پارت چهارم :

با وحشت به زنی زل زده بودم که موهای گندمی‌اش پریشان اطرافش رها شده و پیراهن سیاهی به تن داشت.

از آن دسته پیراهن‌ها که آستین‌های بلند و ضخیمی دارند و دکمه‌های درشتشان چشم را اذیت می‌کند.

نگاهش چنان سرد و خموش بود که انگار به یک دیوار سفی ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.