جهنم احساس به قلم ملیکا کاظمی
پارت بیست :
پرستو خطاب به محمود میگوید: «چرا تا حالا اتفاقی نیوفتاده؟»
محمود مضطرب به آن میدانی که دور تا روش را دیوار پوشانده نگاه میکند و با استرس لب میزند: «خدا کنه اتفاقی نیوفته، اگر اتفاقی بیوفته اینجا خون به پا میشه»
پرستو نیشخندی بر لب مینشاند. ترس محمود از جانش است و نگرانی پرستو برای ملیساست. ملیسایی که در لحظهی آخر نگاه حیرانش را به چشمان پرستو دوخت زد. ملیسایی که در هر لحظ
فاطمه زهرا
00یعنیی کی بوددد