پارت یازده

زمان ارسال : ۱۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

ملیسا اینبار مشتش را روی گونه‌ی مرد فرود می‌آورد. صدا بلند کرده و فریاد سر می‌دهد: «فقط بلدی به بچه‌ها زور بگی مرتیکه؟... چیه نکنه از هم قد و قواره‌ی خودت می‌ترسی هَوَلِ بدبخت؟!»
مرد با چشمانی سرخ و عصبی به ملیسا می‌نگرد؛ ملیسا نیز متقابلاً خود را برای دعوایی جانانه آمادی می‌کند. قُلنج گردنش را می‌شکاند و گارد می‌گیرد. مرد به سمت ملیسا حمله می‌کند. ملیسا زانویش را بالا آورده و د

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطمه زهرا

    00

    اهه ابتینهههه

    ۱ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.