قرار قلب های ما به قلم نصیبه رمضانی
پارت سی و ششم :
از شوک حضور عادل پرویزی، کنار کشیدم و خودم را مشغول جمع کردن محتویایت میزم نشان دادم. در حد یک سلام چشم در چشمش شده بودم و بعدش حتی به چشمم اجازه نمی دادم برای دیدن دوباره نگاهش کند.
یاد قول هایم به فرزین باعث شد عرق سردی از پشت موهایم جان بگیرد. همزمان هم تک تک کلمات و نوشته هایی که با صدایِ الانِ عادل متصور می شدم، بیشتر راغب شدم آنجا را ترک کنم.
وقتی هم راننده زنگ زد و گفت خان
مطالعهی این پارت حدودا ۱۹ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۴ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
نصیبه رمضانی | نویسنده رمان
🥰🥰🥰
۲ هفته پیشزهرا
00من که لذت میبرم از خوندن این رمان عالی دسته نویسنده عزیز درد نکنه قلمت مانا
۳ هفته پیشم.ر
00ممنون از تون نویسنده عزیز پارت طولانی میزارید 😍😍❤️
۳ هفته پیشستاره
00خیلی عالی💐 کسی آدرس ساره رانداره به من بده😂😂دارم توعشقش میسوزم شبامیادتوخوابم همینجوری باهم کل کل میکنیم وخوش میگذرونیم
۳ هفته پیشسهیل
۲۸ ساله 10ساره خیییلی باحال و همزمان قوی و هدفمنده..دمش گرم
۳ هفته پیش؟؟
20😂😂😂
۳ هفته پیشعبدی
20واااای چقدر ساره رو دوست دارم
۳ هفته پیش
فاطمه
00عالی بود 👏👏