زدم و گفتم: «خب تو هم همچین مالی نیستی.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی خبیثی روی لب هاش اومد وگفت: «یعنی میگی خدا خوب در و تخته رو باهم جور کرده؟ »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زدم وگفتم: «در و تخته ای که ما باشیم هیچ وقت هیچ جوره باهم ست نمیشیم. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم غلیظی کرد وگفت: «گمشو برو حاضر شو بریم.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چیزی واسه حاضری نیست ما حاضریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آخی یادم رفت شما بی هیچ چیزی اومدید. حیونکی ها.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهی کشیدم و لنگون لنگون قدمی برداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلناز خواست کمکم کنه که شروین داد زد: «هوی دلناز بودی دلبر بودی چی بودی؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلنازگفت: «با من اید؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه پس با عمهاتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این که عمه داشتیم اما گفتم: «ما عمه نداریم. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو ساکت با تو کاری ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلنازگفت: «من دلناز ام.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دلناز تو خدمتکار منی نه این دختره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پروای تمام گفتم: «این دختر اسم داره واسمش دلبره. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زد و گفت: « اسمت اصلا بهت نمیآد. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پررو ای گفتم: «اونش به کسی ربطی نداره.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین عصبی نگاهم کرد که دلناز برای جلوگیری از هرگونه دعوایی گفت: «چشم شروین خان.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آفرین از تو خوشم میآد حرف گوش کنی برعکس این خواهر سرتق و پروت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم چیزی بگم که دلناز گفت: «دلبر بریم. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلنگون لنگون راه میرفتم. پام خیلی درد میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه زور رفتیم و توی سالن ایسادیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسروش بود سیاوش بود چی بود اون هم اونجا ایساده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسروش گفت: «چی شد؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقیافه امو درهم کردم وگفتم: «گربه سوار خر شد.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلناز دستم رو گرفت و فشار داد و روبه اون مرتیکه گفت: «شروین خان دستور دادن بریم عمارت ایشون. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم :«انقدر خان خان نبند به ریشش.کسی ندونه فکر میکنه کی هست. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون مرتیکه گفت: «اسم تو چیه؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: «دلبر.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوبه اسمت به صورتت میآد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم و گفتم: «داداش تون گفت که اسمم اصلا بهم نمیآد. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: «بیخیال این حرف ها. دلبر حواست باشه این زبون تند و تیزت سرت رو به باد نده. شروین مثل من و ساشا نیست از دخترهایی که زبون درازن اصلا خوشش نمیآد. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مگه باید طبق میل ایشون باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید وچیزی نگفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباکنجاویی پرسیدم: «ساشا کیه؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برادر کوچیک مون. خیلی با من و شروین فرق داره. درسش خیلی خوب بود واسه همین فرستادنش آمریکا درس بخونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامسال هم بر میگرده. خیلی پسره مهربونیه و خیلی هم شوخه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: «شانس ماست دیگه. حالا اگه کس دیگه بود ساشا به پستش میخورد، اما شروین به پست ما.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسروش خندید که با صدای شروین که گفت: «اینجا چه خبره؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه امون ساکت شدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسروش گفت: «چیزی نیست. اما شروین میخوای دلبر و دلناز رو بیاری عمارت خودمون؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره خدمتکارمون دوتاشون نیستن تو این مدت باید این دوتا رو تحمل کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: «خیلی بدت میآد نبر. اگه بحث کاره اینجا هم کار هست.از الکی بهونه نیار.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین با عصبانیت گفت: «ببین من رو مثلا دلبر. فکر کنم اون فلک رو یادت رفته که انقدر زبون دراز شدی. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من زبون دراز نیستم فقط حقیقت هارو گوش زد میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک دفعه شروین داد زد: «خفه شو دل بر.حقیقت اینه که تو یه ه*ر*ز*ه ي خیابونی ای، حقیقت اینه که تو فقط زبون داری ولی از همه چیز ترس داری. حقیقت اینه که تو یه پاپتی ای. حقیقت یعنی اینکه انقدر بیچاره ای که ارزشت رو پونصد هزار تومن محک میزنن. حقیقت اینه که تو هیچی نداری. نه غرور، نه پول، نه هیچی و هیچی. حقیقت ایناست دلبر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض بود که داشت خفه ام میکرد. همین از دستم بر میاومد، بغض کردن. نمیخواستم در مقابل این مرد مغرور کم بیارم پس لنگون لنگون نزدیکش شدم و زدم تخت سینه اش وگفتم: «من ه*ر*ز*ه ام؟ اره؟ منی که تو فقر تمام بودم. منی که شیشه های ماشین پسر های پولدار رو تمیز میکردم و اون هام با ه*ر*زگی به تن و بدنم نگاه میکردن و بهم پیشنهاد میدادن ولی هیچوقت تن به این خفت ندادم. منی که از دار دنیا فقط پاکیم و دخترانگیمو دارم. آره من هیچی ندارم. اگه غرور داشتم بغض خفه ام نمیکرد. اگه پول داشتم سر یک میلیون هه یک میلیون نه، پونصد هزار تومن من رو نمیآوردن اینجا. من هیچی ندارم اگه داشتم اینجا نبودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدادزدم: «من هیچی نیستم هیچی ندارم. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدام کم کم آروم تر شد ولی لرزش بدنم زیاد شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیلرزیدم و گریه میکردم. زانوهام دیگه طاقت نیاورد و افتادم زمین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلناز و سروش با ترس به سمتم اومدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالتم عادی نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلرزش بدنم انقدر زیاد شده بود که اگه کسی بهم دست میزد اون هم میلرزید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاهام خیلی بیشتر از قبل میسوخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداغ کرده بود. شروین که تا اون موقع بی تفاوت ایساده بود به سمتم اومد و بغلم کرد و درگوشم زمزمه کرد: «معذرت میخوام دلبر معذرت میخوام آروم باش آروم باش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما نمیتونستم آروم باشم خیلی حالم بد بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین داد زد: «یک لیوان آب بیارید.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد چند دقیقه روی لبم احساس خنکی دلنشینی کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیوان رو خم کردن که محتواش که آب بود توی دهنم ریخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از ده دقیقه لرزش بدنم کمتر شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتقریبا بهتر شده بودم و خواستم بلند شم که دستی رو مقابلم دیدم که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی سرم رو بلند کردم متوجه شدم صاحب دست کسی نیست جز شروین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو پس زدم و بلند شدم که از سوزش زیاد کف پام اشک تو چشمام پر شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلناز همینطور که گریه میکرد گفت: «قربونت بشم خوبی؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره فقط....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فقط چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پام خیلی میسوزه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین گفت: «بریم عمارت ما بهت کرم میدم بزن به پات. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچپ چپ نگاهش کردم وگفتم:«نیازی به دل سوزی شما ندارم آقای شروین. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو روی آقاش خیلی تاکید کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دلناز، شروین وسروش رفتیم تو حیاط عمارت که سروش گفت: «دلناز با من بیاد دلبرم با شروین. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاعتراضی نکردم چون اعصاب بحث کردن با شروین رو نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین به سمت یکی از ماشین ها که قرمز بود رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل جوجه اردک ها که دنبال مامانشون هستن دنبال شروین راه افتادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار ماشین شد. خواستم برم پشت بشینم که گفت: «دلبر خانوم من راننده ی شخصی شما نیستم. پاشو بیا جلو بشین.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حرف رفتم جلو نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه آرزوم بود سوار همچین ماشین هایی بشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی کنجکاو بودم بدونم اسم این ماشین چیه؟پس پرسیدم: «اسم این ماشین چیه؟ »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فراری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آهان شما فقط یک ماشین دارید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس چندتا دارید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یک هفت هشتایی داریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از همین ماشین گرونا دیگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آهان، ما داداش دادمهرم میخواست یک پیکان دست دوم بگیره پولمون نرسید برای همین گفتن خرج مدرسه ی شما باعث شده ما عقب بمونیم و تو خرج بیفتیم برای همین نزاشتن بیشتر از ابتدایی درس بخونیم بعدشم من شدم شیشه پاک کن ماشین ها و آبجی دلنازم شد گل فروش. داریوش خان هم که فکر عیش و نوش خودش بود و پولهایی که از ما میگرفت میرفت خرج دوست دختراش میکرد. دانیالم از خودمون پول میگرفت بعد یک لباسی شلواری چیزی میخرید اون هم از حراجی ها و بعد کلی منت سرمون میزاشت. ولی دادمهر کار میکرد خیلی خوب بود. پول مواد بابام هم دادمهر میداد که من و دلناز رو با کمربند نزنه که چرا کار میکنیم پول نداریم. داریوش هم که تا یک خطایی میکردیم و یا با دوست دختراش دعواش میشد من و دلناز رو با کمربند میزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین پرسید: «دلبرچندسالته؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هفده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس بچه ای.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی نگفتم که پرسید: «مادرت چه کاره بود؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه تته پته افتادم: «ما..ما..مامانمو....ن..دی...دمش. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آهان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه تو راه چیزی بینمون رد و بدل نشد تا اینکه جلوی یک عمارت خیلی خوشگل ایسادیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین چندتا بوق زد که در رو براش باز کردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد عمارت شدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای اینجا شبیه اون باغیه که تو روزنامه دیدم. خیلی ناز بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد که شدیم پشت سرمون دلناز و سروش هم اومدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین دوباره بداخلاق شده بود و با تندی گفت: «سریع گمشو پایین.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر ماشین رو باز کردم و تندی گفتم: «گم شدی. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو لنگون لنگون دررفتم پیش سروش ودلناز.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسروش گفت: «بازم دعواتون شد؟ »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه بابا این داداشت دوگانگیه شخصیت داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهی کشید و چیزی نگفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیفهمیدم که چرا وقتی شروین به سروش زور میگفت یا اینکه سروش بزرگتر بود چیزی به شروین نمیگفت. این آه های پی در پی سروش هم کنجکاو ترم میکرد که قضیه ی اینا چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسروش گفت: «بریم داخل. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای خدا پاهام خیلی درد میکرد و همینطور خیلی میسوخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه زور اون مسافت طولانی رو طی کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد عمارت که شدیم دهنم از تعجب باز موند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمارتشون خیلی خوشگل و ناز بود که هرکی میدید اش به وجد میاومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین گفت: «لاله؟ »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دختره ریزه میزه وخیلی مرموز از آشپزخونه بیرون اومد. یا امام این لباس نمیپوشید سنگین تر بود. یک لباس آستین کوتاه سفید و جلیقه ی مشکی و یک دامن کوتاه که تا روی زانو اش بود تن اش کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلاله گفت: «بله آقا؟ »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یکی از اتاق های خدمتکارها رو تو طبقه ی پایین حاضر کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چشم آقا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلاله رفت و شروین رو به من و دلناز گفت: «لباس کارتون رو براتون میفرستم. همه اتون مجبورید و موظفید که اون رو بپوشید. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: «نگو که باید از لباس آلاله جان بپوشیم.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-لاله، نه آلاله. اتفاقا باید از همون بپوشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من صد سال سیاه از اون لباس ها رو تنم نمیکنم که همه جام بزنه بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وقتی من امر میکنم مجبوری که بپوشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من همچین غلطی نمیکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدادزد: «رو حرف من حرف نزن.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم مقابل دادزدم: «ن م ی پ و ش م»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین به سمتم حمله کرد و گلوم رو توی دستش گرفت و داد زد: «رو حرف من حرف نزن فهمیدی؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه با کوبید شدن در ازم فاصله گرفت که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک مردی بدو بدو به سمت شروین اومد وگفت: «آقا؟ آقا؟ »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی شده حیدر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آقا شیدا خانوم اومدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین پوفی کشید وگفت: «خب چرا خبر میدی؟ بگو بیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز یک ثانیه از حرف شروین نگذشته بود که یک دختر سرتاسر عملی وارد شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازهم نتونستم جلوی دهنم رو بگیرم و گفتم: «یا حضرت جن خودت ظهور کن. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسروش دستش رو جلوی دهنش گذاشته بود و ریز ریز میخندید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون دختره که فهمیده بودم اسمش شیداست خیلی بد بهم نگاه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسروش چنان نگاهم کرد که حس خیسی شلوارم بهم دست داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلناز دستم رو نیشگون گرفت که گفتم: «آخ چته؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرگوشم گفت: «خیلی دلت میخواد تنبیه شی؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه والله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس خفه شو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی نگفتم که شیدا با عشوه به سمت شروین رفت و گفت: «سلام عشقم » و گونه اش رو بوسید که جای رژلب قرمزش روی گونه ی شروین موند که گفتم: «لپ گل گلی افزایش یافت.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسروش نتونست جلوی خودش رو بگیره و زد زیرخنده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین دادزد: «لاله؟اتاق اینا آماده نشد؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلاله بدو بدو اومد و گفت: «چرا آقا آماده است.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبادندون قروچه ای گفت: «پس راهنمایشون کن.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند ژکوندی زدم و گفتم: «خیلی تشکر. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلاله به سمت یک جایی حرکت میکرد و ماهم دنبالش راه میافتادیم. جلوی یک در بزرگ قهوه ای ایساد وگفت: «برید تو.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرو گفتم: «باگوسفند که حرف نمیزنی.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زد وگفت: « شاید حرف میزنم.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نوچ من بابای تو نیستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی گفت: «هو درست صحبت کن. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلش دادم و گفتم: «اگه درست صحبت نکنم چی؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من رو دیونه نکن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو مادرزادی دیونه هستی دیگه از این بیشتر امکان نداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی نگاهم کرد و چیزی نگفت و رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداخل اتاق شدیم. اوه عجب خوشگله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: «عجب جاییه اینجا.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلنازگفت: «ندید بدید بازی در نیار.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالا نه اینکه خیلی دیدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچی نگفت که رفتم نشستم روی تخت و بالاپایین پریدم وگفتم: «چقدر نرمه. خیلی حال میده بپری بالا بیای پایین. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلناز خندید وچیزی نگفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلناز رفت سمت کمد و بازش کرد که هردو با دهن باز نگاه کردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم «چقدر لباس!»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره چقدرم رنگارنگن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمایی که تا حالا بیشتر از دوتا لباس خونگی و زیر و رو فرقی نداره هرکدوم رو نداشتیم اونم دوتا داشتیم که اگه کثیف شد بی لباس نمونیم وگرنه بیشتر از یکی برامون نمیخریدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا این همه لباس رو ببینیم خب معلومه که تعجب میکنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشحال به سمت دراور رفتم و در یکی از کشوها رو باز کردم که دیدم اونجا هم لوازم آرایشی و یک چیزای بود که اصلا نمیشناختمشون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشغول خرکیف شدن بودیم که در اتاق به صدا در اومد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلناز گفت: «بله؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاق باز شد و یک پیرزن وارد شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو نگاه اول خیلی از پیرزن خوشم اومد قیافه ی مهربونی داشت و به دل مینشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوتا لباس دستش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: «سلام.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند مهربونی زد وگفت: «سلام دخترم.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و دستم رو به سمتش دراز کردم و گفتم: «دلبرم خدمتکار جدید.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو توی دستم گذاشت و گفت: «آدینه هستم سرخدمتکار اینجا.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیلی خوشبختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-منم همینطور دلبر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلناز هم دستش رو دراز کرد و خودش رو معرفی کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآدینه خانوم گفت: «هردوتون باید این لباسارو بپوشید.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباسرتقی گفتم: «عمرا.قضیه بی ناموسی باشه من نیستم. بابا من این لباس نپوشم و بپوشم هیچ فرقی نداره.همه جام میزنه بیرون.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآدینه چشمکی زد وگفت: «یک ساپورت پات کن ردیفه.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عه عه راست میگی ها آدینه جون.خوشم اومد خیلی باهوشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید وگفت: «اینارو بپوشید و بیاید پایین وظیفه هاتونو بهتون بگم.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ای به چشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآدینه لبخندی زد و از اتاق بیرون رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه کمک دلناز لباس هارو تنم کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وای این چقدر تنگه. مثل آدم آهنی باید راه بریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوادای آدم آهنی رو در آوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلناز خندید وگفت: «بدو بریم پایین که کلی کار داریم.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ساپورت یادم رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آخ راست میگیا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع یه ساپورت مشکی پام کردم و با دلناز رفتیم پایین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه دیدم اون شیدا با یک نیم تنه ی قرمز و شورتک لی رو پای شروین نشسته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنجکاو شدم برای همین دست دلناز رو کشیدم و پشت ستون قایم شدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلناز گفت: «چیکار میکنی؟ »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیس ساکت باش ببینم چی میگن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دلبر اگه بفهمن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خفه شو نمیفهمن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلناز پوفی کشید و چیزی نگفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیدا گفت: «عشقم مگه قرار نبود بیای خواستگاریم؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عزیزم فعلا زوده ما تازه باهم آشنا شدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عه شروین مگه زمان مهمه؟مهم اینه که من و تو همدیگه رو دوست داریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوموهاشو پرت کرد تو صورت شروین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای خندم گرفته بود، خندم گرفته بودا اما صبور بودم و نخندیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیدا لبای شروین رو بوسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه یکدفعه بدون اراده داد زدم: «یاخدا بی ناموسی.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه شیدا از ترس از روی پای شروین پرید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین با تعجب به سمت صدا که ما باشیم برگشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلناز بدبختم با دو تا دستش زد تو سرش و سری به نشونه ی تاسف برام تکون داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون لحظه خودم هم ترسیده بودم اما به زور به خودم مسلط شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیا امام الان شروین میرینه بهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوه خورده با عمه اش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه عمه نداشته باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب با عموش نوش جان میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزرنزن الانه که شروین لهت کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروع کردم به ایة الکرسی خوندن که شروین داد زد.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شما دوتا اونجا چه غلطی میکنید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباترس گفتم: «به خدا ما غلط نمیکنیم شما غلط میکنید.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین عصبی بهم نگاه کرد. تازه متوجه شدم چی گفتم که دودستی زدم تو سرم و گفتم: «غلط کردم یعنی غلط کردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای خب چیزه عمه ات غلط کرده نه نه اشتباه شد یعنی.....»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین دادزد: «بسه سریع برید پیش آدینه خانوم تا کارتون رو بهتون بگه که ول تو خونه نگردید. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه باشه خدا خیرت بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irودست دلناز رو گرفتم و بدو بدو به سمت آشپزخونه رفتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد آشپزخونه که شدیم دلناز گفت: «تو تا سر مارو به باد ندی آروم نمیشی نه؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بخدا دست خودم نبود یکدفعه از دهنم پرید. آخه اینجور کارا تو ایران.....» و لب پایینم رو گاز گرفتم و دستم رو به سمت در آشپزخونه دراز کردم و مثلا خطاب به شروین گفتم: «آخه دیونه اینجا ایرا.....»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه با ورود شروین به آشپزخونه دهنم همینجوری باز موند و دستم خشک شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروین چپ چپ نگاهم کرد که به خودم اومدم و دستم رو پایین انداختم و دهنم رو درست کردم که گفت: «آدینه خانوم؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای آدینه اومد که با خنده گفت: «بله آقا؟ »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به اینا یک کاری بده که کم حرف بزنن مخصوصا به این مثلا دلبر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو پایین انداختم و دهنم رو کج کردم که آدینه گفت: «چشم آقا دیگه چی؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیچی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir