جهنم احساس به قلم ملیکا کاظمی
پارت بیست و دوم :
پرستو سوزش دست و پاهایش را از شدت حرارتی که اطرافش را پر کرده حس میکند ولی نمیتواند حتی ذرهای تکان بخورد. مچ پایش به شدت آسیب دیده و تک تک عضلات بدنش تحلیل رفتهاند. در میان آن جهنمی که در آن گیر افتاده صدای عربدههای آشنایی گوشش را پر میکند. به راحتی میتواند تشخیص دهد صدا، صدای آرمان است. صدای کسی که حاضر است به پایش جان دهد. پا به پایش مقاومت کند، ولی حالا نه... حالا نمیتواند. دی
فاطمه زهرا
10این پارت چقدر قشنگ بود🫠قسمتی از رمان که امیخته به عشق،درد،وفاداری و کلی حس دیگه بود:)