جهنم احساس به قلم ملیکا کاظمی
پارت سوم :
تمام افراد درون قهوهخانه بلند میشوند. در ذهنشان تنها یک چیز در حال گذر است، اینکه ملیسا دختر حاج باباست و نباید آسیب ببیند وگرنه برای آنها بد میشود. جمشید افراد را کنار میزند و با آن شکم بزرگش مقابل ملیسا میایستد و اخم کرده میگوید: «چه خبره باز ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
یاس
00عالی بسیار قلم خوبی دارین تا اینجا که خوشم آمد✨❤️