جهنم احساس به قلم ملیکا کاظمی
پارت بیست و سوم :
دلیل تغییر رفتار حاج بابا را میفهمد. میخواهد به او حق بدهد اما با یاد کاری که حاج بابا در بیمارستان کرد و حرفهایش، نیشخند زده و میگوید: «عیب نداره حاجی، به ما که میگذره... ولی این جواب کار من نیست... درسته دزدم، ولی بیشرف و نامرد نیستم.»
بغض چمبره زده در گلویش را میبلعد و ادامه میدهد: «من که میدونم به خاطر نقشهای که کشیدم، اینجوری رفتار میکنی... ولی این و هم بدون، اگه ن
فاطمه زهرا
00اخی بمیرم واسش...