زندگی کردم با این سختی سختی نگویم این غم است غم از دست دادن روحم،جانم این زندگی نیست رگبار غم است داستانی زییا که داستان زندگی یک دختر درد کشیده و فقیر را به تصویر می‌کشد. داستان دختری که بخاطر پانصد هزار تومان فروخته می‌شود. فروخته می‌شود به یک مرد سن و سال دار. این مرد چهار پسر دارد و در این بین، دو نفر از پسرهای این آقا، عاشق دخترک قصه‌ی ما می‌شوند. یکی با خشم، عصبانیت و شکنجه دادن دخترک عشق خود را نشان می‌دهد ولی پسر بعدی با عشق و محبت. کدام یک پیروز می‌شود؟ کدام یک قوی تر است؟ عشق پیروز می‌شد یا قدرت؟ دخترک قصه کدام را انتخاب می‌کند؟

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۴۸ دقیقه

مطالعه آنلاین قلبم طاقت بیار
نویسنده : بیتا منصوری

ژانر: #اجتماعی #عاشقانه

خلاصه :

زندگی کردم با این سختی

سختی نگویم این غم است

غم از دست دادن روحم،جانم

این زندگی نیست رگبار غم است

داستانی زییا که داستان زندگی یک دختر درد کشیده و فقیر را به تصویر می‌کشد.

داستان دختری که بخاطر پانصد هزار تومان فروخته می‌شود.

فروخته می‌شود به یک مرد سن و سال دار.

این مرد چهار پسر دارد و در این بین، دو نفر از پسرهای این آقا، عاشق دخترک قصه‌ی ما می‌شوند.

یکی با خشم، عصبانیت و شکنجه دادن دخترک عشق خود را نشان می‌دهد ولی پسر بعدی با عشق و محبت.

کدام یک پیروز می‌شود؟ کدام یک قوی تر است؟ عشق پیروز می‌شد یا قدرت؟

دخترک قصه کدام را انتخاب می‌کند؟

با لگدی که به پهلوم زدن از خواب بیدار شدم.

سریع سرجام نشستم که دیدم داریوش با اخم نگاهم می‌کنه و گفت: «چیه؟ نگاه می‌کنی؟ پاشو گمشو برو سرکارت تا نزدم لهت نکردم. »

چشمی گفتم و از جام بلند شدم.

از اتاق بیست متری ای که خونه ی من و سه تا از داداشام و آبجیم و بابای معتادم بود بیرون اومدم.

به سمت حوضچه ای که وسط حیاط بود رفتم و دست و صورتم رو شستم.

توی این مثلا ساختمون، تقریبا ده تا خانواده زندگی می‌کنن ولی فقط یک دستشویی داره.

تو صف دستشویی وایسادم تا نوبتم بشه.

حدودا بعد از نیم ساعت نوبت من شد و رفتم کارم رو کردم و برگشتم و دوباره دستم رو شستم و به سمت اتاق رفتم.

رفتم پشت پرده و مانتوی کهنه ی مشکیم رو که اگه بهش دست میزدی پاره می‌شد رو تنم کردم.

شلوار لی کهنه ی گشادم رو پام کردم و مقعنه ی مشکیم رو سرم کردم و رفتم شیشه پاک کن و دستمالم رو برداشتم و از اتاق بیرون زدم.

کتونی کهنه ام رو که داداش دانیال لطف کرده بود و از حراجی ده تومن گرفته بود اونم سه سال پیش رو پام کردم.

از خونه بیرون زدم و به سمت خیابون ها رونه شدم.

کنار خیابون منتظر قرمز شدن چراغ بودم تا برم و باز هم طبق معمول غرور نداشته امو بشکونم و شیشه های ماشین های پسرهای پولداری که با هیز بازی به سروتنم نگاه می کنن تمیز کنم.

تا چراغ قرمز شد به سمت ماشین ها رفتم.

بهشون دستمال رو نشون میدادم که اونا هم با سر بهم می‌فهموندند می‌خوان یا نه.

یکی از پسرها سرش رو از شیشه ی ماشین بیرون آورد وگفت: «جون عزیزم چرا اینجا کار می‌کنی بیا پیش خودم بهت پول خوبیم می‌دم عروسک. »

با شنیدن این حرف عصبی به سمت پسر برگشتم و گفتم: «چی زر زر کردی؟ »

-فکر کنم شنیدی

-یکبار دیگه بگو

-اخبار دوبار تکرار نمی‌شه.

با عصبانیت چاقو ای رو که همیشه تو جیبم بود در آوردم، خم شدم و فرو کردم داخل لاستیکش.

پسره به خودش که اومد شروع کرد به داد و بیداد کردن.

منم از ترس اینکه نکنه داداش داریوش بفهمه و باز با کمربند بدنم رو سیاه و کبود کنه به سرعت فرار کردم.

ساعت هشت شب بود که با خستگی به سمت خونه رفتم. وارد کوچه که شدم باز هم اراذل تو کوچه بودن.

از ترس سرم رو انداختم پایین و به سرعت از جلوشون عبور کردم.

که همه اشون زدن زیر خنده وگفتن: «آخی جوجه کوچولو بدو بدو نخوریمت. »

ودوباره زدن زیر خنده.

به حرفهاشون توجه نکردم و به سرعت رفتم.

جلوی درمون که رسیدم بازهم اون مرتیکه ی هیز مصطفی رو دیدم که اومده بود دنبال یکی از دخترهای سکینه خانوم برای کارای زشت و خراب.

بی توجه به دل قلوه دادن اون دوتا وارد حیاط شدم و رفتم سمت اتاقمون.

که دلناز رو مشغول شستن دست و صورتش دیدم.

دلناز مثل اسمش خیلی دل نازک بود و خیلی هم حساس از من یک سال بزرگ تر بود. من هفده سالمه و اون هجده سالش.

با لبخند بهم گفت: «سلام آبجیه خوشگلم.»

لبخندی زدم وگفتم: «سلام آبجی. »

-امروز کار بود؟

پوزخندی زدم گفتم: « آره، امور سیاسی رو حل کردم و اومدم. »

لبخند تلخی زد وگفت: «هه تقدیر ما اینه دیگه منم باید گل هارو بفروشم اونم همه اش رو که داریوش من رو به بار کتک نگیره. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند تلخی گفتم: «بیخیال آجی جونم اینم تقدیر ماست. خدا هیچ‌وقت دوست نداشته مارو ببینه و واسه همین حال و روز ما اینجوریه. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلناز گفت: «راستی دلبر؟ »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جونم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا باز موادش دیر رسیده و خونه رو بهم ریخته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوف حالا موادش رو بهش دادن‌؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره دادمهر واسه اش خریده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبه حداقلش اینه که زیر کتکاش جون نمی‌دیم که چرا از صبح کار می‌کنید پول ندارید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دلناز وارد خونه شدیم که متوجه یک پیرمرد شدیم که خیلی سر و وضعش خوب بود و معلوم بود از اون بالا بالایی هاست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دلناز سلام جمعی دادیم و به سمت اتاقمون رفتیم، منظورم از اتاق، پشت پرده است که از اتاق جدا شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشسته بودیم که صدای سه تااز خرای محله اومد. منظورم از سه خر سه تا داداشامه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرده گفت: « اینجا بازی رو شروع کنیم یا می‌ریم خونه ی ما؟ »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داریوش گفت: «نه همینجا خوبه بازی رو شروع کنیم.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و دلناز تو اتاق بودیم و داشتیم باهم حرف می‌زدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزدیک سه ساعت بود که داشتن قمار بازی می‌کردن که یکدفعه صدای مرده اومد که گفت: «دخترا بیاید بیرون. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازجامون تکون نخوردیم چون اگه می‌رفتیم داریوش کله امون رو می‌برید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که داریوش گفت: «دخترا بیاید. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن صدای داریوش بلند شدیم و بیرون رفتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که مرده گفت: «خب دخترا اسم شما چیه؟ »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دلناز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منم دلبر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب دلناز و دلبر داداشتون یک میلیون به من باخته و پولی هم نداره. یا باید خونه رو به من بده یا اینکه شما دو تا رو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن این حرف کپ کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی ارزش من و دلناز فقط یک میلیون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی هرکدوممون پونصد هزار ارزش داریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه نه امکان نداره. داداشای ما هرچقدر هم بی عار باشن بی غیرت نیستن امکان نداره این کارو بکنن. نه نه نمی‌شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای اطراف برام گنگ بود اصلا نمی‌شنیدم که چی می‌گفتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که با صدای مرده که گفت: «کنار هم بشینید» به خودم اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نارضایتی نشستم و دلناز هم با چشم های بارونی کنارم نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرده گوشیش رو که از این گوشی بزرگا بود بیرون آورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشتش یه سیب گاز زده بود. دادمهر اسم این مارک رو گفته بودا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسمش ...اسمش آهان آیفون یا اپل بود آره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب از مایی که بیشتر از ابتدایی سواد نداریم نمی‌شه بیشتر از این توقع داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای چیکی که از گوشی اومد به گوشی نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرده گفت: «انتخاب با پسرامه. اونا باید یکی رو انتخاب کنن. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر نشسته بودیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون لحظه حس گوسفندی رو داشتم که قرار بود انتخاب بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تعجب می‌کردم که هیچ‌کدوم جیک نمی‌زدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی راضی ان که من و دلناز بریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغض داشت خفه ام می‌کرد که یکدفعه گوشی مرده زنگ خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب داد: «جونم پسرم؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش بلند بود جوری که همه امون می‌شنیدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا این عکس دخترایی که برام فرستادی چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پسرم من تو یک قمار بردم حالا داداش این دخترا پول نداره. ضدوتا گزینه داریم یا اتاق بیست متری شون یا این دوتا دخترا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-طلبت چقدره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یک میلیون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با اینکه این دوتا دختر بیشتر از نهصد هزار نمی‌ارزن، اما خب از اون خرابه بهتره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون لحظه شکستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غرورم، قلبم، روحم، جسمم و ... همه و همه شکست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایا به کی بگم که من یک کالا نیستم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم انسانم منم حق زندگی دارم ولی اینا من و دلناز رو به چشم یک کالا می‌بینن که قراره بفروشنمون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون هم سر یک میلیون خدایا نمی‌تونم باور کنم برام قابل هضم نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرده گفت: «خب حاضر شید باید ببرمتون شماها هم یه جور کادو اید واسه پسرام.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغضم ترکید و شروع کردم به گریه کردن که ناگهان سمت چپ صورتم سوخت. به اونی که اینکار رو باهام کرد نگاه کردم که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم دادمهر زده تو گوشم با بهت نگاه اش کردم. از هرکی توقع داشتم ولی از دادمهر نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دادمهر با چشم های اشکی که من اولین بار بود اینجوری می‌دیدم اش گفت: «قوی باش دلبر قوی باش. تو هیچ وقت ضعیف نبودی و نخواهی بود.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغلم کرد و زمزمه وار گفت: « نمی‌خواستم اینجوری بشه ولی مجبوریم.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متوجه حرف اش نشدم ولی این رو خوب می‌دونستم که باید به کی خشم خودم رو نشون بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت داریوش حمله کردم و یقه اش رو گرفتم وگفتم: «ازت بیزارم. ازت بدم می‌آد تو این بلا رو سرمون آوردی.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت بابا رفتم وگفتم: «حالم از تو هم بهم می‌خوره. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی انقدر خمار بود که اصلا متوجه حرف هام نمی‌شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت دانیال رفتم وگفتم: «از تو هم چندان خوشم نمی‌آد یک آدم عوضی که لنگه نداری ازت بدم می‌آد. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جیغ زدم: «از همه اتون بدم می‌آد. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چندتا مرد گنده وارد اتاق شدن و من و دلناز رو گرفتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط می‌خواستم ولم کنن پس شروع کردم به دست و پا زدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست و پا می‌زدم و می‌گفتم: «ولم کنید آشغالا ولم کنید. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما اون ها بی توجه به حرف هام، هم من و هم دلناز رو سوار ماشین کردن و بردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون پیرمرده خرفت به یک نفر زنگ زد وگفت: «سلام پسرم سروش خوبی؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرسی پسرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره کارت دارم امشب بیا عمارت من به شروین بگو بیاد. البته اون خبر داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه به ساشا زنگ نمی‌زنیم واسه اون سوپرایز بمونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه خداخافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی رو قطع کرد، حدوداً دوساعت تو راه بودیم من فقط جیغ می‌زدم و به زمین و آسمون فحش می‌دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخر پیرمرد کلافه شد وگفت: «ببین دختر تو داری به سپهر محتشم فحش می‌دی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا الان هم چیزی نگفتم بخاطر حال بدت بوده ولی بگم شروین وسروش مثل من نیستن. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم: «احتشامی، محتشمی من کاری ندارم. من رو بکشید ولی به اون جهنم نبرید.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند صدا داری زد وگفت: «جهنم جایی بود که شما زندگی می‌کردید اینجایی که دارید می‌رید بهشته. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هق هق ام شدت گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تعجب می‌کردم که چرا صدای دلناز در نمی‌آد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش نگاه کردم که با بهت به جایی نامعلوم زل زده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راننده جلوی یک عمارت ایستاد با یک چیزی که شبیه کنترل بود ولی کوچیک تر، در رو باز کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد عمارت که شدیم، دوتا ماشین خوشگل از این ماشین خارجی ها جلوی خونه بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشینه نگه داشت، و من و دلناز رو به زور پیاده کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:« ولم کنید آشغالا من با شما هیچ جا نمی‌آم. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای یک پسر اومد که گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«هوی چته تو؟ »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم سمت صدا که دیدم دوتا پسر قد بلند و خوشتیپ و هیکلی روبه روی من ایستادن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گستاخی جواب دادم: «به تو چه؟ مگه تو جای منی که زر مفت می‌زنی؟ »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره هر لحظه سرخ تر و سرخ تر میشد تا اینکه داد زد: «مهدی فلک رو بیار. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رنگ از روی دلناز رفت و بعد از اون همه لال موندن گفت: «نه توروخدا خواهرم یه ذره زبونش تند و تیزه این کار رو باهاش نکنید.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متوجه حرف هاشون نبودم اما وقتی فلک رو آوردن و من رو به فلک بستن متوجه شدم که چه گوهی خوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیرمرده رو به پسره گفت: «شروین پسرم بیخیالش شو. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه بابا نمی‌شه این دختره خیلی گنده تر از دهنش حرف می‌زنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون یکی پسره گفت: «شروین ولش کن دختره دیونه است. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اینکه به فلک بسته بودنم گفتم: «دیونه خودتی. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که شروین گفت: «بفرما سروش خان تحویل بگیر.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وشروع کرد به زدنم. صدا از دیوار در می‌اومد از من در نمی‌اومد ولی دلناز التماس می‌کرد و گریه می‌کرد که ولم کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام سنگین شده بود و باصدای خفه ای گفتم: «بسه. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که چشمام بسته شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی چشمام رو باز کردم روی یک چیز نرم بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کف پاهام خیلی می‌سوخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زور از جام بلند شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دور و برم نگاهی انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای خدا خودت کمکم کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاق باز شد و دلناز وارد اتاق شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن چشم های بازم گفت: «آجی فدات شه حالت خوبه؟ »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره اما پاهام می‌سوزه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بمیرم برات، اون شروین عوضی گفته کسی حق نداره بهت کرم یا چیزه دیگه ای بده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیخیالش مرتیکه ی آشغال.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الانم گفته بریم پایین کارمون داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به کمک دلناز و به زور رفتیم پایین که اون شروین آشغال گفت: «خب سریع می‌ریم سر اصل مطلب، شما نیومدید هتل و وظیفه ای دارید و وظیفه ی شما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینه که توی عمارت من کار کنید.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بااینکه ازش می‌ترسیدم اما کم نیاوردم وگفتم:«چه کاری؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زد وگفت: «مالی نیستی که بخوام برای خوش گذرونی انتخابت بکنم.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متقابل بهش پوزخند زدم و گفتم: «خب تو هم همچین مالی نیستی.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی خبیثی روی لب هاش اومد وگفت: «یعنی میگی خدا خوب در و تخته رو باهم جور کرده؟ »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم وگفتم: «در و تخته ای که ما باشیم هیچ وقت هیچ جوره باهم ست نمی‌شیم. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم غلیظی کرد وگفت: «گمشو برو حاضر شو بریم.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزی واسه حاضری نیست ما حاضریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخی یادم رفت شما بی هیچ چیزی اومدید. حیونکی ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهی کشیدم و لنگون لنگون قدمی برداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلناز خواست کمکم کنه که شروین داد زد: «هوی دلناز بودی دلبر بودی چی بودی؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلنازگفت: «با من اید؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه پس با عمه‌اتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این که عمه داشتیم اما گفتم: «ما عمه نداریم. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو ساکت با تو کاری ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلنازگفت: «من دلناز ام.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دلناز تو خدمتکار منی نه این دختره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پروای تمام گفتم: «این دختر اسم داره واسمش دلبره. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زد و گفت: « اسمت اصلا بهت نمی‌آد. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پررو ای گفتم: «اونش به کسی ربطی نداره.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین عصبی نگاهم کرد که دلناز برای جلوگیری از هرگونه دعوایی گفت: «چشم شروین خان.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آفرین از تو خوشم می‌آد حرف گوش کنی برعکس این خواهر سرتق و پروت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم چیزی بگم که دلناز گفت: «دلبر بریم. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لنگون لنگون راه می‌رفتم. پام خیلی درد می‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زور رفتیم و توی سالن ایسادیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروش بود سیاوش بود چی بود اون هم اونجا ایساده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروش گفت: «چی شد؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافه امو درهم کردم وگفتم: «گربه سوار خر شد.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلناز دستم رو گرفت و فشار داد و روبه اون مرتیکه گفت: «شروین خان دستور دادن بریم عمارت ایشون. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم :«انقدر خان خان نبند به ریشش.کسی ندونه فکر می‌کنه کی هست. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون مرتیکه گفت: «اسم تو چیه؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم: «دلبر.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبه اسمت به صورتت می‌آد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم: «داداش تون گفت که اسمم اصلا بهم نمی‌آد. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت: «بیخیال این حرف ها. دلبر حواست باشه این زبون تند و تیزت سرت رو به باد نده. شروین مثل من و ساشا نیست از دخترهایی که زبون درازن اصلا خوشش نمی‌آد. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه باید طبق میل ایشون باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید وچیزی نگفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باکنجاویی پرسیدم: «ساشا کیه؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برادر کوچیک مون‌. خیلی با من و شروین فرق داره. درسش خیلی خوب بود واسه همین فرستادنش آمریکا درس بخونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امسال هم بر می‌گرده. خیلی پسره مهربونیه و خیلی هم شوخه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم: «شانس ماست دیگه. حالا اگه کس دیگه بود ساشا به پستش می‌خورد، اما شروین به پست ما.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروش خندید که با صدای شروین که گفت: «اینجا چه خبره؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه امون ساکت شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروش گفت: «چیزی نیست. اما شروین می‌خوای دلبر و دلناز رو بیاری عمارت خودمون؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره خدمتکارمون دوتاشون نیستن تو این مدت باید این دوتا رو تحمل کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم: «خیلی بدت می‌آد نبر. اگه بحث کاره اینجا هم کار هست.از الکی بهونه نیار.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین با عصبانیت گفت: «ببین من رو مثلا دلبر. فکر کنم اون فلک رو یادت رفته که انقدر زبون دراز شدی. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من زبون دراز نیستم فقط حقیقت هارو گوش زد می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک دفعه شروین داد زد: «خفه شو دل بر.حقیقت اینه که تو یه ه*ر*ز*ه ي خیابونی ای، حقیقت اینه که تو فقط زبون داری ولی از همه چیز ترس داری. حقیقت اینه که تو یه پاپتی ای. حقیقت یعنی اینکه انقدر بیچاره ای که ارزشت رو پونصد هزار تومن محک میزنن. حقیقت اینه که تو هیچی نداری. نه غرور، نه پول، نه هیچی و هیچی. حقیقت ایناست دلبر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغض بود که داشت خفه ام می‌کرد. همین از دستم بر می‌اومد، بغض کردن. نمی‌خواستم در مقابل این مرد مغرور کم بیارم پس لنگون لنگون نزدیکش شدم و زدم تخت سینه اش وگفتم: «من ه*ر*ز*ه ام؟ اره؟ منی که تو فقر تمام بودم. منی که شیشه های ماشین پسر های پولدار رو تمیز می‌کردم و اون هام با ه*ر*زگی به تن و بدنم نگاه می‌کردن و بهم پیشنهاد می‌دادن ولی هیچوقت تن به این خفت ندادم. منی که از دار دنیا فقط پاکیم و دخترانگیمو دارم. آره من هیچی ندارم. اگه غرور داشتم بغض خفه ام نمی‌کرد. اگه پول داشتم سر یک میلیون هه یک میلیون نه، پونصد هزار تومن من رو نمی‌آوردن اینجا. من هیچی ندارم اگه داشتم اینجا نبودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دادزدم: «من هیچی نیستم هیچی ندارم. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدام کم کم آروم تر شد ولی لرزش بدنم زیاد شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌لرزیدم و گریه می‌کردم. زانوهام دیگه طاقت نیاورد و افتادم زمین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلناز و سروش با ترس به سمتم اومدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالتم عادی نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لرزش بدنم انقدر زیاد شده بود که اگه کسی بهم دست می‌زد اون هم می‌لرزید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاهام خیلی بیشتر از قبل می‌سوخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داغ کرده بود. شروین که تا اون موقع بی تفاوت ایساده بود به سمتم اومد و بغلم کرد و درگوشم زمزمه کرد: «معذرت می‌خوام دلبر معذرت می‌خوام آروم باش آروم باش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما نمی‌تونستم آروم باشم خیلی حالم بد بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین داد زد: «یک لیوان آب بیارید.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد چند دقیقه روی لبم احساس خنکی دلنشینی کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لیوان رو خم کردن که محتواش که آب بود توی دهنم ریخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از ده دقیقه لرزش بدنم کمتر شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقریبا بهتر شده بودم و خواستم بلند شم که دستی رو مقابلم دیدم که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی سرم رو بلند کردم متوجه شدم صاحب دست کسی نیست جز شروین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو پس زدم و بلند شدم که از سوزش زیاد کف پام اشک تو چشمام پر شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلناز همینطور که گریه میکرد گفت: «قربونت بشم خوبی؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره فقط....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فقط چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پام خیلی می‌سوزه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین گفت: «بریم عمارت ما بهت کرم می‌دم بزن به پات. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چپ چپ نگاهش کردم وگفتم:«نیازی به دل سوزی شما ندارم آقای شروین. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و روی آقاش خیلی تاکید کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دلناز، شروین وسروش رفتیم تو حیاط عمارت که سروش گفت: «دلناز با من بیاد دلبرم با شروین. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اعتراضی نکردم چون اعصاب بحث کردن با شروین رو نداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین به سمت یکی از ماشین ها که قرمز بود رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل جوجه اردک ها که دنبال مامانشون هستن دنبال شروین راه افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار ماشین شد. خواستم برم پشت بشینم که گفت: «دلبر خانوم من راننده ی شخصی شما نیستم. پاشو بیا جلو بشین.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حرف رفتم جلو نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همیشه آرزوم بود سوار همچین ماشین هایی بشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی کنجکاو بودم بدونم اسم این ماشین چیه؟پس پرسیدم: «اسم این ماشین چیه؟ »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فراری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آهان شما فقط یک ماشین دارید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس چندتا دارید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یک هفت هشتایی داریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از همین ماشین گرونا دیگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آهان، ما داداش دادمهرم می‌خواست یک پیکان دست دوم بگیره پولمون نرسید برای همین گفتن خرج مدرسه ی شما باعث شده ما عقب بمونیم و تو خرج بیفتیم برای همین نزاشتن بیشتر از ابتدایی درس بخونیم بعدشم من شدم شیشه پاک کن ماشین ها و آبجی دلنازم شد گل فروش. داریوش خان هم که فکر عیش و نوش خودش بود و پولهایی که از ما می‌گرفت می‌رفت خرج دوست دختراش می‌کرد. دانیالم از خودمون پول می‌گرفت بعد یک لباسی شلواری چیزی می‌خرید اون هم از حراجی ها و بعد کلی منت سرمون میزاشت. ولی دادمهر کار میکرد خیلی خوب بود. پول مواد بابام هم دادمهر می‌داد که من و دلناز رو با کمربند نزنه که چرا کار می‌کنیم پول نداریم. داریوش هم که تا یک خطایی می‌کردیم و یا با دوست دختراش دعواش می‌شد من و دلناز رو با کمربند می‌زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین پرسید: «دلبرچندسالته؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هفده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس بچه ای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی نگفتم که پرسید: «مادرت چه کاره بود؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به تته پته افتادم: «ما..ما..مامانمو....ن..دی...دمش. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آهان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه تو راه چیزی بینمون رد و بدل نشد تا اینکه جلوی یک عمارت خیلی خوشگل ایسادیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین چندتا بوق زد که در رو براش باز کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد عمارت شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای اینجا شبیه اون باغیه که تو روزنامه دیدم. خیلی ناز بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد که شدیم پشت سرمون دلناز و سروش هم اومدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین دوباره بداخلاق شده بود و با تندی گفت: «سریع گمشو پایین.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در ماشین رو باز کردم و تندی گفتم: «گم شدی. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و لنگون لنگون در‌رفتم پیش سروش ودلناز.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروش گفت: «بازم دعواتون شد؟ »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه بابا این داداشت دوگانگیه شخصیت داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهی کشید و چیزی نگفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی‌فهمیدم که چرا وقتی شروین به سروش زور می‌گفت یا اینکه سروش بزرگتر بود چیزی به شروین نمی‌گفت. این آه های پی در پی سروش هم کنجکاو ترم می‌کرد که قضیه ی اینا چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروش گفت: «بریم داخل. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای خدا پاهام خیلی درد می‌کرد و همینطور خیلی می‌سوخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زور اون مسافت طولانی رو طی کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد عمارت که شدیم دهنم از تعجب باز موند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمارتشون خیلی خوشگل و ناز بود که هرکی می‌دید اش به وجد می‌اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین گفت: «لاله؟ »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دختره ریزه میزه وخیلی مرموز از آشپزخونه بیرون اومد. یا امام این لباس نمی‌پوشید سنگین تر بود. یک لباس آستین کوتاه سفید و جلیقه ی مشکی و یک دامن کوتاه که تا روی زانو اش بود تن اش کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاله گفت: «بله آقا؟ »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یکی از اتاق های خدمتکارها رو تو طبقه ی پایین حاضر کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چشم آقا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاله رفت و شروین رو به من و دلناز گفت: «لباس کارتون رو براتون می‌فرستم. همه اتون مجبورید و موظفید که اون رو بپوشید. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم: «نگو که باید از لباس آلاله جان بپوشیم.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لاله، نه آلاله. اتفاقا باید از همون بپوشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من صد سال سیاه از اون لباس ها رو تنم نمی‌کنم که همه جام بزنه بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وقتی من امر می‌کنم مجبوری که بپوشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من همچین غلطی نمی‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دادزد: «رو حرف من حرف نزن.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم مقابل دادزدم: «ن م ی پ و ش م»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین به سمتم حمله کرد و گلوم رو توی دستش گرفت و داد زد: «رو حرف من حرف نزن فهمیدی؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که با کوبید شدن در ازم فاصله گرفت که‌

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک مردی بدو بدو به سمت شروین اومد وگفت: «آقا؟ آقا؟ »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی شده حیدر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقا شیدا خانوم اومدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین پوفی کشید وگفت: «خب چرا خبر می‌دی؟ بگو بیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز یک ثانیه از حرف شروین نگذشته بود که یک دختر سرتاسر عملی وارد شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازهم نتونستم جلوی دهنم رو بگیرم و گفتم: «یا حضرت جن خودت ظهور کن. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروش دستش رو جلوی دهنش گذاشته بود و ریز ریز می‌خندید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون دختره که فهمیده بودم اسمش شیداست خیلی بد بهم نگاه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروش چنان نگاهم کرد که حس خیسی شلوارم بهم دست داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلناز دستم رو نیشگون گرفت که گفتم: «آخ چته؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درگوشم گفت: «خیلی دلت می‌خواد تنبیه شی؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه والله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس خفه شو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی نگفتم که شیدا با عشوه به سمت شروین رفت و گفت: «سلام عشقم » و گونه اش رو بوسید که جای رژلب قرمزش روی گونه ی شروین موند که گفتم: «لپ گل گلی افزایش یافت.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروش نتونست جلوی خودش رو بگیره و زد زیرخنده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین دادزد: «لاله؟اتاق اینا آماده نشد؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاله بدو بدو اومد و گفت: «چرا آقا آماده است.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بادندون قروچه ای گفت: «پس راهنمایشون کن.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند ژکوندی زدم و گفتم: «خیلی تشکر. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاله به سمت یک جایی حرکت می‌کرد و ماهم دنبالش راه می‌افتادیم. جلوی یک در بزرگ قهوه ای ایساد وگفت: «برید تو.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرو گفتم: «باگوسفند که حرف نمی‌زنی.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زد وگفت: « شاید حرف می‌زنم.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نوچ من بابای تو نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی گفت: «هو درست صحبت کن. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هلش دادم و گفتم: «اگه درست صحبت نکنم چی؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من رو دیونه نکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو مادرزادی دیونه هستی دیگه از این بیشتر امکان نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی نگاهم کرد و چیزی نگفت و رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل اتاق شدیم. اوه عجب خوشگله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم: «عجب جاییه اینجا.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلنازگفت: «ندید بدید بازی در نیار.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا نه اینکه خیلی دیدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچی نگفت که رفتم نشستم روی تخت و بالاپایین پریدم وگفتم: «چقدر نرمه. خیلی حال میده بپری بالا بیای پایین. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلناز خندید وچیزی نگفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلناز رفت سمت کمد و بازش کرد که هردو با دهن باز نگاه کردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم «چقدر لباس!»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره چقدرم رنگارنگن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مایی که تا حالا بیشتر از دوتا لباس خونگی و زیر و رو فرقی نداره هرکدوم رو نداشتیم اونم دوتا داشتیم که اگه کثیف شد بی لباس نمونیم وگرنه بیشتر از یکی برامون نمی‌خریدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا این همه لباس رو ببینیم خب معلومه که تعجب می‌کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوشحال به سمت دراور رفتم و در یکی از کشوها رو باز کردم که دیدم اونجا هم لوازم آرایشی و یک چیزای بود که اصلا نمیشناختمشون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشغول خرکیف شدن بودیم که در اتاق به صدا در اومد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلناز گفت: «بله؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاق باز شد و یک پیرزن وارد شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو نگاه اول خیلی از پیرزن خوشم اومد قیافه ی مهربونی داشت و به دل مینشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتا لباس دستش بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم: «سلام.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند مهربونی زد وگفت: «سلام دخترم.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و دستم رو به سمتش دراز کردم و گفتم: «دلبرم خدمتکار جدید.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو توی دستم گذاشت و گفت: «آدینه هستم سرخدمتکار اینجا.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی خوشبختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منم همینطور دلبر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلناز هم دستش رو دراز کرد و خودش رو معرفی کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آدینه خانوم گفت: «هردوتون باید این لباسارو بپوشید.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باسرتقی گفتم: «عمرا.قضیه بی ناموسی باشه من نیستم. بابا من این لباس نپوشم و بپوشم هیچ فرقی نداره.همه جام میزنه بیرون.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آدینه چشمکی زد وگفت: «یک ساپورت پات کن ردیفه.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عه عه راست می‌گی ها آدینه جون.خوشم اومد خیلی باهوشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید وگفت: «اینارو بپوشید و بیاید پایین وظیفه هاتونو بهتون بگم.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای به چشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آدینه لبخندی زد و از اتاق بیرون رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به کمک دلناز لباس هارو تنم کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وای این چقدر تنگه. مثل آدم آهنی باید راه بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وادای آدم آهنی رو در آوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلناز خندید وگفت: «بدو بریم پایین که کلی کار داریم.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ساپورت یادم رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخ راست میگیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع یه ساپورت مشکی پام کردم و با دلناز رفتیم پایین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که دیدم اون شیدا با یک نیم تنه ی قرمز و شورتک لی رو پای شروین نشسته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنجکاو شدم برای همین دست دلناز رو کشیدم و پشت ستون قایم شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلناز گفت: «چیکار می‌کنی؟ »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیس ساکت باش ببینم چی می‌گن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دلبر اگه بفهمن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خفه شو نمی‌فهمن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلناز پوفی کشید و چیزی نگفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیدا گفت: «عشقم مگه قرار نبود بیای خواستگاریم؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عزیزم فعلا زوده ما تازه باهم آشنا شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عه شروین مگه زمان مهمه؟مهم اینه که من و تو همدیگه رو دوست داریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وموهاشو پرت کرد تو صورت شروین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خندم گرفته بود، خندم گرفته بودا اما صبور بودم و نخندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیدا لبای شروین رو بوسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که یکدفعه بدون اراده داد زدم: «یاخدا بی ناموسی.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که شیدا از ترس از روی پای شروین پرید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین با تعجب به سمت صدا که ما باشیم برگشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلناز بدبختم با دو تا دستش زد تو سرش و سری به نشونه ی تاسف برام تکون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون لحظه خودم هم ترسیده بودم اما به زور به خودم مسلط شدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یا امام الان شروین میرینه بهم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوه خورده با عمه اش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه عمه نداشته باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب با عموش نوش جان میکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زرنزن الانه که شروین لهت کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع کردم به ایة الکرسی خوندن که شروین داد زد.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما دوتا اونجا چه غلطی می‌کنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باترس گفتم: «به خدا ما غلط نمی‌کنیم شما غلط می‌کنید.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین عصبی بهم نگاه کرد. تازه متوجه شدم چی گفتم که دودستی زدم تو سرم و گفتم: «غلط کردم یعنی غلط کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خب چیزه عمه ات غلط کرده نه نه اشتباه شد یعنی.....»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین دادزد: «بسه سریع برید پیش آدینه خانوم تا کارتون رو بهتون بگه که ول تو خونه نگردید. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه باشه خدا خیرت بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ودست دلناز رو گرفتم و بدو بدو به سمت آشپزخونه رفتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد آشپزخونه که شدیم دلناز گفت: «تو تا سر مارو به باد ندی آروم نمیشی نه؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بخدا دست خودم نبود یکدفعه از دهنم پرید. آخه اینجور کارا تو ایران.....» و لب پایینم رو گاز گرفتم و دستم رو به سمت در آشپزخونه دراز کردم و مثلا خطاب به شروین گفتم: «آخه دیونه اینجا ایرا.....»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که با ورود شروین به آشپزخونه دهنم همینجوری باز موند و دستم خشک شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین چپ چپ نگاهم کرد که به خودم اومدم و دستم رو پایین انداختم و دهنم رو درست کردم که گفت: «آدینه خانوم؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای آدینه اومد که با خنده گفت: «بله آقا؟ »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به اینا یک کاری بده که کم حرف بزنن مخصوصا به این مثلا دلبر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو پایین انداختم و دهنم رو کج کردم که آدینه گفت: «چشم آقا دیگه چی؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیچی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.