آخرین خبرها :
فعلا خبر جدیدی نیست.
نصیبه رمضانی
-
تاریخ تولد
-
سال شروع به کار
-
تحصیلات
-
زمینه فعالیت
لیست آثار نویسنده
-
ادامه میدهم تو را_ عاشقانه، اجتماعی_در دست چاپ
-
پاییز مرا تو رنگ بزن_ عاشقانه، اجتماعی_چاپ شده
-
شب دور از خورشید_ عاشقانه، اجتماعی_در دست چاپ
-
سه کنج _عاشقانه، اجتماعی_در دست چاپ
-
یک شهرِ خالی از من_عاشقانه، اجتماعی_ در دست چاپ
-
شبیه زنجیریم_ عاشقانه، اجتماعی_در دست چاپ
-
میرابادعاشقانه، اجتماعی_در دست چاپ
-
حوالی کوچه خورشید_ عاشقانه، اجتماعی_فروشی
-
قرار قلبهای ما_ عاشقانه، اجتماعی_رایگان
لیست شبکه های اجتماعی
بیوگرافینصیبه رمضانی
سلام
نصیبه رمضانی هستم. سالهاست که عشقِ به نوشتن و خواندن باعث شد به خلق قصه ها روی بیارم. اغلب ایده هام از زندگی واقعی آدمای اطرافمون هست که تقدیم دوستان علاقه مند میکنم.
نوشتن رو برای اولین بار و به صورت رسمی از سایت تمشک شروع کردم و تا به حالا هشت قصه نوشتم. یکی از کارام چاپ شدند و بقیه هم در دست چاپ هستند. اسم قصه های نوشته شده هم تقدیم تون میکنم و امیدوارم از خوندن قصهی آنلاین مون لذت ببرید.
ادامه میدهم تو را
پاییز مرا تو رنگ بزن
شب دور از خورشید
سه کنج
شبیه زنجیریم
میراباد
حوالی کوچه خورشید
قرار قلبهای ما
نصیبه رمضانی هستم. سالهاست که عشقِ به نوشتن و خواندن باعث شد به خلق قصه ها روی بیارم. اغلب ایده هام از زندگی واقعی آدمای اطرافمون هست که تقدیم دوستان علاقه مند میکنم.
نوشتن رو برای اولین بار و به صورت رسمی از سایت تمشک شروع کردم و تا به حالا هشت قصه نوشتم. یکی از کارام چاپ شدند و بقیه هم در دست چاپ هستند. اسم قصه های نوشته شده هم تقدیم تون میکنم و امیدوارم از خوندن قصهی آنلاین مون لذت ببرید.
ادامه میدهم تو را
پاییز مرا تو رنگ بزن
شب دور از خورشید
سه کنج
شبیه زنجیریم
میراباد
حوالی کوچه خورشید
قرار قلبهای ما
قرار قلب های ما (بخش آنلاین)
به قلم نصیبه رمضانی
چهار سال پیش، چند نفر از همکلاسیهای ساره درست یک ماه بعد از رفتن او، اخراج شدند. و حالا همان چند نفر هر کدام در یک شغل مهم مشغول به کارند... تا اینکه همزمان، آن چند نفر در عرض یک هفته دچار بحران کاری عجیبی می شوند. در همین حین که تک تک آنها به فکر چاره هستند...برای حل معما، دعوت میشوند به یک مکان مشخص... جایی که آخرین بار همدیگر را قبل از اخراج دیده اند. همگی بدون اطلاع از میزبان و آدرس، به محل قرار میروند، متوجه میشوند برای شروع مذاکره باید نفر بعدی هم باشد. نفر بعدی که همان "ساره طریقت" هست. ساره ای که هیچ وقت بعد از ترک دانشگاه، سراغ آنها نرفته بود..