قرار قلب های ما به قلم نصیبه رمضانی
پارت سی و پنجم :
خودم را به آن راه زدم. پس مریم هم دیده بود من با چه اوضاعی رفته بودم دنبال کمک. گفتم:
_چیزی شده تو شرمنده باشی؟
صدایش لرزید و گفت:
_گفتم شاید...اون روز... تا لباساتو بیارم...کسی دیدتت..
_کسی؟.. کسی حرفی زده؟
_ نه... نه داداش.. که از اون روز رفته...
_الهی شکر...
_چی؟
_الهی شکر رفتن سر کارشون.. ناراحت نباش مریمی...اعتصاب واسه رد کردن خط قرمزه ما
مطالعهی این پارت کمتر از ۱۱ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۶ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
محدثه
00کنجکاوم ببینیم ادامش چی میشه