جهنم احساس به قلم ملیکا کاظمی
پارت دوم :
با حس اینکه کسی پشت سرش است میچرخد و با دیدن پرستو لبخندی بر لب مینشاند. پرستو دست روی شانهی او گذاشته و با لحنی آرام و پر از شادی میگوید: «پول و گرفتم... بریم.»
کلاهش را روی موتور گذاشته و دست پرستو را میگیرد. پرستو در حالی که با دست اشا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ستاره
00رمان خیلی خوبی بود