پارت بیست و یکم :

ملیسا کل تنش یخ می‌کند. دست به سمت جیبش می‌برد تا چاغویش را بیاد ولی متوجه می‌شود چاغویش در مسیر افتاده و او حال هیچ سپر دفاعی ندارد. همینکه می‌خواهد تسلیم شود صدایی آشنا در گوشش زنگ می‌زند: «هی یارو بیا اینجا دستام و باز کن...»
ملیسا سریع پشت آن کودکان پنهان می‌شود. چون همه چیز را تاریکی بلعیده است، پیدا کردن او کمی کار سختی‌ست. ملیسا گوش‌هایش را تیز کرده و مشغول باز کردن دست زهرا

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۷ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطمه زهرا

    00

    واایی بمیرمم..خیلیی پارتت قشنگیی بوددد

    ۳ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.