آخرین خبرها :

فعلا خبر جدیدی نیست.

مریم دولتیاری

  • تاریخ تولد 25 خرداد سال 1382
  • سال شروع به کار 21 شهریور سال 1395
  • تحصیلات دانشجوی کارشناسی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بین المللی قزوین
  • زمینه فعالیت رمان نویسی، داستان کوتاه، ویراستاری

لیست آثار نویسنده

  • کارت قرمز ژانر : عاشقانه‌، اجتماعی، معمایی | رایگان
  • چتر آبنوس ژانر : معمایی، عاشقانه، اجتماعی | در دست چاپ
  • ریژوکام ژانر : اجتماعی، خانوادگی، معمایی، عاشقانه | در دست چاپ
  • تاربام، گذرگاه سکون ژانر : جنایی، عاشقانه، معمایی، تخیلی | در دست چاپ
  • چه‌کسی مانع ویرانی خواهد شد؟ ژانر : جنایی، معمایی، اجتماعی | به‌زودی⏰️

بیوگرافیمریم دولتیاری

سلام و عرض ادب خدمت همه‌ی عزیزان.
مریم دولتیاری هستم، متولد سال ۱۳۸۲، مجرد و دانشجوی رشته زبان و ادبیات فارسی و علاقمند به دنیای کتاب و رمان و نوشتن.
قضیه‌ی این که چطور شد شروع به نوشتن کردم یه داستان جالبی پشت خودش داره. من سیزده سالم بود و تازه کامپیوتر خریده بودم و نوشتن با کیبوردش برام جذاب به نظر اومد و شروع کردم به نوشتن یه داستان، به اسم "نبض احساس" که بعد هم به اشتراک گذاشته شد؛ هر چند یه داستان به شدّت ابتدایی‌ای بود،‌ امّا مقدمه‌ای بود برای ورود من به دنیای داستان‌ها...
بعد از اون زمان گذشت و من سنم بیش‌تر شد، رمان‌های بیش‌تری خوندم، کتاب‌های بیش‌تری خوندم و کشفش کردم، این علاقه‌ی واقعی من بود. چیزی که می‌دونستم قراره بقیه‌ی عمرم رو صرفش کنم. پس " کارت قرمز" هم نوشتم.
بعد از کارت قرمز به مرور وارد فضای جدی‌ای از نویسندگی شدم. کلاس‌های بیش‌تری رفتم و کتاب‌های بیش‌تری خوندم و داستان های بعدیم به اسم های "چتر آبنوس" و "ریژوکام" و "تاربام، گذرگاه سکون" با تغییر اسم به "تنها شهری که آرام است..." هر سه تایید چاپ شدن و در حال حاضر در دست چاپن.
الان هم در خدمت شما هستم با رمان "چه‌کسی مانع ویرانی خواهد شد؟" یه رمان معمایی جنایی و اجتماعی. امیدوارم لحظات خوبی رو کنار هم بگذرونیم.

تاربام، گذرگاه سکون (بخش آنلاین)

به قلم مریم دولتیاری

عصر روز چهارشنبه، ۲۱ تیر، دانیار کاملاً اتفاقی در اداره‌ی پلیس با عکسی برخورد می‌کند که شک ندارد همان دختری است که ظهر در اتوبوس دانشگاه دیده و با او صحبت کرده؛ او را از چشمان عجیبش می‌شناسد، چشمان سبزعسلی روشنش؛ ولی حالا پلیس می‌گوید به قتل رسیده و همه‌چیز از این‌جا شروع می‌شود... دانیار به این راحتی نمی‌تواند بی‌خیال آن چشم‌های عجیب شود؛ پس برایش پیغام می‌گذارد: - ای‌ کاش جلوت رو گرفته بودم که از اتوبوس پیاده نشی. و روز بعد پیامش دیده‌ می‌شود. دیگر راه برگشتی نیست؛ او خودش انتخاب می‌کند وارد این بازی خطرناک شود؛ و اگرچه این بازی در مورد آن چشمان عجیب نیست؛ دانیار باید به‌خاطر آن‌ها قهرمان شود و شهر کوچکش را از بحرانی‌ که در یک قدمی به وقوع پیوستن در آن است نجات دهد؛ چگونه؟ قصه‌ی تاربام همین است...

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.