پارت بیست :

پرستو خطاب به محمود می‌گوید: «چرا تا حالا اتفاقی نیوفتاده؟»
محمود مضطرب به آن میدانی که دور تا روش را دیوار پوشانده نگاه می‌کند و با استرس لب می‌زند: «خدا کنه اتفاقی نیوفته، اگر اتفاقی بیوفته اینجا خون به پا میشه»
پرستو نیشخندی بر لب می‌نشاند. ترس محمود از جانش است و نگرانی پرستو برای ملیساست. ملیسایی که در لحظه‌ی آخر نگاه حیرانش را به چشمان پرستو دوخت زد. ملیسایی که در هر لحظ

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطمه زهرا

    00

    یعنیی کی بوددد

    ۴ هفته پیش
  • سهیل

    ۲۸ ساله 10

    اِی بخشکی شانس

    ۴ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.