پارت یازده :

شروع به حرکت کرد و به سمت خروجی خیابان راند، اما پیش از این‌که جوابی دهد مهان اضافه کرد:
- اون هم بعد از این‌که دفعه‌ی قبل من و بچه‌هام رو سر دو قطره آبمیوه که تارا ریخته بود رو فرش از خونه‌ش انداخت بیرون؟
شیشه‌ی مقابلش بخار گرفته بود و نمی‌توانست جاده‌ را واضح ببیند. دستمال‌کاغذی‌ای از داخل جعبه‌‌ بیرون کشید و هم‌زمان که شیشه‌‌ را پاک می‌کرد عصبی گفت:
- مهان، مامان مر

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۷ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ...

    00

    تا اینجا عالی و جذب کننده بود،با وجود امتحانات سعی می کنم به موقع سکه تهیه کنم که بخونمش🫠 خسته نباشی عزیزم. (راستی من مخاطب جدیدت هستم🤭)

    ۱ هفته پیش
  • مریم دولتیاری | نویسنده رمان

    سلام به مخاطب جدید قشنگم💚 خوشحالم که دوست داشتی و ممنون از نظر و توجهت. 🫂🤍

    ۱ هفته پیش
  • سمیرا

    00

    اون زنی که دید همون آذر بود یا قاتل😁 جالب بود مرسی

    ۱ هفته پیش
  • مریم دولتیاری | نویسنده رمان

    دیگه حالا یه کدومشون بود😂😂 ممنون از حضورتون

    ۱ هفته پیش
  • اسرا

    00

    چندین قاتل سریالی زن داریم یکش که برعکس اینجاخودش تاکسی داشت بعدکشتن۲۰نفرگرفتنش 🙏

    ۱ هفته پیش
  • مریم دولتیاری | نویسنده رمان

    آره، آره تعدادشون زیاده. بیشتر از چندین تا حتی.

    ۱ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.