جهنم احساس به قلم ملیکا کاظمی
پارت نوزده :
ملیسا حیرت زده لب میزند: «قرار ما این نبود حاجی»
حاج بابا بی توجه به ملیسا، به پرستو و آرمان اشاره میکند که اتاق را ترک کنند. پرستو میخواهد مقاومت کند، که حاج بابا بازویش را گرفته و او را از اتاق بیرون میبرد. پرستو خطاب به حاج بابا میغرد: «ولی این چه کاری بود کردین... ملیسا اینجا دووم نمیاره»
حاج بابا با خشم تقریبا داد میزند: «اینجا دووم نمیاره یا اونجا؟... بابت درگیری که ت
فاطمه زهرا
00خیلی قشنگه🥹