قرار قلب های ما به قلم نصیبه رمضانی
پارت چهل و یکم :
صدای خوانندهی ارکستر و مراسم داشت از مهمانها درخواست می کرد آماده شوند برای رقص محلی، با کنار زدن پشهای که به خاطر نور گوشی پیدایش شده بود روی تصویر دقیق شدم.
چیزی که اصرار داشت قبل صحبتهایش تماشا کنم یک کلیپ چند دقیقه ای بود. با صدا و توضیحات مردی که گوینده بود شروع شد. گزارشی از یک اتفاق که به مراجع قانونی رسیده بود.
گویا چند ماه پیش رئیس یک دفتر خصوصی که کارش در حوزه
مطالعهی این پارت کمتر از ۲۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۹ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
ستاره
00عجب محمدمنصوری...خانم ساره هم خوب ازپسش براومد😉😉
۱ هفته پیشنصیبه رمضانی | نویسنده رمان
😂😂😂😂
۶ روز پیشم.ر
00ساره نمونه یک دختر جنگجو 😊😊
۱ هفته پیشنصیبه رمضانی | نویسنده رمان
👌👌👌
۶ روز پیش...
11دارم از دست این محمد منصوره حرص میخورمااا. یعنی چی که به ساره میگه حق نداری پاتو بزاری تو دانشگاه تو کی که بخوای واسش تایین تکلیف کنی؟ ای خدا چرا ساره بهش نگفت سرش تو زندگی خودش باشه و بزنه تو دهنشش
۱ هفته پیشاکرم بانو
00بخاطرخودش میگه نرو،نشنیدی میگن مارگزیده ازریسمون سیاه وسفیدمیترسه
۱ هفته پیش...
00حرف شما درست اما آدم آزاد باشه و بمیره بهتر از اینه که عمر طولانی داشته باشه اما هیچ اختیاری از خودش نداشته باشه و به عبارتی زندونی باشه
۷ روز پیشنصیبه رمضانی | نویسنده رمان
❤️❤️❤️
۶ روز پیشنصیبه رمضانی | نویسنده رمان
دقیقا.. همش از سر نگرانیه
۶ روز پیشنصیبه رمضانی | نویسنده رمان
ساره هم به وقتش😏😏😏
۶ روز پیشاکرم بانو
00این ساره هم چه یک دنده بودنمیدونستیما،بیچاره محمدمنصور
۱ هفته پیشنصیبه رمضانی | نویسنده رمان
😂😂😂
۶ روز پیشEliz
11نمیدونم از محافظه کاری محمدمنصورشون خوشحال باشم یا از لحن دستوریش ناراحت. خیلی عجیبه این پسره و خانم ساره گفتنش. به دل میشینه ولی. شخصیتش داره کم کم با دلم میشینه
۷ روز پیشنصیبه رمضانی | نویسنده رمان
هر چی عشق تون میکشه😁😁
۶ روز پیش
فاطمه
00چه کشمشی بود بین ساره محمد منصور اخ چقدر باحال بود 🤣🤣