رمان اگر چه اجبار بود به قلم nazi nazi
همه چیز برای من یک بازی بود.. یک بازی تلخ و اجباری..اصلاً نمیدونستم با این بازی چی به سر خودم و اون بیچاره میاد..فقط برام آبروی بابام مهم بود..اما اون بیچاره..!! تقصیری نداشت.. مجبور بودم در برابر نگاه های سرد و پرسشگرانش فقط سرمو بندازم پایین و سهم اون فقط سکوت بود..سکوت…!!صدای خرد شدن غرور و احساس و شخصیتشو میشنیدم..اما..کاری از دستم برنمیومد..خودمم بازیچه بودم! این لکه ی ننگی بود که داشت آبروی چندین ساله ی بابامو میبرد..چاره ای نبود..! نمیدونستم تا کی باید همدیگر رو تحمل کنیم..اما بد کردم باهاش! خیلی بد! اما هر چی بود..باید خودمو آماده ی یه زندگیه جهنمی و شوم که در انتظارم بود میکردم.. خودمو به تقدیر سپردم..هر چه بادا، باد….!!….دختری زجر کشیده…بی گناه مجازات میشود و در این مجازات پسری را هم با خود شریک میکند…نمیخواهد..اما برای حفظ آبروی پدرش مجبور میشود..همه چیز اجبار است… پایان خوش
ژانر : عاشقانه، کلکلی، ازدواج اجباری، همخونه ای
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۱ ساعت و ۴۸ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #اجباری #همخونه_ای #کلکلی
خلاصه :
همه چیز برای من یک بازی بود.. یک بازی تلخ و اجباری..اصلاً نمیدونستم با این بازی چی به سر خودم و اون بیچاره میاد..فقط برام آبروی بابام مهم بود..اما اون بیچاره..!! تقصیری نداشت.. مجبور بودم در برابر نگاه های سرد و پرسشگرانش فقط سرمو بندازم پایین و سهم اون فقط سکوت بود..سکوت…!!صدای خرد شدن غرور و احساس و شخصیتشو میشنیدم..اما..کاری از دستم برنمیومد..خودمم بازیچه بودم! این لکه ی ننگی بود که داشت آبروی چندین ساله ی بابامو میبرد..چاره ای نبود..! نمیدونستم تا کی باید همدیگر رو تحمل کنیم..اما بد کردم باهاش! خیلی بد! اما هر چی بود..باید خودمو آماده ی یه زندگیه جهنمی و شوم که در انتظارم بود میکردم.. خودمو به تقدیر سپردم..هر چه بادا، باد….!!….دختری زجر کشیده…بی گناه مجازات میشود و در این مجازات پسری را هم با خود شریک میکند…نمیخواهد..اما برای حفظ آبروی پدرش مجبور میشود..همه چیز اجبار است…
پایان خوش
فصل اول***
نگاهی بهم انداخت..خیلی سریع نگاشو ازم گرفت و به زمین دوخت! با بلایی که من سرش آورده بودم ، همین که نزد تو دهنم و منو جلوی آرایشگر و شیرین سکه ی یه پول نکرد نماز شکر داشت..!
شیرین نزدیکم شد دسته گلی که پُر بود از گلای لیلیوم و
رز قرمز به دستم داد..لبخند تلخی بهش زدم..
شیرین با اخم گفت: عروس عنق!
وارفتم..باورم نمیشد که عروس شدم و امشبم شب عروسیم بود! بعد 23سال..اونم اینجوری..!! دوباره همون غم همیشگی نشست تو نگام...شده بود کار هر روز و هر شبم!
شیرین شنلمو برام پوشید..حتی به خودش زحمت نداد بیاد تو و خودش به جای شیرین،
شنل و تنم کنه! اووووف....شیرین زیر بازومو گرفت و منو به سمت در خروجی کشوند..اینا وظیفه ی شیرین بود یا...!!
من با شیرین ازدواج کرده بودم یا اون!!؟ یه ندایی از درونم منو به خودم آورد
” این تازه اولشه ! وقتی اون غلط و میکردی باید به همه جاش فکر میکردی! بکِش راویس خانوم..”
جلوتر از من و شیرین راه افتاد و سوار مزدا 3 سفیدش شد..فیلمبردار ول کنم نبود مدام تذکر میداد که آروم و یواش راه بریم تا فیلمش خوب از آب دربیاد..بابا اصلاً من نخوام این فیلم خوب بشه کی و باید ببینم..؟!! اه..
این من و شیرین بودیم که داشتیم خرامان خرامان راه میرفتیم..
داماد با خیال راحت سوار ماشین گل زدش شده بود و داشت با چشاش مارو مسخره میکرد...مسخرم داشت
والا! داماد تو ماشینش بود و فیلمبردار به من و شیرین میگفت چطوری راه بریم!!..اینجوریشو تا حالا ندیده بودم..
شیرین درِ جلوی ماشین عروس و برام باز کرد..یه لحظه حس کردم شاید شیرین دوماد این مجلسه! اون آقا که لم داده بود رو صندلیشو حتی به خودش زحمت نداد بیاد کمک کنه چطوری من با این لباس سنگین سوار شم!!
نفسمو پرصدا بیرون دادم و با هر بدبختی بود سوار شدم..شیرین گونمو بوسید و گفت: تو باغ میبینمت خواهری!
در رو بست و رفت..حتی حال نداشتم بهش لبخند بزنم! هنوزم بوی عطر سرد و تلخش تو فضای ماشین بود..
پاشو گذاشت رو پدال گاز و ماشین از جا کـَنده شد..تموم حرصشو سر پدال بیچاره خالی کرده بود!
خوب میدونستم که نباید حرف بزنم چون فقط منتظر یه جرقه بود تا آتیش بگیره! از سکوت خفقان آور ماشین داشتم حرص میخوردم..
با ظبط ماشین ور رفتم اما همش آهنگای غمگین میخوند..خیر سرمون شب عروسیمون بود مثلاً.. داشتم دنبال آهنگ شاد میگشتم که صداشو شنیدم:
بیخود زحمت نکش! همه ی آهنگای من همین مدلین! پس هیچوقت اونی که میخوای و پیدا نمیکنی!
با حرص نگاش کردم..لعنتی! حالا نمیشد یه امشب یه آهنگ شاد میذاشت؟!! زیر لب غر زدم..
_ لعنت به این مراسم مسخره!
اخماش بیشتر رفت تو هم! چه رویی داشتم من! این آتیش و خودم به پا کرده بودم حالا داشتم ازش مینالیدم؟!!
همین که حرفی بهم نزد باید حسابی به خودم ببالم...شیشه ی ماشین و تا نصفه پایین کشیدم..چند تا نفس پی در پی و عمیق کشیدم..
نگام رو حلقه ی زرد و بدون نگین، دست چپم ثابت موند..اشک تو چشام حلقه بست..
با هر زوری بود بغضمو فرو خوردم..نه امشب وقت گریه نبود!! هیچ وقت فکر نمیکردم اینطوری ازدواج کنم..
بالاخره به باغی که مراسم توش برگزار شده بود رسیدیم..
اوووه چه خبر بود!! یه ایل مهمون ریخته بودن تو باغ..با دیدن ما، صدای جیغ و سوت و دست بلند شد..
بوی اسپند و صدای کر کننده ی ارکسترم که دیگه هیچی! لبخند مصنوعی رو لبام نشست..فیلمبردار سررسید..اصلاً معلوم نبود از کجا هی سر و کلش پیدا میشه..داشت کم کم کُفریم میکرد..
مجبور شد زودتر از من پیاده شه و بیاد و در سمت منو باز کنه..
نمیخواست بهونه دست بابام بده..بابام خوب حرکاتشو زیر نظر گرفته بود!
حداقل باید جلوی بابام وانمود میکرد که این ازدواج و قبول کرده..
دستام میلرزید..مثل مجسمه وایساده بود تا خودم پیاده شم..حرصم گرفت..پسره ی بیشـــــــور! خیر سرش دوماد مگه نبود؟!!
لعنت به تو! لااقل یه زحمت بکش دستِ مبارک و جلو بیار و کمک کن با این لباس سنگین پیاده شم...!
هیچ حرکتی نکرد..با غرغر و با سختی از ماشین پیاده شدم..حس کردم همه ی نگاه ها به منه! حس کردم همه سردیاشو دیدن و میخوان با چشم بهم ترحم کنن! بخاطر همین سرمو بلند نکردم..صدای فیلمبردار اومد:
_ آقا دوماد..دست عروس خانومو بگیرین و آروم آروم برین سر جاتون بشینین...
خشم و تو صورتش میدیدم..اگه بابا و نگاهای خیره ی مهمونا نبود قطعاً یه بلایی سر فیلمبردار میاورد..
الکی و خیلی سست بازومو گرفت و ادامه ی بلند لباسمو گرفت و کمک کرد تا راه برم! باز خدا پدر فیلمبردار و بیامرزه اگه اینو نمیگفت که این منو ول میکرد و خودش میرفت! ازش بعید نبود..
جلوتر رفتیم..انیس جون با خوشحالی نزدیکمون شد..نمیدونم چرا خوشحال بود؟؟ اون که میدونست عروسش چه غلطی کرده و با چه وقاحتی وارد خونوادشون شده! از اینکه یکی پیدا شده بود که به روم بخنده جون دوباره گرفتم!
انیس جون صورتمو گرفت و با دستش سرمو خم کرد و بوسه ای به پیشونیم زد..خیلی مهربون بود..جای مامان نداشتم دوسش داشتم..
با بغض گفت: خوشبخت بشید ایشالا...
بعد به پسرش نگاه کرد پیشونیه اونم با نرمی بوسید خواست چیزی بگه که اشکاش راه گرفت و بدون حرف کنار رفت..
عروسی بود یا عزا!!!
رادین و گیسو نزدیکمون شدن..گیسو دستای لرزون و سردمو گرفت و با لبخند گفت: ماه شدی راویس! دورت بگردم من!
آهسته تشکر کردم..گیسو خیلی هوامو داشت..شایدم دلش برام میسوخت و اینطوری بهم محبت میکرد! اما هر چی بود مهم این بود که طرفدارم بود ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرادین با همون جدیتی که ازش سراغ داشتم گفت: امیدوارم فقط عاشق هم باشین...همین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاش رو صورت برادر کوچیکترش ثابت موند..رادین با چشم خودش دیده بود که آروین چی کشیده! تو تموم این دو ماه شاهد زجر کشیدن و خشم و بی قراریای آروین بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرادین با لحن محکمی گفت: آروین! زندگیه تو از فردا شروع میشه! بازی نیس..حواستو جمع کن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواست چیز دیگه ای بگه که آروین خودشو تو بغلش انداخت و بهش اجازه ی حرف دیگه ای و نداد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب از علاقه ی شدید آروین و رادین به هم، خبر داشتم..رادین، آروین و مثل جونش دوس داشت..آروینم هلاک برادر بزرگ و مغرورش بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگیسو بازوی رادین و کشید و ازش خواست کنار بره تا ما بریم سر جامون بشینیم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرادین از بغل آروین خودشو کنار کشید و دستی به شونه ی آروین زد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و آروین خرامان خرامان به جایگاه عروس و دوماد که تقریباً گوشه ای دنج که با درختای پرتقال و سیب، خوشگل، تزیین شده بود رسیدیم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر دو روی صندلیامون نشستیم..آروین سرش پایین بود..داشت با حلقه ی طلا سفید و بدون نگین دست چپش،بازی میکرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز زیر کلاه شنلم، به خوبی لرزش دستاشو میدیدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیرین سررسید..کمک کرد تا شنلمو دربیارم..بابا جلو نیومده بود تا تبریک بگه! پوزخندی به فکرم زدم..تبریک؟!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای چی باید تبریک بگه؟ برای اینکه آبروشو راحت برده بودم؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحداقل میتونست برای حفظ ظاهرم که شده میومد جلو و صورت دومادشو میبوسید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهای سنگین تک تک فامیل و رو خودم حس میکردم..فامیلای ما که از شیراز اومده بودن و فامیلای آروینم که تک و توک میشناختم وبعضیاشون با حسادت و با گوشه چشم نازک کردن بهم نگاه میکردن..حس بدی داشتم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعضیام با نگاه های پر از تحسین، نگام میکردن..اما خوشحال نبودم..اگه هر موقعیتی غیر از الان بود شاید خوشحال میشدم و کلی ذوق میکردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما امشب ...نه..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدر جون، بابای آروین نزدیکمون شد..به احترامش هردومون بلند شدیم..پدر جون دستی به شونه ی آروین زد خیلی از دستش دلخور بود و حتی جلو نیومد تا آروین و بغل کنه یا صورتشو ببوسه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه همون ضربه رو شونه ی آروین اکتفا کرد..مرد خیلی فهیم و مقتدری بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما باید درکش میکردیم..غرورش له شده بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسکوت بدی بینمون بود..پدر جون جعبه ای مخملی قرمز رنگ به سمتم گرفت و در حالیکه سعی میکرد لبخند بزنه گفت: خوشبخت باشید..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجعبه رو گرفت سمتم..در جعبه رو باز کردم یه زنجیر ظریف طلا سفید بود خیلی ناز بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و گفتم: مرسی پدر جون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدر جون بدون حرف دیگه ای رفت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسم “پدر جون” که از دهنم دراومد چشای عسلی رنگ آروین پر از خشم شد..دوس نداشت من انقدر خودمو راحت و صمیمی نشون بدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگام میکرد..رگه های قرمز رنگی تو چشای درشت و عسلیش پیدا بود..یه لحظه ترسیدم..لب پایینیمو گاز گرفتم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعجب شبی بود! فامیلای خیلی نزدیک از سوری بودن مراسم و اتفاقایی که افتاده بود خبر داشتن و با ناراحتی نگامون میکردن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر همه چیز هول هولکی و زود اتفاق افتاد..در عرض یه ماه! ..یه عقد ساده ی محضری و حالام یه مراسم عروسی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز امشب دوره ی جهنمی زندگیم شروع میشد..خودم و برای همه چیز آماده کرده بودم..مقصر بودم و باید میساختم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروین پسری نبود که با بلاهایی که من به سرش آورده بودم باهام خوب باشه ! همین الانشم انتقام و خشم و تو چشاش به وضوح میدیدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر دو نشستیم..به دستای کم مو و مردونه ی آروین زل زدم..کتشو درآورده بود گرمش شده بود..شاید از خشم زیاد، احساس داغی میکرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآستین پیراهن سفیدشو بالا زده بود..کلافه بود..ساعت مچی سیکوی بند سرامیکش فوق العاده شیک بود و به دستاش شدید میومد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحلقه اش..تو انگشت دست چپش برق میزد..مطمئن بودم تا برسیم خونه و از شر نگاه ها راحت شه، پرتش میکنه یه گوشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمچنان غرق آنالیز تیپ و حرکاتش بودم که گیسو سررسید..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی خوشگل شده بود پیراهن آبی رنگی که دکلته بود به تن داشت و از پشتم طرف کمرش لخت بود و حسابی اندامشو به رخ میکشید....دختر زیبایی بود.. دختر سفید پوست با چشمایی سبز و درشت بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چه عروس و دوماد ساکتی! پاشین بابا یه کم قِر بدین..به ارکستر سپردم یه آهنگ خوب بزنه به افتخارتون..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروین اخم پررنگی کرد و گفت: لازم نکرده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگیسو که میدونستم دست بردار نیس، دستمو کشید و بلندم کرد و گفت: آروین انقدر خشک بازی درنیار..تو فیلمتونم میفته و بعدها میشه خاطره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر جوانی که مشغول خواندن بود آهنگ و لحظه ای قطع کرد و گفت: خب حالا میخوام یه آهنگ بخونم به افتخار عروس خانوم و ماه داماد امشب جشنمون..خواهشاً وسط و خالی کنین..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه دست زدن..آروین تو عمل انجام شده قرار گرفته بود و با خشم بلند شد..گیسو لبخندی زد و دست منو تو دست آروین گذاشت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر دو به پیست رقص رفتیم..گیسو دختر شیطون و خیلی زبلی بود..بخاطر این کارش کلی دعاش کردم..داشتم میمردم از بی حوصلگی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهنگ پخش شد..آهنگ هنای اندی بود..من عاشق این آهنگ بودم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اینکه دامنم اذیتم میکرد و به زور میتونستم جُم بخورم اما خب انقدر وارد بودم که هماهنگ با آهنگ میرقصیدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچراغا خاموش شد و چند تا رقص نور، به رنگای سبز و قرمز و آبی رو صورت من و آروین پیدا شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفضای لایتی بود...تو این لحظه ی عاشقونه فرصتی برام شد که تک تک اجزای صورت آروین و آنالیز کنم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقد بلندی داشت و من با اون کفشای پاشنه 10 سانیتم به زور به شونه هاش میرسیدم..من قدم کوتاه نبود، اون زیادی قد بلند بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی خوش استایل بود..موهای مشکی ای داشت..اما چشماش..عاشق چشاش بودم..عسلی! عجب رنگی! آروین خوشگلی و جذابیت زیادی داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباش قلوه ای و به رنگ صورتی کمرنگ بود..نگاهاشو دقیق زیر نظر گرفتم..سرد و یخ بود! حقم داشت..با بلایی که من سرش آورده بودم..!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردونه و ناز میرقصید..اجبار رو از تو چشاش میخوندم..همه چی براش زورکی و اجبار بود..ازدواج با من..رقص با من! اووووف...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم شکست..حقم اینجور عروس شدن نبود..خودمم قربانی بودم..چرا باید اینجوری عروس میشدم؟ همونطور که بدنمو تکون میدادم قطره ای اشک، از چشام به روی گونم چکید..آروین با تعجب نگام میکرد..اما برای من مهم نبود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهنگ قطع شد و چراغا روشن شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروین لبخند مصنوعی زد و منتظر شد تا باهاش برم سرجامون بشینیم..بابا بدجور نگاش میکرد وگرنه بدون من میرفت مینشست سر جاش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز فرمالیته بودن مراسم خسته و عصبی بودم..کاش زودتر تموم میشد..داشت حالم بهم میخورد.. هر دو کنار هم نشستیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروین کتشو پوشید..همزمان با پوشیدن کتش، سوییچش از جیبش دراومد و افتاد نزدیک صندلای من!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخ جون عجب چیزی! خیلی دوس داشتم آروین ازم بخواد سوییچ و از زیر پام بدم بهش..آروین چپ چپ نگام کرد که یعنی سوییچمو بده..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم که خیلی پررو بودم..خودمو زدم به اون راه و مشغول ور رفتن با دسته گلم شدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروین عصبی شد زیر لب گفت: نزار روی سگم بالا بیاد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروین بدون اینکه به من اجازه ی کاری و بده..خم شد و سوییچ و با هر زحمتی بود از زیر پام برداشت و گذاشت تو جیبش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقیافم اون لحظه دیدنی بود..خیلی ضایع شده بودم..تو دلم کلی بهش فحش دادم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره ی بیشــــــــور! چی میشد اگه ازم میخواست سوییچشو بهش بدم؟ براش انقدر سخت بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخر شب شد..فکر کنم من تا آخر مراسم، از دست آروین و حرکاتش یه 5 کیلویی وزن کم کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهمونا رفتن و فقط خودمونیا موندن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا بالاخره افتخار داد و نزدیکم شد.از روز محضر تا امشب، حاضر نشده بود باهام حرف بزنه..از دستم دلخور بود اینو خوب از تو چشمای غمگینش میخوندم...حقم داشت غرورش خورد شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.نگام رو موهای سفید کنار شقیقه ش ثابت موند..الهی بمیرم برای بابام..پیرش کرده بودم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو این دوماهی که گذشت خیلی شکسته شده بود..بغض تو گلوم گیر کرده بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا که سعی میکرد لبخند بزنه با لحن گرمی گفت: راویس! مراقب خودت باش..هر مشکلی برات پیش اومد فوری با من تماس بگیر..سفارشتامویادت نره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو تکون دادم..میخواستم خیالشو راحت کنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا با غم و اندوهی که تو صداش موج میزد، گفت: کاش مادرت زنده بود و تو رو تو لباس عروس میدید..عین فرشته ها شدی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین حرفش برام بس بود تا بغضی و که دو ماه بود تو گلوم گیر کرده بود و خالی کنم..اشکام بی صدا از چشام به روی گونه هام میریخت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا با دستاش سرمو ثابت جلوی خودش نگه داشت و گفت: نه راویس گریه نکن! دیگه هیچ وقت گریه نکن..تموم شد..کابوسای هممون تموم شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه نمیخوام از چشای نازت یه قطره اشک بریزه! من فردا دارم برمیگردم شیراز..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب به بابا نگاه کردم..با پشت دستم اشکامو پاک کردم و گفتم: چرا میرین شیراز؟ پیش من و شیرین بمونین..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا لبخندی زد و گفت: نه دخترم! بالاخره که باید برم..اینجا کاری ندارم..تموم کار و خونه و زندگیه من اونجاس..خوشحالم که توأم سر و سامون گرفتی..حالا با خیال راحت برمیگردم شیراز..کاری داشتی به شیرین بگو..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بغض گفتم: چشم...مرسی بابا..من..واقعاً..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا دستشو روی لبم گذاشت و نذاشت ادامه بدم پیشونیمو بوسید و گفت: خوشبخت بشی عزیزم...خدافظ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا از من دور شد و رفت..با آروین هیچ حرفی نزد..آروین از برخورد بابا شدید عصبی بود..خشم و از تو چشاش میخوندم..راستش خودِ منم، از بی محلی بابا نسبت به آروین رنجیدم..هر چی بود بالاخره دومادش بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.باید حداقل میومد و پیشونیش و میبوسید..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیرین و شوهرش، آرسام، هم اومدن جلو و خدافظی کردن و رفتن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانیس جون نزدیکمون شد و گفت: آروین مامان، شمام بهتره برین خونتون..دیگه دیروقته! خسته این..ما هم داریم کم کم آماده میشیم که بریم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروین در حالیکه داشت با حرص سوییچشو تو دستش میچرخوند گفت: نمیشه شمام با ما بیاین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلجم گرفت..پسره ی بی لیاقت! انگار میخواد با یه غول بی شاخ و دُم تنها باشه..مگه من چیکارش داشتم..؟ از چی میترسید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانیس جون غمگین نگاش کرد..گیسو که جمله ی آروین و شنیده بود نزدیکون شد و با خنده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان انیس بیاد چیکار؟ شما امشب کلی کار دارین با هم..لازمه که تنها باشین...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگیسو با شیطنت خندید..سرخ شدم..چه خوش خیال بود این! آروین از خشم قرمز شد و با حرص زل زد به گیسو..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرایدن سررسید بازوی گیسو و کشید و گفت: بیا بریم انقدر داداش منو حرص نده دختر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرادین، گیسو رو برد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروین با حرص گفت: این گیسو نمیخواد دست از سر ما برداره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانیس جون لبخندی زد و گفت: چیکارش داری؟ تو که گیسو رو میشناسی..عادتشه! شیطونه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروین با خشم گفت: از وقتی شده زن رادین، بیشتر مزه میپرونه! کاش همون دختر عموم میموند..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس گیسو دختر عموشم بود! میگم چرا انقدر با انیس جون و آروین صمیمی برخورد میکنه! فکر کنم همش یه سال از عروسیش میگذشت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانیس جون دستمو با مهربونی گرفت و گفت: راویس جان! آروینمو به تو میسپرم عزیزم..مواظبش باش..تا به این سن رسیده خیلی هواشو داشتم..هم من هم باباش..از این به بعد تو مراقبش باش..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروین نگاه پر از نفرتی بهم انداخت و رو به مامانش گفت: آدم قحطه منو دست این خانوم میسپرین؟!! من خودم میتونم مراقب خودم باشم مامان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفی نزدم..میدونستم که اگه چیزی بگم بیشتر آروین و عصبی میکنم..اما دلم خیلی شکست..چقدر شرایطم بد بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه انیس جون لبخندی زدم تا خیالش راحت باشه..من و آروین از همه خدافظی کردیم و به سمت خونه ی جدید و مشترکمون!!! حرکت کردیم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروین بی توجه به حضور من، آهنگا رو عوض میکرد و بالاخره یکی و انتخاب کرد..بازم غمگین! اه..این تا امشب منو دق بده ول نمیکنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن اخمام، پوزخندی زد و صدای آهنگ و زیاد کرد..لعنت به تو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ناراحتی داشتم آتیش میگرفتم..شیشه رو پایین کشیدم تا یه کم آروم شم ..صدای امیر علی تو فضا پخش بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرامش عجیبی تو صداش بود و دوسش داشتم..اما نه برای امشب...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خونه رسیدیم..یه خونه ی یه طبقه، با نمای سفید-مشکی..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروین با ریموت، در پارکینگ و باز کرد و ماشین و پارک کرد..بدون اینکه محلم بزاره راه افتاد..خیلی لجم گرفت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا وجود لباس سنگین و مزخرفی که تنم بود اما بخاطر تاریکی ،حیاط بزرگی که خونه داشت و ترسی که من از تنهایی و تاریکی داشتم، مجبور شدم عین بچه اردکایی که پشت سر مامانشون راه میرن دنبال آروین راه برم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار گذاشته بودن دنبالش، چنان با عجله راه میرفت که به ترسناک بودن خودم شک کردم! والا! روح که دنبالش نمیومد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره رسیدیم به در اصلی! چقدر راه بود..اوووف...از بس راه رفته بودم اونم با چنین لباس بزرگ و سنگینی، نفس نفس میزدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروین بی توجه به صدای نفسای تندم، کلیدشو در آورد و در رو باز کرد بدون اینکه تعارفی بکنه، زودتر داخل شد و لامپای خونه رو روشن کرد معلوم نیس انیس جون اینو چطوری تربیت کرده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصندلای سفید و پاشنه 10 سانتیمو با اعصابی خراب، پرت کردم گوشه ی جا کفشی..ایشش کلافم کرده بود..پاهام خیلی درد میکرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیادی باهاشون راه رفته بودم..داشتم از درد پام ناله میکردم که سرمو بلند کردم و چشمم به خونه افتاد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکفم برید...اوووووووه...چی بود!!! درد پاهام یادم رفت..غرق خونه بودم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروین تا حالا نذاشته بود من پامو بزارم اینجا، البته خودمم هیچ ذوقی نشون نداده بودم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجهیزیمو شیرین و گیسو چیده بودن! با هیجان و ذوقی کودکانه، تک تک اتاقا و آشپزخونه و هال و سرویس بهداشتی و دید زدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی خوشم اومده بود..رنگ دیوارای پذیرایی، کرم قهوه ای بود .دوتا اتاق خواب ، روبروی هم داشت..یکی از اتاق خوابا که یه تختخواب دونفره توش بود، رنگ کاغذ دیواریش صورتی بود و کل وسایلش به رنگ، بنفش و سفید بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.رنگش خیلی آرامش بخش بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتاق خواب بعدی هم ، تختخوابی یه نفره توش بود..کل وسایل داخل اتاق و رنگ کاغذ دیواریاش سبز کمرنگ بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپذیراییش که محشر بود..مبلای خوشگل کرم رنگی که به سلیقه ی شیرین خریده شده بود به صورت ال چیده شده بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلدون بزرگ و خوشگلی پر از گلای مصنوعی رز قرمز، کنار ال ای دی مشکی رنگ خودنمایی میکرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحسابی همه جا رو دید زده بودم..رو دیوار هال، تابلو فرشی بزرگ از یه طبیعت زیبا، به چشم میخورد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند تا مجسمه هم گوشه ی هال گذاشته شده بود..البته مجسمه ها یه کم مشکل منکراتی داشتن! لبخندی زدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروین بی توجه به چشمای پر ذوق و خوشحال من، روی مبل لم داد و گره ی کراواتشو شل کرد..خسته و کلافه بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتشو درآورد و روی دسته ی مبل کناریش پرت کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه عروس بی ذوقی بودم من! درست شب عروسیم باید خونمومیدیدم؟!! نمیدونستم باید چیکار کنم..روبروی آروین رو مبل نشستم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروین گوشه ی چشاشو محکم با دستاش فشار داد..بعد به من خیره شد پوزخندی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقصد ندارین لباس سپید عروسیتونو در بیارین؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخ که اگه جرئتشو داشتم گردنشو میشکوندم! تا کِی میخواست کنایه بارم کنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لج گفتم: نــــــــــه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخماش رفت تو هم! خوب میدونستم که از حاضر جوابی متنفره! هر چی بود، ته تغاری و عزیز کرده ی خونوادشون بود و طاقت گستاخی و نداشت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خشم گفت: برو تو اتاق و این لباس مسخره رو از تنت در بیار! اصلاً خوشم نمیاد از این مراسم مسخره چیزی باقی بمونه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرصی که تو صدامم آشکار بود گفتم: مراسم مسخره؟!! برات متأسفم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم بلند شم که با لحن جدی و عصبیش گفت: پس چی خیال کردی؟ هان؟ فکر کردی عاشق و سینه چاکت بودم که حاضر شدم باهات ازدواج کنم؟ تو با من بازی کردی راویس! هم با من هم با خونوادم..تو غرور خونوادمم خورد کردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.یه جوری ازت انتقام میگیرم که نابود شی..لیاقتت همینه! فکر کردی یام میره چی به سرم آوردی؟ فکر کردی اشکای مامانم یادم میره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بغض گفتم: چی میخوای از جونم؟ چرا دست از سرم برنمیداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروین خنده ی بلندی از رو عصبانیت کرد..واقعاً ترسیدم ..وقتی خندش تموم شد گفت: حالا حالاها من و تو با هم کار داریم خانوم زرنگ! بهت نشون میدم که من کیَم و چه شوخی و بازیه مسخره ای با من شروع کردی..زندگیو برات جهنم میکنم! . یه جهنم واقعی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه طاقت نیاوردم..نمیخواستم جلوی آروین گریه کنم..اون همینجوریشم نزده میرقصید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سرعت به اتاق خوابی که تختخواب دو نفره توش بود رفتم و در رو قفل کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو تخت دراز کشیدم و زار زدم..این حق من نبود!! منم بازیچه بودم...من بی تقصیر بودم..!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفصل دوم***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکش و قوسی یه بدنم دادم..چشمامو مالیدم..نگام رو لباس عروسم که دیشب درِش آورده بودم و لبه ی تخت انداخته بودم، ثابت موند..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زدم..چه شب عروسی باشکوهی! خدا امروز و به خیر کنه..چشمام هنوزم از گریه ی دیشب میسوخت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمو تو آینه نگاه کردم..صد رحمت به روح! رنگم حسابی پریده بود..حالا هر کی ندونه فکر میکنه از درد زیاد بوده!! نیشخندی زدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهام ژولیده و به هم چسبیده بود..دیشب وقت نکردم برم حموم..انواع و اقسام ژل مو و واکس مو و هزار کوفت و زهرمار دیگم به موهای نازنین و عسلی رنگم زده بودن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چه بدبختی ای دیشب اون گیرا و تاج و از رو موهام کندم..اوووف!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهامو شونه زدم..رنگشو خیلی دوس داشتم..تونسته بودم از رو ژورنالی که زن آرایشگر بهم داده بود رنگ عسلی و انتخاب کنم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاشق این رنگ بودم..رنگ چشای آروین! با آوردن اسمشم تنم لرزید..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اتاق اومدم بیرون..وارد هال شدم..آروین بیدار شده بود تی شرت سبز کاهویی تنگی تنش بود..کت و شلوار خوش دوخت دیشبش رو مبل افتاده بود..میخواست نشون بده که تا چقدر از دیشب بیزار بوده..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماش از بیخوابی سرخ شده بود..اون چرا نخوابیده بود؟ اون که با شکستن دل من باید عشق دنیا رو میکرد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای خودش قهوه ریخته بود و داشت با کیک میخورد..انگار نه انگار منم تو این خونه آدمم!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم حرفی بزنم..که متوجه نگاه های غضبناکش شدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چیه؟ چرا اینجوری نگام میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفنجان قهوشو طوری پرت کرد کف آشپزخونه که هزار و یه تیکه شد..اینم کنترل اعصابشو نداره ها!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زد: برو لباستو عوض کن..نکنه فکر کردی اومدی خونه ی خالت؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه لباسم نگاه کردم..یه تاپ مشکی و تنگ پوشیده بودم با یه شلوارک سفید..از تعجب کم مونده بود شاخ دربیارم..وا..این کجاش دعوا داشت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا هر کی نمیدونست فکر میکرد من چی پوشیدم که این قاطی کرده!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی دید زل زدم بهش ..عصبی تر شد و داد زد: نمیشنوی چی میگم؟ برو لباستو عوض کن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بی خیالی داخل آشپزخونه شدم و مشغول ریختن قهوه برای خودم شدم و گفتم: من که از حرفات سردرنمیارم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم قهوه جوش و میذاشتم رو گاز، که از پشت بازوم به شدت کشیده شد..خل شده بود..قهوه جوش از دستم افتاد و پخش زمین شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز عصبانیت داشت نفس نفس میزد..واقعاً روانی شده بود..خشم از چشاش میبارید.به سختی از لابلای دندونای به هم قفل شدش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر کردی میتونی با پوشیدن چنین لباسایی منو خام کنی و کاری کنی که بهت دست بزنم؟ نه خانوم! من عقده ی این چیزا رو ندارم..ازتوام تا حد مرگ متنفرم و مطمئن باش نمیرسه روزی که بهت دست بزنم..لیاقتشم نداری...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.پس برو لباستو عوض کن تا قاطی نکردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواقعاً درموردم اینطوری فکر میکرد؟ که من میخوام تحریکش کنم تا باهام...اوووف..خودشیفته! از ترس زبونم بند اومده بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب دهنمو قورت دادم و گفتم: مگه..مگه لباسم چشه؟..من همیشه همین مدلی لباس میپوشم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروین فشار دستشو رو بازوم بیشتر کرد..خیلی دردم اومد..وحشی شده بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خشم گفت: تو خونه ی بابات هر غلطی میکردی به من مربوط نیس..اینجا خونه ی منه و این من هستم که میگم چی بپوشی و چی نپوشی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقدر عصبی بود که ترسیدم سر به سرش بزارم..چند دیقه ای با خشم تو صورتم زل زده بود بعد که یه کم آروم شد بازومو ول کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزود عوضش کن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اینکه بخوام تو سری خور باشم بیزار بودم اما خب..خیلی قیافش ترسناک شده بود..بدون اینکه حرفی بزنم به اتاق خوابی که مال من شده بود رفتم..اشکام راه گرفت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین چه زندگی ای بود که حتی حق نداشتم اونطوری که دوس دارم لباس بپوشم؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینم از روز اول!! خیر سرم تازه عروس بودم!! از تو کمد، تی شرت صورتی رنگی در آوردم..بهم زیادی گشاد بود و تو تنم زار میزد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمو تو آینه نگاه کردم..بغض کرده بودم! من تو خونه ی بابام خیلی راحت بودم و هر چی دستم میومد میپوشیدم..اما از اینکه آروین لباس پوشیدنمو پیش خودش اونطوری تعبیر میکرد به همین راضی بودم..عجب موجودی بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط میخواست با من سر هر چیزی دعوا راه بندازه ورو مخم، دراز نشست بره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخواست زخم رو دلشو آروم کنه! با آزار دادن من!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم آشپزخونه..لبخند پیروزمندانه ای رو لباش بود..از آشپزخونه بیرون اومده بود و روی مبل لم داده بود و تی وی میدید..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحواسم به تیکه های فنجان شکسته شده نبود! پام رفت رو یه تیکه ی تیز! خون غلیظی از پام اومد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ناله گفتم: آخ پام..!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگام کرد..هیچ نشونه ای از نگرانی تو صورتش معلوم نبود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خونسردی در حالیکه چشاش رو صفحه ی تی وی قفل شده بود گفت: سریع ببندش خونه رو به گند نکشی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض کردم..نگران خونه ش بود؟؟!! پس من چی؟ کشک بودم این وسط؟ چقدر بی توجهیش داشت لهم میکرد..لنگون لنگون داخل آشپزخونه شدم مراقب بودم که پای خونیمو زمین نزارم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجعبه ی کمکای اولیه رو از تو کابینت برداشتم..حالا خوبه شیرین جای اینو بهم گفته بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار اونم میدونست این خونه بیشتر شبیه میدون جنگه و این چیزا لازم میشه! با هر زحمتی بود پامو پانسمان کردم..خداروشکر زخمش سطحی بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم و تیکه های شکسته ی فنجون و با جارو و جمع کردم و تو سطل آشغال ریختم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتقصیر اون بود که فنجونشو شکونده بود و پای من اینطوری زخمی شد..باید ازم عذرخواهی میکرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعذرخواهی؟!! هه..چه رویای محالی! میدونستم امروز مرخصی داشت و خونه بود! سوهان روح من! حوصله ی کنایه زدناشو نداشتم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه صبحونه ی سرسری خوردم و برای اینکه بازم مجبور نباشم با آروین همصحبت شم به اتاق برگشتم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموبایلم زنگ میخورد..قبل اینکه قطع شه جواب دادم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ الو بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقدر عجله ای جواب دادم که نگاه نکردم ببینم اسم کی رو ال ای دی گوشیم حک شده بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ الو و مرض! حُناق! مُردی؟ میدونی چقدر زنگ زدم..؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآی جونم! مونا بود...چقدر دلم براش تنگ شده بود..ذوق کردم و با هیجان گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ وایـــــــــی سهلااااااام مونایی..چطوری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مرض و سلام..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خب ببخشید..تو آشپزخونه بودم نشنیدم صدای گوشیمو..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اوکی بخشیدم..خوفی تربچه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ تربچه تویی بیشور..خوبم..چرا دیشب نیومدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باور کن تولد خواهر شهریار بود..نشد نریم..شهریار و که میشناسی رو خونوادش خیلی حساسه! خوش گذشت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ دیشب دیگه خنگ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زدم اما سعی کردم از لحنم چیزی نفهمه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آره خیلی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ کوفت و خیلی! چه خوششم اومده..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم..مونا دوست خیلی فابم بود..وقتی تازه دانشگاه تهران قبول شدم اولین نفری بود که باهاش دوست شدم و همیشه باهام بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ از ساحل شنیدم پسر خوشگل و خوش تیپی و تور زدی شیطون..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آره دیگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خیلی زود ازدواج کردیا..تا من یه دو ماه با شهریار رفتم ماه عسل، تو هم عقد کردی هم عروسی! زبل شدیا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ هول هولکی شد..آروین عجله داشت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آخییی بچم طاقت یه لحظه دوریتو نداشته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاش اینجوری که مونا میگفت، بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ شهریار چطوره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اونم خوبه..وقتی شنید عروسی کردی ماتش برد..میگفت راویس چه زبل شده! تا ما دوماه رفتیم ازدواج کرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ شهریار فکر کرده ترشیده بودم و مونده بودم رو دست بابام!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نه خب..ولی حق داره! منو که یادته خودمو کشتم تا شهریار گیرم اومد..تو این قحطی شووور! اما تو در عرض 2ماه..ایول داری راویس..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوس نداشتم این بحث کِش پیدا کنه..سعی کردم بحث و عوض کنم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ از بچه های دانشگاه خبر نداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ تو که مدرکتو گرفتی دیگه کنکورارشد ندادی که بیای..همه قدیما اکثرشون هستن..چند تا شهرستانی جدیدم داریم تو کلاس! همه سراغتو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیگیرن.. تینا رو یادته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ تینا؟!! اوووممم..بهادری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آره خودش! بالاخره با مهبد ازدواج کرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بابا اون که از اون اولش معلوم بود مال همَن! ندیدی چطوری سر کلاسا میچسبیدن به هم..؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آره..اما بابای تینا راضی نبود..که راضی شد..ماه عسل رفتن ترکیه..عروسی نگرفتن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چه خوب! پس تینام مزدوج شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اوووی راویس! فکر نکنی چون مزدوج شدی باید قید منو بزنیا..به جون شهریار بخوای بی محلی کنی، حالتو بد میگیرما!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باشه بابا..چرا جوش میاری؟ دیوونه من به جز تو و شیرین کسی و تهران ندارم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ شوهر جونتو از قلم انداختی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خب غیر از آروین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ عوضی چه اسم ناناسی هم داره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند خندیدم..مونا یه درصدم آدم نشده بود..همیشه همینطوری برای پسرای خوشگل و خوش اسم غش و ضعف میرفت..فکر میکردم عروسی کنه آدم میشه..عروسی نگرفته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.فقط یه مراسم عقد ساده بعدشم که 1ماه و خورده ای رفت کیش ماه عسل، و چند هفته ای هم رفتن ایلام پیش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونواده ی شهریار..شهریار ایلامی بود..همکلاس من و مونا بود..از همون ترم اول..چشمش دنبال مونا بود و چند باریم پررو بازی درآورد که مونا شدید حالشو گرفت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبخاطر اینکه کلاساش با مونا یکی باشه شماره دانشجویی و رمزشو حفظ کرده بود و میرفت میدید مونا چه درسایی و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرفته اونم همونا رو میگرفت..البته بعد که با مونا نامزد شدن اینا رو بروز داد و منو مونا چقدر خندیدیم بهش! همیشه فکر میکردیم آقا علم غیب داره!! اوووف...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ یه روز میام دیدنت..دوس دارم شوهرتم ببینم..ببینم راویس! خیلی دوسِت داره نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند تلخی زدم..کاش مونا همه چیز و میدونست با حسرت گفتم: خیلی زیاد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بایدم دوسِت داشته باشه! دختر از تو بهتر گیرش نمیومد..نه تا حالا با کسی بودی نه هیچی! تو رو رو هوا میزدن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خب شهریارم که برای تو میمیره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اونکه گربه ی دم حجله ی خودمه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم..مونا وقتی بود تموم غم و غصه هام یادم میرفت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اوووووپس..دختر من باید برم جایی..این شهریار گیر داده بریم پارک..بعداً میبینمت قربونت برم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باشه گلم..به شهریارم سلام برسون..بای..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اوکی حتماً بای..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشیمو قطع کردم..کاش مونا الان پیشم بود..! به ساعت دیواری اتاق نگاه کردم..اوووه داشت ظهر میشد..باید یه فکری به حال ناهار میکردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت آشپزخونه رفتم..آروین همچنان رو کاناپه ی لم داده بود و تی وی روشن بود..من نمیدونم این خسته نمیشد؟ میخ شده بود جلوی تی وی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوس داشتم اولین ناهار مشترکمون، با سلیقه و خوشمزه درست شه..هوس ماکارونی کرده بودم..جرئت نداشتم ازش بپرسم ماکارونی دوس داره یا نه؟..مثل بلانسبت سگ، پاچه میگرفت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی خیال نظر سنجی شدم و مشغول آشپزی شدم..حس خانومای کدبانو رو داشتم..جوگیر شده بودم دیگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره بعد از گشت و گذار تو کابینت و یخچال، مواد مورد لازممو پیدا کردم و مشغول شدم! غذا درست کردن تو ظرف و ظروف جدیدم عجیب حال میدادا..اصلاً آدم حال میکرد..همه چی نو بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغذا آماده شد..سالادم درست کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیز و خوشگل چیدم..پوشالای رنگی هم لابلای ظرفای غذا گذاشتم..دیس ماکارونی و با گوجه فرنگی های ریز تزیین کردم..دیس و وسط میزگذاشتم و گفتم: آروین! بیا ناهار..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه پذیرایی نگاه کردم..بدون توجه به من، هنوز پای اون تی وی لعنتی لم داده بود..دوس داشتم تی وی و روی سرش خورد کنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره صداش زدم..از رو کاناپه بلند شد..نیشم باز شد..بالاخره مَرده و نمیتونست جلوی شیکمشو بگیره و باید از راه شکم وارد میشدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونسرد نگام کرد و رفت به سمت تلفن..گوشی و برداشت و بعد از چند لحظه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلام خسته نباشید..یه پرس کوبیده میخواستم..اشتراک 490..به اسم آروین مهرزاد..ممنونم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی تلفن و سرجاش گذاشت..برگشت نگام کرد..وقتی قیافه ی متعجبمو و دید پوزخندی زد و رفت سرجاش نشست..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلجم گرفت و گفتم: من غذا درست کردم..دوساعته تو آشپزخونم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای سرد و بی تفاوتش اومد: مگه من بهت گفتم غذا درست کنی؟ خودت درست کردی خودتم بخورش..به من مربوط نیس..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نمیشه بیای، اولین ناهار مشترکمون و با هم بخوریم..؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ لطفاً از این لوس بازیای بعد از عروسی درنیار که خوشم نمیاد..من بمیرمم با تو غذا نمیخورم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض کردم..من این همه زحمت کشیده بودم! به حالت قهر به اتاقم رفتم و در رو محکم کوبیدم..نه خیــــر! این آروین به هیچ صراطی مستقیم نبود..حرف، حرفِ خودش بود فقط! چه زندگی ای داشتم من!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه ی دخترا از روز اول بعد از عروسیشون به خوبی و خاطره انگیزی یاد میکردن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیادم میاد ساحل،همکلاس مشترک من و مونا،وقتی تازه عروسی کرده بود از خاطرات روز بعد از عروسیش میگفت که چطوری غذا رو سوزونده و شوهر بیچارش با، به به و چه چه خورده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلی هم منو مونا خندیدیم..اما من! هیچ خاطره ی خوبی نداشتم..اگه بخوام تعریف کنم، باید چی رو تعریف کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبگم روز بعد از عروسیم، داد زد سرم که تاپ نپوش..یا بگم ناهار درست کردم اما رفت کباب سفارش داد؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کشیدم..خیلی گشنم بود..ته دلم قار و قور میکرد..آروین داشت بدجوری لهم میکرد..براشم مهم نبود..چون تا حدودی حق و بهش میدادم زیاد باهاش لج نمیکردم و سعی میکردم عصبیش نکنم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما خدا کنه باهام کم کم راه بیاد..قبل اینکه از دستش سکته کنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای زنگ تلفن اومد..بعد از چندبار زنگ زدن صدا قطع شد..معلوم بود آروین جواب داده..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اتاق بیرون اومدم..به من چه که اون نمیخورد! به درک! خودم تنهایی میخوردم..گشنم بود خب!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروین داشت با تلفن حرف میزد..ظرف یه بار مصرف کوبیده و ماست موسیر و نوشابه ی زرد رنگش رو میز وسط هال بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی توجه به آروین، به سمت آشپزخونه رفتم..به دیس ماکارونی نگاه کردم..بخاری که تا چند دیقه پیش از توش بلند میشد دیگه دیده نمیشد..معلوم بود که سرد شده..باز هر چی بود از گشنگی بهتر بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند رو لبام ماسید..براش زحمت کشیده بودم..حیف بود اینطوری شه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوتر رفتم و رو صندلی نشستم..مدل ماکارونی که داخل دیس کشیده بودم..فرق کرده بود! چند تا گوجه فرنگیای روش کم شده بود و از خود ماکارونی هم کم شده بود و با ناشی گری مخلفات ماکارونی هم نصف شده بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حدس اینکه، آروین شکمویی کرده و چند قاشق از ماکارونیم نوش جان کرده، لبخند رو لبام پیدا شد..ا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگر چه شاید، همش فکر و خیالِ من بود..اما هر چی بود خوشحالم کرد و تونستم با شادی، غذامو بخورم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچی میشد یواشکی نمیخورد و میومد مثل آدمیزاد با هم اولین ناهار مشترکمون و کوفت میکردیم؟!! انقدر سخت بود؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولین چنگالمو که پراز رشته های دراز و زرد رنگ ماکارونی کردم و گذاشتم تو دهنم..اوووممم خیلی خوشمزه شده بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا همیشه از دستپختم تعریف میکرد..بعد از اینکه شیرین ازدواج کرد و اومد تهران، من برای بابا تو شیراز غذا درست میکردم..همه ی غذاها رو بلد بودم از صدقه سری شیرین درست کنم..الحق که غذاهام خیلی خوشمزه میشد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر چند اولاش غذاهای شور و شفته و بدمزه به خورد بابای بیچارم میدادم و طفلی صداش درنمیومد اما کم کم یاد گرفتم و کدبانو شدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتماس تلفنی آروین تموم شد..اومد آشپزخونه و به اپن تکیه داد و گفت: شب دعوتیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهامو بالا زدم و گفتم: کجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خونه ی رادین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ به مناسبت؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کلافگی گفت: از این رسم و رسومات الکی و مزخرف دیگه..چی میگن بهش؟ آها پاگشا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ به این سرعت؟ لااقل میذاشتن چند روز بگذره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم کرد و گفت: اصول دین میپرسی؟ حالا فکر میکنن دیشب چی شده و ماچقدر حال کردیم و یه شب رمانتیک و خاطره انگیزی بوده برامون، خواستن جشن بگیرن !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی که گوشه ی لبش بود شدید آزارم میداد..میخواست بره که گفتم: نمیخوری؟ خوشمزه شده ها..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروین نگام کرد و گفت: یه کمی بی نمک شده فقط!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاش کردم..ماتم برد..تازه خودش فهمید چه سوتی ای داده..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخماش غلیظ تر شد و با تته ته گفت: از شکلش معلومه که بی نمکه دیگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودشم ندونست چی گفت! فوری رفت تو هال..لبخندم غلیظ شد..پس حدسم درست بود!! آقا میل کرده بودن! آخ که چقدر حال کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره چنگالمو تو ماکارونی فروبردم و مزه مزه کردم..این کجاش بی نمک بود؟! شایدم بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاد مهمونی امشب افتادم..حوصله ی اخمای رادین و نداشتم..از من خوشش نمیومد..شاید چون ناراحتیه آروین و دیده بود از من متنفر شده بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفرت و بی محلی آروین کم بود حالا باید اخمای رادینم تحمل میکردم!! از جام بلند شدم..سیر شده بودم..ماکارونی باقیمونده رو تو قابلمه ی روی گاز، خالی کردم و ظرفا رو شستم..غذا خوردن آروینم تموم شده بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد تو آشپزخونه رو ظرف یه بار مصرف غذاشو انداخت تو سطل زباله!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحداقل یه تعارف نکرده بود که کباب میخورم یا نه! هر چند لبم نمیزدم اما خب..قاشق و چنگالشو سرسری زیر سیر آب گرفت و رفت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین کارش نشون میداد که بین خودم و خودش باید یه خط درشت و پررنگ بکشم..هر کی باید کاراشو خودش انجام بده..دلم گرفت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگه زندگیمون مشترک نشده بود..پس این همه جداسازی برای چی بود؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلاً با این اخلاقای قربونش برم ناز و با محبت آروین حوصله ی مهمونی رفتن و نداشتم! اما اینم مطمئن بودم که اون از من کلافه تره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین که تو خونه ش منو تحمل میکرد خیلی بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای تلفن دوباره بلند شد..اووف عجب صدای نکره و زشتی داشت! یادم باشه صداشو عوض کنم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از اینکه صداش گوشمو کر کنه جواب دادم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ الو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ الو؟ راویس سلام..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ شیرین تویی؟ سلام خواهری...خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مرسی خوبم..تو چطوری؟ زنگ زدم حالتو بپرسم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ لطف کردی..منم خوبم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آروین چطوره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناخودآگاه نگام به اروین افتاد..فارغ از هر چیزی خواب بود..چقدر مظلوم و ناز بود تو خواب! اصلاً انگار نه انگار که این همون آروینه که داشت برای تاپ پوشیدنم منو میکُشت! صدای شیرین اومد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ الو؟ راویس گوشی دستته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آره آره دستمه..چی میگفتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ زنگ زدم ببینم واسه شب گیسو دعوتتون کرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آره رادین زنگ زد فکر کنم..به آروین گفت..شمام هستین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بابا برگشت شیراز؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آره صبح زود رفت..هر کاریش کردم واینساد..راویس؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ جونم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ تو خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مگه قراره بد باشم؟ خوبم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آخه صدات خیلی غمگینه..میدونم که زندگی با آروین یه جورایی سخته..اما کم کم عادت میکنی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لب گفتم: کاش میتونست طلاقم بده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چیزی گفتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نه چیز خاصی نبود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باشه..مواظب خودت باش..شب میبینمت عزیزم..خدافظ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باشه..به آقا آرسامم سلام برسون خدافظ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی و قطع کردم..به آروین نزدیک شدم..ریموت ماهواره رو سینش بود..ریموت و از رو سینش برداشتم و تی وی و خاموش کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکمه های لباسشو باز کرده بودوومعلوم بود که عادت نداره تو خونه لباس بپوشه! هوای اتاق یه کم سرد بود..نمیدونم چرا نگرانش شدم که سرما بخوره..هر چی بود شوهرم بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اتاق خودم رفتم و پتو مسافرتی صورتی رنگی و آوردم و رو بدنش کشیدم..نمیگم عاشقش بودم...اما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازش متنفرم نبودم..دوسش داشتم. حالا جدا از اخلاق بدش با من ،.پسر جذاب و خوشگلی بود..نگام به حلقه ی دست چپش افتاد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز دستش بود!! فکر میکردم همون دیشب، هزار تا سوراخ سمبه قایمش کرده..نیشم وا شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط دنبال یه چیزی بودم که الکی دلمو خوش کنم که ممکنه آروینم منو دوس داشته باشه! اما...امکان نداشت..با حرکات صُبش! عمراً!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اتاقم برگشتم..حوصلم بدجور سر رفته بود..از زندگی دلسرد شده بودم..اما تازه این اولش بود..رو تخت دراز کشیدم و خوابیدم..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای تقه ای به در اتاق زده شد چشامو باز کردم..خوابم تقریباً سبک بود خیلی زود با کوچیکترین صدایی بیدار میشدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ کیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه سؤال احمقانه ای!! خب خنگ خدا، غیر از آروین میخواستی کی پشت در باشه؟! روح که نیس..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر آروم باز شد..آروین چراغ و روشن کرد چشماش پف کرده بود معلوم بود اونم الان بیدار شده..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ پاشو باید حاضر شیم بریم..داره کم کم دیر میشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاش کردم..اصلاً یادم نبود شب دعوتیم خونه ی رادین! به ساعت دیواری زل زدم..اوه اوه داشت دیر میشد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: الان زود حاضر میشم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروین حرفی نزد و رفت.موهامو شونه زدم و با گل سری بالا جمعشون کردم..شروع کردم به مراحل خوشگل سازی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلاً دوس نداشتم جلوی خونواده ی مهرزاد، دختری زشت و بدتیپ جلوه بدم..دوس داشتم اگر چه انتخاب هیچکدومشون نبودم اما لااقل اگه زمانی قبلاً تصمیم میگرفتن برای آروین زن انتخاب کنند..بازم دست رو من میذاشتن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوس داشتم جلوی آروینم زیبایی هامو که مونا هم همیشه ازش حرف میزد نشون بدم..بعد از یه ربع، آرایش صورتم تموم شد..ملایم و دخترونه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز آرایشایی که چهرمو تغییر بده و بزنه تو چشم، زیاد خوشم نمیومد مگه اینکه شرایط طوری باشه که بخوام اون مدلی آرایش کنم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرژ لب کرم رنگمم رو لبم مالیدم..یه کت و دامن مشکی با نوارای قرمزی که کناراش به صورت اُریب خورده بود و انتخاب کردم وکتشو پوشیدم و دامن و هم تو کیفم گذاشتم تا اونجا بپوشمش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدامنم زیاد کوتاه نبود و ساق پای خوش تراش و سفیدمو به خوبی نشون میداد..صندلای قرمزآتیشیمو هم پام کردم..مانتوی سفید رنگمو با شلوارزاپ دارمو تنم کردم و یه شال حریر قرمز- مشکی هم سرم انداختم و از اتاق اومدم بیرون..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروین که تازه از حموم اومده بود جلوی آینه قدی وایساده بود و داشت موهاشو با سشوار خشک میکرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ حاضر نشدی هنوز؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مگه تو حاضر شدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگام کرد..چشاش 4 تا شد..زیر لب گفت: من فکر میکردم کارت زیاد طول میکشه! واسه همینم کارامو اسلُموشن انجام دادم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: من همیشه زود حاضر میشم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره مشغول خشک کردن موهاش شد و گفت: همیشه وقتی با مامان قرار بود جایی برم یه ساعت حاضر شدنش طول میکشید..منم فکر کردم که اون که سن و سالی ازش میگذره اونقدر طول میداد حتماً تویی که مثلاً تازه عروسم هستی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه سه ساعتی طول میدی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حرفش خوشم اومد..حس کردم داره ازم تعریف میکنه..نیشم وا شد..بی جنبه بودم دیگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باید چند دیقه صبر کنی تا کارم تموم شه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باشه! من مشکلی ندارم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیخواستم الکی بهش گیر بدم..بالا تنه ش لخت بود..هنوز لباسی نپوشیده بود..منم که بی جنبه! چشام رو بالا تنه ی لختش ثابت موند..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدنش واقعاً خوش استایل بود..کمر باریک و بازوهای خیلی بزرگ و ورزشکاری داشت..پوستش سفید بود ..نه اونقدی که مثل شیر برنج وارفته باشه...تقریباً روشن بود..محو بدنش شده بودم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروین بی توجه به نگاهای خیره ی من، به اتاقش رفت و چند دست لباس آورد و جلوی آینه تک تکشونو پوشید و ژست گرفت.خندم گرفت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irYASMiN
40قلم نویسنده خوب بود لذت بردم اما اروین پنج ماه کما بود چطوری شد که وقتی از کما اومد پدر شد؟ 😐😂
۷ روز پیشدو
00دوس داشتم با اینکه طولانیش کردی تاآخر خوندم موفق باشی جونم
۲ هفته پیشفاطمه
۲۳ ساله 00رمان خوبی بود فقط خیلی طولانی بودزیادی کش داده بود آخرشو یهو ولکرده بود کاش آخرشو بیشتر می نوشت ممنون از نویسنده
۴ هفته پیشnahal
20زیبا بود🌱
۱ ماه پیشآیدا
00عالیییییییییی بود
۱ ماه پیشاهورا
30حتما بخونید بی نطیره 🤭😍😍
۱ ماه پیشرقیه
۲۰ ساله 00عالللیییییی😍 بود حتما بخونیدشش،
۲ ماه پیشسارا
00زیبا بود ، موفق باشید نویسنده عزیز
۲ ماه پیش...
40خیلی رمان قشنگی بود ولی این که پسره بعد از ۵ ماه از کما بیاد بیرون دختره بهش بگه پدر شدنت مبارک خیلی ضایع بود😅
۲ ماه پیشمانیا
۲۰ ساله 01عالییییی بودددد خیلی قلمش خوب بودددد کاش تموم نمیشد 🤧
۲ ماه پیش
01فوق العاده بود وایییی عاشقش شودم 😭💗کاش تموم نمی شود
۲ ماه پیشزهره
00فوق العاده زیبا بود
۳ ماه پیش:))))
۱۸ ساله 00رمان قشنگی بود لذت بردم .
۳ ماه پیشماه....?
00عااااااااالی بود❤️ آرزوی بهترین هارو واسه تون دارم🫶🏻
۳ ماه پیش
زهرا
00خداقوت🌷 واقعا عالییییی بود 👌تازه به جاهای خوبش رسید کاش ادامه میدادین...