هارمونیکا به قلم مرجان فریدی
پارت سوم :
کلافه نفسی عمیق کشیدم.
– خیلی ترسناکه!
چشمانش را گرد کرد و در حالی که بازویم را میکشید و اول خودش وارد میشد و بعد مرا به دنبال خودش میکشاند، گفت:
– خیلی عجیب شدی! چراغهاش هم روشنه، مشخصه نگهبانهاش هستن. ازشون ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
حانیه
00عااااااا دیدش جیغغغغغغغغغغغغغغ این کی بوددپپ میتونم کمکتون کنمممممممممممممممممم🫣😱😱😱