داستان زندگی دختری به اسم مهرنوش که در یک خونه با چند دختر پسر فراری دیگه آشنا میشه و… (پایانش خوش)

ژانر : عاشقانه، اجتماعی، معمایی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۳۵ دقیقه

مطالعه آنلاین با گرگها میرقصد
نویسنده: ریحانه اسدی

ژانر: #عاشقانه #اجتماعی #معمایی

خلاصه :

داستان زندگی دختری به اسم مهرنوش که در یک خونه با چند دختر پسر فراری دیگه آشنا میشه و… (پایانش خوش)

برداشتی ازاد از زندگی های واقعی اطرافمون

درباره این که یکسری میگن چرا -18زدم ..نمی خوام خواننده رو کنجکاو کنم که با خودش بگه وای چه چیزی نوشته شده ..نه ..اگر نوشتم -18 چون گاهی نویسنده تشخیص میده یک مطلب

یا عکس ممکنه خوشایند نباشه وبرا کسایی که خیلی رو یک موضوع خیلی دقیق میشن ازار دهنده باشه ..من اینجا گفتم -18 اما هرکسی که با روحیه اش بیشتر اشناست ومیدونه از 18 بالاتره ولی نمی خوره همچین رمانی به روحیه اش نخونه ..

بسم الله الرحمن الرحیم

با گرگ ها میرقصد ...

کوله مشکی صورتیم رو انداختم رو دوشم وخسته نگاه میکردم به پاساژهای شلوغ وپررفت وامد ..ساعت نزدیک 9شب بود ..مونده بودم کجا برم برای خواب ...استین های سیوشرت خاکستریم رو بیشتر کشیدم پایین تا انگشت هام گرم شن ..دستمو جلو صورتم گرفتم وها کردم ..نفسم به صورت بخار در امد ..دیگه چشمام پر از اب شده بود ..موبایلمم تو جیبم هی میلرزید ..گذاشته بودمش رو حالت بی صدا ..حوصلحه زنگ خوردن های بیهوده اش رو نداشتم ..نزدیک یک کافی نت شدم ..روش نوشته بود ه یک هم اتاقی خانوم نیازمندیم .با یک حساب سر انگشتی متوجه شدم که فقط پونصد هزار تومن تو حسابم هست ..بلاخره من که برم پیشش یک درصد باید پول اجاره خونه اش رو بدم ...میخواستم رد بشم ولی نگاهم افتاد رو شماره ..یکی از درونم میگفت :تو تماس بگیر شاید پول نخواست ..مونده بودم چیکار کنم ..با وزش باد سرد ..کلاه سیوشرتم رو انداختم رو سرم واهی کشیدم از سرما ...برای شانس هم که شده شماره رو سیو کردم تو گوشیم...بازم راه افتادم ..ازبین مردم درحال رفت وامد رد میشدم انقدر که تنه بهم زده بودن حس میکردم نصفم نیست..دستامو کردم تو جیبام وبرای سرگرمشدن داخل پاساژی شدم وبی هدف نگاه میکردم به ویترین های رنگی ...بادیدن بچه ای که وسط مادر پدرش بود ودست هردو رو گرفته بود ..چیزی تو دلم تکون خورد ..یک بغض کهنه قدیمی نشست تو گلوم ..درحالی که قطره اشکی رو که ناخود اگاه درامده بود رو پاک میکردم چرخیدم سمت راست که چشمم افتاد به یک پسر که اونم داشت منو نگاه میکرد ..چشماش مشکی بود وموهاش فشن بهم ریخته ..یک پاش رو زده بود به دیوار ودستاش تو جبیش بود زل رده بود بهم ..منم یک لحظه ترسیدم متوجه بشه کسی همراهم نیست تو این شلوغی دنبالم بیفته ..از الکی سریع گوشیم رو دراوردم واروم حرکت کردم ..دستمو کمی تکون دادم روی صفحه انگار که دارم شماره میگیرم ...بعدم بردمش کنار گوشم..گفتم :بابا پیداتون نمی کنم ..کجایید شما ؟...

اهوم باشه امدم ..

بحساب تماس خیالی رو قطع کردم وتند حرکت کردم ..این سیریش هم پشت سرم حرکت میکرد..از پشت یک رستوران فست فودی رد میشدم با دیدن یک مرد که داشت با اشتها به پیتزاش گاز میزد اشتهای منم تحریک شد ..مثل این ادمای مست کشیده شدم داخل ورفتم سفارش یک پیتزا مخلوط رو دادم ..این کنه هم پشت سر من سفارش داد ..راستش ترس داشتم ولی چون خیالم راحت بود که تو خیابون واجتماع هستم پس نمی تونه کاریم داشته باشه خیالم راحت میشد ..گوشه ترین جای رستوران پشت یک میز نشستم وکوله ام رو گذاشتم رو صندلی کناری ..گوشیم باز داشت میلرزید ..کلافه درش اوردم با دیدن شماره پوفی کردم پرتش کردم رو میز ودستامو زدم زیر چونه ام واز دیوار شیشه ای رستوران بیرون رو نگاه کردم ..که صدای گفت :اجازه دارم بشینم سر میز شما ؟؟..

چقدر مودب ..سرمو بلند کردم ونگاهش کردم ...سری تکون دادم که اونم صندلی روبه روییم رو بیرون کشید ونشست ..بی حرف باز نگاه کردم به مردم درحال رفت وامد ..نمی دونم چرا باانجام این کار ارامش میگرفتم ..شاید چون با دیدن خانواده های که امده بودن خرید ومیگفتن میخندیدن شاد میشدم ..ویک لبخند حسرت بار می زدم ...

صداش بلند شدکه گفت :خانوم ..اون بیرون چی داره که انقدر با اشتیاق نگاه می کنید ؟...

سرمو برگردوندم ونگاهش کردم وگفتم :چیز خاصی نداره اما خوشم میاد..جوابش شخصیه ...

لبخند کم رنگی زد وگفت :پدرت مگه دنبالت نیست ؟..

نگاهش کردم وگفتم :علافی داداش ؟...سرجدت من اصلا اهل هیچی نیستم ..میتونی بری ..

بلند خندید وگفت :دیونه ای دختر ..راستش دوستام قرار بود بیان بریم دور بزنیم اونم که اونا نیومدن ..میخواستم برم ..که تو رو دیدم گفتم حالا که تو هم تنهایی با هم حرف بزنیم همین ..مطمئن باش قصد ونیت دیگه ای داشته باشم میرم سمت اهلش قیافت داد میزنه چطور ادمی هستی ...

مکثی کردم وگفتم :چرا باید با تو حرف بزنم ؟..چطور انقدر راحت میپذیری پیش خودت که حرف بزنی با یک غریبه ..

دستاش رو زد زیر چونه اش وگفت :ازاونجایی که تو هم یک ادم تنهایی مثل من ولولو خورخوره نیستی ..گفتم محض این که تنهاییمون با حرف زدن واینا بگذره با هم باشیم .دلت نمی خواد میرم ..

موندم چی بگم...لرزش ویبره گوشیم رو اعصابم بود ..برش داشتم وکلا خاموشش کردم ...که گفت :بمونم یا برم ؟

همون لحظه سفارش ها رو اوردم گفتم :بمون ..

لبخند زد وگفت :اسمم پدرامه وتو ؟.

موندم اسم واقعی خودم رو بگم یا نه ؟..کمی فکر کردم ..گفتم :مهر نوش ...

لبخند زد وگفت :چرا مکث می کنی ؟..یعنی انقدر از حرف زدن با من میترسی ..

اخم کردم ودرحالی که یک برش از پیتزام رو بر میداشتم گفتم :نه تو ترسناکی .نه چیز دیگه ای فقط کم حرفم ..

سری تکون داد وحرفی نزد ..همین طور که داشتم میخوردم غذام رو به این فکر کردم که جای خوای ندارم ..بهتر بود زودتر تماس بگیرم با اون دختره وشرایطم رو براش بگم ..

دوتا برش از پیتزام رو خوردم وگوشیم رو برداشتم ..زیر چشمی نگاه کردم به پدارم که داشت میخورد غذاش رو ..جوری میخورد انگار هیچ چیز بجزءغذاش رو نمی بینه ...خندم گرفته بود ..سرمو بردم تو گوشی ودنبال اون شمار گشتم ..همین طور بلند شدم که پدارم گفت :میخوای بری ؟..

نگاهش کردم وگفتم :نه ..میخوام تماس بگیرم الان میام ..

سری تکون داد باز ..فقط میگی اگه اون زبون دوگرمی رو تکون بده جونش بالا میاد پسره ............

رفتم بیرو از رستوران ومنتظر شدم تا گوشیش رو جواب بده ...بعد از چند بوق صدای یک پسر امد که قبلش انگار با من نبود به یکی دیگه گفت :بهناز حداقل میخوای بخوابی این بی صاحبو خاموش کن ..

ترسیدم ..گفت :بله بفرمایید ...

مکث کردم وگفتم :سلام ..من این شماره رو روی شیشه یک کافی نت دیدم که یک هم اتاقی میخواست ..بعد ..

صداش امد که گفت :بیا این ادرس تا هم از شرایط بدونی هم حرف بزنی ..برات اس میکنم ..

فرصت نداد من حرفی بزنم ..به گوشی قطع شده نگاه کردم ..تموم سختی ها رو تحمل میکردم ولی حاضرنبودم برگردم اونجا ..

خواستم برم که صدای پدارم امد که گفت :بریم ..

دیدم کوله من رو دوششه وجعبه پیتزام هم دستشه ...گفتم :خوب تو خوردی ..من که نخوردم ..

بند کلاه سیو شرتم رو گرفت وگفت :حوصلحه ام اونجا سر میرفت ..حالا تو پارک میخوری دیگه بریم دور بزنیم ؟..

کوله ام رو ازش گرفتم که گفت :چی گذاشتی توش انقدر سنگینه ؟..

کوتاه گفتم :خو وسایلم دیگه ..

کوله روانداختم رو دوشم وجعبه پیتزا رو گرفتم سرش رو باز کردم ویک برش برداشتم وگاز زدم که لبخند زد وگفت :چقدر راحتی تو ..فکر کردم الان کلی تی تیش مامان بازی درمیاری ..

خندیدم از واژه ای که گفت ..درسته تو مجتمع بودیم ولی من وقتی گشنم بشه حالیم نیست کجام باید این خندق بلا رو پر کنم اول واگرنه افت فشار میگیرم ...همینا رو واسه پدرام گفتم که کلید اسانسور رو زد وگفت :اهوم چند سالته ؟..من 25

غذارو قورت دادم وگفتم :من 19 سالمه ترم اول دانشگاه هنر ..توچی ؟...

با لبخند گفت :چه عجب یکم تو بیشتر ازخودت گفتی فکر کردم تا اخر خودم متکلم وحده ام ..منم پدارم 25ساله ..دانشجو ترم اخر مهندسی ایتی ...

با خروج جمعی که داخل اسانسور بودن رفتم داخل ..دربسته شد گفت :خرید داری ؟..اگر داری بریم طبقه 3که لباس زنانه است ..

گفتم :نه من زیاد وقت ندارم ..بریم کلا بیرون ..من باید برم ..

طبقه هم کف رو زد وتکیه داد به دیواره اسانسور وگفت :کجا میری ؟..

هنوزم که هنوزه موندم جواب هاش رو چطور بدم ایا کارم درسته ؟...گفتم :معلومه خیلی ادم اجتماعی هستی با این که منو نمیشناسی داری همراهیم میکنی ..چه شخصیت جالبی ..

پوفی کرد وگفت :دختر جون نمی خواد جواب منو بپیچونی ..ازروی بیکاری گفتم یکم دور بزنیم باهم ..حالا هم شمابرو بخیر مارو به سلامت ..

گفتم :خو دیونه تو جامعه ما که انقدر خبر های مختلف هست که مثلا فلان دختر با فلان پسر نمی دونم کوفت وزهرمار ...من باید بترسم از شما دیگه ..

بلند خندید ...قهقه میزد ..خودمم خندم گرفته بود ..با خنده گفت :خیلی شخصیت با نمکی داری مهرنوش ..یکبار فعل مفرد بکار میبری یکبار جمع حالا هم این حرفت ...بهت حق میدم انقدر اینجور چیزا زیاده که اگه دختر پسری بخوا ن دوستی معمولی ویا چند ساعته مثل منو تو که از بیکاری داریم باهم حرف میزنیم ..بخوان داشته باشن ..همه اون جنبه رو نگاه میکنند ..میدونی این قضیه مثل همین رفتن تو فضاهای مجازیه ..تو فضای مجازی حرف میزنی ..چت میکنی ..پیام میدی به دیگران بااین که نمیشناسیشون ..اون ها هم تورو نمیشناسن ..انقدر که گیرن رو مسائله دوستی دختر پسر تو جامعه اکثریت براپرشدن وقت تنهایی میرن تو فضاهای مجازی ..البته یک چیزی هم هست که من خیلی قبولش دارم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون لحظه دراسانسور با تیکی باز شد خارج شدیم که گفتمم :چه نظری ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند بدجنسی زد وگفت :نه جدی تو بگو کدوم دوستی هست که بین دختر پسر نباشه بعد جرقه زده نشه بینشون ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قرمز شدم که خندید وگفت :نه جدی ..من فرهنگمون رو دوست دارم ..بعضی ها اسم این دوستی ها رو میذارن دوستی اجتماعی اما خب چرا این اسم ..بنظرم مزخرفه ..تو خارج اگه دونفر دوستمیشن همون اول مثلا میگن چرا میخوان دوست شن ..اما خب تو ایران بخاطر خیلی چیزا ووفرهنگ ها پیچیده است این مسئله ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون داد وگفتم :یعنی معتقدی که دوستی بین دختر وپسر بده ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی پرو وبدون خجالت اول یک برش از پیتزام رو برداشت ..اخرین برش بود ومنم خو دروغ گم گشنه ..تا وقتی یک گاز زد بهش نگاهم روی اون برش بود که خندید وگفت :بگیر نمیری همین جا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمم خندیدم کارتون پیتزا رو انداختم بیرون بااینکه دلم هنوز پیش اون برش بود گفتم :نه دیگه هم دهنی شد هم ولش کن خوب میگفتی ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راه افتادیم سمت در خروجی که گفت :بنظر من بهتره دوستی نباشه ..من که خوشم نمیاد ..عقیده من اینه که ..ببین تو دوستی یک دختر با یک دختر ویا یک پسر با یک پسر ..این دونفر به راحتی میتونند همو خوب درک کنند وراحت حرف بزنند ودردو دل کنند ..اما تو دوستی دونفره دختر پسر من هیچ گاه نمی تونم مثلا درد ماهانه ای که تو میکشی رو درک کنم ووقتی تو اینطوری هستی وبه من میگی مثلا دارم میمیرم من بگم اره مثلا منم اینطورم ای........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای بمیره بااین مثال زدنش ...خاک برسر دیونه اش کنند ..خدای بااین که امشب کوه غم بودم این پسره ناشناس دیونه داشت به خندم مینداخت ..نمی دونستم بخندم یا خجالت بکشم ..یکم درمورد حرفاش فکر کردم راست میگه ..کمی قرمز شدم که بازم خندید وگفت :خاله قزی گوش کن دارم میگم ..یا مثلا من از سختی های سربازی میگم واین جور چیزا ..ته این که تو با درد سر بازی رفتن من همدردی میکنی اینه که میگی میگذره وواسه پسر خوبه مرد میشه ..بعضیاشونم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش رو دخترانه کرد وگفت :واییییییییی من میمیرم واسه سربازی رفتن کاش دخترا هم میتونستن برن ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علنا میخندیدم بلند که ادامه داد ..حالا تو تصورشو بکن این تی تیش مامانی ها رو به عنوان تنبیه یکبار رو زمین پر خار بغلتونند میفهمند یک من ماست چقدر کره داره ..والا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند نگاهش کرم چشمام از زور خنده قرمز شده بود ..با لبخند گفت :حالا قبول داری که نباشه ..تازه این وسط ممکنه یا دختره یا پسره وابسته ودلبسته طرفش بشه ..درحالی که اون طرفش اصلا اونو نمی خواد وحساب دوست روروش گذاشته ..واینجاست که حرف دکتر شریعتی واقعیت میشه ..کسی که تو دوسش داری اون تو رو دوست نداره ..باز تو که اونو دوست نداری اون دوست داره ..اخرشم خودم اضافه کردم ..کلا یک مشت نفهم دورهم جمع شدیم تشکیل اجتماع دادیم ..والا ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندم پررنگ تر شد وگفتم ..قبول دارم مزخرفه دوستی دخترپسرحالا به هردلیل که باشه ..بریم که داره دیرم میشه ..مرسی از همراهیت ..خداحافظ ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر کردم الان میگه شماره منو بگیر ..ولی اونم لبخند زد وگفت :منم خوش حال شدم دقایق خوبی بود ..این سخنرانی هم که کردم برات گلوم خشک شد ..فیض کامل بردی از حرفام ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم که در اتوماتیک مجتمع باز شد وهجوم باد سرد بود که تو وجودم نشست از سرما زیپ سیو شرتم رو تا بلا کشیدم وکلاه ام رو دوباره انداختم رو سرم وگفتم :امیدوارم بازم ببینمت ..خدانگه دارت ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راستی الان یادم امد ممنون بابت حساب پول پیتزاها ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفت سمت یک پارس مشکی ودزدگیرش رو زد وگفت :خواهش می کنم ..میخوای تا یک جایی برسونمت ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درسته خیلی حرف زدیم وخندیدیم ولی ..........ترس بود دیگه گفتم :نه مرسی مزاحم نمی شم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متوجه شد ترسیدم خندید وسری تکون داد وگفت :دیونه ای دختر برو خدا حافظ ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم دیگه اصرار نکرد ..اروم راه افتادم ..از سرما ساق پاهام درد گرفته بود ..حالا خوب بود زیر شلوار کتونم یک ساپورت پام بود که پام گرم باشه ..یاد خانوم جون بخیر که همیشه به زور منو مجبور میکرد تو هوای سرد اینطوری پام کنم ..دلم براش یک ذره شده بود ..حیف نمی شد بهش زنگ بزنم ..چون مطمئنم منو قسم میده که بگم کجام وبرگردم ومنم رو حرفش نمی تونستم حرف بزنم ..به ادرسی که فرستاد ه بود همون مرده رفتم ..وسط تهران بود ..تویک کوچه کمی تاریک ..ساعت دیگه شده بود 11ومن با ترس وبسم الله گویان داخل شدم ..به پلاک ها نگاه میکردم ..جلو یک ساختمون دوطبقه ایستادم خودش بود ..خونه اجرنمای قرمز داشت وظاهر بیرونش خوب بود ..موندم زنگ کدوم طبقه رو بزنم ..بسم الله کردم وزنگ طبقه پایین رو زدم که زنی گفت :بفرمایید ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مکثی کردم وگفتم :من الان تماس گرفته بودم برا هم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم نذاشت حرف بزنم زنگ رو زد وگفت :بیا بالا درست امدی ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست ودلم میلرزید ..اروم وارد خونه شدم ورفتم بالا ...پشت در قهوای رنگ ایستادم دستم هنوز سمت زنگ نرفته درباز شد ودختری گفت :خوش امدی بیا داخل ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مکث کردم وگفتم :سلام ..مرسی ..اروم وارد شدم که گفت :خوب خانومی ..از خودت بگو ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.موندم چی بگم ..اگه میگفتم دانشجو هنر دانشگاه تهران هستم باخودش نمی گفت :تو که اهل تهرانی چرا دنبال خونه هستی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم :مهرنوش اذرمنش هستم ..دانشجو دانشگاه هنر از خود تهرانم هستم اما خب واسه مستقل بودن این حرفا دنبال یک خونه بودم که اون اگهی شما رو دیدم پشت شیشه کافی نتی ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشپز خونه اپن بود متوجه شدم داره قهوه درست میکنه ..یک دختر لاغر قد متوسط که موهای لختش رو دم اسبی بسته بود ..ابروهاش نازک وبینی استخونی وکشیده ای داشت ولب های خطی ..که به صورتش میومد چشماشم مثل این چینی ها بادومی بود ...تو همین چند ثانیه انالیزش کردم که با لبخند از اشپزخونه نقلی وکوچک خارج شد وگفت :...برام جالبه یک دختر بخواد مستقل باشه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موندم چی بگم ..مکث کردم وگفتم :بهر حال شرایط منم اینطوریه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم از قهوه اش خورد وگفت :راستش منم......اوممم بهنازم ..ناراحت نشو ولی مشکوکی ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسمو حبس کردم ویکباره گفتم :..من دختر مهندس اذر منش که کارخونه ساخت قطعات خودرو داره هستم .لینو گفتم بدونی نه خلاف کارم نه چیز دیگه ای ..از لحاظ شرایط مالی هیچ مشکلی نداشتم ..بخاطر یکسری مشکلات زدم ازخونه بیرون اون مشکلاتم هم شخصیه ..حالا هرطور که تو دوستداری ..تصمیم بگیر ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مکثی کرد وگفت :راستش این خونه مال من نیست ..منم از رامسر امدم ..چون دانشگاهم اینجاست ..صاحب این خونه یک پسره که طبقه بالا زندگی میکنه ...داییم باهاش دوسته وقرار شده منم اینجا باشم ..یعنی داییم منو معرفی کرد .خلاصه اینجا امدم چون خواب گاه دانشگاه ها پربود ..واینم لازمه بدونی که گاهی برادرم هم میاد اینجا ..اون دانشجو نیست ولی بخاطر شرایط مالی بدمون امده تهران کار کنه ...یعنی من تو یک تصادف مادر پدرمو از دست دادم ومن موندم با برادرم ..زمان میبره تا خونه ای گیر بیاریم ..فعلا همینا رو که لازم بود گفتم بهت ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاهام از سرمای که بیرون خورده بودم گز گز میکرد ..پاهام رو جمع کردم ورومبل مچاله شدم ..نمی خواستم برگردم پیش خسرو پدرم ..چند وقت پیش که میخواستم برم پیش صداشو بلند کرد وگفت :برو ببینم چقدر طاقت میاری بدون حمایت مالی من بمونی ..رفتی بیرون دخترم نیستی.اصلا برو توهم لنگه همون عوضی هستی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انقدر گفت وگفت که زدم بیرون ..اعصاب موندن باهاش رو نداشتم مخصوصا بخاطر رفتارهاوکارهای اخرش ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای بهناز رو شنیدم که گفت :چی شد نظرت چیه ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم :برا اجاره خونه واین حرفا قضیه چی میشه ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شد وگفت :اینو دیگه باید با خود سینا صاحب خونه هست حرف بزنی ..من ماهی 500هزارتومن دارم میدم ..تازه چون دوست داییم بود پول پیش نگرفت ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم وگفتم:حالا این اقا سینا هست برم باهاش حرف بزنم ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون داد ..اروم امدم بیرون دررو نبستم ..کفش های اسپرت عروسکیم رو پام کردم ورفتم سمت طبقه بالا ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنگ واحدش رو زدم ...بعد از چند دقیقه باز شد ..سرم پایین بود با باز شدن در سرمو بلند کردم ..نگاهم رو چشمای ابیش افتاد که داشت نگاهم میکرد ...بلاتنش لخت بود وشلوارک ادیداس پاش بود سرمو انداختم پایین سریع وگفتم :من امدم که باهاتون حرف بزنم واسه اینکه میخوام ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انقدر هل کرده بود که نمی فهمیدم چی دارم میگم ..اونم گفت :وایسا یک لحظه ..درخونه رو نیمه باز گذاشت رفت داخل ..ای بمیری مهرنوش ...ترق ترق انگشتای دستمو دراورده بودم ..استرس زیادی داشتم ..که صداش امد :بیا داخل ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم دررو باز کردم وکفاشامو دراوردم ...جوراب های هفت رنگ بافت تو ذوق میزد ..همیشه رنگ های جیغ وشادرو دوست داشتم واگه عروسکی هم میبودن حتما انتخابشون میکردم ..خانوم جونم همیشه سری با تاسف تکون میداد ومیگفت تو هیچ وقت بزرگ نمی شی ..سرمو بلند کردم ..اوه اوه ..انگار وارد یک مشروب خونه شده بودم ..ترسیدم بیشتر از همیشه ..همون جلو در ایستادم وگفتم :برای ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز داشتم حرف میزدم که گفت :بگیر بشین ببینم نصف شبی چی میگی تو از خواب بیدارم کردی دختر ..خوبه هروقت خواستی جای بری قبلش یک نگاه به ساعتت بکنی ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخ اخ ..اصلا یادم نبود گفتم :خیلی عذر میخوام شرمنده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک پیراهن فقط پوشیده بود ومثل اینکه زورش امده بود دکمه هاش رو ببنده ..نفس عمیقی کشیدم که گفت :درضمن خاله قزی ازاین به بعد اول سلام بعدا کلام ..مامانت یادت نداده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از استرس بازم به جون دستام افتاده بودم ومیچلوندمشون که گفت :بفرمایید بگید کارتون رو ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم وگفتم:سلام ..خب ..خب ..اصلا بین من امدم هم اتاقی بهناز باشم ..بعدبرای اجاره خونه واین حرفا گفت باید با شما که صاحب اینجا هستید صحبت کنم ..میشه شرایط خودتون رو بگید ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تموم این حرفا روکه میزدم زل زده بودم به چشماش اونم بدون پلک زدن نگاهم میکرد پرو ..یکی نیست حالا به خودم بگه اینو ..سرمو انداختم پایین ..روهرمیزش یک شیشه مشروب بود ولباس هاش پخش شده رو مبل ها ...ماشاالله تمیزی ..چشم نخوره شازده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین جور تو ذهنم براش حرف میزدم که گفت :ازکدوم شهر امدی ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موندم چی بگم ..بازم با دستام بازی کردم که گفت :توچته هی میری تو هنگ انگار ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کرده سرمو بلند کردم وگفتم :نه میدونید راستش من از خود تهرانم ..دانشجو دانشگاه هنر تهران ..میخوام مستقل باشم بعد ازهمین الان شروع کردم ..اشکال داره از نظر شما ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار براش جک گفتم :بلند زد زیر خنده وزیر لب گفت :چهه عجوبه ای این ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی ناراحت شدم ولی چیزی نگفتم که گفت :که میخوای مستقل بشی ..ترم اول دانشگاهی هم که هستی ..خوب دختر خوب مامان بابات کجان اونوقت ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو دلم گفتم :به توچه ولی گفتم :باید حتما به شما جواب بدم ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاروی پا انداخت وگفت :چرا ازخونه زدی بیرون ..بابای خوش غیرتت بفهمه درد سر میشه واسه من که به تو جا دادم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم :اقای محترم من نه جانی هستم نه خلاف کار ..دردسر هم براتون نمیشه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شد رفت داخل اشپزخونه اش وگفت :ازکجا معلوم ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کردم وگفتم :بگید مدرک چی قبول دارید تا بدم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهاشو داد بالا وگفت :محل کار پدرت کجاست ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی گفتم :اقای محترم تو اسمش رو فرار میخوای بذار ولی من ازاونجا امدم بیرون ادرس رو هم نمی تونم بدم ..نمی خووام پدرم چیزی بدونه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زد وگفت :اصلا بابا داری تو بچه جون ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونم به جوش امد گفتم :بله دارم ..مهندس اذرمنش ..کارخونه دار سساخت قطعات ماشین ...میتونی بری اونجا تا متوجه بشی جناب ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوتی زد وگفت :پس از بچه پولدارهای هستی که ادعای مستقلی وکلی ادا بازی دارن هستی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونستم جواب همچین ادمی رو چی باید بدم .گفتم :میتونم بمونم اینجا ؟...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مکثی کرد وگفت :اره ..و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز میخواست حرف بزنه که گفتم :میتونی بری تحقیق محل کار پدرم ولی اینکه خودتو معرفی کنی وحرفی بخوای ازمن بزنی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینبار اون نذاشت کامل حرف بزنم گفت :تحقیق رو که مطمئن باش میرم دختر جون ...دعا کن دروغ نگفته باشی که بچاره میشی من زندگی ارومی دارم نمی خوام بهم بریزه ...تاحدی هم تحقیق میکنم که بدونم پدرت هست اون اقا ..اسمت رو بگو کارت شناسایت رو هم میخوام ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیق کشیدم تا اروم بشم .همین طور که تو کوله ام رو میگشتم دنبال کارت ملی گفتم :اسمم مهرنوشه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارت رو گرفتم سمتش وگفتم :بگیر ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارت رو گرفت وبا دقت نگاهش کرد ..رو اسم پدر مکث کرد وگفت :خسرو اذرمنش ..خوب شب خوش خانوم کوچولو ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارت رو گرفتم که گفت :دیگه وسط حرف من هیچ وقت نپر دوما فردا هم که مطمئن شدم اون جناب باباته میام تا حرف بزنیم که چقدر اجاره بدی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوالی ذهنم رو مشغول کرده بود گفتم :اون اقا ..یعنی برادر بهناز همیشه میاد ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زد وگغفت :ترسیدی؟/..بهرحال خودت قبول کردی که هم اتاقی اونا باشی ..میخوای همین الان برو وقت منم نگیر که فردا نرم کارخونه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مکث گغفتم :نه هستم فقط ازکجا مطمئن باشم که به پدرم چیزی نمیگی ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی اب خورد وگغفت :بااین که این قضیه دردسر توش داره کمی ..ولی فقط برای مطمئن شدن میرم نمی گم اینجا هستی ..چرا ازخونه زدی بیرون ..نمی دونی اجتماع جایی خوبی نیست برایاین که یک دختر تنها بخواد توش باشه ..همین الان تو نترسیدی امدی ساعت 1شب منو ازخواب بیدار کردی بحثم میکنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کردم وگفتم :نه نترسیدم ..شرف داری کاری نکنی ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زد وگفت :شب خوش خانوم کوچولو..ولی بدون دیگه هیچوقت نسف شب مزاحم خواب یک پسر نشو ..گاهی شرف ندارن ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کرده رفتم بیرون درو بستم ..راه افتادم سمت طبقه پایین ..سرم پایین بود به موزاییک ها نگاه میکردم ...با 500تومن موجودیحساب بانکی چه غلطی میخواستم بکنم ؟...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خوردن سرم به چیزی سر بلند کردم دیدم خوردم به دربسته ...دستم گذاشتم رو سرم ویواش گفتم :اویییی...مامان ..دختره کور نابینا ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکباره صدای خنده دونفر امد از ترس پریدم هوا ...رفتم عقب که سرم باز خورد به گلدون کنار پنچره ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکیشون گفت :نمیری دختر خونت به گردنمون بیفته ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو تو دستام گرفتم وگفتم :توکی ؟/..به توچه اصلا ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنگ درروزدم که گفت :باادب باش خانوم کوچولو ... اصلا تو با خونه ما چیکار داری ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حدس زدم برادر بهناز باشه ..گفتم :خونه امه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهاشو داد بالا وگفت :خونه ؟؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک ابروش شکسته بود ..چشماش سبز بود..پوستش تیره قشنگ ...ته ریش هم گذاشته بود ..گفتم :اره ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع درباز شد وبهناز متعجب به من وبرادرش نگاه میکرد گفتم :بااجازه ..داخل شدم کفشامو گذاشتم تو جا کفشی که بهناز گفت :سلام داداش کی امدی ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو مبل نشستم کوله ام رو پرت کردم رو مبل کناری ..بهناز با لبخند داشت نگاهم میکرد داداشش اخم کرده بود گفت :همین الان ..ایشون کی هستن ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون لحظه بلند شدم ورو به بهناز گفتم :کجا میتونم لباسام رو عوض کنم ..اون اتاق مال کیه ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک دونه اتاق بیشتر نداشت خونه ..بهناز به من وبرادرش نگاه کرد وگفت :برو تو اتاق دیگه ..اتاق مال شخص خاصی نیست ..برو ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوله ام رو برداشتم ..یک کوله کوه نوردی بود توش رو پراز کتاب های درسیم کرده بودم با چند دست لباس ...باید خرید هم برم ..اما با کدوم پول ؟...یک کار نیمه وقت نیاز داشتم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل اتاق شدم دررو بستم ..همین طور که شلوارمو درمیاوردم صدای بهناز امد که گفت :هم اتاقی دیگه ..اسمش مهرنوش هست .دانشگاه تهران درس میخونه راستش تهرانیه ..میگه میخواد مستقل باشه واین حرفا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای برادرش امد که گفت :چرا راهش دادی تو خونه ..اخه کدوم دختری میگه میخواد مستقل باشه ..مشخصه فرار کرده ..معلوم نیست چه خانواده ای داشته ..وای ازدس کاری تو بهناز ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونم به جوش امده بود ..البته حق میدادم دید همه رو دختر فراری همینه ..حالا که زدمم بیرون باید پی همه حرفا وکارهارو بزنم به خودم اما خب نمی ذارمم کسی همین طوری حرف بزنه ..ساپورتم خوب بود .روش یک بلوز عروسکی توسی پوشیدم یک شال ازاد هم رو سرم گذاشتم ..جوراب های هفت رنگمو درنیاوردم اخه خونه کفش پارکت بود وسرد ...کوله ام رو یک گوشه گذاشتم رو رفتم بیرون ..نگاه بهنازوداداشش روم بود که گفتم :اقای محترم احترام خودتو نگه دار من خانواده دارم ..میدونی دلم میخواد جواب بهت بدم ولی مهم اقا سینا بود که همه جواب ها رو دادم به ایشون دلیلی هم نمی بینم که از خودم برای شما بگم ...شب خوش ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل روشویی شدم تا ابی به صورتم بزنم وبرم بخوابم از عصر خیابون گردی میکردم ..یک لحظه خدا روشکر کردم که اینجا پیدا شد واگر نه مثل بقیه باید تو پارک میخوابیدم اونجا هم یک پسر میومد منو میدزدید و..........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از فکر های ترسناک خودم دستمو گذاشتم رو دهنم وگفتم :وای نه و.............

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع درباز شد ..بهناز بود وداداشش گفت :چی شده ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیج نگاهشون کردم ..گفتم :ها .هیچی ..شب بخیر ..فقط کجا میتونم بخوابم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهناز متعجب نگاهم کرد وگفت :داخل اتاق بخواب ..منم میام اونجا ..مهرزاد هم تو سالن میخوابه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم ..داخل اتاق شدم ..سالمو برداشتم ..زیاد تو بهر حجاب اواین حرفا نبودم ...از لحاظ خودمعمولیه ولی خب یکسری ادم هم میگن بد حجاب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهام رو باز کردم وکشمو انداختم دور مچ دستم ..یک تخت دونفره داخل اتاق بود .طرف راستش دراز کشیدم ..دستمو بردم تو موهام وزمینه سرمو ماساژمیدادم وبه اینده نامعلوم خودم فکر میکردم ..ترس همیشه همراهم بود ..مطمئنم امشب اصلا خوابم نخواهید برد بااین که خیلی خسته ام ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون لحظه ضربه ای به درخورد ..نیم خیز شدم که مهرزاد وارد شد ..نگاهم کرد وگفت :ببخشید میخوام رخت خواب بردارم وودراز کشیدم وگفتم :خوب بردار ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سقف نگاه کردم ودستمو بردم تو موهام ..دلم میخواست بدونم خسرو چقدر بهم زنگ زده ..ازموقع رستوران گوشیم خاموش بود ...نیم خیز شدم ودست درازی کردم سمت گوشی ..گوشی روی زمین بود ..بیشتر غاز کشیدم ..سرانگشتم رسیده بود بهش ..یکم بیشتر خم شدم که گوشیم به دستم رسید ..نصف بدنم پایین بود پاهام بالا تخت ..موندم چطور برگردم ..انقدر خسته بودم که حال تکون خوردن نداشتم اما حالا اجباری بلندشدم ورفتم زیر پتو ..نفس عمیقی کشیدم ...گوشی روروشن کردم ..صدای ریز خنده میومد ..نگاه کردم دیدم مهرزاد درحالی که پتو بالیشت برداشته ریز ریز داره نگاهم میکنه میخنده..خوش خنده باشی ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا گوشی رو روشن کردم ..حجم اس ام اس ها بود که میرسید بهم ...با چشمایی گرد شده نگاه میکردم به صفحه گوشی ..بهناز داخل اتاق شد وگفت :ماشاالله چی همه خاطر خواه داری ..ترکوندنت .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کردم وگفتم :ای بابا خاطر خواه کجا بود بابامه ...بیا تهدیدهاشو باهم بخونیم ...خنده داره واقعا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرزاد گفت :چرا ازخونه فرار کردی میدونی دید خوبی ندارن دیگران نسبت به یک دختر فراری ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی پرت کردم رو تخت وگفتم :مهم خودمم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت :نه داری اشتباه می کنی ..تو داری تو جامعه زندگی میکنی ..الان امشب من این عکس العمل رو نشون دادم که گفتی سینا میدونه این حرفا کمی خیالم راحت شد ..اگه یکی دیگه بود بدترین نوع رفتار رو میکرد باهات حالا تو هرچند خانواده محترمی داشته باشی ...هرکسی رو از روی خانواده واصالتش میشناسن ...برگرد وزندگیتو خراب نکن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهناز لبه تخت نشسته بود گفتم :مرسی از نصحیت هات ..شب خوش ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفت بیرون وگفت :بلاخره خودت متوجه اشتباهت میشی ....گرگ زیاده توجامعه که بره های بی پناه رو بگیره ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت 2 بود ..بهناز خواب بود ..خودمم خسته بودم ولی خوابم نمی برد ..ذهنم رفته بود تو فاز منفی وفکر اینکه داداش بهناز هنوز بیدار باشه و...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم بلندشدم ورفتم سمت در اتاق ..پشتش کلید بود اروم دررو قفل کردم برگشتم رو تخت دراز کشیدم ..خیالم کمی جمع شد ..کم کم پلکام افتاد رو هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نور افتاب رو اعصابم بود ..اجباری چشمام رو بازکردم وروی تخت نشستم ..کمی گیج به اطاف نگاه کردم کم کم یادم امد کجام وچی شده ؟!!!...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلندشدم ..امروز که نمی شد برم دانشگاه باید دنبال یک کار نیمه وقت باشم ..خمیازه کشان رفتم سمت روشویی ..صورتمو اب زدم وبه خودم نگاه کردم ..موهای لختم تو هم گره خورده بود ..زیر چشمام پف کرده بود ..دوباره صورتمو اب زدم ورفتم بیرون ..که سینه به سینه مهرزاد درامدم ..خماره خواب بودم گفتم :صبح بخیر .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر جوابش نشدم رفتم داخل اتاق..روی موهام برس کشیدم ..صدای مهرزاد امد که گفت:میشه بیام داخل ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم گفتم :اره بخوام کاری کنم دررومیبندم وخودت میفهمی وارد نشی وقتی بازه راحت باش ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهامو بستم که گفت :میشه ازاین به بعد شال بذاری رو سرت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهامو دادم بالا وگفتم :کوتاه بیا داداش ..خفه میشم کلروز روسرم باشه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید وگفت :باشه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفت بیرون ..تعجب کردم از رفتارش ...یعنی تایید سینا براش انقدر سند بود که بیخیال شده بود ..سری تکون دادم وازتو کوله ام پالتویی خردلی رنگم رو دراوردم ..روی بلوزم تنم کردم وشال مشکی سرم کردم ..روساپورتمم یک شلوار کتون مشکی پام کردم ...زیاد اهل ارایش نبودم ..خودمم پوست خوبی داشتم که نیاز نداشته باشم از لوازم ارایشی استفاده کنم ..داخل سالن شدم که بهناز گفت :مهرنوش جان میدونم میخوای بری ولی یک لحظه صبر کن من برم بالا سینا کارداشت کتری هم رو گازه هواست باشه من سریع میام ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رومبل نشستم وسری تکون دادم ..چشم چرخوندم که مهرزاد رو ببینم ..نبود ..بی حوصلحه بلند شدم رفتم داخل اشپزخونه ..روی میز کره وعسل با نون تست بود ..بهتر بود قبل رفتن یک چیزی بخورم مطمئنم انقدر باید این درواون در بزنم تا یک کار مناسب پیدا کنم ..روصندلی فرفوروژه نشستم که صدای ریزی امد که میگفت :مهرنوش هستی هنوز ..؟؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی تعجب کردم راستش ترسمم بیشتر شد کمی ..اروم بلد شدم که فت :مهرنوش بیا ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس ومتعجب کل سالن رو که از اشپزخونه دید داشت نگاه کردم کسی نبود ..اروم وارد سالن شدم که گفت :مهرنوش بجنب دختر بیا ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سمت روشویی از چیزی که دیدم یک جیغ خفه زدم ودستمو مشت کردم گذاشتم رو قفسه سینه ام ..وناباور زل زدم بهش ..اروم گفت :نترس بیا اینو ببند ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خشک شده بودم انگار ..مهرزاد بود که داشت تو سرنگی یک ماده سفید رو وارد میکرد ..دونه های درشت عرق روی پیشونیش نشسته بود ..اروم گفت :مهرنوش دیگه جون ندارم تورو خدا هنوز که بهناز نیومده اینو ببند بزور تونستم دکش کنم بره ..بیا دیگه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو تکون دادم وگفتم :دیونه میمیری ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید وگفت :حالم داره بد میشه بیا دیگه این کشو ببند بالای بازوم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به کش تو دستش نگاه کردم که گفت :مهرنوش الان وقت صبر نیست ..بجنب ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم جلو ...میترسیدم بمیره خونش بیفته گردن من که دارم کمکمش میکنم ...اون حس پیشیمونی که از دیشب داشتم وسعی میکردم خفه اش کنم بیدار شده بود ...گفت :مهرنوش میشه بگی براچی گریه میکنی ..ببند این لامصبو ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کشو گرفتم وسعی کردم به خودم مسلط باشم ..گفتم :اینجا خوبه ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بینیش رو کشید بالا وگفت :خوبه ..خوبه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بستم ومسخ کنارش نشستم ...هنوز انگار باورم نمی شد ..گیج نگاهش کردم که سرنگ رو زد ویک اخیش زیر لب گفت ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو زدم زیر گوشم وخیره شدم به کاشی های کف وبه این فکر میکردم من چیکار کردم الان ...؟؟؟...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای خسته اش امد که گفت:چته تو ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودم امدم ..سریع بلند شدم وگفتم :بدبخت بهناز به چه برادری تکیه کرده ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم بیرون که عصبی گفت :به تو ربطی نداره ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم وگفتم :معلومه که به من ربط نداره ...خیلی بدبختی مهرزاد ..فکرشم نمی کردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امد جلوم درحالی که یک تی شرت ادیداس توسی با گرمکن تش بود وداشت رو رد سرنگ تند تند ضربه میزد ..دقیق انالیزش کردم ..شونه های پهن وعضله ای واندام توپر ..انگاری میره ورزش ..ولی چرا معتاده ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش امد که گفت :اهههههه بسه دختر جون ..چی میخوای تو ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زدم رو نون تست کمی عسل زدم وگفتم :دارم فکر میکنم هنوزم میتونی برگردی ..البته اگه غیرت داشته باشی ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو که گفتم ذهنم ناخوداگاه رفت سمت داریوش که باعث شد قطره اشک سمجی بیفته ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع پاکش کردم ورفتم سمت کوله ام که رو مبل داخل سالن بود ...صداش امد که گفت :مهرنوش به بهناز چیزی نگو ..خودم نمی خوام برگردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای توذهنم انعکاس پیدا کرد ..تورو سننه ..دلم میخواد میفهمی ..خسته ام ..خس..ته ...برو گمشو بیرون ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازصدای برخورد قاشق به فنجون ناشی سرمو بلند کردم که دیدم داره تو فنجون قهواش شکر میریزه ودرحالی که همش میزنه منو متعجب نگاه میکنه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغضی به وسعت دردم تو گلوم ایجاد شد ..برگشتم وعصبی رفتم سمت اتاق ..چکمه هام رو برداشتم از لابه لای وسایلم ورفتم سمت درکه گفت :مهرنوش یک چیزی بگو ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم عقب ..نمیدونم تو نگاهم چی دید که گفت :هی اروم باش ..مهرنوش صدامو داری ؟...دختر چت شد ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رومو ازش گرفتم درحالی که زیپ چکمه های مشکیم رو میکشیدم بالا گفتم :بی غیرت بدبخت بیچاره ...متنفرم ازت .......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درروباز کردم ودرحالی که میرفتم گفتم :بری به جهنم !!!!!!!!!....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب با چشمایی گشاد نگاهم میکرد ...مهلت ندادم بخواد حرفی بزنه ..درروبستم مکحم وتند از پله ها رفتم پایین ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم پایین بود واروم اشک میریختم ...تو حال خودم بودم ..این مرتیکه باارش منو برد به دوسال پیش ..ناخود اگاه اشکم بیشتر سراریز شد ..شال گردن سفید خزمو اوردم رو صورتم تا کسی نبینه از ترحم بیذار بودم ..تو پیاده رو ازبین هزاران ادم بی اعصاب که مطمئنا مشفله خودشون رو داشتم اروم داشتم میرفتم اما تو وجودم داشتم خورد میشدم ..اسمون ابری بود وباعث میشد بیشتر ازهمیشه دلم بگیره ...نفسمو دادم بیرون که بصورت بخار درامد ..دستامو بیشتر بردم تو جیب پالتوم وخیره بودم به شیشه کافی نت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ا گرفته شدم باوزوم ودورداده شدنم ..کمی از شال گردن سفیدم امد پایین زیر فکم ...عصبی گفت :تو کی هستی اصلا ؟...من هرکاری دلم بخواد میکنم میفهمی ؟؟...دوساعته دنبالتم نمیفهمی نه ؟...من ازت فقط کمک خواستم نه چیز دیگه ای ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با داد بلند که کشید ومنو همزمان تکون داد وگفت :چرا اون حرفا رو گفتی هان ؟..بی غریت منم یا اون بابایی عوضیت که گذاشته تو ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبمو گاز گرفتم وخودمو کشیدم عقب یک چند نفری ایستاده بودن نگاهمون میکردن ...دیدی گاهی که خیلی عصبی وغم الودی یکی میاد یک چیزی میگه وتو کلا اون لحظه دوست داری نبضت نزنه ..تموم عقده ها وصحنه های که ازشون متنفری وعذاب میبینی از جلو چشمت مثل یک فیلم رد میشن از جلوت ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز عصبی داشت نگاهم میکرد ..خسته ترازاونی بودم که بخوام با کسی دعوا کنم ..عقب تر رفتم ودستامو اوردم بالا وگفتم :بله بله ..ببخشید ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تند راه افتادم ..همه متعجب وکنجکاو نگاهم میکردن ومن دوست داشتم که نباشم ..بین این ادما های سیاه خاکستری نباشم ..تو جاده تنهایی ذهنم همین طور با خودم برم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شال گردنمو کشید بالا وکلاه سفیدمو کشیدم پایین تا جایی ابرو هام ...با دیدن پارک محله ای کوچیکی رفتم اون سمت ..کنار شیر ابش ایستادم تاکمی صورتمو اب بزنم ...شیرش بخ زده بود ..کلافه رفتم رو چمن ها نشستم وسرمو گذاشتم رو پاهام ...اروم اجازه دادم که خالی شم ...خداروشکر سرثبح زمستون کسی نبود تو پارک بجزچندتا بچه مدرسه ای که درحالی که برف بازی میکردن داشتن میرفتن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم این تراژدی کی قراره تموم بشه ...صحنه های مواد کشیدن داریوش مثل فیلمی تموم نشدنی وعذاب دادی جلو چشمام هی اکران میشد ..یا مهرزاد که گفت :بی غیرت باباته که .........سوختم ..به معنای واقعی کلمه سوختم ...محکم چشمامو بستم وزمزمه کردم خدایا حقمه ؟!!!!..این همه درد زیاده ها ؟!!!....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از صدای کسی که گفت :عروسک جون چی شده ؟...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترسیده سربلند کردم که نگاهم کرد با دقت ..یک پسری که یک پالتو مشکی بلند تنش بود وپیراهن مشکی موهاش رو فشن بهم ریخته داده بود بالا با چشمای مشکیش داشت نگاهم میکرد ...لبخندی زده بود ودرحالی که با دقت نگاهم میکرد گفت :چقدر نازی کوچولو ..چشمات کمی سرخ شده مماغ کوچولوت از سرما قرمزه لپاتم همین طور ...سفیدبرفی جون شاهزادت گمت کرده ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحالی که دونه های اشکم دونه دونه میریخت رو صورتم یاد بابا افتادم .شاهزاده من بابام بود ..تنها مردی که دوسش داشتم واون بی اعنتا بود ..مثل هردختر دیگه ای ..یعنی الان بابا خودش نمی گه من شاهدختش کجام ...؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز توفکرام غرق شده بودم که نشست جلوم وگفت :خانومی ؟...چند سالته ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستامو گذاشتم رو صورتم وگفتم :لطفا مزاحم نشید....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستاش رو صورتش بود ..دستای سفید ونازش که ناخن های لاک خورده صدفی رنگش که روش رو با خال خال های مشکی تزئین کرده بود ..تو نگاه اول یک دختر خوش پوش وشیک دیده میشه واز نزدیک یک شاه دخت کوچولوی ناز وملوس ...دستمو انداختم دور شونه اش که جا خورده سریع سر بلند کرد وگفت :اقای محترم برید ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم ..گفتم :من داشتم میرفتم یعنی داشتم ورزش میکردم از صدای گریه گربه ملوسی برگشتم تورودیدم ...چی شده خانومی ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کرد وگفت :تو کی ؟...نکنه مددکارهای اجتماعی تو خیابونا ریختن به ادمای ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لپشو کشیدم وگفتم :چقدر بامزه ای تو ..خونتون کجاست مال همین محله ای ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکباره رنگش گچ شد وترسیده بلند شد ..مچ دستش رو گرفتم که گفت :ولم کنید اقا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم گفتم :هیشششش...فعلا بریم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی میکرد دستش رو دربیاره از دستم ...که جفت بازوهاش رو گرفتم وتقریبا تو بغلم میبردمش جلوم ایستاده بود ویک ریز فحش میداد ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازوهاش بیشتر فشار دادم وگفتم :بهتره دوست باشیم باهم انقدر پنگول نکش خانوم ملوسه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو انداخت پایین ..دونه های گرم وداغ اشکش میریخت رو پشت دستم ..کشیدمش تو بغلم وازکنار گوشش گفتم :میدونستی ساعت هفت ونیم صبح تو پارک نشستن اصلا برای یک دخترناز وملوس خوب نیست ؟...اسمم..اوم ...رادمانه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم ..تو دستام بود وهمچنان داشت تقلا میکرد خودشو رها کنه ..کنار گوشش گفتم :بسه دیگه اروم باش ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرکتی نکرد ولی گفت :چیکارم داری بذار برم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفی نزدم که گفت :اقا ولم کنید من ازاوناش نیستم ..ولم کنید ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درماشین بنزمو باز کرد ونشوندمش رو صندلی وگفت :یعنی چی از اونا نیستی ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص وگستاخی تمام گفت :یعنی هرجایی نیستم ولم کنید ..افتاد الان ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم بلند که مجسمه جلو ماشینم رو شکوند ولبه تیزش رو گذاشت زیر گلوم وگفت :برو کنار ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم غلیظی کردم وگفتم :هنوز کوچولویی واسه این حرفا ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم خیره شده بود بهم ..زمزمه کرد ..همین ادم های کوچولو هستن که کارهای بزرگ میکنند ..اگه میخوای این تیزی رو فرو نبرم تو شاهرگت برو کنار ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشخص بود چقدر خودش ترسیده ..مچ دستمش رو سریع تو یک حرکت گرفتم وانقدر مچ دستش رو فشار دادم که اون تکه مجسمه ازدستش افتاد ..پاهاش رو دادم تو ماشین ودرو هم بستم ..بلافاصلحه درهارو هم قفل کردم ..کسی تو کوچه نبود ..مونده بودم چرا اصلا اوردمش ..یکی از ته ذهنم داد زد مگه اخلاق های گندتو نزدی کنار ..رفتم سمت مغازه که همون نزدیکی بود وزمزمه کردم فقط میخوام کمکش کنم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل اون مغازه شدم ...یک مغازه کوچولو بود به سر یک خونه ..انگار طرف گاراژ ماشینش رو کرده باشه سوپر مارکتی ..مرده پشت پیشخون بود وگفت :سلام چی لازم دارید ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم ونگاه کردم به قفسه شیر کاکائو ها درسته کوچیک وداغون بود ولی ازهمه مارک شیر کاکائو داشت ..از بهترینش یک بطری برداشتم با کیک صبحانه ..کیف پولمو دراوردم ..غرق بودم تو افکارم ..صدای مردرو انگار نمی شنیدم ...."اصلا اون مشکلی هم داره ؟...لعنت به تو رادمان که بازم تو منجلابی ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک ده هزاری گذاشتم رو میزش وشیر کاکائو برداشتم ..منتظر نموندم اضافیش رو بده ..رفتم سمت ماشین دیدم داره خودشو میزنه به شیشه ماشین واشک میریزه ..سریع درسمت خودمو باز کردم ونشستم ..تا نشستم مشت هاش بود که میومد سمتم ..مچ دوتا دستش رو گرفتم وگفتم :اروم باش ..میریم یک جای خوب تا اون موقع هم شیرت رو بخور ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیر وکیک رو گذاشتم جلوش ..خیلی ترسیده بود با وحشت نگاهم میکرد ..با حرص گفت این درهای وامونده چرا باز نمیشه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راه افتادم ودرحالی که ریز میخندیدم گفتم :تو فک کن چون کوچولویی تو توش بودی قفل کودک رو فعال کردم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص سر بطری رو باز کرد ویک تیکه کیک گذاشت دهنش وگفت :هر هر خندیدم ..دعا کن بابام پیدات نکنه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زدم ..یک دستمو زدم به لبه شیشه ودرحالی که دنده رو عوض میکردم گفتم :تو فکر کن پیدا کنه ..کارخوبی نکردی امدی بیرون کوچولو ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیر کاکائو پرید تو گلوش وبه سرفه افتاد ..این بخار های یخ زده رو سطح شیشه رو اعصابم بود ..بخاری مخصوص شیشه هارو روشن کردم وگفتم :نترس کوچولو ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیر وبا کیک پرت کرد طرفم وگفت :نگه دار ..یارو با توام میگم نگه دار ..کری نه ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص حرف میزد ..ذهنم الان درگیر بود این هم زرزر میکرد بیشتر رو اعصابم بود ..پشت چراغ قرمز یک چهاراه ایستادم ..عجب ترافیکی بود ..اصلا حوصلحه نداشتم ..افتاب تازه داشت یخ خیابون رو باز میکرد ..به ساعت نگاه کردم 8بود ..با تقه ای که به شیشه خورد سرمو بلند کردم ..تازه نگاهم افتاد به دختره که تو خودش مچاله شدم بود ..زانوهاش رو تو شکمش جمع کرده بود کوله اش جلو پاهاش بود وبا اخم وچشمای پراب داشت بیرون رو نگاه میکرد ..باز صدای ضربه به شیشه امد ..سرمو چرخوندم ..یکی از بچه های دوره گرد بود ..کلاه بافت مشکی سبزشکل صورتش رو گرفته بود وفقط قسمت چشماش باز بود یک سیو شرت پاره تنش بود ..کلی روزنامه هم تودستش بود ..دلم بحالش نسوخت اصلا ..ولی عادت داشتم روزنامه هرروز روبخونم ..شیشه رو دادم پایین وگفتم :یکدونه روزنامه میخوام .یکی از تو دسته اش جدا کرد ..نگاهم افتاد رو تایمر ..داشت سبز میشد ..سریع یک 5هزاری گذاشتم رو دسته اش وروزنامه رو پرت کردم عقب وراه افتادم ...نگاهم باز رفت سمت دختره که انگشت های لاک خورده خوشگلش رو باحرص میشکوند وصدای ترق ترق استخون دستش رو دراورده بود ..گفتم چیه ساکتی ؟..اسمت چیه ؟..چند سالته ؟...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون لحظه صدای گوشیش بلند شد ..سریع گوشی رو از دستش کشیدم بیرون ویک مشت محکم زدم رو فرمون خداروشکر این دختره کله شق جایی زنگ نزده بود ..بازم بی احتیاطی کرده بودم ..به صفحه گوشیش نگاه کردم ..اسم رومینا روش خاموش روشن میشد ..با حرص امد سمتم وخواست گوشی رو بگیره ..دستمو بردم عقب وگوشیش رو پرت کردم بیرون ..با داد گفت :اشغال عوضی نگه دار بهت میگم ..چیکار کردی مرتیکه الاغ ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک محکم خوابوندم تو دهنش وگفتم :زبونتو جمع کن ...اسمت ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفی نزد وازتو اینه نگاه کرد به گوشیش که له شد چون یک کامیون از روش رد شده بود ..با داد گفتم :اسمت ؟...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرید تو جاش وبرگشت نگاهم کرد ..ترس رو دیدم تو چشماش ولی سرتق گفت :به تو چه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو تکون دادم وگفتم :خوشت میاد الان برسیم اونجا بندازمت تو جون یک مشت مرد ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع گفت :مهرنوش ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم وگفتم :ازاول دیونه ..چند سالته ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بااخم کرد ..درهمون حین دنده رو عوض کرد ودرحالی که پامو رو گاز بیشتر فشار میدادم گفتم :کر میگم چند سالته ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو جاش بیشتر مچاله شد وگفت :19سالمه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشت اشاره ام رو به حالت فکر کردن چون عادتم بود بردم لای لبام "زیادی کوچیک بود برای کار من !!...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی ویلای سروش نگه داشتم وگفتم :چه رشته ای میخوندی ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس نگاه کرد به ویلا ..دست به سینه کیه داده بودم به درسمت خودم ونگاهش میکردم که چونش جمع شده ود واماده ریختن اشکاش بود ..بلند گفتم :با توام ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرید تو چاش چرخید سمت من وگفت :گرافیک میخونم..اینجا کجاست ..تورو هرکی میپرستی ولم کن ..خواهش می کنم .تو کی هستی اصلا ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زدم وگفتم :اون موقع که خوب بلبل زبونی میکردی کوچولو ..شجاع تر بودی چی شد پس ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بااخم نگاهم کرد وگفت :این درلعنتی رو باز کن میخوام برم بیرون ...ولم کن جناب ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم که بهش رو میدادم همین میشد دیگه !!..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیاده شدم ورفتم از بیرون درطرف اونو باز کردم ...کوله اش رو تو بغلش گرفته بود وبا ترس نگاهم میکرد ...دیدم کاری نمی کنه بازوش رو گرفتم تو دستم که گفت :هوووووو وحشی ولم کن خودم میام ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفته بود ..دستش رو ول کردم وچرخیدم ..پشت بهش داشتم میرفتم سمت در ویلا که بازش کنم که شروع کرد به دوییدن ...ادم بشو نبود این ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلاه سفیدش رو گرفتم که مجبور شد باایسته ...نفس نفس میزد ومدام میگفت :چیکار داری با من ؟..من نه دختر خرابی هستم ونه بیچاره ..ولم کن ...درضمن نه برات مواد جابه جا میکنم نه هیچ کار دیگه ای حتی اگه بکشیم ..خوب میبینی که به دردت نمی خورم ...پس با اجازه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت که بره ..دستمو بردم تو موهام ویک دستمو دور کمرش حلقه کردم وگفتم :بیا بریم بالا به توافقات خوبی میرسیم باهم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زور بردمش تو خونه ...تو حیاط که بردمش خسته ازاین جدال به در تکیه دادم ونفس راحتی کشیدم که گفت :داری حرصمو درمیاری وعصبیم میکنی یارو ....بزن بغل برم .روانی هستی تو ...کری ؟...میگم ن هیچ کاری برات نمی کنم ها ...حتی اگه به قیمت جونم باشه گرفتی ؟...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب نگاهش کردم این کی لحنش لوتی شد ؟..اصلا بهش نمی خورد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم نگاهش کردم که خودشو مچاله کرد وبحساب گارد گرفت ..خندیدم از حالتش اونم بلند ..ودرهمین حین بلند گفتم :شراره ..بیااینو ببر ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو انداختم پایین ودستی به موهام کشیدم وسرمو کج کردم نگاهش کردم که گفت :خو بگو واسه چی اینجا امدیم ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون لحظه شراره امد از پله ها پایین وگفت :سلام به اقا رادمان گل ..چطوری برادر ...مورد جدید داریم ؟...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(اززبان مهرنوش )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدای دختری برگشتم سمت ساختمان ویلا یک دختر که موهای مشکیش رو ساده ورها دورش ریخته بود با یک شلوارک لی که تا ساقق پاش بود وتاپ سرخی که تنش بود داشت میومد سمتمون ..یک ارشاب بافت هم روی شونه هاش بود که سرما نخوره ومن تعجب کردم که واقعا سرما نمی خوره ..دختره خُل تو این هوا اینطوری در امده ؟...از صدای رادمان دست از انالیز کردن برداشتم که گفت :سلام ..اره ..ببر بسازش ..اما خیلی سرتقه ها ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره مستانه خندید وگفت :درست میشه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امد سمتم که بازوم رو بگیره که خودمو کشیدم عقب وگفتم :هووو ولم کن میام ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره صورتشو اورد جلو منم باز رفتم رو خط انالیز کردنش ..لبای خطی ..چشمای مشکی معمولی ..دماغ نسبتا مناسب وکمی گونه برجسته ..به همراه یک ارایش محو ..از طرز ادامس جوییدنش چندشم شد ..تو صورتم نفسی کشید وگفت :لات بازی نداریم هانی گرفتی ؟...بیا بریم بالا ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم جوابش رو بدم که رو به رادمان که سرش تو گوشیش بود گفت :رادمان میایی بالا یا نه ..بچه ها دلشون واست تنگه ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادمان سرش رو بلند کرد وگفت :بگو کریسمس که شد بابا نوئل میاد ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره بلند خندید ورادمانم لبخندمحوی زد ..والا خُلن اینا الان کجاش خنده دار بود ..هر هر رواب بخندیدن ...پاهام خسته شده بود لب باغچه نشستم ودستای سردمو کشیدم رو هم وبردم سمت دهنم ونفس داغمو خالی کردم رو سرانگشتام ...زیر چشمی نگاه میکردم به اونا که این دختره تفلون به رادمان چسبیده بود وبی خیال من که داشتم میلرزیدم لاو میترکوندن ..خاک برسرا .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهمو چرخوندم سمت ساختمان تا این خاک برسرارو نگاه نکنم..نمای بیرونیش که خیلی عالی بود ..به زمین یخ زده نگاه کردم وتو دلم گفتم :خدایا غلط کردم ..غلط ...نجاتم بده ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم از سرما منجمد میشدم ..سرمو برگردوندم دیدم اینا ول کن نیستن عصبی وبلند گفتم :خاک تو سرتون کنند بذارید من برم یخ زدم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو رادمان ازش جدا شد وبلند زد زیر خنده ..دختره برگشتم عصبی نگاهم کرد که گفتم :چشاتو گرد نکن عجوزه خانوم که پاش برسه من از تو بدترم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک قدم امد سمتم که منم کوله ام رو انداختم رو شونه ام ورفتم سمتش ....که رادمان گفت :خانوما کافیه شراره ببرش داخل اینو ..روش کارکنید با بچه ها منم عصر میام ...فعلا ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادمان دررو باز کرد ..حسرت بار به درباز شده نگاه میکردم که گفت :بهت خوش میگذره دختر جون ...راستی یکبار گفتی بابات بفهمه نمی دونم یک غلطی میکنه واین حرفا ..میشه بگی کیه بابات ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه کردم تو چشمای سبز پررنگش ..با انگشت شستش کشید به گوشه لبش وسری تکون داد وادامه داد :اصلا ددی داری ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کردم وبا غرور گفتم :اره ..دعا کن هیچ وقت تورو نبینه ...میکشتت ..گرچه میفهمه تا یک مدت دیگه واون موقع است که "باحرص ادامه دادم "مثل سگ باید ازش بترسی ودر بری ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شراره زد تو بازوم وبا خنده گفت :اوهو ...حتما واسه همینه ولت کرده ..همه کسایی که تو این خونه اند ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایش رو نروم بود برگشتم وگفتم :دهنتو ببند ..نمی دونم تو چرا انقدر ازدید من تفلون به نظر میایی ...بخاطر یکسری سائل شخصی زدم بیرون واگر نه مثل تو بی ریشه واصل نسب نیستم دختره هرجایی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قرمز شده بود از زور حرفام منم با پوزخند نگاهش میکردم که یکباره درباصدای بدی بسته شد از صداش لرز کردم برگشتم عقب که دیدم رادمان بدجور عصبیه وداره میاد سمتم ..فکر کنم تیک داره یارو هی با انگشت شصتش به گوشه لبش میکشید ...محکم هلم داد وگفت :ببین دوباره به روت میخندم دور برت نداره ...اینو بدون پدر تو هرخری هم که باشه انقدر جَنمش رو نداشته که تویی که دخترشی رو جمع کنه ..حق نداری به شراره وبه من ویا دیگران توهین کنی ..اینو هم خوب تو گوشات فرو کن که تو هم هرجایی هستی حداقل ازوقتی که از خونه بابای گرامیت زدی بیرون ...حالا همخفه میشی وهمراه با شراره میری داخل وهمه چی رو خوب یاد میگیری ...من گاهی خوش اخلاقم ..هیچ وقت سعی نکن عصبیم کنی که واگر نه بد روی منو مشاهده خواهی کرد گرفتی چی شد ..؟؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ضرب دستش که محکم زد به قفسه سینه ام ...روسینه ام درد گرفت خم شدم ودرحالی که قفسه سینم رو دست میکشیدم که شاید دردش کمی کاسته شه گفتم :اره متوجه شدم که تو یک گاووحشی هستی واینم یک عجوزه که معلوم نیست تو این ویلا چه گهی میخورین ...خر تویی هفت جد ابادت ..به پدر من توهین نکن گرفتی ..هرجایی هم که بازم تویی بی ناموس ..بدبختت نکنم اسمم مهرنوش نیست پسره ....(فحش ازاد ..هرچی دلت میخواد بچسبون تهش خخ)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماش از عصبانیت ریز شده بود وپوست لبش رو میجویید .دستش مشت شده بود که شراره گفت :ولش کن عزیزم ...این زبونش درازه میرم ادمش میکنم از دفعه بد مثل سگ باوفا فقط اطاعت کنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حرفای دختره بدجور حرصم گرفت ..چک محکمی خوابوندم تو گوشش وگفتم :تو خر کی باشی که منو ادم کنی ادم بودی این نمی شدی لاشی خانوم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا ترس برم داشته بود ولی سعی میکردم همین طور محکم باایستم ...از صدقه سری دایی بامرامم دفاع شخصی رو یاد داشتم ..چون ریزه میزه بودم به قول دایی ارمانم ..وانعطاف وعلاقه زیادی هم داشتم ..زود یاد گرفتم ...گادر گرفته یک پا عقب گذاشتم که رادمان با صدای ریز شده از خشم گفت :بدجور عصبیم میکنی ..بد...خیلی بد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زدم وگفتم :ریز میبینمت بچه ..برو کنار بذار برم ..نذاری بدشَری به پا می کنم ...بد ..خیلی بد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازاینکه اخر حرفش رو مثل خودش جواب دادم سرخ شد ..شراره دستش رو از رویگونه اش برداشت ومن تو دلم گفتم :ناز دستت مهری خانوم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امد جلوم خواست بازوم رو بگیره که با پام یکی محکم زدم به قفسه سینش که پرت شد عقب بلند گفتم :ولم کنید بذارید برم اشغالا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادمان دویید سمتم ..ترس برم داشت شدید ..درسته دفاع شخصی یاد داشتم ولی هیچ وقت زورم به مرد جماعت نمی رسید ...فقط درحط ضربه زدن میتونستم پیش برم اینکه بخوام به قول دایی خاکشون کنم کار من نبود ...هرچی هم باشه زورم نمی رسید ..خودمو خیلی ناتوان میدیدم ..موهامو محکم کشید وگفت :پس یاد داری مثل الا غ هم جفتک بندازی اره ؟...رادمان رادفر نیستم اگه تورو من ادم نکنم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پشت پامو اوردم بالا ومحکم زدم به شکمش که صدای اخش درامد ...شراره ترسیده داشت قفسه سینه اش رو ماساژمیداد درهمون حال گفت :رادمان ولش کن این دختره شره ...دردسر درست میکنه ..ول کن این سگ وحشی رو ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم با غیظ نگاه میکردم به دختره تفلون که یکباره از پشت منو انداخت رو کولش وگوشه لبش رو باز دست کشید وراه افتاد سمت ساختمان...از پشتش بیشگون های ریز میگرفتم ..واونم هی فشار میداد پهلو هام رو .شراره هم با لذت نگاهم میکرد که گاهی صورتم از درد جمع میشد ..تو دلم همشون رو فحش کش کردم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در شیشه ای رو باز کرد ..نگاهم به ویلایی مجلل افتاد وکمی از دست وپا زدن برداشتم ..البته زیاد مالی هم نبود عین اینو عمو سهرابب داشت .البته خو فرقم داره یکم دیگه ...رو اولین مبل های راحتی دم در پرتم کرد وگفت :خوب میدونم چطور درستت کنم ..پوزخند زدم وگفتم :نقصی ندارم که بخوای درستم کنی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کت چرمش رو پرت کرد رو میز وسه تا دکمه روی یقه اش رو باز کرد ..منم با نقابی خون سردانه داشتم نگاهش میکردم ..دست بسینه وزل زده به چشماش !!....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکمه های استینش رو هم بازکرد وخودشو پرت کرد رو مبل مقابل وگفت :خو نظرت راجع تنبیهت چیه ؟..چی دوست داری ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لودگی قهقه زدم که حرصش بیشتر شد ..گفتم :جلاد که دیگه از مجرم نمیپرسه چی دوست داری ؟..میدونی جناب خیلی خُلی ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک طرف صورتم از شدت ضربه اش کج شد سمت راست ...همون لحظه در اتاق انتهای سالن باز شد ودوتا پسر ازش خارج شدن ..صدای رادمان امد که گفت :به غلط کردن میندازمت دختره وحشی ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم وگفتم :خر کی باشی تو ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون لحظه صدای بلند خنده یکی از پسرا بلند شد نگاهش کردم یک شلوارک گشاد تنش بود با بلوز خاکستری گشاد وکلاه بافتی که روسرش بود ..وزنجیری دور گردنش که مثل سگش کرده بود انقدر اون زنجیر محکم دور گردنش بود که مثل قلاده سگ بودبنظرم براش ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادمان داد زد خفه شو شیر برنج ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دعوا احتمالی اونا لبخند زدم که پسره خواست بیاد سمت رادمان که دوستش که کنار پسره بود واز لحاظقیافه دست کمی از اون نمی اورد جلوش رو گرفت وگفت :ولش کن پژمان ..بریم بالا ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با رفتن اونا نگاهمو داد به رادمان وبی حوصلحه گفتم :سر جدت ولمون کن بریم ...دیوانه ای تو نه ؟...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو تو دستام گرفت که گفت :کجا میری ؟کجارو داری که بری ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر بلند کردم وگفتم :میرم خوه ..میرم پیش خانواده نصفه نیمه ای که دارم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زد وگفت :یعنی بابات قبولت میکنه خوشا به غیرت هچین بابایی ...پاشو برو بالا واسه امروز بسه ..پاشو ..به عطیه میگم اتاق خودت رو نشونت بده ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عصبی کشیدم ..وبلند شدم ..دوست داشتم با جفت دستام خفه اش کنم این مرتیکه اشغال رو ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راه افتادم سمت راه پله ها که صدای رادمان امد که گفت :عطیه ؟؟ ...عطیه بیا ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو حال خودم بود ..درسته این که الان اینجام همش بخاطر دیونه بازیایی خودمه اما اصلا ناراحت نیستم که امدم بیرون از اون خونه ..گاهی مشکلات الان رو بیشتر ترجیح میدم به بحث وجدل های تو خونه ...ارامشم بیشتره ..همین طور تو عالم خوردم بودم که یکی بهم تنه زد با اخم سربلند کردم دیدم یکی مثل چت از کنارم رد شد ..با تعجب برگشتم عقب که دیدم یک دختره تا خودشو دید عین هو چی خودشو گوله کرد تو بغل اون رادمان بی همه چیز وگفت :وای سلام ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره داشت حالمو بهم میزد با لحن لوس حرف زدنش ..جدی ته چهره نازی داشت ولی دلیل نمی شد به قول خودمو رفیقام شهلا وسوگند خودشو یارو خر کنه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک لحظه وجدانم گفت :بس کن مهری لاتی حرف زدن درشان ومنزلت تو نیست ...خندم گرفت از حرف سوگند که یادم امد ...شان منزلتت از پهنا تو حلقم مهری جون ..اینو تو اولین روز دوستیمون جلو دررستوران چون داشتن زیاد از حد خز بازی در میاوردن گفتم شان ومنزلتت خودتون نیارید پایین با این جنگولک بازیا این دوتا خله دیونم اینو گفتن بهم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن اون دوتا ایشی گفتم که رادمان اونو از خودش جدا کرد وگفت :ایشون عضو جدیدمونه اسمش مهرنوشه گرافیک خونده ببین استفاده مفید چی میشه ازش کرد ..دیگه این که اتاقش رو هم نشون بده که بره ..زیادم سر به سرش نذار رگ دیونه گی داره .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره عشوه ای امد وموهاشو داد پشت گوشش وگفت :چشم جناب دیگه ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتش رو پوشید وگفت :سولماز وپژمان چطورن ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم باز دارن چرت وپرت میگن رفتم بالا ..اخرین پله رو که رفتم ..مات موندم ..اینجا طویله بود یا خونه ..اون پسره پژمان با رفیقش رو مبل های راحتی جلو ال ای دی نشسته بودن وداشتن بازی میکردن .یک دخترم هم که حدس میزنم سولماز باشه اون طرف تر داشت حرف میزدن البته اون موبلند فرفریه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که نمی دونم کدومشون بود داشت با تلفن حرف میزد اون یکی هم داشت یک چیزی رو بسته بندی میکرد ..دور بر خیلی به ریخته وشلوغ بود ..داشت حالم بهم میخورد ..این خرس گنده ها چیکار میکردن تو این خونه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پوزخند به این ادمای دیونه روبه روم نگاه کردم وتکیه دادم به نرده پله ها که پژمان گفت :هی خوشگله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوش امدی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زدم که توجه اون دوتا دختر هم به من جلب شد وگفتن :ای بابا بازم یکی رو اورده ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو به نشونه اشنایی البته به مسخره گی تکون دادم که نگار کنارم قرار گرفت وگفت :رفقا اسمش مهرنوشه عضو جدید این خونه ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون لحظه ادامه دادم :البته طویله خونه ..اخه دیونه ها حال خودتون بهم نمی خوره تو این اوضاعی که درست کردین ..عطیه اتاق من کدومه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون لحظه شراره ازکنارم رد شد وتنه محکمی بهم زد وگفت :حالا خوبه میخواستی بری وامدی برا من اتاقم اتاقم میکنی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو پیچوندم ازپشت سر وکنار گوشش گفتم :کم سربه سرمن بذار خر فهم شدی ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از درد صورتش جمع شده بود که اون پسره که هنوزم نمیشناختمش زد به شونه پژمان وگفت :ای جون دعوا دخترونه میمیرم واسه دختربودنش ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک مشت ادم کثافت جمع شده اند تو این خونه وچه غلطی میکنند رو الله علم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عطیه بدون این که زحمتی به خودش بده من راهنمایی کرد تو اتاق…..یعنی تنها کاری که کرد این بود که با انگشت ته سالن رو نشون داد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کردم وراه افتادم سمت انتهای سالن که صداش امد که گفت :اخری سمت راست ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دقت به اتاق های که درشون باز بود نگاه میکردم همه چی خیلی مرتب بود فقط یک اتاق خیلی بهم ریخته بود ..سری تکون دادم ودربسته رو باز کردم ..وارد اتاق که شدم با دقت نگاه کردم همه چیزش مرتب ودکورش عالی بود یک تخت یک نفره وسط اتاق طرف راست یک کمد چوبی سفید رنگ ..کنار پنچره چند تا گلدون که فکر کنم از بی ابی داشتن هلاک میشدن ..از دیدن گل ها واقعا خوش حال شدم .تو هونه خودمون گوشه حیاط رو یک گل خانه کوچولو درست کرده بودم وتموم گل های مثل حسن یوسف یا شمعدونی واین جر گل ها رو پرورش میدادم ...کوله رو پرتاب کردم رو تخت وسریع رفتم سمت دری که فکر میکنم روشویی بود ..دستامو شستم ابی به صورتم زدم ..سرمو بلند کردم نگاهم افتاد روی گل های حسن یوسف که کمی پژمرده بودن وپرتوافتاب هم که روشون میافتاد بیشتر جمع میشد برگ هاشون ..تو مشت دستامو اب کردم وسریع حرکت کردم سمتشون ..اب تو دستام رو ریختم رو خاکشون ...روی برگ های نرمشون دست کشیدم ....باید هرچه سریع تر دمای اتاق رو هم متعادل می کردم ...دستمو رو پیشونیم کشیدم وشالمو پرت کردم رو تخت ..دور تا دور اتاق رو از چشم گذروندم تا یک جای خوب ببرم بذارمشون ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم از همه این تنش ها درد گرفته بود ...گلدون ها رو گذاشتم کنار تخت ونشستم لبه تخت ..یک پتو نرمینه با گل های سرخ رو تخت بود که منو یاد مادر جون مینداخت ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استرس این که چه بلایی قراره سرم بیاد راحتم نمیذاشت یک لحظه ..باید امروز تماس میگرفتم به دایی ارمانم ..ولی عمرا اگر با پدرم تماس بگیرم ..اصلا نمی تونم درست تصمیم بگیرم ببینم خودمم چی میخوام ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با باز شد در سریع اشک های روان شده رو گونه هام رو جمع کردم ..وبلند شدم ایستادم ..برگشتم سمت در دیدم شراره امدده داخل اتاق وداره نگاهم میکنه گفتم :چی میخوای ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مکث کرد ..تو صورتم دقیق شد ..اصلا دلم نمی خواست بفهمه که اشک ریختم ..چرخیدم رفتم سمت کوله ام که گفت :لباس اگه داری عوض کن وبیا بریم بیرون تا کارهات رو بگم ویاد بگیری ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم محکم دررو بست ورفت بیرون ...دیگه نمی تونستم خفه بمونم وخودمو بی تفاوت نشون بدم ..دررو که بست نشستم رو تخت وزار زدم ..دستامو جلوم گرفتم واروم به حال خودم گریه میکردم ..ترس داشتم اما حاضر نبودم برگردم تو اون خونه ...اصلا ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پای چشمامو دست کشیدم واب چشمام رو گرفتم ولی فاید نداشت ..با نرمه انگشتم کشیدم رو گلبرگ های مخملی حسن یوسف ..لبخند زهر داری به خودم زدم که حال روزم این بود ..که ناگهانی در باشدت باز شد ...تا امدم به خودم بیام ..متوجه حضور رادمان شدم که ظرفی پلاستیکی دستش بود ...پشت کردم بهش صورتمو تمیز کردم که گفت :خوب که گریه هات رو کردی بیا بیرون تا با همه اشنا بشی ..خوب گوشاتو باز کن دختر جون ..اینجا باید گرگ باشی تا بتونی از خودت وسهمت استفاده کنی ..بره بشی همه میخورنت ..بهر حال تو این خونه همیشه من نیستم که هوای پژمان وشایان رو داشته باشم ..میفهمی که چی میگم ..اگه نمی خوای دست درازی کنند بهت مثل گرگ درنده باش مثل همون وقتی که تو حیا جلوم ایستاده بودی ...باید بپذیری که با اینا هم خونه شدی وازادی نداری فعلا تا همین جا بسه که گفتم ...اینم غذات ..بخور وبعد بیا ..شانست گرفته خودم اموزشت میدم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(اززبان رادمان )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد ازاین که از خونه زدم بیرون ..واسه این که کمی اروم بشم واز التهاب حاکی از بحث بااین دختر زبون کم کنم نشسته بودموسیگارمو دود کردم ...خیلی سرتقه زبون نفهمه به تمام معناست ..به درخونه نگاه کردم وزمزمه کردم خداکنه پژمان وشایان حوس نکنند بخوان نزدیک دختره بشن واگر نه شربه پا میشد ...اما خب فیسش واسه کار ن عالی بود عالی ...یک ته چهره معصوم ولی جذاب داره ..چشمای مشکی که همیشه انگار برق خاصی داره ..واجزای صورتش هم که متناسبه به صورتش ...اما ازاین اخلاقش خوشم میاد که به وقتش میشه سرسخت وهروقتم بخواد میشه یک موجود ملوس وناز ...باید به راه بیارمش ..مطمئنا مفیده برا گروه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاکستر سیگارمو ریختم تو جا سیگاری وراه افتادم تا غذا بگیرم ببرم براش ..میترسیدم شراره برا تلافی بخواد معتادش کنه ..باید برم با اونم حرف بزنم که کسی کاربه کاراین دختره نداشته باشه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم از پله ها میرفتم بالا که دیدم پژمان اویزون شده به عطیه ودارن بحساب حرف میزنند این بشر ادم بشو نبود هیچ وقت ..چرخیدم سمت اتاق ها ..صدای ریز گریه میومد ..اولش خواستم دربزنم ولی روش زیاد میشد ناگهانی درروباز کردم ..گوشه تخت نشسته بود وبا دستپاچه گی بلند شد پشت بهم ایستاد وصورتشو تمیز کرد ...تموم حرف های که لازم بود رو براش گفتم ...از حق نگزریم خیلی ملوس ومعصوم بود ...دلم کمی براش سوخت اما خب خودش اینو خواسته که زده بیرون ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دراتاقش رو بستم که شراره هم از اتاقش خارج شد ودرحالی که بینیش رو میکشید بالا ومشخص بود مواد زده گفت :اِ سلام جناب کی امدی ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه کردم به چشمای گود افتاده اش وموهای پریشون دورش وگفتم :همین الان ..خوب گوش کن چی میگم شراره ..حق نداری کار به کار این حیونی بگیری ...گرفتی چی شد که ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز نئشه بود ..دستشو با بی حالی برد تو موهاش وداد بالا وگفت :سوگلیه ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دختر های نئشه بدم میومد ..با حرص گفتم :اره سوگلیه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امد نزدیک تر وتو چشمام نگاه کرد وگفت :پس من چی ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم وگفتم :برو کنار وقتمو نگیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستاشو مشت کرد درحالی که ازکنارش میگذشتم گفت :داغشو بذارم رو دلت ..تو بیداری وهوشیاری نمیشه کاریش کرد ولی تو خواب میتنم صورت صافش رو یکم خط خطی کنم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو فشار دادم بهم ودستامو مشت کردم وبرگشتم عقب وگفتم :با بد کسی داری بحث میکنی ..میدونی که قیافه داغونی داری وبه درد من دیگه نمی خوری بخاطر این چند سال هنوز دارمت ..کاری نکن که بفرستمت پیش سیاوش که خودت میدونی چقدر بدبخت میشی ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی با ترس نگاهم کرد وبعد سرشرو تکون داد ورفت تو اتاقش ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمو رو مبل پرت کردم ..نگاهم افتاد به سولماز که دستش رو شکمش بود ..یکمی از مشروب رو میز خوردم وگفتم :اون توله توهم که داره دردسر ساز میشه کی میاد خلاص شی هم تو هم ما ..کارات رو کی انجام میده ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کرد وگفت :رادمان درست حرف بزن میشنوه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند زدم زیر خنده ..اخه یک مشت لخته خون چی حالیش میشه ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم که تموم شد گفت :5ماه دیگه به دنیا میاد ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به شکمش نگاه کردم وگفتم :بدبختی خودت چرا میخوای اینو بدبخت کنی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفی نزد ..سرمو اوردم بالا ونگاهش کردم ..دیدم چشماش پراز اب شده وزمزمه کرد تو چرا زبونت بده ..نمیشه با من حرف نزنی ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کردم انقدر بدم میاد اززن حامله ..همشون تبدیل میشن به پنگوئن ..ولی واقعا خنده دارن وبرا خنده خوبن ..همینا رو برای سولماز گفتم که دستاشو گرفت جلو صورتش ودویید رفت تو اشپز خونه ..صدایی از پشت سرم گفت :چرا اون زن حامله رو میرنجونی حساسه دیوانه ...شوهرش کیه ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم دیدم مهرنوشه ..همون لباس های قبلش تنشه اخمم غلیظ تر کردم وگفتم :اونش به تو ربطی نداره ..بشین سرجات تا وظایفت رو بگم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص نشست وگفت :من کاری نمی کنم گفته باشم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خم شدم سمتش ونفسمو فوت کردم تو صورتش وگفتم :جدی ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلو دماغشو گرفت وگفت :گمشو اون ور حال بهم زن ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مچ دستشو محکم گرفتم وگفتم :اونم مشخص میشه که کی حال بهم زنه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(اززبان مهرنوش )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مچ دستم درد گرفته بود ..اما چیزی نگفتم :نگاه کردم تو چشمای سبز رنگش که خیلی روشن شده بود ..یک بلوز سبز پسته ای خوش رنگ تنش بود که با چشماش همخونی داشت ..کلا خیلی فیس عالی داشت ولی بد ادمی بود ..تو چشمام زل زده بود ..دستشو به حالت صوت برد سمت لبش وصوت زد ..با تعجب نگاهش کردم که یکباره یکی از بالای میز پرید ونشست رو پاهاش..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه کردم ..از چیزی که میدیدم نزدیگ بود سنکوب کنم ..دست کشید به سرش که اونم لجوجانه سرشو هی میبرد عقب وتکون میداد ..زبونش رو از دهنش بیرون اورده بود وزل زده بود به من ..اصلا نفس کشیدن رو فراموش کرده بودم ..دمش رو هی تکون میداد وبدن خاکستری رگش رو هی میکشید به رادمان ..با ترس گفتم :رادمان ببرش خواهش می کنم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید وگفت :نترس این تو خونه کلا ازاده وصوت بزنی میاد ..میخوای تو صوت بزن بیاد تو بغلت ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برق چشمای خاکستریش زیاد بود با دقت نگاهم میکرد ..حرفی نزدم که صدای عق زدن امد برگشتم دیدم سولماز دستش رو دهنشه وگفت :رادمان بازاینو اوردی خوبه میدونی به بوی این حساسم من ..بگو بره پایین ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم دویید سمت دستشویی ..رادمان دست کشید به سرش وگفت :هی چی شده زبونت کوتاه شده ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اب دهن نداشته ام رو قورت دادم وبه خودم وامدم وگفتم :نه فقط کمی شکه شدم ..اسمش چیه ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک جام دیگه برا خودش ریخت وگفت :اسمش گرگیه ...توله هاشم پایین هستن ...میتونی بری ببینیشون ..فقط بذار یک چیزی رو بگم ..این حیون بازم هرچی باشه وحشیه ورام نمیشه ..هیچ وقت نترس ازش چون اگه حس کنه طرف مقابلش ازش ترسیده حمله میکند و ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکبار دهنشو باز کرد وتوصورتم گفت :هَََََمم میخوردت ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازترس جیغ زدم که رادمان خندید وگفت:گرگی برو پایین ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتا ضربه زد بهش ورفت ..واقعا خودش یک لحظه انگار گرگ شد ...ضربان قلبم رو دویست میزد ونفس نمی تونستم بکشم..مخصوصا که آسم هم داشتم ..از شکی که بهم وارد شد ..بازم به نفس نفس افتادم که دستاشو انداخت دور شونم وگفت :عزیزم اروم باش گرگی که رفت ..اونم شوخی بود اما جدی بگیرش تو ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عرق سردی رو تنم نشسته بود که یکباره عطیه گفت:وا رادمان چشه چرا ایجوری نفس میکشه این ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تموم ماهیچه های گلوم وقفسه سینم منقبض شده بود کند نفس میکشیدم وخس خس میکرد عطیه دویید سمتم وگفت :مهری خوبی .هی ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو رو گلوم گذاشتم که رادمان هم پشتمو ماساژداد ..دیدم که شایان دویید این طرف وروبه شراره که میخواست بهم اب بده گفت :نده دیونه خفه میشه همین طوری نمی تونه نفس بکشه..رادمان قفسه سینه اش رو ماساژ بده وسعی کن ارومش کنی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی خواستم دستش به قفسه سینم بخوره ولی دیگه داشتم واقعا میمردم وکاری نمی تونستم بکنم که سولماز هم گریه کنون امد سمتم وگفت :ابجی بمیرم چی شده چیکارش کردی دیوانه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منظورش به رادمان بود که با اخم ونگرانی سعی داشت کارری بکنه ..سعی کردم بگم کوله ام رو بیارید که فقط تونستم یک کلمه کو بگم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان متوجه شد منظورم چیه با حراس دویید رفت تو اتاقم ...چشمام دیگه داشت سنگین میشد صدای سولماز داشت خیلی ضعیف تر میشد نمی دونم من داشتم کر میشدم ونمی شنیدم یا اون حرف میزد یواش ..صدای همهمه ها رو تو حالت خفه ای میشنیدم که یکباره یکی دهنمو باز کرد واسپریم رو گذاشت تو دهنم وبه جای یکبار زدن اسپری چند بار این کارو کرد شاید متوجه شده بود که داشتم میمردم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو که باز کردم ..سرم سنگین بود وهمه جا تاریک فقط نور چراغ خواب نارنجی رنگ بود که فضای اتاق رو روشن میکرد ..با چشم چرخوندن متوجه شدم تو اتاق خودم هستم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قفسه سینم درد میکرد وسرمم داشت میترکید از درد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو تخت نیم خیز شدم نشستم که همون لحظه درباز شد ..چون اون طرف تاریک بود متوجه نشدم فقط ازروی سایه افتاده رو دیوار متوجه شدم یک مرده ..نزدیک تر که امد نصف صورت سمت راستش روشن شد متوجه شدم رادمانه ..چشماش کمی قرمز بود ..نفس عمیقی کشید وگفت :خوبی ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو تکون دادم وبا چشم دنبال کوله ام گشتم تا اسپریم رو بردارم که دستش امد جلو صورتم وگفت :بیا اینهاش ..چرا نگفتی آسم داری ؟..خداروشکر بخیر گذشت ...بشین حرفامو بهت بزنم میخوام برم ..اصلا میدونی تو خود دردسر هستی ..من سال تا ماه هم نمیام اینطرف چون همه میدونند طبق برنامه باید چیکار کنند ولی تو از وقتی امدی تموم برنامه های منو بهم ریخی ..یک بلایی اسمونی انگار نازل شده سرم ..بشین حرفامو بگم وباید برم هرچه سریع تر .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم که دستمو گرفت وگفت :اتفاق ظهر تنهای چیزی رو که مشخص کرداین بود که تو آسم داری وترس برات بده خوب اگر میخوای دوباره با همچین موقعیتی قرار نگیری بهتره با ما راه بیایی ..بهتره بدون تنش وداد فریاد حرف بزنیم ..چطوره موافقی ؟..خواهش میکنم لجبازی رو بذار کنار درغیر این صورت منم روش حرف زدنم رو تغییر میدم ونزدیک به ظهر میکنمش ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط نگاه میکردم تو چشمای سرخش ..جدی ترسیده بودم سرمو نرم تکون دادم که لبخندی زد وواسه اولین بار رنگ چشماش تغییر کرد وامد جلو وتو یک حرکت موهای کنار صورتمو زد کنار وشقیقه ام رو بوسید ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس بدی بهم وارد شد ..ترس ازاین که بخواد اذیتم کنه یا ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه کرد تو چشمام وگفت :اینو فراموش کن ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی چی ؟..این کارشو ؟..گیج نگاهش کردم که صداشو صاف کرد ویکم جدی شد وگفت :خوب بهتره شروع کنیم ..میدونی تو امدی تو یک باند کوچولو پخش مواد ...بذار همه چی رو برات واضح بگم ..عطیه مسول گرفتن مواد بخش خودشه وبا سلماز اونارو بسته بندی میکنند ..پژمان راننده گروه هست وشایان هم دکتر این گروه هست که اگه افراد خاصمون که کم کم باهاشون اشنا یشی کاری شدن بهشون رسیدگی کنه ..شراره هم قبلا همراهم میومد تو جلساتی که با یک درجه بالاتر از دست فروش ها داشتم ..بخاطر برنامه های امنیتی واین چرت وپرتا ...متوجه ای ؟..حالا کار تو همینه ..شراره انقدر مصرف میکنه که از قیافه افتاده ..سعی کن با جو کنار بیایی ولج نکنی انقدر ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دقت به حرف هاش گوش میدادم ..خدایا غلط کردم غلط ....نمی دونستم چطور مخالفت کنم خدایی دیگه از بحث وتنش خسته شده بودم ...دستاشو تکیه گاهش کرد وگفت :سوال نداری ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم وگفتم :چرا اصلا اوردیم اینجا ..خیلی ادم دیگه بودن که واست کارکنند ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابه عادت همیشه با شصتش به گوشه لبش کشید وگفت :بخاطر فیس عالی که داری واسه کارم به درد بخوره حالا طی روزهای اینده بیشتر متوجه میشی ..درضمن ..بنظرت این که من بهترین جنس رو تو نگاه اول بردارم بهتره یا کلی بگردم شاید مثل اولی پیدا شد ؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لعنتی منو با کالا یکسان میکرد ..دندونامو فشار دادم روی هم وگفتم :من هیچ کاری نمی کنم ..میخوای هر غلطی هم بکنی بکن ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه واقعا خسته بودم ..اون ازگذشته درد کشیده من هیچی نمی دونست ..واسه پیدا کردن ارامش زدم بیرون واسه داشتن یک زندگی اروم ..واسه این که هرشب قبل خواب تموم عقده هام وهمه چی جلوم نیاد واعصابمو بهم بریزه ..اون هیچ وقت نمی فهمید ودرک نمی کرد دختری رو که حس میکنه ته خط زندگیش رسیده ..واز همه چی خسته شده ..داشت دکمه های لباسش رو باز می کرد ..با پوزخند نگاهش کردم ..دیگه بسم بود خدا ...خسته ام ..دیگه حوصلحه جنگ ندارم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو رو زانو هام گذاشتم وبی تفاوت همین طور نگاهش میکردم که زمزمه کرد حتما این کاریه ای که الان برات بی تفاوته ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی شدم وبا داد گفتم :وقتی مشکلات زندگیت از کیلش بزنه بالاتر وهیچ راهی واسه ازادی نباشه بی تفاوت میشی ..اون کاره تویی وهفت جد ابادت ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرصش گرفت از حرفم ..خودشو پرت کرد رو تخت کنارم ومن یکی از شعر های فروغ رو زمزمه میکردم ..به سقف نگاه میکردم که کمی از پرتو های اباژور روشنش کرده بود ..همین طور زمزمه میکردم ..دستای کثیفش خورد به موهام ..دلم میخواست مثل همه از خودم دفاع کنم ولی انقدر خسته بودم که از این نفس های پوچ که هیچ کاری نکردم ..فقط قطره های اشکی بود که سرمیخورد از گوشه چشمم وناپدید شد روی بالیشت زیر سرم ..انگاری تو یک عالم دیگه بودم ..همه چی خوب بود ..مامان دست بابا رو گرفته بود وداشتن با لبخند نگاهم میکردن ..هق هق کردم ..انگاری یکی نمی خواست که خوش باشم ..صحنه زدن های بابا که مامان سعی داشت از زیر دست هاش بره یادم امد ..تو درگاه اشپز خونه ایستاده بودم والتماس میکردم نزنه ...صورت مامان پرخون بود ..زجه میزدم که نزنه ...چاقو رو برداشت و...دیوانه وار میزد به بازوش ..دیوانه وار خودمو میزدم که نزنه مامانمو ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درک نمیکردن هیچکس درک نمی کرد ..سرمو فرو کردم زیر بالشتم ..خدایا بنده خوبت نیستم ولی خستـــــــــه ام ...زجر کشیدنم بسه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگاری یکسری از ادما فقط دنیا میان که باعث جدایی دونفر دیگه بشن وتو باید شاهد زجر کشیدن های اونا باشی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توهم باشی دیوانه میشوی باگذشتن درد های اینطوری ...هرلحظه ازعمرت را با نمایشی اینطور شروع میکنی وشب با اکران دوباره وزجر بخواب میروی ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای منو ازاون عالم جدا کرد که گفت :هیش ..مهری چت شده ..مهری اروم باش ..کی کشته شده ؟..اروم باش دختر ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توبغلش گرفته بودم وریز موهامو میبوسید ...لبامو سرشونه اش فشار میدادم که زجه هام نره بیرون ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.