پارت دوم :

در سمت راننده باز بود. خم شد و پیرمردی را دید با گردنی کبود و صورتی شدیداً متورم و چشمانی از حدقه درآمده. دهانش باز بود و خونی که از آن بیرون ریخته بود تمام پیراهن سفیدش را به رنگ سرخ درآورده بود. از شدت باز بودن دهان و ورم افتضاحش می‌شد فهمید فکش شک ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.