پارت دوم :

با چشمانی ریز شده به انتهای جاده خیره شدم.

هر از گاهی ماشینی با سرعت از کنارمان می‌گذشت.

ناره به سمت خیابان رفت و دستش را برای نیسان آبی‌ای که با سرعت از کنارش می‌گذشت، بلند کرد.

نیسان اما با دیدن ناره بوق بلندی زد ،شیشه‌اشرتا نی ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.